ایا رسول خدا صلی الله علیه واله وسلم نیاز به مشورت دارد؟

متكلّمين اهل سنّت قائل به عدالت صحابه مى ‏باشند . از طرفى اين قول با عصمت انبياء  عليهم ‏السلام خصوصا پيامبر اسلام   معارض مى‏ باشد . لذا ادّعا كردند كه عصمت انبياء  عليهم‏ السلام مخصوص به دريافت و رساندن وحى است . در امور روز مره زندگى و در جايى كه وحى نباشد ، پيامبر   به اجتهادات خويش مراجعه مى‏كنند . در جلسات قبل بيان شد كه علماى اهل سنّت براى اثبات اين ادّعا به آياتى از قرآن تمسّك جسته‏اند كه برخى از آيات مورد استناد را نقل كرده ، نادرستى استدلال به آن را به اثبات رسانديم . اينك به ساير دلايل آنان مى‏پردازيم .
استناد به آيه مشاوره

دانشمندان اهل سنّت بر اين باورند كه آيه مشاوره ؛ يعنى آيه 159 از سوره آل عمران دستورى از جانب خداوند متعال به پيامبر   است ، مبنى بر وجوب رجوع پيامبر   و مشورت ايشان  با صحابه و مسلمانان[iii] .

پس طبق اين آيه در امورى كه وحى از جانب خداوند متعال نازل نشده است ، پيامبر   بايد با صحابه و مسلمانان مشورت نمايند . زيرا پيامبر   نيز مانند ديگر مردم عادى هستند كه با مشورت كردن ، راه صحيح را مى‏يابند و عاقلانه عمل مى‏ كنند نقدى بر استدلال فوق

آيه مشاوره در سياق آياتى قرار دارد كه واقعه احد را تشريح مى‏كند[iv] . آيه 120 تا 180 سوره آل عمران به نقل اين ماجرا پرداخته است . ابتدا آيه را به صورت كامل نقل مى‏نماييم و بعد مقصود از آن را تشريح مى‏كنيم . خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ حَوْلِكَ فَاعْفُ عَنْهُمْ وَاسْتَغْفِرْ لَهُمْ وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ فَإِذَا عَزَمْتَ فَتَوَكَّلْ عَلَى اللّهِ إِنَّ اللّهَ يُحِبُّ الْمُتَوَكِّلِينَ»[v] .

به بركت رحمت الهى در برابر آنان نرم و مهربان شدى و اگر خشن و
سنگدل بودى ، از اطراف تو پراكنده مى‏شدند . پس آنها را ببخش و براى آنها آمرزش بطلب ، و در كارها با آنان مشورت كن ، امّا هنگامى كه تصميم گرفتى ، قاطع باش و بر خدا توكّل كن ، زيرا خداوند متوكّلان را دوست دارد.

غزوه احد يكى از واقعه هايى است كه درس‏ها و خاطرات زيادى را از خود به جاى گذارد . تنگه‏اى كه در كوه احد قرار دارد ، يكى از حسّاس‏ترين نقاط اين منطقه مى‏باشد . پشت اين تنگه جاده ورودى به مدينه مى‏باشد. با توجّه به حسّاسيت اين نقطه ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تعدادى تيرانداز را به حفاظت از آنجا گماردند و از آنان خواستند كه به هيچ وجه آنجا را رها نكنند و به آنان فرمودند : حتّى اگر خبر پيروزى را شنيديد ، همانجا بمانيد و با خبر پيروزى مغرور نشويد و براى جمع آورى غنائم جنگى ، اين نقطه را رها نكنيد . با تمام سفارشهاى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به اين افراد ، آنان به محض اينكه احساس كردند پيروزى از آن مسلمانان شده به قصد جمع آورى غنائم جنگى اين نقطه حساس را رها كرده و به پائين كوه آمدند . در اين هنگام مشركين كه منتظر چنين لحظه‏اى بودند به محض غفلت مسلمانان از تنگه و رها كردن آن از همان نقطه به مسلمانان حمله كرده و آنان را غافلگير كردند . همين امر موجب پيروزى مشركين گرديد .

مسلمانان شكست خورده از اين جنگ برگشتند و دائما از يكديگر مى‏پرسيدند: مگر خداوندسبحان وعده پيروزى‏مسلمين را نداده بود؟ پس‏چرا شكست خورديم؟ آيا خداوند متعال وعده نداده بود كه ؛

«سَنُلْقِي فِي قُلُوبِ الَّذِينَ كَفَرُواْ الرُّعْبَ بِمَا أَشْرَكُواْ بِاللّهِ مَا لَمْ يُنَزِّلْ بِهِ
سُلْطَاناً وَمَأْوَاهُمُ النَّارُ وَبِئْسَ مَثْوَى الظَّالِمِينَ»[vi] .

به زودى در دلهاى كافران ، به خاطر اينكه بدون دليل چيزهايى را براى خدا همتا قرار دادند ، رعب و ترس مى‏افكنيم و جايگاه آنها آتش است و چه بد جايگاهى است جايگاه ستمكاران .

خداوند در جواب همه اين سخنان آيه ذيل را نازل فرمود :

«وَلَقَدْ صَدَقَكُمُ اللّهُ وَعْدَهُ إِذْ تَحُسُّونَهُم بِإِذْنِهِ حَتَّى إِذَا فَشِلْتُمْ وَتَنَازَعْتُمْ فِي
الأَمْرِ وَعَصَيْتُم مِّن بَعْدِ مَا أَرَاكُم مَّا تُحِبُّونَ مِنكُم مَّن يُرِيدُ الدُّنْيَا وَمِنكُم مَّن
يُرِيدُ الآخِرَةَ ثُمَّ صَرَفَكُمْ عَنْهُمْ لِيَبْتَلِيَكُمْ وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى
الْمُؤْمِنِينَ»[vii] .

خداوند وعده خود به شما تحقّق را بخشيد . در آن هنگام دشمنان را به فرمان او به قتل مى‏رسانديد . تا اينكه سست شديد ، و در كار خود به نزاع پرداختيد و بعد از آنكه آنچه را دوست مى‏داشتيد ، به شما نشان داد ، نافرمانى كرديد . بعضى از شما خواهان دنيا بودند و بعضى خواهان آخرت . سپس خداوند شما را منصرف ساخت (شكست خورديد) تا شما را آزمايش كند و او شما را بخشيد . و خداوند نسبت به مؤمنان فضل و بخشش دارد .

پس خداوند در وعده خود صادق بود ، به اين دليل كه در مرحله اول پيروزى را براى مسلمانان رقم زد . پيروزى نهايى در صورتى حاصل مى‏شد كه از دستورات پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پيروى مى‏كردند . ولى آنان به جاى پيروى از دستورات پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم حبّ دنيا را برگزيديد و موضع خود را رها كرده به دنبال جمع آورى غنائم رفتند .

چهره سه گروه در اين واقعه

پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم پيش از عزيمت سپاه مسلمانان به احد براى جنگ ، عدّه‏اى از مسلمانان را جمع كردند و به آنان فرمودند : همان طور كه همگى مى‏دانيد ما در جنگ بدر بر دشمنِ خود غلبه كرديم ، ولى خبر رسيده كه آنها هم اكنون قصد جنگ ديگرى را دارند ، و مطمئنّا سپاه دشمن بعد از اينكه متحمّل شكست شد ، قواى خود را قدرت بخشيده و به قصد پيروزى به ما حمله مى‏كند نظر شما در مورد شكل رويارويى با آنان چيست ؟ طبق آيات قرآن دو گروه از منافقين در اينجا چهره واقعى خود را نشان دادند .

گروه اول گفتند : ما در مدينه مى‏مانيم و داخل شهر از خود دفاع مى‏كنيم . عدّه‏اى ديگر گفتند : ما اصلاً قصد جنگ نداريم و در هيچ جنگى شركت نمى‏كنيم .

آيه ذيل به اين دو گروه اشاره مى‏كند ، خداوند متعال مى‏فرمايد :

«إِذْ هَمَّت طَّآئِفَتَانِ مِنكُمْ أَن تَفْشَلاَ وَاللّهُ وَلِيُّهُمَا وَعَلَى اللّهِ فَلْيَتَوَكَّلِ
الْمُؤْمِنُونَ»[viii] .

زمانى را كه دو طايفه از شما تصميم گرفتند ، سستى نشان دهند و
خداوند آنها بود ، و افراد با ايمان بايد تنها بر خداوند توكل كنند .

طبق اين آيه شريف اين دو گروه با سخنان بيهوده در امر خدا و رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سستى به خرج داده و از جنگ دورى كردند . به هر جهت بعد از اينكه مشركان آن نقطه حسّاس را خالى از نگهبان ديدند ، از پشت سرِ به مسلمانان حمله كرده و آنان را غافلگير كردند از طرف ديگر عدّه‏اى جنگ روانى به راه انداختند و در بين لشگريان شايعه كردند كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به قتل رسيده است . در پى اين شايعه ، عدّه‏اى از لشكر مسلمانان پا به فرار گذاشته و به مدينه برگشتند.
كه در طى مباحث گذشته داستان منهزمين را به طور كامل نقل كرده‏ايم[ix] .

عدّه‏اى ديگر فرار نكردند ولى دست از حمايت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كشيده و به لشكر دشمن پناهنده شدند . هر كدام از آنها دنبال آشنايى بود كه واسطه او شده و از سردمداران جنگ مثل ابوسفيان و … امان نامه بگيرد . به هر جهت اين افراد ، پيامبر اسلام  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در ميدان جنگ تنها رها كردند . آيه قرآن در مذمّت و نكوهش اين افراد مى‏فرمايد :

«وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ
عَلَى أَعْقَابِكُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئاً وَسَيَجْزِي اللّهُ
الشَّاكِرِينَ»[x] .

محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] فقط فرستاده خداست و پيش از او فرستادگان ديگرى نيز بودند ، آيا اگر او بميرد و يا كشته شود ، شما به عقب بر مى‏گرديد ؟ و هر كس به عقب بازگردد ، هرگز به خدا ضررى نمى‏زند ، و خداوند به زودى شاكران را پاداش خواهد داد .

پس طبق سخنان قبل سه گروه در اين واقعه نفاق خود را ظاهر ساختند و با قول پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مخالفت كردند :

1 ـ كسانى كه از دستور پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سرپيچى كردند ، و سنگر خود را رها كردند كه در نهايت مسلمانان به خاطر سرپيچى اين گروه دچار شكست شدند .

2 ـ كسانى كه به محض شنيدن شايعه‏اى بى‏اساس جنگ را رها كرده و به مدينه بازگشتند . (فراريان)

3 ـ كسانى كه به دشمن پناه آورده و پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را تنها گذاشتند .

خداوند سبحان در مذمّت خاطيان[xi] اين واقعه آيه ذيل را نازل فرمود :

«إِذْ تُصْعِدُونَ وَلاَ تَلْوُونَ عَلَى أحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ فَأَثَابَكُمْ
غُمَّا بِغَمٍّ لِّكَيْلاَ تَحْزَنُواْ عَلَى مَا فَاتَكُمْ وَلاَ مَا أَصَابَكُمْ وَاللّهُ خَبِيرٌ بِمَا
تَعْمَلُونَ»[xii] .

هنگامى كه از كوه بالا مى‏رفتيد و به عقب ماندگان نگاه نمى‏كرديد و پيامبر از پشت سر شما را صدا مى‏زد . سپس اندوهها را يكى پس از ديگرى به شما جزا داد و اين به خاطر آن بود كه ديگر براى از دست رفتن (غنائم) غمگين نشويد و نه به خاطر مصيبت‏هايى كه بر شما وارد مى‏گردد . و خداوند از آنچه انجام مى‏دهيد آگاه است .

مسلمانان بعد از اين شكست دچار غم و اندوه فراوان شده بودند . دائما در اين فكر بودند كه چرا از دستور پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سرپيچى كرديم ؟ چرا با اعمال خود باعث شديم پيروزى تبديل به شكست شود ؟ چرا پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در ميدان جنگ تنها گذاشتيم ؟ خداوند مى‏فرمايد : اين غم و اندوه براى تربيت شما مفيد است و عبرتى براى شما خواهد بود . در ادامه آيات خداوند كسانى را كه از جنگ فرار كردند مذمّت كرده و مى‏فرمايد : اين افراد به خاطر ترس از مرگ ، جنگ را رها كردند در حالى كه اگر زمان مرگ آنها فرا رسد حتّى اگر در رختخواب خود باشند جان آنها گرفته مى‏شود :

«ثُمَّ أَنزَلَ عَلَيْكُم مِّن بَعْدِ الْغَمِّ أَمَنَةً نُّعَاساً يَغْشَى طَآئِفَةً مِّنكُمْ وَطَآئِفَةٌ قَدْ
أَهَمَّتْهُمْ أَنفُسُهُمْ يَظُنُّونَ بِاللّهِ غَيْرَ الْحَقِّ ظَنَّ الْجَاهِلِيَّةِ يَقُولُونَ هَل لَّنَا مِنَ
الأَمْرِ مِن شَيْءٍ قُلْ إِنَّ الأَمْرَ كُلَّهُ لِلَّهِ يُخْفُونَ فِي أَنفُسِهِم مَّا لاَ يُبْدُونَ لَكَ
يَقُولُونَ لَوْ كَانَ لَنَا مِنَ الأَمْرِ شَيْءٌ مَّا قُتِلْنَا هَاهُنَا قُل لَّوْ كُنتُمْ فِي بُيُوتِكُمْ
لَبَرَزَ الَّذِينَ كُتِبَ عَلَيْهِمُ الْقَتْلُ إِلَى مَضَاجِعِهِمْ وَلِيَبْتَلِيَ اللّهُ مَا فِي صُدُورِكُمْ
وَلِيُمَحَّصَ مَا فِي قُلُوبِكُمْ وَاللّهُ عَلِيمٌ بِذَاتِ الصُّدُورِ»[xiii] .

سپس به دنبال اين غم و اندوه آرامشى بر شما فرستاد . اين آرامش به
صورت خواب سبكى بود كه گروهى از شما را فرا گرفت . امّا گروه ديگرى در فكر جان خويش بودند . آنها گمان‏هاى نادرستى همچون گمان‏هاى دوران جاهليّت درباره خدا داشتند ، و مى‏گفتند : آيا چيزى از پيروزى نصيب ما مى‏شود ؟ بگو : همه كارها به دست خداست آنها در دل خود چيزى را پنهان مى‏دارند كه براى تو آشكار نمى‏سازند . مى‏گويند : اگر ما سهمى از پيروزى داشتيم در اينجا كشته نمى‏شديم بگو : اگر هم در خانه‏هاى خود بوديد آنهايى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده بود قطعا به سوى آرامگاه‏هاى خود بيرون مى‏آمدند . و اينها براى اين است كه خداوند آنچه در سينه هايتان پنهان داريد بيازمايد و آنچه را در دلهاى شما است خالص گرداند . و خداوند از آنچه در درون سينه هاست با خبر است .

در ادامه ، خداوند مى‏فرمايد : دليل ديگرى كه باعث شد اين افراد صحنه جنگ را رها كنند اين بود كه از شيطان پيروى كردند و شيطان باعث لغزش آنها شد . خداوند سبحان مى‏فرمايد :

«إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْاْ مِنكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعَانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطَانُ بِبَعْضِ مَا
كَسَبُواْ وَلَقَدْ عَفَا اللّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ»[xiv] .

كسانى از شما كه در روز رو به رو شدن دو جمعيّت با يكديگر (در جنگ احد) فرار كردند ، شيطان آنها را بر اثر بعضى از گناهانى كه مرتكب شده بودند ، به لغزش انداخت و خداوند آنها را بخشيد ، خداوند آمرزنده و بردبار است .

گناه بزرگ صحابه

قبل از عزيمت به جنگ تعدادى از مسلمانان در مدينه ماندند ، و اصلاً همراه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلموارد جنگ نشدند . عدّه‏اى همراه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از مدينه خارج شدند ولى قبل از شروع جنگ با سخنان منافق مشهورى به نام عبداللّه‏ ابن ابى سلّول صحنه جنگ را ترك كردند[xv] . در لحظات سخت جنگ عدّه‏اى سنگر خود را رها كردند ، و براى جمع آورى غنيمت از كوه به زير آمدند . كه دشمن از اين فرصت بهترين بهره را برد و ضربه نهائى را بر پيكر مسلمين وارد كرد . عدّه‏اى هم بر پايه ادّعاى بى اساسى (قتل پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم) به لشكر دشمن پناهنده شدند . در چنين شرايطى بود كه دندان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم شكسته شد و سر مبارك ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مورد ضرب و جرح قرار گرفت[xvi] .

بنابر روايات موجود ، پس از شهادت حمزه سيّد الشهدا  عليه‏السلام ، تنها اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و ابودجانه انصارى از پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دفاع مى‏كردند[xvii] .

پس از ذكر اين مقدّمه ، اين پرسش پديد مى‏آيد كه آيا با چنين گناهانى كه صحابه مرتكب شدند و پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را تنها رها كرده و هر كدام به نحوى فرار كردند ، مى‏توان همه صحابه را عادل دانسته و بر عدالت آنها اصرار كرده تا جايى كه مجبور باشيم براى اثبات اين ادّعا عصمت انبياء  عليهم‏السلام خصوصا پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را زير سؤال ببريم ؟

خاطيان ، مورد عفو خدا و رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم

چون اسلام در آغاز راه بود ، و بسيارى از اين افرادِ گناهكار تازه مسلمان شده بودند و هنوز خلق و خوى عرب جاهلى در آنها موجود بود خداوند از گناهان آنها گذشت و آنها را مورد عفو خود قرار داد و فرمود :

«وَلَقَدْ عَفَا عَنكُمْ وَاللّهُ ذُو فَضْلٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ»[xviii] .

و او شما را بخشيد ، و خداوند نسبت به مؤمنان، فضل و بخشش دارد.

خداوند به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خود نيز دستور مى‏دهد كه از آنها كينه‏اى به دل راه ندهد تا بتواند در اداره جامعه اسلامى موفّق باشد . دستور خداوند چنين است : از گناهان آنها چشم پوشى كن و با مهربانى و خوشرويى با آنان برخورد نما .

«فَبِمَا رَحْمَةٍ مِّنَ اللّهِ لِنتَ لَهُمْ وَلَوْ كُنتَ فَظّاً غَلِيظَ الْقَلْبِ لاَنفَضُّواْ مِنْ
حَوْلِكَ»[xix] .

به بركت رحمت الهى در برابر آنان نرم و مهربان شدى و اگر خشن و
سنگدل بودى از اطراف تو پراكنده مى‏شدند .

بنابر فرمان خداوند سبحان ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نبايد آنان را به حال خود رها مى‏كردند و بايد از بى‏اعتنايى به آنها پرهيز مى‏نمودند تا جايى كه در امور خود بايد با آنها مشاوره مى‏فرمودند . «وَشَاوِرْهُمْ فِي الأَمْرِ» ، راه و روش انبياء  عليهم‏السلام را مشخص مى‏كند كه حركت همه انبياء  عليهم‏السلام چنين بود كه اولاً از گناه امّت خويش گذشته و چشم پوشى مى‏كنند ، ثانيا آنان را به حال خود رها نمى‏كردند بلكه براى آنان ارزش قائل مى‏شدند . پس امر به مشاوره ، امرى عالمانه ، مدّبرانه و حكيمانه براى تأليف و جلب قلوب گناهكارانى محسوب مى‏شود كه خود ايشان به گناهشان عالم بوده و اعتراف مى‏كنند .

خداوند سبحان در رابطه با بعثت انبياء  عليهم‏السلام مى‏فرمايد :

«لَقَدْ مَنَّ اللّهُ عَلَى الْمُؤمِنِينَ إِذْ بَعَثَ فِيهِمْ رَسُولاً مِّنْ أَنفُسِهِمْ يَتْلُو عَلَيْهِمْ
آيَاتِهِ وَيُزَكِّيهِمْ وَيُعَلِّمُهُمُ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَإِن كَانُواْ مِن قَبْلُ لَفِي ضَلالٍ
مُّبِينٍ»[xx] .

خداوند بر مؤمنان منّت نهاد هنگامى كه در ميان آنها ، پيامبرى از
خودشان برانگيخت ، كه آيات او را بر آنها بخواند و آنها را پاك كند و كتاب وحكمت بياموزد، والبته پيش ازآن، درگمراهى آشكارى بودند.

در اين آيه شريف هدف از بعثت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم تزكيه ، تعليم و تربيت بيان شده است . مشورت با مسلمانان نيز امرى هم خارج از اين اهداف نيست . پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم با اين حركت (مشورت با مسلمانان و صحابه) به مردم اين آموزش را مى‏دهند كه در امور خود با ديگران مشورت نمايند و اگر كسى گناهى انجام داد شما او را
ببخشيد و مورد عفو خود قرار دهيد و با او مهربان و خوشرو باشيد .

پس هدف پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم از مشاوره با صحابه ، تعليم و تربيت مى‏باشد . نه اينكه معاذ اللّه‏ ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم علم ناقص دارند و چون در اجتهادات خويش دچار اشتباه مى‏شوند بايد با صحابه مشورت كنند تا از دانش صحابه استفاده كنند و در راه صحيح گام بردارند .

كسى كه داراى وحى الهى است و كتاب خداوند بر قلب مبارك ايشان صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نازل شده است را چگونه مى‏توان داراى دانشى ناقص دانست !؟ چگونه مى‏توان ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را نيازمند به مشورت با ديگران دانست در حالى كه داراى كتابى است كه خداوند سبحان در وصف اين كتاب مى‏فرمايد :

«وَمَا يَعْزُبُ عَن رَّبِّكَ مِن مِّثْقَالِ ذَرَّةٍ فِي الأَرْضِ وَلاَ فِي السَّمَاء وَلاَ أَصْغَرَ
مِن ذَلِكَ وَلا أَكْبَرَ إِلاَّ فِي كِتَابٍ مُّبِينٍ»[xxi] .

و هيچ چيز در آسمان و زمين از پروردگار تو مخفى نمى‏ماند حتّى به
اندازه سنگينى ذرّه‏اى و نه كوچكتر و نه بزرگتر از آن نيست مگر اينكه
در كتاب آشكار ثبت است .

با توجّه به علم لدنّى و وحيانى كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داراى آن مى‏باشند چگونه نيازمند به مشورت با شخصى است كه از ميدان جنگ فرار مى‏كند يا به لشكر دشمن پناهنده مى‏شود ؟

اهل سنّت و تفسير آيه مشاوره

اهل سنّت در مورد امر به مشاوره نظريات مختلفى را ارائه كرده‏اند . و اختلاف آراء در تفسير اين آيه شريف نشان از درماندگى آنان دارد . دليل اين چندگانگى آن است كه بايد طورى تفسير كنند كه با عصمت پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وادّعاى خودشان مبنى بر عدالت صحابه موافق باشد. اكنون به چند نمونه از تفاسير آنان اشاره مى‏نماييم.

1 ـ زمخشرى در مورد آيه مشاوره چنين مى‏گويد : خداوند به پيامبر [صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] دستور مشاوره مى‏دهد چون عربها مردمى هستند كه از انسان مستبد و خود كامه بيزار هستند .

« لئلاّ يثقل عليهم استبداده بالرّأى دونهم »[xxii] .

به خاطر اينكه بر عربها ، خود كامگى و استبداد در رأى سنگين بود .

2 ـ فخر رازى در مورد امر به مشاوره چند نظريّه ارائه مى‏دهد ، از جمله؛

الف : « انّ مشاورة الرسول [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] إيّاهم توجب علوّ شأنهم ورفعة درجتهم وذلك يقتضي شدّة محبّتهم له وخلوصهم في طاعته ولو لم يفعل ذلك ، لكان ذلك إهانة بهم فيحصل سؤ الخلق والفظاظة »[xxiii] .

مشورت پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] با مسلمانان موجب افزايش منزلت و احترام آنان است و اين امر موجب مى‏شود كه آنان احترامى بيشتر به پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داشته باشند و خالصانه اطاعت كنند و اگر پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] با آنان مشورت نكند اهانتى به آنان به شمار مى‏رود و موجب بد رفتارى آنان با رسول اللّه‏[صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] و پراكنده شدن آنان مى‏گردد .

ب : « وشاورهم في الأمر لا لتستفيد منهم رأيا وعلما لكن لكي تعلم مقادير عقولهم وأفهامهم ومقادير حبّهم لك وإخلاصهم في طاعتك فحينئذ يتميّز عندك الفاضل من المفضول »[xxiv] .

دستور مشورت براى استفاده رسول اللّه‏[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] از نظر و علم آنان نيست بلكه براى اين است كه رسول اللّه‏ [لى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] ميزان درك و فهم ومقدار محبّت و اخلاص آنان را در عمل بدانند تا بتوانند بين برتر وفروتر تفاوت بگذارند .

3 ـ طبرى در مورد اين آيه شريف مى‏گويد :

« كيف يؤمر النّبي باتّباع الشورا مع أنّه غنيّ من المسلمين بالوحي »[xxv] .

چگونه پيامبر[ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] مأمور به مشورت شدند در حالى كه به وسيله وحى الهى از رأى مردم بى نياز هستند .

در ادامه چنين توجيه كرده: آيه در مقام تعليم وتربيت امّت بوده و پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در عمل چنين كارى را انجام دادند تا مردم هم چنين رفتار كنند .

سخن پايانى

مشورت پيامبر  با مردم ، براى كسب دانش و آگاهى نبوده است بنابر اين در پايان آيه ، خداوند متعال مى‏فرمايد : «فَإِذَا عَزَمْتَ …» آنگاه كه تصميم خود را گرفتى با توكّل به خدا آن را عملى كن . واضح است كه خداوند نمى‏فرمايد تصميمى كه بر اساس رأى شورا گرفتى محقّق ساز ، بلكه نتيجه‏اى كه خودت مستقلاً به آن رسيده‏اى بر طبق آن عمل كن .

اختلاف و انحرافى كه اهل سنّت در تفسير آيه مشاوره پيدا كرده‏اند ، تنها به خاطر تمسّك نجستن به اهل بيت  عليهم ‏السلام مى‏باشد ، اهل بيتى كه بر اساس نصوص فراوان مبيّن كتاب خداوند معرّفى شده‏اند .

[iii] ـ از منابع اهل سنّت: الفصول في الاصول، جلد3 صفحه 240 والمحصول، جلد6 صفحه 20.

[iv] ـ براى اطلاع بيشتر از غزوه احد رجوع كنيد به السّيرة النبوية ، جلد 3 صفحه 64 و تاريخ الاسلام ذهبى ، جلد 1 صفحه 165 . هر دو از منابع اهل سنّت

[v] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .

[vi] ـ سوره آل عمران ، آيه 151 .

[vii] ـ سوره آل عمران ، آيه 152 .

[viii] ـ سوره آل عمران ، آيه 122 .

[ix] ـ در مورد فراريان ، فخررازى از مفسّرين و دانشمندان اهل سنّت مى‏گويد : «ومن المنهزمين يوم اُحد عمر … ومنهم أيضا عثمان انهزم مع رجلين من أنصار يقال لها سعد وعقبه . انهزموا حتّى بلغوا موضعا بعيدا ثمّ رجعوا بعد ثلاثة أيّام» از فراريان روز اُحد عمر به همراه عثمان و دو تن از انصار به نامهاى سعد و عقبه بودند . آنها فرار كردند تا به مكان دور دستى رسيدند و پس از سه روز باز گشتند . از منابع اهل سنّت: تفسير فخر رازى، جلد9 صفحه52 والدرّ المنثور ، جلد2 صفحه355 براى اطّلاع بيشتر رجوع كنيد به جزوه شماره 65.

[x] ـ سوره آل عمران ، آيه 144 .

[xi] ـ خاطى : خطا كننده ، خطا كار فرهنگ معين

[xii] ـ سوره آل عمران ، آيه 153 .

[xiii] ـ سوره آل عمران ، آيه 154 .

[xiv] ـ سوره آل عمران ، آيه 155 .

[xv] ـ از منابع اهل سنّت : السيرة النبويّه ، جلد 3 صفحه 68 .

[xvi] ـ از منابع اهل سنّت : السيرة النبوية ، جلد 2 صفحه 84 .

[xvii] ـ حيات القلوب ، جلد 4 صفحه 951 والسيرة النبوية ، جلد 3 صفحه 72 .

[xviii] ـ سوره آل عمران ، آيه 152 .

[xix] ـ سوره آل عمران ، آيه 159 .

[xx] ـ سوره آل عمران ، آيه 164 .

[xxi] ـ سوره يونس ، آيه 61 .

[xxii] ـ الكشّاف ، جلد 1 صفحه 475 .

[xxiii] ـ تفسير الرازى ، جلد 9 صفحه 68 .

[xxiv] ـ همان مدرك .

[xxv] ـ جامع البيان ، جلد 4 صفحه 100 .


جستجو