گونه‌شناسی سلفی‌گری

گونه‌شناسی سلفی‌گری

هرچند خاستگاه و نقطه‌ی آغازین مذهب جعلی سلفی‌گری تقریباً مشخص است، اما در طول قرن‌های مختلف، با تحولات و تغییرات بسیاری روبه‌رو بوده است.

در عصر حاضر نیز گاه سلفی و سلفی‌گری در مورد گروه‌ها و جریان‌هایی استفاده می‌شود که در تقابل با سلفی‌گری هستند. به عبارت دیگر در حالی که برخی‌ دایره‌ی مکتب سلفی‌گری را چنان گسترده تصور می‌کنند که همه‌ی اهل سنت را در بر می‌گیرد، و سابقه‌ی آن را به صدر اسلام باز می‌گردانند و هر کسی را که دیدگاه‌های تندی داشته باشد، سلفی می‌شمارند؛ برخی دیگر آن را مترادف وهابیت می‌دانند و سلفی‌گری را دقیقاً همان وهابیت قلمداد می‌کنند.

 

همچنین در عصر کنونی، غرب نیز به جریان‌های غرب‌ستیز و مخالف خود، عنوان سلفی می‌دهد و می‌کوشد طیف‌های اسلامی مخالف غرب را در ردیف جریان‌های واپس‌گرا و سلفی قرار دهد تا هم مورد تهاجم تبلیغاتی و نظامی غرب قرار گیرند و هم به عنوان گروه‌های سلفی و افراطی، از سوی جهان اسلام طرد شوند. چنین وضعیتی موجب شده است که در اطلاق سلفی و سلفی‌گری، دقت و معیار ویژه‌ای در نظر گرفته نشود، و هم نوا با غرب و خود سلفی‌ها که می‌کوشند از راه هم‌پوشانی، دیگران را نیز همراه با خود نشان دهند، بسیاری از گروه‌های اسلامی غیر سلفی، در ردیف سلفی مصطلح قرار گیرند.
نوسلفیان نیز می‌کوشند از شرایط موجود استفاده کرده و با ترسیم دشمنی مشترک به نام شیعه، اختلاف‌های بنیادین خود با جریان‌های اسلامی دیگر را بپوشانند، و نوعی هم‌گرایی میان خود و مخالفان خود در جهان اهل سنت در برابر مکتب شیعه به وجود آورند. در حالی که چنان که گفته شد، سلفی‌گری با مبانی گفته شده، نه تها ضد شیعه که ضد همه‌ی فرقه‌ها و مذهب‌های ‌اسلامی است و از مذهب‌ها و فرقه‌های دیگر فقط برای رویارویی با شیعه استفاده ابزاری می‌نماید.
این در حالی است که نه تنها میان سلفی‌گری و فرقه‌های کلامی و فقهی اهل سنت تفاوت‌های اساسی وجود دارد، بلکه در دل خود سلفی‌گری نیز تضادها و تفاوت‌های بسیاری دیده می‌شود و همین امر موجب ایجاد جریان‌ها و طیف‌های مختلف “درون سلفی” شده است.
شناخت این جریان‌ها، امکان برخورد مناسب با هر جریان را فراهم می‌کند و ما را در شناختن ماهیت وهابیت و جریان‌های داخلی آن یاری خواهد کرد. البته تقسیمی که در این جا ارائه خواهد شد، به معنی تعریف دقیق مرزهای مشخص برای هرگونه از سلفی‌گری نیست؛ بلکه جریان‌های مختلف سلفی‌گری در بسیاری از مبانی و فرع‌ها با یکدیگر اشتراک‌هایی دارند و همین امر موجب تداخل میان آن‌ها خواهد شد.
1 ) عوامل گوناگونی سلفی‌گری:
شکی نیست که عقاید سلفی‌گری با وجود مبانی مشترک، دارای تنوع و گوناگونی است. پیش از آن که به جریان‌های مختلف سلفی‌گری اشاره شود، باید ریشه‌های این تنوع بررسی شود. به زبان دیگر باید دریافت که علت‌های تنوع و گوناگونی سلفی‌گری چیست؟ با نگاهی به جریان‌های مختلف سلفی‌گری می‌توان در مجموع سه عامل را در اختلاف‌های درونی سلفی‌گری ذکر نمود:

1/1 ) عقاید:
یکی‌ از ریشه‌های تفاوت‌های سلفی‌ها، اختلاف‌هایی است که در برخی مبانی میان‌ آن‌ها وجود دارد. این اختلاف‌ها ناشی از توجه و میزان پای‌بندی هر کدام از این گروه‌ها، به مبانی عام سلفی‌گری است. مثلاً در حالی که وهابیان، بر حدیث به عنوان منبع معرفتی خود بسیار تأکید دارند، اهل قرآن، توجه چندانی به حدیث نداشته و به طور مستقیم به کتاب مراجعه می‌کنند؛ و یا در حالی که وهابیان به شدت با تصوف مخالفند، مکتب «دیوبند» به دو اصل طریقت  و شریعت پای‌بند است.  اختلاف‌های اعتقادی حتی موجب تقسیم یک گرایش خاص سلفی به چند گرایش شده است؛ مثلاً در حالی که وهابیت سنتی از نظر روشی کاملاً نقل‌گراست، وهابیت نوگرا، روش عقلی را تا حدودی به رسمیت می‌شناسد.

2/1 ) سیاست:
یکی دیگر از عوامل اختلاف میان سلفیان، سیاست است؛ مسائلی مانند حد و مرز حضور در سیاست، چگونگی تعامل با دولت، موضع‌گیری در برابر مخالفان از درون دینی  گرفته تا برون دینی ، برخی از این موارد است. برای نمونه‌، در حالی که برخی از سلفی‌ها تا هنگامی که حاکم اسلامی به طور رسمی اظهار کفر نکرده باشد، تمکین از حاکم را لازم می‌شمارند، برخی دیگر معتقد به مبارزه با حاکم جائر هستند. مثلاً در حالی که گرایش «جامیه‌»ی وهابیان کاملاً از دولت فرمان‌بری می‌کند، جریان «اخوانی» شاخه‌ی سید قطب، همه‌ی کشورهای اسلامی را جامعه‌ی جاهلی می‌شمارد و وظیفه همگان را جهاد می‌داند.

3/1 ) روش:
گاهی دو جریان سلفی از نظر عقاید و حتی مواضع سیاسی با یکدیگر مشابهند، اما از نظر روش رسیدن به هدف‌ها با یکدیگر تفاوت دارند. به عنوان نمونه در حالی که شاخه‌ی «جمعیت العلمای اسلام»   برای پیشبرد هدف‌های خود از روش‌های دیپلماتیک استفاده می‌کند، و می‌کوشد در فضای سیاسی حضور فعالی داشته باشد، و از این راه به خواسته‌های خود برسد، گروهی مانند «سپاه صحابه» با همان نگرش‌های اعتقادی، روش ترور و خشونت را برای پیشبرد هدف‌های خود به کار می‌گیرد. و یا در حالی که جریان‌های نوگرای وهابی برای پیشبرد هدف‌های خود از روش‌های تبلیغی استفاده می‌کنند، جریان‌های افراطی، روش خشونت‌آمیز و کمک به گروه‌های خشونت‌گرا را در پیش گرفته‌اند.

2 ) گونه‌های سلفی‌گری :
با توجه به عوامل پیش‌، می‌توان سلفی‌گری را به گونه‌هایی که در پی می‌آید تقسیم کرد:

1/2 ) سلفی‌گری تکفیری:
سلفی‌گری تکفیری به گرایش گروهی از سلفیون گفته می‌شود که مخالفان خود را کافر می‌شمارند. بر اساس مبنای فکری آنان میان ایمان و عمل تلازم وجود دارد. به این معنی که اگر کسی ایمان به خدا داشته باشد و مرتکب کبائر شود، از دین خارج شده و کافر شمرده می‌شود. در جهان اسلام تنها گروهی که چنین عقیده‌ای داشتند، خوارج بودند. خوارج نیز ایمان را بسته به عمل می‌دانستند و فرد مرتکب کبیره را از دین خارج و واجب القتل می‌شمردند. به همین علت در برابر مسلمانان قد برافراشتند و آنان را به بهانه‌های واهی کشتند. حتی حضرت علی(علیه السلام) را نیز به این بهانه شهید کردند که به باور آن‌ها، به علت آن که حکمیت را  پذیرفت، مرتکب کبیره شده بود.
سلفی‌های تکفیری نیز چنین دیدگاهی دارند. چنین دیدگاهی موجب شده است که مسلمانان را به علت انجام امور مذهبی خود، در ردیف مشرکان قرار دهند و در نتیجه آنان «مهدور الدم» شمارند. این گروه  مسلمانان را از آن جهت که همانند آن‌ها نمی‌اندیشند و به باور آن‌ها مشرک هستند، کافر می‌دانند.
مهم‌ترین نوع سلفی‌گری تکفیری  وهابیت است. همه‌ی جنگ‌های وهابیان با مسلمانان بوده است:
“بر هر شهری که با قهر و غلبه دست می‌یافتند، خون مردم را مباح می‌دانستند.  اگر می‌توانستند آن را جزو متصرفات و املاک خود قرار می‌دادند و در غیر این صورت به غنایمی که به دست آورده بودند، اکتفا می‌کردند.”   
صلاح الدین مختار که از نویسندگان وهابی است می‌نویسد:
“در سال 1216 قمری «امیر سعود» با قشون بسیار متشکل از مردم نجد و عشایر جنوب حجاز و تهامه و دیگر نقاط، به قصد عراق حرکت کرد. وی در ماه ذی‌القعده به شهر کربلا رسید و آن‌جا را محاصره کرد. سپاهش برج و باروی شهر را خراب کرده، به زور وارد شهر شدند و بیش‌تر مردم را که در کوچه و بازار و خانه‌ها بودند به قتل رساندند. سپس نزدیک ظهر با اموال و غنایم فراوان از شهر خارج شدند.” 
وهابیان نه تنها به جرم اعتقاد شیعیان به زیارت، بسیاری از زائران را در کنار مرقد امام حسین(علیه السلام) در کربلا سر بریدند بلکه در شهرهای نجد و حجاز و سوریه که مردم از اهل سنت بودند نیز به جنایات فجیعی دست زدند. البته وهابیت تکفیری فقط مربوط به گذشته نیست،‌ امروز نیز شیعه و اهل سنت در نگاه وهابیان معاصر کافر شمرده می‌شوند. وهابیت سلفی‌ تکفیری در توجیه وضع عراق، آن را در تسلط چهار گروه می‌داند:
اول صلیبیون، که منظور آن‌ها، اشغالگران آمریکایی و غربی هستند؛
دوم رافضیون، که مراد شیعیان عراق هستند؛
سوم صفویون یا همان شیعیان ایرانی هستند که به گمان آنان بر عراق تسلط دارند؛
چهارم مرتدین، یعنی اهل سنت عراق هستند که با دولت شیعه همکاری می‌کنند.
بر همین پایه نیز، به جهاد با این چهار گروه فتوا داده و کشتن و کشته شدن در این راه را موجب سعادت می‌شمارند. آنان هیچ تفاوتی میان کافران اشغالگر آمریکایی و مسلمانان شیعه و سنی این کشور قائل نیستند و همه را مستحق مرگ می‌دانند.  
آنان همچنین فتواهایی مبنی بر کافر بودن شیعیان و دیگر مسلمانان صادر کرده‌اند؛ چنان که «عبدالرحمن ناصر البراک»، یکی از علمای وهابی، شیعه و بیش‌تر اهل سنت را که تمایلات صوفی دارند، کافر و مشرک می‌داند. 
چنین فتواهایی در اندیشه‌های وهابیان سلفی ریشه‌ دارند. فتوای قتل شیعیان و تخریب قبرهای امامین عسگریین(علیهما‌السلام) از سوی علمای وهابی  موجب شهادت جمعی از شیعیان و تخریب دو مقبره‌ی امامین شیعه(علیهما‌السلام) شد.
به جز وهابیان، گروه‌های تندروی دیگری نیز هستند که چنین اعتقادی دارند. «سپاه صحابه»، «لشکر جهنگوی»، «جیش محمد» و «لشکر طیبه» همگی از گروه‌های سلفی وابسته به شاخه‌ی افراطی دیوبندی هستند که به طور رسمی، شیعیان را کافر اعلان کرده و هر بار جنایت‌های فجیعی انجام می‌دهند.

2/2 ) سلفی‌گری جهادی:
نظریه پردازی درباره‌ی سلفی‌گری جهادی ریشه در اندیشه‌ی اندیشمندان مصری دارد. سرچشمه‌ی این نوع از سلفی‌گری را نخست باید در اندیشه‌های «سید قطب»، رهبر شاخه‌ی انقلابی «اخوان المسلمین» مصر، جست‌و جو کرد. سید قطب با بر شمردن مفاسد عصر حاضر، جهان امروز را جامعه‌ی جاهلی معرفی کرد.
وی که متأثر از اندیشمند پاکستانی «ابوالاعلی مودودی» بود نه تنها کشورهای غیر اسلامی، بلکه کشورهای اسلامی را نیز علت اجرا نکردن قوانین اسلامی، «جوامع جاهلی» نام نهاد.   او می‌گوید:
“امروزه تمام جهان از لحاظ اصلی که خواستگاه پایه‌ها و نظام‌های زندگی مردم است، در جاهلیت به سر می‌برد؛ جاهلیتی که این امکانات سرسام آور رفاهی و این ابداع برجسته‌ی مادی، هیچ چیزی از آن نمی‌کاهند…”   
به عقیده‌ی او:
“ما امروز در جاهلیتی همانند قبل از اسلام و بلکه وحشتناک‌تر از آن گرفتار شده‌ایم؛ هر چه در پیرامون ماست، همه جاهلیت است؛ ایده‌ها و عقاید مردم،‌عادات و تقالید آن‌ها، منابع فرهنگی آن‌ها، هنرها و ادبیات آن‌ها، شریعت‌ها و قوانین آن‌ها و حتی سهم عمده‌ای از آنچه که ما فرهنگ اسلامی و منابع اسلامی و فلسفه‌ی اسلامی و طرز فکر اسلامی می‌نامیم، همه ساخته‌ی همین جاهلیت هستند… .”
وی در چنین شرایطی «جهاد» را مطرح می‌کند و بیان می‌کند که در این شرایط مسلمان وظیفه دارد برای برپایی دین  جهاد کند. چنین رویکردی موجب شد که «اخوان المسلمین» با تأثیر از اندیشه‌های سید قطب، مواضعی جهادی در برابر دولت مصر بگیرد.
گروه مصری دیگری که در ایجاد اندیشه‌ی سلفی‌گری جهادی تأثیر داشت،‌«جماعت اسلامی مصر» بود. که «عبدالسلام فرج» مانیفست جهادی آنان را نوشت. وی در سال 1979 میلادی در کتاب «الفریضه الغائبه» جهاد را به عنوان واجبی که فراموش شده است،‌مطرح کرد و میان گروه جهادی و جماعت اسلامی مصر، پیوندی ایجاد شد که سرانجام، به ترور «انور سادات» انجامید. 
اما در دیدگاه‌های سید قطب و عبدالسلام فرج، جنگ‌ها و اختلاف‌های فرقه‌ای وجود نداشت و عامه‌ی مردم و علما به علت اختلاف عقاید مورد حمله و کشتار قرار نمی‌گرفتند.
انحراف در اندیشه‌ی سلفی‌گری جهادی هنگامی آغاز شد که این جریان در خدمت هدف‌های سلفیان تکفیری قرار گرفت. سازمان‌هایی مانند «القاعده» و «حزب التحریر» به جای مبارزه با کافران، وارد مبارزه‌های عقیدتی درونی دینی شدند. 
این انحراف که تقریباً پس از جنگ افغانستان با شوروی سابق آغاز شد، رفته رفته، بر جنبه‌های فرقه‌گرایی خود افزود و به آلتی در دست متعصبان و گروه‌های تکفیری سلفی تبدیل شد. به همین علت نیز برخی، سلفی‌گری جهادی را شکل منحرف شده‌ی اندیشه‌های سید قطب می‌دانند.
دکتر «عبدالطیف هرماسی»، اندیشمند تونسی، ابعاد این انحراف را این گونه ترسیم می‌کند:
“سلفی‌گری جهادی، در فعالیت‌های خود تعریف رایج میان علمای اسلام که جهان را به دو بخش اسلام و کفر تقسیم می‌کنند، توجهی ندارد؛ بلکه با توسعه در مفهوم شرک و کفر، گروه بزرگی از مسلمانان را نیز از دایره‌ی اسلام خارج می‌کند. از سوی دیگر، آنان در عین حال، رنگی کاملاً سیاسی به فعالیت‌های خود می‌دهند و روش آنان در مبارزه، جهاد است، که برای توجیه آن ناگزیر باید حکم کفر و ارتداد را برای مخالفین خود صادر کنند.”    
گروه‌های ارهابی و تروریستی در کشورهای اسلامی که بسیاری از آن‌ها ریشه در القاعده‌ دارند، در ردیف سلفی‌گری جهادی قرار می‌گیرند و فجیع‌ترین جنایت‌ها توسط گروه‌های وابسته به این جریان در کشورهای اسلامی انجام می‌شود. گروه‌هایی مانند «الجماعه المسلحه» و «الجماعه السلفیه للدعوه و القتال» در الجزایر که کشتارهای آنان در جهان اسلام معروف است. «جماعه شباب المجاهدین» در سومالی، «جماعه جند انصار الله» در رفح و «حزب التحریر» که فعالیتی جهانی دارد، نمونه‌هایی از سلفی‌گری جهادی می‌باشند. به عنوان نمونه «زرقاوی» که رسماً‌رهبری شاخه‌ی عراقی القاعده را در دست داشت، ابتدا با هدف مبارزه با اشغالگران وارد عراق شد، اما پس از چندی رسماً به تهدید شیعیان و حتی اهل سنت عراق پرداخت و بسیاری از بمب‌گذاری‌ها که مردم بی‌گناه را در کوچه و بازار به کام مرگ کشید، توسط او انجام شد.  مثله کردن و سر بریدن شیعیان از فعالیت‌های این گروه است.
البته همان گونه که دیده می‌شود، میان سلفی‌گری تکفیری و سلفی‌گری جهادی، شباهت‌هایی وجود دارد، و سلفی‌گری جهادی در خدمت سلفی‌گری تکفیری قرار گرفته است.

3/2 ) سلفی‌گری تبلیغی:
سلفی گری تبلیغی بیش‌تر در برابر سلفی‌گری تکفیری مطرح می‌شود. سلفی‌گری تبلیغی نوع از سلفی‌گری است که محور فعالیت‌های خود را تبلیغ اندیشه‌ها و مبانی سلفی‌گری قرار می‌دهد. هرچند در ماهیت این نوع از سلفی‌گری‌ نیز تکفیر مخالفان دیده می‌شود، اما در ظاهر نسبت به جهاد و مبارزه با مسلمانان کم‌تر تأکید دارد. سلفی‌گری تبلیغی می‌کوشد تا در عصر جهانی شدن، با بهر‌ه‌برداری از فن‌آوری‌های پیش‌رفته‌ی ارتباطی، گفتمان سلفی‌گری را جهانی ‌سازد. چندین هزار سایت اینترنتی و چند شبکه‌ی ماهواره‌ای، مسئولیت تبلیغ دیدگاه‌های سلفی‌گری را به عهده دارند. معمولاً‌در باب تبلیغ نیز این جریان‌ها در دو محور فعالیت می‌کنند:

1/3/2 ) ترویج مبانی سلفی‌گری:
سلفیان تبلیغی می‌کوشند تا معارف و مبانی خود را در قالب روش‌های نوین به جهانیان عرضه کنند. مباحثی مانند:
1/1/3/2 ) حدیث گرایی،
2/1/3/2 ) گذشته گرایی،
3/1/3/2 )  ترویج مفاهیم اعتقادی تحریف شده‌ی خود مانند توحید و شرک و ایمان و کفر
4/1/3/2 ) و … .

1/3/2 ) شبهه‌افکنی:
بخش دیگر و مهم‌تر از بخش اول در سلفی‌گری تبلیغی، القای شبهه برای تخریب عقاید مسلمانان است. به عنوان نمونه در ایام محرم،‌ شبهه‌های عزاداری مطرح می‌شود و یا در مورد اهل سنت، طریقت که شمار فراوانی از اهل سنت به آن اعتقاد دارند، به چالش کشیده می‌شود.
در این میان، شبکه‌ی «جماعت تبلیغ» نیز یکی از شاخه‌های سلفی‌گری تبلیغ است که در بیش از صد کشور جهان شعبه دارد و سالانه دو گردهمایی بزرگ را در پاکستان و بنگلادش برگزار می‌کند.   ویژگی جماعت تبلیغ در این است که معتقد به روش «چهره به چهره» است و استفاده از فن‌آوری روز را تحریم می‌کند. این جریان در ایران نیز به شدت فعال است. اهل حدیث و اهل قرآن پاکستان نیز بیش‌تر در باب سلفی‌گری تبلیغی فعال هستند و وهابیون در عربستان کتاب‌های آنان ار در تیراژهای انبوه چاپ می‌کنند. کتاب‌های «احسان الهی ظهیر» از جمله این کتاب‌هاست.

4/2 ) سلفی‌گری سیاسی:
تعریف سلفی‌گری سیاسی نسبت به انواع دیگر سلفی‌گری با دشواریهای بیش‌تری همراه است؛ زیرا از یک سو بسیاری از جریان‌های سلفی‌گری، هدف‌های سیاسی را در کنار هدف‌های اعتقادی دنبال می‌کنند، و از سوی دیگر،‌ غربی‌ها به حرکت اسلامی که قائل به ارتباط دین با سیاست باشد، عنوان سلفی‌گری سیاسی می‌دهند. در این نگاه تعبیرهایی مانند «بنیادگرایی» و «اسلام سیاسی»   نیز مترادف این مفهوم شمرده می‌شود.
«حزب جماعت اسلامی مودودی»، در غرب به عنوان «حزب سلفی سیاسی» شناخته می‌شود، در حالی که دیدگاه‌های سلفی به معنی مصطلح در آن دیده نمی‌شود.  گاهی انقلاب اسلامی ایران نیز انقلابی سلفی یا بنیادگرایانه که مترادف با «سلفی‌گری سیاسی» معرفی می‌شود. اما در مجموع در تعریف سلفی‌گری سیاسی می‌توان گفت:
«‌سلفی‌گری سیاسی،‌ نوعی از سلفی‌گری است که با وجود داشتن هدف‌های اعتقادی‌، بیش‌تر در پی‌هدف‌های سیاسی و به دست آوردن قدرت سیاسی است».
برای سلفی‌گری سیاسی به این معنی، ‌می‌توان نمونه‌های بسیاری را نام برد. برخی گروه‌های سلفی می‌کوشند از راه روش‌های دیپلماتیک به هدف‌های اعتقادی خود دست یابند؛ مانند «حزب جمعیت علمای اسلام» در پاکستان که می‌کوشد از راه حضور در مراکز تصمیم‌گیری پاکستان و شرکت در انتخابات مجلس برای به دست آوردن کرسی‌های بیش‌تر، نفوذ خود را در پاکستان افزایش ‌دهد.
برخی دیگر از جریان‌های سلفی مانند جریان وهابیت نوگرا، هر چند سلفی‌ هستند، اما بیش از آن که دغدغه‌ی دین داشته باشند، بیش‌تر به دنبال حفظ و کنترل قدرتند. نمونه‌ی این جریان،‌نظام پادشاهی عربستان است که ارتباط بسیاری با کشورهای غربی دارد و از دین به عنوان ابزاری برای نیل، به خواسته‌های خود استفاده می‌کند. چنین نگرشی از دید سنت‌گرایان و افراطی‌های وهابی دور نمانده است. و به همین علت نیز به مخالفت با دولت پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) پرداخته‌اند.
جریان‌هایی مانند اخوان المسلمین مصر را که علاوه بر اندیشه‌های سلفی، در پی ایجاد حاکمیت سیاسی نیز می‌باشد، می‌توان در ردیف سلفی‌گری سیاسی قرار داد.
برخی از گروه‌های تندرو که دارای عقاید سلفی و گاه تکفیری هستند، در کنار نگاه فرقه‌گرایانه خود هدف‌های سیاسی را نیز دنبال می‌کنند، مانند «طالبان» که به دنبال ایجاد حکومت بر مبنای مدل خلافتی  است.
به زبان دیگر می‌توان جریان‌های سلفی را به دو گروه عمده تقسیم کرد:
1 ) گروه‌هایی که از راه فعالیت‌های سیاسی، بیش‌تر در پی هدف‌های اعتقادی هستند؛ مانند طالبان و جمعیت العلمای اسلام، شاخه‌ی فضل الرحمن.
2 ) گروه‌های دیگر کسانی هستند که با بهره‌برداری از مبانی اعتقادی به دنبال هدف‌های سیاسی هستند؛ مانند جریان نوگرای وهابیت، شاخه‌هایی از جریان‌های محلی وابسته به القاعده مانند «سازمان قاعده الجهاد فی بلاد الرافدین» در عراق و گروه معدوم «جندالله» در ایران.
سلفی گری اصلاحی، از نظر مفهومی و روشی با گونه‌های دیگر سلفی‌گری متفاوت است. این نوع سلفی‌گری در واکنش به وضعیت اسفناک جهان اسلام و مسلمانان شکل گرفت. سلفی‌گری اصلاحی در پاسخ به این پرسش شکل گرفت «که چرا جهان اسلام در قرن‌های گذشته و حال، به کشورهایی عقب‌مانده و ضعیف تبدیل شده‌اند، در حالی که گذشته‌ی بسیار درخشانی داشته‌اند؟»
پیروان سلفی‌گری اصلاحی در پاسخ به این پرسش، علت‌های عقب‌ماندگی جهان اسلام را فراموشی میراث اسلامی و عمل نکردن به تعالیم اسلامی بیان کرده‌اند. هدف این گروه،‌نه ایجاد اختلاف و دامن زدن به فرقه‌گرایی، ‌بلکه تقریب و هم‌گرایی جهان اسلام بود، از این رو، به این گروه «مصلحین» نیز گفته می‌شود. پس مراد این گروه از سلف، نه بازگشت به مواضع و کارهای صحابه و تابعین و تابعین تابعین است، بلکه بازگشت به اصول و فرامین اسلام که در کتاب و سنت آمده و در عین حال توجه به شرایط زمان و مکان و استفاده از عقلانیت است.
به عنوان نمونه،‌ علامه اقبال خود یکی از اندیشمندانی است که فلسفه‌ای با نام «فلسفه‌ی خودی» را بنیان نهاد و در آن بازگشت به اصول اسلامی و ترک غرب‌گرایی را به مسلمانان توصیه کرد. 
«سید جمال الدین اسدآبادی» سفرهای مختلفی به کشورهای مختلف اسلامی با مذاهب گوناگون نمود تا اختلاف‌ها را فراموش، و در برابر استعمار، یک‌پارچه و متحد عمل کنند.
شاگرد وی «محمد عبده» نیز روش اصلاحی را برای هدایت جامعه‌ی اسلامی و هم‌بستگی آن در پیش گرفت.  وی درباره‌ی تکفیر مسلمانان بر این عقیده بود که اگر صد احتمال بر کفر مسلمانی باشد و در طرف مقابل تنها یک احتمال بر ایمان وی باشد، نباید وی را رمی به کفر نمود.
«شیخ محمود شلتوت» نیز مذهب شعیه را در الازهر به رسمیت شناخت و جواز پیروی اهل سنت را از مذهب شیعه را اعلام کرد.
همه‌ی این مصلحان، نه تنها مانند سلفی‌گری مصطلح، مسلمانان را به فرقه‌گرایی و برادر کشی تشویق نکردند، بلکه کوشیدند دردهای آنان را درمان کرده و در برابر دشمن مشترک  آن‌ها را متحد کنند.بی‌تردید معنی و مفهوم واقعی سلفی‌گری  همین نوع از سلفی‌گری است.

منبع :گاهنامه سخن

 


جستجو