چرائی بی‌اعتمادی به امریکا؟

مسئله‌ی خصومت ایالات متحده‌ی آمریكا با ملت و حكومت ایران داستان تازه‌ای نیست؛ سه دهه‌ی تمام، خصومت و بدخواهی آمریكا، كوچك‌ترین مجالی برای تصور اعتمادسازی (confidence building) در یك آینده‌ی قابل پیش‌بینی باقی نگذارده است. رهبران ایالات متحده همواره جمهوری اسلامی را بازیگری خطرناك، متمرد، دردسرآفرین، حامی تروریسم، چالشگر نظم و امنیت جهانی و تهدیدی جدی برای منافع خود دانسته‌اند كه الزاماً باید سرنگون گردد. ایرانیان نیز آمریكا را بزرگ‌ترین دشمن اسلام و ابرقدرتی مستكبر، ستمگر، امپریالیست، بی‌عدالت و غیر قابل اعتماد قلمداد می‌كنند و شعار «مرگ بر آمریكا» همچنان طرفداران بسیاری در میان توده‌های مردمی ایران دارد.

اكنون باید دید كه عوامل اصلیِ موجد اختلاف و بی‌اعتمادی ایرانی‌ها به ایالات متحده‌ی آمریكا كدامند. نوشتار حاضر می‌كوشد تا این موضوع را در قالب نظریه‌ی سازه‌انگاری اجتماعی (social constructivism) در دانش روابط بین‌الملل و با تأكید بر مسئله‌ی «برساختگی هویت‌ها» مورد بررسی قرار دهد.

۱. سازه‌انگاری اجتماعی و برساختگی هویت:
نظریه‌ی سازه‌انگاری ضمن ردّ استقلال واقعیت‌های بیرونی از تأثیرات ذهن انسان‌ها، واقعیت‌ها را «برساخته‌های اجتماعی»(socially constructed) می‌پندارد كه بر اثر دخل و تصرف اذهان در آن‌ها معنی و مفهوم می‌یابند. به عبارت دیگر، برای یك متفكر سازه‌انگار، مهم اصل یك واقعیت نیست، بلكه مهم آن فهم مشتركی است كه یا از اساس به یك پدیده هستی می‌بخشد (در مورد پدیده‌های اجتماعی) یا این‌كه هستیِ آن را معنی‌دار می‌سازد (در مورد پدیده‌های مادی). لذا از منظر سازه‌انگاری، ایده‌ها، تصورات، انگاره‌ها و ساختارهای بین‌الأذهانی نقش تعیین‌كننده‌ای در عرصه‌ی اجتماعات بشری دارند و واقعیات بی‌معنی را معنی می‌بخشند.
روند مداوم و بی‌وقفه‌ی خصومت، مردم ایران را به یك باور جاافتاده‌ی بیناذهنی و یك آگاهی مشترك رسانده است كه باید آمریكا را دشمن خویش بپندارند و نسبت به آن بی‌اعتماد باشند. تجربه‌های متواتر تاریخی سبب شده ایرانیان هویت خود را در تعارض با هویت آمریكایی تعریف كنند.

مقوله‌ی «آگاهی مشترك» (shared knowledge) جایگاه رفیعی در مباحث سازه‌انگاران دارد. به زعم ایشان، سرشت نظام بین‌الملل و هویت‌ها و اولویت‌های بازیگرانِ این نظام، سیال و تغییرپذیر است. سازه‌انگاران اگرچه بر اهمیت توزیع مادی قدرت معترف هستند، لكن معتقدند كه باورها و اندیشه‌ها و ارزش‌ها نیز می‌توانند رفتار بازیگران و تبعاً سرشت نظام بین‌الملل را دگرگون سازند. اصولاً در مكتب سازه‌انگاری، چیستی یك بازیگر (هویت او) ساخته و پرداخته‌ی آگاهی، باورها و انتظارات است و لذا باید علاوه بر توانایی‌های مادی، آگاهی و رویه‌های مشترك اجتماعی را نیز مد نظر قرار داد.۱

از دیگر ویژگی‌های سازه‌انگاران، توجه به اهمیت مقوله‌ی «هویت» است. بر طبق این نظریه، نیروهای مادی به خودیِ خود معنای ذاتی و نفس‌الأمری ندارند، بلكه معنی آن‌ها از لحاظ اجتماعی توسط انسان‌ها و ایده‌های آنان خلق می‌شود. در نتیجه این ما هستیم كه به عوامل مادیِ ذاتاً بی‌معنی صبغه‌ی معنی می‌بخشیم. مثلاً برخورداری چین و روسیه از سلاح هسته‌ای برای آمریكا معنایی متفاوت نسبت به برخورداری فرانسه یا انگلستان از این سلاح دارد و هرچند كه تسلیحات هسته‌ای از حیث مادی مشابه هستند، اما آمریكایی‌ها به دلیل هویتی كه برای انگلستان در ذهن خود برساخته‌اند، از جانب سلاح انگلستان احساس تهدید نمی‌كنند. این در حالی است كه چه‌بسا آمریكایی‌ها اسلحه‌ی هسته‌ای چین یا روسیه را تهدیدآمیز بینگارند.۲

۲. ایرانیان و برساختن هویت آمریكا در گذار زمان:
مردم ایران چندین دهه است كه ایالات متحده‌ی آمریكا را به عنوان یك ابرقدرت مستكبر و سلطه‌گر شناخته‌اند و ردّ پای این كشور را آشكارا و نهان در بسیاری از حوادث ناگوار تاریخی مانند جنگ‌ها، كودتاها، دسیسه‌ها، ترورها، تحریم‌ها، خرابكاری‌ها و كارشكنی‌ها مشاهده كرده و از رهبران ابرقدرت جهانی چیزی جز تهدید، زورگویی، خصومت و كینه‌ورزی ندیده‌اند. آن‌چه كه از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی تا كنون از رفتار آمریكا در حافظه‌ی تاریخی ایرانیان مانده، تنها تداوم بدخواهی و دشمنی بوده است.
این روند مداوم و بی‌وقفه‌ی خصومت، مردم ایران را به یك باور جاافتاده‌ی بیناذهنی و یك آگاهی مشترك رسانده است كه باید آمریكا را دشمن خویش بپندارند و نسبت به آن بی‌اعتماد باشند. به عبارت دیگر، تجربه‌های متواتر تاریخی سبب شده ایرانیانِ انقلابی و استكبارستیز هویت خود را در تعارض با هویت آمریكایی تعریف كنند. از این رو است كه شعار مرگ بر آمریكا در كشور ایران همچنان یك شعار ملی به حساب می‌آید. رهبر معظم انقلاب با تأكید بر نقش این تجربه‌ی تاریخی در تداوم خصومت مردم ایران با آمریكا اظهار می‌دارد:
«مسئله اين است كه ملت ايران به گذشته‌ى خود كه نگاه مى‌كند، تا اول انقلاب از دولت آمريكا يكسره دشمنى نسبت به خودش مشاهده مى‌كند. بعد، از اول انقلاب هم تا امروز يكسره دشمنی‌هاى آمريكا را نسبت به خودش، نسبت به مصالح ملى و نسبت به حكومت مورد علاقه‌ى خودش ملاحظه مى‌كند […] ملت ايران نگاه مى‌كند مى‌بيند كه يك دشمن  آن طرف ايستاده است. بنابراين تلقى ملت ما از دولت آمريكا اين نيست كه نسبت به او اعتماد ندارد، بلكه او را دشمن خود مى‌داند.»۳

۳. نقش ایدئولوژی در هویت‌سازی:
جدا از تجربه‌ی تاریخی، الزامات ایدئولوژیك نیز مانع از پیوند نظام اسلامی و انقلابی ایران با یك ابرقدرت مستكبر شده است. سیاست در جمهوری اسلامی ایران كاملاً بر مدار ایدئولوژی و شریعت اسلام می‌گردد و این تداخل و درهم‌فرورفتگیِ دین و سیاست، جمهوری اسلامی را چه از نظر اهداف غایی و چه از حیث رفتار و عملكرد، با دیگر نظام‌های سیاسی متفاوت می‌سازد، زیرا اولاً هدف غایی در یك حكومت دین‌محور به صِرف ارتقاء مؤلفه‌های قدرت مادی و افزایش رفاه اقتصادی محدود نمی‌ماند. ثانیاً رفتار و عملكرد چنین حكومتی نیز همواره مقید به اصول اسلامی و انقلابی است؛ اصولی كه هرگز نمی‌گذارند منافع ملی یا سود اقتصادی، توجیه‌گر ارتكاب به هر عملی باشد.

جمهوری اسلامی ایران به عنوان یك بازیگر ایدئولوژیك كه مُجاز نیست از دایره‌ی حدود اسلامی گامی فراتر نهد، نمی‌تواند با ایالات متحده‌ی آمریكا كه در قاموس اسلام مصداق بارز ظلم و استكبار است، طرح دوستی بریزد. این بر خلاف نص صریح قرآن كریم است كه بارها و بارها از جمله در آیات ذیل مسلمانان را از برقراری هرگونه دوستی و ائتلاف با كفار و دشمنان خدا اكیداً برحذر داشته و بر بی‌اعتماد بودن و سوءظن داشتن به آنان تأكید می‌ورزد.

«ای كسانی كه ایمان آورده‌اید! دشمن من و دشمن خود را دوست نگیرید. شما با آنان طرح دوستی می‌افكنید و حال این‌كه آنان نسبت به حقی كه برای شما آمده است، كفر ورزیده‌اند.»۴

«ای مؤمنان! بیگانگان را همراز خود مگیرید، زیرا آن‌ها از هیچ‌گونه آسیب‌رسانی در حق شما كوتاهی نمی‌كنند. دوست دارند شما در رنج باشید. همانا كینه از گفتارشان پیداست و آن‌چه دل‌هایشان پنهان می‌دارد، بزرگ‌تر است.»۵

به عبارت دیگر، ایستارها و ایده‌ها و انگاره‌های مذهبی نیز مانع از آن است كه دولت و ملت ایران بتوانند هویت آمریكایی را به عنوان یك هویت دوست و قابل اعتماد در فضای بیناذهنی خود بربسازند، زیرا بر اساس ایدئولوژی اسلامی، كفار و مستكبرین جهان همواره در جبهه‌ی مقابل اهل ایمان تعریف می‌شوند. با استناد به همین اصول بوده كه حضرت امام خمینی رضوان‌الله‌علیه راهبرد استكبارستیزی، تقابل با مستكبرین و جبهه‌گیری در برابر امپریالیسم نظام سلطه را به عنوان شاهراه حركت انقلاب برگزیدند و افق‌های آینده را بر وفق آن ترسیم كردند. رهبر معظم انقلاب نیز همین سیاست راهبردی را به عنوان تداوم خط مشی امام راحل ادامه داده‌اند. از منظر ایشان آمریكا بی‌تردید بارزترین مفهوم استكبارگری در دوران معاصر به شمار می‌آید:
«جمهورى اسلامى رابطه با رژيم آمريكا را كه رمز و نشانه‌ى قلدرى و سلطه‌ى ناحق و مظهر ستم به ملت‌هاى ضعيف عالم است، مردود مى‌داند و تا وقتى آن رژيم مستكبرانه به ملت‌ها ظلم مى‌كند، در دولت‌ها و كشورها دخالت مى‌كند، از رژيم‌هاى نامشروعى چون رژيم منفور صهيونيستى حمايت مى‌كند، با نهضت‌هاى آزادی‌خواهانه و بيدارى ملت‌ها ستيزه مى‌كند و به‌خصوص با ملت مسلمان پيشگام ايران و ملت‌هاى بپاخاسته‌ى مسلمان دشمنى مى‌ورزد، هرگز با آن رژيم رابطه برقرار نخواهد كرد.»۶
ایستارها و ایده‌ها و انگاره‌های مذهبی نیز مانع از آن است كه دولت و ملت ایران بتوانند هویت آمریكایی را به عنوان یك هویت دوست و قابل اعتماد در فضای بیناذهنی خود بربسازند، زیرا بر اساس ایدئولوژی اسلامی، كفار و مستكبرین جهان همواره در جبهه‌ی مقابل اهل ایمان تعریف می‌شوند.

ایشان در مقام یك رهبر دینی و متفكر مسلمان، در اجلاس بیداری اسلامی و هنگام سخنرانی برای شخصیت‌های برجسته‌ی جهان اسلام نیز به استناد تجربیات تاریخی و بنا بر ملاحظات ایدئولوژیك، آنان را فرامی‌خوانند تا نسبت به قدرت‌های مستكبر بی‌اعتماد باشند:
«هرگز به آمريكا و ناتو و به رژيم‌هاى جنايتكارى چون انگليس و فرانسه و ايتاليا كه زمانى دراز سرزمين شما را ميان خود تقسيم و غارت كردند، اعتماد نكنيد. به آنها سوءظن داشته باشيد و لبخند آنها را باور نكنيد. پشت اين لبخندها و وعده‌ها توطئه و خيانت نهفته است.»۷

رهبر معظم انقلاب برقراری رابطه با ایالات متحده‌ی آمریكا را تنها در صورت از بین رفتن خوی استكباری این دولت، یعنی «دگردیسی هویتی» آن امكان‌پذیر می‌دانند و البته به تحقق چنین شرایطی هم چندان خوشبین نیستند:
«آمريكا از مصاديق و مواردى است كه ما ارتباط با او را قبول نداريم و رد مى‌كنيم. سؤال مى‌شود تا كى؟ پاسخ اين پرسش را هم امام رضوان‌الله‌علیه و هم همه‌ى كسانى كه در اين باره صحبت كرده‌اند، گفته‌اند: تا وقتى كه سياست‌هاى مبنى بر زور و ظلم و فشار و خصومت با جمهورى اسلامى و حمايت از دشمنان جمهورى اسلامى و پشتيبانى بى‌قيد و شرط از دولت صهيونيستى خاتمه پيدا كند. امام فرمودند: «تا وقتى كه آدم بشود.» يعنى اين روش‌هاى غلط را اصلاح بكند. البته حقيقتاً ما در جبين آن كشتى نور رستگارى هم نمى‌بينيم.»۸

۴. جمع‌بندی:
با این حساب درمی‌یابیم آن‌چه آمریكا را به خصمی غیر قابل معاشرت بدل ساخته، همانا نحوه‌ی برساخته ‌شدن هویت آن در بیناذهنیت ملت ایران طی چند دهه و تحت تأثیر تجارب تاریخی بوده است. یعنی مسئله‌ی «دگرسازی» از آمریكا و پافشاری بر موضع قهر و مخاصمه با آن ناشی از سلیقه و صلاح‌دید شخصی رهبران انقلاب اسلامی نیست، بلكه در گذر زمان این آگاهی مشترك در ذهنیت ایرانیان شكل گرفته است كه باید ایالات متحده را خصم و دگرِ خود پنداشت و باید نسبت به آن بی‌اعتماد بود. از سوی دیگر، ایده‌ها و انگاره‌های دینی نیز همواره موجب تقویت و تشدید این احساس غیریت و دگربودگی شده است. به عبارت دیگر، راهبرد آمریكاستیزی به عنوان فرعی بر راهبرد كلان‌تر استكبارستیزی كه جهت‌گیری اصلی جمهوری اسلامی در عرصه‌ی سیاست خارجی را مشخص می‌سازد، ریشه در بطن تعالیم عالیه‌ی اسلام دارد و بر شالوده‌ی اصول سیاسی و بین‌المللی اسلام استوار است. از این حیث، رویكرد ضدیت با ایالات متحده را باید پیامد طبیعی درونمایه‌ی انقلابی و ایدئولوژیك نظام اسلامی قلمداد كرد.

به نظر می‌رسد شرایط موجود تنها در صورتی تغییر خواهد كرد كه ذهنیت ایرانی نسبت به ایالات متحده اصلاح گردد و تصویر برساخته‌ی دیگری از هویت آمریكایی جایگزین تصویر كنونی گردد، اما اولاً این مسئله نیازمند گذر زمانی دراز و تجربه‌ی تاریخی است و به شكل دفعی و ناگهانی محقق نخواهد شد. ثانیاً تداوم رفتارهای خصمانه‌ی ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران و از جمله إعمال تحریم‌های بی‌سابقه‌ی اقتصادی، فشارهای دیپلماتیك و تهدیدهای گاه و بیگاه نظامی موجب پابرجا ماندن تصویر هویتی موجود گردیده و راه را بر هرگونه تغییری سد نموده است. در حقیقت رفتارهای نامعقول ایالات متحده با جمهوری اسلامی ایران عملاً فروریختن دیوار قطور بی‌اعتمادی را اسیر یك دور باطل كرده است. به این صورت كه پایان خصومت‌ها منوط به تغییر ذهنیت‌ها است، اما تداوم خصومت‌ها مانع از تغییر ذهنیت‌ها می‌گردد.

پی‌نوشت‌ها:
۱. Fred Chernoff,Theory and Metatheory in International Relations; Concepts and Contending Accounts, New York: Palgrave Macmillan, 2007, pp. 70-71
۲. David Patrick Houghton, “Reinvigorating the Study of Foreign Policy Decision Making: Toward aConstructivistApproach”, Foreign Policy Analysis,3, 2007, p. 30
۳. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجتماع بزرگ زائران و مجاوران حضرت رضا علیه‌السلام در مشهد مقدس، ۱۳۷۹/۱/۶
۴. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا عَدُوِّی وَ عَدُوَّكُمْ أَوْلِيَاء تُلْقُونَ إِلَيْهِم بِالْمَوَدَّةِ وَ قَدْ كَفَرُوا بِمَا جَاءكُم مِّنَ الْحَقِّ. (ممتحنه، ۱)
۵. يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا بِطانَةً مِن دُونِكُم لا یَألونَكُم خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّم قَد بَدَتِ البَغضاءُ مِن أفواهِهِم وَ ما تُخفی صُدُورَهُم أكبَر (آل عمران، ۱۱۸)
۶. پيام رهبر معظم انقلاب اسلامی به مناسبت دومين سالگرد ارتحال حضرت امام خمينى (رحمه‌الله)، ۱۳۷۰/۳/۱۳
۷. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در اجلاس بین‌المللی بیداری اسلامی، ۱۳۹۰/۶/۲۶
۸. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی در ديدار وزير و كاركنان وزارت امور خارجه، ۱۳۶۸/۵/۳۱

khamenei.ir/others-note?id=21393


جستجو