«تدبر در قرآن» اصلی بنیادین در تعامل با كلام‌الله مجید

«تدبر در قرآن» اصلی بنیادین در تعامل با كلام‌الله مجید

تدبر، اصلی بی‌بدیل در تعامل و مواجهه‌ی انسان با گنجینه‌ی وحی و كلام‌الله مجید است. تدبر دارای تعریف و آثار مختلف و قابل توجهی است كه هم در حوزه‌ی فكر و اندیشه و هم در مجال زندگی عملی انسان متدبر ظهور می‌كند. تدبر از امر آموزش و قرائت قرآن كریم جدا نیست و آن، مرهون فراهم آمدن امور و شرایطی چند است. تدبر با تفسیر مصطلح نیز دارای تفاوت‌های عمده است كه این مقاله در جهت تبیین آنها می‌كوشد.

كلید واژگان: تدبر در قرآن، تفسیر قرآن به قرآن، فهم قرآن، تعامل با قرآن، آثار تدبر، شرایط تدبر.

مفهوم تدبر در قرآن

تدبیر در لغت به معنی بررسی عواقب و انجام امور، از ریشه‌ی «دبر» به معنای عقب و پشت در برابر «قبل» به معنای جلو بوده و یكی از كلمات هم‌خانواده‌ی آن، «تدبیر» است كه به معنای انجام كار از روی فكر و اندیشه می‌باشد.(فیومی، 3/ 165) «تدبر» در اصطلاح قرآنی، تأمل در آیه‌ای پس از آیه‌ی دیگر، یا تأمل پس از تأمل در آن است و تنها راه فهم قرآن می‌باشد. بیان آیات و روایات، هیچ راه دیگری را برای نیل به این هدف والا به رسمیت نمی‌شناسد. در قرآن، چیزی همانند «تعقل در قرآن» یا «تفكر در قرآن» وارد و تجویز نشده، آنچه هست تنها تدبر در قرآن است. تدبر یا فهم قرآن به قرآن دارای مراتب مختلفی است كه از فهم و شنات دقیق واژگان قرآن و اشتقاق‌ها و تصریف‌های واژگان آغاز می‌شود و تا فهم بطون بی‌پایان كلام‌الله مجید امتداد می‌یابد.

اصل تدبر در قرآن

 

علامه طباطبایی رحمه‌الله‌علیه در مقدمه‌ی فشرده و بسیار عالمانه‌ای كه بر تفسیر المیزان نگاشته است، سیر آنچه را كه «تفسیر» نام گرفته بررسی و پنج جریان و محور عمده را در سیر تحول تفسیر نشان می‌دهد، و نقص یكایك آنها را می‌نمایاند و عبارت «إن الجمیع مشتركه‌ی فی نقص و بئس النقص» را در مورد آنها به كار می‌برد. این نقص بزرگ، عبارت از اشتراك آنان در تحمیل نتایج ابحاث علمی و فلسفی از خارج بر مدلول آیات است كه در این صورت تفسیر تبدیل به تطبیق می‌شود و حقایق قرآن به مجازها و تنزیل آیات به تأویل آنها بدل می‌گردد. علامه می‌پرسد: چگونه قرآنی كه نور هدایت برای همه‌ی اهل جهان است، خود محتاج نور و ایضاح دیگری می‌شود و این دیگری كدام است و یا می‌تواند باشد، همچنین شأن آن چیست و اگر اختلافی پیش آمده، همچنان كه با این شدت پیش آمده، به چه مرجع و ملجأیی می‌توان پناه برد؟ بطور كلی برای در فهم یك آیه تنها دو راه وجود دارد:

 

 

تنظیم مباحث علمی و فلسفی، پیرامون مسائلی كه آیه یا آیاتی متعرض آنها می‌گردد و سپس به سراغ آیه آمدن و حمل آن بر آیه، كه این طریقه مورد رضایت بحث نظری می‌باشد، ولی مورد رضایت قرآن نمی‌باشد؛ شیوه‌ی دیگر، تفسیر قرآن به قرآن و استیضاح معنی آیه از نظیر همان آیه از طریق تدبر است، كه این روش مورد تأكید قرآن كریم می‌باشد؛ همان‌گونه كه خداوند بارها قرآن را نور و هدایت و فرقان معرفی كرده و حاشا كه قرآن، تبیان و مبین هر چیزی باشد، لكن مبین خود نباشد و چگونه امكان دارد كه قرآن، در جمیع آنچه انسان‌ها به آن محتاجند، مایه هدایت و بیان باشد، لكن در مورد احتیاج انسان‌ها به خود، آنچنین نقشی را نداشته باشد. خدای تعالی فرموده است: «و الذین جاهدوا فینا لنهدمینهم سبلنا(العنكبوت، 69)» و چه جهادی بالاتر از بذل جهد در فهم كتاب او و چه راهی رساتر به او از قرآن؟ علامه طباطبایی رحمه‌الله‌علیه تمامی تفسیر عظیم و گران‌سنگ المیزان را براساس تدبر و فهم قرآن به قرآن نگاشته و به حق ادعا كرده است كه اگر تمامی این تفسیر ملاحظه شود، در فهم حتی یك آیه، به اصلی علمی، فلسفی و حتی روائی استناد نشده است.(طباطبایی، المیزان، 1) در امر تدبر در قرآن، توجه به چند نكته‌ی مهم ضروری است:

1. ارتباط تدبر با «قرائت قرآن»

در چندین آیه از قرآن كریم از تدبر در قرآن سخن گفته شده است(نظیر نساء، 82؛ ص، 29؛ محمد، 23). با بررسی مجموع آیات مربوط به تدبر در قرآن، می‌توان گفت كه اولویت، در تدبر در «قرآن» است و نه در «كتاب». این «قرآن» است كه زنده است، اما «كتاب» چنین نیست و حرارت و حركت ندارد. اوصاف روح، نور، بلاغ و بیان و… همه متعلق به قرآن است كه خواندنی است و با گوش و قلب سر و كار دارد نه «كتاب» كه در اصل نقشی است بر كاغذ. «تدبر در كتاب»، به فرض آنكه شدنی باشد و تحقق یابد، قطعاً پدید آورنده‌ی آثار و بركات متعلق به «قرآنیت قرآن» نمی‌باشد. آیه‌ی مشهور: «و إذا قریء القرآن فاستمعوا له وَ أنصتوا لعلكم ترحمون(الاعراف، 204)» بیانگر همین مطلب است كه وقتی «قرآن» قرائت شد و استماع گردید و این استماع همراه با «انصات» كه زمینه‌ی تدبر است بود، آنگاه «لعلكم ترحمون» را به دنبال دارد. ما باید بدانیم و باور كنیم كه هر تغییری در این دستور‌العمل و هر نوع كوتاهی كه در اجرای این اصل، باعث خدشه‌دار شدن آن نتیجه خواهد بود.[1]

2. نقش تعیین‌كننده‌ی «استماع» در تدبر

مراد از خواندن بالا نیز، خواندنی است همراه شنیدن و همراه استماع و انصات. در قرائت قرآن قبل از آنكه خواندن مهم باشد، به گوش شنیدن آن اهمیت دارد، بسیاری از ما هنگام قرائت، صدای خود را استماع نمی‌كنیم. حال آنكه امام صادق علیه‌السلام از خداوند متعال درخواست می‌كند: «و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی»(مجلسی، بحار الانوار، 92/207)[2] «استماع» در لسان احادیث دارای نقش و جایگاه پر اهمیتی در مسأله‌ی قرائت قرآن است[3] به‌گونه‌ای كه بدون آن، «قرائت» تحقق نمی‌پذیرد، دیگر چه رسد به «تلاوت»؛ چنآنكه رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «ما قرأ من لا یسمع نفسه».[4] روش‌شناسی نحوه‌ی وارد كردن قرآن به قلب در بحث تدبر اهمیت دارد، روش‌شناسی قرائت قرآن به‌گونه‌ای كه به گوش كشیده شود نیز موضوعیت خواهد داشت و همان‌طور كه نحوه‌ی گشودن قفل‌های دل در تدبر مطرح است، چگونگی زدودن مهرهای گوش نیز، جهت تحقق استماع اهمیت خواهد یافت.

«و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی».(مجلسی، بحار‌الانوار، 92/ 207) تدبر در متن قرائت شكل می‌گیرد و قرائت نیز، بدون «اسماع» و «استماع» تحقق نمی‌پذیرد و این‌ها نقطه‌ی پیوند استماع با تدبر است. در روایتی از ابن‌عباس، جایگاه «سمع» و «اسماع» و رابطه‌ی مستقیم آن با «قلب»، كاملاً آشكار است. او در مقام توصیه به شخصی كه با سرعت قرآن می‌خواند، می‌گوید: «… فاقراء قراءهً تسمع اذنیك و یعیها قلبك».(این قیم،1/339)[5] رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله در مورد نحوه‌ی قرائت خود فرمودند: «أجُل، انا اقروه لبطن و أنتم تقرونه لِظهر، قالوا: «یا رسول‌الله ما البطن»! قال: «أقرأ أتدبره و أعمل بما فیه و تقرونه أنتم هكذا و أشار بیده فأمرها».(هندی، 622) همچنان كه ملاحظه می‌شود در این روایت، میان قرائت و تدبر رابطه‌ی مستقیم وجود دارد. مقصود حضرت از این جمله این است كه قرائت من به گونه‌ای است كه زمینه‌های تدبر را فراهم می‌كند و مرا از آن بهره‌مند می‌گرداند؛ اما شما به گونه‌ای قرائت می‌كنید كه چنین امكانی را به شما نمی‌دهد، و با دست مباركشان اشاره فرمودند كه: می‌خوانید و می‌روید!

همچنین روایت شده است كه گروهی از آن حضرت پرسیدند كه یا رسول‌الله(ص)، چرا قرائت ما همچون قرائت شما نیست؟ ما وقتی قرآن را از شما می‌شنویم چیزهایی را می‌بینیم و درك می‌كنیم كه به هنگام قرائت خودمان، نمی‌بینیم و درك نمی‌كنیم! حضرت در پاسخ، باز هم به كیفیت دو قرائت اشاره كردند و فرمودند كه قرائت من زمینه‌ساز تدبر است، اما قرائت شما به گونه‌ای است كه این امكان‌پذیر را به شما نمی‌دهد.(همان، 22) نیز از رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده است كه فرمودند: «… و أتلوه حق تلاوته آناءَ الیل و النهار و أفشوه و تغنوا به و تدبروا ما فیه لعلكم تفلحون…».(همان، 611)[6] در اینجا نیز، ملاحظه می‌شود كه تلاوت پایدار و مستمر به گونه‌ای كه قرآن را زمزمه‌ی زبان انسان كند، مقدم بر تدبر و لازمه‌ی آن است. علامه طباطبایی رحمت‌الله‌علیه در مورد فهم «حق تلاوته» می‌نویسد كه منظور، «تدبر» است. یعنی حق تلاوت قرآن، این است كه تلاوت ملازم با تدبر باشد.(طباطبایی، 1/ 269)

بلكه در قرائت قرآن قبل از آنكه خواندن مهم باشد، به گوش كشیده شدن آن اهمیت دارد، بسیاری از ما به هنگام قرائت، صدای خود را استماع نمی‌كنیم. حال آنكه «استماع» در لسان احادیث دارای نقش و جایگاه پر اهمیتی در مسأله‌ی قرائت قرآن است[7] به گونه‌ای كه بدن آن، «قرائت» تحقق نمی‌پذیرد، دیگر چه رسد به «تلاوت»؛ چنآنكه رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌و‌آله فرمودند: «ما قرأ من لا یسمعْ نسه».[8]روش‌شناسی نحوه‌ی وارد كردن قرآن به قلب در بحث تدبر اهمیت دارد، روش‌شناسی قرائت قرآن به گونه‌ای كه به گوش كشیده شود نیز موضوعیت خواهد داشت و همان‌طور كه نحوه‌ی از بین بردن قفل‌های دل در تدبر مطرح است، چگونگی زدودن مهرهای گوش نیز، جهت تحقق استماع، اهمیت خواهد یافت. «و لا تطبع عند قرائتی علی سمعی».(مجلسی، بحار الانوار، 92/ 207)

تدبر در متن قرائت شكل می‌گیرد و قرائت نیز، بدون «اسماع» و «استماع» تحقق نمی‌پذیرد و اینجا نقطه‌ی پیوند استماع با تدبر است. در روایتی از ابن‌عباس، جایگاه «سمع» و «اسماع» و رابطه‌ی مستقیم آن با «قلب»، كاملاً آشكار است. او در مقام توصیه به شخصی كه با سرعت قرآن می‌خواند، می‌گوید: «… فاقرأ قراءه تُسمعْ اذنیك و یعیها قلبك».(ابن‌قیم، 1/339)[9] رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله در مورد نحوه‌ی قرائت خود فرمودند: «أجلْ، انا اقروه لبطن و ءنتم تفرونه لظهر، قالوا: «یا رسوا‌الله ما البطن»! قال: «اقرأ أتدبره و أعمل بما فیه و تقرؤنه أنتم هكذا و أشار بیده فأمرها».»(هندی، كنزالعمال، 622) همچنان كه ملاحظه می‌شود در این روایت، میان قرائت و تدبر رابطه‌ی مستقیم وجود دارد. مقصود حضرت از این جمله این است كه قرائت من به گونه‌ای است كه زمینه‌های تدبر را فراهم می‌كند و مرا متمكن از آن می‌گرداند؛ اما شما به گونه‌ای قرائت می‌كنید كه چنین امكانی را به شما نمی‌دهد، و با دست مباركشان اشاره فرمودند كه: می‌خوانید و می‌روید!

همچنین روایت شده است كه گروهی از آن حضرت پرسیدند كه یا رسول‌الله(ص)، چرا قرائت ما همچون قرائت شما نیست؟ ما وقتی قرآن را از شما می‌شنویم چیزهایی را می‌بینیم و درك می‌كنیم كه به هنگام قرائت خودمان، نمی‌بینیم و درك نمی‌كنیم! حضرت در پاسخ، باز هم به كیفیت دو قرائت اشاره كردند و فرمودند كه قرائت من زمینه‌ساز تدبر است، اما قرائت شما به گونه‌ای است كه این مجال را به شما نمی‌دهد.(هندی، كنز‌العمال، 622) نیز از رسول اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله روایت شده است كه فرمودند: «… و اتلوه حق تلاوته آناء الیل و النهار و أفشوه و تغنوا به و تدبروا ما فیه لعلكم تفلحون…».(هندی، همان، 611)[10] در اینجا نیز، ملاحظه می‌شود كه تلاوت پایدار و مستمر به گونه‌ای كه قرآن را ورد زبان انسان كند، پیش زمینه‌ی تدبر و لازمه‌ی آن است. علامه طباطبائی رحمت‌الله علیه در مورد مفهوم «حق تلاوته» معتقد است كه مقصود از آن، «تدبر» است. یعنی حق تلاوت قرآن، این است كه تلاوت، ملازم با تدبر باشد.(طباطبایی، 1/ 269)

در اینجا تأكید بر این نكته لازم است كه قرآن كریم یك «زبان» است، زبانی زنده و فعال؛ و لازم است به مثابه‌ی یك زبان تعلیم داده شود تا شاكله‌ی زبان و بیان قرآن‌آموز به مدد آن فعال شود و قلب و اندیشه تحت‌ تأثیر آن قرار گیرد. در صورت عدم پیمایش این مسیر، قرآن كریم بسیاری از كاركردها و آثار خود را ـ آن‌گونه كه در زمان رسول گرامی اسلام صلی‌الله‌و‌علیه‌و‌آله دارا بود ـ نخواهد داشت. در امر تعلیم و تعلم زبان قرآن، این نكته هیچ‌گاه نباید فراموش شود كه هیچ زبانی آموخته نمی‌شود مگر آنكه سیر فراگیری به نوعی به سیر فراگیری زبان مادری نزدیك شود و رویكردی طبیعی بیابد.(David An p. encyclopedic dictionary of lanjuajes and lanjuaje 263) در عصر حاضر علمای روان‌شناسی و زبان‌شناسی اتفاق نظر دارند كه زبان در وهله‌ی اول پدیده‌ای است شفاهی. بنابراین، شیوه‌های آموزش آن نیز باید متناسب با همین حالت شفاهی آن طراحی شود. گذشته از آنكه اساس زبان، سمعی و شفاهی است، یادگیری زبان نیز بیشترین ارتباط را با حس شنوایی دارد.[11]

اهمیت «سمع» و تقدم آن بر «بصر» از نكات مورد تأكید قرآن كریم است. رعایت این نكته در امر آموزش، بویژه آموزش قرآن، بسیار حائز اهمیت است و یافته‌های جدید علمی نیز بر این نكته تأكید فراوان دارند. از جمله دلایل شواهد قرآنی این امر، موارد ذیل است: سوره‌ی كهف، آیه‌ی 11؛ سوره‌ی ملك، آیه‌ی 9 و 23؛ سوره‌ی احقاف، آیه‌ی 26؛ سوره‌ی انعام آیه‌ی 46؛ سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 20؛ همان، آیه‌ی 22. در آیات ذیل، نام «سمیع» بیشتر از دیگر نام‌های الهی(علیم، بصیر و قریب) آمده است سوره‌ی بقره، آیات 127، 137، 181، 224، 227، 244، 256؛ سوره‌ی آل‌عمران، آیات 34، 35، 12؛ سوره‌ی مائده، آیه‌ی 76؛ سوره‌ی انعام، آیات 13، 15؛ سورهی اعراف، آیه‌ی 200؛ سوره‌ی انفال، آیات 17، 42، 53، 61؛ سوره‌ی توبه، آیات 98، 103؛ سوره‌ی یونس، آیه‌ی 65؛ آیه‌ی 34؛ سوره‌ی اسراء، آیه‌ی 1؛ سوره‌ی انبیاء، آیه‌ی 4؛ سوره‌ی حج، آیات 61، 75؛ سوره‌ی نور، آیات 21، 60؛ سوره‌ی شعراء، آیه‌ی 220؛ سوره‌ی عنكبوت، آیات 5؛ 60؛ سوره‌ی لقمان، آیه‌ی 28؛ سوره‌ی سبأ، آیه‌ی 50؛ سوره‌ی غافر، آیات 20، 56؛ سوره‌ی فصلت، آیه‌ی 36؛ سوره‌ی شوری، آیه‌ی 11؛ سوره‌ی دخان، آیه‌ی 9؛ سوره‌ی حجرات، آیه‌ی 1؛ سوره‌ی مجادله، آیه‌ی 1؛ سوره‌ی نساء، آیات 58، 134، 148؛ سوره‌ی انسان، آیه‌ی 2.

3. مفهوم «تدبر»

گفته‌ها و نوشته‌ها درباره‌ی مفهوم «تدبر» در كتب لغت و تفسیر، فراوان است و حاصل همه‌ی آنها در واقع یك چیز است و آن عبارت است از: اندیشیدن و تأمل در نتایج و عواقب امور و یا رژف‌نگری در امور و اندیشیدن در ورای ظواهر و جستجوی باطن. همه‌ی مباحثی كه تا كنون درباره‌ی «تدبر»، ارائه شده است، مبتنی بر این پیش‌فرض بوده است كه تدبر، اصولاً كاری است، همچون بسیاری كارهای دیگر كه باید آن را انجام دهیم. در اینجا باید گفت كه «متدبر» اصولاً نوعی «كار» نیست كه بخواهد انجام بگیرد و چنین نیست كه بتوانیم كسی را به تدبر كردن امر كرده و یا از تدبر نكردن، نهی كنیم؛ بلكه «تدبر» یك «راه» و «مسیر» است كه باید پیموده شود نه یك «كار» كه باید انجام گیرد. از این‌رو، بحث درباره‌ی «روش‌شناسی تدبر» چندان مفید نخواهد بود. بلكه باید از راه و روش‌های دیگری بحث كرد كه آن راه و روش‌ها خودبه‌خود به «تدبر» می‌انجامند، حتی اگر تدبر را به عنوان یك «كار» لحاظ كنیم، حداكثر، كاری است همچون «نفس كشیدن».

طبیعی است كسی كه خواب و خوراك و تفریح و ورزش و سایر كارهایش صحیح و درست باشد، تنفس او نیز صحیح و درست خواهد بود و نباید و نمی‌توان به او گفت كه چنین تنفس كن و یا چنان تنفس نكن. بلكه اصولاً امر و نهی، باید و نباید و مباحث روش‌شناسی، در مقدمات و لوازم اولیه‌ی «تنفس» مطرح شده و موضوعیت می‌یابد نه در خود آن. یعنی می‌توان گفت كه چنین باید خورد و خوابید و راه رفت و چنان نباید ورزش كرد و غذا خورد، اما نمی‌توانیم بگوییم كه چنین باید نفس كشید و … تنفس صحیح، یك «راه» و «مسیر» است، در ارتباط با مراحل و كارهای دیگر كه اگر پیموده شود چه بخواهیم و چه نخواهیم خود به ‌خود حاصل خواهد شد. تدبر نیز حالت محصولی است كه كاملاً با فرآیندی متشكل از مراحل مختلف مرتبط است و در صورت طی شدن این فرایند، تدبر صحیح خود به ‌خود تحقق خواهد یافت و صورت وجود به خود خواهد گرفت.(لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 160)

4. پیوند آموزش قرآن با تدبر

مهم‌ترین امری كه تدبر در وجود و ظهور خود وابسته به آن است، فرآیند صحیح آموزش قرآن می‌باشد. در مباحثی كه امروزه پیرامون تدبر صورت می‌گیرد، مسأله‌ی آموزش قرآن، مطرح نیست، گویی، انسان چه قرآن را فرا بگیرد و چه فرا نگیرد، می‌تواند در آن تدبر كند و گویی انسان با هر روشی كه قرآن را بیاموزد، می‌تواند اهل تدبر باشد. از این رو، در این مباحث، با این پیش‌فرض‌ها، مشاهده می‌شود كه دائماً مردم به تدبر كردن دعوت می‌شوند و مزایای تدبر برشمرده می‌شود و لزوم و وجوب آن مطرح می‌گردد و نیز احیاناً مراحل و شیوه‌ها و مصادیق تدبر نیز بیان می‌گردد. در این مسأله نیز، همچون مسائل مربوط به قرآن، ناچاریم به قرآن‌شناسان حقیقی رجوع كنیم و ماهیت مطلب را از اشارات و لطایف كلام آنان، بشناسیم. با رجوع به مكتب اهل‌بیت علیهم‌‌السلام تدبر در قرآن، جدا از قرائت و تلاوت و تعلیم و تعلم آن نیست، و چنین نیست كه انسان ابتدا مرحله‌ی آموزش قرآن را طی كند، و پس از مدت‌ها، در یك مقطع خاصی، مشغول تدبر شود. بلكه در این مكتب، آموزش صحیح قرآن مقدمه‌ی تدبر دانسته شده است و هرگاه «روش‌شناسی آموزش قرآن» خوب مورد توجه قرار گیرد، «تدبر» در جایگاه اصلی خود قرار خواهد گرفت. همان‌گونه كه بحث از كیفیت تنفس، خود به ‌خود در بحث پیرامون چگونه خوابیدن و خوردن و ورزش كردن مطرح است و یك مرحله‌ی جداگانه و متأخر نخواهد بود.

امام صادق علیه‌السلام در دعای شروع قرائت قرآن از خداوند متعال چنین درخواست می‌كند: «ولا تطبع عند قرائتی علی سمعی و لا تجعل علی بصری غشاوه، و لا تجعل قراءتی قراءه لا تدبر فیها… و لا تجعل نظری فیه غفله و لا قراءتی هذرا».(مجلسی، بحار الانوار، 92/207)[12] در این فقرات از دعا، سخن در این است كه چگونه قرائت كنیم كه دارای تدبر باشد، و چگونه قرآن نخوانیم كه تدبر در آن نباشد. ملاحظه می‌شود كه در مكتب اهل‌ بیت علیهم‌السلام تدبر جای خود را در متن قرائت پیدا كرده است، نه بیرون یا بعد از آن. خواندن، باید یك خواندن توأم با تدبر باشد. وقتی قرائت كسی فاقد تدبر باشد، دیگر هیچ جای دیگر نمی‌توان به دنبال تدبر گشت، اگرچه آداب و اصول و پیش‌نیازهای فراوانی نیز برای تدبر در نظر بگیریم و به انجام رسانیم. قرار است قرائت، قرائتی باشد كه تدبر از درون آن زاییده شود و قرائت محل حصول و ظهور و پرورش و بالندگی تدبر باشد. وقتی قرائت فاقد آداب خاص خود باشد، نمی‌توان منتظر مولود طبیعی و مبارك را بود.(لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 158)

5. قلب انسان ظرف و ابزار تدبر در قرآن

علاوه بر آنچه درباره‌ی «قلب انسان، جایگاه شایسته‌ی قرآن» ذكر شد، قلب انسان ظرف و ابزار تدبر در قرآن نیز هست. اما با دقت در آیاتی كه كلمه‌ی «دبر» در آنها به كار رفته است، در می‌یابیم تدبر پدیده‌ی تازه و جدایی نیست كه ما بخواهیم مستقلاً در ‌پی كسب آن باشیم، بلكه اگر قرآن داخل قلب انسان كه ستاد فرماندهی بدن اوست شود ـ كه ستاد فرماندهی بدن اوست ـ تدبر نیز خود به ‌خود از اعماق قلب او خواهد جوشید: «أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها»(محمد، 24) آری، قلب جایگاه و محل تدبر است و آنچه اهمیت دارد، قرار دادن قرآن در قلب است و این مسأله رابطه‌ی كاملاً مستقیم و تنگاتنگ با نحوه‌ی آموزش قرآن دارد. یعنی آموزش باید به گونه‌ای باشد كه قرآن مستقیماً وارد «قلب» قرآن‌آموز و نه فقط «مغز» او گردد. همچنین با دقت در سیاق آیات مربوط به تدبر در می‌یابیم كه «تدبر» چیزی غیر از «تذكر» نیست؛ تدبر و تذكر، دو بیان از یك حقیق‌اند: «كتاب ئنزلناه إلیك مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر أولوا الالباب»(ص، 29)

هر چه در مقام تفكیك این دو اصطلاح و این دو مفهوم بكوشیم، نمی‌توانیم تفاوت‌های ماهوی میان آن دو بیان بیابیم. قرآن مادام كه در قلب انسان باشد، همواره در یاد او بوده و او را «متذكر» خواهد كرد. در این حال، می‌گوییم كه این انسان‌ «حامل» قرآن و متدبر در قرآن است، آیات قرآن در سرتاسر زندگی فردی و اجتماعی او ظهور و حضور خواهد داشت و بر همه‌ی اعمال و گفتار و نیات او نظارت و حكومت خواهد كرد. این حالت همان تدبر است و لازمه‌اش آن است كه انسان همواره متذكر آیات قرآن باشد و قرآن در هر لحظه نزد او حاضر و زنده و فعال باشد، و مهم فقط از طریق آموزش صحیح قرآن، امكان‌پذیر است. بسیارند كسانی كه حافظ كل قرآن‌اند و در عین‌حال، از آنرو كه با روش صحیح به حفظ قرآن نپرداخته‌اند، به اعتراف خودشان، آن‌چنان كه باید موفق به بهره‌گیری نظری و علمی و كاربردی از آیات قرآن نیستند و قرآن حضور چندانی در زندگی آنان ندارد. حداكثر استفاده‌ی كاربردی این افراد از آیات قرآن این است كه بتوانند با فشار آوردن به مغز خود برخی از آیات را كه حاوی كلمه یا عبارت مشترك و یا دارای موضوع خاصی هستند، كنار هم آورده و با قیاس‌های منطقی، مطالبی را از آنها استخراج كنند، كه این كار به راحتی و با دقت بیش‌تر با استفاده از كامپیوتر و یا معجم‌های مختلف، قابل انجام است.

در مقابل، هستند كسانی كه قرآن در قلبشان جای گرفته و چشمه‌های تدبر از اعماق دلشان به جوشش درآمده است. آنان در هر لحظه و حتی در خواب، بدون این‌كه خود بخواهند، در حال تدبر و بهره‌گیری از آیات قرآن هستند، آیات قرآن در سرتاسر زندگی فردی و اجتماعی آنان حضور دارند، و اگر دقت كنیم خواهیم دید كه همه‌ی جزئیات اعمال و گفتار و نیاتشان متأثر و برگرفته از آیات قرآن می‌باشد، «شاكله»‌ی وجودی و جزئیات اعمال و رفتارشان بر طبق فرهنگ قرآنی تعبیه و تنظیم، و همرنگ آن شده است و بر طبق آن می‌باشد. هدایت‌های باطنی آیات قرآن، از درون، خود را در یكایك حركات و سكنات آنان، جلوه‌گر كرده است؛ آنان دائماً در حال زمزمه‌ی قرآن می‌باشند، در هر موقعیتی آیات كاملاً متناسب با آن موقعیت، از قلب، در فكر و ذكر آنان جاری می‌شوند و هدایت‌های خود را می‌رسانند، بدون اینكه چنین اتفاقی اراده‌ای جداگانه و فشار آوردن به فكر و مغز را لازم داشته باشد. قرائت با شیوه‌ی صحیح، قرآن را در قلب انسان جای می‌دهد و او را همزمان «متذكر» و «متدبر» می‌گرداند. اینجا دیگر «تدبر»، از صفات لازم و دائمی انسان می‌شود، به گونه‌ای كه او دیگر نمی‌تواند تدبر كنند.

لحن آیات مربوط به تدبر در قرآن به گونه‌ای است كه آن را در قرآن یك اصل نشان می‌دهد و این عدم تدبر است كه مخالف اصل است. یعنی روند طبیعی و اصیل در حمل قرآن، این است كه انسان دائماً در حال تدبر باشد، حال اگر اینگونه نبود، قطعاً عوارض و اختلالاتی در این روند پدید آمده است كه باید به دنبال رفع آنها بود. كما اینكه اصل در مورد یك چشمه آن است كه همواره آبی زلال از آن بجوشد، حال اگر روزی آب این چشمه قطع و یا كم شد، باید به دنبال شناسایی عوامل و عوارض مختلف بود، باید پرسید كه چرا این چشمه آب ندارد و یا آبش كم است، آیا موانعی بر سر راه آن قرار گرفته است، آیا مجرای آن مسدود شده است و…! قرآن همواره سؤال‌های خود را در مورد موارد استثنا خلاف روند طبیعی، مطرح می‌كنند و هیچ‌ وقت از اصالت‌ها نمی‌پرسد. از ایمان، اطاعت، تسلیم و… كه اصل هستند نمی‌پرسد اما از عدم آنها(كفر و عناد و تكذیب و اعراض و…) كه خلاف اصل می‌باشند همواره سؤال می‌كند: چرا آنها ایمان نمی‌آورند؟ چرا از تذكر اعراض و دوری می‌جویند؟ آنها را چه شده است؟ چرا چشمه‌ی تفكر و تدبر و تعلق آنها خشك شده است؟ چه موانع و عوارضی بر سر راه آن قرار گرفته است؟!

«فما لهم لا یؤمنون(الانشقاق،20)»؛ «فما لهم عن التذكره معرضین(المدثر،49)»؛ «و مالكم…»(سوره‌ی بقره، آیه‌ی 107؛ سوره‌ی نساء، آیه‌ی 75؛ سوره‌ی انعام، آیه‌ی 119؛ سوره‌ی توبه، آیه‌ی 116؛ سوره‌ی هود، آیه‌ی 113؛ سوره‌ی‌عنكبوت، آیات 22، 25؛ سوره‌ی شوروی، آیات 31، 47؛ سوره‌ی جاثیه، آیه‌ی 34، سوره‌ی حدید، آیات 8، 10). این‌ها، همه، سؤال از بیماری‌ها، عارضه‌ها، امراض و موانع می‌باشد، كه در صورت از بین رفتن آنها زمینه‌های حضور و ظهور «ایمان» و «تذكر» و … فراهم خواهد شد و چشمه‌های آنها از نو خواهد جوشید.(لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 106) حضرت امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام می‌فرماید: «كتاب‌الله … ینطق بعضه ببعض و یشهدْ بعضه علی بعض لا یختلفْ فی‌الله».(شریف رضی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 133)[133] نیز فرموده است:

«هذا القرآن إئما هو خط مستور بین الدفتین لا ینطق بلسان و لا بد له من ترجمان»(شریف رضی، نهج‌البلاغه، خطبه‌ی 125)[14] اینگونه احادیث بر لزوم تدبر در قرآن و استنطاق آیه‌ها به كمك هم و وجود حاملانی كه این مهم را بر عهده بگیرند تأكید می‌كند. اگر بخش دوم این واقعیت یكپارچه، زایل گردد، آنچه حاصل خواهد شد، مصاحفی خواهد بود كه بر سر نیزه خواهد رفت و گروهی ظاهر‌بین را خواهد فریفت. چنآنكه پیامبراكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: «لا تغرنكم هذه المصاحف المعلقه، ان‌الله تعالی لا یعذب قلباً و عی القرآن.»(مجلسی، بحار الانوار/ 92، 19 و قریب به مضمون آن: 184) «مصحف معلق» در این خبر، همان مصحف معطل است، جوهری خشك شده بر روی كاغذ، مقابل قرآن زنده كه همانند كوثری جوشان و ماء ثجاج از عرش حی قیوم می‌تواند به قلب حامل واقعی قرآن متصل گردد و از قلب او بجوشد. «كشجره طیبه اصلها ثابت و فرعها فی‌السماء توتی ءكلها كل حین بإذن ربها و یضرب‌الله الامثال للناس لعلهم یتذكرون(ابراهیم، 24، 25)».

تفاوت میان تفسیر و تدبر

در سطور پیشین نیز گذشت كه تدبر تنها راه فهم قرآن كریم است. «تدبر»، مقدمه و لازمه‌ی آن قلمداد می‌شود، به گونه‌ای كه امروزه اغلب مشاهده می‌شود، جوانی كه دغدغه‌ی تدبر در كلام خداوند را دارد، به این مقصود غرق در مطالعه‌ی تفاسیر و ترجمه‌های مختلف می‌شود. بنابراین در اینجا، مناسب است اشاره‌ای به تفاوت‌های میان این دو مقوله بشود. شمار این تفاوت‌ها بالغ بر چهل فقره است و ما در اینجا به بیان پاره‌ای از آنها می‌پردازیم:

1. تفسیر، علمی است در كنار سایر علوم و تخصیصی است در ردیف سایر تخصص‌ها؛ به‌ گونه‌ای كه تاریخ، تعریف، اصول، شیوه‌ها، ابزار و اهل خاص خود را دارد. تفسیر از لحاظ علمی و تخصصی بودن، فرقی با سایر علوم ندارد و محكوم قوانین و ضوابط مشترك میان آنهاست. همچنین بین 20 تا 30 علم از علوم مختلف اسلامی، به عنوان مدخل و پیش‌نیاز ورود به تفسیر قرآن شمرده شده است،(سیوطی، الاتقان فی علوم القرآن، 3/ 1209) به گونه‌ای كه هركس اگر در همه‌ی این علوم تبحر نداشته باشد، توانایی و حق تفسیر قرآن را ندارد. تاكنون تفاسیر بسیاری بر قرآن نوشته شده كه اكثر آنها تنها در میان خواص و اهل علم رایج و شناخته شده می‌باشند و اكثریت مردم توانایی خواندن و فهم آنها را ندارند. اما تدبر به عنوان یك علم و فن و تخصص مطرح نیست و لوازم و ابزار و پیش‌نیازهایی كه برای تفسیر، ضروری است، در خصوص تدبر وجود ندارد. از این‌رو تدبر می‌تواند یك پدیده‌ی همگانی باشد. خداوند نیز در قرآن نه فقط علما و فقها، بلكه همگان را به تدبر فراخوانده است:

«أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب أقفالها»(محمد، 24) همچنان كه از ظاهر آیه پیداست، تنها پیش‌نیاز تدبر، از بین بردن قفل‌های دل می‌باشد. امام خمینی رحمت‌الله‌علیه در مورد همگانی بودن تدبر در قرآن می‌نویسد: «… یكی دیگر از حجب كه مانع از استفاده از این صحیف‌ی نورانیه است، اعتقاد به آن است كه جز آنكه مفسرین نوشته یا فهمیده‌اند، كسی را حق استفاده از قرآن شریف نیست و تفكر و تدبر در آیات شریف را به تفسیر به رأی كه ممنوع است اشتباه نموده‌اند، و به واسطه‌ی این رأی فاسد و عقیده‌ی باطله، قرآن شریف را از جمیع‌ فنون استفاده عاری نموده و آن را به كلی مهجور نموده‌اند؛ در صورتی كه استفادات اخلاقی و ایمانی و عرفانی به هیچ‌وجه مربوط به تفسیر نیست تا تفسیر به رأی باشد».(امام خمینی، آداب الصلاه، 199)

ایشان معتقد است كه تفسیر و روش‌ها و فنون خاص آن، یك وادی جداگانه‌ای است كه ربطی به استفاده‌ها و استنباط‌های مورد اشاره ندارد. از نظر ایشان تدبر و تفكر در آیات، همواره از سوی برخی، عنوان «تفسر به رأی» به خود گرفته و محكوم و ممنوع شده است و در ‌واقع اصطلاح «تفسیر به رأی»، در طول تاریخ اسلام، همواره به عنوان یك چماق بر سر مردم بوده و آنان را از «جمیع فنون استفاده» از قرآن، محروم كرده است. امام در جای دیگر نمونه‌ای برای تدبر ذكر می‌كند و می‌نویسد: اگر كسی در آیات مربوط به رابطه‌ی حضرت موسی علیه‌السلام با عبد صالح تفكر كند و مثلاً آداب متعدد استاد و شاگرد را از جزئیات بیان این آیات استخراج كند، این چه ربطی به تفسیر دارد تا تفسیر به رأی باشد یا نباشد؟(همان) گفتنی است اهم مسائلی كه در تفسیر مطرحند عبارت‌ند از:

الف. بررسی وجوه مختلف قرائات و دلایل هر یك.

ب. ذكر وجوه مختلف در مفهوم لغات و مفدات و استنادات و استدلالات مربوط به هر وجه.

ج. بررسی اقوال مربوط به اعراب عبارات و كلمات.

ح. بررسی اقوال مختلف در شأن نزول آیات.

خ. ذكر اقوال مختلف در منظور و مفهوم آیه و نقد و بررسی هر یك از آنها.

و. بررسی اقوال مختلف در مورد مكی یا مدنی بودن آیات و سوره‌ها.

ز. تطبیق آیات با قواعد صرفی و نحوی و كلامی و رفع تناقض‌های موجود میان آیات با آنها.

خ. تشخیص و تعیین «محذوفات» و «مقدرات» در بیان آیات.

ط. بررسی روایات تفسیری.

بدیهی است كه پرداختن به این مسائل و امثال آن تنها از عهده‌ی كسی برمی‌آید كه با علومی مختلف همچون صرف، نحو، بیان، قرائت، تاریخ، شأن نزول، كلام، فقه و اصول فقه، لغت، درایه، رجال و… آشنا باشد تا بتواند از دیدگاه این علوم به قرآن نگاه كند.[15] اما در تدبر، تنها چیزی كه لازم است، قلب سلیم و اندیشه‌ی پاك است، البته به شرطی كه قبلاً قرآن در قلب جای گرفته باشد. انسان با وجود قفل‌های دل نیز می‌تواند به تفسیر بپردازد اما برای تدبر، باید به قدر ممكن آنها را از دل گشوده باشد. آیت‌الله جوادی آملی در این‌باره می‌نویسد: «قرآن كریم، كتابی است حق و برای هدایت همگان نازل شده و عموم جوامع بشری را به تدبر در آن فرا می‌خواند، ولی بعضی از انسان‌ها بر اثر گناه، دلشان را بسته‌اند، كه این صورت، توفیق تدبر در قرآن، نصیب‌شان نمی‌شود، خداوند در این زمینه می‌فرماید: «أفلا یتدبرون القرآن أم علی قلوب دقفالها»(محمد، 24) … اگر كسی دلش باز بود، توان تدبر در قرآن را خواهد داشت و معانی قرآن در آن نفوذ خواهد كرد».(جوادی آملی، 9/ 346)

از نظر فیض كاشانی رحمت‌الله‌علیه نیز، اصرار بر گناه و صفاتی مانند كبر و غرور، تبعیت از هواهای نفسانی، دنیا‌پرستی و … موجب تاریكی قلب شده و همانند لكه‌های چرك بر روی آینه، مانع تجلی معانی قرآن بر روی صفحه‌ی دل خواهد بود.(فیض كاشانی، 2/ 242) بنابر عقیده‌ی علامه طباطبائی رحمت‌الله‌علیه نیز، قلب پاك و سالم، قادر به فهم معارف دینی و حقائق الهی و قرآنی است، اگرچه با علوم و فنون مختلف آشنا نباشد. ایشان در جای دیگر تدبر را حق عموم مردم و بلكه وظیفه و تكلیف همه‌ی آنان می‌داند و با استناد به آیه‌ی «كتاب أنزلناه ألیك مبارك لیدبروا آیاته و لیتذكر ألوا الألباب»(ص،29)(طباطبایی، 18/ 256)، تدبر عمومی و همگانی را هدف از نزول قرآن معرفی می‌نماید و ضمیر جمع را در كلمه‌ی[لیدبروا]، به همه‌ی مردم روی زمین(عوام و خواص) ارجاع می‌دهد.(همان، 5/ 7؛ 17/ 207)

مؤلف تفسیر «من هدی القرآن» می‌گوید: «برخی با استناد به روایت مربوط به «تفسیر به رأی» فقط كسانی را لایق تدبر می‌دانند كه حظی عظیم از علوم و فنون مختلف داشته باشند، اما باید دانست كه این پندار كاملاً غیر‌منطقی بوده و خواهد بود، چرا كه خداوند همه‌ی انسان‌ها را در هر سرزمین و در هر زمان، به تدبر فرا خوانده است و محال است كه او از یك سوی، قرآن را به عنوان «بیان‌للناس»(آل‌عمران، 138) بستاید و از سوی دیگر، انسان‌ها را از تدبر در آن نهی نماید. خطابات قرآن متوجه همه‌ی مردم و یا همه‌ی مؤمنین است و خداوند با این خطایات می‌خواهد كه مردم سخن او را بشنوند و در آن تدبر نمایند، بنابراین نمی‌توان گفت، روایات از تدبری كه خداوند به آن امر كرده است، نهی می‌كنند».(مركز الثقافه‌ی و المعارف القرآنیه، علوم القرآن عند المفسرین، 3/ 300 ـ 301؛ من هدی القرآن، 1/ 34)

فرق میان تفسیر و تدبر در مورد قرآن، درست مانند شیوه‌های مطالعه و تحقیق در آیات جهات هستی است. یعنی همان‌گونه كه آیات قرآن را می‌شود به دو نوع تخصصی(تفسیر) و همگانی(تدبر) مورد پژوهش و تحقیق قرار داد، در آیات جهان هستی است. یعنی همان‌گونه كه آیات قرآن را می‌شود به دو نوع تخصصی(تفسیر) و همگانی(تدبر) مورد پژوهش و تحقیق قرار داد، در آیات جهان هستی نیز به دو صورت می‌توان تحقیق كرد. به عنوان مثال، «آب» را در نظر می‌گیریم. گاهی آب را از دیدگاه علوم طبیعی و به وسیله‌ی ابزارهای مختلف علمی و تخصصی، مورد تحقیق قرار داده و عناصر تركیبی آن كشف می‌شود و درجه‌ی انجماد و یا درجه‌ی جوش آن را پیدا می‌كنیم و دیگر ویژگی‌های آن در قالب فرمول‌ها و مسائل علمی و تخصصی قرار می‌دهیم، بدیهی است كه این‌گونه تحقیق، افراد و ابزار ویژه‌ی خود را می‌طلبد و هركس نمی‌تواند بدون طی مدارج علمی لازم، به این تحقیقات بپردازد.

اما زمانی همین آب را به عنوان «آیه»‌ای از آیات الهی، كه خداوند آن را برای همگان مایه‌ی درس و عبرت قرار داده است، مورد مطالعه و تفكر قرار می‌دهیم، نكته‌ها و پیام‌ها و اشارات بی‌شمار آن را در‌می‌یابیم، از تك‌تك ویژگی‌های آن درس زندگی و پیام خود‌سازی می‌گیریم، از زلال بودن، شفافیت و بی‌رنگی و سیلان و جریان آن، عبرت‌ها و حكمت‌ها می‌آموزیم، از پاك بودن و پاك‌كننده بودن و تشنگی زدودن و حیات بخشیدن آن، عالی‌ترین تعلیمات اخلاقی و عرفانی را استنباط می‌كنیم و …، بدیهی است كه این‌گونه تحقیق و تفكر در مورد «آب»، از همگان ساخته است و نیازمند تصص و ابزار خاصی نیست. بنابراین همان‌گونه كه یك دانشمند علوم طبیعی نمی‌تواند و حق ندارد تحقیق در آیات جهان هستی را مخصوص خود كرده و دیگران را محروم كند، تحقیق و تفكر در آیات قرآن نیز نباید امری ممنوع قلمداد شود و با این استناد كه تفكر و تدبر در قرآن یك تخصص است و ابزار و علوم مقدماتی خود را می‌طلبد، دیگران از این سفره‌ی گسترده‌ی الهی محروم گرداند.(لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید، 14/ 21)

بدین ترتیب، خواه ‌ناخواه، مسأله‌ی فهم قرآن و تفكر در آن، به عده‌ی قلیلی اختصاص می‌یابد و اكثریت مردم را ارتباط و گفتگوی مستقیم با قرآن محروم می‌مانند. غافل از آنكه می‌توانند در مقام تدبر و انس با قرآن به درجاتی نائل شوند، كه چه بسا خواص اهل علم به آن نرسیده باشند. اما با تأسف، مردم ما مخصوصاً قشر جوان و دانش‌آموز و دانشجو، تاكنون مجال تدبر در قرآن را نیافته‌اند. به عبارت بهتر، نظام تعلیم و تربیت دینی ما به گونه‌ای نبوده است كه مجال تدبر و تفكر در قرآن را به آنان بدهد. تقریباً نمی‌توان به یاد آورد كه در طول سال‌ها شركت در كلاس‌های مختلف دینی و قرآن، اصول عقاید و مفاهیم قرآن و اخلاق و تفسیر و … در مدرسه و حوزه و دانشگاه و هیئات و كانون‌های مختلف مذهبی و …، معلم یا استادی، در مورد یك آیه یا سوره و یا حدیث، نكات و برداشت‌های تدبری و استنباطی شاگرد را بطلبد و بر روی آنها ارزش‌گذاری كند. امروزه، حتی دانشجویان علوم قرآنی و طلاب علوم دینی نیز، كه سزاوارترین افراد به تدبر و تفكر هستند، در فهم قرآن، اغلب به اقوال مفسرین بسنده می‌كنند و چندان اهل تدبر نیستند. اما در مقابل، بسیار مشاهده شده است در جلساتی متعدد كه به نام «تدبر در قرآن» با دانش‌آموزان و دانشجویان تشكیل شده، جوانان به واسطه‌ی مجال و فرصتی كه جهت تدبر به آنان داده شده، به اشارات و لطائفی از قرآن دست یافته‌اند كه نمونه‌ای از آنها را در هیچ تفسیری نمی‌توان یافت، با این فضلیت و مزیت كه این برداشت‌ها، برداشت‌هایی زنده و از متن زندگی، و برآمده از قلب متدبر هستند.

2. در بسیاری از موارد به‌ویژه در تفاسیر گذشته، قرآن در «تفسیر»، محكوم بوده است، یعنی مفسر، علوم مختلف را حاكم بر قرآن قرار داده و از دیدگاه آن علوم، به قرآن و تفسیر آن نگریسته است. در‌ واقع مفسر، نه از درون و خود قرآن علوم، به قرآن و تفسیر آن نگریسته است. در‌واقع مفسر، نه از درون و خود قرآن بلكه از خارج و بیرون قرآن به سوی آن رفته است. حال اگر در جایی قسمتی از یك آیه با قواعد صرفی و نحوی یا كلامی و … متناقض بوده، مفسر در صدد برآمده كه آن آیه را به انحای مختلف با این قواعد علمی تطبیق دهد و از این طریق تناقض را برطرف كند. یا اینكه در جای‌ جای تفاسیر مختلف مشاهده می‌شود كه مفسران ارجمند با افزودن متعلقات مختلف و ذكر محذوفات و مقدرات در آیات، همه‌ی تناقضات و ناهمخوانی‌های موجود میان قرآن با قواعد صرف و نحو و كلام و فقه و حتی فلسفه‌ی اسلامی و … را از بین برده‌اند، در حالیكه همه‌ی این علوم بعد از قرآن و به بركت آن به وجود آمده و قرآن كریم نیز ناظر و حاكم بر همه‌ی آن‌هاست. از نظر علامه طباطبائی رحمت‌الله‌علیه ـ چنانكه اشاره شد ـ بسیاری از تفاسیر در‌واقع «تطبیق» هستند نه تفسیر؛ متكلمان، آیات موافق با اصول مذهب خود را اخذ كردند و آیات مخالف با آنها را تأویل نمودند، فلاسفه نیز مانند آنها در ورطه‌ی تطبیق و تأویل افتادند و همه‌ی آیات مخالف با مسلمات ریاضیات، طبیعیات، الهیات و حكمت علمی و … را تأویل و تطبیق كردند، آنان حتی آیاتی را كه با فرضیات علوم طبیعی مخالف بود، تأویل و توجیه كردند. محدثان و عرفا و متصوفه نیز در تفسیر قرآن راهی غیر از طریق معصومین علیهم‌السلام برگزیدند.(طباطبایی، 1/ 8 ـ 9) چنانكه اشاره شد، از نظر ایشان برای فهمیدن معانی آیات، با دو منطق می‌توان پیش رفت:

ـ «ماذا یقول‌القرآن؟»[16]

ـ «ماذا یجب ان نحمل علیه الایه؟»[17]

اگر برای فهم یك آیه، با منطق اول پیش رویم، باید ابتدا همه‌ی مسائل نظری و فرضیات علمی را فراموش كنیم، تا بفهمیم كه آیه چه می‌گوید(یعنی در آن تدبر كنیم)، اما اگر منطق دوم را پیش بگیریم، برای فهم معنای آیه، باید همه‌ی فرضیات و مسائل نظری را جمع كرده و مقابل خود قرار دهیم و تسلیم آنها شویم و آیه را به هر یك از آنها كه مناسب‌تر است، «حمل» كنیم و بحث و تحقیق خود را بر آنها بنا كنیم نه بر خود آیه.(طباطبایی،1/ 8 ـ 9) شخص متدبر همواره با منطق «ماذا یقول القرآن» پیش می‌رود در حالیكه، هیچ تعهدی را نسبت به فرضیه یا نظریه‌ای خاص نپذیرفته است. در تدبر، قرآن نه محكوم بلكه حاكم و ناظر به همه چیز است، شخص متدبر در صورت مشاهده‌ی هرگونه تناقض و ناهمخوانی میان مسلمات علوم مختلف با قرآن، كلام خداوند را حاكم قرار داده و به تصحیح و بازنگری مسلمات صرفی و نحوی و كلامی و … خواهد پرداخت. شخص متدبر از منظر قرآن، به همه چیز و همه ‌كس می‌نگرد نه بالعكس. از درون و خود قرآن، به سوی آن می‌رود و فهم قرآن را از خود قرآن می‌طلبد و می‌خواهد. حتی اگر حدیثی را نیز مخالف قرآن ببیند، آن را «به دیوار می‌كوبد»، چه رسد به گفته‌ها و پذیرفته‌های دیگران.

تدبر در‌ واقع همان «تفسیر قرآن به قرآن» است كه با تأسف، تاكنون مصادیق حقیقی آن كمتر تحقق یافته است. هر چند كه بسیاری از مفسران در مقدمه‌ی تفاسیر خود و یا در جای دیگر به این نكته اشاره كرده‌اند كه قرآن، خود نور است و همه چیز را قرآن روشن و تبیین می‌كند و چیز دیگری نمی‌تواند آن را تبیین نماید و …، اما آنان عملاً قرآن را محكوم مسلمات علوم دیگر قرار داده‌اند.(همان، 11) امروزه، شاید جز یكی دو استثنا، تفسیری نمی‌توان یافت كه منطق مفسر در آن، فقط «ماذا یقول‌القرآن؟» بوده باشد، چراكه آنان، به هر یك از علوم اسلامی تعهداتی سپرده‌اند كه عمل به آنها با این منطق سازگار نیست. آنان متعهد شده‌اند كه قواعد و مسلمات صرفی، نحوی، اصولی، كلامی، فلسفی، فقهی و غیر آنها را به هر قیمتی كه هست ـ اگرچه منجر به تطبیق و تأویل آیات قرآن شود ـ حفظ كنند. بدیهی است اگر كسی در فهم قرآن متكی به خود قرآن باشد و با منطق «ماذا یقول‌القرآن؟» پیش رود، نمی‌تواند به این تعهدات شاقه عمل كند. این تعهد نسبت به تك‌تك «علوم اسلامی» و حتّی بعضاً علوم طبیعی وجود دارد. اما در قبال قرآن و خطوط و حدود معین شده در قرآن مجید، چنین تعهدی وجود دارد.»

گفتنی است كه در میان تفاسیر موجود، موارد بسیاری كه مصداق واقعی تفسیر قرآن ‌به ‌قرآن(تدبر) است، به چشم می‌خورد، و البته مطالبی كه گذشت به هیچ روی به معنای نادیده انگاشتن این موارد نخواهد بود. بلكه مقصود، آن است كه اصولاً روش حاكم در میان مفسران، روش خالص تفسیر قرآن با قرآن نبوده است. آری، اگر تفسیری صحیح و مطابق سیره و سنت پیامبراكرم صلی‌الله‌علیه و آل و اهل ‌بیت علیهم‌السلام باشد، واجد وجوه مثبت مذكور در اینجا خواهد بود و در این باب، نزاعی لفظی وجود ندارد. انسان در جریان تدبر در آیات الهی، با چشمه‌های جوشان و نامتناهی حكمت و معرفت روبرو می‌شود و با ذره ذره‌ی وجود خود، آیات قرآن را بی‌نیاز از هر علم دیگر می‌یابد، از تك‌تك كلمات و اشارات و الحان آیات، نكته و مطلب و مفهوم برداشت می‌كند و قوانین و قواعد حاكم در هستی را استنباط می‌نماید، در هر بار قرائت و تلاوت و استماع، جنبه‌های معرفتی جدیدی از آیات قرآن برای او مطرح و در شرایط و موقعیت‌های مختلف، معانی و مصادیق جدیدی از آیات برای او مكشوف می‌شود. از آنجا كه در تدبر، منطق «ماذا یقول القرآن؟» حاكم است، گفته‌های قرآن هیچ‌گاه تمامی نخواهد یافت. در تدبر قرار است كه قرآن سخن می‌گوید و وظیفه‌ای كه انسان در «تدبر حصولی» به عهده دارد، بنابر فرموده‌ی امیرالمؤمنین علیه‌السلام، «استنطاق» قرآن است(شریف رضی، نهج‌البلاغه، خطبه 157). قرآن كلام ناطقی است كه هیچ‌گاه نطق آن و تازه‌های حكمت‌های آن پایان نخواهد پذیرفت.

در تدبر قرار هر یك از آیات قرآن مثل چشمه‌ای است كه شخص متدبر همواره از آن بهره‌مند می‌گردد، نه یك ظرف آب، كه با یك یا چند بار برداشتن، تمامی پذیرد. در تفسیر مصطلح، پرونده‌ی هر یك از آیات و سوره‌ها جایی باز شده و بعد از ذكر مطالبی چند، بسته می‌شود. زیرا در این لوح نیز، بنابر این نیست كه تنها و تنها قرآن سخن بگوید. اگر دغدغه‌ی انسان، در فهم قرآن، «ماذا یقول القرآن؟» باشد، پرونده‌ی آیات و سوره‌ها، البته زمانی باز می‌شود اما هیچ‌گاه بسته نمی‌شود. زیرا بنا نیست كه حرف‌ها و گفته‌های قرآن پایان پذیرند. اما اگر به جای «استنطاق» قرآن، «حرف در دهان آن گذاشته شود»، البته پایان‌پذیر خواهد بود، زیرا در این صورت به جای قرآن و خداوند، انسان حرف می‌زند و حرف‌های او البته محدود خواهد بود. در صورت اول، قرآن، خود «أحسن‌الحدیث»(الزمر، 23) و منبع سخن و حكمت می‌باشد و بسان یك انسان بالغ، عالم و ناطق است كه نیازی به تعلیم او نیست. اما در صورت دوم، قرآن مثل یك بچه‌ی نابالغ است كه هنوز قدرت سخن گفتن ندارد و انسان باید دائماً حرف در دهان او بگذارد و به او تعلیم بدهد. در روایات آمده كه قرآن، «مائده و مأدبه‌ی الهی» است، یعنی یك سفره‌ی پر از غذاهای رنگارنگ و متنوع كه هركس به اندازه و متناسب اشتهای خود می‌تواند از آن بهره‌مند شود. «مأدبه» نقطه‌ی مقابل سفره‌ای است كه خالی از غذا باشد و انسان از بیرون غذا تهیه كند و بر سر آن سفره، تناول نماید.

در صورت اول، قرآن كم‌كم كهنگی خواهد پذیرفت و عادی و بشری خواهد شد. بسیارند كسانی كه با مطالعه‌ی تفسیر و ترجمه، قرآن برای آنان عادی شده است، در حالیكه آنان دست‌كم قبل از آن، با یك نظر آسمانی و حیرت‌زا و راز‌آلود به آیات قرآن می‌نگریستند، هرچند كه به ظاهر معنای تفسیری آن را نمی‌دانستند. امروزه، مشاهده می‌كنیم جوانی كه دغدغه‌ی فهم قرآن را دارد، ابتدا متوجه ترجمه‌های مختلف شده و به مطالعه‌ی آنها می‌پردازد. ترجمه‌ی قرآن او را قانع نمی‌كند. لذا به تفاسیر روی می‌آورد و آخرین امید او برای فهم قرآن، این است كه با مطالعه‌ی تفاسیر به حقیقت معانی آیات برسد و به قول مشهور، قرآن را بفهمد. بنابراین، او آخرین شانس خود را برای فهم قرآن امتحان می‌كند و به مطالعه‌ی تفسیر می‌پردازد. تفسیر نزد او كتابی است كه حق مطلب را در مورد معانی آیات ادا كرده است، همه‌ی مطالب و مقاصد قرآن را ذكر كرده و گفتنی‌های لازم را در مورد آیات بیان نموده است و عالی‌ترین قدمی كه انسان در راستای قرآن‌آموزی می‌تواند بردارد، عبارت از مطالعه‌ی تفسیر است. او با این دید شروع به مطالعه‌ی تفسیر می‌كند و بعد از مدتی درمی‌یابد كه تفاسیر نیز عطش او را فرو می‌شانند.

حال، در اینجا به ندرت افرادی یافت می‌شوند كه حساب قرآن را از ترجمه و تفسیر و … جدا كنند و به دامان خود قرآن برگردند و فهم آن را از خود قرآن «التماس» كنند. اكثریت قریب به اتفاق مردم بطور نظری و عملی، ترجمه و تفسیر را به حساب خود قرآن می‌گذراند و با خود می‌اندیشند كه: «قرآن همین است! چیز زیادی كه ندارد، خیلی از مطالب هم تكراری است، بسیاری از مطالب نیز مخصوص پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله و دوران صدر اسلام است، تنها بعضی از مطالب اخلاقی اعتقادی آن به درد می‌خورد كه اكثر آنها را نیز خودمان می‌دانیم و یا در كتاب‌های دیگر نوشته شده است»! فهرست‌های موضوعی چاپ می‌شوند، همگی در ‌واقع یك اندیشه‌ی فوق‌العاده ویرانگر را در اذهان مردم جا می‌اندازند و آن این است كه این قرآن دارای 5 یا 6 موضوع كلی است كه هر یك از آنها نیز به 10 یا 20 موضوع جزئی تقسیم می‌شود و آنها نیز، هر یك به موضوعات جزئی‌تری تقسیم می‌شوند و در مجموع قرآن راجع به 100 یا 1000 موضوع سخن گفته است![18]

برخورد اطلاعاتی تفاسیر با قرآن، قرآنیت آن را سلب می‌كند و آن را به عنوان یك كتاب محتوی یك دسته گزاره‌های پراكنده، جلوه می‌دهد. در چنین صورتی هیچ‌گونه وجه كاربردی برای قرآن قابل تصور نخواهد بود. به عنوان مثال آیه‌ی 3 ضحی را در نظر بگیریم، خواننده می‌تواند با صرف پنج دقیقه در قبال تعلم آن، به انجام برساند، زیرا آنچه لازم است كه او در مورد این آیه بداند، در این پرونده جمع شده است و اول و آخر آن نیز معلوم است، خواننده باید شأن نزول آن را بداند و محذوفات و متعلقاتی كه در آیه ذكر نشده است، در نظر بگیرد و اینكه تنها مخاطب این آیه رسول اكرم صلی‌الله و علیه و آله است و آیه، ناظر به مسأله‌ی قطع وحی می‌باشد و…، او باید این مسائل را در ذهن خود داشته باشد، تا به این وسیله در برابر فهم این آیه مشغول الذمه نباشد، از آنجا كه این‌گونه آیات، جنبه‌ی علمی هم ندارد، كار خواننده آسان‌تر می‌شود!(طبرسی،10/ 645)

به این ترتیب آیه‌ی «ماودعك ربك و ماقلی»(الضحی، 3) كه می‌بایستی در سراسر زندگی او اثر بگذارد، و یار و مونس شفیق او باشد، تبدیل به یك گزاره‌ی تاریخی می‌شود كه هیچ ربطی به زندگی و زمان او ندارد. اما انسان در اثر انس زیاد با این آیه، زمانی خود را مخاطب آن می‌یابد و در مكان «كاف» می‌نشیند «ماودعك» و یك عمر فریاد امیدبخش و حیات‌بخش این آیه را درون خود می‌شنود. او یك عمر خود را تحت مراقبت و نظارت و ربوبیت تعالی می‌یابد و هر بار كه ناامیدی و وحشت شكست بر او مستولی شد، آیه‌ی سوم سوره‌ی «ضحی» به سرعت خود را می‌رساند و از درون به او نهیب می‌زند كه: «ماودعك ربك و ماقلی»، تو بی‌كس و بی‌سرپرست نیستی، ما مراقب تو هستیم، تو را رها نكرده‌ایم، ربوبیت ما چنین اقتضا می‌كند كه تو را به خود وا ننهیم: «ما ودعك ربك». آری، تنها این آیه نیست كه خود را می‌رساند، بلكه هزاران آیه كلام‌الله با بی‌نهایت پیام‌های نهفته‌ی خود، سر بزنگاه‌های زندگی و به طور خودكار و ناخود‌آگاه خود را به حامل قرآن و به فریاد نیاز او می‌رسانند.

تدبر بر دو نوع است: حصولی و حضوری. تدبر حصولی در مراحل اولیه‌ی خود، قدری ارادی است، یعنی انسان باید در بیان آیات تأمل كند و در ارتباط و تناسب آنها با هم، تدبر كند و مفاهیم و مقاصد آنها را استنباط نماید، اما در مراحل بالاتر انسان خودبه‌خود در بیان آیات تدبر می‌كند و تدبر او حالت حضوری پیدا می‌كند، كه در آن حالت، غیر‌ارادی بودن در اوج و كمال خود می‌باشد. زیرا حقیقت تدبر، مربوط به قلب می‌شود و قلب نیز، كار خود را می‌كند، چه انسان بخواهد و چه نخواهد. وقتی انسان متدبر شود، دیگر به او نمی‌توان تكلیف كرد كه تدبر بكند یا نكند. تدبر، مرحله‌ای است كه انسان، دیگر ادای تفكر را در نمی‌آورد، بلكه از درون و بالا، تدبر می‌كند. و قرآن كریم اولوا الالباب را در هر حال اهل تفكر و تدبر معرفی می‌نماید: «الذین یذكرون‌الله قیاماً و قعوداً و علی جنوبهم و یتفكرون فی خلق السماوات و الارض ربنا ما خلقت هذا باطلا…»(آل عمران، 191)

انسان اگر از اولو‌الالباب باشد، به صورت خود‌جوش متدبر خواهد بود. اما تفسیر برخلاف تدبر، به علت وابستگی زیادی كه به علوم خارج از قرآن دارد، هیچ‌گاه به مرحله‌ی غیر‌ارادی نخواهد رسید. در تدبر، قرار است كه انسان ابتدا زبان قرآن را فراگیرد تا به اندازه‌ی آموزش زبان قرآن، فرهنگ آن نیز به دنبال آن بیاید و انسان خود‌ به خود متدبر گردد و قلب او محل بارش و ریزش نزولات رحمت و شفای قرآنی شود: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه للمؤمنین»(الاسرار، 82) بنابر توضیحاتی كه آمد، تدبر رابطه‌ی كاملاً مستقیم و تنگاتنگی با تلاوت و آموزش قرآن و در نهایت جای‌گیری آیات در قلب ـ از راه گوش و به كمك شاكله‌ی زبانی ـ دارد. اما میان تفسیر و تلاوت و آموزش قرآن هیچ ارتباط ضروری و لازمی نیست، به گونه‌ای كه یك مفسر بدون اینكه حتی یك‌بار در طول عمر خود قرآن را تلاوت كند خود را استماع نماید، می‌تواند بهترین «تفسیر» را ارائه دهد.

مطالب مفسران ـ از آنجا كه متكی به خارج قرآن هستند و نیز براساس مذاهب و نحله‌های مختلفند ـ معركه‌ی آرای مختلف و متناقض می‌باشد. اما در تدبر، از آنجا كه متدبر كاملاً دست خالی و بی‌غرض به سراغ قرآن می‌رود و برای فهم قرآن فقط از خود آن استمداد و استنطاق می‌كند، تناقضی در میان آراء پیدا نمی‌شود. حتی اگر هزاران نفر در یك آیه تدبر كنند و هر یك از آنان، وجهی از آیه را بیان كند، وجوه با یكدیگر متناقض نخواهند بود و همه‌ی آنها نزولات آن آیه به شمار خواهد رفت، به شرط آنكه شرایط اصلی تدبر رعایت شود. باری، بنا بر سخن امام خمینی رحمت‌الله علیه: «مقصود ما از این بیان نه انتقاد در اطراف تفاسیر است، چرا كه هر یك از مفسرین زحمت‌های فراوان كشیده و رنج‌های بی‌پایان برده تا كتابی شریف فراهم آورده «فلله درهم و علی‌الله أجرهم». بلكه مقصود ما آن است كه راه استفاده از این كتاب شریف را كه تنها كتاب سلوك إلی‌الله و یكتا كتاب تهذیب نفوس و آداب و سنن الهیه اسنت و بزرگ‌ترین وسیله‌ی رابطه‌ی بین خالق و خلق و عروة الوثقی و حبل المتین تمسك به عز ربوبیت است، باید به روی مردم مفتوح نمود. علما و مفسرین، تفاسیر فارسی و عربی بنویسند و مقصود آنها، بیان تعالیم و دستورات عرفانی و اخلاقی و بیان كیفیت ربط مخلوق به خالق و بیان هجرت از دار‌الغرور و به دار‌السرور و الخلود باشد، به‌طوری كه در این كتاب شریف به ودیعت گذاشته شده.

صاحب این كتاب، سكاكی و شیخ نیست كه مقصدش جهات بلاغت و فصاحت باشد؛ سیبویه و خلیل نیست تا منظورش جهات نحو و صرف باشد؛ مسعودی و ابن‌خلكان نیست تا در اطراف تاریخ عالم بحث كند؛ این كتاب چون عصای موسی و ید بیضای آن سرور، یا دم عیسی كه احیای اموات می‌كرد نیست كه فقط برای اعجاز و دلالت بر صدق نبی‌اكرم(ص) آمده باشد؛ بلكه این صحیف‌ی الهیه، كتاب احیاء قلوب به حیات ابدی علم و معارف الهیه است؛ این كتاب خداست و به شئون الهیه‌ی جل و علا دعوت می‌كند. مفسر باید شئون الهیه را به مردم تعلیم كند، و مردم باید برای تعلیم شئون الهیه به آن(قرآن) رجوع كنند تا استفاده از آن حاصل شود: «و ننزل من القرآن ما هو شفاء و رحمه‌ للمومنین و لا یزید الظالمین ألا خسارا»(الاسرار، 82). چه خسارتی بالاتر از این‌كه سی ـ چهل سال كتاب الهی را قرائت كنیم و به تفاسیر رجوع كنیم و از مقاصد آن باز مانیم. «ربنا ظلمنا أنفسنا و إن لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرین»(الاعراف، 23) قرآن، 257؛ همچنین: (لسانی فشاركی و مرادی،روش تحقیق موضوعی در قرآن كریم، 21)[19]

3. تفاوتی دیگر را نیز می‌توان میان تدبر و تفسیر ذكر كرد و آن این كه اگر فرهنگ «تدبیر در قرآن» روزی در جامعه‌ی مسلمانان جا بیفتد، تبیان بودن كلام الله نسبت به هر چیز«كل شی»(النحل، 89) برای همگان روشن خواهد شد.(لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن كریم، مقدمه، به خصوص ص91)[20]

6. تدبر و مسأله‌ی «عمل به قرآن»

از آنجا كه ماهیت «عمل به قرآن» با ماهیت «تدبر» ـ با بیانی كه گذشت ـ مشابه و یكسان است، در اینجا مناسب است، راجع به مسأله‌ی مهم «عمل به قرآن» و رابطه‌ی آن با «تدبر» و ارتباط هر دوی آنها با «آموزش قرآن»، توضیحی ارائه دهیم. «عمل به قرآن» با آنكه یك عبارت پر كاربرد است و مفهوم آن به ظاهر نه تنها آشنا بلكه بدیهی به نظر می‌رسد و همه‌ی ما این عبارت را مكرر می‌شنویم و به كار می‌بریم، اما هنوز ماهیت و كیفیت آن مبهم و ناشناخته مانده و مانند بسیاری از عبارات و اصلاحات دیگر، جنبه‌ی شعار‌گونه و كلیشه‌ای پیدا كرده است. امروزه مكرر گفته می‌شود كه: «باید به قرآن عمل كرد و تنها خواندن آن كافی نیست، عمل نكردن به قرآن مشكل اصلی مسلمانان است و باید قرآن در جامعه حاكم شود و احكام آن پیاده گردد» و … اما باید اعتراف كرد كه گفتن یا نگفتن این‌گونه بایدها و نبایدها، در‌ واقع یكسان است، چراكه راه‌كارهای عملی، چندان در دست نیست و كسی آنها را ارائه نداده است.

با تصوری كه ما از «عمل به قرآن» داریم، فقط بخش كوچكی از آیات قرآن، قابل عمل بوده و بخش اعظم آن، اصولاً عملی و كاربردی نخواهد بود. به راستی چگونه می‌شود به سوره‌هایی همچون «قدر»، «مسد» و … عمل كرد؟! چه زمانی می‌توان اطمینان پیدا كرد كه ما به سوره‌های «فیل» و «كوثر» عمل كرده‌ایم؟! آیات بسیاری كه از خلقت زمین و آسمان و … سخن می‌گویند، چگونه در زندگی ما عملی می‌شوند؟ بسیاری از آیاتی كه مخاطب آنها ـ بنابر فرموده‌ی مفسران ـ تنها و تنها رسول‌اكرم صلی‌الله‌علیه‌وآله می‌باشند، چگونه مورد عمل قرار می‌گیرند؟ بسیاری از محاجه‌ها و داستان‌های قرآنی، چه كاربردی در اجتماع ما می‌توانند داشته باشند؟ سهم و بهره‌ی جامعه‌ی ما از داستان ذوالقرنین و … چه اندازه است؟

اگر امروزه، جوانی دغدغه‌ی عمل به سوره‌ی مریم را داشته باشد، چه باید بكند؟ آیا مراحل مشخصی برای عمل به این سوره‌ها وجود دارد كه او باید آنها را طی كند؟ آیا «قرائت» و «عمل»، دو مرحله‌ی جداگانه هستند كه باید پشت سر هم و با تأخر زمانی صورت گیرد؟ یعنی آیا عمل به قرآن به این معناست كه انسان، ابتدا آیات سوره‌ای را بخواند، سپس در عمل به آن بكوشد؟ آیا در عمل به آیات قرآن، ترتیب وجود دارد، به این معنا كه عمل به آیه یا سوره‌ای مقدم بر آیات یا سوره‌های دیگر است، با این‌كه هیچ ترتیبی وجود ندارد و هر‌كس از هر جا كه توانست، می‌تواند عمل كند؟ آیا ممكن است، كسی فقط به یك یا چند سوره عمل كند و كاری با سوره‌های دیگر نداشته باشد؟ آیا ارتباطی در مقام عمل به قرآن، بین آیات و سوره‌ها وجود دارد؟ آیا معیار و ملاك مشخصی برای احراز عمل به قرآن وجود دارد؟ آیا كسی می‌تواند مطمئن شود كه مثلاً ـ به سوره‌ی كهف و یا طه، عمل كرده است؟ با وجود این همه ابهاماتی كه در این مسأله وجود دارد، آیا امروزه كسی می‌تواند ادعا كند كه به قرآن عمل كرده است؟ پاسخ به این سؤالات و ده‌ها سؤال دیگر در مورد عمل به قرآن، قدری مشكل به نظر می‌رسد.

ممكن است گفته شود كه لازم نیست مسأله را این‌قدر پیچیده كرد و برای تك‌تك آیات و سوره‌ها جنبه عملی جداگانه‌ای فرض نمود، بلكه انسان اگر به اصول توحید و نبوت و معاد و … پایبند باشد و تقوای الهی را رعایت كند و …، در ‌واقع به قرآن عمل كرده است. عمل به داستان‌های قرآن، عبارت از این است كه انسان همانند كافران و مشركان اقوام گذشته، با ارتكاب جرایم، خود را گرفتار عذاب خدا نكند. و عمل به آیات توحید و خدا‌شناسی عبارت از این است كه انسان، فقط خدا را عبادت كند. به خدا صفات ثبوتیه بدهد و ضمناً صفات بد و ناجور را نیز از او سلب كند و …. عمل به آیات معاد نیز چنین است كه انسان موجبات سعادت اخروی و ورود به بهشت جاوید و دوری از عذاب آخرت را در دنیا فراهم كند. این هم یك تصور از عمل به قرآن است و البته هدف اصلی «عمل به قرآن» نیز رسیدن به سعادت ابدی و دوری از عذاب اخروی و جلب رضایت حق تعالی است. اما با این تصور، باید اعتراف كنیم كه ما در طریق رسیدن به سعادت ابدی، چندان نیازی به قرآن نداریم و با این تصور، قرآن با كتب آسمانی دیگر، تفاوت قابل‌توجهی نخواهد داشت و حتی در ردیف سایر كتب اخلاقی كه توسط علمای اخلاق تدوین شده‌اند، قرار خواهد گرفت و اسلام نیز چندان مزیتی بر سایر ادیان نخواهد داشت، چرا كه پرهیزگاری و آخرت‌گرایی و یكتا‌پرستی و اصول مانند آن، مسائلی هستند كه تقریباً در همه‌ی ادیان آسمانی و تعلیمات انبیاء وجود داشته است و همه‌ی ما، از كودكی با آنها آشنا هستیم و در طول تاریخ نیز این امور همواره دغدغه‌ی انسان‌های دین‌دار بوده و اختصاص به قرآن نداشته:

«ان هذا لفی الصحف الاولی صحف إبراهیم و موسی»(الاعلی، 18 ـ 19) با این تصور كلی از «عمل به قرآن»، ما می‌توانیم بدون قرآن نیز پرهیزگار، آخرت‌گرا، خدا‌شناس و موحد و … باشیم، همان‌گونه كه دین‌داری بسیاری از ما عملاً همین‌گونه است. ما به خوبی می‌دانیم كه باید راست‌‌گو و درست‌كردار و مردم‌دوست و نیكوكار باشیم، از اعمال زشت و ناپسند دوری كنیم و خدای یكتا را بپرستیم. بنابراین مشاهده می‌شود كه قرآن در رسیدن به سعادت ابدی صرفاً به عنوان یك یاد‌آوری، در ردیف سایر تذكره‌ها قرار خواهد گرفت. آنچه مهم است این است كه انسان به یاد خدا و آخرت و تقوی و… باشد، حال، این یاد‌آوری به هر طریق كه حاصل شود، چندان تفاوتی نمی‌كند: از طریق قرآن، تورات، نهج‌البلاغه، كیمیای سعادت، جامعه‌السادات، رسالات سیر و سلوك و … در برابر این تصور، تصور دیگری از «عمل به قرآن» وجود دارد، كه در آن تك‌تك آیات قرآن، موضوعیت و نقش اساسی دارد، هر یك از آیات، فعال و هدایت‌گر و راه‌گشا و شفا‌بخش است. در این تصور، تنها و تنها به وسیله‌ی هدایت، قرآن و الفاظ مخصوص آن، می‌شود به سعادت نایل شد. تنها و تنها به وسیله‌ی قرآن می‌توان به حقیقت و كمال پرهیزكاری و آخرت‌گرایی و یكتا‌پرستی در آخر‌الزمان دست یافت. در این تصور، سوره‌های «فیل» و «قریش» و «كوثر» و «قدر» و …، با لحن اسلوب و الفاظ ویژه‌ی آسمانی و نحوه‌ی آغاز و انجام خاص خود، در رسیدن انسان به كمال حقیقی خود موضوعیت دارند. از این دیدگاه، یاد‌آور حقیقی در آخر‌الزمان و «تذكره»ی واقعی، تنها و تنها قرآن است: «فذكر بالقرآن من یخاف وعید»(ق، 45)

در آخر‌الزمان انسان فقط به وسیله‌ی قرآن می‌تواند حقیقت خود و خدای خود و آخرت را متذكر شود و ماهیت اصلی انسان و نفس و دنیا و شیطان را به یاد آورد و سایر كتاب‌ها و تعلیمات، نه در ردیف قرآن بلكه همه محكوم آن خواهند بود. برخی تعاریفی كه امروزه از قرآن ارائه می‌شود، آن را در ردیف سایر كتاب‌ها می‌نشاند، چرا كه همه‌ی كتب آسمانی و حتی بسیاری از كتب زمینی را می‌توان به عنوان «كتاب هدایت» تلقی كرد. لذا این تعریف كه قرآن كتاب هدایت ما مسلمانان است و …، قرآنیت قرآن را سلب خواهد كرد و هیچ امتیازی به‌ آن نخواهد بخشید. البته قرآن كتاب هدایت نیز می‌باشد، اما هدایت فقط یك وصف و یك شأن از اوصاف و شؤون قرآن است. و این همانند آن است كه در تعریف خداوند بگوییم كه او كسی است كه ما را هدایت می‌كند. بدیهی است كه «هادی» فقط یكی از اسماء الحسنای خداوند است و تنها اسمی كه جامع همه‌ی صفات و اسماء می‌باشد، لفظ جلاله‌ی «الله» است. امروزه كم نیستند جوانانی كه عشری از انس و الفتی را كه با دیوان حافظ، مثنوی مولوی و رساله‌های عرفانی و سیر و سلوك دارند، با قرآن ندارند. این یك راه‌ حل است و می‌تواند به جای خود مفید و مؤثر نیز باشد، اما، ما باید به دنبال آن باشیم كه یك راه‌ حل دیگر نیز برای این مسأله پیشنهاد كنیم، راه‌ حلی كه در آن قرآن توانایی حضور مستقیم در جامعه را داشته باشد و برای نظارت و حكومت و حضور ظهور خود، محتاج به حافظ و مولوی و نوشته‌های عرفانی و اخلاقی نباشد.(لسانی فشاركی، زبان قرآن، 201) این راه، راه تمام ناشدنی تدبر در قرآن خواهد بود.

ـ آثار دیگر تدبر

با اینكه تدبر، خود اثر و ثمری بس مبارك از ره‌آورد حمل كلام‌الله است، همانند بسیاری دیگر از آثار این مقوله، راه خود را به پهنه و صحنه‌ی اندیشه‌ و زندگی نیز می‌گشاید. می‌بینیم كه علامه طباطبایی رحمت‌الله‌علیه درباره‌ی «اوپانیشاد» چنین می‌گوید: «كسی كه با تأمل عمیق در بخش اوپانیشاد ودای هندی دقت كند و همه‌ی اطراف سخنان این بخش را پاییده، و برخی را با برخی تفسیر كند، خواهد دید كه هدفی جز توحید خالص و یگانه‌پرستی ندارد ولی متأسفانه چون بی‌پرده و لفافه بیان شده، وقتی كه نقشه‌ی توحید خدای یگانه كه در اوپانیشادها تنظیم شده، در سطح افكار عامه پیاده می‌شود، جز بت‌پرستی و اعتراف به خدایان بسیار، از آب در نمی‌آید.»(طباطبایی، قرآن در اسلام، 38) می‌بینیم كه تفاوت ره از كجاست تا به كجا. یك متن مقدس را می‌توان با ترجمه چنان نمایاند كه شرك خالص بنماید، در حالیكه با تدبر می‌توان آن را توحید خالص دید. كسی نیز كه از توحید و یگانه‌گرایی این متن سخن می‌گوید: نه یك برهمن برهماپوترایی است، كه یك ترك تبریزی قرآن‌دان است. و بعید و مشكل بتوان تصور كرد كه یك ملای هندو بتواند این‌گونه سهل و ممتنع از كتاب مقدس و متن دین خود دفاع كند.

تدبر، دیدن تدبیر خداوندی از باب و دیدگاه قرآن و ثمره‌ی آن، خالی دانستن كلام او از هرگونه اختلاف و تناقض است. همچنین تدبر واقعی، اختلاف و تناقض را از هر كاری عبد متدبر نیز خواهد زدود. در اینجا ذكر نمونه‌ای عملی از زندگی امام راحل رحمت‌الله‌علیه، عبد ‌صالح الهی و حامل قرآن، از زبان یكی از شاگردان ایشان مناسب است، همو كه انس مستمرش با قرآن و نوبت‌های متعدد و متوالی قرائت او در طول شبانه‌روز زبان‌زد نزدیكان بود: «در زیارت‌نامه‌ی حضرت مولی‌الموحدین امیرمؤمنان علی علیه‌السلام، خطاب به آن بزرگوار چنین می‌گوییم: «ما تناقضت أفعالك و لا اختلف أقوالك و لا تقلبت أحوالك». در این خصیصه، این فرزند صالح او، با او شباهتی غیر‌قابل انكار داشت. چند مورد را به عنوان گواه و شاهد صدق این ادعا یاد می‌كنم، اگرچه آشنایان با او نیازی به ذكر این شواهد ندارند.

1. صبح‌گاهی كه در آغاز نهضت، دشمن بی‌دین، او را با یك دنیا شتاب و وحشت با ماشین به تهران و زندان می‌برد، تا ساعتی كه پس از پانزده سال با هواپیما از پاریس به ایران یكپارچه در اختیار او، باز‌می‌گشت، در حالت روحی او تفاوتی وجود نداشت. آنجا هم مانند هر شب نماز نافله‌ی خود را خواند و قدری استراحت كرد.

2. وضویی كه در بیابان‌های بین كویت و عراق گرفت و تصویرش موجود است و سپس با چند نفر از شیفتگانش نماز خواند، با نمازی كه در جماران خواند و چند نفر از رؤسای جمهور و سرذان ممالك، مأموم او بدند، هر دو، مانند نمازهای دیگرش بود، و نیز با نماز آخرش در بیمارستان یكسان بود.

3. چهره‌ی او روزی كه به مدرسه‌ی فیضیه می‌رفت تا علیه شاه بی‌دین صحبت كند و همه غمناك بودند و می‌گفتند: كاری است خطرناك، با قیافه‌اش روزی كه به بهشت‌زهرا می‌آمد تا برای چند میلیون جمعیت ایران سخنرانی كند كه همه شادمان بودند و نیز می‌گفتند: شرایطی است بسیار حساس و خطرناك، با چهره‌اش هنگامی كه برای تدریس به مسجد سلماسی در قم و مسجد شیخ‌انصاری در نجف اشرف می‌رفت، تفاوتی نداشت.»(ستوده،2/ 230) قرآن باید از درون قلب و دل خوانده شود. قرآن باید سخن دل و برآمده از دل باشد. به گفته‌ی سعدی: سخن كز دل برآید لاجرم بر دل نشیند و به گفته‌ی حافظ: سخن عشق نشانی دارد و یادگاری بهتر از آن در گنبد دوار نخواهد ماند. صوت ماندگار گنبد دوار همان صوت قرآن است كه از سینه و حنجره‌ی انسان معتقد به خدا درآید و قلب او ظرف آن سخن و ابزار تدبر در آن گشته باشد. مسك‌ الختام سخن را ذكر برخی دیدگاه‌ها و رهنمودهای معلم و مفسر قرآن، امام خمینی(ره) درباره‌ی تعامل با قرآن كریم و تدبر در این كتاب قرار می‌دهیم:

تفسیر قرآن كریم در اصل جز برای خدای تعالی میسور نیست، چون قرآن از سوی او نازل شده و احاطه بر او امكان ندارد.(امام خمینی(ره)، تفسیر قرآن كریم، 1/ 13) نگارش تفسیری سزاوار و جامع بر قرآن كریم، برای انسان‌های عادی امكان ندارد، و آنچه ما از قرآن می‌دانیم، پرده‌ای از پرده‌های كتاب خداست و باقی، همه محتاج تفسیر اهل عصمت است كه معلم به تعلیم رسول‌الله صلی‌الله‌علیه‌وآله بوده‌اند.(امام خمینی(ره)، تفسیر سوره‌ی حمد، 93 و 95) همان پیامبری كه نه تنها معلم انسان بلكه به عنوان معلمی حتی برای جن و فرشتگان است.(جوادی آملی، بنیان مرصوص امام خمینی(ره)، 122) این قرآن، آمده تا مفسر انسان و انسانیت باشد و قبل از اینكه انسان قرآن را تفسیر كند او انسان را تفسیر كرده است.(جوادی آملی، همان، 121) مفسران قرآن در عین حالی كه زحمت‌های زیاد كشیده‌اند، دست‌شان از لطایف قرآن كوتاه است؛ نه از این باب كه آنها تفسیر كرده‌اند، بلكه از باب این‌كه عظمت قرآن بیش از این مسائل است.(امام خمینی(ره)، صحیف‌ی تور، 11/ 251) مفسران بزرگ، عمده‌ی هم خود را صرف یكی از جهات، همچون تاریخ و سبب نزول آیات و مكی و مدنی بودن آیات و سور و اختلافات قرائات و مفسرین كرده و باب تعلیمات را بر روی مردم نگشودند.(امام خمینی(ره)، آداب الصلاه، 211 ـ 215)

تدبر در قرآن باید برای عموم آحاد جامعه‌ی اسلامی میسر باشد. باید زمینه‌ای فراهم شود كه هر مسلمان در هر آیه از آیات شریفه كه تدبر می‌كند، مفاد آن را با حال خود تطبیق كند و نقصان خود را به واسطه‌ی آن مرتفع سازد و امراض خود را به آن شفا دهد. اعتقاد به اختصاص فهم به مفسران و محصور و محدود ساختن معارف قرآن كریم به هر آنچه مفسران فهمیده و نوشته‌اند، یكی از حجب و موانع فهم و استفاده از قرآن كریم است كه موجب عاری نمودن آن از جمیع فنون استفاده و نیز مهجور ساختن آن خواهد بود.(همان، 215 ـ 224 و 228) قرآن كریم كتاب حركت‌آفرین(امام خمینی(ره)، صحیفه‌ی نور، 2/182 و 183)، سده راه بیگانگان(همان، 2/236 و 237) و كتاب انسان‌سازی در تمامی مراحلی است كه انسان با آن روبه‌روست(همان، 16/ 8 و 9) و تنها نسخه‌ی شفا‌بخش دردهای فردی و اجتماعی است و پیاده كردن مقاصد قرآن و سنت، هدف حكومت اسلامی و توجه به احكام سیاسی قرآن از عوامل بسیار مهم رفع مهجوریت قرآن است.(همان، 16/ 39)

ما مفتخریم و ملت عزیز سر‌ تا پا متعهد به اسلام و قرآن مفتخر است كه پیرو مذهبی است كه می‌خواهد حقایق قرآنی را كه سراسر آن از وحدت بین مسلمین بلكه بشریت دم می‌زند، از مقبره‌ها و گورستان‌ها نجات داده و به عنوان بزرگ‌ترین نسخه‌ی نجات‌دهنده‌ی بشر از جمیع قیودی كه برپای و دست و قلب و عقل او پیچیده است و او را به سوی فنا و نیستی و بردگی و بندگی طاغوتیان می‌كشاند، نجات دهد. و ما مختریم كه پیرو مذهبی هستیم كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله مؤسس آن به امر خداوند تعالی بوده و امیر‌المؤمنین علی‌بن‌ابی‌طالب علیه‌السلام، این بنده‌ی رها شده از تمام قیود، مأمور رها كردن بشر از تمام اغلال و بردگی‌ها است و ما امروز مفتخریم، كه می‌خواهیم مقاصد قرآن و سنت را پیاده كنیم و اقشار مختلفه‌ی ملت ما در این راه بزرگ سرنوشت‌ساز ساز پا نشناخته، جان و مال و عزیزان خود را نثار راه خدا می‌كنند.

لازم است هر طایفه‌ای از دانشمندان اسلامی دامن همت به كمر زده، در بعدی از ابعاد قرآن، همچون ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی، نظامی، فرهنگی و جنگ و صلح قرآن، وقت صرف نمایند تا معلوم شود قرآن سرچشمه‌ی همه چیز است(امام خمینی(ره)، آداب الصلاه، 2/ 215 ـ 224) و نگذارند جاهلان بر سر قرآن آن آورند كه كلیسای جاهل و سیاست‌مداران بازیگر به سر دین مسیح عظیم‌شأن علیه‌السلام آوردند. روی آوردن به قرآن از راه چاپ و نشر قرآن‌های زیبا از سوی حكومت‌های مدعی اسلام نیست، بلكه هدف نهایی این‌گونه حكومت‌ها محو قرآن و تثبیت مقاصد شیطانی ابر‌قدرت‌ها و نیز خارج نمودن قرآن كریم از صحنه است.(امام خمینی(ره)، وصیت‌نامه‌ی سیاسی ـ الهی، 7) لازم است مدرسان علوم اسلامی افكار خود را برای پر بار كردن علوم اسلامی مختلف از جمله تفسیر به كار برند.(امام خمینی(ره)، صحیفه‌ی نور، 18/ 233)

ای حوزه‌های علمیه و ای دانشگاه‌های اهل تحقیق، به پا خیزید و قرآن كریم را از شر جاهلان متنسك و عالمان متهتك، كه از روی علم و عمد به قرآن و اسلام تاخته و می‌تازند نجات دهید. این جانب از روی جد، نه تعارف معمولی می‌گویم از عمر به باد رفته‌ی خود در راه اشتباه و جهالت تأسف دارم. و شما ای فرزندان برومند اسلام، حوزه‌ها و دانشگاه‌ها را از توجه به شئونات قرآن و ابعاد بسیار مختلف آن بیدار كنید. تدریس قرآن در هر رشته‌ای از آن را مد‌نظر و مقصد اعلای خود قرار دهید. مبادا خدای ناخواسته در آخر عمر كه ضعف و پیری بر شما هجوم كرد از كرده‌ها پشیمان و تأسف بر ایام جوانی بخورید همچون نویسنده.(امام خمینی(ره)، آداب‌الصلاه، 215 ـ 224)

منابع:

[1]. قرآن كریم.

[2]. اوپانیشاد. ترجمه‌ی محمد داراشكوه فرزند شاه جهان، چاپ چهارم، تهران: سازمان انتشارات جاویدان علمی، 1381.

[3]. اوستا. گزارش و پژوهش جلیل دوستخواه، تهران: انتشارات مروارید، 1371.

[4]. آذری نجف‌آبادی، الله‌وردی، یادگیری زبان و رشد واژگان كودك. چاپ اول، تهران: انتشارات جهاد دانشگاهی، بی‌تا.

[5]. ابن‌قیم. جوزیه، زاد‌المعاد فی‌هدی خیر‌العباد، تحقیق شعیب الارنؤوط و عبدالقادر، چاپ 26، بیروت: مؤسسه الرساله، 1412.

[6]. بری، سیسیلی. پرورش صدا و بیان. ترجمه‌ی محسن یلغانی، چاپ دوم، تهران: انتشارات روز بهان، 1365.

[7]. بلایف، بوریس و اسیلویچ. روان‌شناسی آموزش زبان خارجی. ترجمه‌ی امیر فرهمند‌پور، تهران: مركز نشر دانشگاهی، 1368.

[8]. تقوی، ربابه و دیگر. روان‌شناسی ناشنوایی. اصفهان: مولانا، 1370.

[9]. جواد آملی، عبدالله، تفسیر موضوعی قرآن مجید. بی‌جا: نشر اسراء، 1375.

[10]. خمینی، 1372.

[11]. خمینی، امام سید‌روح‌الله، آداب الصلاة تهران: مؤسسه‌ی تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، 1373.

[12]. صحیفه‌ی نور، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، تهران، 1360.

[13]. رضا، سید‌محمد‌رشید. تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار. قاهره: المنار، 1346.

[14]. رشد آموزش زبان(مجله). سال اول، شماره‌ی دوم، تهران.

[15]. ستوده، امیر‌یضا. پابه‌پای آفتاب، ناگفته‌ها از زندگی امام خمینی. چاپ دوم، بی‌جا: نشر پنجره، 1374.

[16]. طالقانی، سید‌محمود. پرتوی از قرآن. تهران: شركت سهامی انتشار، بی‌تا.

[17]. طباطبایی، سید‌محمد‌حسین. سنن النبی. قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، 1416.

[18]. المیزان فی‌التفسیر القرآن. قم: انتشارات اسلامی جامعه مدرسین، بی‌تا.

[19]. قرآن در اسلام. قم: انتشارات هجرت، 1368.

[20]. طبرسی، فضل‌بن‌حسن. مجمع البیان فی علوم القرآن. بیروت: دار‌المعرفه، 1416.

[21]. فیض كاشانی، محمد. المحجه البضاء. تصحیح علی‌اكبر غفاری. بیروت: مؤسسه‌ی الاعلمی، 1403.

[22]. فیومی. المصباح المنیر. قم: انتشارات هجرت، 1373.

[23]. لسانی فشاركی و حسین مرادی. روش تحقیق موضوعی در قرآن مجید. زنجان، دانشگاه آزادی اسلامی واحد زنجان، 1385.

[24]. لسانی فشاركی، حسین مرادی و دیگران. زبان قرآن(گزارش طرح پژوهشی آموزش زبان قرآن كریم)، تهران: مركز تحقیقات دانشگاه امام صادق 1377.

[25]. مجلسی، محمد‌باقر. بحار‌الانوار. تهران: انتشارات اسلامیه، بی‌تا.

[26]. مركز الثقافه‌ی و المعارف القرآن عند‌المفسرین. چاپ اول، قم: مكتب الاعم الاسلامی، بی‌تا.

[27]. مصطفوی، حسن. التحقیق فی كلمات القرآن الكریم. تهران: بنگاه ترجمه و نشر كتاب، 1360.

[28]. یول، جورج. نگاهی به زبان. ترجمه‌ی نسرین حیدری، چاپ اول، تهران: انتشارات سمت، 1374.

پاورقی‌ها:

(1). به این تفاوت اساسی كه میان قرآن و دیگر كتب آسمانی وجود دارد، دقت كافی نمود. قرآن از ریشه‌ی «قرأ» است. كتاب مقدسBible از ریشه‌ی لاتین كلیسایی و یونانیBiblia به معنی مكتوب است. انجیل Evangile به معنای مژده و خیر خوش است. تورات، به معنی قانون و سنت الهی است كه بر موسی فرود آمده؛ اوستا مركب از پیشوند «آ» و صفت مفعولی «ویسته» از مصدر وید به معنی دانستن و شناختن است، بر روی هم: آگاهی‌نامه یا دانش‌نامه؛ براساس یك ریشه‌یابی دیگر، اوستا به معنی اساس و مبنا می‌باشد. لفظ اوپانیشاد، از ریشه‌های «اوپ upa» به معنی نزدیك و «نی ni» به معنی پایین و «سد sad» به معنی نشستن تشكیل شده است و سرجمع، به معنی پایین ‌نشینی. بدین‌وجه كه شاگردان دور استاد خود می‌نشستند تا حقیقت را از او فرا گیرد تا جهل را از میان بردارند.(در ریشه‌یابی مرجوع دیگری، اوپانیشاد به معنی پرستش و عبادت آمده است). در هیچ یك از این نام‌ها، مفهوم خواندن كه در قرآن وجود دارد، دیده نمی‌شود. خواندن و خواندنی بودن قرآن نیز مرتبط با كاركردهای این كتاب مقدس، ص 111؛ اوپانیشاد، ج 1، ص 99؛ اوستا، ج 2، ص 932.

ناگفته نماند وحیانی بودن این تسمیه‌ها روشن نیست و قرآن كریم، كتب آسمانی پیشین را نیز به اوصافی چون هدی، نور، تفصیل كل شیء و ذكر ستوده است(مائده، 44 و 46؛ انبیاء 48). آنچه هست این است كه «لسان» در آن كتب، این جایگاه موجود در قرآن را ندارد و اگر هم می‌داشت، با از بین رفتن زبان اصلی آن كتب، راه اتصال و ارتباط با آن زبان‌ها ـ برخلاف قرآنی كه هم‌اكنون در اختیار ماست ـ به كلی مسدود شده است.

(2). «هنگام قرائت، گوش مرا مهر نكن.»

(3). «اهمیت شنوایی در امر آموزش قرآن» بحثی است مستقل كه در همین بخش آمده است.

(4). «آن قرائت خو د را به گوش خود نمی‌رساند، در واقع قرادت نمی‌كند.»

(5). «به گونه‌ای بخوان كه آیات را به گوش خود بكشی و قلب تو نیز آن‌ها را فرا گیرد.»

(6). «قرآن را آن‌گونه كه شایسته‌ی تلاوت آن است شب و روز تلاوت كنید، آن را بر زبان خود اظهار كنید، آن را زمزمه كنید و در آن تدبر نماید، بلكه به فلاح برسی.»

(7). «اهمیت شنوایی در امر آموزش قرآن» بحثی است مستقل كه در همین بخش آمده است.

(8). «آنكه قرادت خودرا به گوش خود نمی‌رساند، در واقع قرائت نمی‌كند.»

(9). «به گونه‌ای بخوان كه آیات را به گوش خود بكشی و قلب تو نیز آن‌ها را فرا گیرد.»

(10). «قرآن را آن‌گونه كه شایسته‌ی تلاوت آن است شب و روز تلاوت كنید، آن را بر زبان خود اظهار كنید، آن را زمزمه كنید و در آن تدبر نماید، بلكه به فلاح برسید.»

(11). بری، پژوهش صدا و بیان، ص 121؛ نی نك: نجف‌آبادی، یادگیری زبان و رشد واژگان كودك، ص 180؛ بلایف، روانشناسی آموزش زبان خارجی، ص 40؛ دو گروه و دیگران، روش‌های آموزش زبان و مسائل زبانشناسی، ص 188؛ یول، نگاهی به زبان، ص 15؛ رشد آموزش زبان(نشریه): اهمیت كاربرد زبان خارجی در یادگیری آن، ص 13؛ تقوی، روانشناسی ناشنوایی.

(12). «هنگام قرائت، گوش مرا مهر نكن، و بر دیدگان من چشم‌بند قرار مده و قرائتم را قرائتی بدون تدبر مگردان … و نظر غفلت قرار مده و قرائت هدر و بی‌ارزش مساز.»

(13). «كتاب خدا … بعض آن، بعضی دیگر را تفسیر می‌كند و پاره‌ای بر پاره‌ای دیگر گواهی می‌دهد، همه‌ی آیه‌هایش خدا را یكسان می‌شناساند.»

(14). «این قرآن خطی بنشسته است كه میان دو جلد قرار دارد، به زبان سخن نمی‌گوید و ناچار آن را ترجمانی باید.»

(15). در عین حالی كه به گفته‌ی شیخ محمد عبده، از بخت بد مسلمانان، اكثر آنچه در كتب تفسیر آمده، نظیر مباحث اعراب و قواعد و جدلیات و استخراجات و استباطات و تأویلات مشابه، خواننده را از آنچه هدف نزول قرآن است باز می‌دارد. سال‌ها بعد در ایران نیز آیت‌‌الله طالقاتی می‌نویسد: هر اندازه كه مباحث قرائت و لغت و اعراب و مطالب كلامی و فلسفی در پیرامون آیات وسعه یافته، اذهان مسلمانان محدودتر شده و از هدایت وسیع و عمومی قرآن بازمانده است. این علوم و معارف، مانند فانو‌س‌های كم‌نور و لرزان در بیابان تاریك و طوفانی‌ند كه اگر اندكی پیرامون آدمی را روشن دارند، او را از پرتو دامنه‌ی اختران فروزان محجوب خواهند داشت و مانند مهی تراكمی و ممتد، آفاق قرآن را احاطه نموده و مانع تابش مستقیم آیات قرآن بر نفوس خواهند گردید(نك: رشیدرضا، تفسیر القرآن الحكیم الشهیر بتفسیر المنار، 1/ 5؛ طالقانی، پرتوی از قرآن، 1/11).

(16). «این آیه چه می‌گوید؟»

(17). «آیه را به چه چیزی باید حمل كنیم؟»

(18). در برخی از این تصنیفات، تعداد موضوعات قرآن، برابر هشت هزار شمرده شده است.

(19). امام خمینی، آداب‌الصلاه، ص 194 ـ 195؛ نك: لسانی فشاركی و مرادی، زبان قرآن، ص 257؛ همچنین لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن كریم، ص 21؛ جدا از آنكه حضرت امام خمینی(ره) می‌فرماید، ما نیز مناسب است بگوییم كه غرض از نقل سحن اساتید ارجمند و مؤلفان محترم «زبان قرآن» درخصوص تفاوت بین تفسیر و تدبر، این است كه این تفاسیر و نیز ترجمه‌ها، همانند پیرایه‌های دیگر پیرامون قرآن، راه را بر تماس و ارتباط مستقیم با قرآن می‌بندند و شاكله‌ی زبانی قرآن ‌امور را در این حوزه و حیطه، تنبل و مختل می‌كنند. ربط دادن آموزش زبان قرآن و حمل قرآن خالص، قرآن تأثیرگذار و فعال را به روخانی بصری، تجوید، نغمه و آهنگ، ترجمه، تفسیر، تاویل و… در امر آموزش و در زمان و مقطع آن، چیز دیگری بر جای می‌گذارد و به عبارتی دیگر می‌توان گفت چیزی از زبان قرآن و كاركردهای آن بر جای نمی‌گذارد. تفاسیر قرآن، به هر حال جزئی از میراث علم و كارنمای پژوهشی و فرهنگی مایند و هیچ‌گاه طرد یك‌باره با تدریجی آنها مقصود نمی‌باشد، بلكه هنگامی كه متعلم زبان قرآن، شد و صلاحیت و اهلیت لازم را یافت، می‌تواند برای تحقیق،‌ بررسی و مقایسه سراغ تفاسیر صالح نیز برود. كه در كتاب حاضر نیز از تفاسیر در مواردی بهره گرفته شده است.

(20). این موضوع، نیازمند تفصیل است؛ نك: لسانی فشاركی و مرادی، روش تحقیق موضوعی در قرآن كریم، مقدمه، به خصوص ص 19.

http://farsi.khamenei.ir/

 


جستجو