سخنان حضرت فاطمه سلام الله علیها(5)


9- شكوه از دردها و خيانتها
پس از فراوانى غمها، و تهاجم قدرت طلبان بى پروا، و سختى تحمل دورى پيامبر صلى الله عليه و آله خطاب به پدر فرمود:
حديث 41 :
قالت : انقطعت بك الدنيا بانوارها، و زوت زهرتها، و كانت ببهجتك زاهره فقد اسود نهارها فصار يحكى حنادسها، رطبها و يابسها
يا ابتاه لا زلت آسفه عليك الى التلاق
يا ابتاه زال غمضى منذ حق الفراق
من للارامل و المساكين ؟ و من للامه الى يوم الدين ؟
يا ابتاه امسينا بعدك من المستضعفين
يا ابتاه اصبحت الناس عنامعرضين ، و لقد كنا بك معظمين فى الناس غير مستضعفين
فاى دمعه لفراقك لا تنهمل ؟ واى حزن بعدك عليك لا يتصل ؟ واى جفن بعدك بانوم يكتحل ؟
و انت ربيع الدين و نورالنبيين
فكيف للجبال لا تمور؟ و للبحار بعدك لا تغور؟ والارض كيف لم تزلزل ؟
رميت يا ابتاه بالخطب الجليل ، و لم تكن الرزيه بالقليل
و طرقت يا ابتاه بالمصاب العظيم ، و بالفادح المهول
بكتك يا ابتاه الاملاك ، و وقفت الافلاك
فمنبرك بعدك مستوحش ، و محرابك خال من مناجاتك ، و قبرك فرح بمواراتك والجنه مشتاقه و الى دعائك و صلاتك

(دنيا به ديدار تو با رونق و بها بود، و امروز در سوگوارى تو انوار او بريده و گلهاى او پژمرده است ، و خشك و تر آن حكايت از شبهاى تاريك مى كند، اى پدر! همواره بر تو دريغ و افسوس مى خورم تا روز ملاقات
اى پدر! از آن لحظه كه جدايى پيش آمد، خواب از چشمم گريخت
اى پدر! كيست از اين پس كه بيوگان و مسكينان را رعايت نمايد، و امت را تا قيامت هدايت فرمايد
اى پدر! ما در حضور تو عظيم و عزيز بوديم ، و بعد از تو ذليل و زبون آمديم ، كدام سرشك است كه در فراق تو روان نمى شود، و كدام حزن و اندوه است كه بعد از تو پيوسته نمى گردد، و كدام چشم است كه پس از تو سرمه خواب مى كشد؟ تو بهار دين يزدان بودى ، و نور پيغمبران ، چه افتاد كوهسارها را كه نمى ريزد، و چه پيش آمد درياها را كه فرو نمى خشكد، چگونه است كه زلزله ها زمين را فرو نمى برد.
اى پدر! در بلا و رنجى عظيم و مصيبتى شگرف افتادم ، و در زير بار گران و هولناك ماندم
اى پدر! فرشتگان بر تو گريستند، و افلاك در ايستادند. منبر تو بعد از تو (با ديگرى ) انس نگرفت و بدون استفاده گشت و محراب بى مناجات تو معطل ماند، و قبر تو بپوشيده داشتن تو خوشحال گشت (74) و بهشت مشتاق نماز و دعاى تو شد.)
10- ناله از تنهائى و غربت
ورقة بن عبدالله ازدى از حضرت فضه نقل مى كند كه :
حضرت زهرا عليها السلام پس از دفن پيامبر صلى الله عليه و آله با بى تابى از منزل بيرون آمد و در حالى كه از گريه و درد حال رفتن نداشت . خود را به قبر پدر رساند و آنگاه كه جايگاه اذان و محراب را مشاهده فرمود، فريادى برآورد و بيهوش نقش زمين شد.
زنان مدينه كه وضع را چنان ديدند، به سوى او دويدند و آب بر سر و صورت آن حضرت پاشيدند، تا به هوش آمد. سپس در حالى كه به قبر پدر خيره شده بود فرمود:
حديث 42 :
قالتن رفعت قوتى و خاننى جلدى و شمت بى عدوى والمكد قاتلى يا ابتاه بقيت والهه وحيدة ، و حيرانه فريده فقد انخمد صوتى وانقطع ظهرى و تنغص عيشى و تكدر دهرى فما اجد يا ابتاه بعدك انيسا لوحشتى و لا رادا لدمعتى ، و لا معينا لضعفى ؟
فقد فنى بعدك محكم التنزيل ، و مهبط جبرئيل ، و محل ميكائيل
انقلبت بعدك يا ابتاه الاسباب ، واغلقت دونى الابواب ، فانا للدنيا بعدك قاليه و عليك ما ترددت انفاسى باكيه لا تنفد شوقى اليك ، و لا حزنى عليك و ابتاه والباه
(قوتم رفته و خويشتن داريم را از دست داده ام و دشمنم سرزنش كننده ام شده و حزن و اندوه درونى مرا مى كشد.
پدر جان ! يكه و تنها باقى مانده و در كار خويش حيران و سرگردانم .
صدايم خفته ، و پشتم شكسته ، و زندگيم درهم ريخته ، و روزگارم تيره ، شده است .
پدر جان ! پس از تو براى وحشتم انيسى نمى يابم ، و مانعى براى گريه ام ، و ياورى براى ضعفم پيدا نمى كنم
(آرى پدر!) بعد از تو نزول قرآن و محل هبوط جبرئيل و مكان ميكائيل از بين رفت
پدر جان ! پس از تو روابط انسانها دگرگون شد و درها به روى من بسته گرديد.
من بعد از تو از دنيا نفرت دارم و تا زمانى كه نفسم برآيد بر تو گريه خواهم نمود.
(پدر جان !) شوق من نسبت به تو و حزن من بعد از تو انجامى و پايانى ندارد!
فرياد اى پدر! فرياد اى پروردگار (جهانيان !(75))
11- ياد پدر در جمع كودكان
حضرت زهراء عليها السلام با ياد روزگار شيرين و محبتهاى رسول خدا صلى الله عليه و آله خطاب به كودكان خود فرمود:
حديث 43 :
قالت : اين ابوكما الذى كان يكرمكما و يحملكما مره بعد مره ؟
اين ابوكما الذى كان اشد الناس شفقة عليكما؟ فلا يدعكما تمشيان على الارض و لا اراه يفتح هذا الباب ابدا و لا يحملكما على عاتقه كما لم يزل يفعل بكما؟(76)
(كجاست پدر مهربان شما دو فرزندم ؟ كه شما را عزيز و گرامى مى داشت ، و همواره شما را بر روى دوش خود مى گرفت ، و نمى گذاشت بر روى زمين راه رويد؟
كجاست پدر شما كه مهربانترين مردم نسبت به شما بود؟
ديگر هرگز او را نمى بينم كه اين درب منزل را باز كند، و شما را بر دوش خود گيرد، همان رفتارى كه همواره نسبت به شما انجام مى داد(77)
12- ياد پدر و اشتياق شنيدن اذان
پس از وفات رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله ، حضرت فاطمه عليها السلام به ياد دوران باشكوه و پرعظمت اسلام و نبوت افتاد و فرمود:
حديث 44 :
قالت : اءنى اشتهى ان اسمع صوت مؤ ذن ابى صلى الله عليه و آله بالاذان
(بسيار دوست دارم كه صداى اذان (بلال )، مؤ ذن پدرم را ((كه درود خدا بر او و اهل بيت او باد)) بشنوم (78))
وقتى اين خبر به بلال رسيد، با اينكه از اذن گفتن اعتصاب كرده بود، آماده شد و اهل مدينه يك بار ديگر صداى دلنشين اذان بلال را شنيدند
شهر در شادى و سرور غرق شد، تا آن كه گفت : ((اشهد ان محمدا رسول الله )) ناگاه به بلال خبر رسيد كه اذان را رها كن زيرا فاطمه عليها السلام بيهوش نقش بر زمين افتاده است !
ت : اول : مباحث تربيتى
1- اهميت قضاوت ميان كودكان
رسول گرامى اسلام درباره مسابقه خطاطى به حسن و حسين (عليهما السلام ) سفارش فرمود:
هر كس خط او زيباتر است ، قدرت او بيشتر است
حسن و حسين عليهما السلام هر كدام خط زيبايى نوشتند، اما رسول خدا قضاوت نكرد و آن دو بزرگوار را به مادرشان ، فاطمه عليها السلام هدايت فرمود، تا نگرانى قضاوت ، با عاطفه مادرى جبران شود.
حضرت زهرا عليها السلام ديد كه هر دو خط زيباست و هر دو در اين مسابقه هنرى شركت نموده اند، چه بايد كرد؟ با خود مى گفت :
حديث 45 :
قالت : انا ماذا اصنع و كيف احكم بينهما؟
(من چه مى توانم بكنم و چگونه ميان دو كودكم داورى كنم ؟)
قضاوت نهايى را به تلاش خودشان ارتباط داد و فرمود:
يا قرتى عينى انى اقطع قلادتى على راسكما و انشر بينكما جواهر هذه القلادة فمن اخذ منها اكثر فخطه احسن و تكون قوته اكثر
(اى نور ديدگانم ! من دانه هاى اين گردنبند را با پاره كردن رشته آن بر سر شما مى ريزم و ميان شما دانه هاى گردنبند را پخش مى نمايم . هر كدام از شما دانه هاى بيشترى بگيرد، خط او بهتر و قدرت او بيشتر است (79))
2- بكارگيرى هنر شعر در پرورش كودك ش – شعرهاى حضرت زهرا عليها السلام حديث 102
3- مشكلات اقتصادى و بچه دارى م – مشكلات اقتصادى حديث 105
4- نذر كردن براى شفاى كودك ر- روزه حديث 86
ت : دوم : ترس از عذاب الهى
1- ترس از آتش جهنم
وقتى آيات عذاب بر رسول خدا صلى الله عليه و آله نازل شد كه :
و ان جهنم لموعدهم اجمعين لها سبعة ابواب لكل باب منهم جزء مقسوم (80)
رسول خدا صلى الله عليه و آله بشدت گريست و ياران پيامبر نيز گريستند.
حضرت زهراء عليها السلام از گريه پدر آگاه شد و پرسيد:
حديث 46 :
قالت : يا ابت فديتك ماالذى ابكاك ؟
(اى پدر!فدايت شوم . چه چيز تو را گرياند؟)
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله آيات عذاب الهى را كه تازه نازل شده بود براى فاطمه عليها السلام خواند، فاطمه زهرا عليها السلام از خوف الهى بر زمين افتاد و فرمود:
الويل ثم الويل لمن دخل النار
(واى ، واى بر كسى كه داخل آتش جهنم مى شود(81)
2- اندوه سفر طولانى قيامت (آخرت گرائى )
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله در يكى از روزهاى پربار زندگى ، در منزل حضرت زهرا عليها السلام وضو گرفت ، سپس پرسيد:
در چه حالى دخترم ؟ حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
حديث 47 :
قالت : والله لقد اشتد حزنى واشتدت فاقتى و طال اسفى (82)
(سوگند بخدا كه حزن و اندوه من فزونى گرفته است و تهيدستى من فراوان است و تاسف من طولانى ((كه براى سفر طولانى آخرت ، چه آماده كرده ام ؟(83)))
ج : جنگ و جهاد
1- شركت حضرت زهرا عليها السلام
در جنگ خندق كه مدينه در محاصره قرار داشت ، هر كس به اندازه توان خود از جنگ پشتيبانى مى كرد، حضرت زهرا عليها السلام نيز نان مى پخت و بخشى از نيازمنديهاى مجاهدان سنگرنشين را تاءمين مى فرمود.
در يكى از روزها كه براى فرزندان خويش نان تازه آماده كرده بود، نتوانست بدون پدر از آن استفاده نمايد، به خط مقدم جبهه ، نزد پدر رفت و فرمود:
حديث 48 :
قالت فاطمه عليها السلام : قرصا خبزته و لم تطب نفسى ، حتى اتيتك بهذه الكسره (84)
(قرص نانى كه مى بينيد براى غذاى فرزندانم آماده كردم ، اما دلم آرام نگرفت ناچار آن را ((در خط مقدم جبهه )) خدمت شما آوردم )
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
((اين اولين غذائى است كه پس از سه روز، پدرت بر دهان مى گذارد(85)
2- فلسفه جهاد
حضرت زهرا عليها السلام از نظر ارزشى ، فلسفه جهاد را بگونه شايسته اى معرفى مى فرمايد
و خود در پشت جبهه با پختن نان و كمك رساندن به پدر و همسر، در عمل نيز به جهاد مى انديشيد كه نسبت به ارزش جهاد در راه خدا فرمود:
حديث 49 :
قالت : امامتنا امانا للفرقه ، والجهاد عزا للاسلام
(امامت و رهبرى ما عترت پيامبر صلى الله عليه و آله عامل ايمنى و نجات از تفرقه و جدائى است و جهاد در راه خدا مايه عزت و جاودانگى اسلام است (86)
چ و ح : اول : حجاب و پوشش فاطمه عليها السلام
1- پرهيز از نامحرمان
مردى نابينا پس از اجازه گرفتن ، وارد منزل امام (عليه السلام ) شد.
پيامبر صلى الله عليه و آله مشاهده فرمود كه حضرت زهرا عليها السلام برخاست ، فرمود: دخترم !اين مرد نابيناست .
پاسخ داد:
حديث 50 :
قالت فاطمه عليها السلام : ان لم يكن يرانى فانى اراه و هو يشم الريح (87)
(پدر، اگر او مرا نمى بيند، من او را مى نگرم !
اگر چه او نمى بيند اما بودى زن را استشمام مى كند!)
رسول خدا پس از شنيدن سخنان دخترش فرمود:
((شهادت مى دهم كه تو پاره تن من هستى (88)))
2- ضرورت رعايت محرم و نامحرم
رسول گرامى اسلام ، درب خانه فاطمه عليها السلام را كوبيد و فرمود:
السلام عليكم اءادخل ؟
پاسخ شنيد:
حديث 51 :
قالت : عليك السلام يا رسول الله ادخل يا رسول الله
(سالم بر تو اى فرستاده خدا، داخل شويد اى رسول خدا)
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود:
(ادخل و من معى ؟)
آيا داخل شوم با كسى كه همراه من است ؟
فاطمه عليها السلام فرمود:
يا رسول الله ليس على قناع
(اگر نامحرمى با شماست ، وارد نشويد كه چادر بر سر ندارم )
كمى بعد، چادر به سر كرد و فرمود: داخل شويد
رسول خدا دوباره سلام كرد و فرمود: با كسى كه همراه من است ؟
پاسخ داد:
عليك السلام يا رسول الله ادخل و من معك (89)
(سلام بر تو اى فرستاده خدا، داخل شويد با كسى كه همراه شماست (90))
3- در اوج عفت و حجاب
الف – نگرانى از كيفيت حمل جنازه بانوان
اسماء بنت عميس ، نقل مى كند:
روزهاى آخر زندگانى حضرت زهرا عليها السلام با او بودم ، روزى مرا به ياد كيفيت حمل جنازه توسط مردم انداخت ، و ابراز نگرانى فرمود: كه چرا جنازه زن را روى تخته اى مى گذارند و بالاى دست مردان و زنان حمل مى كنند؟!
حديث 52 :
قالت : انى قد استقبحت ما يصنع بالنساء، انه يطرح على المراة الثوب فيصفها لمن راى ، فلا تحملينى على سرير ظاهر، استرينى سترك الله من النار(91)
حضرت زهرا عليها السلام فرمود:
(من بسيار زشت مى دانم كه (جنازه ) زنان را پس از مرگ بر روى تابوت سرباز گذاشته و بر روى آن پارچه اى مى افكنند، كه حجم بدن را براى بينندگان نمايش مى دهد.
مرا بر روى تابوت آنچنانى نگذار و بدن مرا بپوشان كه خدا تو را از آتش ‍ جهنم باز دارد(92))
ب – سفارش به همسر
اسماء بنت عميس مى گويد: وقتى نگرانى حضرت زهرا عليها السلام را ديدم كه به امام على (عليه السلام ) فرمود:
حديث 53 :
اوصيك يابن عم ان تتخذلى نعشا فقد رايت الملائكه صوروا صورته
(وصيت مى كنم بشما اى پسر عمو! كه براى من تابوتى درست كنيد، همانگونه كه ملائكه شكل آن را بمن نشان داده اند)
خدمت آن حضرت توضيح دادم :
در سرزمين حبشه ، تابوتى براى حمل جنازه ها درست مى كنند كه بدن ميت را مى پوشاند و سپس به وسيله چوب هاى تر و شاخه هاى نازك درخت ، شكل و قيافه آن را ترسيم كردم .
حضرت زهرا عليها السلام خوشحال شده فرمود:
اصنعى لى مثله استرينى سترك الله من النار(93)
(براى من تابوتى مثل آن درست كن و مرا با آن بپوشان ، خدا تو را از آتش ‍ دوزخ حفظ نمايد(94))
دوم : حوريان بهشتى و شوق ديدار فاطمه عليها السلام
سلمان فارسى مى گويد:
با دعوت امام على (عليه السلام ) به منزل فاطمه عليها السلام رفتم ، تا آن حضرت مرا ديد، فرمود:
حديث 54 :
قالت : يا سلمان جفوتنى بعد وفاة ابى
(اى سلمان ! پس از وفات پدرم با من جفا كردى )
و آنگاه اجازه نشستن داد و فرمود:
حديث 55 :
قالت : فمه اجلس و اعقل ما اقول لك ، انى كنت جالسه بالامس فى هذا المجلس ، و باب الدار مغلق ، و انا اتفكر فى انقطاع الوحى عنا و انصراف جوار لم ير الراون بحسنهن ، و لا كهيئتهن و لا نضارة وجوههن ، و لا ازكى من ريحهن ، فلما رايتهن قمت اليهن متنكره لهن
فقلت : انتن من اهل مكه ام من اهل المدينه ؟
فقلن : يا بنت محمد لسنا من اهل مكه و لا من اهل المدينه ، و لا من اهل الارض جميعا غير اننا جوار من الحور من دارالسلام ، ارسلنا رب العزة اليك يا بنت محمد انا اليك مشتاقات
فقلت : للتى اظن اءنهااكبر سنا ما اسمك
فقالت : اسمى مقدوده
قلت : لم سميت مقدوده
قالت : خلقت للمقداد بن الاسود الكندى صاحب رسول الله
فقلت : للثانيه ما اسمك
قالت : ذرة
فقلت : و لم سميت ذره و انت فى عينى نبيله
قالت : خلقت لابى ذر الغفارى ، صاحب رسول الله
فقلت : للثالثه ما اسمك
قالت : سلمى
قلت : و لم سميت سلمى
قالت : انا لسلمان الفارسى مولى ابيك رسول الله (95)
(بنشين و درست بينديش در آن چه كه براى تو بازگو مى كنم .)
ديروز در اينجا نشسته بودم و فكر مى كردم كه با وفات رسول خدا، وحى الهى از ما قطع گرديد و از رفت و آمد ملائكه ديگر خبرى نيست .
ناگاه در بسته منزل باز شد و سه دختر وارد شدند كه از نظر زيبايى و شادابى و خوش بويى بى مانند بودند و هيچ چشمى به زيبايى آنان نديده است
از جايم برخاسته به سوى آنان رفتم ، حال آنكه چندان خوش آيند من نبود.
پرسيدم : از زنان مكه يا مدينه ايد؟
پاسخ داد:
((اى دختر محمد صلى الله عليه و آله ! ما از اهل مكه و مدينه و از مردم روى زمين نيستيم ، از حوريان بهشتى و عاشقان ديدار تو هستيم كه پروردگار ما را بسوى تو فرستاده است .))
از آن يك كه بزرگتر مى نمود، پرسيدم ، اسم تو چيست ؟
جواب داد: ((مقدوده ))
گفتم : چرا مقدوده ؟
گفت : براى زندگى با ((مقداد بن اسود)) آفريده شده ام .
از ديگرى پرسيدم : نام تو چيست ؟
گفت : ((ذره ))
گفتم : تو در ديدگان من بزرگ و نجيب مى آيى ، چرا ذره ؟
گفت : براى همسرى با ((ابوذر غفارى )) خلق شده ام
از سومى پرسيدم : تو چه نام دارى ؟
گفت : ((سلمى ))
پرسيدم : چرا سلمى ناميده شده اى ؟
گفت : خداوند مرا براى ((سلمان فارسى )) غلام پدرت آفريده است
سپس حوريان بهشتى خرمايى تازه كه خوش بوتر از مشك بود، به من بخشيدند.
سلمان فارسى مى گويد: از آن خرما مقدارى بمن عطا فرمود.
خرماها را برداشته در كوچه هاى مدينه به طرف منزل مى رفتم ، به هر كس از اصحاب رسول خدا صلى الله عليه و آله مى رسيدم ، مى پرسيد، چه بوى عطر دلنشينى ! آيا مشك با خود حمل مى كنى ؟(96)
خ : اول : خداشناسى فاطمه عليها السلام
خداگرايى فاطمه
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله روزى از دخترش پرسيد:
فاطمه (عليها السلام )! چه درخواست و حاجتى دارى ؟ هم اكنون فرشته وحى در كنار من است و از طرف خدا پيام آورده است ! تا هر چه بخواهى تحقق پذيرد.
فاطمه عليها السلام پاسخ داد:
حديث 56 :
قالت شغلنى عن مسئلته لذه خدمته ، لا حاجة لى غير النظر الى وجهه الكريم


(لذتى كه از خدمت حضرت حق مى بريم ، مرا از هر خواهشى باز داشته است . حاجتى جز اين ندارم كه پيوسته ناظر زيبا و والاى خداوند باشم (97


جستجو