خداوند متعال وعدههایی که به بندگان مؤمن خودشان دادند بعضاً مربوط به آخرت هستند، خب در این باره سخنی نیست، معلوم است که یکی از پایگاههای مهمّ اعتقادی ما، یکی از موضوعات مهمّ ایمانی ما همین است که ایمان داشته باشیم به وعدههایی که خداوند متعال برای حیات جاودانه به ما عنایت فرمودند. ولی بخشی از وعدههای خداوند متعال مربوط است به زندگی دنیایی ما. در دنیا هم خداوند متعال برای مؤمنین در شرایطی که فرامین او را اجرا کنند وعدههایی دارند، حتی وعیدی دارند، هم مجازاتهای دنیوی هست هم پاداشهای دنیوی.
البته اگر فقط آخرت بود کار دینداری یک مقدار آسانتر میشد، چون حساب آخرت از دنیا جدا میشد. ما تا وقتی در دنیا هستیم، در تنظیم امور روزمرۀ زندگی، با دین کاری نداشتیم با خدا کاری نداشتیم و شروع میکردیم به زندگی روزمرۀ خودمان حالا با هر طریقی که میخواستیم این زندگی را تنظیم کنیم، ولی با وعدههایی که خداوند متعال دربارۀ زندگی دنیا به ما دادند، معلوم میشود که دخالت مستقیم در نحوۀ زندگی ما دارند. اینجور نیست که فقط دستوراتی در دنیا به ما داده باشند، بفرمایند ما دیگر با شما کاری نداریم آخرت ببینیم چه میشود. پاداشها و مجازاتهای الهی لحظه به لحظه بر اساس عملکرد ما در زندگی ما جاری میشود، و این برای بعضیها مشکلاتی را ایجاد میکند که به این مشکلات خواهم پرداخت.
نمونههایی از وعدههای دنیوی خدا در ارتباط با زندگی اجتماعی و فردی در قرآن
امّا اجازه بدهید ابتداءً برخی از این وعدههای دنیویای که خداوند متعال در آیات قرآن به ما داده است را برایتان بخوانم، دلهایمان روشن بشود به نور قرآن کریم. ببینید خداوند متعال با چه تأکیدی، با چه تصریحی وعدههای خودشان را بیان میفرمایند، هم در زندگی اجتماعی هم در زندگی فردی.
در سورۀ غافر میفرمایند «إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَیَوْمَ یَقُومُ الْأَشْهَادُ»(1) ما حتماً کمک میکنیم پیامبران خودمان را و مؤمنین را در حیات دنیا، رهایشان نمیکنیم در دنیا، آنها تنها نیستند و ما قطعاً این یاری را به آنها خواهیم رساند، و روز قیامت هم که به جای خودش باقی است.
یا در سورۀ روم آیات متعددی دربارۀ نصرت الهی هست. قطعهای از یکی از آیات را برای شما میخوانم، میفرماید: «کَانَ حَقًّا عَلَیْنَا نَصْرُ الْمُؤْمِنِینَ»(2) بر ما لازم و حتمی است که مؤمنین را کمک کنیم، خداوند متعال تصریح میفرماید و مؤمنین علی القاعده دلشان خیلی قرص باید بشود به وعدههای الهی؛ و آیات دیگری که در میگذریم.
یک روایت هم از امام صادق(ع) میخوانم دربارۀ نحوۀ سرعتی که در نصرت الهی هست. میفرماید در یک حدیث قدسیای که امام صادق(ع) برای ما نقل میفرماید که خداوند متعال فرموده است: «مَنْ أَهَانَ لِي وَلِيّاً فَقَدْ أَرْصَدَ لِمُحَارَبَتِي» اگر کسی به یکی از اولیاء من اهانت کند به جنگ من برخاسته «وَ أَنَا أَسْرَعُ شَيْءٍ إِلَى نُصْرَةِ أَوْلِيَائِي»(3) و من با سرعت و شدّت و حدّتِ هر چه بیشتر به یاری اولیاء خودم میپردازم.
یاری کردن خدا، شرط وعدۀ قطعی خداوند
تا اینجا باید این دلگرمی برای مؤمنین پدید آمده باشد که نصرت الهی در کار هست، البته شرط هم دارد معلوم است آیۀ قرآن که همۀ ما شنیدیم که «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرْکُمْ وَیُثَبِّتْ أَقْدَامَکُمْ»(4) شما خدا را یاری بکنید خدا شما را یاری خواهد کرد. اینکه ما خدا را یاری کنیم معلوم است که ما نمیتوانیم برای خدا کاری بکنیم، خدا نیازی هم به یاری ما ندارد، اصلاً خدا یار نمیخواهد، یاری نمیخواهد، اعمال ما به چه درد خدا میخورَد؟ این لطف خداست که به ما عنایت کرده یک فرصتی به ما داده که ببینیم تو چیکار میکنی؟ مثل پدری که بچهاش را بغل گرفته بعد نان سنگک خریده میخواهد برود منزل میگوید: بچۀ من! تو نان را بگیر. حالا بچه در آغوش پدر است، اما میگوید: حالا نان را دست این بچه بدهیم تا یک چیزی که خریدهایم، بچۀ ما آن را بیاورد، دلش خوش باشد که یک چیزی دستش گرفته.
همۀ پیامبران گروهی برای کمک لازم داشتند/ امشب حسین(ع) یاران خودش را انتخاب کرد
خداوند متعال لطف کرده به بندگانش، میفرماید «یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آَمَنُوا کُونوا أَنصَارَ اللَّهِ» ای کسانی که ایمان آوردهاید، یاران خدا باشید، «کَمَا قَالَ عِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ أَنصَارِی إِلَى اللَّهِ»(5) همانطوری که حضرت عیسیبن مریم – و علی القاعده هر پیغمبری- به حواریین و اطرافش میفرماید: چه کسی میآید من را کمک بکند؟ هر پیغمبری یک گروهی را لازم دارد که کمک کارش باشد. یقیناً آقا امام زمان(ع) هم دنبال انصار خودشان میگردند و طبیعی است که در یک همچین جلساتی به دلهای نورانی شما خوبان نگاه بکنند و یاران خودشان را انتخاب بکنند. امشب شبی است که اباعبدالله الحسین یارانش را انتخاب نهایی انجام داد.
هیئتها باید امشب بوی شهادت بدهند
زمان جنگ دفاع مقدس یادش بخیر شبهای عاشورا غوغایی بود، بنده در یکی از جلسات در دوران دفاع مقدس یادم است در همین تهران در هیئتی که خیلی از شهداء آنجا سینه میزدند گفته شد در منبر که: امشب شهادتنامۀ عشّاق امضا میشود، شهید «سید مصطفی» ناله میزد ناله میزد از حال رفت، چند ماه بعد از همان شب به شهادت رسید و چه صفایی داشت. امشب شب مهمی است. علاوه بر عزاداری شب مناجات هم هست، شب ارتباط با اباعبدالله الحسین(ع) که سیدالشهداست، آقای همۀ شهداء و آقای امر شهادت هم هست. هر کس میخواهد التماس بکند، بالاخره نامش را بنویسند امشب وقتش است، هیئتها باید امشب بوی شهادت بدهند، هیئتها فقط برای مظلومیت امام حسین گریه نکنند، البته هر شب سخن از سیدالشهدا که گفته میشود ولی باید ما امشب را یک شب خاص قرار بدهیم دیگر، تأسی بکنیم به شب عاشورای اباعبدالله الحسین(ع)، اسم ما را هم بنویسند.
وعدۀ نصرت الهی در زندگی شخصی ما هم جاری میشود/ با تقوا گرههای زندگی باز میشود
خب، این نصرت الهی است که در زندگی مؤمنین جاری میشود. در مورد زندگی شخصی هم همینطور، در زندگی شخصی ما تقوا داشته باشیم خدا میآید دخالت میکند و شیوهاش را هم خیلی جالب خداوند متعال بیان فرموده، یادمان باشد این آیۀ قرآن را مرور کنیم. میفرماید «وَمَن یَتَّقِ اللَّهَ یَجْعَل لَّهُ مَخْرَجًا»(6) تقوا داشته باشی خدا گرههایت را باز میکند.
کمک خدا برای مؤمنین از جایی است که فکرش را نمیکنند/ برای موفقیت، وظیفهتان را انجام دهید، حساب و کتاب دنیایی نکنید
عبارت بعدی را حتماً دقت کنند جوانها، جوانها که میخواهند برای برنامهریزی زندگیشان بالاخره معادلاتی را در ذهن خودشان ردیف بکنند و گرهها را باز کنند موفقیتها را بهدست بیاورند، شیوۀ نصرت و کمک پروردگار عالم را میبینید، میفرماید «وَیَرْزُقْهُ مِنْ حَیْثُ لَا یَحْتَسِبُ»(7) اگر تقوا داشته باشی خدا روزیات را از جایی که حساب نمیکنی میدهد. یعنی زیاد هم دنبال این نباش که حساب و کتاب بکنی که این رزق از کجا میخواهد به من برسد، تو وظیفهات را انجام بده، روزی دست خداست، خدا تو را پیوند زده با خودش، بعد میفرماید «وَمَن یَتَوَکَّلْ عَلَى اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ»(3) کسی توکل به خدا بکند خدا برای او کافی است.
یک روایت از امام صادق(ع) برای شما بخوانم که تکمیل بکند این آیۀ قرآن را برای ما، میفرماید «أَبَى اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَ أَرْزَاقَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ حَيْثُ لَا يَحْتَسِبُونَ.»(9) اصلاً خدا ابا دارد روزی مؤمنین را جز از طریقی که فکرش را نمیکنی-«من حیث لا یحتسب»- برساند. این یک نوع زندگی خاصی را به ما پیشنهاد میکند، یک نوع زندگی خاصی را جلوی ما میگذارد، یک شیوۀ برنامهریزی خاصی را به ما میدهد، هم در بُعد اجتماعی هم در بُعد فردی. حساب کردنِ آنقدر زیاد روی خداوند متعال یا کمک پروردگار عالم البته کار هر کسی نیست، هر کسی نمیتواند اینجوری با خدا زندگی کند.
برای مدیران، مسئولان یک جامعه سخت است که روی خدا حساب کنند/ توجه به وعدههای الهی، شیوۀ برنامهریزی و مدیریت را عوض میکند
اینکه عرض کردم چون خدا وعدههای دنیایی به ما داده کار را سختتر کرده برای این است. اگر چهجوری میشد کار آسانتر بود؟ اگر خدا میفرمود که مثلاً من کاری به دنیای شما ندارم، در برنامهریزیتان دخالت نمیکنم، شما کار خوب انجام بدهید، آن دنیا من پاداش میدهم، ما هم دیگر عقلمان را به کاری میبستیم و بر اساس نگاه خودمان برنامهریزی میکردیم، امّا خداوند متعال الان به ما فرموده است که: شما نگاه خودت را که به کار میگیری، باید روی خدا هم حساب بکنی، اصلاً من به تو میخواهم برسانم آن فوایدی را که تو دنبالش هستی.
باور بفرمایید سخت است، مدیران، مسئولان یک جامعه، یا بفرمایید که یک نفر که برای خودش میخواهد برنامهریزی بکند بخواهد جدی در محاسباتی که انجام میدهد روی خدا هم حساب بکند، آخر اگر بخواهی روی خدا حساب بکنی خدا میفرماید «من حیث لایحتسب» من میرسانم، اینجا یکدفعهای شیوۀ برنامهریزی یکجوری میشود که خیلیها ازش سر در نمیآورند. مؤمنین که روی نصرت خدا حساب میکنند، روی روزی «من حیث لایحتسب» حساب میکنند، برنامهریزیشان یک طور دیگر خواهد شد در زندگی فردی اول مثال بزنم در زندگی اجتماعی بعداً مثال بزنم که ملموستر باشد.
تأثیر وعدههای الهی در برنامهریزی برای زندگی فردی/ برنامهریزی شجاعانه و از سر تکلیف
مثلاً شما اگر بخواهی حساب بکنی روی وعدههای الهی دیگر با دل شیر میتوانی تکالیفت را انجام بدهی، مثلاً نمیگویی من الان امر به معروف نهی از منکر بکنم در اداره وضعم خراب میشود، اگر وظیفهات است تو به وضعات نگاه نکن وضعات دست خداست، اینجا کار مشکل میشود! اینجا کار سخت میشود حاضر است برای قیامت کار کند ولی دنیایش را حاضر نیست ریسک بکند، اگر شما این تکلیف را انجام بدهی روزیات کم نمیشود، در روایات دارد که امر به معروف نهی از منکر روزی آدم را کم نمیکند،(امیرالمؤمنین ع: إنَّ الأمرَ بِالمَعروفِ والنَّهىَ عَنِ المُنكَرِ لا يُقَرِّبانِ مِن أجَلٍ ولا يَنقُصانِ مِن رِزقٍ)(10) حتی در قرآن و روایات دارد جهاد و شهادت مرگ آدم را نزدیک نمیکند،(11) شما بخواهی بروی جبهه خب شهید میشوی در جبهه خطرناک است، مؤمن در برنامهریزیاش میگوید: «روزی من دست خداست» وسط گلولهها میرفتند بچهها، واقعاً هیچ طوریشان نمیشد، ایمان میآوردند به خدا. ولی اینجوری برنامهریزی کار هر کسی نبود.
در دوران دفاع مقدس یک مادری هزارتا سفره نذر کرد برای اینکه بچهاش – که دوران سربازیاش را طی میکرد – از جبهه برگردد. وقتی بچهاش برگشت، همان هفتۀ اولی که بچهاش را فرستاده بود سر کار، با دوچرخه داشت میرفت خورد زمین ضربه مغزی شد فوت کرد. بستگان ما در آن شهر بودند، میگفتند این مادر در قبرستان بالای سر بچهاش شیون میزد که «من چرا اینقدر سفره نذر کردم بچهام شهید نشود؟!» آخرش کشته شد. شما میخواستی چه کار بکنی؟ مگر میخواستی جانش را حفظ بکنی؟ زمان مرگ که دست خداست.
تا این حد حساب کردن روی نصرت الهی، روی «من حیث لایحتسب» کار هر کسی نیست. آنوقت در مقام برنامهریزی یکدفعهای آدم دست و پایش میلرزد. خدا میرساند، روزیِ شما دست هیچکسی نیست، آبروی شما دست احدی نیست، عزت دست خداست، اصلاً شجاعانه برنامهریزی میکنی، متوکلانه زندگی میکنی، اهل تکلیف خواهید شد، ریز به ریز در مراحل مختلف زندگی خدا را در نظر میگیری خدا آزادت میکند، از خیلی از محاسبات، محاسبۀ چی میکنی؟ فکر کجا را کردی؟ تو تکلیفت را انجام بده، کدام کار بهتر است؟ از فقر نترس، خیلی عجیب است اینجوری نگاه کردن.
انشاءالله یکوقتی بتوانیم در رسانهها اینقدر از این داستانهای کوچک ببینیم – از آدمهایی که واقعاً در زندگی واقعیشان «من حیث لایحتسب» خدا بهشان میرساند، تا ایمانمان بالا برود.
نقش ایمان به وعدههای الهی در برنامهریزیهای اجتماعی
مسئولین اجتماعی چطور؟ آنها هم همینطور، چهجوری بتوانند برنامهریزی بکنند. مثال اعلایش میشود مثال حضرت امام است، حضرت امام(ره) وقتی این انقلاب را شروع کرد خوشبینترین آدمها باور نمیکردند، چی را باور نمیکردند؟ ظاهر را نگاه میکردند، خوشبینترین آدمها که میگویم برخیشان از علما بودند حتی، باور نمیکردند کار به پیروزی برسد، ولی حضرت امام روی چندتا چیز حساب میکرد، یکی از آن چیزهایی که در صدر رویش حساب میکرد نصرت الهی بود و کار را پیش میبُرد.
بعضی از مسئولین قبلی و فعلی انقلاب نمیتوانند بر روی نصرت خدا حساب کنند/ بگو الان چند تا موشک داریم؟ چقدر ذخیرۀ ارزی داریم؟
بعضیها بودند در طول مسیر انقلاب و هستند و همین الان هم هستند، روی نصرت خدا نمیتوانند حساب بکنند. میگویند آقا! ولمان کن ما را به غیب حواله نده، بیا روی زمین با همدیگر صحبت بکنیم، ما الان چندتا موشک داریم؟ ما الان چندتا اسلحه داریم؟ ما الان چقدر ذخیرۀ ارزی داری؟ محاسبات را منهای نصرت الهی در نظر میگیرند.
جامعهای که بخواهد منهای نصرت الهی برنامهریزی کند، بیچاره میشود
انسانی که، جامعهای که منهای نصرت الهی، منهای دخالت قطعی پروردگار در زندگی که فرموده است «من دخالت میکنم، حمایت میکنم» بخواهند برنامهریزی کنند بیچاره هستند، بدبخت ازل و ابد هستند، چرا بدون خدا حساب کردی؟ چه حساب کتابی کردی؟ حالا بنده نمیخواهم آن طرف ماجرا را هم عرض کنم اگر کسی حساب و کتاب بکند، اما روی نصرت الهی حساب نکند. برخی از تکالیفش را ترک بکند، بهخاطر اینکه نمیتواند اعتماد بکند به کمک خدا، خدا دمار از روزگارش در میآورد و به روز سیاه مینشاندش. چرا روی من حساب نکردی؟ حالا از چی میترسیدی؟ ملائکه صد برابر توی سرت میزنند که چرا تکلیفت را ترک کردی؟ از چی میترسیدی؟
راه سعادت برای فرد یا جامعهای که دچار یأس شود بسته میشود/ یأس شبیه شرک و بدترین گناه است
بگذارید یک مثال برایتان بزنم، در زندگیهای فردیمان اینها را درست بکنیم هیچوقت جامعهای که هر کسی تویش اهل توکل است، اهل در نظر گرفتن عنایت پروردگار است هیچوقت در این جامعه نمیشود افکار عمومی را مرعوب کرد، ترساند، به عقبنشینی وادار کرد و ناامید کرد. ناامیدی و یأس گناهی است که معلوم نیست بخشیده بشود اگر در یک جامعهای ایجاد بشود.
چطور برای یک نفر یأس بدترین گناه است و شبیه شرک است که بخشیده نمیشود؟ برای یک جامعه هم –اگر دچار یأس شود-دیگر راه سعادت برایش باز نخواهد شد. همیشه باید بگوییم: ما که اشتباه نکردیم، ما داریم راه خدا را میرویم پس خدا حتماً کمک میکند. دل شاد بداریم.
ابلیس از طریق رسانههای صهیونیست دنبال ایجاد یأس در جامعه
یک نگاه بکنید به نتیجۀ زحمتهای تمام رسانههایی که دارند بمباران میکنند آنها فقط میخواهند یک کاری بکنند تهِ دل آدم را خالی بکنند همان خصلت ابلیس، ابلیس هم بهشان وحی میفرستد، فکر نکن اینها خودشان اینقدر هنر دارند، اینها تحت سیطرۀ ابلیس که دشمن تکتک ماست این کارها را میکنند. ابلیس از حضرت آدمِ -نبیّ خدا(ع) شروع کرده تا الان که دارد آخرین زورهایش را میزند. نه اینکه شما فکر کنید دشمن ما آدم فهمیده و باشعور و دقیق و اهل برنامهریزی است، اتفاقاً هالوتر از او گیر نمیآید! ولی اینکه میبینی کارها را دقیق دارد انجام میدهد، بالاخره شیطان هم آنها را کمک میکند دیگر، میخواهد فقط ما یأس پیدا کنیم.
نیش عقرب جزای کسی که منهای وعدههای الهی برنامهریزی کرد
حالا اجازه بدهید مثال را برایتان بزنم در زندگی فردی. یک کسی را عقرب زده بود، آوردنش پیش امیرالمؤمنین علی(ع) گفتند: آقا! این دارد میمیرد، جان میدهد، حضرت فرمودند: نه، نمیمیرد یک مدتی زجر میکشد بعد خوب میشود. بعد از مدتی امیرالمؤمنین علی(ع) رفتند عیادتش، هنوز دردش خوب نشده بود، حضرت فرمودند که خوب میشود دردت، شما صبر کن. بعد حضرت فرمودند میخواهی حکمت این عقرب که به تو نیش زد را بهت بگویم؟ حالا یک نمونههایش را اهلبیت رو میکنند. ایمان این است که ندیده قبول کنی حرف خدا را، ولی حالا بعضی وقتها هم رو میشود برای اینکه ببینیم چه خبر است؟ دنیا دست کیست؟ دنیا دست خداست، یکوقت تکلیفت را ترک نکنی، عزت دست خداست، روزی دست خداست، نصرت الهی در راه است.
آقا فرمودند: میخواهی بهت بگویم چی شد این عقرب تو را زد؟ گفت: آقاجان! بگو پدرم در آمد در این درد، آقا فرمود: یادت است در یک جلسهای نشسته بودی از سلمان بهخاطر اینکه سلمان دوست ما اهلبیت است بدگوئی کردند. تو هم میتوانستی دفاع کنی اما هیچی نگفتی؟ – اینها عبارتهای امیرالمؤمنین علی(ع) است- بعد میفرماید: اگر دفاع میکردی از سلمان، جانت را نمیگرفتند، اموالت را نمیگرفتند، خانوادهات هم به مخاطره نمیافتادند، فقط در رودربایستی دفاع نکردی از سلمان گفتی: «حالا میانۀ خودمان را با اینها به هم نزنیم، درست است من میدانم سلمان خیلی آدم خوب و ارزشمندی است و اینها دارند ناجوانمردانه ازش حرف میزنند، اما رفاقتمان به هم نریزد» چند وقت بعدش خدا این عقرب را مأمور کرد بهت بزند که حساب دستت بیاید؟ (12)
کسی که با خدا کارها را پیش ببرد، به نوعی عصمت از گناه میرسد
دوستان من! میشود با خدا زندگی کنید. اگر با خدا زندگی کنید، با خدا کار را پیش ببرید، آنوقت ببینی خدا را در زندگیات ببینی، آدم تقریباً به نوعی عصمت از گناه میرسد ها! نوعی، این کلمۀ «نوعی» را گفتم پس فردا بعضیها نگویند فلانی گفت معصوم شدن آسان است، دارم عرض میکنم، اگر شما توکلت را به خدا ببری بالا یکجوری هدایت خدا را در زندگیات میبینی. تا کسی خودش اینقدر خوب نباشد خوبها را باور نمیکند. بهش بگویی: «آقا! میشود انسان خطا نکند؟» میگوید: «مگر میشود؟» چون زندگی خودش آلوده است، بابا! تو خودت توکل کن به خدا، اخلاص داشته باش، باور کن که خدا زندگیات را اداره میکند. خدا در دنیای تو دخالت میکند، نگذاشته همهاش را برای روز قیامت. آنوقت باور میکنی خوبها را. بعضیها عصمت ائمۀ معصومین(ع) را باور نمیکنند، چون آدم ندیدند. علم غیب ائمۀ معصومین(ع) را باور نمیکنند، چون آدم خوب معمولی هم ندیدند. چون فقط به به آلودگیهای خودشان نگاه میکنند، این در زندگی فردی که بدانیم زندگیمان دست خداست.
در زندگی اجتماعی هم میشود حرف زد که که خدا چهجوری نصرت میرساند و اگر کار نکنیم خدا چهجوری بلا به سرمان نازل میکند ولی اجازه بدهید قبل از آن مسئلهای را برای شما مطرح بکنم که مسئلۀ صحبت ما باشد. گرچه این مقدمۀ صحبت هم خودش موضوع و مدّ نظر بود و باید هدفی که باید بهش توجه داشته باشیم جریانش بدهیم در زندگیمان که بیست و چهار ساعته با خدا زندگی کنیم، با ذکر خدا، آمدند از علامۀ طباطبایی پرسیدند آقا! در دو کلمه به ما بگو ما چه کار بکنیم؟ ایشان فرمود: توکل توکل توکل، توسل توسل توسل. عصارۀ عمری شاگردی برای مرحوم قاضی طباطبایی(ره).
زندگی ما را با خدا در هم پیوند میزند، در بعضی از روایات هست که مقام رضا عالیترین مقام است، یک روایت بنده دیدم که میفرماید توکل به خدا بالاتر از رضایت است. خیلی عجیب است مقام توکل! باید بدانی خدا در زندگیات هست و دارید با هم کار میکنید و میروید جلو. میفرماید: صدای خودت را برای ثروتمندی، نازک کنی پدرت را در میآورم، مگر روزی دست من نیست؟ چرا نگاه کردی آنطرف؟ خدایا! تو چقدر علاقمند هستی که ما کامل با شما زندگی کنیم! در شرایط اجتماعی هم همینطور.
برخی به بهانۀ واقعبینی و عقلانیت، نصرت الهی را نادیده میگیرند
منتها یک مسئله مطرح میشود، مسئله این است که بعضیها یک اسمی را مطرح میکنند به نام واقعبینی و عقلانیت، و نصرت الهی را حواله به غیب میدانند. میگویند آقا! آدم باید کلاه خودش را قاضی کند، ببین قدر پولی که داری آش بخور، امکاناتت چقدر است؟ چشم آدم را میاندازند زمین، بعد هم اسم این را واقعبینی میگذارند، اسمش را میگذارند احتیاط عقلانی. هر کسی بخواهد روی نصرت الهی حساب بکند، میگویند بیا این دارد غیرواقعبینانه برنامهریزی میکند.
اینجا یک مسئلهای پیش میآید، صورت مسئله هم بدک نیست که خب عقلانیت چیز خوبی است، توجه به آن در محاسبهها و برنامهریزیها هم چیز خوبی است، آدم نباید خودش را به مهلکه بیاندازد. اینجور آدمها اگر رو بهشان بدهی چندتا آیۀ قرآن هم برایت میخوانند که آدم خودش را به دست خودش به مهلکه نمیاندازد(13) و باید شرایط را نگاه بکند و بالاخره اگر خیلی فشار آمد باید کوتاه آمد و.. . این بحثها را خیلیها مطرح میکنند، یک ژست واقعبینانه بهش میدهند، ما چیکار کنیم با این آدمها؟ چهجوری باهاشون بحث بکنیم؟
بعضیها دچار بیماری واقعبینی هستند / مگر سنتهای خدا جزء واقعیت نیست؟
آیا بگوییم ما نمیخواهیم واقعبین باشیم، میخواهیم هم واقعیت را ببینیم هم عالم غیب را؟ یا بهشان چه حرف دیگری بزنیم؟ اسم این نوع واقعبینی افراطی که چه عرض بکنم، اسم این واقعبینی کج و معوج را من میگذارم بیماری واقعبینی، بعضیها دچار بیماری واقعبینی هستند. اولین پاسخی که میشود به اینها داد این است که مگر سنتهای خدا جزء واقعیت نیست؟ جزء واقعیات تاریخی ما مگر نیست؟ مگر اینها واقعیت نیستند؟ شما فقط واقعیتهای نزدیکِ بینیِ مبارک را میبینی؟ واقعیتهای بلندمدتتر را هم ببین.
چرا بعضی اهل سیاست و دانش از عوام ترسوتر میشوند؟
میخواهم تعجب شما را برطرف کنم از اینکه چرا بعضیها وقتی اهل دانش میشوند یا اهل سیاست میشوند ترسوتر از مردم عوام میشوند، جا میخورند، دیگر بیرودربایستی آدم همهاش را بگوید دیگر، بابا! این تا قبل از اینها خیلی متوکل بر خدا و خیلی حزباللهی بود و خیلی راحت بود در این زمینهها نگاهش بهتر بود، چرا وقتی یک کمی سر و گوشش جنبید و مطلع شد، جا زد؟
پاسخ اول: چهارتا گزارۀ علمی یاد میگیرد، ظرفیت ندارد بقیهاش را هم ببیند
چون بخشی از واقعیتها میآید بعضی از آدمها را محاصره میکند. چهارتا اطلاع پیدا میکند – مثلاً من مثالهای ساده بزنم – از توان تسلیحاتی و توان اقتصادی چند تا کشور، بعد دیگر نمیتواند بقیۀ واقعیتها را ببیند. چهارتا گزارۀ علمی یاد میگیرد در محاسباتی که برای ادارۀ جوامع بشری و تغییرات و تحولات و توسعه و این حرفها هست، دیگر ظرفیت ندارد بقیهاش را هم ببیند، بابا! ما وقتی میگوییم این سنّت خداست که نصرتش را میرساند این هم جزء واقعیت است، چرا میگویی ما حواله به غیب دادیم؟ کجایش غیب است؟ این پاسخ اول.
پاسخ دوم: کسی که ایمان به غیب را از دست بدهد، اولین چیزی که خدا ازش میگیرد عقل و واقعبینی است/ کسی که ایمان به نصرت الهی نداشته باشد عقلش زائل میشود
پاسخ دوم؛ اصلاًً کسی که ایمانش به غیب را از دست بدهد، اولین چیزی که خدا ازش میگیرد عقل است، اینها نباید اسم عقلانیت را ببرند، اولین چیزی که از دست میدهد واقعبینی است، خداوند متعال در قرآن کریم میفرماید «مَثَلُ الَّذِینَ کَفَرُواْ کَمَثَلِ الَّذِی یَنْعِقُ بِمَا لاَ یَسْمَعُ إِلاَّ دُعَاء وَنِدَاء صُمٌّ بُکْمٌ عُمْیٌ فَهُمْ لاَ یَعْقِلُونَ»(14) اینی که ایمان ندارد ـ ازش بترسیم مردم! ـ کسی که ایمان به نصرت الهی ندارد این عقل ندارد، من چهجوری بنشینم با او حرف عقلانی بزنم؟
در این آیه خداوند میفرماید: مثل یک چوپانی که گلهای را دارد میبَرَد، بایستد با این گله حرف بزند، با این گوسفندها بگوید که بیایید اینطرفتر آنطرف گرگ است، بعد خداوند متعال میفرماید که این گوسفندها فقط یک صدایی میشنوند، نمیفهمند که این چوپان چی میگوید. میفرماید پیغمبر! تو با اینها حرف بزنی اینها اینقدر مشاعرشان از کار افتاده. آقا! کسی که ایمان به نصرت الهی نداشته باشد عقلش زائل میشود. این دانش ندارد، این نمیتواند بفهمد.
بعضیها شیوۀ محاسباتشان شیوۀ بیست و پنج سال پیش است/ چرا بعضی سیاسیون هنوز فقط واقعیتهای 30 سال پیش را میبینند
پس اولاً سنّت الهی برای نصرت مؤمنین یک واقعیت است، ثانیاً کسی که ایمان ندارد به این واقعیت، عقل ندارد، ثالثاً…، من حالا رابعاً خامساً اینها را هم میخواهم خلاصه کنم. شما دقت بفرمایید کسی در شرایط امروز جامعۀ ما و جامعۀ جهانی که دشمن هم رسماً معترف شده که: «ما همۀ برنامهریزیهایمان را میکنیم، در کاغذ محاسبه میکنیم که کوتاه آمدن انقلاب اسلامی و شکست جمهوری اسلامی قطعی است، بعد نمیدانیم چی میشود اینها پیروز میشوند؟ سه به هیچ بازی به نفع آنها میشود در هر نیمهای.» هِی نیمۀ اضافی میگذارند، وقت اضافی میگذارند، باز هم ما میبریم، هِی نیمۀ اضافی میگذارند، سی سال گذشته…
من با بزرگانی که در مجلس حضور دارند کاری ندارم، میخواهم با جوانها درد دل بکنم، بعضیها در مملکت ما هستند در عرصۀ سیاست سر میجنبانند، شیوۀ محاسباتشان منهای نصرت الهی شیوۀ بیست و پنج سال پیش است، شیوۀ بیست سال پیش است، بابا! ما وضعمان از ده سال پیش تا حالا تغییر کرده، وضعمان از پنج سال گذشته تا الان تغییر کرده، ما الان از دو سال پیش تا حالا خیلی آمدیم جلو، باز هم میگوید: «واقعبینی» بعد میگوییم: واقعیتهایی که تو میبینی چیست؟ واقعیتها را شبیه سی سال پیش دارد میبیند، محاسبه میکند، توصیه میکند، راهبرد میدهد. آقا! آدم با اینها چیکار بکند؟
من بگویم این آدم ایمان ندارد؟ دیگر اصلاً بحث از ایمان گذشته … در این شرایط هر کسی میخواستی ببینی ایمان دارد یا نه، اگر دانشجویی سرِ کلاس میروی، استادت است، رفیقت است، هر کسی یک محاسبۀ ساده پیشش بگذار؛ بگو: سی سال پیش جمهوری اسلامی کجا بود الان کجاست، چهارتا شاخص هم بهش بده، زمینۀ نظامی، نفوذ بین المللی، اعتبار داخلی، همۀ اینها را شاخصهایش را بگذار، بعد بگو: در این سی سال جمهوری اسلامی به ازعان همۀ ناظران بین المللی پیشرفت کرده یا نکرده، پیشرفت کرده، میشود دلایلش را هم بروی بگردی خودت پیدا کنی.
بعد بگو دشمن ما و در رأسش آمریکا از سی سال پیش تا حالا سقوط کرده یا نکرده؟ بعد او چقدر امکانات داشته، همۀ عالم را غارت میکرده، تو چقدر امکانات داشتی یکی از روستاهای کشور مظلوم افغانستان یا عراق را هم غارت نکردی، نشستی سرِ جای خودت دستت توی جیب خودت بوده. او چهجور مثل یک بچه پولدار ولخرج و ولگرد این همه امکانات داشته سقوط کرده، ما چهجور با این همه محدودیت پیشرفت کردیم، این را برای من توضیح بده چرا؟
هر کسی توانست برایت توضیح بدهد، «له عقلٌ». هر کسی نتوانست توضیح بدهد طفره رفت، ترسید از محدودیتها، این نه ایمان ندارد، به فرمودۀ خدا «صُمٌ بُکمٌ عُمیٌ». چی بگوید آدم به اینها؟! الان تعبیر صریح قرآن را بخواهم در مورد اینجور افراد به کار ببرم، میگویند: آقا! تند حرف زدی، حالا همان عربیاش را میگوییم دیگر فارسیاش را نمیگوییم.
نصرت خدا را که الان میشود در علوم تجربی هم دید. علوم تجربی ما با دین و ایمان علی القاعده کاری ندارند. اینها در علوم تجربی باید آموزش داده بشود، من متأسفم که در دوران مدرسه درسی نداریم تحت عنوان سنتهای خدا در قرآن، شهید صدر خدا رحمتش بکند در حال صحبت کردن دربارۀ سنتهای خدا بود در یکی از درسهای حوزه به شهادت رسید، کتابی از ایشان باقی مانده بعضی از فضلا اخیراً دیدم یک فعالیتهایی در این زمینه انجام دادند. بابا! هر جوانی باید از سنتهای خدا خبردار بشود، حالا هر کدام ایمان آوردند فبها و نعمه، اصلاً درس مستقل یا سرفصل مستقلی برای این موضوع نیست، یا کمتر هست، کمتر بهش پرداخته میشود. بارها خداوند متعال در قرآن میفرماید: قطعاً هیچکدام از سنتهای ما تغییر نمیکند،(15) بعد شما هم دیدی نصرت الهی را.
پاسخ دیگر: اگر واقعبینی و عقلانیت به این است که تا ضرر دیدی کوتاه بیایی، نتیجهاش این میشود که جهاد میشود یک طنز بزرگ!
جواب دیگری هم من عرض بکنم، واقعبینی یعنی چی؟ یعنی شما محدودیتها را ببینی کوتاه بیایی؟ پس جهاد چی میشود؟ شهادت چی میشود؟ ایثار چی میشود؟ از خودگذشتگی چی میشود؟ اگر واقعبینی و عقلانیت به این است که تا ضرر دیدی کوتاه بیایی میدانی نتیجهاش این میشود که جهاد میشود یک طنز بزرگ، پس جهاد کِی واجب است؟ جانفشانی در راه خدا کِی واجب است؟ شما میگویی در مقابل دشمنی کردن این دشمنی که دارد میمیرد کوتاه بیا. (برنگردم به آن حرف سابق، دشمنی که دارد میبیند تو با امکانات کمتر تا حالا پیروز شدی، برنگردم به حرف سابق که آدم جوش میخورَد نمیتواند هِی بهش اشاره نکند.)
اگر شما میگویید وقتی محدودیت ایجاد شد، آدم باید کوتاه بیاید، پس کِی جهاد کند؟ کِی شهید بشویم در راه خدا؟ اینجوری بخواهی حساب کنی جهاد میشود یک طنز، میدانی آنوقت جهاد کِی میشود؟ هر موقع دشمن اعلام کرد بیا ما را بزن ما آماده هستیم کتک بخوریم از تو، آنموقع جهاد واجب میشود. لابد جهاد اینجوری میشود دیگر!
آیا شهادت مال وقتی است که بگوید: تو مطمئن باش من تو را نمیکشم، فقط تو مرا میکشی پس حالا بیا بجنگیم با هم؟ بعد میگوییم: خب الان واقعبینی میگوید که حالا میتوانی بجنگی، دشمن اسلحهاش را همه را تسلیم شما کرد گفت بفرمایید. به جای اینکه من این همه اسلحه داشته باشم، شما اسلحه داشته باشد، بگوید خب واقعبینیات این است که موشکها را شمردیم خب حالا برویم بزنیم، خیلی مضحک میشود!
مرض واقعبینی در قرآن: فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ … یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ
اینهایی که دم از واقعبینی میزنند، کاش واقعبین بودند، کاش بهرهای از واقعبینی داشتند، منتها خداوند متعال اولاً بنده عرض کردم بیماری، این کلمۀ بیماری را در قرآن کریم برای گروهی از این تیپ افراد آمده برایتان بخوانم، خداوند متعال به اینها اینجوری میفرماید که اینها دچار بیماری هستند، «فَتَرَى الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِم مَّرَضٌ» پیامبر من! میبینی کسانی که در قلبشان مرض هستند «یُسَارِعُونَ فِیهِمْ» اینها یک سرعتی دارند، میلی دارند به جهت کفّار، اصلاً ولشان کنی آنطرفی غش میکنند، «یَقُولُونَ نَخْشَى أَن تُصِیبَنَا دَآئِرَةٌ» بعد حرف واقعبینانه میزنند به قول خودشان، میگویند ما میترسیم بالاخره یک ضرری بهمان برسد، باید کوتاه بیاییم، مبادا به ما صدمهای بخورَد.
بر اساس قواعد ظهور و واقعیات فعلی، ظهور چند سال دیگر خواهد بود؟
من یک سؤال از شما بکنم عرضم را کمکم جمع بکنم ببرمتان با همین بحث در کربلا. ببینید واقعاً حالا کربلا کجاست، ما کجا هستیم! الان بعد از این بحث مزّه میدهد برویم کربلا، قبلش این نکته را به عنوان تتمّۀ بحث خودم عرض بکنم. دوستان من! این روندِ سرعتِ فراگیر شدنِ حقیقتِ اسلام ناب، حقیقتِ انقلاب اسلامی که دارد با این قدرت اثر میگذارد که نمونهاش را شما در جنگ اخیر غزه دیدید، جوانها روحیۀ سلحشوری دارند، جنگ غزه را میبینند میگویند آفرین عالی بود، بعد مشغول میشوند درس خودشان را میخوانند. خبر ندارند که معنایش چیست. آقا! بروید با چندتا از این پیرمردها صحبت کنید، با این سیاسیون و نظامیون دنیا صحبت کنید، بگو جان آباء و اجدادت قسم، ده سال پیش شما احتمال جنگ اینجوری در غزه را میدادی؟ یک نفر اگر به شما جواب مثبت داد! این قدرت چیست؟ «معمّا چو حل گشت آسان شود».
من از شما میخواهم یک سؤال بکنم، عاشوراییان! اگر همینجوری روند جلو برود که مانعی هم برایش نیست، امکانات هم بیشتر شده برای اینکه رشد حرکت اسلام ناب تساعدی باشد، چند سال دیگر ظهور خواهد بود؟ محاسبۀ عقلانی بکن، اینکه پیشگویی و غیبگویی نیست، قواعد ظهور را نگاه کن، چند سال دیگر کار تمام خواهد شد؟ یک محاسبه بکن، یک آمار بکش، نمودار پای تخته بکش، امکانات، رشد ما، قدرت دشمن، شکستش در مقابل ما، نمودار که کاری ندارد، میتوانی سر انگشتی حساب کنی. سرانگشتی، نه اینکه میتوانی وقت دقیق را اعلام کنی یا روز و تاریخ و سال را میتوانی حساب کنی. تازه این روایت را از اباعبدالله الحسین(ع) را هم اگر نشنیدی من به شما بگویم.
الان شما نگاه کنید خدا شاهده ظهور قابل پیشبینی است، بروید روایات قواعد ظهور را بخوانید، من به حوادث ظهور کاری ندارم، قواعد ظهور! یعنی میفرماید وقتی ظهور رخ میدهد که غربال بشوند همه، وقتی ظهور رخ میدهد که خلاء تئوریک در عالم پدید میآید، وقتی ظهور رخ میدهد که ظلم فراوان شده باشد، وقتی ظهور رخ میدهد که قومی مقدمهساز باشند، کدامش محقق نشده؟ محاسبه کنیم، دیگر از دعا گذشته، البته دعا هم هنوز مؤثر است.
در کمال الدین شیخ صدوق سخنی از اباعبدالله الحسین(ع) در مورد ظهور آمده که میفرماید: «يُصْلِحُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَمْرَهُ فِي لَيْلَةٍ وَاحِدَة»(16) خدا مقدمات ظهور را یک شبه فراهم میکند. پس کِی میخواهد باشد؟ بله من دارم حسّ ظهور را تقویت میکنم، حسّ نزدیک بودنِ ظهور را، بر اساس محاسبۀ عقلانی.
آخرین وظایف منتظران باید به منتظران گوشزد بشود/ بعضیها عادت دارند امامها همه مظلوم باشند و آمادگی برخورد با امام مقتدر را ندارند
نصرت خدا چرا باید قطع بشود؟ ما که داریم تکلیفمان را انجام میدهیم، حرکت کلان جامعه خوب بودنش محرز است دیگر، اشکالات هست، اشکالات را باید برطرف بکنیم، ما الان کجا ایستادیم در تاریخ؟ ما وضع مدرسههایمان باید عوض بشود، وقتی از دین صحبت میشود، دینِ در آستانۀ ظهور باید تعلیم داده بشود، آخرین وظایف منتظران باید به منتظران گوشزد بشود، نه به طور کلّی از وظایف منتظران سخن بگوییم، منتظر دیگر الان باید از نظر روحی آماده بشود امام مقتدر را پای رکابش کار بکند.
میترسم بعضی از شیعیان هنوز ذهنیت امام مظلوم در ذهنشان باشد آماده نیستند برای امام مقتدر، چون ائمۀ هدی همه مظلوم بودند و این تا بوده وقتی امامی را شناخته، از مظلومیتش گریه کرده و حق هم هست برای مظلومیت ائمۀ هدی آدم گریه بکند. آنوقت یکدفعهای اینجور نشود که حضرت تشریففرما بشوند، تو آمادگی نداری با امام مقتدر برخورد کنی برگردی بگویی این آقا چرا اینقدر میزند؟!
در روایت نوشته بعضیها این را میگویند،(17) حالا آقا هم که معلوم است چه کسانی را میزند، معلوم است فقط کسانی که حجت بر آنها تمام شده، غاصبین همۀ حقوق انسانها هستند را میزند، ولی بعضیها نیست عادت دارند امامها همه مظلوم باشند، آمادگی برخورد با امام مقتدر را ندارند، آقا! تعلیماتمان را ما باید جهتی ببریم که آمادۀ فرج بشوند، اصلاً ظرفیت نصرت الهی باشد، یک شرایط دیگری در پیش است.
در کربلا کسی منتظر نصرت الهی نبود…
کلام را قطع کنم برویم کربلا، کربلا الگوی ماست، کربلایی که شب عاشورا به تعبیر من حسینِ فاطمه فرمود: یاران من! هیچکس فردا منتظر نصرت الهی نباشد همه کشته میشوید، ما آن کربلا الگویمان است، ما نصرت الهی که برسد پای بیرق برافراشتۀ مهدی فاطمه در رکاب حضرت در عالم مینشینیم زارزار گریه میکنیم برای کربلای حسین، حسین! ما کجا عبّاس تو کجا! اکبر تو کجا!
دوستان من! نگاه کنید ما الان باید قدر کربلا را خیلی بیشتر بدانیم، برای کربلا بیشتر گریه کنیم، آقا! غزه را دیدی؟ غزه را دیدی این شعاع شهدای شما بوده در دفاع مقدس، خودشان میگویند، شعاع شهدای شما بوده در دفاع مقدس، خب ببینید ما کجا رسیدیم.
یا اباعبدالله! ما شرمندۀ اهلبیت تو هستیم، الان دشمن جرأت نمیکند نزدیک ما بشود، الهی فدای خیمهگاه تو که سی هزار نفر او را محاصره کردند! الهی ما هزاربار بمیریم برای علمدار تو که قطعه قطعه شد! ببین دشمن نمیتواند الان نزدیک ما برسد، اصلاً روضهخوانی برای امام حسین این سالها باید یکجور دیگر بشود، گریهها باید بیشتر بشود، شیونها باید بیشتر بشود، این دستههای عزا باید مارش نظامی بردارند بیایند در خیابان همانجوری که حضرت امام فرمودند دستهها به قوّت خودشان باقی بمانند، طبلها را به صدا در بیاورند، مردم بگویند: آقا! اینها مگر دارند میروند جنگ؟ بگوییم آره اینها هزار و چهارصد سال دیر رسیدند میخواهند خودشان را به کربلا برسانند، اینها دستههای نظامی حسین هستند، اینها پیروزی بر دشمن را که میبینند اشکشان بیشتر میشود، خجالت زدۀ حرم حسین هستند، اینها آمدند وفاداری کنند.
دوستان من! الان وضعیت جهان اینجوری شده، دشمن میآید چهارتا عامل میگذارد، چهارتا سطل آشغالی در خیابانهای ما آتش میزنند، چهار سال نگذشته کشورهای استکباری و حامی استکبار به آتش کشیده میشوند. چقدر سریع خدا انتقام میگیرد، چقدر سریع خدا دارد نصرت میرساند، چقدر سریع، میخواهم بگویم خدایا! کربلا پس چرا اینجوری بود؟ هان! ببین این روضه است این گریه است، این گریۀ تو ببین طعم فتح میدهد، طعم نصرت الهی میدهد.
حالا برای تو روضه بخوانم؛ صدا زد علی اصغرم را بدهید باهاش خداحافظی کنم، لبش را گذاشت روی لبهای علی داشت مناجات میکرد با علی اصغر. یک جمله از امام حسین میخواهم برایت بگویم، اگر داد بزنی حق داری. تویی که در آستانۀ پیروزی هستی، تویی که سرت بلند است، اما فقط برای غم حسین سرت میآید پایین، ببین چقدر دلت میگیرد وقتی پیروز شده باشی، چقدر دلت میگیرد برای مظلومیت حسین. داشت با علی اصغرش مناجات میکرد سرِ علی را روی بازوی خودش قرار داده بود تیر علیاصغر را به بازوی حسین دوخت، خون علی اصغر را گرفت به آسمان پاشید صدا زد «إِنْ كُنْتَ حَبَسْتَ عَنَّا النَّصْرَ مِنَ السَّمَاءِ فَاجْعَلْ ذَلِكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ وَ انْتَقِمْ لَنَا مِنْ هَؤُلَاءِ الظَّالِمِين»(18) خدایا! اگر بنا نیست نصر برسد، عوض خیر به ما بده، خدایا! انتقام ما را بگیر.
شما همان آدمهایی هستید که باید انتقامها را بگیرید، ما یاران آن آقایی هستیم که فرمود قطعاً نصر نیست ها! همه گفتند: هستیم حسین! فدایت بشویم، این میانه نوشته یک کسی یک جوان نوجوانی به نام قاسم بن الحسن هِی میگفت من چی؟ من هم کشته میشوم؟ عمو! من چی؟ اینها حوادث امشب است ها! یک جمله میخواهم مقتل برایت بخوانم امشب، صدا زد «يَا ابْنَ أَخِي كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَكَ» عزیز برادرم! موت نزد تو چگونه است؟ صدا زد: «يَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَلِ» عموجان! شیرینتر از عسل است، امام حسین جواب داد «إِي وَ اللَّهِ فَذَلِكَ أَحْلَى»(19) درست است عزیز دلم! دارند با هم نرد عشق بازی میکنند، درست است عزیزم! شیرینتر است.
بعد فرمود قاسمم! آره عزیزم! تو هم کشته میشوی، همه کشته میشوند، حتی علی اصغرم هم کشته میشود. جوانها کجای مجلس نشستند، غیرت قاسمیشان به جوش بیاید، فریاد بزنند برای حسین؟ یکدفعهای صدا زد: «يَا عَمِّ وَ يَصِلُونَ إِلَى النِّسَاء؟» مگر آنها میآیند به خیمه؟ علی که در گهواره است…*
—————————–
(1) غافر/51
(2) روم/47
(3) کافی، ج2، ص351
(4) محمد(ص)/7
(5) صف/14
(6) طلاق/2
(7) و (8) طلاق/3
(9) کافی، ج5، ص83
(10) نهج البلاغه
(11) آل عمران/154 و نساء/77 و 78 و لهوف/67
(12) «…فَقَالَ عَلِيٌّ ع: مَا أُصِيبَ وَاحِدٌ مِنْكُمَا إِلَّا بِذَنْبِهِ. أَمَّا أَنْتَ يَا فُلَانُ وَ أَقْبَلَ عَلَى أَحَدِهِمَا، أَ تَذْكُرُ يَوْمَ غَمَزَ عَلَى سَلْمَانَ الْفَارِسِيِّ فُلَانٌ وَ طَعَنَ عَلَيْهِ لِمُوَالاتِهِ لَنَا؟ فَلَمْ يَمْنَعْكَ مِنَ الرَّدِّ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِهِ خَوْفٌ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا عَلَى أَهْلِكَ وَ لَا عَلَى وُلْدِكَ وَ مَالِكَ أَكْثَرُ مِنْ أَنِ اسْتَحْيَيْتَهُ؟ فَلِذَلِكَ أَصَابَكَ. فَإِنْ أَرَدْتَ أَنْ يُزِيلَ اللَّهُ مَا بِكَ فَاعْتَقِدْ أَنْ لَا تَرَى مُزْرِئاً عَلَى وَلِيٍّ لَنَا ـ تَقْدِرُ عَلَى نُصْرَتِهِ بِظَهْرِ الْغَيْبِ ـ إِلَّا نَصَرْتَهُ ـ إِلَّا أَنْ تَخَافَ عَلَى نَفْسِكَ وَ أَهْلِكَ وَ وُلْدِكَ وَ مَالِكَ» (مستدرک الوسائل/ج12/ص336)
(13) وَ لا تُلْقُوا بِأَيْديكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ(بقره/195)
(14) بقره/171
(15) فَلَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَبْديلاً وَ لَنْ تَجِدَ لِسُنَّتِ اللَّهِ تَحْويلاً- فاطر/43
(16) کمال الدین شیخ صدوق، ج1، ص317
(17) غیبت نعمانی، باب13، حدیث113 و غیبت طوسی، ص188
(18) ارشاد مفید، ج2، ص108.
(19) الهدایة الکبری، ص204.
*متن سخنراني پناهيان در شب عاشورا در محضر امام خمینی روحی فداه