امام صادق عليه ‏السلام :

امام صادق عليه ‏السلام :

« وقال في صفتهم : «وَالَّذِينَ لاَ يَدْعُونَ مَعَ اللَّهِ إِلَهاً آخَرَ»[1] وذكر الآيتين ثمّ أخبر : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللّهِ فَيَقْتُلُونَ وَيُقْتَلُونَ وَعْداً عَلَيْهِ حَقّاً فِي التَّوْرَاةِvوَالإِنجِيلِ»[2] . ثمّ ذكر وفاءهم له بعهده ومبايعته فقال : «وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللّهِ فَاسْتَبْشِرُواْ بِبَيْعِكُمُ الَّذِي بَايَعْتُم بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»[3] . فلمّا نزلت هذه الآية : «إِنَّ اللّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُم بِأَنَّ لَهُمُ الجَنَّةَ» قام رجل إلى رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فقال : أرأيتك يا نبيّ اللّه‏ الرجل يأخذ سيفه فيقاتل حتّى يقتل إلاّ أنّه يقترف من هذه المحارم ، أشهيد هو ؟ فأنزل اللّه‏ عزّوجلّ على رسوله : «التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدونَ الآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ»[4] . وقال : التائبون من الذنوب ، العابدون الذين لا يعبدون إلاّ اللّه‏ ولا يشركون به شيئا الحامدون الذين يحمدون اللّه‏ على كلّ حال في الشدّة والرخاء السائحون وهم الصائمون الراكعون الساجدون وهم الّذين يواظبون على الصلوات الخمس والحافظون لها والمحافظون عليها في ركوعها وسجودها وفي الخشوع فيها وفي أوقاتها . الآمرون بالمعروف بعد ذلك والعاملون به والناهون عن المنكر والمنتهون عنه . قال : فبشّر من قتل وهو قائم بهذه الشروط بالشهادة والجنّة ثم أخبر تبارك وتعالى أنّه لم يأمر بالقتال إلاّ أصحاب هذه الشروط فقال عزّوجل : «أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقَاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَإِنَّ اللَّهَ عَلَى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ»[5] » ؛

در وصف آنها خداوند فرمود : « كسانى كه معبود ديگرى را با خداوند نمى‏خوانند » سپس دو آيه بعد را ذكر كردند و خبر دادند : « خداوند از مؤمنان جانها و اموالشان را خريدارى كرده كه در برابرش بهشت براى آنان باشد به اين گونه كه در راه خدا پيكار مى‏كنند مى‏كشند و كشته مى ‏شوند اين وعده حقّى است بر او كه در تورات و انجيل و قرآن ذكر فرموده » سپس وفاى به عهد و معامله ايشان را با خدا ياد آور شدند و فرمودند : « و چه كسى از خدا به عهدش وفادارتر است اكنون بشارت باد بر شما به داد و ستدى كه با خدا كرده‏ايد و اين است آن پيروزى بزرگ » . پس هنگامى كه اين آيه نازل شد مردى نزد رسول خدا   رفت و گفت : به نظر شما اى نبى خدا ! آيا مردى كه شمشير زد و از كفار كشت تا كشته شد و فقط جرعه‏ اى از محارم [شراب] نوشيده باشد شهيد است ؟ پس خداوند بر پيامبر  چنين نازل كرد : « توبه كنندگان ، عبادت كنندگان ، سپاس گويان ، سياحت كنندگان ، ركوع كنندگان ، سجده آوران ، آمران به معروف ، نهى كنندگان از منكر و حافظان حدود و مرزهاى الهى مؤمنان حقيقى اند و بشارت ده بر اين چنين مؤمنان » و (در تفسير آيه) فرمودند : توبه كنندگان از گناهان و عابدانى كه جز خدا را نمى‏پرستند و بر او شرك نمى‏ورزند ، حمد كنندگانى كه در سختى و راحتّى خدا را سپاس مى‏گويند، سياحت كنندگانى كه در حال روزه ، سجده و ركوع مى‏كنند و بر نمازهاى پنج گانه مواظبت دارند و در ركوع و سجود آن و خشوع در آن مراقبند و آمران به معروف و عاملان به آن ناهيان از منكر و تاركان آن . امام  عليه‏السلام فرمودند : به كسى كه كشته شود و اين شرايط را داشته باشد بشارت ده به شهادت و بهشت . سپس خداوند خبر داده است كه كسى به قتال امر نمى‏كند مگر كه داراى اين شرايط باشد . خداوند مى‏فرمايد : به كسانى كه جنگ بر آنان تحميل شده اجازه جهاد داده شده چرا كه مورد ستم قرار گرفته‏اند و خدا بر يارى آنها توانا است .

« وإنّما اذن للمؤمنين الذين قاموا بشرائط الإيمان الّتي وصفناها وذلك أنّه لا يكون مأذونا له في القتال حتّى يكون مظلوما ولا يكون مظلوما حتّى يكون مؤمنا . ولا يكون مؤمنا حتّى يكون قائما بشرائط الإيمان الّتي اشترط اللّه‏ عزّوجلّ على المؤمنين والمجاهدين ، فإذا تكاملت فيه شرائط اللّه‏ عزّوجل كان مؤمنا وإذا كان مؤمنا كان مظلوما وإذا كان مظلوما كان مأذونا له في الجهاد وإن لم يكن مستكملاً لشرائط الإيمان فهو ظالم وممّن ينبغى ويجب جهاده »[6] .

و اين فقط اجازه‏اى براى مؤمنينى است كه به شرايط ايمان كه آنها را توصيف كرديم قيام كرده باشند و همچنين كسى اجازه جنگ ندارد تا زمانى كه مورد ظلم واقع نشده باشد و كسى مظلوم نيست مگر اينكه مؤمن باشد و كسى مؤمن نيست مگر اينكه شرايط ايمان را كه خداوند در مورد مؤمنان و مجاهدان معيّن كرده داشته باشد . پس اگر اين شرايط كامل شد مؤمن است و چون مؤمن بود مظلوم است و چون مظلوم شد براى او اجازه جهاد صادر مى‏شود . و اگر داراى همه شرايط ايمان نباشد او ستمگر است و سزاوار و واجب است كه عليه او جهاد شود .

روايتى ديگر ؛

« عبدالكريم بن عتبة عن رسول اللّه‏   قال   : من ضرب الناس بسيفه ودعاهم إلى نفسه وفي المسلمين من هو أعلم منه فهو ضالّ متكلّف »[7] .

عبدالكريم بن عتبه از رسول خدا   نقل مى‏كند كه فرمود : كسى كه به سوى مردم شمشير بكشد و آنها را به سوى خود بخواند در حالى كه اعلم از او در بين مسلمين وجود داشته باشد او گمراه و سربار است .

روايتى ديگر ؛

عن أبي بصير عن أبي عبداللّه‏ عن آبائه  عليهم ‏السلام قال : قال أميرالمؤمنين  عليه ‏السلام : لا يخرج المسلم في الجهاد مع من لا يؤمن على الحكم ولا ينفذ في الفئأمر اللّه‏ عزّوجل فإنّه إن مات في ذلك المكان كان معينا لعدوّنا في حبس حقّنا والإشاطة بدمائنا وميتته ميتة الجاهليّة »[8].

ابى بصير از امام صادق  عليه‏السلام به نقل از پدرانشان  عليهم‏السلام نقل مى‏كند كه فرمودند : اميرالمؤمنين  عليه‏السلام فرمودند : مسلمان هرگز با كسى كه به حكم [خدا] ايمان ندارد و در انفال امر خدا را اجرا نمى‏كند به جهاد نمى‏رود . پس مسلمان اگر در چنين حالتى بميرد ، دشمن ما را در راه حبس حق ما و هدر دادن خون ما يارى نموده است و مرگ او مرگ جاهليّت خواهد بود .

نتيجه پايانى اين روايات ؛

طبق منباى فكرى تربيت يافتگان مكتب اهل بيت عليهم‏ السلام ، محال است كه امام معصومى با حاكم غاصب و ظالم همكارى و همراهى داشته باشد ؛ لذا در بحث‏هاى گذشته به اثبات رسانديم كه نه خود اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و نه هيچ يك از فرزندان ايشان هيچ گونه همكارى با خلفا نداشتند و در هيچ يك از اين جنگها شركت نكردند . آيا اميرالمؤمنين  عليه‏السلام ضعيف و ناتوان بودند يا به علّت كهولت سن
در جنگ شركت نكردند ؟ مطمئنّا تمام اينها منتفى است . تنها دليل عدم حضور حضرت  عليه‏السلام در جنگ اين بود كه ايشان براى فرماندهان جنگهاى مذكور مشروعيّتى قائل نبودند . تنها اثرى كه از حضرت  عليه‏السلام در جنگها ديده مى‏شود تعدادى از صحابه هستند كه به دستور حضرت  عليه‏السلام با سپاه مسلمين همراه شدند تا كلام و افكار اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را به مردم سرزمينهاى مفتوح برسانند تا مردم تنها كلام خلفا غاصب را فرا نگيرند .

نكاتى چند به مناسبت ايام شهادت امام صادق  عليه‏السلام ؛

برخى از ما شيعيان به گمان نادرست خويش چنين مى‏پنداريم كه از اين امام بزرگوار  عليه‏السلام شناخت كافى داريم . تنها چيزى كه ما از ايشان مى‏دانيم اين است كه رئيس مذهب شيعه مى‏باشند . ولى آيا مى‏دانيم كه امام  عليه‏السلام با چه سختى و مشقّتى دين را زنده كردند و قوام بخشيدند ؟ آن هم در زمانى كه دين گرفتار فراموشى و نسيان شده بود . با تورّق در كتب فقهى در مى‏يابيم كه احاديث فقهى منقول از سيّد الشهدا و امام مجتبى  عليهماالسلام بسيار نادر است و يا اصلاً موجود نيست و اين روند تا اواخر عمر مبارك امام باقر  عليه‏السلام ادامه داشت حال اينكه چگونه امام صادق  عليه‏السلام دين را زنده كردند ، سؤالى قابل دقّت است . امام صادق  عليه‏السلام را بايد از ديد مخالفين ايشان شناخت .

اقوال مخالفين امام  عليه ‏السلام در مورد فضيلت ايشان ؛

1 ـ منصور دوانيقى ؛

« إنّ جعفرا كان ممّن قال اللّه‏ فيه «ثُمَّ أَوْرَثْنَا الْكِتَابَ الَّذِينَ اصْطَفَيْنَا مِنْ عِبَادِنَا»[9] وكان ممّن اصطفاه اللّه‏ وكان من السابقين في الخيرات وإنّه ليس من أهل بيت إلاّ وفيه محدّث وإنّ جعفر بن محمّد محدّثنا اليوم »[10] .

[امام] صادق [ عليه‏السلام] از كسانى است كه خدا در مورد او فرموده است « سپس اين كتاب آسمانى را به بندگان برگزيده خود به ميراث داديم» و او از برگزيدگان خداوند و از پيشگامان خيرات است و در ميان اهل بيت هميشه محدّثى بوده و جعفر بن محمّد  عليه‏السلام امروز براى ما حديث مى‏گويد .

2 ـ مالك بن انس ؛

اين شخص دشمنى عجيبى با اهل بيت  عليهم‏السلام دارد . او يكى از فقهاى چهارگانه اهل سنّت است . منصور دوانيقى به او دستور داد در مقابل امام صادق  عليه‏السلام كتابى در زمينه فقه براى مسلمانان تدوين كند . او كتابى نوشت و تمام تلاش خود را به كار گرفت و در آن كتاب حتّى يك حديث از اميرالمؤمنين  عليه‏السلام نقل نكرد . كتاب او 2 جلد است و الموطّاء نام دارد[11] . امّا همين شخص با چنين رويكردى توان پنهان كردن فضايل امام صادق  عليه‏السلام را ندارد و مى‏گويد :

« اختلفت إليه زمانافما كنت أراه إلاّ على أحدى ثلاث خصال ، إمّا مصلّ ، وإمّا صائم ، وإمّا يقرأ القرآن . وما رأت عين ولا سمعت اذن ولا خطر على قلب بشر أفضل من جعفر بن محمّد الصادق علما وعبادة وورعا »[12] .

زمان زيادى نزد او (امام صادق  عليه‏السلام) رفت و آمد مى‏كردم و او را جز در يكى از اين سه حالت نديدم ؛ يا نماز مى‏خواند يا روزه داشت و يا مشغول قرائت قرآن بود . هيچ چشمى با فصيلت‏تر از جعفر بن محمّد صادق [ عليه‏السلام]در علم و عبادت و پرهيزكارى نديده است و هيچ گوشى مانند آن را نشنيده و تصوّر آن بر هيچ قلبى خطور نكرده است .

3 ـ ابو حنيفه ؛

« لمّا أقدمه المنصور الحيرة بعث إليّ فقال : يا أبا حنيفة ! إنّ الناس قد فتنوا بجعفر ابن محمّد ، فهيّئ لنا من مسائلك الصعاب ، فهيّاتُ له أربعين
مسألة ، ثم بعث إلىّ المنصور فأتيته ، فدخلتُ وجعفر جالس عن يمينه فلمّا
بصرت بهما دخلنى لجعفر بن محمّد من الهيبة ما لم يدخلني للمنصور ثمّ
التفت إلى جعفر ، فقال : يا أبا عبداللّه‏ ! أتعرف هذا ؟ قال : نعم هذا أبو حنيفه ، ثم أتبعها ، قد أتانا ، ثم قال : يا أبا حنيفه هات من مسائلك فاسأل أبا عبداللّه‏ ، فابتدأتُ أسأله ، فكان يقول في المسألة : أنتم تقولون فيها كذا
وكذا وأهل المدينة يقولون كذا وكذا ونحن نقول كذا وكذا ، فربّما تابعنا ،
وربّما تابع أهل المدينة ، وربما خالفنا معا حتّى اتيت على أربعين مسألة ،
ما أخرم فيها مسألة ، ثم يقول : أبو حنيفه ! أليس قد روينا إن أعلم الناس ، أعلم الناس بالاختلاف »[13] .  زمانى كه منصور گرفتار حيرت شد به دنبال من فرستاد و گفت : اى ابو حنيفه ! مردم به جعفر بن محمّد [ عليه‏السلام]رغبت پيدا كرده‏اند پس براى ما از مسائل مشكلت [براى مناظره] آماده كن . پس من چهل مسأله آماده كردم سپس منصور به دنبال من فرستاد . من داخل شدم در حالى كه [امام] جعفر در طرف راست او نشسته بود . چون به آن دو نگاه كردم از جعفر بن محمّد  عليه‏السلام هيبتى بر قلب من وارد شد كه از منصور چنين هيبتى نديده بودم . سپس منصور رو به [امام] جعفر كرد و گفت : اى ابا عبداللّه‏ ! آيا اين مرد را مى‏شناسى ؟ امام فرمودند : بله ، او ابو حنيفه است و ادامه دادند : نزد ما آمده است . سپس منصور گفت : اى ابو حنيفه ! مسائلت را بياور و از ابا عبداللّه‏ [ عليه‏السلام] سؤال كن . پس من سؤال را آغاز كردم . در هر مسأله‏اى ايشان مى‏فرمودند : شما در اين مسأله چنين مى‏گوييد وما چنين مى‏گوييم واهل مدينه‏چنان مى‏گويند. پس گاهى ما را متابعت مى‏كرد و گاهى اهل مدينه را و چه بسا با هر دوى ما مخالفت مى‏نمود. [امام  عليه‏السلام اينگونه فرمود] تا چهل مسأله تمام شد و در هيچ مسأله‏اى درنماند ، سپس فرمود : ابوحنيفه ! آيا ما روايت نكرديم كه داناترين مردم عالم‏ترين آنها به اختلافات است ؟

شهرستانى در كتاب ملل و نحل از ابو حنيفه نقل مى‏كند كه 2 سال خدمت امام صادق  عليه‏السلام شاگردى كردم . وى مى‏گويد :

« ولو لا السنتان لهلك النعمان »[14] .

اگر اين دو سال نبود نعمان [ابو حنيفه] هلاك مى‏شد .

اين گوشه‏اى از اعترافات كسانى بود كه در ظاهر مسلمان بودند و ادّعاى دين و فقاهت داشتند . بهترين اعتراف در ميان اعترافات ، اعترافِ فردى ملحد ، كافر و مادى‏گرا به نام ابن ابى العوجاء مى‏باشد ، او چنين اظهار مى‏دارد :

« ما هذا ببشر ، وإن كان في الدنيا روحانيّ يتجسّد إذا شاء ظاهرا ويتروّح
إذ شاء باطنا فهو هذا »[15] .

اين شخص [امام صادق  عليه‏السلام] بشر نيست و اگر در دنيا فرد روحانى وجود داشته باشد كه در جسد گنجيده است كه اگر بخواهد ظاهر
است و حركت مى‏كند و اگر بخواهد مخفى است ، آن شخص اين فرد [امام صادق  عليه‏السلام ]مى‏باشد .

مؤلّف كتاب ملل و نحل مى‏گويد :

« ما تعرّض للإمامة قطّ ، ولا نازع في الخلافة أحدا ، ومن غرق في بحرالمعرفة لم يقع في شطّ ومن تعلّى إلى ذروة الحقيقة لم يخف من حطّ»[16].

ايشان [امام صادق  عليه‏السلام] خود را در معرض امامت قرار ندادند و براى به دست آوردن خلافت مسلمانان با كسى نزاع نكردند ، آرى كسى كه در درياى معرفت غوطه‏ور است در نهر كوچكى قرار نمى‏گيرد و
كسى كه به بالاترين حقيقت دست يافته است ، خطر سقوط و انحطاط
او را تهديد نمى‏كند .

ترسيم موقعيّت موجود در زمان امام صادق  عليه‏ السلام ؛

يكى ديگر از ويژگيهاى امام صادق  عليه‏السلام زمان‏شناسى و درايت ايشان در مقابل دشمنان براى حفظ جان مسلمين است . به نمونه هايى از اين زمان‏شناسى حضرت توجّه كنيد .

1 ـ ابو مسلم و امام صادق  عليه‏السلام ؛

وقتى ابو مسلم خراسانى با بنى عباس درگير شد به امام صادق  عليه‏السلام نامه نوشت كه من مردم را به سوى شما دعوت كرده‏ام و آنها اعلام آمادگى كرده‏اند ، اكنون شايسته است كه شما حكومت را بپذيريد . حضرت  عليه‏السلام در جواب فرمودند :

« ما أنت من رجالي ولا الزمان زماني »[17] .

نه تو از ياران واصحاب من هستى ونه اينكه زمان، زمان مناسبى است.

به لحاظ شخصيّتى ابو مسلم با حجّاج بن يوسف تفاوتى ندارد . او نيز
انسان‏هاى بى‏گناه زيادى را به قتل رسانيد . در بعضى از تواريخ نقل شده كه 6 هزار انسان را به قتل رسانيد[18] .

اين شخص از امام  عليه‏السلام دعوت به حكومت مى‏كند . آن زمان براى امام صادق عليه‏السلام بدترين شرايط فرهنگى و سياسى را به وجود آورده بود . بنى اميّه 1000 ماه حكومت كردند (حدود 80 سال) حضرت 10 خليفه بنى اميّه و بنى مروان (از عبدالملك مروان تا مروان حمار كه آخرين خليفه بود را درك فرمودند . حضرت  عليه‏السلام تمام اين مدّت را با خون دل خوردن صبر كردند . در سال 147 هجرى قمرى كه سال آخر عمر امام عليه‏السلام است منصور دوانيقى از محبوبيّت امام صادق  عليه‏السلام به خود لرزيد ؛ لذا به مدينه آمد و امام عليه‏السلام را احضار كرد و با لحن تندى با امام صحبت كرد و گفت :

« يا عدوّ اللّه‏ ! إتخذك أهل العراق إماما يجبون إليك زكاة أموالهم وتلحّد
في سلطاني وتبغي الغوائل قتلني اللّه‏ إن لم أقتلك »[19] .

اى دشمن خدا !! مردم عراق تو را امام مى‏پندارند و به تو زكات
مى‏دهند و به حكومت من پشت كرده‏اند . و عليه من آشوب مى‏كنى
خدا مرا بكشد اگر تو را نكشم .

و در ادامه كلمات زشت و اهانت‏ آميزى را نسبت به امام عليه‏ السلام بر زبان آورد .

يكى ديگر از ادلّه دشمنى و اهانت دشمنان اهل بيت  عليهم‏السلام كينه ديرينه آنها مى‏باشد ؛ آنان چون از نظر دانش افرادى تهى دست بودند و متخلّق به اخلاق حسنه نبودند ؛ لذا در بين مردم مقبوليّت نداشتند . در مقابل اهل بيت  عليهم‏السلام سرشار از علم ، فضيلت و منقبت بوده و متخلّق به اخلاق انسانى بودند و به همين جهت بين مردم داراى محبوبيّت فراوان بودند . همين امر سبب مى‏شد كه دشمنان وجود ايشان عليهم‏السلام را تحمّل نكنند .

2 ـ ابن مهاجر و امام صادق  عليه‏السلام ؛

منصور براى اينكه بتواند نقطه ضعفى از امام عليه‏السلام به دست بياورد شخص زيركى به نام ابن مهاجر را اجير كرد و به او پول زيادى تحويل داد كه به مدينه برود و به عنوان دوستدار و شيعه مخلص پولها را بين سادات فرزندان پيامبر پخش كند و بگويد : اين حقّ شما است كه من برايتان آورده‏ام . همچنين به او دستور داد كه بعد از سفر گزارش اين كار را به او بدهد . اين شخص در مدينه خدمت امام  عليه‏السلام رسيد ولى امام صادق  عليه‏السلام پولها را نپذيرفتند و فرمودند : ما به پول تو نيازى نداريم . با اينكه اين شخص با عنوان شيعه خاص خدمت حضرت عليه‏السلام رفته بود ولى امام  عليه‏السلام با علم امامت حيله او را دريافتند و نقشه او را نقش بر آب كردند[20] . ابن مهاجر كه در مقابل امام عليه‏السلام كارى از پيش نبرده بود ، پولها را بين عدّه‏اى تقسيم كرد . امام عليه‏السلاموقتى از اين مطلب مطلع شدند او را طلبيدند و به او فرمودند :

إتّق اللّه‏ ولا تغرّ أهل بيت محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] فانّهم قريبوا العهد بدولة بني مروان وكلّهم محتاج ؛

تقواى خدا را پيشه كن و اهل بيت پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را فريب نده به درستى كه آنها هم عصر دولت بنى مروان بوده‏اند و همه محتاج هستند .

همين ابن مهاجر مى‏گويد اين گزارش را به منصور تحويل دادم ، ناگهان رنگ از رخسار منصور پريد و اينجا بود كه اين سخن را گفت كه :

« انّه ليس من أهل بيت إلاّ وفيه محدّث ، وجعفر بن محمّد محدّثنا
اليوم »[21] .

در ميان اهل بيت هميشه محدثى بوده و جعفر بن محمّد [ عليه ‏السلام] امروز براى ما حديث مى‏گويد .

بعد هم به ابن مهاجر گفت : حق ندارى اين سخنان را در جايى مطرح كنى و گر نه جان خود را از دست مى‏دهى . او هم تا پايان حيات منصور جرأت افشاى ماجرا را نيافت .

نمونه‏اى از خفقان شديد آن زمان ؛

امام عليه‏السلام سالها در « حيره » تحت نظر بودند به طورى كه حتّى شيعيان نمى‏توانستند سؤالات خود را از ايشان بپرسند . براى نمونه شخصى زن خود را سه طلاقه كرد ولى حكم سه طلاق ، طبق مذهب شيعه را نمى‏دانست . به حيره آمد تا از امام عليه‏السلام سؤال كند . هر حيله‏اى كه به كار بست تا با امام عليه‏السلام ملاقات كند موفقيّت‏آميز نبود. در نهايت خيار فروشى را سر كوچه ديد . ميوه‏ها و لباس‏هاى او را خريد و به عنوان خيار فروش به داخل كوچه آمد . ناگهان امام عليه‏السلام درب منزل را به عنوان خريد ميوه باز كردند و به آن شخص فرمودند : خوب حيله‏اى به كار بردى ، طلاق تو باطل است و مى‏توانى با آن زن به زندگى ادامه دهى[22] . وضع آن زمان چنين بود ولى امام صادق  عليه‏السلام در همين وضع هم اسلام را زنده فرمودند .

امام صادق  عليه ‏السلام و نام پيامبر  صلى‏ الله‏ عليه ‏و‏آله ‏وسلم ؛

انس بن مالك نقل مى‏كند : امام صادق  عليه ‏السلام در ميان زهّاد و علماء نظير نداشت . بعد امام صادق  عليه‏ السلام را اين گونه توصيف مى‏كند :

« طيّب المجالسة كثير الفوائد ، فإذا قال : قال رسول اللّه‏  صلى ‏الله ‏عليه‏ و‏آله ‏وسلم ، اخضرّ مرة واصفرّ اخرى حتّى ينكره من كان يعرفه»[23] .

مجالست با او نيكو بود و پر فايده ، هر گاه مى‏گفت : قال رسول
اللّه‏  رنگ چهره‏اش تغيير مى‏كرد تا جايى كه براى آنان كه او را مى‏شناختند ، ناشناخته مى‏شد .

اين نوع ادب از شخصيّتى مثل امام صادق  عليه‏السلام از اين نكته پرده بر مى‏دارد كه پيامبر  با فرزندانش  عليهم‏ السلام وحدت روحى دارند و همه براى رسيدن به يك هدف فعاليّت مى‏كردند .

فعاليّت امام در تربيت شاگردانى بزرگ ؛

يكى از بزرگترين خدمات امام صادق  عليه‏السلام تربيت بزرگانى در زمينه فقه ، كلام و ساير علوم بود . افرادى مانند زراره ، محمّد بن مسلم ، و معاوية بن وهب همه از شاگردان امام صادق  عليه‏ السلام بودند . علاّمه حلى در رجال خود حدود 4000 هزار شاگرد برجسته براى امام  عليه‏السلام نام برده است . در چنين شرايط سختى هم خودِ
امام عليه‏السلام مقاومت مى‏كردند و هم ياران با وفايى داشتند كه از هيچ چيز ، ترس و واهمه نداشتند و با تمام مشكلات كرسى تدريس را رها نمى‏كردند . حدود صد هزار روايت در كتب فقهى ، كلامى ، اعتقادى و اخلاقى شيعه جمع آورى شده كه حدود سه چهارم اين روايات به نقل از امام صادق  عليه‏السلام و امام باقر  عليه‏السلام مى‏باشد .

نمونه‏اى از عبادت حضرت ؛

امام صادق  عليه‏السلام سرشار از معرفت خداوند بودند . وقتى سوره حمد را تلاوت مى‏فرمودند و به آيه «إِيَّاكَ نَعْبُدُ وإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ» مى‏رسيدند آن را بسيار تكرار مى‏كردند . در نقلى آمده است :

« ما زلت اُردّد الآية على قلبي حتّى سمعتها من المتكلّم بها »[24] .

آنقدر اين آيه را بر قلبم گذراندم تا جايى كه آن را از گوينده آن شنيدم .

[1] ـ سوره فرقان ، آيه 68 .

[2] ـ سوره توبه ، آيه 111 .

[3] ـ سوره توبه ، آيه 111 .

[4] ـ سوره توبه ، آيه 112 .

[5] ـ سوره حج ، آيه 40 .

[6] ـ وسائل الشيعة ، جلد 15 صفحه 36 .

[7] ـ وسائل الشيعه ، جلد 15 صفحه 42 .

[8] ـ وسائل الشيعه ، جلد 15 صفحه 49 و الخصال ، صفحه 625 .

[9] ـ سوره فاطر ، آيه 32 .

[10] ـ تاريخ يعقوبى ، جلد 2 صفحه 383 .

[11] ـ البته تمام اين دشمنى‏ها از روى جهالت بوده دقيقا مانند رفتار عبداللّه‏ زبير در مكه در زمان خلافت يزيد بر عليه دستگاه حكومت قيام كرد و مكه را تسخير كرد و حدود 1 سال نماز جمعه را مى‏خواند امّا صلوات بر پيامبر و آل پيامبر را كه جزء اركان نماز جمعه مى‏باشد را ترك مى‏كرد وقتى از اين ترك سؤال مى‏شد مى‏گفت مى‏ترسم با اين تعريف و تمجيدها فرزندان پيامبر مغرور و متكبّر شوند . اين نمونه كامل از جهالت مى‏باشد .

[12] ـ الخلاف ، جلد 1 صفحه 33 و از منابع اهل سنّت : تهذيب التهذيب ، جلد 2 صفحه 89 .

[13] ـ شرح احقاق الحق ، جلد 28 صفحه 442 و از منابع اهل سنّت : تاريخ اسلام ذهبى ، جلد 9صفحه 90 .

[14] ـ الخلاف ، جلد 1 صفحه 33 و از منابع اهل سنّت : التحفة الاثنى عشرية ، صفحه 8 .

[15] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 75 ، بحار الأنوار ، جلد 3 صفحه 43 .

[16] ـ الملل و النحل ، جلد 1 صفحه 166 ، موسوعة المصطفى والعترة ، جلد 9 صفحه 374 .

[17] ـ از منابع اهل سنّت : الملل والنحل ، جلد 1 صفحه 154 و ينابيع المودة ، جلد 3 صفحه 161 .

[18] ـ از منابع اهل سنّت: سير اعلام النبلاء، جلد6 صفحه 48 و لسان الميزان، جلد 3 صفحه 436.

[19] ـ كشف الغمة ، جلد 2 صفحه 371 ، شرح احقاق الحق ، جلد 12 صفحه 243 .

[20] ـ چه جرم و جنايتهايى نسبت به بنى الحسن روا داشت . كه اگر امروز يكى از اين افراد در جامعه امروزى حضور داشتند و ابزار امروزى را دارا بودند كارى بدتر از هيتلر را انجام مى‏دادند و نسل بشريت را منقرض مى‏كردند .

[21] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 475 .

[22] ـ بحار الأنوار ، جلد 47 صفحه 171 .

[23] ـ بحار الأنوار ، جلد 47 صفحه 16 .

[24] ـ شرح احقاق الحق ، جلد 28 صفحه 348 ، رسائل الشهيد الثانى ، صفحه 141 .

 

جستجو