فرزانه ی قریش
وقت است که سکوت فرو شکنيم و لب باز گشاييم به ناگفته هاي خديجه ي کبري، بانوي بطحا، همسر و همدوش پيامبر(ص)؛ بزرگ بانويي که در آينه ي سخن پيامبر، آفريدگارش به وجود او مباهات مي کند: «… فَاِنَّ الله لَيُباهِي بِکِ کِرامَ مَلائکتِهِ کُلُّ يَومِ مِراراً.»
سخن از خديجه(س)، سخن از يک دنيا عظمت و پايداري و استقامت در راه هدف است، به حق، قلم فرسايي درباره ي کسي که خداوند بر او سلام و درود فرستاده، بسي مشکل است؛ اما به مصداق «مالا يدرک کلّه لا يترک کلّه»، به بررسي گوشههايي از شخصيت و زندگي اين بانوي بزرگ مي پردازيم؛ در حاليکه سر بر آستان شويـش رسول خدا نهاده، معترف به تقصيرمان عرضه مي داريم: «يا ابانا اِستَغفِرلَنا اِنّا کُنّا خاطئين.»
اين نوشتار و اين عرض ادب، به عنوان «عذر تقصير» در پيشگاه آن ملکه ي اسلام، به محضر مقدس فرزند برومندش، حضرت بقيه الله ارواحنا فداه تقديم مي گردد؛ هر چند ران ملخي باشد به محضر اين سليمان کبير آسمان وش.
سخن از بانويي است که در راه رشد و شکوفايي معنوي و انساني و اخلاقي، بر سکوي افتخار اوج مي گيرد و در انديشه و منش و عملکرد براي هميشه مي درخشد و در شمار برترين زنان تاريخ ساز جلوه مي کند؛ و از پيامبر راستگو(ص) اين مدال افتخار را دريافت مي دارد که:
«اَربَعُ نسوة سَيِّداتُ ساداتِ عالَمهنَّ: مَريَمُ بِنتُ عِمرانَ، و آسِيَةُ بِنتُ مُزاحِمٍ، وَ خَديجةُ بِنتُ خُويلَدٍ، و فاطِمةُ بِنتُ مُحَمَّدٍ(ص)…»
چهار زن نو انديش و ستم ستيز و عدالت خواه در زندگي خويش به گونه اي با درايت و شهامت درخشيدند که سالار زنان روزگار شدند. مريم، آسيه، خديجه و فاطمه…
نام نامي و نسب گرامي حضرت خديجه (س)
خديجه بنت خويلد، بن اسد، بن عبدالعزي، بن قصي، بن کلاب، بن مره، بن کعب، بن سوي، بن غالب، بن فهر است.
عبدالعزي جد حضرت خديجه(س)، برادر عبد مناف است؛ عبد مناف يکي از اجداد نازنين شخصيت رسول خدا(ص) است. پدر عبدالعزي و عبد مناف، قصي بن کلاب بوده است.
پدرِ بزرگوار خديجه(س)، «خويلد» قهرمان دلاوري بود که در دفاع از حريم کعبه، روز به ياد ماندني آفريد؛ هنگامي که «تبع» پادشاه خودکامه يمن تصميم گرفت حجرالاسود را به يمن منتقل کند و در معبدي که آنجا ساخته بود، به کار گذارد، خويلد شمشير به دست گرفت و در برابر او مردانه جنگيد و ديگر شمشير زنان قريش به ياري او شتافتند و دشمن را با ذلّت از حريم کعبه دور ساختند.
پدر بزرگش «اسد» از پيشگامان در پيمان جوانمردان مي باشد. اين پيمان به منظور احقاق حقوق و دفاع از مظلوم در خانه ي «عبدالله بن حديمان» برگزار شد. پيامبر اکرم(ص) در آن پيمان، حضور فعال داشتند و از آن به نيکي ياد مي کردند. «اسد» از پيشگامان در اين پيمان بود که در تاريخ به عنوان «حلف الفصول» مشهور شده است.
مادرش «فاطمه» بنت زائدة، بن أصّم بن رواحه، بن حجر، بن عبد، بن معيص، بن عامر، بن لؤي، بن غالب بن فهر بانويي با فضيلت، تابع آيين حنيفيت بود.
روي اين بيان، حضرت خديجه(س)از تيره قريش مي باشد؛ و از سوي پدر در نياي سوم و از سوي مادر در نياي هشتم با نسب پيامبر اکرم(ص) پيوند مي خورد.
ولادت اين بانوي زيباچهره و سپيدبخت، در اين خانواده ي فرهنگساز و نوانديش و بيگانهي با آداب و رسوم خرافي و واپسگرانهي روزگار صورت گرفت. پس از ولادت او، خاندان دگر انديش و دگر آيين او، بر خلاف رسم سياه زمانه- که مژدهي ولادت دختر را بر نمي تافت، و از شرم و غيرت احمقانه، نوزاد را به جاي آغوش پر مهر مادر و پدر، با تاريک انديشي بهتآوري به آغوش سرد خاک مي سپرد مقدم وي را گرامي داشت؛ و به خاطر آن نو رسيده ي عزيز، بزم شادماني آراست، و ضمن تبريک ولادت او به پدر و مادرش، «خويلد» و «فاطمه» در همان مراسم ساده و با روح جشن ولادت، نام نو رسيدهي خاندانش را «خديجه» به مفهوم «گسسته و بيگانه ي از ناپسندي ها و نازيبايي ها» برگزيد.
تاريخ غرب هنگامه ي اين ولادت و اين رويداد تاريخي را حدود سه دهه پيش از انگيزش محمّد(ص) از سوي پروردگار کعبه نشان مي دهد.
القاب و عناوين حضرت خديجه(س)
حضرت خديجه(س)، آن نسيم فرد، به خاطر انديشه ي مترقي و شخصيت توسعهيافته و منش ارجمندش در زندگي، به تدريج به لقبهايي که هر کدام ترجمان بينش و منش مترقي و نشانگر بُعدي از ابعاد چندگانهي شخصيت پر معنويت و رشد يافتهي اوست- مفتخر گرديد، که اينک به برخي مي نگريم:
در عصر سراسر نکبت و تباهي و ظلمت و پليدي جاهليت، شخصيت حضرت خديجه(س)به دو لقب ملقب بود: 1- طاهره (بانوي پاک منش)، 2- عقيله (بانوي نيکو انديش و پردانش). يکي از دانشمندان اهل سنت در اين مورد مي نويسد: خديجه(س)در روزگار تيره و تار جاهليت نيز به خاطر پروا و معنويت بسيارش- پاک و روش و پاک منش «وَ کَانَت تُدعي فِي الجاهِليّة بِالطّاهِرَة لِسِّدَةِ عِفافِها…»
و ديگري مي نويسد: خديجه(س)در آن روزگار تيره و تار نيز پاک روش و پاک منش، يا «طاهره» بود: « وَ کَانَت فِي الجاهِليّة الطّاهِرَة…»
سالار بانوان قريش
اميرمؤمنان(ع) در چکامهاي که به عنوان سوگنامهي حضرت خديجه(س)سرودهاند، از او به عنوان «سيده النسوان» بانوي بانوان تعبير کرده اند.
امام صادق(س) نيز از او به «سيدة قريش» ياد کرده اند. اسماء بنت عميس نيز او را «سيدة نساءالعالمين» مي خواند. و در عهد جاهلي او را «سيدة نساء القريش» مي خواندند.
صديقه (بانوي راستي و درستي)
در فرازي از زيارتنامه پيامبر اکرم (ص) به هنگام ورود بر زوجات طاهرات، از حضرت خديجه(س) به عنوان «الصديقه» تعبير شده و اين واژه در قرآن، يکبار به کار رفته و آن هم در مورد حضرت مريم(س) و حضرت صادق(ع) آن را به معناي معصوم بيان فرموده است.
مبارکه (بانوي پر برکت)
مرحوم محدث قمي آورده است که خديجه(س) از چنان موقعيت پر فرازي در بارگاه خدا و افکار عمومي بهرهور بود که پيش از ولادت، در پيامي به حضرت مسيح از سوي خدا، «مبارکه» و همدم مريم پاک در بهشت خوانده شد؛ چرا که در انجيل به هنگام ترسيم نشانهها و ويژگيهاي پيامبر آمده است که: نسل آن حضرت بانويي بزرگ و پربرکت خواهد بود؛ «فَنسلُهُ مِن مُبارَکَةٍ، وَ هِيَ ضَرَّةُ أُمِکَ فِي الجَنَّةِ»
ديگر القاب شکوهبار آن حضرت در زيارتنامهي حضرت رسول اکرم(ص)، از حضرت خديجه(س) به عنوان راضيه (خشنود از تدبير و تقدير حکيمانه ي خدا)، مرضيه (انسان شايسته اي که خدا از او خشنود است) و زکيه (پاک و بالنده از نظر روح و جسم و انديشه و منش) نيز تعبير شده است.
کنیه هاي آن حضرت
ام المومنين (مام توحيد گرايان و کمال جويان):
همسران پيامبران اکرم(ص) و در رأس آنها حضرت خديجه(س) در منطق قرآن «ام المؤمنين» لقب يافته اند. ولي به تصريح پيامبر اکرم(ص)، وي بهترين و برترين آنان مي باشد.
از مشهورترين کنيه هاي آن بانوي خردمند حجاز که هر يک قطره اي از اقيانوس مواج شکوه او را به نمايش مي نهد عبارتند از: اُمُّ اليتامي و امّ الصعاليک (مام يتيمان و بينوايان)، امّ الزّهراء (مام ارجمند زهرا).
سيماي حضرت خديجه(س) در آينه وحي
پيامبر اکرم(ص) در نخستين سير شبانه ي خود که در ماه ربيع الاول، دو سال بعد از بعثت و از خانه ي حضرت خديجه(س) انجام پذيرفت ، هنگامي که به سوي زمين باز مي گشتند، از پيک وحي چنين مورد خطاب قرار گرفتند:
حاجَتي أن تَقراً عَلي خَديجَةَ مِنَ الله و مِنّيِ السّلام؛
حاجت من اين است که از خداوند منان و از من جبرئيل، بر خديجه سلام برساني.
هنگامي که پيامبر اکرم(ص)، درود خداوند منان را به حضرت خديجه ابلاغ نمودند، او در پاسخ گفت: خداوند سلام است، سلام از اوست و به سوي اوست.
پيک وحي يکبار ديگر به پيامبر(ص) عرضه داشت، اي محمّد، به خديجه از پروردگارش سلام برسان. حضرت خديجه(س) فرمودند: خداوند خود سلام است، و سلام از اوست و بر جبرئيل امين سلام باد.
حضرت خديجه (س) در گذر تاريخ
قلم همواره در طول تاريخ، در دست چاپلوسان و در خدمت زورمداران بوده، از اين رهگذر، بسياري از حقايق مسلم تاريخ، دستخوش تحريف شده و رنگ واقعيت تاريخي به خود گرفته، تا جايي که اگر پژوهشگري بر اساس يافته هاي علمي خود، پرده از روي واقعيتها بردارد، موجب شگفت همگان خواهد بود. يکي از پژوهشگران معاصر، با دلايل متقن اثبات کرده که تنها يار غار پيامبر، عبدالله بن اريقط بن بکر بوده و در عهد معاويه و با پول او داستان غار جعل شده و شخص ديگري «جاي عبدالله» يار غار معرفي شده است.
همو اثبات کرده که جمله «الانزع البطين» را پيروان معاويه جعل کرده اند.
از اين رهگذر، جاي شگفت نيست که دوشيزه ي قريش، حضرت خديجه(س) را بانويي چهل ساله و صاحب فرزنداني از شوهران قبلي معرفي کنند؛ تا براي حضرت علي(ع) از ديگر خلفا، رقيب سياسي درست کنند، در حالي که رسول خدا(ص) در مقام شمارش ويژگي هاي حضرت علي(ع) مي فرمايند: يا علي! سه امتياز به تو اعطا شده که به احدي داده نشده حتي به من!
1- پدر زني چون من به تو داده شده، که من از آن محرومم.
2- همسري چون فاطمه(س) به تو داده شده، که در سطح آن به من داده نشده.
3- فرزنداني چون حسن و حسين (علیهما السّلام)، از صلب تو آمده اند که از صلب من نيامدهاند!
اگر پيامبر رحمت(ص) بر جز فاطمه(س) دختر ديگري داشت، شوهر او نيز در اين افتخار، همانند اميرمؤمنان(ع) ميشد؛ در حالي که پيامبر(ص) آن را با قاطعيت نفي کرده است.
بسياري از محدثان تصريح کردهاند که حضرت خديجه(س) به هنگام ازدواج با پيامبر اکرم(ص)، دوشيزه بود و هرگز شوي ديگر انتخاب نکرده بود، از آن جمله است:
1- سيد مرتضي علم الهدي، در کتاب «الشافي في الامامه»
2- شيخ طوسي، در کتاب «تلخيص للشافي»
3- احمد بلاذري، در کتاب «الانساب اشراف»
4- ابوالقاسم کوفي، در کتاب «الاستغاثه في بدع الثلاثه»
بسياري از محدثان و مورخان نيز اين مطلب را از مواضع ياد شده نقل کرده اند.
اين عدّه تأکيد مي کنند که سن شريف حضرت خديجه(س) در آن هنگام بيست و پنج يا بيست و هشت ساله بوده و هرگز شوي ديگري انتخاب نکرده بوده؛ (ابن عباس، سن ايشان را به هنگام ازدواج با پيامبر(ص)، بيست و هشت سال نقل ميکند؛ هر چند بعضي از مورخان اهل سنت سعي ميکنند اين سخن را رد کنند. چون راوي آن محمد بن صاحب کلبي از شيعيان است و آنها او را ضعيف ميدانند!)
همچنين زينب، رقيه و ام کلثوم، فرزند خوانده هاي «هاله» خواهر خديجه(س) بودند، که تحت کفالت و مراقبت حضرت خديجه(س) به سر ميبردهاند.
پژوهشگر معاصر، «علامه دخيل» پس از نقل سخنان بالا ميفرمايد:
مؤيّد سخنان فوق، فرمايش صاحب کتاب «الانوار و البدع» ميباشد که مينويسد:
زينب و رقيه، دختران (دختران ناتني) هاله، خواهر خديجه(س) ميباشند.
مرحوم آيت الله شيرازي نيز استظهار کردهاند که حضرت خديجه(س) دوشيزه بوده اند و به همه ي اشراف قريش پاسخ منفي داده بودند و دل در گرو جوان هاشمي، حضرت محمد مصطفي(ص) داشتند.
– مرحوم علامه سيد محسن امين نيز در کتاب اعيان الشيعه با دلايل مسلم تاريخي اثبات کرده که آنها دختران پيامبر نبودهاند.
پژوهشگر معاصر، آقاي جعفر مرتضي عاملي نيز شواهد فراواني آورده، که خديجه(س) پيش از پيامبر اکرم(ص) شوهر نکرده بودهاند.
اگر بخواهيم نقل تاريخي رسيده از اهل سنت را درباره ي حضرت خديجه ي کبري(س) قبول کنيم که آنها گفته اند اين بزرگوار قبل از ازدواجش با حضرت رسول(ص) دو ازدواج ديگر داشته است و از آن دو شوي، دو دختر داشته است به نام زينب و رقيه؛ اين اشکال و اين نکته به ذهن مي رسد که اگر خديجه ي کبري(س) دو شوي جاهلي داشته است، ديگر دست کم من و شما نمي توانيم روبروي سيد الشهدا(ع) قرار بگيريم و به امام حسين(ع) عرض کنيم که: اي حسين بن علي «اَشهَدُ اَنَّکَ کُنتَ نُوراً في اَصلابٍ شامِخَةٍ وَ ارحامٍ مطهرة…» ؛ من گواهي و شهادت مي دهم که تو (اي حسين بن علي) نوري بودي در اصلاب مردان شامخ و بزرگ و در رحم مادران پالوده، پاک و مهذب.
با اين حساب اگر خديجه(س)، جده ي حسين بن علي(ع) باشد که هست، و اگر ايشان بر اساس آن نقلهاي تاريخي سنيان، دو شوي جاهلي، و دو فرزند جاهلي داشته باشد، چگونه مي توان حسين(ع) را از ارحام و رحمهاي پالوده و پاک دانست.
کدام رحم پاکي که در ادامه اين زيارت به سيد الشهدا(ع) عرض مي کنيم: «… في ارحامٍ مطهره لم تُنَجِّسکَ الجاهلّيةِ بأنجاسها…» «جاهليت هيچ گاه نجاست جاهلي و ظلمت و تاريکي خود را به پدران تو و به مادران تو و به ارحام مطهر مادران تو نداده است»؟!!
اين سخن، سخن ژاژخواهانهای خواهد بود؛ يا بايد در آن نقل تاريخي ترديد کنيم يا در اين اعتقاد کلامي، انديشه اي؛ که معتقديم «إنّما يُريدُالله لِيُذهِبَ عنکُمَ الرّجسَ اهل البيت و يُطهِّرَکُم تَطهيراً»، يُطهِّرَکُم تَطهيراً، مصداق خديجهي کبري نيز هست که مام فاطمه است ودرباره حسين بن علي که فرزند خديجه است! همو که در هر فراز و نشيب و حتي در خطبههاي عاشورايي کربلايي خودش افتخار ميکرد که «اَنَا بنُ خديجة الکبري» ؛ مي دانيد حسين کيست؟ حسين فرزند خديجه است… و حسين جدهاي خديجه نام دارد.
همچنان در زيارتنامههايي که خطاب به ولي عصر مي خوانيم، به ايشان هم عرضه مي داريم که تو اي امام عصر، فرزند خديجه اي و فخر مي کني و مباهات داري به فرزند خديجه بودن.
به عبارت ديگر، تنها انسانهايي که شايستگي مادري ائمه معصومين را داشتند، اول وجود مطهر خديجه(س) و سپس فاطمه زهرا(س) بود.
در روايتي از جلد سوم کتاب مناقب ديده ميشود که حضرت رسول(ص) خطاب به فاطمه(س) ميفرمايند: «دخترم! اين مادرت خديجه بود که خداوند او را دعاء نور امامت (و تنها ظرف شايسته امامت) قرار داد.»
بر اساس اين تعبير پيامبر(ص)، مي توان گفت که هيچ انساني نتوانست شايستگي اين کمال را پيدا کند که وجودش ظرف وجود يازده امام معصوم باشد. اين افتخاري بود که در شخصيت خديجه(س) معنا مي يابد.
و لذا اين سخني است به گزاف که بگوييم و بگويند و به خورد ما بدهند که خديجه ي کبري قبل از ازدواج با پيامبر، دو شوي ديگر داشته است و دو فرزند.
دست جنايتکاري که تلاش کرده براي حضرت خديجه(س) شوهران و فرزندان جعل کند، همان دست تحريفگر و دروغ پردازي است که تلاش کرده براي فرد ديگري که فاقد هر فضيلت و منقبتي بوده است، جمال و کمال ممتازي جعل کرده و او را تا مقام «کَلِّمِیني يا حميراء» بالا ببرد، تو هرگز بهترين و زيباترين همسران پيامبر(ص) نبودي که اين چنين باد به غبغب انداختهاي و با وصي پيامبر (ص) به جنگ و ستيز پرداختهاي.
نمونه اي از حسادتهاي عايشه به خديجه ي کبري(س)
سالها پس از رحلت خديجه(س) مواجه مي شويم با روايتي که از عايشه اين چنين نقل شده است.
قالَت: فَاَدرَکَتنِيَ الغَيرَةُ يَوماً ، من روزي (نسبت به خديجه) به حسد افتادم.
و با عصبانيت به پيامبر گفتم: و هل کانت إلّا عجوزاً؟ و قد اخلف اللهَ لَکَ خيراً.
(چقدر از خديجه صحبت مي کني؟) او که پيرزن و عجوزه اي بيش نبود! و خداوند براي تو بهتر از او را نصيب کرده است! (منظور خودش بود.)
قالت: فَغَضَبَ النبيُّ (ص)، پيامبر غضب کرد.
و در جواب او فرمود: وَ اللهِ ما اَخلَفَ لي خيراً منها.
(اول نفي آن ادعا مي کنند که اولاً) قسم به خداي متعال که کسي بهتر از خديجه (به جاي او) براي من نيامد:
لقد آمَنَت بي اِذا کَفَرَ النّاس: خديجه زماني به من ايمان آورد آن هنگام که همگان کافر بودند؛ (من جمله پدرت)
و صَدَّقَتني اِذ کَذَّبَنِيَ النّاس: زماني مرا تصديق کرد که همگان مرا دروغگو مي خواندند؛ (من جمله پدرت) و واسَتنيِ بِما لها اِذ حَرَمَنِيَ النّاس: و زماني با من مواسات کرد (رفاقت و مصادقت کرد) که مردمان مرا دور کرده بودند؛ (من جمله پدرت).
عايشه در ادامه مي گويد: فقلت في نفسي: (وقتي رفتار اينگونه ي پيامبر را ديدم) خودم را گفتم: واللهِ لا اَذکُرُها بِسوءٍ ابداً: با خود سوگند مي خورم و عهد مي کنم که ديگر هيچ وقت نفي خديجه وتوهين به او را در زندگي خود نداشته باشم.
زماني که اين سخن را گفت، پيامبر رو ترش کرد و رفت (که مي دانم تو هم چنان به اين عهد خودت پايبند نيستي.)
نيز در روايت ديگري از عايشه آمده است: اينقدر پيامبر از خديجه ي کبري پرگويي مي کرد، تا آنجا که وقتي براي او گوسفندي را هديه مي آوردند، پيامبر آن گوسفند را تقطيع مي کرد و قسمتهاي مختلف آن را براي دوستان خديجه مي فرستاد.
فرزانه قريش
حضرت خديجه(س) علاوه بر جمال، کمال، ثروت و شرافت نسب، از دانش، بينش، اصالت انديشه، قدرت تصميم گيري، دقت نظر، سلامت فکر، صلابت رأي، عقل وافر و انديشة صائب برخوردار بودند.
از اين رهگذر خواستگارهاي فراواني از سران بني هاشم، سلاطين يمن و اشراف طائف، با اموال و امکانات فراوان در صدد ازدواج با آن فله شرف بر آمدند ولي او دست رد بر سينه ی همه آنها زد و دل در گرو امين قريش داشت.
انگيزهي ازدواج
براي هر دوشيزهاي بسيار طبيعي است که چشم به مال و منال و جاه و جمال خواستگاران بدوزد، ولي فرزانه قريش عاقل تر از آن بود که به مسائل مادي و عادي چشم بدوزد.
حضرت خديجه(س) علت گزينش امين قريش را اينگونه بيان مي کند:
و يابن عمّ، اِنّي رَغِبتُ فيک لِقَرابَتِکَ مِنّي و شَرَفِکَ مِن قَومِکَ و اَمانَتِکَ عيدَهُم و صِدقِ حَديثِکَ و حُسنِ خُلقِکَ.
اي پسر عمو، من دل در گرو تو دارم، زيرا:
1- تو خويشاوندي من هستي،
2- تو از شرافت والا برخوردار مي باشي،
3- تو به امانت در ميان قوم خود مشهور هستي،
4- تو فردي راست گفتار مي باشي،
5- تو از اخلاق نيکو برخوردار هستي.
حضرت خديجه(س) هداياي فراوان به «صفيه» عمه ي پيامبر اکرم(ص) فرستاد و به خدمتش عرضه داشت، اي صفيه! تو را به خدا سوگند، مرا در رسيدن به وصال حضرت محمد(ص) ياري کن.
حضرت خديجه(س) راز اصلي اين گزينش را به صفيه چنين بيان کرد:
اِنّي قد عَلِمتُ اَنَّه و مُؤَيِّدٌ مِن رَبِّ العالَمين؛ من به طرز قطع و يقين مي دانم که او از سوي پروردگار عالميان مورد تأييد مي باشد.
او همچنين خواهرش «هاله» را به نزد عمار فرستاد تا موانع اين پيوند مقدس را از پيش پا بردارد.
وي همچنين از بانويي گرامي به نام نفيسه بهره جست و به همراه او به محضر رسول اکرم(ص) شتافت و عرضه داشت: من دختري از تبار خويش براي شما در نظر گرفته ام پيامبر پرسيدند:
او کيست؟ حضرت خديجه(س) عرض کرد: «هِي مَملوکَتُکَ خديجه» او کنيز تو خديجه است.47
مراسم خواستگاري و ازدواج
سرانجام مراسم خواستگاري از خديجه(س)، با حضور اشراف و بزرگان بنيهاشم برگزار گرديد؛ حضرت ابوطالب(ع) خطبهاي درکمال فصاحت و بلاغت ايراد کرد؛ از عظمت و شرافت پيامبر اکرم سخن گفت: … به خداي کعبه سوگند او داراي شخصيتي بسيار والاست، او صاحب شريعتي فراگير است و از درايتي بسيار استوار برخوردار است.48
و در پايان فرمود:
اينک برادر زادهي ما که بي نياز از وصف و ستايش است به خواستگاري دخت گرامي شما آمده؛ دخت ارجمندي که به ويژگي بخشندگي و پاکي آراسته است؛ همو که انساني است بلند جايگاه و به شکوه و عظمت، شهره ي آفاق است و برترين زبانزد همگان و مقامش ارجمند است؛ «اِنَّ ابنَ اخيا خاطِبٌ کريمَتَکُم المَوصُوفَةُ بِالسَّخاءِ وَ العِفَّة وَ هِيَ فُتاتُکُم المَعروفَةُ المَذکورَةُ فَضلُها…»49 «خويلد» پدر خديجه در پاسخ گفت: شما عزيزترين مردمان در ميان ما هستيد، جز اينکه خديجه از من عاقل تر است و صاحب اختيار خود مي باشد.50
حضرت خديجه(س) از عمويش «عمرو بن اسد» که بزرگ خاندان بود، رخصت طلبيد و موافقت خود را اعلام کرد واظهار کرد که مهريه اش نيز از مال خودش خواهد بود.
هنگامي که ابيطالب(ع) در مجلس خواستگاري بلند شد و فرمود مهر چنين است و آن را عروس خانم بر عهده خود پذيرفته است، ابولهب بلند شد و به طعنه گفت: از کي تا به حال مهر را زنان مي پذيرند.
ابيطالب(ع) فرمود: خموش باش! اگر کسي به مانند محمد باشد، مي شد که همه زنان براي او جان دهند تا چه برسد که مهر خود را ببخشند.51
آنگاه عمرو بن اسد خطبه اي شيوا ايراد کرد و در پايان فرمود: «زَوَجناها و رَضينا به»؛ ما خديجه را به همسري محمد در آورديم و به اين پيوند مقدس خوشوقتيم.52
آنگاه با کمال صراحت اعلام کرد: «من ذالّذي في النّاس مثل محّمد؟ » کيست در ميان مردمان که همانند محمد و همسنگ او باشد؟53
خويلد پدر خديجه(س) نيز در مراسم عقد فرمود:
«اي معشر عرب، آسمان سايه نينداخته و زمين بر فراز خود حمل نکرده، کسي را که از محمد برتر باشد. همه گواه باشيد که من اور ا به دامادي خود برگزيدم: به اين پيوند مقدس مفتخر هستم.»54
آنگاه حضرت خديجه(س)، اموال، اغنام، احشام، عطريات و جامه هاي فراوان در اختيار حضرت ابوطالب(ع) گذاشت تا وليمه عروسي را بر عهده بگيرد. حضرت ابوطالب(ع) سفره بسيار با شکوهي گسترد و سه روز تمام اهالي مکه و پيرامون آن را ميهمان کرد.55
گشتي در تاريخ خديجه ستيز
پژوهشگر گران ارج، علامه سيد جعفر مرتضي عاملي در کتاب الصحيح من سيتره النبي الاعظم مي نويسد56: در جاي جاي حيات رسول خدا(ص) است تحريف و تصحيف دشمنان ديده مي شود. اين اتفاقات شوم، نه فقط در تداوم رسالت و بعثت بلکه در قبل از بعثت نيز به چشم مي خورد در ماجراي ازدواج حضرتش با خديجه کبري، اولين موقعيتي است که تحريف و سياهي هاي جعل و دسيسه ديده مي شود منظورم واقعه خواستگاري آن دو بزرگوار است در آنجا کوشيده اند تا پاي «ورقة»57 را به آنها باز کنند. روايات در اين زمينه بسيار مضطرب است:
الف: دسته اي مي گويند خديجه نزد ابوطالب آمد و او محمد را از ابوطالب خواستگاري کرد
ب: عده اي مي گويند محمد و ابوطالب به خانه خديجه نزد خويلد پدر خديجه رفتند و خديجه را خواستگاري کرد.
ج: دستهاي ميگويند ابوطالب به عنوان وکيل هر دو نفر و با اطمينان از رضايت هر دو به ازدواج، آنها را به عقد هم درآورد.
د: دسته چهارم که بسيار هم مضطرب و بياساسند، ميگويند: محمد و ابوطالب نزد ورقه بن نوفل رفته و خديجه را از او خواستگاري کردند.
در ادامه اين دسته از روايات، اضافات و لواحقي هم وجود دارد:
ورقة بن نوفل بن عبد عزي، پيرمردي بود نابينا که به زمان عراني بسيار آشنا بود و به اين زبان ميخواند و مينوشت. وي انجيل را از حفظ داشت و تورات را بسيار مسلط بود در سفري که محمد با مالالتجاره خديجه به شام رفته بود و سود فراواني بدست آورد، ورقه، اين جوان را براي ازدواج به دختر برادرش خديجه پيشنهاد کرد. همچنين گفت که من در ناحيه او ناموس و قاموس موسي ميبينم.
اين روايات که به لحاظ متن و سند هر دو بياساس و دروغينند؛ به نظر من اين مسائل را در تاريخ وارد کردهاند تا پيامبر را نسبت به نبوت و رسالتش مردد و مشکوک نشان دهند شايد دستان بنياميه هم در اين وادي حرکت کردهاند تا اسلام و پيامبر اسلام را به يهود و يهوديت مرتبط کنند. اين روايات دروغين درآينده اساس داستان دروغين عبدالله سبا58 شد.
در کتاب دلائل النبوت از سيره نويس نامي، بيهقي درباره جريان مراسم ازدواج خديجه کبري(س) اين طور آمده است: در اين نقل تاريخي، ميتوان به وضوح اتهامات دشمنان به خاندان پاک خديجه(س) را مشاهده نمود.59
عبدالله حارث روايت مي کند که مردم درباره ازدواج پيامبر(ص) و خديجه مختلف صحبت ميکردند. عمار ياسر گفت: مردم در اين باره گوناگون و زياد صحبت ميدارند و هيچکس به اندازه من اين مطلب را نميداند من همسن و سال پيامبر و دوست صميمي آن حضرت بودم. روزي همراه پيامبر بيرون رفته بوديم در محله خروره به خواهر خديجه برخورديم که بر روي تشک پوستي که خريده بود نشسته بود، او مرا صدا زد. من پيش او رفتم، پيامبر(ص) هم منتظر ايستاد، خواهر خديجه به من گفت: اين دوست تو دلش نميخواهد که با خديجه ازدواج کند؟ من برگشتم و اين موضوع را با پيامبر در بين گذاشتم، حضرت فرمود: چرا قسم به جان خودم، من دوباره پيش خواهر خديجه رفتم و پاسخ پيامبر را به او گفتم، گفت فردا صبح به خانه ما بياييد.
فرداي آن روز صبح زود به خانه آنها رفتيم. ديديم گاوي کشتهاند و پدر خديجه جامه زيبايي پوشيده و بوي خوشي به کار برده است. خديجه با برادر خود صحبت داشته بود و او هم با پدر صحبت کرده بود. خويلد شراب خورده و مست بود و فرزندش دربارة پيامبر و ارزش و اهميت آن حضرت صحبت داشت و خواهش کرد که خديجه را به همسري پيامبر درآورد و او هم موافقت نمود و از گوشت گاو خوراک فراوان تهيه کرده بودند و زن و شوهر هم از همان غذا خوردند.
پدر خديجه چون از مستي هوشيار گرديد، گفت: اين جامه زيبا چيست؟ و اين همه خوراک و بوي خوش براي چه؟
خواهر خديجه که با عمار صحبت کرده بود گفت: اين جامه را محمد(ص) دامادت برايت آورده است و ماده گاوي هم هديه آورد بود و چون خديجه را به همسري او درآورديم، گاو را کشتيم خويلد انکار کرد و گفت: من خديجه را به همسري محمد درنياوردهام و در حالي که داد و بيداد ميکرد خود را به هجر اسماعيل رساند. بنيهاشم هم بيرون آمدند و همراه پيامبر نزد او رفتند وبا او صحبت کردند. خويلد گفت: حالا آن کسي که ميگوييد من خديجه را به همسري او دادهام کجاست؟ پيامبر پيش آمد. همين که خويلد او را ديد گفت: بسيار خوب اگر قبلاً موافقت کردهام که مبارک و فرخنده باشد و اگر هم آن وقت موافقت نکردهام، حالا با جان ودل موافقم …
باز برميگرديم به سخنان استاد بزرگ جعفر مرتضي العاملي در کتاب الصحيح و درپاي شخصيتي تحريفي چون ورقة بن نوفل را در تاريخ ميکاويم:
نوبت ديگري که از ورقه نشان ميبينيم از مودر اول خطرناکتر است منظورم بدء الوحي با همان شروع وحي است. نميخواهم حادثه فجيع ناتواني محمد را در خواندن بگويم که بخاري در کتابش آورده است. آنجا را ميگويم که او از جبل النور به پايين آمد و اينقدر مضطرب و مشوّش بود که همانند انسان جن زده و يا در آب افتاده ميگفت: «زمّلوني، زمّلوني» «مرا بپوشانيد، مرا بپوشانيد» خديجه براي يافتن راهکار نزد ورقه بن نوفل رفت. باز سخنان ورقه آبي بود بر آتش ترديد و تشکيک محمد تو گويي ورقه همان سکينهاي است که خداوند براي آرامش رسول بر او نازل کرده است.
ما هر چه در تاريخ حرکت و تحقيق کرديم چيزي از هوي و واقعيت ورقه به دست نياورديم ما معتقديم که کسي چون ورقه در تاريخ، شخصيتي نميتواند باشد و موجودي ساختگي است.
حقيقت مواجهه خديجه(س) در جريان بعثت
زماني که پيامبر(ص) پس از اعطاي مقام نبوت، از جبل النور به پايين ميآيد، با افرادي مواجه است که همگان در این دو وجه مشترکند: يا تکذيب پيامبر ميکنند، يا از پيامبر(ص) طلب معجزه ميکنند؛ که اگر راست ميگويي شقّالقمر کن، اگر راست ميگويي چنين کن و چنان کن.
در اين هنگام خديجهي کبري(س) نه از رسول الله(ص) طلب اعجاز ميکند و نه العياذ بالله تکذيبش؛
او به پيشواز رسول ميرود؛ به استقبال او ميشتابد تا به او مبارکباد بدهد اتفاق مبارک رسالتي او را! در حالي که ميداند او کيست! در حالي که ميداند محمدي که از حرا برگشته است، با طبق طبق نور برگشته است.
و عرض ميکند: اين چه نوري است که در پيشاني شما ميبينم؟ فرمودند: اين نور نبوت است آنگاه پيامبر(ص) ارکان اسلام را براي ايشان بيان نمودند و حضرت خديجه(س) عرضه داشتند، «آمَنْتُ و صَدَّقْتُ و رَضَيْتُ و سَلَّمْتُ»؛ «من ايمان آوردم، پيامبريت را باور کردم، آيين اسلام را پسنديدم و تسليم شدم60.»
نه اينکه العياذ بالله از تشويش (!) پيامبر به ورقه پناه بياورد و نه اينکه بگويد اگر راست ميگويي پيامبري معجزه کن!
اگر چنين باشد که تاريخ دَدمنشانه در ردّ مقام عصمت و نحوهي رسالت الهي پيامبر سخن رانده، مجسمه تراشيده و شخصيت سازي کرده است، بايد گفت جاي بسي تأسف است از پيامبري که از حرا بر ميگردد، در حالي که نفهميده چه اتفاقي برايش افتاده و آنچه ديده و شنيده از شيطان بوده يا از ملک! و واي بر پيامبري که پير يهودي مسلکي برايش اثبات رسالت کند!
آري! در تمام آن روزهايي که پيامبر از در و ديوار و دوست و دشمن نميشنيد جز سنگ، و نمينوشيد جز تهمت، و نميديد جز پيکانهاي عنيف اتهام و کذب و دروغ، خديجه کبري است دل آرام و آرامبخش پيامبر؛ که خدايش فرمود: «فَانزَلَ اللهُ سکينَةَ علي الرّسول و علي المؤمنين»
نخستين بانوي معتقد به ولايت
اميرالمؤمنان علي بن ابيطالب(ع) از شش سالگي در خانه پيامبر تحت مراقبت حضرت خديجه(س) بودند و لذا خديجه(س) نسبت به آن حضرت، حق پرورش و مادري داشت؛ هنگامي که رسول اکرم(ص) مقام منبع ولايت را براي حضرت خديجه(س) بيان نمودند و از او درخواست کردند که به ولايت اميرالمؤمنان معتقد شود، حضرت خديجه(س) با صراحت تمام عرضه داشتند: من به ولايت علي(ع) ايمان آوردم و بيعت نمودم.61
مهرورزي حضرت خديجه(س) به حضرت علي(ع) در سطحي بود که در وصف اميرالمؤمنان(ع) فرمودهاند:
«او برادر پيامبر، عزيزترين مردمان در نزد او و نور چشم خديجه کبري است.62 »
همسر يگانه ي رسول
حضرت خديجه(س) تنها بانويي است که نسل طيب و طاهر رسول اکرم(ص) از او باقي ماند. او تنها بانوي شايستهاي است که خداوند او را وعاء و ظرف انوار درخشان امات قرار داد. پيامبر رحمت(ص) فرمودند: جبرئيل امين به من بشارت ميدهد که خداوند نسل مرا از او قرار ميدهد، و امامان امت و خلفاي من از او خواهند بود.63
پيامبر اکرم همواره به اين فضليت بزرگ امّ الفضائل، اشاره کرده و ميفرمودند: خداوند از او براي من فرزند روزي کرد و از ديگران محروم نمود.64
تا حضرت خديجه(س) درقيد حيات بودند، پيامبر اکرم(ص) با هيچ بانوي ديگري ازدواج نکردند. حضرت خديجه(س) سرچشمه کوثر جاري نبوت است که امروز بيش از هشتاد ميليون سيد از نسل او در جهان وجود دارد که مظاهر خير کثير و مصاديق کوثر، عطيه حق تعالي به خير البشر، حضرت پيامبراکرم(ص) ميباشند.
خديجه(س) محبوب پيامبر است و دوستداران خديجه(س) محبوبان پيامبرند ما نيز در جامعهي امروز با تمام وجود فرياد ميزنيم؛ در پيشگاه حاضر و ناظر رسول خدا که ما از دوستداران خديجهام؛ ما از محبان خديجهي کبري و اين بانوي بزرگ هستيم و پيامبري که در آن روزگاران دوستان و دوستداران خديجه را تفقد ميکرد، قطعاً امروز هم با دستان گشادهي پرفيضش، دوستداران کنوني خديجه را تفقد مينمايد.
شايان ذکر است آنچه ما در وصف خديجه و در دفاع از حريم مقدسش گفتيم، در حد درک قاصر ماست. خديجه شناسي را زماني بايد که امام عصر (عج) صبح دولتش بدمد، در کنار مسجد الحرام منبري گذاشته شود و او بگويد خديجه که بود!
درود بر آنان که از خديجه(س)، الهام ايمان و وفا ميگيرند و خديجه، برايشان اسوه صبوري والگوي ايثار در راه عقيده و باور است.
پی نوشت ها :
47- همان.
48-همان.
49-علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 16، ص 69.
50-همان.
51-همان.
52-همان.
53-همان.
54-همان.
55-همان.
56-الصحیح من سیرة النّبی الاعظم، ج 2، ص 23.
57-ورقة بن نوفل
58-ن.ک: عبدالله سبا، عسکری.
59- مشابه اين نقل را ابن سعد در الطبقات الکبري، ج 1، ص 133، آورده است
60-علامه مجلسي، بحار الانوار، ج 18، 232.
61-بحار الانوار، ج 18، ص 230.
62-همان.
63-همان.
64-همان.
منابع و مآخذ مقاله :
1. کرمی فریدونی، علی، جلوههایی از فروغ آسمان حجاز، قم، انتشارات دلیل ما، 1383 ش.
2. مهدیپور، علیاکبر، سرچشمه کوثر.
3. العاملی، سید جعفر مرتضی، الصحیح من سیرة النّبی الاعظم، ج 2.
4. پایگاه اطلاعرسانی بانوی جهان اسلام حضرت خدیجه(س).