حضرت خدیجه از باشرافت تر ین و اصیلترین قبایل عرب بودند، که از جانب پدر در جد چهارم و از ناحیه مادر، در جد هشتم با پیامبر (صلوات الله علیه واله) مشترک بودند. به خاطر همین شرافت نسب و ایمان قلبیش به پیامبر (صلوات الله علیه واله) و مکتب خاتم رسولان (صلوات الله علیه واله) توفیق ازدواج با رسول خدا را پیدا کرد.
و مدت بیست و پنج سال با تمام توان از محبوبش پیامبر اکرم (صلوات الله علیه واله) دفاع کرد؛ و سرانجام در سالی که از طرف پیامبر (صلوات الله علیه واله) به عام الحزن نام گرفت به جوار رحمت ابدی شتافت.
کلید واژه:
خدیجه، سیره، ازدواج، عام الحزن.
مقدمه:
زن گلی است خوشبو و پر ثمر که در همیشه تاریخ بر تارک عالم بشری درخششی غیر قابل انکار داشته است.
زنان و بانوان از ارکان اساسی جوامع بشری هستند، و عالیترین نقش سازنده را با عناوین، همسر، مادر در دوایر زیستی انسان دارا میباشند.
و بدین خاطر است که اگر بانوان در جامعهای سالم وبا کمال و عفت پیشه باشند و از انحرافات بنیان برانداز به دور، آن جامعه در کمال سلامت اخلاقی و سعادت انسانی خواهد بود، وگرنه سراشیبی سقوط و مرگ در انتظارش لحظه شماری میکند.
پس بی جهت نیست که دین جاودانی اسلام که در بر دارنده تمامی نیازهای بشر مترقی است، تا پایان قرون تکاملی انسانی است، اهتمام بسیاری به این قشر بزرگ و مهم جامعه نموده، و دستورات متعددی در رابطه با ابعاد مختلف زندگانی آن صادر فرموده است.
بر همین اساس است که علاوه بر آیات نورانی کلام وحی، و احادیث و روایات معصومین، (علیهم السلام)، که شامل برنامهها و احکام سازنده و هدایت گر است، مطالعه و بررسی زندگانی و سرگذشت بانوان بزرگ، و نمونه تاریخ مورد سفارشات مؤکد دین قرار گرفته است، تا مسیر سازندگی دختران وزنان کمال جو و سعادت طلب را روشنتر و هموارتر گرداند.
آنچه در این مجموعه از نظرتان میگذرد، برگهایی است از دفتر زندگی حضرت خدیجه (سلام الله علیها)، که با زندگی خود بهترین درسهای زندگی را به همه بانوان کمال جوی تاریخ داده است.
الف:اجداد و نصب خدیجه.
سلسله نسب حضرت خدیجه (علیها سلام) از ناحیه پدر چنین بود:
«خدیجه دختر خویلد بن اسد بن عبد العزی ابن قصی بن کلاب»
قصی بن کلاب جد چهارم پیامبر خدا (صلی الله علیه واله)، بنابراین حضرت خدیجه (سلام الله علیها) با چند واسطه دختر عموی پیامبر (صلی الله علیه واله)، و ریشه خاندانش از خاندان قریش در جد چهارم پیامبر (صلی الله علیه واله) با هم متحد میشدند.
از این رو گاهی همدیگر پسر عمو و دختر عمومی خواندند.
سلسله نسب حضرت خدیجه (سلام الله علیها) از ناحیه مادر چنین بود:
«خدیجه دختر فاطمه بنت زائده بن اصم بن رواحة بن حجر بن عبد بن معیص بن عامر بن لوی بن غالب.».
لوی بن غالب جد هشتم پیامبر (صلی الله علیه واله) است، به این ترتیب حضرت خدیجه (علیها سلام) از جانب مادر، در جد هشتم پیامبر (صلی الله علیه واله) به همدیگر متحد میشوند، در نتیجه سلسله نسب حضرت خدیجه (علیها سلام) به حضرت اسماعیل و ابراهیم خلیل (علیهما السلام) جد بیست هشتم و بیست نهم میرسد.
در این جا نظر شما را به شرح کوتاه سه نفر از خاندان اصیل و شرافتمند خدیجه (علیها السلام) جلب میکنیم:
1-جناب «اسد» فرزند عبدالعزي، جد خدیجه (سلام الله عليها) :
«أسدبن عبدالعزي» جد خدیجه (سلام الله عليها) از جملهی شخصیتهای بزرگ مكه كه به مظلومان و گرفتاران توجه خاص داشت و از جملهی كارهاي مهمي كه در این مسير انجام داد شركت در پيمان جوانمردانه به نام «حلف الفضول (1) بود كه مورد احترام شايان پيامبر صلی الله علیه و آله هم قرارگرفته بود و اين نشان میدهد كه اسد از خيرخواهان و خردمندان عصر خود بوده، در تاریخ نوشته شده اين پيمان در خانهی«عبدالله بن جدعان» بسته شد و پيامبر صلی الله علیه و آله در آن هنگام بيست سال داشتند و ايشان در مورد اين پيمان فرمودهاند: «لَقَدْ شَهِدْتُ حِلْفاً فِي دارِ عَبداللهِ بْنِ جُدعان ما اُحِبُّ اَنَّ لِي بِهِ حُمُرُ النَّعَمِ (2)؛ «در پيماني شركت كردم كه حاضر نيستم آن را بشكنم و در عوض شتران سرخ موي حجازي را به من بدهند.».
2- خويلد پدر خديجه (سلام الله عليها) :
براي توضيح شخصيت خويلد پدر خدیجه به برخي تلاشهای او اشاره میکنیم:
خويلد تنها مردي بوده كه در مقابل پادشاه يمن به نام «تُبّع» ايستاد، آن زمان كه میخواست حجر الا سود را با خود به يمن ببرد و خويلد هم به نيت حمايت از مناسك و عبادات ديني با شجاعت تمام با او مبارزه كرد و به او هشدار داد كه اگر اين كار را بكند مورد خشم خدا قرار میگیرد؛ «انَّ رَبُّ البَيْت لَنْ يَتْرُكْهُ، بَلْ سَتَحِلُّ عَلَيه اللَعنَة اللَّتي تُؤدِي بِهِ اِلَي النَّهلُكَة (3)؛«بدان كه پروردگار كعبه از آن دفاع خواهد کرد و متجاوز را به كيفرمي رساند و به لعنت ابدي گرفتار خواهد ساخت.»كه نشان دهندهی يكتاپرستي و دين داري و اعتقاد راسخ او به خداوند و شجاعت و فضيلت و درايت و مقاومت و ايستادگي او در برابر اشغالگری هاي بي منطق آن محيط كفرآميز دارد كه مسلماً همهی اين ویژگیها در وجود حضرت خديجه (سلام الله عليها) جريان مییافت.
3- ورقة بن نوفل عموي خديجه (سلام الله عليها) :
«ورقه» فرزند «نوفل» عموي انديشمند خديجه (سلام الله عليها) در جد جدش با پيامبر مشترك بود، بيان شده او دين نوراني داشته و حقانيت اسلام را میدانسته و دائماً از بت پرستان اهل مكه خرده میگرفته و عبادتش را طبق دين ابراهيم علیه السلام انجام میداده، او مسلط به تورات و انجيل بوده، از شاعران و صاحبان علم در جاهليت بشمار میآمده و بسياري از امور زندگي خديجه (سلام الله عليها) با مشورت و راهنمايي ورقه ختم به خير میشده (4)، پيامبر صلی الله علیه و آله در مورد او فرمود: «لاتَسَبّوا وَرَقَة فَاِنّي رَأيْتُهُ فِي ثياب بَيضٍ وَهُوَالذّي يَقول: اِرْفَعْ ضَعيفُكَ لايُحِرُّبِكَ ضَعْفُهُ يَوْماً فَتَدْرُكُهُ العَواقِبَ قدنما (5) ؛«ورقه را سبّ نكنيد، زيرا من او را در لباس سفيدي ديدم كه میگفت: به ضعيفان ياري رسانيد زيرا عواقبش در روزي میآید.».
همچنين بيان شده در یکی از عيدهاي قريش، بت پرستان دور بُتي جمع شده بودند و در برابر آن سجده میکردند، چهار نفر از سران آن جامعه، اين رفتار آن بت پرستان را نپسنديدند و در گوشهای با هم صحبت كردند تا چه كنند كه اين مردم را كه از راه و رسم ابراهيم خليل علیه السلام منحرف شدهاند به راه حق برگردانند، يكي از اين چهارنفر «ورقة بن نوفل» گزارش شده. (6)
ب:ازدواج خدیجه :
برخلاف پندار برخی که پیوندهای خانوادگی را همانند و همسان میبینند، ازدواجها نه تنها یک فرم وهمانند نیستند، بلکه مانند زندگیها متنوع و دارای اقسام گوناگونی هستند:
1-پیوندهای قالبی و محیطی؛
2-غریزی و حیوانی؛
3-واپس گرا یا نه و دنباله روانه؛
4-انسانی و اخلاقی؛
و دیگر پیوندها و ازدواجهای هدفمند و درس آموز و تاریخ ساز والهام بخش، که در معنویت و شکوه چیزی فراتر از پیوندهای انسانی و اخلاقی است و برای خود ویژگیهایی دارد.
ازدواج پیامبر و خدیجه از آخرین نوع بود؛ چرا که ان دو انسان بزرگ منش، همانگونه که خود دو جوان بی نظیر و نمونه در سیما و منش و یا جمال و کمال بودند، پیوندشان نیز برای تاریخ قالب شکن، تاریخ ساز، نمونه وزندگی بخش بود؛
مراحل ازدواج:
1- تحقيق در ازدواج.
تحقيق در ازدواج از مهمترین راههای شناخت در ازدواج است كه هر دو خانوادهی دختر و پسر بايد آن را جدي بگيرند. در حقیقت دو نوع تحقيق رايج است يكي تحقيق اوليه كه بيشتر مسألهی همتايي خانوادگي از جهت ديني و فرهنگي مدنظر است و دومي تحقيق اصلي كه پس از خواستگاري و جلسات گفت و گوي پسر و دختر انجام میشود كه هر دو نوع تحقيق در زندگي خديجه (سلام الله عليها) براي انتخاب رسول خدا صلی الله علیه و آله به چشم میخورد بيان میشود.
1/1- تحقيق اوليه: فرستادن ميسره با كاروان محمد صلی الله علیه و آله :
ماجراي فرستادن ميسره به همراه كاروان محمد صلی الله علیه و آله از اينجا آغاز میشود كه حضرت ابوطالب طبق وصيت پدرش از پيامبر صلی الله علیه و آله سرپرستي میکرد، پيري و فقر و سالمندي بر او چيره شده و او را خانه نشين كرده بود و نمیتوانست به سفرهاي تجارتي برود، روزي پيامبر صلی الله علیه و آله پيش عمويش، ابوطالب آمد، ديد او بسيار ناراحت است، پرسيد: «عنوان! چرا ناراحت هستيد!؟».
ابوطالب گفته بود: «اَنَا رَجلٌ فَقيرٌ لامال لِي وَقَد اشتَدَّ زمان عَلَينا… ».
«پيري و ضعف و فقر بر من چيره شده، و عمرم روبه اتمام است، تصميم داشتم برايت تشكيل خانواده دهم و همسري برايت بگيرم ولي میدانم كه وضع مالي من اجازهی اين كارها را نمیدهد» خلاصه اینها باعث شد پيامبر با پيشنهاد عمويش به همراه كاروان تجارتي خديجه (سلام الله عليها) راهي سفر شود، اين پيشنهاد از طرف خديجه (سلام الله عليها) هم با كمال رضايت پذيرفته شد و اجرت سفر هم مشخص شد و خديجه (سلام الله عليها) شخصاً كنار كاروان آمد و به غلام خود ميسره كه سرپرستي كاروان را به عهده داشت سفارش آن حضرت را كرد و به او گفت: همه جا از محمد صلی الله علیه و آله فرمان برداری كن، مبادا برخلاف دستور او رفتار كني.
كاروان با بدرقهی باشكوه خديجه (سلام الله عليها) و عموهاي پيامبر صلی الله علیه و آله و… حركت كرد.
در آخر كاروانيان با نظارت پيامبر صلی الله علیه و آله به مركز تجارت رفتند و به خريد و فروش كالاها پرداختند و سود فراواني نصيب كاروان شد و بعد به سوي مكه برگشتند.
در مسير راه «ميسره» حساب كرد و نتيجه گرفت كه سود بسياري در این سفر نصيب خديجه (سلام الله عليها) شده و مسلماً از بركات وجود محمد صلی الله علیه و آله و ايمان و راستگویی و امين بودن اوست به خاطر همين به محمد صلی الله علیه و آله گفت: «ما سالهای زيادي است براي خديجه (سلام الله عليها) تجارت میکنیم ولي در هيچ سفري اين همه سود نبرديم، خيلي خوشحالم كه هرچه زودتر به مكه برسيم و اين خبر خوش را به خديجه گزارش دهم» وقتي خديجه (سلام الله عليها) هم كاروان تجارتیاش را با شترهايي كه مانند عروس آراسته و شاداب ديد خيلي خوشحال شد چون در هر سفر تجاري دست كم چند شتر میمردند و يا بيمار میشدند و اين همه بركت و سودآوریهای محمد صلی الله علیه و آله او را شگفت زده كرده بود و دائماً میگفت: «هذا كُلُّهُ بِبَرِكَت مُحَمَّد، وَالله يا اَبتَاهُ اِنَّهُ مُبارك» (7)
«اي پدر! همهی اين اموال به بركت وجود حضرت محمد صلی الله علیه و آله به دست ما آمده، به خدا سوگند محمد صلی الله علیه و آله سيماي پربركت و چهرهی پر ميمنت دارد، در هیچ سفر تجارتي اين همه سوء به دست ما نيامده بود.».
و بعد خديجه سريعاً پيش ميسره آمد و از او خواست مو به مو رفتار محمد صلی الله علیه و آله را در این سفر، از ايمان و اخلاص و ادب و امانت و صداقت و… بگويد، و همهی اینها چيزي جز زمينه سازي يك ازدواج موفق و با معنويت نبود، و يكي از مهمترین نکتهای كه به چشم میخورد اين است كه خديجه (سلام الله عليها) چون خودداری اين ویژگیهای برجسته بودند به همين خاطر به دنبال كسي بود كه اين ویژگیهای مثبت و ارزشهای اخلاقي را داشته باشد زيرا به طور مثال تأكيد بر ويژگي دين داري در ازدواج، براي كسي مهم است كه خود به ارزشهای ديني اعتقاد دارد وگرنه ازدواج غيرمتدين با متدين در صورتی كه فاصله زياد باشد، اصل معنويت و همتايي در ازدواج را نقض میکند و مشكلاتي جدي را در زندگي زناشويي به وجود میآورد.
1/2:نويدها و نشانههای دانشمندان:
حضرت خديجه (سلام الله عليها) با اينكه داراي درايت و تدبير بودند و با پيش شناختي كه از پيامبر پيدا كردند هرگز يك تنه جلو نرفتند و عجولانه ازدواج نكردند، از همه مهمتر از بزرگان و دانشمندان زمان خود مشورت و كسب اطلاع كردند و اين خود يك درس بزرگي براي مراحل قبل از ازدواج بشمار میرود، چرا که جايگاه عشق و عقل دو جايگاه متفاوت است، كه هركدام زمان خاص خود را میطلبد.
و اما اولين نويد و نشانه در زندگي خديجه هنگامي بود كه آن بانو در خانهی خود نشسته بودند و يكي از عالمان و زاهدان هم در حضورشان بودند و از موسي و مفاهيم و معارف دين و آيين او و روند تاريخ و آیندهی جهان و تحولات آينده با الهام از بشارتهایی كه موسي علیهالسلام در مورد آخرين پيام آور بزرگ خدا و نشانههایی كه او در این مورد داده بود، براي خديجه (سلام الله عليها) میگفت، كه در این لحظه محمد صلی الله علیه و آله از مقابل خانهی خديجه عبور كرد.
چشم آن عالم پارسا به آن حضرت افتاد و بلافاصله از حضرت خديجه (سلام الله عليها) خواست كه آن جوان را دعوت كند. هنگامي كه آن جوان وارد خانهی خديجه شد، عالم اسمش را پرسيد و پس از شنيدن نام و نشان و تبار و ریشهاش، با نهايت ادب و فروتني از او خواست تا لباس خود را از روي سينه و قلب مباركش كنار بزند تا او سينه و نشانههای او را بررسي كند آن عالم نشان بشارتها و وصفهایی را كه در آیین موسي و مسيح علیه السلام در وصف آخرين پيامبر خدا خوانده بود ديد و حقيقت را شناخت و به آرامي و متانت گفت:
«آري به خدا سوگند که يافتم، اين همان انسان والاست و اين نيز نشان رسالت و نبوت بر سینهی اوست، آري او آخرين پيام آور خدا و آخرين راهنماي انسانها و تاريخ ساز است و ديري نمیگذرد كه پيش بيني و آينده نگريم با فرود وحي و جبرئيل بر او محقق میشود.».
خديجه (سلام الله عليها) براي اطمينان بيشتر پرسيد: از كجا میگویی كه او به چنين مقام والايي رسد؟
عالم جواب داد كه من نشانههای آخرين پيام آور خدا را در «تورات» خواندهام و به يادم هست كه از نشانههای او اين است كه در كودكي پدر و مادر او، از دنيا میروند و او در حمايت نياي خود و عمويش بزرگ میشود، سپس با زني از قريش ازدواج میکند.
و بعد آن عالم پارسا به خديجه (سلام الله عليها) اشاره كرده و گفت: «سعادتمند كسي است كه به همسري او در اين راه مفتخر گردد.».
اينجا بود كه خديجه (سلام الله عليها) در دلش احساس محبت به آن جوان كرد (وَقَداشْتَغَلَ قَلبَ خَديجَة بِنْتَ خُويلد بِحُبُّهُ… )(8)
– از دیگر نويدهايي كه به تصميم گيري خديجه (سلام الله عليها) كمك كرد اين بود كه در يكي از عيدها، زنان قريش در مسجدالحرام جمع شده بودند ناگهان يك مرد از دانشمندان يهودي نزديك آن هاآمد و گفت:
«ليوشك أن يَبعَثَ في كُنَّ بنبِّي، فأيَكُنَّ اِستِطاعَتُ أن تَكون لَهُ أرضاً يَطأها فَلتَفعَلَ، فَحصبُنُه…»؛ «بزودي درميان شما پيامبري پديد میآید، پس اگر هر يك از شما میتواند همچون زميني براي او باشد و او بر آن گام نهد سزاوار است اين كار را انجام دهد.»
زنان قريش وقتي اين جسارت را از او ديدند، آن مرد را سنگ باران كردند و او فرار كرد، ولي اين حرف آن مرد يهودي بر قلب خديجه (سلام الله عليها) نشست و در انتظار بود تا آن افتخار نصيبش شود. (وقت ذلِكَ القَول فِي قَلبِ خَديجَة) (9)
– از نشانهها و پيام دهندگان اين ازدواج ورقة بن نوفل پسر عموي خديجه (سلام الله عليها) از متفكران و دانشمندان عرب بود كه بر اثر مطالعهی دقيق کتابهای آسماني میدانست كه محمد صلی الله علیه و آله با بانويي از قريش ازدواج میکند، كه آن بانو سرور زنان قوم خود و رئيس قبیلهاش است و اموال خود را در راه.
پيشبرد و اهداف محمد صلی الله علیه و آله انفاق میکند و جانش را هم در راه همسرش فدا میکند و در همهی امور يار واقعي او خواهد شد، ورقه نتيجه گرفته بود كه آن بانو همان دختر عمويش، خديجه (سلام الله عليها) است چون اين ویژگیها تنها در خدیجه وجود داشت، بخاطرهمين هر وقت او را میدید به او میگفت: «اي خديجه! به زودي به مردي میپیوندی كه برترين و شریفترین انسانها در سراسر زمين و آسمانهاست.».
ورقه اوصاف عالي پيامبر صلی الله علیه و آله را براي خديجه (سلام الله عليها) شرح میداد و خديجه (سلام الله عليها) به رسم احترام و تشكر خواست خلعت و هدیهای به عمويش بدهد ولي ورقه گفت:
«ياخديجه! لا تَرغيبي فِي مثل هذا، فَلَستُ براغبٍ فِيهِ، وَإنّما الرَّغبَةُ فِي شَفاعَةِ مُحَمدٍصلی الله علیه و آله (10)….؛ «اي خديجه! من چيزي از متاع دنيا را نمیخواهم. بلكه از تو میخواهم در روز قيامت از پيشگاه محمد صلی الله علیه و آله براي من شفاعت كني، بدان که حساب و كتاب و عقابي در میان است. هیچکس نجات نمییابد جز كساني كه حضرت محمد صلی الله علیه و آله را تصديق كنند و از او پيروي كنند و ای بر کسی كه از بهشت رانده شود و وارد دوزخ گردد.».
«ورقة بن نوفل» خديجه (سلام الله عليها) را تشويق میکرد كه حتماً با اين ازدواج مقدس موافقت كند و خديجه هم كه مسلماً بي دليل تصميم نمیگیرد.
– نسطور از راهبان مسيحي، كسي بود که براي اولين بار خبر به همسري درآمدن خديجه با محمد صلی الله علیه و آله را به ميسره داده بود و ميسره هم تمام ماجرا را براي خديجه (سلام الله عليها) تعريف كرد، ماجرا اين طور بود كه هنگامي كه كاروان تجارتي خديجه همراه محمد صلی الله علیه و آله حركت كردند، در نزديك صومعهای كه راهب مسيحي به نام نسطور در آنجا بود، گذر میکرد براي استراحت در كنار درختي كه در آنجا بود توقف كردند و محمد صلی الله علیه و آله هم رفت و در زير سایهی آن درخت نشست.
ميسره هم كه به دستور بانوي خود همه جا همراه رسول خدا بود، از آن حضرت جدا نمیشد، ناگهان صداي «نسطور» را شنيد كه او را به نام صدا زد و در مورد مردي كه پاي درخت نشسته بود سؤال كرد و گفت:
«سوگند به خدا زير اين درخت جز پيغمبر خدا صلی الله علیه و آله فرود نمیآید (11)؛ و سپس به خدمت آن».
حضرت رفت و دست و پاهاي محمد صلی الله علیه و آله را بوسيد و گفت:
«گواهي میدهم كه معبودي جز خداي يكتا و بي همتا نيست و گواهي میدهم كه محمد صلی الله علیه و آله رسول خدا است.».
بعد از آن به میسره گفت: «طاوَعْهُ فِي أواره وَ نواهيد، فَانَّهُ نبي والله ما جَلَسَ هذا المَجلِسُ بَعْدَ عيسي اَحد غَيره (12) …؛ «از اين شخص (حضرت محمد صلی الله علیه و آله) در امر و نهي او اطاعت كن، چرا که او پيامبر است سوگند به خدا بعد از عيسي علیه السلام هيچ كس جز اين شخص در زير اين درخت ننشسته است، عيسي علیه السلام به ظهور او مژده داده است، مژده به آمدن رسولي بعد از خود كه نام او احمد است و او به سراسر زمين حكومت میکند.».
1/3: وساطتهای سرنوشت ساز:
بعد از تحقيقات اولیهی انجام شده يعني وقتي كه مسألهی همتايي و هم کف و بودن تا حدی روشن شد و مشورت با بزرگان و آشناياني كه از سطح علمي برخوردارند، نوبت به تحقيق اصلي میرسد، به خاطر همين نياز به زمينه سازي براي آشنا كردن هردو خانواده است، نياز به وساطتهایی تا هر دو طرف به هم نزدیکتر شوند و نظر هردو طرف ازدواج را نسبت به یکدیگر بدانند، در زندگي خديجه (سلام الله عليها) دو واسطه مؤثر بود و يكي واسطه گري «نفيسه» از دوستان خديجه (سلام الله عليها) و ديگري وساطت «صفيه» عمهی پيامبر صلی الله علیه و آله، چرا که حيا و عفت دو دُرّ گران بهایی هستند که بو سیله ي اين وساطتها حفظ میشود وگرنه اگر پردهی حيا و عفت پاره شود، شايد خداي ناكرده، حتي پدر و مادر هم از ازدواج فرزندانشان خبردار نشوند. به هر حال مرحلهی بعدي در زمينه سازي ازدواج، وساطتهای سرنوشت ساز است؛
وساطت نفيسه و صفيه:
«نفيسه» از دوستان خديجه (سلام الله عليها) از زنان قريش و دختر «منبر» بود، خديجه او را دعوت كرد و به صورت خصوصي حرف دلش را به او گفت و به او فرمود كه پيش محمد صلی الله علیه و آله برو و موضوع ازدواج من با او را مطرح كن، نفيسه هم كه كسي جز خديجه (سلام الله عليها) را لايق محمد صلی الله علیه و آله نمیدید، پيش محمد صلی الله علیه و آله رفت و گفت: «مايَمْنَعُكَ اَن تَتَزَوَّجَ يامُحَمَّد!؟» «اي محمد، چرا زن نمیگیری!؟».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله اعلام كرد كه دستم خالي است و نمیتوانم شرايط ازدواج را مهيا كنم، نفيسه.
با اميدواري به محمد صلی الله علیه و آله به او بانويي را معرفي كرد كه نزدیکترین بانو به او بود، او حضرت خديجه را به محمد پيشنهاد كرد و محمد صلی الله علیه و آله با سكوت معني دار خود به نفيسه جواب مثبت داد. بعد از اين ماجرا خبر اين ازدواج از حالت خصوصي به حالت عمومي رسيد و عموهاي پيامبر نيز باخبر شدند ولي آنها متحير بودند كه آيا خديجه (سلام الله عليها) آمادگي براي ازدواج با مرد فقيري چون محمد صلی الله علیه و آله را دارد يا نه، و بالاخره با پيشنهاد محمد صلی الله علیه و آله، عمهاش «صفيه» براي خواستگاري به خانهی خديجه (سلام الله عليها) رفت.
خديجه (سلام الله عليها) خانه را خالي كرده بود و آمادهی پذيرايي شد و هنگامی كه به استقبال «صفيه» آمد، پايش به پايين لباسش گیر کرد و لغزيد و گفت: «لااَفْلَحَ مَنْ عاداكَ يا مُحَمَّد!» «اي محمد! آن كس كه با تو دشمني كند رستگار نخواهد شد.».
همين حرف خديجه بر دل صفيه نشست و گفت: «اين دليل خوبي به رضايت خديجه (سلام الله عليها) با وصلت با محمد صلی الله علیه و آله است، وقتي صفيه به داخل خانهی خديجه (سلام الله عليها) آمد، خديجه خواست غذا بياورد، ولي صفيه گفت:«من براي خوردن غذا به اينجا نيامده اند، بلکهای دختر عمو! آمدهام از تو در مورد موضوعي سؤال كنم!؟».
خديجه (سلام الله عليها) موضوع را فهميد و گفت: «آري، درست است، اگر میخواهی آن را پنهان كن يا آشكار كن، من از محمد صلی الله علیه و آله براي خودم به عنوان همسر خواستگاري میکنم، و مهریهی ازدواج با او را از مال خودم به عهده گرفتهام، اگر او چيزي در این مورد فرمود، سخن او را تكذيب نكنيد من به خوبي میدانم كه او از طرف خداوند تأييد میشود- واقعاً اگر چنين مردي پيدا شود كه نمیشود لايق خواستگاري كردن است و جاي سؤالي را باقي نمیگذارد-».
«صفيه» لبخندي زد و گفت: «و الله، انَّكَ لمعذورَةٌ فَمِن اَحْبَبْتَ واللهُ ما شاهِدْتَ عَيْني مثلُ نُورُ جبينُه (13).؛«سوگند به خدا! تو در پاسخ مثبتي كه دادي معذور و ستوده هستي، سوگند به خدا نوري درخشنده تر از چهره ي حضرت محمد صلی الله علیه و آله را ندیدهام، و سخني شیرینتر و زيباتر از سخن برادرزادهام را نشنیدهام.».
1/4:گفتگوي قبل از ازدواج:
بعد از مرحلهی اول در تحقيق اصلي نوبت به گفتگوي دختر و پسري كه قصد ازدواج دارند میرسد تا بعد از آن به رفع ابهاماتي كه به طور معمول پس از گفت و گو و.
آشنايي بيشتر ايجاد میشود، بپردازند، وساطتها در زندگي خديجه نشان داد كه ايشان هم كفو هم هستند و شرايطشان به هم سازگار است؛ و چنان ازدواج معنوي و سرنوشت سازي تشكيل میشود، در کل بعد از اين مراحل به گفتگوي خصوصي میرسیم تا نظراتشان را به هم بگويند و با ویژگیهای ظاهري، هم آشنا شوند؛
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با صداي بلند گفت: «السَّلامُ عَليكمُ يا اَهلَ البيت، سلام به شما اي اهل خانه».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «سلام بر تو گوارا باد، اي نور چشمم.».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: «اَبْشرِخَديجَة بقَوم اَموالها و سَلامَتها، به سلامت رسيدن اموالت را به تو تبريك میگویم.».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «هنياً لك السَّلامَة ياقُرَّةَ عَيْني، فَوَاللهِ اَنتَ عِندي خَيرَ مِنْ جَميعِ الاَمْوال وَالاَهل، اي نور چشمم! سلامتي خودت را به من تبريك بگو، سوگند به خدا تو در نزد من از همهی اموال و بستگانم برتر هستي.» حضرت خديجه (سلام الله عليها) از ديدار آن حضرت خيلي خرسند و خوشحال شده بود و پس از گفتگوهاي طولاني به محمد عرض كرد: تو در نزد من علاوه بر آنچه را به عنوان اجرت سفر يقين كرده بودم، اموال ديگري نيز داري و در ادامه پرسيد: «ياسِّيدي! اِذا سَألتَكَ عَن شيء تُخبرني؟، آيا اگر من از شما سؤالي كردم، پاسخ من را مي دهي!؟».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمودند: آري.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: وقتي كه شتر و مال را از من گرفتي، میخواهی با آنها چه كار كني؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: منظور شما از اين سؤال چيست؟
خديجه (سلام الله عليها) گفت: میخواهم به آن اضافه كنم.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت: عمويم ابوطالب میخواهد دو شتر باركش و دو شتر سواري و مقداري پول به من بدهد و به وسیلهی آنها با زني از زنان قريش ازدواج كنم كه به مهر و وسايل اندك قانع باشد و من را به چيزي كه در توانم نيست، به زحمت نيندازد.
حضرت خديجه (سلام الله عليها) گفت: اي سرور من! آيا دوست نداري كه براي تو زني را خواستگاري كنم، تا قلبت را شاد كند!؟
حضرت محمد صلی الله علیه و آله گفت:آري، چنين همسري میخواهم.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: همسري براي تو و از قوم تو از اهالي مكه پيدا کردهام، كه از نظر مال، جمال، كمال، عفت، سخاوت و پاکدامنی از همهی زنان برتر است، تو را در امور زندگي كمك میکند، و به اندك قانع است و از غير تو به بسيار قانع نيست، او از خويشان نزديك توست، شاهدان و بزرگان عرب به وجود او بر تو حسادت میورزند.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله فرمود: نام او چيست؟
خديجه (سلام الله عليها) گفت: «هي َمملو كَتُكَ خَديجَه، او كنيز شما خديجه نام دارد».
حضرت محمد صلی الله علیه و آله با شنيدن اين حرف از شدت شرم سرش را پايين انداخت و عرق خجالت از پيشانيش سرازير شد و ساكت ماند.
خديجه (سلام الله عليها) دوباره صحبت را شروع كرد و گفت: «ياسِّيدي مالك لاتَجيب؟ وَانتَ وَاللهِ لي حبيب، وانّي لا اَخاف لَك اَمراً و…، اي آقاي من! چرا پاسخ نمیدهی، سوگند به خدا تو محبوب دل من هستي، و من در هيچ كاري با تو مخالفت نمیکنم و مطيع تو میباشم، هرچه را دوست داري و میپسندی همان را حكم كن، قلب من جز خشنودي و رضاي تو را نمیپسندند.».
حضرت خديجه اصرار كرد تا محمد صلی الله علیه و آله صحبت كند.
حضرت گفت: اي دختر عمو! تو زني ثروتمند هستي ولي من تهيدست، و توان زندگي با تو را ندارم، زني مانند تو مشتاق مردي مانند من نيست، من زني میخواهم كه از نظر مالي در سطح من باشد و مانند من به ساده زيستي عادت داشته باشد ولي تو ملکهای هستي كه همتايت بايد شاهان باشند.
خديجه (سلام الله عليها) گفت: سوگند به خدا اگر ثروت تو اندك است، ثروت من بسيار است، و کسی كه حاضر است جانش را فدايت كند، از فدا کردن ثروت دريغ نمیکند، من و غلامان و كنيزان و همهی اموالي را كه در اختيارم هست، همه را در اختيار تو میگذارم، سوگند به خداي كعبه گمان نمیکنم چيزي بين من و تو فاصله بین دارد.
سپس قطرات اشك از چشمان خديجه (سلام الله عليها) سرازير شد و بعد حضرت محمد صلی الله علیه و آله ماجرا را براي ابوطالب تعريف كرد و ابوطالب گفت: «همين الان تو و عموها براي خواستگاري خديجه به خانهی او برويد.»(14)
به اين ترتيب اين ازدواج صورت گرفت به طوری كه در روز ازدواج خداوند به جبرئيل وحي كرد به بهشت فرو رود و مقداري مُشك و عنبر از آنجا بردارد و بر کوههای مكه بريزد، باران عطر بر کوهها و خانهها و راههای مكه میبارید، بوي دل انگيز عطر بهشتي سراسر فضاي مكه را پُر كرده بود به طوری كه هر مردي كه با همسرش ملاقات میکرد از همسرش میپرسید: «من أين لك هذا الطيب!؟»؛ «اين بوي خوش از كجاست!؟».
همسرش در جواب میگفت: «هذا من طيب خَدِيجَه و مُحمدٍ (15) ؛«اين بوي دل انگيز از بوي خوش ازدواج خديجه و حضرت محمد صلی الله علیه و آله است.».
– بله، نه تنها میتوان ازجزء جزء زندگی و مراحل ازدواج اين دو يار با وفا الگو گرفت بلكه میتوانیم دعا كنيم کهای كاش در هيچ شب عروسي و به دنبالش هيچ روز از روزهاي زندگي هيچ انساني بوي گناه و نفرت نيايد و هميشه بوي مشك و عنبر بهشتي در قلبها و خانههایمان بپيچد.
پينوشتها:
– در جزيرة العرب ميان قبائل ضعيف پيمان هايي منعقد شد كه اين پيمان ها «حلف» ناميده مي شد و چون يكي از اين پيمان ها ميان عده اي بسته شد كه سه نفر ازاعضاي مركزي آن به نامهاي فضل بودند، اين پيمان را «حلف الفضول» گفتند.
2- احمدبن زهيدبن حرب، اخبارالمكيين، ج 1، ص 303
3- حسين شاكري، ام المؤمنين خديجة الطاهره، ص 143
4- ابي بكر علي، خزانة الادب و غابة الادب، ج 1، ص 362؛ محمدبن طاهربن عاشور، التحرير و التنوير، ج 6، ص 49، ج 11، ص 197؛ ابي حيان اندلسي، البحرالمحيط في تفسيرالقرآن، ج 7، ص 125؛ احمدبن محمدبن عجيبه، البحرالمديد في تفسيرالقرآن المجيد، ج 1، ص 537
5- ابي بكرعلي، همان، ج 3، ص 363
6- محمدجواد مغينه، تفسيرالكاشف، ج 5، ص 97
7- محمد عبده يماني، الانوار في مولود البني، صص 254 و 297؛ محمد باقرمجلسي، بحار الانوار، ج 16، صص 16 و 26 و 51 و 52؛ يوسف صالحي شامي، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خيرالعباد، ج 2، ص 158؛ ابن جوزي، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، ج 2، ص 313؛ ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 6؛ مقريزي، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ ابن سعد، طبقات الكبري، ج1، ص103
8- محمد عبده يماني، همان، ص 223؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص 20؛ سيلاوي، الانوار الساطعة، ص34
9- علي بن يوسف حلي، العدد القويه، ص 141؛ ابن شهر آشوب، مناقب ال ابيطالب، ج 1، ص 41؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص4
10- همان، ج 16، صص 91 و 95؛ سيلاوي، همان، ص95
11- ابن حجر عسقلاني، الأصابه، ج 6، ص 397؛ مقريزي، امتاع الاسماع، ج 8، ص 188؛ علي بن يوسف حلي، همان، ص 141؛ ابن سعد، همان، ج 1، ص 104؛ ابن هشام، همان، ج 1، ص199
12- ابن شهرآشوب، همان، ج 1، ص 40؛ علي بن يوسف حلي، همان، ص 141
13- محمد عبده يماني، همان، ص 307؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، ص 58؛ سيدمحمدكاظم قزويني، فاطمة الزهراءمن المهد الی اللحد ص 84؛ سيلاوي، همان، ص 183
14- سيلاوي، همان، صص 73 و 79 و 80 و 100؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، صص 49 و 50 و 53 و 54 و 56 و 69؛ محمد عبده يماني، همان صص 306 و 303 و 293؛ علي بن يوسف حلي، همان، ج 14، ص 203؛ ذبيح الله محلاتي، رياحين الشريعه، ج2، صص234تا237
15- محمدباقرمجلسي، همان، ج 16، صص 4972 تا 76؛ سيلاوي، همان، ص108
وفات حضرت خدیجه:
سرانجام پس از آن محاصرهی ظالمانهی پيامبر و خاندان و ياران در شعب ابي طالب، آن پيمان غيرعادلانه به خواست خدا، به صورت معجزه آسايي شكسته شد و پيامبر به همراه همسر و ياران و طرفدارانشان آزاد شدند.
خديجه (سلام الله عليها) در این لحظات از يك لحاظ خوشحال بود، ولي از طرف ديگر میدید آن فشارها و محرومیتهای طولاني از امكانات زندگي و حتي آب و غذا و امنيت و آرامش در تبعيدگاه، سلامتي او و ابوطالب را به خطر انداخته، بله هر دو روزهاي آخر عمرشان را میگذرانند.
به خاطر همين خديجه (سلام الله عليها) مريض شد و در بستر خوابيد، با اينكه دوستان و ياران او هر طور كه میتوانستند از او پرستاري میکردند، ولي پيامبر صلی الله علیه و آله پرستاري از خديجه (سلام الله عليها) را خودشان به عهده گرفتند و در برابر اصرار «اسماء»، «أم سلمه»، «ام ايمن» و ديگر زنان و دختران كوتاه نمیآمدند.
خود پيامبر صلی الله علیه و آله براي خدیجهاش غذا آماده میکرد، كنار بسترش ساعتها مینشست، به سخنان او گوش میداد، به او اميد و نويدها میداد، از مهر و رحمت خدا صحبت میکرد، از تلاش او در روزهاي سخت و سرنوشت ساز تشكر میکرد، چرا که آن بانو به او پناه داد، و دعوت او را تصديق كرد و در راه تأمين امنيت، از جان خود مايه گذاشت و همهی اعتبار و امكانات خود را در راه، آرمانهای بلند او قرار داد.
1-نوید و بشارت در آستانهی مرگ:
به هر حال حضرت خديجه (سلام الله عليها) در روزهاي ارزندگیشان بودند كه پيامبر صلی الله علیه و آله با مهر و بزرگواري هميشه كنارش نشستند و پس از گفت و شنودي به آن بانو، در حالی كه چشمانشان پر از اشك فرمود: «اُكْرَهُ ما نَزَلَ بِكِ ياخَديجَةُ وَقَدْ جَعَلَ اللهُ فِي الكُرْهِ خَيْراً كَثيراً (16)………»؛ «هان اين خديجه! آنچه بر تو فرود آمده، بر ما بسي گران است و رحلت جان سور تو سخت غمبار و حزن انگيز اما خداوند در ناخواستهها و ناگواریهای زندگي، خير بسيار قرار داده است، به راین باور بايد شكيبا بود و به او اعتماد نمود. بانوي من! هنگامي كه در بهشت زيباي خدا بر بانوان برگزیدهی جهان و دوستان همردیف خود وارد شدي، سلام من را به آنان برسان.».
حضرت خديجه (سلام الله عليها) پرسيد: آنها چه كساني هستند؟
پيامبر صلی الله علیه و آله فرمودند: «مريم»، دختر عمران، «كُلثوم» خواهر موسي و «آسيه».
«خديجه» گفت: «به خوشي و مبارک باد اي پيامبر عزیز!».
پيامبر فرمود: من دستور یافتهام كه تو را به اقامتگاهي پرشكوه در بهشت پرطراوت و زيبا- كه از مرواريد ساخته شده است- مژده دهم، اقامتگاهي كه نه در آن سرو صدا و هياهوي دنياست، و نه رنج و فرسودگي آن.
2- محبت و نگراني از فرزند:
زمان رحلت خديجه (سلام الله عليها) نزديك و نزدیکتر میشد و خديجه (سلام الله عليها) گريه میکردند و آه میکشیدند، «اسماء» به او گفت: شما كه سالار زنان هستي و همسر پرمهر و با وفاي پيامبر صلی الله علیه و آله و از ايشان به خاطر اين ویژگیهای معنوي مژدهی بهشت و خشنودي خدا را گرفتهای، چرا گريه میکنی؟
«اَتَبْكيِنَ وَاَنْتَ سَيِّدَةُ نِساءِ العالَمين وَاَنْتَ زَوْجَةُ النَّبِيِّ وَ مُبَشِّرَةٌ عَلي لِسانِهِ بِالجَنَّةِ؟».
خديجه (سلام الله عليها) گفت: گریهام براي آن است كه دخترم را ترك میکنم و شب عروسي او در كنارش نيستم تا او را همراهي كنم. دخترم نوجوان است نگرانم كه در شب عروسیاش يار و ياور پرمهر و مشاور دلسوزي نداشته بد شد.
اين حالت و وصف و ويژگي، معنوي در خديجه (سلام الله عليها) نيز بارز و ممتاز بود و اين وفاداري او تنها به همسرش ختم نمیشد و حتي در آخرين لحظات زندگي فرزندان خود، مخصوصاً دخترش را فراموش نكرد و نگران او بود، مسلماً خدا هم او را ياري كرد.
«اسماء» گفت:من با تو پيمان میبندم كه اگر تا آن زمان زنده بودم به جاي تو از او مراقبت و مادري كنم، و آن وقت بود كه خديجه (سلام الله عليها) آرام و مطمئن، در شصت و سه سالگي، جهان را وداع كرد.
به خاطر همين سالها پس از رحلت خديجه (سلام الله عليها) وقتي كه دختر ارجمندش فاطمه (سلام الله عليها) با امام علي علیه السلام ازدواج كردند، درست شب عروسي او بود كه «اسماء» همراه كاروان عروس به خانهی علي و فاطمه رفت، و وقتي كه پيامبر پس از مراسم ميهماني از مردم قدرداني كرد و از همگي خواست تا عروس و داماد را به خدا بسپارند و به خانههای خود بروند، پس از رفتن همه، «اسماء» را در آنجا ديد، و از دليل ماندنش پرسيد، و او از نگراني خديجه (سلام الله عليها) براي دخترش در هنگام رحلت و پيماني كه با آن بانو بسته بود صحبت كرد، كه:
«فِداكَ اَبِي وَ اُمِّي وَ ماقَصَدْتُ خِلافَك وَلكِنِّي اَعْطَيْتُ خَديجَة عَهداً وَ حَدَّثْتُه.».
پيامبر به ياد مهر و درايت یار با وفاي زندگیاش افتاد و بي اختیاری كردند و براي او و دوست با وفايش «اسماء» دعا كردند: «يا اَسْماء اقَضَي اللهُ لَكِ حَوائِج الدُّنيا وَالاخِرَة! »؛ (17) «اي اسماء! خداوند حوائج دنيا و آخرت تو را برآورده كند.» و از او خواست تا براي آرامش روح پر معنویت خديجه (سلام الله عليها) و وفاي به پيمانش با او، براي فاطمهاش مادري كند.
3- عام الحزن:
مرگ ابوطالب فاجعهای سنگين بر پيامبر صلی الله علیه و آله و يارانش بود و اين فاجعه گرانتر و جبران ناپذیر تر شد وقتي كه آنان خديجه (سلام الله عليها) را هم از دست دادند. چرا که در سوگ ابوطالب، چشمان پيامبر، خديجه، علي، فاطمه هنوز اشکبار بود كه يار وفادار و مادر ارجمندشان را از دست دادند.
اين خبر تكان دهنده، صاعقه واژ مكه و اطراف آن را برگرفته بود، و جالب اينكه اين خبر رحلت خديجه، از سويي دوست و دشمن، آشنا و بيگانه، زن و مرد، شهرنشين و صحرانشين، كوچك و بزرگ و آزاد و برده را در ماتم برده بود و از سوي ديگر، از آنجا كه پيامبر در مكه دشمنان خشونت دل و بدزباني داشت، همهی زبانها به ستايش خديجه (سلام الله عليها) و آمرزش خواهي براي او باز شده بود، چرا که همه كم و بيش از ویژگیهای پاك و منش مترقي و قلب مهربان و شخصيت معنوي، نیکیهای زيادي ديده و شنيده بودند.
مرگ غمبار خديجه (سلام الله عليها) بيش از هركس، ضربهی سختي به پيامبر صلی الله علیه و آله و قلب نازنين او زد.
چرا که پيش از اين به سوگ عموي خود نشسته بود، و اين مصيبت اندوه او را عمیقتر و زيادتر كرد. به خاطر همین بود كه پيامبر آن سال را، سال اندوه و ماتم، (عام الحزن)، ناميدند.
پيامبر صلی الله علیه و آله به دلايل خاصّي پس از آن بانو، با زنان بزرگ و آزاده و آگاه و پروا پیشهای چون: «أم سلمه» يا «زينب» دختر «جَحْش» و عمه زادهی خود و نيز دختران زيبا و خوش فكري ازدواج كرد، اما از آن حضرت، كسي در مورد هيچ يك، وصف و تعريفي مانند خديجه از پيامبر نشنيد و حرمت گزاري و بزرگ شماري كه در زندگي تا رحلت، از ياد و نام آن يار خردمند و پر معنویت بر زبان داشت در مورد ديگري نديد و نشنيد!
به خاطر همين بايد مرگ و از دست دادن چنين يار و همسري بر پیامبر آن قدر گران آمده باشد كه آن سال را به اين نام قرار دهد.
بله، عظمت اين فاجعه را تنها خدا میداند و درد آن ضربهی سهمگين را تنها پيامبر و پس از او علي علیه السلام آن گونه كه بود احساس میکند. به همين جهت به نظر میرسد كه هيچ رويداد و فاجعهای به دردناكي و جگرسوزي و كمرشكني رحلت جانسوز خديجه و ابوطالب دو یار پر اعتبار و دو پشتیبان پر اخلاص راه خويش نبود. چرا که وجود ارزشمند آن دو انسان برجسته، از سويي نقش حساسي در زندگي دگرگون ساز پيامبر و بود و نبود او داشت و از سوي ديگر در گسترش فرهنگ اسلام در آغازین سالهای بعثت اثرگذار بود.
واقعاً اگر شعاع شخصيت خديجه (سلام الله عليها) این قدر معنوي و والا و ارزشمند نبود، چرا مرگ او بايد آن طور در روح بزرگ پيامبر كه سمبل صبر و پایداریاند این قدر تكان دهنده و غمبار باشد؟
و چرا بايد سال رحلت غمبار او و ابوطالب را سال اندوه و بزرگ بنامد؟ و چرا ديگر ادامهی دعوت اصلاحي و آزادی بخش خود را در مكه ناممكن بداند؟
و چرا پس از خديجه و هجرت از خانهی او، هرگز نمیتواند ياد و نام درخشان و نقش ارزشمند او را به فراموشي بسپارد بلكه با شنيدن نام او، از شكوه او وصف كند و نقش او را در پيشرفت دين و آيين گرامي بدارد و از درد جان سوز فراق آهي سوزناك با تأسف و اشك، سر بدهد؟
در اين مورد آمده است: «لَمّا تُوُفي اَبُوطالِب وَخَديجَةُ وَكانَ بَيْنَهُما شَهرٌ وَخَمْسَةُ اِيامٍ اِجْتَمَعَتْ عَلي رَسُولِ اللهِ مُصَيّبان، فَلَزِمَ بَيْتُهُ… »(18)
مرگ خديجه هم براي پيامبر سخت بود، هم براي علي و فاطمه (سلام الله عليها) و هم براي تو حی دگریان و بي پناه، و هم براي غیرم سلمانان، چرا كه از دست دادن انسانهای وارسته و برگزيده و لايق الگو، كه به عنوان انسانها و گوهرهاي كم ياب هستند، اين طور است و خديجه (سلام الله عليها) از آن گوهرها و نمونههای شخصيتي است.
4- بي تابي فاطمه در مرگ مادر:
خديجه (سلام الله عليها) در دههی ششم از عمر پربركت خود بودند كه جهان را بدرود گفتند. پيكر پاك ايشان را براي خاکسپاری به نقطهای به نام «حجون» در نزديكي شهر مكه آوردند و پيامبر گرامي در آنجا حضور يافتند و در كنار قبرش به عزاداري پرداختند.
پيش از به خاکسپاری پيكرش، پيامبر بنا به درخواست همسرش، در قبرش داخل شدند و براي او دعا و مهر و رحمت خدا را طلب كردند.
دختر ارجمندش، فاطمه (سلام الله عليها) كه پنج سال داشتند به همراه پدر براي بدرقهی پيكر مادر آمده بود و میدانست چه فاجعهای اتفاق افتاده، و بي تابي میکرد، مدام لباس پيامبر را میگرفت و دور او چرخيد و میپرسید: «پدر جان! پس مادرم كجاست؟».
«جَعَلَتْ فاطِمَةُ تَلوُذُ بِرَسُولِ اللهِ وَ تَدوُرْ حَوْلَهُ وَ تَقولُ: يا اَبَه! اَينَ اُمِّي!؟».
پيامبر صلی الله علیه و آله دلش راضي نمیشد تا خبر مرگ مادرش را به دخترش بدهد، به خاطر همين ساكت بود، ولي فاطمه (سلام الله عليها) بي قرار و غمزده، به دنبال ديگران میرفت و سراغ مادر خود را میگرفت.
در این لحظه بيان شده «جبرئيل» فرود آمد و به پيامبر خبر داد كه:
«پروردگارت به شما فرمان میدهد كه سلام من را به فاطمه برسان و بگو؛ مادرش، خديجه، در بهشت زيبا و پرطراوت خداست، در کاخی از مرواريد كه غرفه هايش از طلا و ستون هايش از ياقوت سرخ است و او در كنار» آسيهو «مريم» است.
«انَّ اُمِّكَ في بَيتٍ من قَصب، كَعابِهِ مِن ذَهَبٍ، وَعُمدَهُ ياقوت احمدٍ، بَين آسيةِ وَمَريم بنتُ عمرانٍ.»(19)
پس فاطمه (سلام الله عليها) گفت: «خدا سلام است و از او سلام است و به سوي او سلام است.».
5- آوردن كفن از سوي خدا براي خديجه (سلام الله عليها) :
هنگامي كه حضرت خديجه (سلام الله عليها) رحلت فرمودند فرشتگان رحمت از طرف خداوند كفن مخصوصي براي خديجه (سلام الله عليها) نزد رسول خدا صلی الله علیه و آله آوردند، بنابراين پيامبر صلی الله علیه و آله پيكر مطهرهی حضرت خديجه (سلام الله عليها) را با آن كفن پوشاندند سپس جنازهی او را با همراهان به سوي قبرستان معلّي كه در دامنهی كوه حجون در بالاي مكّه قرار گرفته بود، بردند تا در كنار مادرش، حضرت آمنه (سلام الله عليها) به خاك بسپارند.
پيامبر صلی الله علیه و آله در آنجا قبري براي حضرت خديجه (سلام الله عليها) آماده كردند، رسول خدا در داخل قبر رفت و خوابيد، و بعد بيرون آمدند و آن بانو را در آنجا قرار دادند. (20)
به نظر میآید که اين عنايت ویژهی خدا به اين بانوي با كمال و با معنویت در آخرین لحظات عمر شريفشان به دو دليل بود:
– به خاطر آرامش خاطر بخشيدن به پيامبر، كه يار باوفا و مشاور انديشمند و حمايتگر پر اعتبار و شريك غمخواري را از دست داده و در فراق او اندوه زده و ناراحت بود.
– به منظور بزرگداشت كارهاي بزرگي كه آن بانوي آزادي و ايمان در زندگي خود، كه كار را از نوانديشي و نوگرايي و خردمندي و خردورزي و پيشتازي در ایمان و اسلام و آزادگي آغاز كرد و با همكاري و همراهي با پيامبر و هم رزمی با آن حضرت در راه حق و عدالت و نجات انسانها از بلاي جهل و استبداد ادامه داد تا آخرين لحظات عمر، اخلاص داشت و فداكاري و ایثار کرد، ايثار جان و مال در راه خدا.
6- مزار خديجه، ميعادگاه عاشقان:
از همان روزي كه پيامبر صلی الله علیه و آله، خديجه را در قبر قرار دادند، به تدريج به ميعادگاه عاشقان و عارفان و زيارتگاه زائران تبديل شد. مردم مكه و اطراف آن و انبوه زائران خانهی خدا، از جمله جاهايي كه میروند و اداي احترام میکنند و ضمن بزرگداشت مقام صاحب قبر، از بارگاه خدا، خواستههای خود را طلب مینمودند، كنار قبر خديجه و ابوطالب و عبد الم طلب در قبرستان «مَعَلّي» بود.
اما با نهايت تأسف پس از هفت قرن، هنگامي كه در سال 1344ﻫ .ق پيروان تاريك انديش و خشن برخي از فرقهها- كه به نام مذهب و خدا بر آن سرزمين و مردم سلطه يافتند- به دلائل و انگیزههایی از جمله: برداشت افراطي و خشك از مذهب و بدون تعمق شايسته و جامع در آیات و روايات و برخي از.
مفاهيم ديني، از جمله شفاعت و توسل، باعث شد كه بي خر دانه و گستاخانه به خراب كردن بناهاي مقدسي در حجاز و عراق، از جمله بارگاه خديجه و ابوطالب و نيز بناهاي بقیه دست زدند، كه تا امروز هم به همان صورت ويران مانده است و از تجديد بنا خودداري کردهاند.
يكي از صاحب نظران در مورد زيارت قبر حضرت خديجه (سلام الله عليها) مینویسد:
و يُسَحَبُّ زيارَةِ قَبرِ خَديجَة المَعْروفة بِالمُعَلّي، لِاَنَّها اُمُّ المُسلمين وَ مِنَ بَرِّ الاولاد، بِاُمِّهِم زيارَة قَبرها بَعْدَ اِرتِحالِها، مَعَ اَنَّها بِذلَت نِهايَة جَهَدها فِي خِدَمةِ سَيِّدِالمُرسَلين اِلي غَيرِ ذلِكَ مِن مَفاخِرِها اللَّتي مَلَأت كُتُبُ الفَريقَيْن، فَمَنْ شَكَّ بَعدَ ذلِكَ فِي رُجحانِ زيارَتِها فَهُوَ عاقٌّ لِاُمَّةِ؛ (21)
زيارت آرامگاه خديجه (سلام الله عليها) در قبرستان «معلّي» مستحب است، چرا كه او مادر مسلمانان است، و از جملهی نیکیهای فرزند لايق و حق شناس در حق مادرش اين است كه پس از رحلت او آرامگاهش را زيارت نمايد او علاوه بر حق مادري آن حضرت بر مردم با ايمان، از هيچ تلاش و فداكاري در ياري و همراهي سالار پيام آوران و خدمت خالصانه به اهداف آن حضرت فروگزار نكرد و ثروت و امكانات خويش را در راه پيشرفت و استواري دين خدا و پيامبرش در طبق اخلاص نهاد.
در حقیقت اين بانوي پر معنویت، داراي ویژگیها و امتيازات و افتخارات بي شماري است كه در انبوه کتابهای معتبر شيعه و اهل سنت وجود دارد، با اين وصف اگر كسي در رجحان زيارت او ترديد كند، در حقیقت به مادر خود ستم كرده.
نتیجه:
با توجه به سیره حضرت خدیجه (علیها سلام) به این نتیجه میرسیم که یکی از مهمترین مراحل زندگی انسان ازدواج است، چرا که ازدواج اقتضای طبیعت انسان مهمترین عامل سازنده شخصیت اوست.
و همچنین ازدواجها باید بر اساس مقاصد اندیشیده وبا هدف، یعنی با انتخاب عاقلانه و داشتن الگوهای مناسب صورت گیرد.
تا به دنبال آن، انسان به مرحله مودت و محبت خالص برسد، دین و ایمانی استوار داشته باشد، به آرامش که گم گشته تمام جوامع بشری است برسد. واژ همه مهمتر موفق به تربیت فرزندانی سالم و صالح شود.
پينوشتها:
16- محمدبن حبيب الله نجفي سبزواري، الجديد في تفسير القرآن المجيد، ج 7، ص 193؛ محمدرضا قمي مشهدي، کنز الدقائق، ج 13، ص 344؛ فضل بن حسن طبرسي، مجمع البيان، ج 10 ص 48؛ عبدعلي ابن جمعه عروسي حويزي، تفسيرنورالثقلين، ج 5، ص377
17- كاظم قزويني، همان، ص 145؛ محمدباقرمجلسي، همان، ج 43، ص 138
18- محمدباقرمجلسي، همان، ج 19، ص 20
19- قطب الدين راوندي، الخرائج، ج 2، ص 529؛ محمدبن حسن طوسي، امالی، ص 175؛ محمدبن علي بن حسين بن قمي ابن بابويه صدوق)، امالی، ص 378
20- علي بن عيسي اربلي، کشف الغمة، ج 2، ص 79
21- سيدعبدالعلي سبزواري، مهذب الاحكام، ج 14، ص 400
کتابنامه.
ابن جوزي، عبد الرحمن، المنتظم في تاريخ الامم و الملوك، بیروت، انتشارات صادق،1358ه
ابن سعد، طبقات الكبري، دار النشر: مكتبة العلوم والحكم – المدينة المنورة – 1408، الطبعة: الثانية.
ابن شهر آشوب، محمد بن علی، مناقب ال ابيطالب، بی جا، انتشارات ذوی القربی، چاپ دوم، بی تا.
ابن هشام، السیرة النبویة، بیروت، انتشارات دارالجیل،1411ه
ابي بكر علي، خزانة الادب و غابة الادب، بیروت، انتشارات دار مکتبه الهلال،1987م
اربلي، علی بن عیسی، کشف الغمة، تبریز، مکتبه ی بنی هاشم،138ش
اندلسى، ابو حيان محمد بن يوسف، البحرالمحيط في تفسيرالقرآن، دار الفكر، بيروت،1420 ق.
حرب، احمدبن زهيد، اخبارالمكيين، الریاض، دار الوطن،1997م
حلي، علی بن یوسف، العدد القويه، قم، انتشارات سید الشهداء،1408ه
راوندي، قطب الدین، الخرائج والجرائح، قم، مؤسسه، امام المهدی،1409ه
سبزواري، سید عبد العلی، مهذب الاحكام، قم، مؤسسه المنار، چاپ چهارم،1413ه
سيلاوي، الانوار الساطعة، چابخانه علمیه،1421ه
شاكري، حسین، ام المؤمنين خديجة الطاهره، بی جا، چاپخانه ستاره، بی تا.
صالحي شامي، یوسف، سبل الهدي و الرشاد في سيرة خيرالعباد، بیروت، دارالکتب العلمیة،1414ه
طبرسي، فضل بن حسن، مجمع البيان، تهران، انتشارت ناصر خسرو، چاپ سوم،1372ش
طوسي، محمد بن حسن، امالی طوسی، قم، انتشارات دارالثقافیة،1414ه
عاشور، محمد بن طاهر، التحرير و التنوير، بی جا، بی تا.
عبده يماني، محمد، الانوار في مولود البني، بیروت، مؤسسه الکتب الثقافیة،1418ه
عجيبه، احمد بن محمد، البحرالمديد في تفسيرالقرآن المجيد، دكتر حسن عباس زكى، قاهره، 1419 ق.
عروسي حويزي، عبد علی، تفسيرنورالثقلين، بی جا، انتشارات اسماعیلیان، چاپ چهارم،1415ه
عسقلاني، ابن حجر، الأصابه، بیروت، دارالکتب العلمیة،1415ه
قزويني، محمد کاظم، فاطمة الزهراء من المهد الی اللحد، تهران، نشر کوکب، چاپ سوم،1404ه
قمي ابن بابويه (شيخ صدوق)، امالی صدوق، بی جا، انتشارات کتابخانه اسلامی،1363ش
قمي مشهدي، محمد رضا، کنز الدقائق، تهران، سازمان چاپ وانتشارات وزارت فرهنگ اسلامی،1368ش
مجلسي، محمد باقر، بحار الانوار، بیروت، مؤسسه الوفا،1404ه
محلاتي، ذبیح الله، رياحين الشريعه، تهران، دارالکتب الاسلامیة، چاپ هفتم،1404ه
مغينه، محمد جواد، تفسيرالكاشف، دار الكتب الإسلامية، تهران،1424 ق، چاپ: اول.
مقريزي، امتاع الاسماع، بیروت، دارالکتب العلمیة،1420ه
نجفي سبزواري، محمد بن حبیب الله، الجديد في تفسير القرآن المجيد، بیروت، دار التعارف للمطبوعات،1406ه