انتخاب، بخشی از زندگی آدمیان، بلکه مهم ترین ویژگی آنهاست. هرگز حیوانات در طول زندگی خود، در مقابل گزینه های مختلف، قرار نمی گیرند؛ خود را همواره در راهی از پیش تعیین شده، می بینند و ادامه مسیر زیستی آنها، کاملاً افقی و بدون فراز و نشیب و صرفا بر اساس غریزه های ثابت و تغییرناپذیر است؛ اما انسان هر روز و هر ساعت در آستانه انتخابی تازه، قرار می گیرد. نوع و سطح انتخاب انسان، بهترین معیار سنجش برای داوری درباره شخصیت اوست. در واقعه کربلا، سه نوع انتخاب صورت گرفت:
ـ بی طرفی در مقابل دعوت امام حسین علیه السلام که نمونه آن، انتخاب عبدالله بن جعفی(1) است؛
ـ لبیک به دعوت آن حضرت علیه السلام که نمونه آن، انتخاب زهیر بن قین است؛
ـ مخالفت و شمشیر کشیدن در مقابل آن حضرت علیه السلام که نمونه آن، انتخاب عمر بن سعد ابی وقاص است.
عبدالله بن جعفی
عبدالله بن جعفی نمونه ای تاریخی از بی طرفی در مقابل مهم ترین واقعه تاریخ و بزرگ ترین درگیری زشتیها و زیباییها بود. وقتی حسین بن علی علیه السلام به او می فرماید: بیا به دشت کربلا برویم که بهشتِ بَرینِ پیروزمندان تاریخ است، می گوید: من یک اسب بسیار عالی و یک شمشیر فوق العاده برّان دارم. آنها را به شما تقدیم می کنم، ولی نمی توانم بیایم؛ زیرا زن و بچه دارم! سید الشهداء علیه السلام در مقابل این تعارفات، روی مبارکش را از او برگردانید و به او فرمود: «لا حاجَةَ لَنا فیکَ و لا فی فَرَسِکَ؛ ما به تو و اسب تو نیاز نداریم.» و سپس این آیه را تلاوت فرمود:
«وَ ما کُنْتُ مُتَّخِذَ الْمُضِلِّینَ عَضُدا»؛(2) من گمراهان را یاور خود قرار نمی دهم.»
و به او توصیه فرمود که «از این سرزمین برو تا نه با ما باشی و نه بر ما…!»(3)
این انسان بی طرف، با این موضع گیری خود، همه زیباییهایی را که می توانست داشته باشد، از دست داد!
ریشه بی تفاوتی
مهم ترین ریشه بی تفاوتی، چسبیدن به زندگی خاکی، و دلبستگی به دنیا و ظواهر فریبنده آن است. خداوند متعال می فرماید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا ما لَکُمْ اِذا قیلَ لَکُمُ انْفِرُوا فی سَبیلِ اللّهِ اثّاقَلْتُمْ اِلَی الاَْرْضِ اَرَضیتُمْ بِالْحَیاةِ الدُّنیا مِنَ الآخِرَةِ فَما مَتاعُ الْحَیاةِ الدُّنیا فِی الآخِرَةِ الاّ قَلیلٌ»؛(4) «ای کسانی که ایمان آورده اید! شما را چه شده است که چون به شما گفته می شود: در راه خدا کوچ کنید بر زمین سنگینی می کنید [و کندی و سنگینی به خرج می دهید؟] آیا به جای آخرت به زندگی دنیا راضی شده اید؟ متاع زندگی دنیا در برابر آخرت جز اندکی نیست.»
و به گفته حافظ:
تو را ز کنگره عرش می زنند صفیر ندانمت که در این دامگه چه افتاده است
همچنین قرآن کریم می فرماید:
«قُلْ اِنْ کانَ آباؤُکُمْ وَ اَبْناؤُکُمْ وَ اِخْوانُکُمْ وَ اَزْواجُکُمْ وَ عَشیرَتُکُمْ وَ اَمْوالٌ اقْتَرَفْتُمُوها وَ تِجارَةٌ تَخْشَوْنَ کَسادَها وَ مَساکِنُ تَرْضَوْنَها اَحَبَّ اِلَیْکُمْ مِنَ اللّهِ وَ رَسُولِهِ وَ جِهادٍ فی سَبیلِه فَتَرَبَّصُوا حَتّی یَأتِیَ اللّهُ بِاَمْرِه وَ اللّهُ لا یَهْدِی الْقَوْمَ الْفاسِفینَ»؛(5) «بگو: اگر پدران و پسران و برادران و زنان و خاندان شما و اموالی که گرد آورده اید و تجارتی که از کساد شدنش می ترسید و خانه هایی را که به آنها دل خوش کرده اید، نزد شما از خدا و پیامبرش و جهاد در راه وی دوست داشتنی تر است، پس منتظر باشید تا خدا فرمانش را (به اجرا) در آورد و خداوند گروه فاسقان را راهنمایی نمی کند.»
این گروه دلبسته به دنیا، سقف انسانیت را بسیار پایین گرفته اند و به حیات حیوانی قانع شده اند.
چون که ظاهرها گرفتند احمقان وآن دقایق شد از ایشان بس نهان(6)
معمولاً جدا کردن میوه های نارس و خام از درخت، مشکل است؛ زیرا به سختی به درخت چسبیده اند، اما پس از آنکه رسیده و پخته و شیرین شدند، وابستگی آنها به درخت، سست می شود و هر لحظه آماده جدا شدن از درخت هستند.
انسانهای ناقص و کوته بین، به منزله میوه های نارس و خام می باشند و هنگامی که انسان به کمال رسید، به راحتی از درخت طبیعت و عالم خاکی، جدا می شود.
این جهان همچون درخت است ای کِرام ما بر او چون میوه های نیم خام
سخت گیرد خامها، مر شاخ را زان که در خامی نشاید کاخ را
چون بپخت و گشت شیرین، لب گزان سست گیرد شاخها را بعد از آن(7)
این انسانهای پست همت را می توان به موش و مار تشبیه کرد که اگر جهان، باغی پر از گل و ریحان و نعمتهای گوناگون باشد، سهم موش و مار، همان لانه های خاکی است!
گر جهان، باغی پر از نعمت شود سهم موش و مار هم، خاکی بُوَد
در میان چوب گوید کرم چوب مر که را باشد چنین حلوای خوب!
کرم سرگین در میان آن حدث در جهان نُقلی نداند جز خبث(8)
زُهَیر بن قین
«زهیر بن قین» نمونه ای تاریخی از تحول روحی، لبیک به منادی حضرت حق و در نتیجه یکی از زیباترین انتخابهاست.
این گونه تحولات در افراد بشری در طول اعصار به طور بی شمار رخ داده است؛ به طوری که انسان از یک شخصیت دیگری تحول یافته و مس وجود او در سایه کیمیاگرانی همچون سیدالشهداء علیه السلام به زر تبدیل شده است.
هر ندایی که ترا بالا کشید آن ندا، می دان که از بالا رسید
زهیر، یکی از مردانی بود که نه تنها با اهل بیت پیغمبر و دودمان علی علیهم السلام رابطه حسنه ای نداشته، بلکه می توان گفت که تقریبا منحرف هم بوده است؛ اما تاریخ می گوید: هنگامی که امام حسین علیه السلام رو به نینوا می رفت، زهیر که در راه کوفه، چادر زده بود، نمی خواست در قضایای عاشورا شرکت داشته باشد. هنگامی که امام حسین علیه السلام به چادر او رفت، و نظری به قیافه او انداخت و چند کلمه سخن گفت، زهیر، دست از جان شسته، از سر غذا بلند شد و همراه حضرت رهسپار دیار خونین نینوا گشت. و آنجا که امام حسین علیه السلام به یاورانش فرمود: بر خیزید و در تاریکی شب از این بیابان مرگ زا، که بوی خون، از هم اکنون فضایش را گرفته است، بگریزید! پاسخ زهیر بن قین چنین بود: «ای حسین! دلم می خواهد در راه تو کشته و متلاشی شوم، بار دیگر زنده گردم و کشته و متلاشی شوم و هزار بار تلخی طعم مرگ را بچشم تا خداوند این حادثه خونین را از وجود تو مرتفع سازد!»(9)
مولوی درباره این تحولات روحی چنین می گوید:
ای برادر، عقل یک دم با خود آر دم به دم در تو خزان است و بهار
موجهای تند (تیز) دریاهای روح هست صد چندان که بُد طوفان نوح
موج لشکرهای احوالت ببین هر یکی با دیگری در جنگ و کین(10)
بدین ترتیب، زهیر بن قین با پذیرش دعوت امام حسین علیه السلام حیاتی نوین یافت و به سعادت رسید. و این چیزی است که قرآن کریم همه مؤمنان را به آن فرا می خواند تا با اجابت دعوت خدا و پیامبر صلی الله علیه و آله که در زمان امامان معصوم علیهم السلام توسط آنان انجام می شود، خود را به رستگاری نزدیک کنند. قرآن به مؤمنان توصیه کرده است که با بهترین پاسخ به دعوتهای تحول آفرین مردان الهی به آنها لبیک بگویید و به استقبال حیات واقعی بروید:
«یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اسْتَجِیبُوا لِلّهِ وَ لِلرَّسُولِ اِذا دَعاکُمْ لِما یُحْییکُمْ وَ اعْلَمُوا اَنَّ اللّهَ یَحُولُ بَیْنَ الْمَرْءِ وَ قَلْبِهِ وَ اَنَّهُ اِلَیْهِ تُحْشَرُونَ»؛(11) «ای کسانی که ایمان آورده اید! چون خدا و پیامبر، شما را به چیزی فرا می خوانند که به شما حیات می بخشد، آنان را اجابت کنید و بدانید که خدا میان آدمی و دلش حائل می گردد و همه به سوی او محشور خواهید شد.»
عمربن سعد
عمربن سعد نمونه ای تاریخی از شمشیر کشیدن در مقابل مظهر و تجلی حق و حقیقت بود. وقتی پسر مرجانه (ابن زیاد)، فرماندهی لشکر را به عمر بن سعد پیشنهاد می کند، نخست متحیر می شود که مگر امکان دارد که به جنگ شخصیتی الهی، مثل: حسین بن علی علیه السلام رفت؛ امّا چون ابن زیاد وعده حکومت ری را به او می دهد، شبی را مهلت می خواهد که تکلیفش را روشن سازد. او از لحظات «انتخاب» جز همان ظاهر دنیا که حکومت چند روزه بر «ری» است، چیزی نمی بیند. حکومتی که بهای آن خون پاک فرزند رسول خدا صلی الله علیه و آله بود.
جان که او دنباله زاغان پَرَد زاغ او را سوی گورستان بَرَد(12)
افرادی چون عمربن سعد همانند «دراز گوشی» هستند که فقط پالان خود را می بینند که آن هم به راست و چپ کج می شود و پشت آنان را زخمی می کند. آری، ایشان به سوی شقاوت و پلیدی رهسپار می گردند.
قرآن کریم درباره انسانهای
دنیاطلب می فرماید:
«مَنْ کانَ یُریدُ الْحَیاةَ الدُّنْیا وَ زینَتَها نُوَفِّ هر کس که بخواهد پلهای شکسته گناه را وسیله ترقی خود قرار دهد، در واقع، گام در مسیر خواری و دوزخ گذاشته است
اِلَیْهِمْ اَعْمالَهُمْ فیها وَ هُمْ فیها لا یُبْخَسُونَ اُولئِکَ الَّذینَ لَیْسَ لَهُمْ فِی الاْآخِرَةِ اِلاَّ النّارُ وَ حَبِطَ ما صَنَعُوا فیها وَ باطِلٌ ما کانوُا یَعْمَلُونَ»؛(13) «کسانی که زندگی دنیا و زیور آن را بخواهند، [جزای[ کارهایشان را در آنجا به طور کامل به آنان می دهیم و به آنان در آنجا کم داده نخواهد شد. اینان کسانی هستند که در آخرت جز آتش برایشان نخواهد بود، و آنچه در آنجا کرده اند، به هدر رفته و آنچه انجام می دادند، باطل گردیده است.»
البته عمربن سعد به حکومت سرزمین ری نیز نرسید و این آرزو را به گور بُرد؛ چرا که او یک دنیاطلب عادی نبود که فقط دلبسته دنیاباشد و دنبال آن برود، بلکه حکومت و عزّت و اقتدار را به قیمت ریختن خون فرزند فاطمه علیهاالسلام طلب می کرد!
به تصریح قرآن هر کس که بخواهد پلهای شکسته گناه را وسیله ترقی خود قرار دهد، در واقع، گام در مسیر خواری و دوزخ گذاشته است؛
«وَ اِذا قیلَ لَهُ اتَّقِ اللّهَ اَخَذَتْهُ الْعِزَّةُ بِالاِْثْمِ فَحَسْبُهُ جَهَنَّمُ وَ لَبِئْسَ الْمِهادُ»؛(14) «هنگامی که به او گفته شود: از خدا بترس! [لجاجت او بیشتر می شود و[ لجاجت و تعصب او را به گناه می کشاند. آتش دوزخ برای او کافی است و چه بد جایگاهی است!»
امام سجاد علیه السلام در تفسیری درباره این آیه فرمود: «… حرام خدا را مباح می کنند و حلال خدا را حرام می کنند. اگر دینشان از دست برود، باکی ندارند؛ البته به شرط اینکه ریاست شوم و شقاوت بار آنها باقی بماند! اینان کسانی هستند که خدا بر آنها خشم گرفته است و عذابی خوار کننده برای آنها آماده کرده است.»(15)
________________________________________
1. نام او را «عبیدالله بن الحر الحنفی» نیز نوشته اند.
2. کهف / 51.
3. الامالی للصدوق، ص 154، المجلس الثلاثون.
4. توبه / 38.
5. توبه/24.
6. مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت 1331.
7. همان، دفتر سوم، بیت 1295 ـ 1293.
8. همان، دفتر پنجم، بیت 303 ـ 301. 9. ر. ک: بحار الانوار، ج 44، ص 371 ـ 315.
10. شرح مثنوی، محمد تقی جعفری، ج 6، ص 418. 11. انفال / 24.
9. ر. ک: بحار الانوار، ج 44، ص 371 ـ 315.
10. شرح مثنوی، محمد تقی جعفری، ج 6، ص 418.
11. انفال / 24.
12. مثنوی معنوی، دفتر چهارم، بیت 1310. 13. هود / 16 ـ 15.
14. بقره / 206.
15. مجموعه ورام، ج 2، ص 99.