چهارم : علم و آگاهى حضرت زهرا عليها السلام
1- آگاهى از زمان شهادت
الف – روايت اسماء
اسماء بنت عميس ، همسر جعفر طيار مى گويد:
هنگام شهادت حضرت زهرا عليها السلام در كنار او بودم ، به من فرمود:
حديث 134 :
ان جبرئيل اتى النبى لما حضرته الوفاه بكافور من الجنه ، فقسمه اثلاثا، ثلثا لنفسه ، و ثلثا لعلى و ثلثا لى و كان اربعين درهما
فقالت يا اسماء ايتينى ببقيه حنوط والدى فضعيه عند راسى وانتظرينى هنيهة ثم ادعينى فان اجبتك و الا فاعلمى انى قد قدمت على ابى (245)
(هنگام وفات پيامبر صلى الله عليه و آله ، حضرت جبرئيل مقدارى از كافور بهشتى براى رسول خدا آورد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) آن را سه قسمت كرد. يك قسمت آن را براى خود برداشت ، و قسمت ديگر آن را براى على (عليه السلام ) و قسمت آخر آن را براى من گذاشت كه (وزن ) آن چهل درهم بود.
اى اسماء آن مقدار كافور را بياور و كنار سرم بگذار، اندكى صبر كن و در انتظار من باش سپس مرا صدا بزن ، اگر جواب تو را ندادم ، بدان كه به پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله ملحق شده ام )
اسماء مى گويد: اندكى صبر كردم و آنگاه فاطمه عليها السلام را صدا زدم ، جوابى نشنيدم ، دانستم كه به ملكوت اعلى پيوسته است .
ب – روايت سلمى
((سلمى ام بنى رافع )) نقل مى كند كه :
در لحظه هاى واپسين زندگانى حضرت زهرا عليها السلام در خدمتش بودم ، آبى براى غسل و شستشوى بدن خواست . فورا آماده كردم . سپس فرمود: لباسهاى تازه مرا بياوريد.
لباسهاى آن حضرت را آوردم ، آنها را پوشيد و وارد اطاق خود شد، و در بستر استراحت رو به قبله قرار گرفت ، آنگاه خطاب به من فرمود:
حديث 135 :
قالت : يا اماه انى مقبوضة الآ0ن انى قد فرغت من نفسى و انى قد اغتسلت فلا يكشفنى احد(246)
اى مادر! من در همين لحظه ، قبض روح مى شوم و به سوى پروردگارم خواهم رفت ، بدرستى كه از جانم فارغ شدم . من غسل كرده ام (و با لباسهاى پاكيزه آرميدم ،) پس هيچكس لباس از تن من برنگيرد(247)
پس از آن دست راست خود را زير سر نهاد و روى به قبله آرميد و جان به جان آفرين تسليم فرمود.
2. آگاهى از لحظه شهادت
الف – روايت ابن عباس
ابن عباس نقل مى كند:
حضرت زهرا عليها السلام در لحظه هاى واپسين شهادت ، دست حسن و حسين (عليهم السلام ) را گرفت و به طرف قبر رسول خدا شتافت ، سپس بين قبر و منبر پيامبر (صلى الله عليه وآله ) دو ركعت نماز خواند، پس از نماز، حسن و حسين (عليهم السلام ) را در آغوش خود فشرد و با آنها وداع نمود و فرمود:
پدرتان على (عليه السلام ) در حال نماز خواندن است ، پيش پدر بمانيد.
آنگاه خود به سوى منزل حركت كرد. همسر جعفر طيار ((اسماء)) را صدا زد و فرمود:
حديث 136 :
قالت : لا تفاقدينى فانى فى هذا البيت واضعه جنبى ساعه ، فاذا مضت ساعه و لم اخرج فنادينى ، فان اجبتك فادخلى والا فاعلمى انى الحقت برسول الله صلى الله عليه و آله
(اى اسماء! جايى نمى روم ، در اين اطاق ساعتى استراحت مى كنم ، پس از گذشت يك ساعت ، اگر از اطاق بيرون نيامدم ، مرا صدا كن ، اگر جوابت دادم وارد شو، اما اگر پاسخى نشنيدى ، بدان كه به رسول خدا صلى الله عليه و آله پيوسته ام (و اين دنيا بار سفر بستم (248)))
ب – رازگوئى با همسر
حضرت زهرا عليها السلام در ساعات آخر زندگانى خويش با امام على عليه السلام رازى را افشا كرد، و از لحظه هاى وفات خويش خبر داد:
حديث 137 :
قالت : يا اباالحسن ، رقدت الساعه فرايت حبيبى رسول الله صلى الله عليه و آله قصر من الدر الابيض ، فلما رآنى قال صلى الله عليه و آله : ((هلمى الى يا بنيه فانى اليك مشتاق )) فقلت والله انى لاشد شوقا منك الى لقائك ، فقال : ((انت الليله عندى )) و هو الصادق لما وعد والموفى لما عاهد
(اى اباالحسن ! در همين ساعت به خواب رفته بودم ، محبوبم ، رسول خدا را در قصرى از مرواريد سفيد ديدم ، چون مرا ديد، فرمود: دخترم ! به نزد من بشتاب كه سخت مشتاق توام ، پاسخ دادم : سوگند به خدا، اشتياق من براى زيارت شما شديدتر است ، در اين هنگام پدرم فرمود: تو امشب در پيش ما خواهى بود، رسول خدا آن چه وعده دهد، راست است و به آن چه عهد و پيمان بندد وفا مى كند(249))
3- آگاهى از شهادت حسين (عليه السلام ) در كربلا
در زمزمه ها شاعرانه ، از مشكلات اقتصادى ، و سپس به شهادت حضرت اباعبدالله (عليه السلام ) در كربلا، اشاره مى فرمايد:
حديث 138 :
1- امسوا جياعا و هم اشبالى اصغرهم يقتل فى القتال
2- بكربلا يقتل باغتيال لقاتليه الويل مع وبال
1- فرزندانم ديشب را گرسنه به روز آوردند، كوچكترين آنان ((حسين )) در ميدان جنگ كشته مى شود.
2- در كربلا فرزندم را با حيله و تزوير شهيد مى كنند، نكبت و عذاب بر قاتلانش باد(250)
4- علم بى نهايت
عمار ياسر نقل مى كند: روزى حضرت فاطمه عليها السلام خطاب به حضرت اميرالمؤ منين فرمود:
حديث 139 :
ادن لاءحدثك بما كان و بما هو كائن و بما لم يكن الى يوم القيامه حين تقوم الساعه (251)
(على جان ! نزديك بيا تا اطلاع دهم ، شما را از آن چه درگذشته اتفاق افتاد و آن چه در حال به وقوع پيوستن است و آن چه در آينده رخ خواهد داد(252)
5- آگاهى از حوادث تلخ آينده
هنگام وفات غمبار رسول خدا صلى الله عليه و آله ، تا سخنان پدر را شنيد كه فرمود:
براى فرزندانم گريه مى كنم ((ابكى لذريتى )) بشدت گريست .
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: دخترم گريه مكن ، آرام باش !
حضرت فاطمه عليها السلام پاسخ داد:
حديث 140 :
لست ابكى لما يصنع بى من بعدك و لكنى ابكى لفراقك يا رسول الله (253)
(پدرم براى آن چه بعد از تو بر ما روا مى دارند، گريه نمى كنم ، بلكه گريه من از فراق و دورى تو است اى رسول خدا(254))
6- اطلاع از شهادت
بعضى در مبارزه و دفاع از آينده خويش بى خبرند، و گروهى نمى دانند كه سرنوشت آنها در جهاد و مبارزه به كجا مى انجامد؟
اما يگانه دخت پيامبر صلى الله عليه و آله از آينده دفاع و مبارزه خويش باخبر بود، و از شهادت خود خبر مى داد؟ روزى به امام على (عليه السلام ) فرمود:
حديث 141 :
قالت : يا اباالحسن ان رسول الله عهد الى و حدثنى انى اول اهله لحوقا به و لا بد منه فاصبر لامر الله تعالى و ارض بقضائه
(اى اباالحسن ! همانا رسول خدا صلى الله عليه و آله با من پيمان بسته و خبر داده است كه من اول كسى خواهم بود كه به آن حضرت مى پيوندم و گريزى از آن نيست ، در برابر اوامر و فرمان و خواست خداوند بزرگ بردبار و به حكم او راضى باش (255)
پنجم : علم بى نهايت ، حديث 139
غ .ف
اول : ماجراى سياسى فدك
1- فدك ، حق الهى فاطمه عليها السلام
پس از استقرار حكومت كودتائى سقيفه ، ابوبكر، بر اساس مشورت با صاحب نظران خود، فدك را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله در دوران زندگانى خود به امر الهى به فاطمه عليها السلام بخشيده بود، غصب و كارگران آن حضرت را بيرون كرده و آن مزرعه را در اختيار خود گرفت .
حضرت زهرا عليها السلام براى اثبات حقانيت خويش چنين فرمود:
حديث 142 :
قالت : اما فدك فان الله عزوجل انزل على نبيه قرانا يامر فيه باتيان حقى قال الله تعالى
((فآت ذاالقربى حقه ))
فكنت انا و ولدى اقرب الخلائق الى رسول الله صلى الله عليه و آله فنحلنى و ولدى فدكا
فلما تلا عليه جبرئيل (عليه السلام ) ((والمسكين و ابن سبيل )) فقال رسول الله صلى الله عليه و آله :
اليتامى : الذين ياتمون بالله و برسوله و بذى القربى
والمساكين : الذين اسكنوا معهم فى الدنيا والاخره
وابن السبيل : الذى يسلك مسلكهم
قال عمر: فاذا الخمس والفى ء كله لكم و لمواليكم ؟
فقالت : اما فدك ، فاوجبها الله لى و لولدى دون موالينا و شيعتنا و اما الخمس فقسمه الله لنا و لموالينا و اشياعنا كما يقراء فى كتاب الله .
قال : فما لسائر المهاجرين و الانصار و التابعين ؟
قالت : ان كانوا موالينا و من اشياعنا فلهم الصدقات التى قسمها الله و اوجبها فى كتابه
فان الله عزوجل رضى بذلك و رسوله رضى به
قسم على الموالاه والمتابعه لا على المعاداه والمخالفه ، و من عادانا فقد عادى الله و من خالفنا فقد خالف الله و من خالف الله فقد استوجب من الله العذاب الاليم و العقاب الشديد فى الدنيا و الاخره
قال : هاتى بينه يا بنت محمد على ما تدعين .
قالت : قد صدقتم جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله ، لم تساءلوهما البينه و بينتى فى كتاب الله .(256)
(اما درباره فدك ، همانا خداوند بزرگ قرآن را بر پيامبرش نازل فرمود، و در آن امر كرد كه حق من داده شود.)
((آت ذالقربى حقه ))
چون من و فرزندانم نزديكترين مردم به پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم . رسول خدا فدك را به من و فرزندانم اعطا فرمود و آن گاه كه حضرت جبرئيل آيه ((درماندگان و مسافران (257))) را بر پيامبر اسلام تلاوت كرد، پدرم فرمود:
((يتيمان و مساكين )) كسانى هستند كه در سايه بارگاه الهى دست بر دامان پيامبر خدا و خاندانش دارند و با فاطمه و فرزندان او زندگى مى كنند در دنيا و آخرت و ((ابن السبيل )) آنهايند كه راه اهل بيت عليها السلام را مى روند)
عمر (با حالت اعتراض ) گفت :
پس خمس و غنائم جنگى و اموال عمومى كشور همه مال شما و پيروان شماست ؟!
پاسخ داد:
(اما باغهاى فدك ، خداوند در قرآن (بخشيدن ) آن را به من و فرزندانم واجب كرده است ، غير از پيروان و شيعيان ما. اما خمس را خداوند براى ما و عموم پيروان و شيعيان ما تقسيم فرموده است ، همان گونه كه در قرآن خوانده مى شود)
(عمر) ديگر بار پرسيد: پس سهم ديگر مهاجرين و انصار و تابعين چيست ؟
فاطمه عليها السلام توضيح داد:
(آنها اگر پيروان و شيعيان ما باشند، از صدقات مشخص شده در كتاب خدا بهره مند مى باشند. خداوند بزرگ و پيامبرش به اين گونه تقسيم اموال عمومى رضايت داده اند كه ميزان بهره بردن از اموال عمومى ، دوستى و اطاعت از خدا و اهل بيت عليهم السلام است نه دشمنى و مخالفت ، و (آگاه باشيد) هر كس با ما دشمنى كند با خدا دشمنى كرده است . هر كس با ما مخالفت كند با خدا مخالفت كرده است و آن كسى كه با خدا دشمنى و مخالفت كند، عذاب دردناك و مجازات شديد از ناحيه خداوند در دنيا و آخرت بر او واجب مى گردد.)
عمر (خود را به بيراهه زده ، پس از شنيدن اينهمه آيات و استدلالهاى روشن قرآنى ) گفت : اى دختر محمد! براى ادعاى خود دليل و مدرك بياور!
حضرت فاطمه عليها السلام جواب داد:
(شما جابر بن عبدالله و جرير بن عبدالله را قبول داريد و سخن آنان را تصديق مى كنيد و از آنها دليل و مدرك نمى خواهيد ((هر چه خواستند و گفتند پذيرفتند و به آنها داديد)) (چه شده است كه از من دليل و بينه مى طلبيد؟) مدرك من در قرآن است (258))
2- مطالبه حق از ابوبكر
حضرت زهرا عليها السلام در مطالبه حق خود نسبت به فدك ، خطاب به ابوبكر فرمود:
قالت : ان رسول الله صلى الله عليه و آله جعل لى فدك فاعطنى اياها
(پيامبر اسلام فدك را براى من قرار داده است فدك را بمن برگردانيد(259))
و در سخنان ارزشمند ديگرى فرمود:
حديث 144 :
قالت : يا ابابكر لم تمنعنى ميراثى من ابى رسول الله و اخرجت وكيلى من فدك و قد جعلها لى رسول الله صلى الله عليه و آله باءمر الله تعالى (260)
(اى ابوبكر! چرا مانع رسيدن من به ميراث پدرم مى شوى ؟ و كارگزاران مرا از فدك بيرون كردى ؟ در صورتى كه رسول خدا به امر پروردگار فدك را به من بخشيده است (261)
3- كيفيت اعطاى فدك به فاطمه عليها السلام
وقتى آيه ((و آت ذالقربى حقه )) نازل شد، جبرئيل به رسول خدا عرض كرد:
((اعط فاطمه فدكا))
((يا رسول الله ) فدك را به فاطمه عليها السلام عطا كن )
پيامبر اسلام ، نزول آيه و امر الهى را به فاطمه زهرا عليها السلام ابلاغ فرمود و ادامه داد:
فيمنعوك اياه من بعدى
(دخترم ! فدك مال تو است ، در آن تصرف نما، گرچه مى دانم ، پس از من آن را غصب مى كنند و از دست تو مى گيرند)
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
حديث 145 :
قالت : لست احدث فيها حدثا و انت حى
انت اولى بى من نفسى و مالى لك … انفذ فيها امرك
(اى رسول خدا) تا زنده اى من هرگز در (باغات ) فدك تصرفى نخواهم كرد. تو بر من سزاوارترى و اموال من ، مال تو است ، اما براى اثبات حق من در فدك ، مدرك و سند آن را محكم و استوار فرما)
آنگاه رسول گرامى صلى الله عليه و آله مردم را منزل خويش جمع كرد و حكم الهى را به همگان ارائه فرمود.(262)
4- سند فدك را پيامبر صلى الله عليه و آله نوشت
امام باقر (عليه السلام ) نقل فرمود: رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه ((ذى القربى )) فاطمه زهرا را طلبيد و سند فدك را به اسم آن حضرت نوشت كه پس از غصب فدك ، آن را به ابوبكر نشان داد و فرمود:
حديث 146 :
قالت : هذا كتاب رسول الله صلى الله عليه و آله لى و لابنى (263)
(اين نامه را رسول خدا صلى الله عليه و آله براى من و فرزندانم نوشته است )
5- بشارت اعطاى فدك به فاطمه و فرزندان فاطمه عليها السلام
انس بن مالك نقل مى كند:
حضرت زهرا عليها السلام پس از غصب باغهاى فدك خطاب به ابوبكر فرمود:
حديث 147 :
قالت : لقد علمت الذى ظلمتنا عنه اهل البيت من الصدقات و ما افاء الله علينا من الغنائم فى القرآن سهم ذوى القربى
((واعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى (264)))
قال ابوبكر: يسلم اليكم كاملا؟
قالت : افلك هو؟ و لا قربائك ؟
قال ابوبكر: اصرف فى مصالح المسلمين
قالت : ليس هذا حكم الله تعالى ان رسول الله صلى الله عليه و آله لم يعهد الى فى ذلك بشى ء الا انى سمعته يقول لما انزلت هذه الآية ((واعلموا انما غنمتم …))
ابشروا آل محمد فقد جاءكم الغنى (265)
قال ابوبكر: لم يبلغ علمى من هذه الايه ان اسلم اليكم هذا السهم كله كاملا
(اى ابوبكر!) تو مى شناسى و مى دانى كه حق ما اهل بيت غصب شده است حقى كه از صدقات و غنائم داريم كه خداوند در آيه مربوط به غنائم و مصرف خمس آن را توضيح داده است
((اگر بخدا و آنچه بر بنده خود در روز فرقان كه دو گروه بهم رسيدند، نازل كرديم ، ايمان آورده ايد، بدانيد هرگاه چيزى را به غنيمت گرفتيد، خمس آن براى خداوند و پيامبر و خويشاوندان و يتيمان و مسكينان و در راه ماندگان است ))
ابوبكر گفت : آيا فدك را بطور كامل بايد تسليم شما كنم و (مال شماست ؟)
حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد:
(آيا فدك مال تو است ؟ و يا به نزديكان تو اختصاص دارد؟)
ابوبكر گفت : من آن را در رابطه با مصالح مسلمين خرج مى كنم .
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
(اين حكم الهى نيست (كه اموال مشخص مردم را تصاحب كنى ) و پدرم رسول خدا چنين دستورى بما نداده است . در صورتى كه از پدرم رسول خدا صلى الله عليه و آله پس از نزول آيه 41 انفال شنيدم كه فرمود: بشارت باد اى فرزندان محمد صلى الله عليه و آله كه مايه غنا و بى نيازى شما رسيده است )
ابوبكر كه ديگر عذرى نمى توانست بياورد، به تفسير شخصى خويش متوسل شد و گفت :
علم من اجازه نمى دهد كه طبق اين آيه ، فدك را تماما به شما تحويل دهم (266)
جاى بسى شگفتى است ، رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله پس از نزول همين آيه ، فدك را به فاطمه عليها السلام مى بخشد، اما علم ابوبكر برابر قرآن و فرمان الهى و عمل رسول خدا صلى الله عليه و آله اجازه نمى دهد تا دست از غصب فدك بردارد؟!
دوم : فدك ميراث پيامبر و اموال فاطمه عليها السلام است
1- مطالبه ميراث پيامبر صلى الله عليه و آله
جابربن عبدالله انصارى نقل مى كند كه حضرت زهرا عليها السلام پس از غصب فدك به ابوبكر فرمود:
حديث 148 :
قالت : اعطنى ميراثى من ابى رسول الله صلى الله عليه و آله
(ميراث پدرم را به من بازگردان . )
ابوبكر گفت : پيامبر ارث نمى گذارد. ((النبى لا يورث ))
فقالت : الم يرث سليمان داود؟
(آيا سليمان (پيغمبر) از داوود پيغمبر ارث نبرده است ؟(267))
ابوبكر عصبانى شد و پاسخ داد: ((پيامبر ارث نمى گذارد))
فقالت : الم يقل زكريا فهب لى من لدنك وليا يرثنى و يرث من آل يعقوب ؟(268)
(آيا زكرياى پيامبر نفرمود كه خدايا فرزندى به من عطا فرما تا از من و از آل يعقوب ارث ببرد؟)
ابوبكر تكرار كرد كه ((پيامبر ارث نمى گذارد))
فقالت : الم يقل يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين ؟(269)
حضرت زهرا عليها السلام ادامه داد كه :
(اى ابوبكر! آيا قرآن كريم نفرموده است كه خدا وصيت كرده در فرزندان شما، پسر دو برابر دختر ارث مى برد؟ ((پس ارث دختر از پدر غير قابل انكار است )) )
و ابوبكر همان سخن اول خود را كه مخالف آيات قرآن بود تكرار كرد كه ((پيامبر ارث نمى گذارد(270)))
2- اثبات ارث با آيات قرآن
حضرت زهرا عليها السلام وقتى غصب فدك را محكوم كرد، از ابوبكر پرسيد: چرا ارث مرا از رسول خدا غصب كرديد؟
ابوبكر پاسخ داد: پيامبر ارث نمى گذارد.
حضرت فاطمه عليها السلام با آيات قرآن ادعاى او را مردود شمرد و فرمود:
حديث 149 :
قالت اكفرت بالله ؟ و كذبت بكتابه ؟ قال الله :
يوصيكم الله فى اولادكم للذكر مثل حظ الانثيين (271)
(ابوبكر! آيا به خدا كافر شده اى و كتاب خدا را تكذيب كرده اى ؟ خداوند در قرآن كريم فرموده است : وصيت مى كند خداوند شما را درباره فرزندانتان كه پسر دو برابر دختر ارث مى برد.(272))
3- اثبات ارث با مناظره و استدلال عقلى و شرعى
حضرت زهرا عليها السلام پس از غصب فدك در يك مناظره كوبنده از ابوبكر سئوال كرد:
حديث 150 :
قالت : يا ابابكر من يرثك اذا مت ؟
(اى ابوبكر چه كسى از تو ارث مى برد، هنگامى كه مردى ؟)
ابوبكر پاسخ داد: (زن و فرزندانم )
حضرت زهرا ادامه داد:
فما لى لا اءرث رسول الله صلى الله عليه و آله ؟
(پس چه شده است كه من (دختر رسول خدا) از پدرم ارث نمى برم ؟)
ابوبكر پاسخى نداشت . فقط ادعاى خود را مطرح كرد كه ((پيامبر ارث نمى گذارد))
حضرت زهرا عليها السلام در حالى كه خشمى مقدس همه وجود او را گرفته بود، فرمود:
حديث 151 :
قالت : والله لاءدعون الله عليك و الله لا اكلمك بكلمه ما حييت (273)
(سوگند به خدا تو را نفرين مى كنم ، سوگند به خدا تا زنده ام كلمه اى با تو صحبت نخواهم كرد(274))
4- مناظره كوبنده و اولين شهادت باطل
امام صادق (عليه السلام ) نقل فرمود: پس از غصب فدك با ادعاى ساختگى ابوبكر كه ((پيامبر ارث نمى گذارد))، حضرت زهرا عليها السلام خطاب به ابوبكر فرمود:
حديث 152 :
قالت : يا ابابكر ادعيت انك خليفه ابى و جلست مجلسه و انك بعثت الى وكيلى فاخرجته من فدك و قد تعلم ان رسول الله صلى الله عليه و آله تصدق بها على و ان بذلك شهودا
قال ابوبكر: ان النبى لا يورث
قالت : زعمت ان النبى صلى الله عليه و آله لا يورث
((و ورث سليمان داود(275)))
و ورث يحيى زكريا
و كيف لا ارث انا ابى ؟
قال ابوبكر ان عائشه و عمر شهدا انهما سمعا رسول الله صلى الله عليه و آله يقول ان النبى لا يورث .
(اى ابوبكر! ادعاى خلافت و جانشينى پدرم را دارى و بر جاى او نشسته اى و آنگاه افرادى را به سوى وكيل من در فدك فرستادى و او را بيرون كردى ! در حالى كه خوب مى دانى رسول خدا صلى الله عليه و آله فدك را به من بخشيده است و من بر اين بخشش گواهانى دارم .)
ابوبكر گفت : پيامبر ارث نمى گذارد.
حضرت زهرا عليها السلام براى اثبات ارث پيامبران از آيات قرآن استفاده كرد و فرمود:
(و گمان دارى كه پيامبر ارث نمى گذارد. در صورتى كه در قرآن آمده است : ((حضرت سليمان از داوود پيامبر ارث برد)) و حضرت يحيى از زكريا ارث برده است ، چگونه من از پدرم ارث نمى برم ؟)
ابوبكر كه جوابى نداشت ، گفت :
(عائشه و عمر شهادت مى دهند كه رسول خدا فرمود:
پيامبر ارث نمى گذارد
((ناگهان از حديث جعلى به شهادت آن دو تن تنزل كرد))
حضرت زهرا عليها السلام جواب داد:(276)
حديث 153 :
قالت : فقالت : هذا اول شهاده زور شهدا بها فى الاسلام ، فان فدكا انما هى تصدق بها على رسول الله صلى الله عليه و آله ولى بذلك بينه
(اين اولين شهادت باطل است كه آن دو تن در اسلام گواهى دادند. زيرا فدك به من بخشيده شده و رسول خدا آن را به من عطا فرمود و بر اين بخشش دليل و مدرك دارم .(277))
5- اثبات ارث با شهادت شاهدان
پس از آنكه ابوبكر در برابر استدلالهاى روشن قرآنى حضرت زهرا عليها السلام جوابى براى غصب فدك نداشت ، و براى اثبات حديث جعلى به شهادت عائشه و عمر متوسل شد، لازم بود در برابر شهادت دروغين آنها از شهادت شاهدان صادق استفاده شود.
از اين رو، ام ايمن و اسماء بنت عميس به نفع حضرت زهرا عليها السلام در اعطاى فدك از طرف رسول خدا به دخترش گواهى دادند
اما عمر و ابوبكر تسليم نمى شدند.
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
حديث 154 :
فقالت : الم تسمعا من ابى رسول الله صلى الله عليه و آله يقول :
اسماء بنت عميس و ام ايمن من اهل الجنه ؟
قالا بلى .
فقالت : امراءتان من الجنة تشهدان بباطل ؟
ثم قالت قد اخبرنى ابى بانى اول من يلحق به فوالله لاءشكونهما(278)
(آيا مگر از پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله نشنيده ايد كه فرمود: اسماء و ام ايمن از اهل بهشتند؟(279))
ابوبكر و عمر گفتند: آرى شنيديم .
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
(پس چرا با شهادتشان فدك را تحويل من نمى دهيد؟) آيا دو زن بهشتى به باطل شهادت داده اند؟)
و چون پاسخ مثبتى از آن دو نفر نشنيد در حالى كه درد آلود، رسول خدا را مى خواند، فرمود:
(پيامبر خدا مرا خبر داده است ، من اول كسى هستم كه به آن حضرت ملحق مى گردم . پس سوگند به خدا كه از ابوبكر و عمر در حضور پيامبر شكايت مى كنم .)
و در روايت ديگرى آمده است كه پس از شهادت باطل عائشه و عمر در اثبات حديث ادعايى ابوبكر، حضرت زهرا عليها السلام از اميرالمومنين (عليه السلام ) و ام ايمن كه شاهدان صادق اعطاى فدك از طرف رسول خدا صلى الله عليه و آله به دخترش بودند، درخواست گواهى نمود
امام على (عليه السلام ) و ام ايمن شهادت دادند كه ((فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله به فاطمه بخشيده است ))
آن گاه حضرت زهرا عليها السلام به ابوبكر فرمود: ديگر چه مى گوئيد؟
حديث 155 :
فقالت : على (عليه السلام ) و ام ايمن يشهدان بذلك (280)
(على (عليه السلام ) و ام ايمن شهادت مى دهند كه فدك را رسول خدا صلى الله عليه و آله بمن بخشيده است (281))
اگر شهادت ملاك است ، پس فدك را به من برگردانيد.
اما متاسفانه پاسخ شنيد كه :
اى دختر رسول خدا! فدك را فقط با شهادت دو مرد يا يك مرد و دو زن مى توانيم به شما برگردانيم .(282)
و يادشان رفته بود كه اسماء بنت عميس و ام ايمن قبلا شهادت داده بودند و ابابكر قول داده بود ((اگر ام ايمن شهادت دهد، فدك را برمى گردانم (283)))
اما پس از گواهى او بهانه ديگرى مطرح كرد كه
(دو زن با يك مرد بايد شهادت دهند)
سوم : غصب فدك
سران سقيفه ابتدا غصب فدك را با ادعاى حديث جعلى و شهادت شهود مى خواستند اسلامى جلوه دهند، اما استدلالهاى قرآنى حضرت زهرا عليها السلام ، و افشاگريهاى كوثر قرآن ، همه آن ترفندها را نقش بر آب نمود و ناچار شدند با سرنيزه و سيلى زدن و فشار و قدرت ، فدك را در دست خود نگهدارند.
وقتى ابوبكر از حديث دروغين دست كشيد و به شهادت گواهان تكيه نمود، حضرت زهرا عليها السلام پس از گواهى اميرالمومنين (عليه السلام ) و ام ايمن به ابوبكر فرمود:
حديث 156 :
قالت : ان ابى اعطانى فدكا و على (عليه السلام ) و ام ايمن يشهدان
(بدرستى كه پدرم فدك را به من بخشيد و على (عليه السلام ) و ام ايمن هم شهادت مى دهند)
ابوبكر به ظاهر تسليم شد، دستور داد كاغذى آوردند كه در آن نوشت : ((فدك جزو اموال فاطمه عليها السلام است ، به او بازگردانيد))
حضرت زهرا عليها السلام نامه خليفه را گرفت به طرف منزل مى آمد كه عمر در بين راه ، توطئه غصب فدك را افشا كرد، و با حركت خشن خود نشان داد كه جعل حديث و شهادت شاهدان ، و طرح مباحث حقوقى در غصب فدك ، همه بهانه اى بيش نبود.
عمر با خشونت پرسيد: از كجا مى آيى فاطمه عليها السلام ؟
حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد:
حديث 157 :
قالت : جئت من عند ابى بكر اخبرته ان رسول الله صلى الله عليه و آله اعطانى فدكا و ان عليا و ام ايمن يشهدان لى فاءعطانيها و كتب لى بها(284)
(از نزد ابوبكر مى آيم ، به او خبر دادم كه رسول خدا فدك را به من اعطا فرمود و على (عليه السلام ) و ام ايمن بر حقانيت من گواهى مى دهند. بنابراين ابوبكر تسليم شد و نامه اى (جهت بازگرداندن فدك ) براى من نوشت )
عمر قدم پيش گذاشت و گفت : نامه ابابكر را بده
حضرت زهرا عليها السلام امتناع ورزيد
اما عمر با شدت نامه ابوبكر را گرفت و بر آن آب دهان انداخت و سيلى به صورت زهرا عليها السلام نواخت و نامه را پاره كرد و سوزاند.(285 )
چهارم : كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين
آن گاه كه ادعاها دروغين از آب درآمد
و ماسكهاى بظاهر اسلامى فرو افتاد
و جواب استدلالهاى قرآنى و شهادت شاهدان صادق را ناديده گرفتند و نامه و حكم حكومتى خود را به هيچ انگاشتند و بر آن آب دهان انداختند و آن را سوزاندند و در تداوم حركت نظامى ، برهان و استدلال دختر پيامبر صلى الله عليه و آله را با سيلى و شلاق پاسخ دادند، چاره اى جز افشاگرى و كشاندن ماجراى فدك به اجتماعات مسلمين وجود نداشت
بايد با مردم حرف مى زد و مردم را بيدار مى نمود.
1- مناظره در اجتماع مسلمين
حضرت فاطمه عليها السلام همراه با حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و فرزندانش حسن و حسين عليهماالسلام به سوى خانه هاى مهاجرين و انصار رفت و آنها را به يارى طلبيد و روزى ديگر در جمع مسلمين ابوبكر و عمر را مخاطب قرار داد تو فرمود:
حديث 158 :
قالت : اليست فدك فى يدى ؟ و فيها و كيلى و قد اكلت غلتها و رسول الله صلى الله عليه و آله حى ؟
قالا بلى
قالت : فلم تساءلانى فى البينة على ما فى يدى ؟!
قالا: لانها فى ء المسلمين
قالت : لهما و الناس حولهما يسمعون :
افتريد ان تردا ما صنع رسول الله صلى الله عليه و آله و تحكما فينا خاصه بما لم تحكما فى سائر المسلمين ؟ ايها الناس اسمعوا ما ركباها. اءراءيتما ان ادعيت ما فى ايدى المسلمين من اموالهم تسالوننى البينه ام تسالونهم ؟
قالا: لا بل نسالك
قالت : فان ادعى جميع المسلمين ما فى يدى تسالونهم البينه ام تسالوننى ؟
فغضب عمر و قال : ان هذا فى ء للمسلمين .
قالت : حسبى انشدكم بالله ايها الناس اما سمعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يقول : ان ابنتى سيده نساء اهل الجنه ؟(286)
قالوا: اللهم نعم .
قالت : افسيده نساء اهل الجنه تدعى الباطل و تاخذ ما ليس لها؟ ارايتم لو ان اربعه شهدوا على بفاحشه او رجلين بسرقه اكنتم مصدقين على ؟
قال عمر: نعم و نوقع عليك الحد
فقالت : كذبت و لومت الا ان تقر انك لست على دين محمد صلى الله عليه و آله ان الذى يجيز على سيده نساء اهل الجنه شهاده او يقيم عليها حدا لملعون كافر بما انزل الله على محمد صلى الله عليه و آله ان اذهب الله عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا لا تجوز عليهم شهاده لانهم معصومون من كل سوء مطهرون من كل فاحشه :
(آيا باغات فدك در دست من نبود؟
و وكلا و كارگران من در آن كار نمى كردند؟
و من از ميوه ها و سبزيجات آن نمى خوردم ؟
آن هم در روزهائى كه رسول خدا زنده بودند؟
عمر و ابوبكر گفتند: آرى
حضرت فاطمه عليها السلام ادامه داد:
(پس آن چه كه در دست من بود، براى گرفتن آن چرا از من سوال نكرديد؟ و از مدرك و سند آن نپرسيديد؟)
عمر و ابوبكر گفتند: براى اين كه فدك جزو اموال مسلمين است .
حضرت زهرا عليها السلام خطاب به آن دو نفر در حالى كه جمعيت فراوانى اطرافشان گرد آمده بودند فرمود:
(آيا شما اراده كرديد آن چه را كه رسول خدا صلى الله عليه و آله انجام داده است ، دگرگون سازيد؟
و درباره ما اهل بيت حكمى نماييد كه درباره ديگران روا نمى داريد؟ اى مردم مدينه ! بشنويد، اين دو نفر چه مى گويند و چه مى كنند؟
از شما دو نفر مى پرسم :
آيا اگر من اموالى را كه در دست مسلمانان است ، ادعا نمايم از من دليل و مدرك مى خواهيد، يا از ديگران و صاحبان اموال ؟)
گفتند: از تو كه مدعى اموال ديگرانى
حضرت فاطمه عليها السلام ديگر بار پرسيد:
(حال اگر مسلمانان اموالى را كه در دست من است ، ادعا نمايند، از آنها بايد دليل و مدرك بطلبيد يا از من ؟)
عمر در حالى كه سخت عصبانى شده بود جواب نداد و همان حرف قبلى را تكرار كرد كه : فدك جزو اموال مسلمين است .
حضرت زهرا عليها السلام خطاب به جمعيت حاضر فرمود:
(كافى است ، شما را بخدا سوگند مى دهم
اى مردم ! آيا از پيامبر اسلام شنيديد كه مى فرمود:
همانا دخترم فاطمه سيد و بزرگ زنان اهل بهشت است ؟)
جمعيت همگى گفتند: آرى از پيامبر صلى الله عليه و آله شنيديم .
پس از اعتراف عموم مردم حضرت ادامه داد:
(اى مردم آيا سيد و بزرگ زنان بهشتى ادعاى باطل مى كند و اموالى را مى گيرد كه مال او نيست ؟ اى مردم چگونه فكر مى كنيد اگر چهار نفر عليه من به عمل زشتى شهادت دهند و يا دو نفر شهادت دهند كه من دزدى كردم آيا آنها را تصديق مى كنيد؟)
در ميان سكوت مسلمانان و ابوبكر، عمر گفت :
آرى و بر تو حد جارى مى سازيم .
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
(دروغ گفتى و دشمنى و پستى خود را ظاهر ساختى ،
مگر آن كه اقرار كنى كه بر دين محمد صلى الله عليه و آله نيستى .
آن كس كه بخود اجازه مى دهد تا بر سيد زنان بهشتى شهادت دروغ روا دارد يا بر او حدى جايز شمارد، كافر و مورد لعن و نفرين الهى است .
زيرا آيات الهى را كه بر پيامبر اسلام نازل شده است ، منكر شده
خدائى كه زشتى ها و پليديها را از اهل بيت دور كرده و آنها را از هر گونه گناه و لغزشى پاك نموده ، اجازه نمى دهد كه كسى شهادت دروغ بر ضدشان مطرح نمايد، به علت آن كه اهل بيت (عليهم السلام ) از بدى معصوم و از هر عمل زشتى پاك و مطهرند(287))
2- به يارى طلبيدن مسلمانان
در تداوم افشاگريهاى اجتماعى ، حضرت زهرا عليها السلام به طرف خانه هاى مهاجرين و انصار مى رفت و آنان را به يارى مى طلبيد تا غصب فدك را ساده نشمارند. روزى خطاب به معاذ بن جبل فرمود:
حديث 159 :
قالت : يا معاذ بن جبل انى قد جئتك مستنصره و قد بايعت رسول الله صلى الله عليه و آله على ان تنصره و ذريته و تمنعه مما تمنع منه نفسك و ذريتك و ان ابابكر قد غصبنى على فدك و اخرج وكيلى منها
(اى معاذبن جبل ! همانا نزد تو آمده ام و از تو طلب يارى دارم .
زيرا كه با پيامبر خدا صلى الله عليه و آله بيعت كردى تا پيامبر و فرزندان او را يارى و از آنان دفاع كنى همچنان كه از خود و خاندان خود دفاع مى كنى .
بدرستى كه ابوبكر حق مرا در فدك غصب كرده است و وكيل و كارگران مرا اخراج نموده است (288))
3- آگاهى از پيمان شكنى مخالفان ولايت
در همان لحظه هاى آغازين اعلام ولايت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) در غدير خم ، و تحقق بيعت عمومى براى ولايت ، حضرت زهرا عليها السلام از پيمان شكنى ، و دوروئى مخالفان غدير، آگاهى داشت
آنگاه كه حارث بن نعمان مخالفت كرد و گفت :
خدايا اگر ولايت على (عليه السلام ) بحق از طرف تو اعلام شد سنگى بر من فرود آيد و به زندگى من خاتمه دهد
كه فورا عذاب الهى رسيد، و سنگى از آسمان فرود آمد و او را كشت حضرت زهرا عليها السلام نگاهى معنادار به امام على (عليه السلام ) نمود و فرمود:
حديث 160 :
قالت اتظن يا اباالحسن ان هذا الرجل وحده ؟ والله ما هو الا طليعه قوم لا يلبثون ان يكشفوا عن وجوههم اقنعتها عندما تلوح لهم الفرصه
(اى ابوالحسن ! آيا گمان مى كنى در مخالفت با غدير، اين مرد تنهاست ؟
سوگند به خدا او پيشگام قومى است كه هنوز نقاب چهره اشان فرو نيافتاده است .
و آنگاه كه فرصت بدست آورند مخالفت خود را آشكار خواهند ساخت (289))
على (عليه السلام ) در پاسخ فرمود:
من دستور خدا و پيامبر را انجام مى دهم و بخدا توكل مى كنم كه بهترين يارى دهنده است .
4- سخن رانى افشاگرانه در مسجد
خ – خطبه ها، خطبه حضرت در مسجد حديث 57
پنجم : فضائل فاطمه عليها السلام از كلام پيامبر صلى الله عليه و آله
1- فاطمه عليها السلام بزرگ زن جهانيان
در آخرين لحظه هاى زندگانى پيامبر صلى الله عليه و آله فاطمه عليها السلام بشدت گريست ، رسول خدا صداى گريه دخترش را شنيد، مطالبى را آهسته به او منتقل فرمود كه فاطمه خنديد، و علت آن را اينگونه توضيح داد كه :
حديث 161 :
قالت : فبكيت بكائى الذى رايت فلما راى حزنى سارنى الثانيه فقال صلى الله عليه و آله : يا فاطمه اما ترضين ان تكونى سيده نساء العالمين ؟
فضحكت (290)
(وقتى حال رسول خدا را آن چنان ديدم ، گريستم گريه اى كه شما ديديد.
وقتى پدرم حزن و اندوه مرا مشاهده فرمود، دوباره با من نجوا كرد و فرمود: اى فاطمه ! آيا راضى و خشنود نيستى كه سيد و بزرگ زنان جهانيان باشى ؟ پس خنديدم (و شاد شدم (291)))
2- فاطمه عليها السلام بزرگ زن بانوان بهشتى
حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
در لحظه هاى آخر زندگانى ، وقتى پدر صداى گريه مرا شنيد، فرمود:
حديث 162 :
يا بنيه انه ليس احد من نساء المسلمين اعظم رزيه منك فلا تكونى من اذنى امراه صبرا انك سيده نساء اهل الجنه (292)
(دختر عزيزم ! هيچ كدام از زنان مسلمانان ارزش و مقام تو را ندارند. پس در صبر و بردبارى همانند كمترين زنان نباش ، زيرا تو سيد و بزرگ زنان بهشتى (293))
ق
اول : قرآن و تلاوت قرآن
1- فضيلت قرائت قرآن
حضرت فاطمه عليها السلام نسبت به تلاوت برخى از سوره هاى قرآن فرمود:
حديث 163 :
قالت : قارى ء الحديد، و اذا وقعت ، والرحمن ، يدعى فى السموات والارض ، ساكن الفردوس
(تلاوت كننده سوره ((حديد و واقعه و الرحمن )) در آسمانها و زمين اهل بهشت خوانده مى شود(294))
2- اشتياق تلاوت قرآن
و در رهنمود ارزشمند ديگرى فرمود:
حديث 164 :
قالت : حبب الى من دنياكم ثلاث :
تلاوه كتاب الله و النظر فى وجه رسول الله و الاءنفاق فى سبيل الله
(از دنياى شما سه چيز محبوب من است :
1- تلاوت قرآن
2- نگاه به چهره رسول خدا صلى الله عليه و آله
3- انفاق در راه خدا(295))
3- سفارش به خواندن قرآن بر روى قبر خويش
و – وصيت هاى شخصى
دوم قضاوت
مشكل قضاوت ميان كودكان – ت – تربيت كودك حديث 45
سوم : معاد و قيامت
1- ياد قيامت
رسول گرامى اسلام روزى فاطمه عليها السلام را نگران و اندوهگين يافت و پرسيد:
حزن و اندوه تو براى چيست ؟
پاسخ شنيد:
حديث 165 :
قالت : يا ابه ذكرت المحشر و وقوف الناس عراة يوم القيامه ، واسواتاه يومئذ من الله عزوجل (296)
(اى پدر!ياد آوردم روز محشر و توقف مردم را در آن روز، در حالى كه برهنه اند. واى از زشتيها در پيشگاه خداى بزرگ در آن روز(297))
2- ترس از عذاب قيامت -ت – ترس حديث 46
ك .گ
گريه هاى مداوم فاطمه عليها السلام
پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله و پيش آمدن مشكلات و مصيبتها بر اهل بيت عليهم السلام عزادارى و گريه هاى حضرت زهرا عليها السلام تداوم داشت ، و طبيعى بود كه سران حكومت كودتا، احساس خطر مى كردند.
افرادى را خدمت اميرالمؤ منين فرستادند، تا گريه ها و عزادارى حضرت فاطمه عليها السلام را كنترل نمايد.
و امام على (عليه السلام ) به آن حضرت اطلاع داد كه گروهى آمده اند و مى گويند: فاطمه عليها السلام يا شب گريه كند و يا روز!
حضرت فاطمه عليها السلام جواب داد:
حديث 166 :
قالت : يا اباالحسن ما اقل مكثى بينهم و ما اقرب مغيبى من بين اظهرهم فوالله لا اسكت ليلا و لا نهارا او اءلحق بابى رسول الله صلى الله عليه و آله
(اى اباالحسن ، چقدر اندك است ، ماندن من در ميان مردم و چقدر نزديك است ، زمان پنهان شدن من از جمعشان ! سوگند به خدا هرگز سكوت نمى كنم ، نه در شب و نه در روز، (گريه هاى مداوم را تعطيل نمى نمايم ) تا اين كه به پدرم رسول الله صلى الله عليه و آله ملحق گردم .(298))
حضرت على (عليه السلام ) فرمود: هر طور دوست دارى عمل كن !
و آن گاه جائى را در بقيع بنام ((بيت الاحزان )) براى فاطمه (عليه السلام ) درست كرد تا به عزادارى و گريه هاى خود ادامه دهد(299)
م
اول : حق مالكيت خصوصى
حضرت زهرا عليها السلام نسبت به حق مالكيت خصوصى و احترام به اموال ديگران فرمود:
حديث 167 :
قالت : الرجل احق بصدر دابته و صدر فراشه والصلاه فى منزله الا امام يجتمع الناس عليه (300)
(هر فردى سزاوارتر است به سوارى از اسب خويش ، و اداره خانه و خانواده خويش و نماز خواندن در منزل خويش . مگر فردى كه مردم درخواست نماز جماعت از او داشته باشند(301))
و در كلام ارزشمند ديگرى فرمود:
حديث 168 :
قالت : صاحب الدابه احق بصدرها(302)
(صاحب مركب سزاوارتر است به سوارى از مركب خويش (303))
دوم : انواع مبارزات سياسى
1- يادآورى و هشدار
در برابر گروهى كه مى خواستند، عذر تقصير بياورند و گذشته ها را بگونه اى فراموش نمايند، فرمود:
حديث 169 :
قالت : تعلمون ان عمر جاءنى و حلف لى بالله ان عدتم ليحرقن عليكم البيت ؟(304)
(شما مى دانيد كه عمر پشت درب خانه ما آمد و سوگند ياد كرد كه اگر از بيعت سرپيچى كنم ، خانه را بر سر ما آتش خواهد زد(305))
2- افشاگرى و محكوميت
ابوبكر و عمر، پس از تقويت حكومت خويش و سركوبى مخالفان ، براى جلب افكار عمومى به فكر دلجوئى از حضرت زهرا عليها السلام و جبران اشتباهات گذشته افتادند، و با تلاش فراوان همراه با امام على (عليه السلام ) به خدمت آن يگانه دخت پيامبر رسيدند
سلام كردند. عذرخواهى نمودند كه :
(گذشته ها گذشت و اشتباهاتى تحقق يافت ، به هر حال شما دختر پيامبر رحمت ، بايد گذشته ها را ناديده انگاريد و ما را عفو فرمائيد.)
حضرت زهرا عليها السلام براى آن كه واقعيت ها را به همه انسانها در طول تاريخ بشناسند، و به آنها نيز بفهماند كه هر گذشته اى را نمى توان ناديده انگاشت و در برابر انحراف ملت و سير ارتجاعى حكومت نمى شود بى تفاوت ماند، آنها را به سخنان رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله توجه داد و فرمود:
حديث 70 :1
قالت : نشدتكما الله الم تسمعا رسول الله صلى الله عليه و آله يقول :
فاطمه بضعه منى من آذاها فقد آذانى ؟
رضا فاطمه من رضاى و سخط فاطمه من سخطى ؟
فمن احب فاطمه ابنتى فقد احبنى ، و من ارضى فاطمه فقد ارضانى ؟!!
قالا نعم
قالت : فانى اشهد الله و ملائكته انكما اسخطتمانى و ما ارضيتمانى و لئن لقيت النبى لا شكونكما اليه .(306)
(شما را بخدا سوگند مى دهم آيا شنيده ايد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
فاطمه پاره تن من است و من از اويم ، هر كه او را بيازارد مرا آزرده خشنودى فاطمه موجب خشنودى من است و خشم و غضب فاطمه خشم و غضب من ، هر كس فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كس فاطمه را خشنود سازد مرا خشنود ساخته است ؟)
ابوبكر و عمر پاسخ دادند آرى (اين كلمات را از پيامبر شنيديم .)
حضرت زهرا عليها السلام پس از اعتراف آن دو نفر فرمود:
(خدا و ملائكه را بشهادت مى طلبم كه شما دو نفر مرا به خشم آورديد و آزرديد و موجبات خشنودى مرا فراهم نكرديد. اگر با پدرم رسول خدا ملاقات كنم ، شكايت شما را نزد پدرم خواهم برد.(307))
3- افشاگرى و سرزنش مردم
پس از آنكه براى ابوبكر بيعت گرفتند، و مردم سكوت و انزوا را برگزيدند، حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
حديث 171 :
قالت : ما رايت كاليوم قط حضروا اسوء محضرا، تركوا نبيهم صلى الله عليه و آله جنازه بين اظهرنا واستبدوا بالاءمر دوننا.
(من هرگز روزى همانند امروز نديدم كه امت اسلامى زشت ترين صحنه ها را پديد آوردند، جنازه رسول خدا را در برابر ما واگذاشتند و خودسرانه و مستبدانه ديگران را به جاى ما نشاندند(308))
4- سرزنش و توبيخ پيمان شكنان
پس از خيانت دنياپرستان ، و سكوت و بى تفاوت خودپرستان ترسو، و ايجاد انحراف و سير ارتجاعى در امت اسلامى ، حضرت زهرا عليها السلام به سرزنش خيانتكاران پرداخته و وجدانهاى خفته آنان را با شلاق ملامت بيدار كرد، و خطاب به مردم فرمود:
حديث 172 :
قالت : ويلكم ما اسرع ما خنتم الله و رسوله فينا اهل البيت ! و قد اوصاكم رسول الله صلى الله عليه و آله باتباعنا و مودتنا والتمسك بنا
(واى بر شما! چه زود به خدا و پيامبرش درباره ما اهل بيت ، خيانت كرديد! در صورتى كه رسول گرامى اسلام به شما سفارش نمود تا از ما پيروى كنيد، ما را دوست داشته باشيد و دست از ما نكشيد.(309)
5- افشاى عوامل مصيبتها
دختر طلحه در يكى از روزهاى غمبار پس از وفات رسول خدا صلى الله عليه و آله خدمت فاطمه عليها السلام رسيد، از گريه ها و ناله هاى جانكاه آن حضرت سخت نگران شد و با شگفتى پرسيد:
فاطمه جان چه چيزى شما را اين گونه به گريه و زارى واداشته است ؟
پاسخ فرمود:
حديث 173 :
فقالت : تساليبنى عن هنه حلق بهاالطائر، و حفى بها السائر، رفعت الى السماء اثرا، و رزئت فى الارض خيرا
ان قحيف تيم ، واحيول عدى ، جاريا اباالحسن فى السباق حتى اذا تفريا بالجناق ، اسرا له الشنان و طوياه الاعلان
فلما خبا نورالدين و قبض النبى الامين نطقا بفورهما، و نفثا بسورهما وادالا فدك
فيالهاكم من ملك ملك انها عطيه رب الاعلى للنجى الاوفى و لقد نحلنيها للصبيه السواعب عن نجله و نسلى ، وآنهالبعلم الله و شهاده امينه فان انتزعا منى البلغه و منعانى اللمظه
فاحتسبها يوم الحشر زلفه ، و ليجدنها آكلوها ساغره حميم فى لظى جحيم (310)
(اى دختر طلحه ، آيا از مصيبت و رويداد تلخى مى پرسى كه در همه جا انتشار يافته است ؟ گويا بر پر مرغان نوشته و در جهان پراكنده شده ، گويا پيكهاى چابك سوار بسرعت آن را به همه جهانيان ابلاغ كرده اند كه گرد و غبار آن تا آسمان بالا رفت و تاريكى مصيبت آن زمين را فرا گرفت ، (مى دانى مصيبتها چگونه شكل گرفته اند؟)
از پست ترين قبائل عرب ، قبيله ((تيم )) ابوبكر بن ابى قحافه ، و از حيله بازترين قبائل عرب قبيله ((عدى )) عمر بن الخطاب بر على (عليه السلام ) ستم روا داشتند، پرچم مسابقه برافراشتند تا بر على (عليه السلام ) پيشى بگيرند. چون موفق نشدند، بغض و كينه على (عليه السلام ) را در دل گرفتند اما پنهان داشتند.
آن گاه كه نور دين بخاموشى گرائيد و پيامبر صلى الله عليه و آله رحلت كرد، آن بغضها و كينه ها را به زبان آوردند و بر مركب آرزو سوار گشتند و ستمها روا داشتند، ((فدك )) را غصب كردند
با شگفتى به ((فدك )) بنگريد، چه بسيار پادشاهانى كه مالك سرزمين ((فدك )) شدند. و هم اكنون اثرى از آنها وجود ندارد!
فدك هديه الهى بود كه به پيامبرش بخشيد و رسول گرامى اسلام آن را براى تامين زندگى فرزندانم بمن سپرد
واگذارى فدك ((بمن و فرزندانم )) با حكم و علم خداوند بزرگ و شهادت و گواهى جبرئيل امين صورت گرفت .
پس اگر (ابابكر و عمر) آن را با ستم غصب كردند و وسيله زندگى فرزندانم را قطع نمودند با ياد روز قيامت بر اين مصيبت صبر مى نمايم ، و زود است كه خورندگان اموال فدك ، عذاب الهى را در دوزخ نظاره گر و در آن غوطه ور باشند(311))
6- يارى طلبيدن از مهاجرين و انصار
حضرت فاطمه عليها السلام در تداوم مبارزات سياسى به آگاهى اجتماعى توجه كامل داشت ، و وجدانهاى خفته را بيدار مى كرد.
روزى خطاب به مهاجرين و انصار فرمود:
حديث 174 :
قالت : يا معشر المهاجرين والانصار انصرو الله فانى ابنه نبيكم و قد بايعتم رسول الله صلى الله عليه و آله يوم بايعتموه ان تمنعوه و ذريته مما تمنعون منه انفسكم و ذراريكم
ففو لرسول الله صلى الله عليه و آله ببيعتكم
(اى جماعت مهاجرين و انصار! خدا را يارى كنيد. بدرستى كه من دختر پيامبر شما هستم ، در صورتى كه شما با رسول خدا بيعت كرديد كه از پيامبر و فرزندانش دفاع كنيد، همان گونه كه از خود و فرزندان خودتان دفاع مى كنيد. پس بر بيعت خود با رسول خدا استوار بمانيد(312)
7- سخنرانيهاى افشاگرانه – خ – خطبه ها. خطبه اول
8- اعلان بيزارى و نفرين
مبارزه منفى 1 ((اعتصاب سخن با ابوبكر
سوم : انواع مبارزه منفى
1- اعتصاب در سخن با ابوبكر
پس از ماجراى زشت تهاجم به خانه امام على (عليه السلام )، و جسارتهاى فراوان درون مسجد، و غصب فدك ، و بى اثر ماندن گواهى شاهدان ، و مباحث استدلالى حضرت زهرا عليها السلام و تداوم سياستهاى كودتايى سران سقيفه ، در مبارزه منفى با آنان خطاب به ابوبكر فرمود:
حديث 175 :
قالت : والله لا اكلمك ابدا، والله لادعون الله عليك فى كل صلوه (313)
(سوگند بخدا از اين پس هرگز با تو سخن نخواهم گفت ، سوگند به خدا شكايت تو را به خداوند خواهم نمود و در هر نماز تو را نفرين خواهم كرد.(314))
2- اعتصاب در سخن گفتن با ابوبكر و عمر
پس از آن كه آبها از آسياب افتاد، و هر چه خواستند روا داشتند، در روزهاى واپسين حيات دختر پيامبر صلى الله عليه و آله ، براى جلب افكار عمومى ، ابوبكر و عمر به فكر عيادت و دلجويى از حضرت زهرا عليها السلام افتادند و زبان به عذر خواهى گشودند، و فكر مى كردند كه حضرت زهرا عليها السلام با آنان دشمنى خصوصى دارد، ولى پاسخ قاطع را دريافت نمودند كه فرمود:
حديث 176 :
قالت : والله لا اكلمكما من راسى كلمه حتى القى ربى فاشكونكما اليه بما صنعتما به و بى ارتكبتما منى (315)
(سوگند بخدا بعد از اين با شما دو نفر حتى يك كلمه نيز سخن نمى گويم ، تا به ملاقات خدا بشتابم و شكايت شما دو نفر را به خدا مى برم ، و توضيح خواهم داد كه شما با خدا (و دين او) و با من چه كرديد و چه اعمالى را مرتكب شديد(316))
3- اعتصاب در حرف زدن با عمر
پس از تهاجم به منزل على (عليه السلام )، و دفاع شايسته حضرت زهرا عليها السلام و جرات و جسارت عمر در آتش زدن درب منزل ، حضرت فاطمه عليها السلام فرمود:
حديث 177 :
قالت : يا ابابكر ما اسرع ما اغرتم على اهل بيت رسول الله صلى الله عليه و آله ؟ و الله لا اكلم عمر حتى القى الله (317)
(اى ابوبكر! چه زود پنهانى خود را عليه اهل بيت رسول خدا صلى الله عليه و آله ظاهر كرديد؟ سوگند به خدا تا زنده ام با عمر سخن نخواهم گفت .(318))
4- فلسفه وصيتنامه سياسى حضرت زهرا عليها السلام
همه مى پرسند: چرا قبر فاطمه عليها السلام مخفى است ؟
چرا مراسم كفن و دفن آن يگانه دخت پيامبر صلى الله عليه و آله ، بگونه اى مخفى و پنهان برگزار شده است ؟
چرا مراسم تشييع جنازه و نماز بر پيكر كوثر قرآن ، بدون اطلاع مردم مدينه ، غريبانه برگزار گرديد؟
و پاسخ مى شنود كه : حضرت زهرا عليها السلام خود وصيت كرده بود.
مى پرسيم چرا؟
فلسفه وصيتنامه آن بزرگوار چيست ؟
براى روشن شدن حقايق تاريخى ، و علل و عوامل وصيتنامه سياسى ، در تداوم خط مبارزه منفى حضرت زهرا عليها السلام بايد متن وصيتنامه را بدقت ارزيابى كرد.
حضرت زهرا عليها السلام در كاغذى نوشت كه :
حديث 178 :
لا تصلى على امه نقضت عهد الله و عهد ابى رسول الله صلى الله عليه و آله فى اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) و ظلموا لى حقى واخذوا ارثى و حرقوا صحيفتى التى كتبهالى ابى بملك فدك
و كذبوا شهودى ، و هم والله جبرئيل و ميكائيل و اميرالمؤ منين و ام ايمن وطنت عليهم فى بيوتهم و اميرالمؤ منين يحملنى و معى الحسن و الحسين ليلا و نهارا الى منازلهم ، و اذكرهم بالله و رسوله الا تظلمونا و لا تغصبونا حفنا الذى جعله الله لنا،
فيجيبونا ليلا و يقعدون عن نصرتنا نهارا
فجمعوا الحطب الجزل على بابنا و اتوا بالنار ليحرقوه و يحرقونا… فهذه امه تصلى على ؟!!
(امتى كه عهد و پيمان خدا و پيامبرش را در ولايت و رهبرى على (عليه السلام ) شكستند و ناديده گرفتند، حق ندارند بر پيكر من نماز بگزارند، آنها كه نسبت به حق ما ظالم روا داشتند، وارث مرا آتش كشيدند، آنها كه گواهان و شاهدان مرا تكذيب نمودند، ((سوگند بخدا كه گواهان من حضرت جبرئيل و ميكائيل و اميرالمؤ منين على (عليه السلام ) و ام ايمن بودند))
آنها كه در روز يارى و حمايت از ما در خانه هاى خود خزيدند و دست از يارى ما كشيدند امام على (عليه السلام ) مرا همراه با حسن و حسين شب و روز براى بيدارى امت غفلت زده به خانه هاى مهاجر و انصار مى برد و من آنها را نسبت به خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و حقوق الهى هشدار مى دادم و مى گفتم :
به ما اهل بيت ظلم روا مداريد، و حق مسلمى را كه خدا به ما بخشيده است ، غصب نكنيد. در تاريكى شب جواب مساعد مى دادند كه شما را يارى مى كنيم ، اما در روز روشن دست از يارى ما برمى داشتند!
تا آن كه به خانه ما هجوم آوردند، و با جمع آورى هيزم فراوان و آتش زدن آن خواستند، خانه را و ما را كه در آن بوديم در آتش بسوزانند.
آيا چنين امتى سزاوار است كه بر من نماز بگزارد؟!(319))
5- نفرين كردن به دشمن – اعلان بيزارى و نفرين به ابوبكر، حديث 71
6- شكوه از ظالمان – ش – شكوه ها
چهارم : مشكلات زندگى
س – ساده زيستى
م معجزات – نزول غذاى بهشتى
1- فاطمه عليها السلام و تحمل گرسنگيها:
الف – شكوه از گرسنگى
پيامبر گرامى اسلام روزى وارد منزل فاطمه عليها السلام شد و فرمود:
دخترم در چه حالى و چگونه زندگى مى كنى ؟
پاسخ شنيد كه :
حديث 179 :
قالت : انى لوجعه و انه ليزيدنى انى مالى طعام آكله .
(درد گرسنگى بى تابم كرده و هر لحظه رو به فزونى است و غذايى ندارم تا رفع گرسنگى كنم .(320))
رسول گرامى اسلام فرمود:
يا بنيه الا ترضين ان تكونى سيده نساء العالمين ؟
(دخترم آيا راضى نيستى كه بزرگ زنان جهانيان باشى ؟)
قالت : يا ابة فاين مريم بنت عمران ؟
فاطمه عليها السلام پرسيد:
(پس حضرت مريم چه مقامى دارد؟)
قال : تلك سيده عالمها و انك سيده نساء العالمين والله زوجتك سيدا فى الدنيا والاخره
فرمود: حضرت مريم بزرگ زن جهان خود بود، و تو بزرگ زنان جهانيان هستى ، سوگند به خدا، تو را همسر كسى قرار داده ام كه در دنيا و آخرت از بزرگ مردان جهان است .(321)
ب – گرسنگى طاقت فرسا
پيامبر اسلام ، يك روز صبح وارد منزل دخترش فاطمه شد، سلام كرد و فرمود: دخترم چگونه صبح كردى ؟
پاسخ شنيد:
حديث 180 :
فقالت : والله اصبحت وجعه وقد اضربى الجاوع (322)
(سوگند به خدا صبح كردم در حالت گرسنگى شديد، بگونه اى كه گرسنگى به من زيان رسانده (و توان جسمى مرا كاسته است (323))
ج – شكوه از فقر و ندارى با پدر
فاطمه عليها السلام مشكلات زندگى و فشار گرسنگى ها را تحمل مى كرد، و هرگز با همسايگان و دوستان راز زندگى خويش را مطرح نمى فرمود، اما هر گاه كاسه صبرش لبريز مى شد، و درد و ضعف گرسنگى تاب و توان او را مى ربود، خدمت پيامبر مى رفت و سفره دل مى گشود. روزى بر پدر وارد شد و عرض كرد:
حديث 181 :
قالت : السلام عليك يا رسول الله
و الله ما اصبح يا نبى الله فى بيت على طعام و لا دخل بين شفتى طعام منذ خمس و لا لنا ثاغيه و لا راغية و لا اصبح فى بيته سفة (324)
(سلام بر تو اى رسول خدا! سوگند به خدا در خانه على (عليه السلام ) 5 روز است كه بدون غذا صبح كرده ام ، و هرگز غذايى را در دهان نگذاشته ام ، نه گوسفندى داريم و نه شترى و نه غذايى و نه آبى (325))
2- تحمل فقر و ندارى
روزى امام على (عليه السلام ) فرمود:
فاطمه جان آيا غذايى موجود است كه بياورى ؟ پاسخ شنيد:
حديث 182 :
قالت : والذى عظم حقك ما كان عندنا منذ ثلاث الا شى ء اثرتك به (326)
(سوگند به خداوندى كه حق و قدر تو را بزرگ شمرد، سه روز است كه غذايى كافى در منزل نداريم و همان مقدار ناچيز خوراكى را به شما بخشيدم و خود گرسنگى را تحمل نمودم .(327))
امام على (عليه السلام ) فرمود: چرا اطلاع ندادى ؟
پاسخ داد:
حديث 183 :
قالت : كان رسول الله صلى الله عليه و آله نهانى ان اسالك شيئا فقال صلى الله عليه و آله لا تسالى ابن عمك شيئا ان جاءك بشى ء عفوا و الا فلا تساليه .(328)
رسول خدا صلى الله عليه و آله مرا نهى فرمود كه چيزى از تو درخواست نمايم و به من سفارش فرمود: چيزى از پسر عمويت درخواست مكن ، اگر چيزى براى تو آورد بپذير والا تو درخواست چيزى نداشته باش (329))
پس از شنيدن سخنان و مشاهده ايثارگرى فاطمه عليها السلام امام از منزل خارج شد، و با وام گرفتن از دوستان ، مشكلات خانواده را برطرف نمود.
3- تحمل كمبودهاى رفاهى
حضرت زهرا عليها السلام روزى در خدمت پدر از مشكلات زندگى ، و كمبودهاى رفاهى ، سخن به ميان آورد و فرمود:
حديث 184 :
قالت : انى و ابن عمى مالنا فراش الا جلد كبش ننام عليه بالليل و نعلف عليه ناضحنا بالنهار(330)
(من و پسر عمويم چيزى از وسائل رفاهى نداريم ، مگر پوست گوسفندى كه شب ها بر روى آن مى خوابيم و روزها بر روى آن شتر خود را علف مى دهيم .)
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله فرمود:
يا بنيه اصبرى فان موسى بن عمران اقام مع امراته عشر سنين مالهما فراش الا عباءة قطوانيه
(دخترم عزيزم ! صبر و تحمل داشته باش ، زيرا موسى بن عمران ده سال با همسرش زندگى كرد و فرشى جز يك قطعه عبادى قطوانى نداشتند.(331))
4- تحمل فشارهاى سخت زندگى
الف – وسائل ساده زندگى
رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله روزى بر دخترش فاطمه عليها السلام وارد شد و از نزديك فشارهاى سخت زندگى را بر خانواده عزيزانش مشاهده كرد
در حالى كه دخترش را نگران مى ديد، پرسيد:
فاطمه جان در چه حالى بسر مى برى و چرا نگرانى ؟
پاسخ شنيد:
حديث 185 :
قالت : حالنا كماترى فى كساء نصفه تحتنا و نصفه فوقنا(332)
(حال و وضع ما همين است كه مى نگريد. با عبائى زندگى مى كنيم كه نصف آن فرش زير ماست و بر روى آن مى نشينيم و (هم روانداز ما است ) نصف آن را بر روى خود مى كشيم )
ب – شكوه از گرسنگى
و در روايت سليمان بن بريده ، نقل شده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيد: دخترم چرا نگران و ناراحتى ؟
در جواب پدر گفت (333)
حديث 186 :
قالت : قله الطعم و كثره الهم و شده السقم (334)
(فشار گرسنگى و كمى طعام و غذا، و فراوانى اندوه و شدت بيمارى و گرفتارى مرا نگران كرده است (335)
5- مشكلات اقتصادى و بچه دارى
الف – همدردى با شوهر
على عليها السلام در يكى از روزهاى گرم شهر مدينه وارد منزل شد و از فاطمه عليها السلام پرسيد: غذائى در منزل موجود است تا رفع گرسنگى نمايم ؟
حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد:
حديث 187 :
قالت : ما عندنا شى ء واننى منذ يومين اعلل الحسن و الحسين صلى الله عليه و آله (336)
(در خانه چيزى نداريم و من دو روز است كه با بهانه هاى مختلف فرزندانم حسن و حسين عليهماالسلام را بگونه اى سرگرم مى كنم ، تا بيتابى زياد نكنند(337))
ب – درد دل با پدر
روزى ديگر فرزندان فاطمه عليها السلام جد بزرگوارشان را جلوى درب منزل مشاهده كردند.
سوى پيامبر صلى الله عليه و آله ، شتافتند و كمى بعد بر روى دوش رسول خدا جاى گرفتند و زبان به شكوه گشودند كه :
يا رسول الله ! گرسنه ايم
به مادرمان بگو قرص نانى به ما دهد، تا رفع گرسنگى نمائيم .
پيامبر صلى الله عليه و آله در همان حالت ، به فاطمه عليها السلام فرمود: دخترم ! به دو فرزندم طعام بده .
پاسخ شنيد:
حديث 188 :
قالت : ما فى بيتى شى ء الا بركه رسول الله صلى الله عليه و آله (338)
(در خانه ما چيزى به جز بركت وجود رسول خدا صلى الله عليه و آله وجود ندارد.(339))
ج – سپاس در تنگدستى
اسماء بنت عميس مى گويد: رسول خدا درب خانه فاطمه را كوبيد و فرمود: كجا هستند حسن و حسين من ؟
فاطمه زهرا عليها السلام فرمود:
حديث 189 :
قالت : اصبحنا و ليس فى بيتنا شى ء يذوقه ذائقتى و انا لنحمد الله تعالى
(صبح كرديم در حالى كه چيزى در خانه ما نيست تا رفع گرسنگى نماييم و ما در هر حال خداى بزرگ را سپاسگزاريم .(340)
د- درخواست از شوهر:
گاهى تهيدستى و گرسنگى آنچنان به فاطمه عليها السلام فشار مى آورد كه براى بچه دارى و تربيت فرزند ناچار به اميرالمؤ منين مى فرمود:
حديث 90 :1
قالت : يا على اذهب الى ابى فاتنا منه شيئا(341)
(على جان ! به خانه رسول خدا برو و چيزى جهت رفع گرسنگى از پدرم بطلب (342))
ه – شكوه ها با پدر:
حضرت زهرا عليها السلام مشكلات اقتصادى و سختيهاى بچه دارى را با صبر و بردبارى تحمل مى فرمود، و نزد كسى افشا نمى كرد، گاهى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله مصرانه مى پرسيد:
چرا رنگ تو پريده است ؟ چرا رنگ فرزندانم حسن و حسين دگرگون شده است ؟
ناچار مى شد وضعيت زندگى را با پدر در ميان بگذارد و مى فرمود:
حديث 191 :
قالت : يا ابه ان لنا ثلاثا ما طعمنا و ان الحسن و الحسين اضطربا على من شده الجوع ثم رقدا كانهما فرخان منتوفان (343)
(پدر جان ! سه روز است كه غذا نخورده ايم و فرزندانم حسن و حسين از شدت گرسنگى بى تاب شده اند، هم اكنون مانند جوجه هاى پركنده از گرسنگى به خواب رفته اند(344)
پنجم : معجزات فاطمه عليها السلام
1- سخن گفتن در هنگام ولادت
حضرت زهرا عليها السلام هنگام ولادت ، چون بر روى زمين قرار گرفت ، لب به سخن باز كرد و به يگانگى خداى بزرگ و نبوت پدر و امامت شوهر و فرزندانش گواهى داد.
حديث 192 :
قالت : واشهد ان لا اله الا الله و ان ابى رسول الله سيد الانبياء و ان بعلى سيد الاوصياء و ولدى ساده الاسباط(345)
(شهادت مى دهم كه خدايى جز خداوند جهانيان نيست و همانا پدرم رسول خدا بزرگ پيامبران آسمانى است و شوهرم بزرگ امامان است و فرزندانم سادات و بزرگان امت اسلامى اند.(346))
2- درخواست نزول غذاى بهشتى
در يكى از روزهاى سخت زندگى كه گرسنگى بر خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله فشار آورد، حضرت فاطمه عليها السلام وضو گرفت و پس از خواندن دو ركعت نماز دست به دعا برداشت و عرض كرد:
قالت : يا الهى و سيدى هذا محمد نبيك و هذا على ابن عم نبيك الهى انزل علينا مائده من السماء كما انزلتها على بنى اسرائيل اكلوا منها و كفرو بها اللهم انزلها علينا فانا بها مومنون .(347)
(خدايا! سرورا! اين پيغمبر تو محمد صلى الله عليه و آله است و اين على (عليه السلام ) پسر عموى پيغمبر توست . اى خداى من ! مائده اى از آسمان برايشان بفرست ، چنانكه بر بنى اسرائيل فرستادى و آنان از آن غذا خوردند و ناسپاسى كردند، اى پروردگار من ! آن مائده را بر ما فرو فرست كه ما در قبال آن مومنانيم .)
ناگهان ظرفى از غذا و طعام بهشتى نازل شد كه بوى عطر آن منزل على (عليه السلام ) را معطر ساخت ، امام على (عليه السلام ) پرسيد:
انى لك هذا؟
اين غذاى عطر آگين از كجاست ؟
قالت : هو من عندالله .
فقال النبى صلى الله عليه و آله : الحمدلله الذى ارانى مثلها كمثل مريم كلما دخل عليها زكريا المحراب وجد عندها رزقا قال يا مريم انى لك هذا؟ قالت هو من عند الله .(348)
فاطمه عليها السلام پاسخ داد: (از جانب پروردگار است )
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: حمد و ستايش خداوندى را كه دخترى بمن عطا فرمود، مانند حضرت مريم كه
((هرگاه زكرياى پيغمبر در محراب عبادت او حاضر مى شد، پيش او خوردنى مى يافت . مى گفت : اين ها از كجاست ؟ مريم جواب مى داد: از جانب پروردگار(349)))
در روزگار قحطى و گرسنگى ، اكثر مردم مدينه با مشكلات فراوانى زندگى مى كردند، و رسول گرامى اسلام سخت گرسنه بود، و شب و روز براى مساكين و فقرا تلاش مى كرد، و گاهى سنگ بر شكم مبارك مى بست ، تا درد گرسنگى قابل تحمل باشد.
در آن روزهاى سخت ، روزى درب خانه فاطمه را كوبيد و فرمود:
دخترم آيا چيزى در منزل دارى كه رفع گرسنگى نمايم ؟
حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد، نه پدرم :
رسول خدا بازگشت ، اما زهراى مطهر نتوانست تحمل كند و دست به دعا برداشت ، غذايى معطر و پاكيزه از بهشت نازل شد
تا چشمان فاطمه عليها السلام به غذاى بهشتى و الطاف كريمانه الهى افتاد فرمود:
حديث 194 :
قالت : والله لاءوثرن بها رسول الله على نفسى و غيرى :
(سوگند به خدا ايثار كرده و پيامبر را بر خود و بر ديگران مقدم مى دارم .)
آن گاه ظرف پر از غذا و گوشت بريان شده را براى رسول خدا فرستاد پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد:
من اين لك هذا؟
اين غذا از كجا براى تو آمده است ؟
پاسخ داد:
حديث 195
قالت هو من فضل الله ان الله يرزق من يشاء بغير حساب (350)
(اين غذا از فضل و رحمت الهى است . بدرستى كه خداوند هر كس را بخواهد، بدون حساب روزى مى دهد(351)
3- مشاهدات غيبى حضرت فاطمه عليها السلام
امام صادق (عليه السلام ) مشاهدات غيبى و كرامات حضرت زهرا عليها السلام را در واپسين لحظه هاى حيات چنين نقل فرمود:
آن هنگام كه فاطمه عليها السلام (بين مغرب و عشا) در حال احتضار بود نگاه تندى كرد و فرمود:
حديث 196 :
قالت : السلام على جبرئيل ، السلام على رسول الله ، اللهم مع رسولك ، اللهم فى رضوانك و جوارك و دارك دارالسلام
ثم قالت : اءترون ما اءرى ؟
فقيل لها ماترين ؟
قالت : هذه مواكب اهل السموات و هذا جبرئيل و هذا رسول الله صلى الله عليه و آله و يقول يا بنيه اقدمى فما امامك خير لك (352)
(سلام بر جبرئيل ، سلام بر رسول خدا صلى الله عليه و آله ، خدايا با رسول خدا صلى الله عليه و آله هستم ، خدايا در رضوان و جوار رحمت تو در خانه تو، دارالسلام ، هستم )
بعد به حاضران فرمود: آيا آنچه مى بينم شما هم مى بينيد؟
بعضى از حاضران گفتند: اى دختر رسول خدا! چه مى بينى ؟
فرمود: اينجا سواران آسمانى قرار دارند. آن جبرئيل و اين رسول خدا صلى الله عليه و آله ) است كه مى فرمايد: اى دخترم ! نزد ما بيا كه آن چه (از نعمتها و رضوان الهى ) در پيش دارى ، براى تو بهتر است (353))
4- مشاهده جبرئيل و عزرائيل
حضرت على (عليه السلام ) نقل فرمود:
در لحظه هاى شهادت ، حضرت زهرا عليها السلام نگاه به اطراف خود كرد و فرمود:
قالت : السلام عليكم :
يابن عم قد اتانى جبرئيل مسلما و قال لى
السلام يقرا عليك السلام يا حبيبة حبيب الله و ثمرة فواده اليوم تلحقين بالرفيع الاعلى و جنة الماءوى
ثم انصرف عنى تقول ((عليكم السلام ))
فقالت : يابن عم هذا و الله ميكائيل و قال لى كقول صاحبه
ثم تقول و ((عليكم السلام ))
قالت : يابن عم هذا و الله الحق و هذا عزرائيل قد نشر جناحه بالمشرق والمغرب و قد وصفه لى ابى و هذه صفته ، السلام عليك يا قابض الارواح عجل بى و لا تعذبنى
ثم سمعناها تقول :
اليك ربى لا الى النار(354)
(سلام بر شما. ((اى فرشتگان و جبرئيل امين ))
اى پسر عمو!
جبرئيل در حالى كه بر من سلام مى كرد، نزد من آمد و فرمود:
خداوند بر تو سلام مى كند، اى محبوبه حبيب خدا!
و ميوه قلب رسول الله !
امروز تو در ملكوت الهى و بهشت موعود ملحق خواهى شد)
بعد روى از ما گرداند و باز به گروهى ديگر از ملائكه سلام داد و فرمود:
(اى پسر عمو! سوگند به خدا كه اين حضرت ميكائيل است و همانند جبرئيل بر من سلام كرد و بشارت هاى او را داد.)
بار ديگر به گروه ديگر سلام كرد و گفت :
(اى پسر عمو، سوگند به خدا كه اين حق است . اين حضرت عزرائيل است كه بال و پرش مشرق و مغرب عالم را فراگرفته . پدرم چنين اوصافى درباره او را به من اطلاع داده بود و حال اين همان ويژگى است . سلام بر تو اى گيرنده روح آدمى ! در قبض روح من عجله مكن و مرا آزار نده )
در پايان ما مى شنيديم كه مى فرمود:
(خدايا بسوى تو مى آيم ، نه بسوى آتش (355))
5- نزول ملائكه و سلام فاطمه عليها السلام
ابو بصير از امام باقر (عليه السلام ) نقل مى كند كه :
در يكى از شبهاى جمعه هنگامه سحر، حضرت جبرئيل و اسرافيل و ميكائيل بر حضرت زهرا عليها السلام نازل شدند و ديدند كه دختر پيامبر صلى الله عليه و آله مشغول نماز است ، همه ايستادند، تا نماز تمام شد. آنگاه دسته جمعى به حضرت فاطمه عليها السلام سلام كردند و گفتند:
خداوند بزرگ به شما سلام مى رساند
سپس كتاب صحيفه را در حجره آن بزرگ زنان بهشتى گذاشتند. حضرت زهرا عليها السلام پاسخ داد:
حديث 198 :
قالت : لله السلام و منه السلام و اليه السلام و عليكم يا رسل الله السلام (356)
(سلام از آن خداست و از اوست سلام ، و بسوى اوست سلام ، و بر شما اى فرستادگان خدا! سلام و درود باد.(357))
ششم : مقام مادر
به كودكان و فرزندان سفارش ارزنده اى نسبت به مقام والاى مادر دارد، و يادآور حديث معروف رسول خدا صلى الله عليه و آله است كه فرمود:
((بهشت زير پاى مادران است ))
حضرت زهرا عليها السلام به يكى از فرزندان سفارش فرمود كه :
حديث 199 :
قالت : الزم رجلها فان الجنه تحت اقدامها
(در خدمت مادر باش ، زيرا بهشت زير پاى مادران است .(358))