مناجات چهارم از مناجاتهاى پانزده گانه امام سجاد عليه السلام مناجات الراجين نام دارد. در توضيح عبارات قبلى اشاره شد كه خوف و رجاء مانند دو بال براى پرواز به سوى كمال الهى است. به همين خاطر امام بلافاصله بعد از مناجات الخائفين،مناجات الراجين را آغاز مىنمايند.
«يا من إذا سَئلهُ عبدٌ أعطاه و إذا أمَّلَ ما عِنده بَلَّغه مُناه و إذا أقبَلَ عَلَيه قَرَّبَه و أدناه و إذا جاهَرهُ بالعصيان سَتَر على ذَنْبِه و غَطّاهو إذا توكّل عليه أحسَبَه و كَفاهُ».
همانگونه كه در مناجات الخائفين بحث را با توضيح متعلّق خوف آغاز كرديم در اين مناجات هم ابتدا به روشن ساختن متعلّق رجاء مىپردازيم.
متعلّق اميد كه در عبارات دعا به تناوب تكرار گرديده است؛ چيست؟خداوند مىفرمايد:
«لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِّمَن كَانَ يَرْجُو اللَّهَ وَالْيَوْمَ الْآخِرَ وَ ذَكَرَ اللَّهَ كَثِيراً»(1).
مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سر مشق نيكويى بود براى آنها كه اميد به رحمت خدا و روز رستاخيز دارند و خدا را بسيار ياد مىكنند.
«فَمَن كَانَ يَرْجُو لِقَاء رَبِّهِ فَلْيَعْمَلْ عَمَلاً صَالِحاً وَ لاَ يُشْرِكْ بِعِبَادَةِ رَبِّهِ أَحَداً»(2).
پس هر كس به لقاى پروردگارش اميد دارد، بايد كارى شايسته انجام دهد، و هيچ كسى را در عبادت پروردگارش شريك نكند.
از دو آيهٔ فوق چنين استفاده مىشود كه اساسىترين ثمرهٔ اميد عمل صالح است و از طرف ديگر عمل صالح است كه انسان را به نقطهٔ مطلوب مىرساند. به عبارت ديگر متعلّق رجاء و اميد لقاء الهى است و لقاء الهى مرهون عمل صالح مىباشد.
در آيات ديگر مشخصات انسانهاى نا اميد ذكر شده است. خداوند مىفرمايد:
«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَ رَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(3).
آنان كه به ملاقات ما و روز رستاخيز اميدوار نيستند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنان كه از آيات ما غافلند جايگاهشان آتش است.
همانگونه كه بندهٔ اميدوار در طلب لقا الهى و عمل صالح است بندهٔ نااميد در آيات و روايات به عنوان كسى كه فقط طالب دنيا است و تكيه گاهى جزء دنيا ودنياطلبى ندارد، معرفى گرديدهاند. بنده نااميد چون اميدي جز به دنيا ندارد؛ لذا نمىتواند عمل صالح داشته باشد، و نهايتاً از آيات الهى غافل مىماند.
آثار اميد و رجاء
اولين ثمرهٔ رجا و اميد اين است كه اميدوار را بر مىانگيزد و او را به تحرّك وامىدارد. اميدوار همواره براى تلاش، كار و قبول زحمت انگيزه دارد. اميد در انسان مانند موتور محرّك مانع ايستايى، خمودگى و افسردگى مىگردد. اميدوار در تلاش وتكاپو براى به دست آوردن متعلّق اميد است. بنابر اين مهمترين اثر اميد تلاش است بگونه ايى كه اين دو مفهوم لازم و ملزوم هم هستند. اگر فعّاليّت نباشد، اميد داشتن دروغ و بى معنى است و فعاليّت بدون اميد غير ممكن است. در اين خصوص روايت جالبى از امام صادق عليه السلام منقول است.
«قال: قُلت لأبي عبداللَّه عليه السلام اِنَّ قوماً من مواليك يُلمّون بالمعاصي و يقولون نرجو. فقال عليه السلام: كذبوا، ليسوا لنا بموال اولئك قوم ترجّحتبهم الأمانيُّ، من رجا شيئاً عمل له و من خاف من شيء هرب منه»(4).
شخصى به امام عليه السلام عرض مىكند: عدّهايى از دوستان و پيروان شما مرتكب گناه و معصيت الهى مىشوند و مىگويند ما اميدوار هستيم. امام عليه السلام در پاسخ مىفرمايند: اينان دروغ مىگويند و از پيروان ما نمىباشند. اينان گروهى هستند كه آرزوها بر آنان غلبه كرده است. هر كس به چيزى اميد داشته باشد براى به دست آوردن آن تلاش مىكند، و هر كس از چيزى ترس داشته باشد، بايد در عمل از آن گريزان باشد.
امام عليه السلام در اين روايت به روشنى حاصل و نتيجهٔ اميدوارى را اين گونه بيان مىفرمايند: اميدوار واقعى كسى است كه اميد در رفتار و اعمال او خود را نشان دهد و باعث تعالى و كمال وى گردد. يعنى اميد در او داعى ايجاد كند كه به سمت متعلّق اميد حركت كند و براى تحصيل آن تلاش نمايد.
بنابر اين اصل و اساس اميد بازگشت به ذات اقدس الهى دارد و بندگان راجى، در واقع به رحمت الهى اميدوارند و مرتبهٔ نهايى و كمالِ اميد، اميد به لقاءالهى است. اساس مطلب اين است كه تلاش ما بايد در جهت رسيدن به فضل و رحمت الهى باشد.
تفاوت اصلى در اين است كه تلاش و تحمل سختى راه، براى رسيدن به هدف، معمولاً با تعب، مشقت و درد و رنج همراه است؛ اما اميدوار واقعى اين سختى راه را حس نمىكند. در واقع تمام اين سختىها براى او شيرين و لذّت بخش مىگردد و اين از ديگر ثمرات اميد است. يعنى اميد، تحولى در انسان ايجاد مىكند كه طىّ طريق و تحمّل درد و رنج براى رسيدن به هدف را براى انسان لذّت بخش مىكند. تلاشِ انسانِ اميدوار خستگى به همراه ندارد؛ زيرا از لحظه لحظه آن لذّت مىبرد. وقتى انسان به دنبال محبوبى است و منزل محبوب دور و راه سخت و پرمشقّت است، انسان عاشق از طى طريق خسته نمىشود و چون به اميد وصال محبوب است از تمام رنجهاى راه لذّت مىبرد و اين مشقّت راه براى او شيرين و دلنشين است.
نقطه كمال براى اميدواران اين است كه رنج عبادت بر آنها شيرين است رنجشب بيدارى و تعب نخوابيدن بر آنها هموار است؛ نه تنها هموار بلكه شيرين،دلنشين و دوست داشتنى است كسى كه به دنبال نقطه اميدش حركت مىكند، از بيدارى شب و روزه دارى طولانى روزهاى تابستان، بيدارى شبهاى طولانى زمستان نه تنها خسته نمىشود بلكه لذّت مىبرد. البته اين تلاش، بذل مال هم مىخواهد. خداوند مىفرمايد:
«وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرّاً وَعَلاَنِيَةً يَرْجُونَ تِجَارَةً لَّن تَبُورَ»(5).
كسانى كه از آنچه به آنان روزى دادهايم پنهان و آشكار انفاق مىكنند، تجارتى بىزيان و خالى از كساد را اميد دارند.
اين تجارت و داد و ستد با خداوند است. او از بنده مىخواهد تا مخفيانه انفاق نمايد تا به رحمت و لقاء الهى دسترسى پيدا كند. كسى كه كالاى گران قيمت را بهبهاى نازلى مىخرد، آيا احساس خسارت مىكند؟ او بعد از تحويل گرفتن متاع احساس لذت و شيرنى مىكند و نمىگويد پول از كفم رفت و چيزى بدست نياوردم.امام اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايد:
«صبروا أيّاماً قصيرة أعقبتهم راحة طويلة،تجارةٌ مُربحة يَسَّرَها لهم ربّهم»(6)
كسانى كه با پروردگار معامله مىكنند و اين ايام كوتاه عمر را بذل مىكند مشقّت را تحمل مىكنند و صبر پيشه مىكند و در مقابل يك راحت و سعادت ابدى را
بدست مىآورند. سعادت ابدى با بذل يك امر موقت يك تجارت شيرين است. در اين معامله اگر بذل ثروت و مال، وقت، آرامش و آسايش و حتى اگر بذل جان نياز باشد؛ شيرين است.
با توجّه به اينكه در آستانهٔ ايّام با فضيلت عرفه مىباشيم به جاست چندجملهايى در اين خصوص عرض نمائيم اين روايت را مرحوم محدث قمى در مفاتيح نقل كرده است.
«سمعَ علي بن الحسين عليه السلام يوم عرفة سائلاً يسألُ الناسَ فقال له:ويحك أغير اللَّه تسأل في هذا اليوم إنَّه يُرجى لما في بطون الحبالي في هذا اليوم أن يكون سعيداً»(7).
امام سجاد عليه السلام روز عرفه سائلى را ديدند. كه در حال تكدّى و سوال از مردماست. امام عليه السلام به او فرمودند: واى بر تو! آيا در چنين روزى از غير خدا تقاضامى نمايى، در حالى كه در اين روز براى جنين در شكم مادر اميد سعادتمندى مىرود.
كسانى كه اهل عبادت و راز و نياز مداوم هستند و همواره به فضل و رحمت الهى اميد دارند و به درجهايى از معرفت نائل آمدهاند كه هر لحظه خود را در محضر الهى مىدانند و كمتر لحظه ايى را در غفلت به سر مىبرند، توجّه اين افراد و لطفالهى به اينگونه اشخاص نيازمند روز عرفه و غير عرفه نمىباشد. اما عليرغم آن بعضى از روزها و شبها گويى دعوت خاصّى از طرف محبوب و ذات اقدس الهى رسيده است، اين دعوت خاص اصولاً داراى رحمت خاصّى نيز هست. لذا براى درك فضيلت اين ايّام و بهرمندى از اين دعوت ويژه بسيار سفارش شده است. اين دعوت فراگير و همگانى است خداوند تعالى همه را از پير و جوان، زن و مرد، بزرگ و كوچك همه را به خوان كرم خود فرا خوانده است. كسانى كه توفيق ندارند در صحراى عرفات مشغول عبادت باشند مىتوانند به ديگر مكانهاى متبرّك بروند و توفيق حضور درآنجا را درك نمايند. امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«أن اللَّه يوم عرفة ينظر إلى زوّار قبر الحسين عليه السلام فيغفر لهم ذنوبهم و يقضى لهم حوائجهم قبل أن ينظر إلى أهل الموقف بعرفة»؛
خداوند تبارك وتعالى روز عرفه قبل از توجّه و نگاه به حجّاج حاضر در عرفات به زائران قبر امام حسين عليه السلام توجّه نموده و گناهانشان را مىآمرزد و حوائجشان را بر آورده مىسازد.
غفلت، آفت اميدوارى
متعلّق اميد در اين دعا را روشن نموديم و گفتيم كه اميدوار بدون تلاش راه به جايى نمىبرد، همچنين تلاشى كه ظاهرى سخت دارد در نظر اميدوار جز شيرينى نمىباشد. امّا آفتى كه انسان اميدوار و راجى بايد به آن توجّه كند غفلت است. راهى كه پيش روى داريم راهى است طولانى، اين راه نيازمند معلّم و هادى مىباشد. اگركسى به نشانهها و تابلوهاى راهنما در مسير توجّه نكند، گمراه مىگردد. به عبارت ديگر اميدوار نمىتواند غافل باشد، بلكه بايد با كمك معارف الهى نقطهٔ اميد را در نظر بگيرد و تلاش نمايد تا به مقصد برسد. آيه هفت سوره يونس به روشنى اين نكته را بيان مىكند،
«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْ آيَاتِنَا غَافِلُونَ»(8).
آنان كه به روز رستاخيز و ملاقات اميدوار نمىباشند و به زندگى دنيا خشنودشدند و بر آن تكيه كردند و آنها از آيات ما غافلند.
سؤال و اعطاء
امام سجاد عليه السلام مناجات الراجين را با اين جمله آغاز مىنمايند: «يا من إذاسئله عبدٌ أعطاه» اى كسى كه اگر بندهايى از تو تقاضا نمايد به او پاسخ مىدهی (امام عليه السلام بين دو مفهوم سؤال و اعطاء رابطهٔ مستقيم برقرار نموده است. به عبارت ديگر امام مىفرمايند: رحمت الهى بگونهايى است كه به محض تحقّق سوال، اعطاء قطعى است. در دعاى ابو حمزه مىخوانيم «وليس من صفاتك أن تأمر بالسؤال وتمنع العطيّة» خداوند! از صفات تو اين نيست كه، بندگان را به تقاضا نمودن امرنمايى و از طرف ديگر در مقابل اين سوال و اظهار حاجت، بخل نموده و پاسخ بنده را ندهى. نمىشود ما را به گدايى امر نموده باشى امّا به گداى در خانه خود عطا ننمايى.خود در قرآن فرمودى:
«وَأَمَّا السَّائِلَ فَلاَ تَنْهَرْ»(9).
سوال كننده را از خود مران.
خدا اجلّ، ارفع و اعظم از آن است كه كسى از او گدايى كند و او رد نمايد. در اين ايّام كه فصل دعا و گدايى درب خانهٔ خداست بايد توجّه داشته باشيم كه نزد كسى در حال سوال هستيم كه مالك تمام خزائن است او ربّ العالمين و مالك الملوك است. هر چه اعمّ از مادّى و معنوى از او بخواهيم دريغ نمىنمايد اما بايد توجّه داشته باشيم كه سوال محقّق گردد، تا ارتباط مورد نظر فراهم گردد.
حال اين سوال مطرح مىگردد كه عليرغم اين همه سوال و دعا، چرا استجابت و اعطاء نمىباشد؟ پاسخ در عدم تحقّق سوال و دعا است. يعنى دعا درست نبوده خواندن و نحوهٔ سؤال غلط بوده است. لذا بايد بياموزيم كه از خدا چه حوائجى را طلب كنيم. اگر دنيا، قدرت و ثروت از خدا بخواهيم مىدهد، زيرا اين مسائل براى خدا ارزشمند نيست. براى نمونه خداوند به قارون ثروت فراوان عطا نمود و قدرت را هم به فرعون كه «أبغض خلق اللَّه» بود عنايت نمود. امّا آيا مقام قرب و صفا و مقام تنزّه و پاكيزگى روح را هم عنايت نمود؟ اگر كسى به مقام قرب و تنزّه رسيد ديگر هرگز دنيا را از خداوند نمىخواهد. در آن هنگام عبد و اصل جز رضاى خالق چيزى مطالبه نمىكند. انبياء و اولياء الهى هيچكدام دنيا و متعلّقات آن را ازخداوند نخواستند.
در مجموعهٔ انبياء (عليهم السلام) فقط سليمان از خداوند دنيا طلب نمود. خداوند در قرآنكريم كريم مىفرمايد:
«قَالَ رَبِّ اغْفِرْ لِي وَهَبْ لِي مُلْكاً لاَّ يَنبَغِي لِأَحَدٍ مِّنْ بَعْدِي إِنَّكَ أَنتَ الْوَهَّابُ»(10).
گفت: پروردگارا! مرا ببخش و حكومتى به من عطا كن كه بعد از من سزاوار هيچكس نباشد، كه تو بسيار بخشندهايى.
علّت اينكه حضرت سليمان از خداوند دنيا و ملك منحصر به فرد خواسته است براى ما روشن نيست. امّا در روايات ذكر شده است كه ايشان آخرين پيامبرىاست كه وارد بهشت مىگردد، چرا كه دنيا پاسخگويى و مشكلات به همراه دارد. من از اين فرصت مىخواهم استفاده كنم و نكته ايى را به عزيزان تذكّر دهم. ما و شما راهى را انتخاب كردهايم، نكند مشاكل دنيوى، زر و زيورهاى دنيا، سختىهاى دنيا و فريب كارىهاى دنيا ما را منحرف كنند. خيلىها در همين عصر ما، حضور داشتند كه آنها را در محافل دينى و در محافل علمى مىديديم كه اهل مباحثه و مذاكرهٔ علمى هم بودند اما لباس روحانيّت نداشتند. اينان در حوزه درس خواندهاند و حتّى گاهى به
مرتبهٔ اجتهاد هم رسيدهاند. امّا به خاطر مضايق دنيوى به سفرهٔ بقيّةاللَّه عليه السلام پشت كرده و رفتهاند. نكند مضايق و مشاكل دنيوى ما را چنان جلب خود كند كه گاهى سؤالمان از خدا مطالب بى ارزش باشد و اگر هم جواب درستى نگرفتيم العياذ باللَّه به اين سفره پشت كنيم. سفرهٔ با بركتى كه همهٔ نعمتهاى الهى در آن وجود دارد و خير آن در همين اقلّ قليل است. من بالعيان مىبينم بعضى از تفكّرات و چهرهها را كه به خاطر مطامع دنيوى حوزه و درس و بحث را رها كردهاند و بهسمتهاى ديگرى رفتهاند.
خداوند همه ما را از مزالّ اقدام محافظت كند.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
……………….( Anotates )……………..
1) سورهٔ الاحزاب، آيه 21.
2) سورهٔ كهف، آيه 110.
3) سورهٔ يونس، آيه 7.
4) اُصول كافي جلد 2، صفحهٔ 68.
5) سورهٔ فاطر، آيه 29.
6) نهج البلاغه، صفحهٔ 304 خطبهٔ همام.
7) من لا يحضره الفقيه جلد 2، صفحهٔ90.
8) سورهٔ يونس، آيه 7.
9) سورهٔ الضحى، آيه 10.
10) سورهٔ ص، آيه 35.
الحمد للَّه ربّ العالمين و صلّى اللَّه على سيّدنا محمّد و آله الطاهرين و لعنة اللَّه على أعدائهم أجمعين.
«إلهي لا تُغلِق على مُوحّديك أبواب رحمتِكَ و لاَ تحجُب مشتاقيك عن النظر إلى جَميل رؤيتك إلهي نَفسٌ أعزَزْتَها بِتوحيدك كَيفَ تُذِّلُها بِمهانَةِ هِجْرانك وضميرٌ إنعَقَدَ على مَوَدَّتِك كَيف تُحرِقه بِحرارةِ نيرانِك إلهي أجِرْني من أليم غَضَبِكَ و عَظيمِ سَخَطِكَ».
امام سجاد عليه السلام در آخرين عبارات مناجات بعد از گفتگوى بسيار شيرين و دلنشين با ذات اقدس ربوبى و اظهار اشتياق و مودّت و خوف و ترس از عدم پذيرش به درگاه خداوند متعال، به اين عبارات مىرسند كه خدايا! من يگانگى و وحدانيّت تو را باور دارم و به رحمت تو اميدوار هستم، درِب رحمت خود را به روى من مبند و مرا از اين رحمت محروم مگردان. رحمت ذات اقدس ربوبى، يك رحمت رحمانيّه است. اين رحمت نسبت به همهٔ مخلوقات و موجودات فراگير است.
كفّار توفيق لقاء ندارند. يعنى قابليّت لقاء از آنان گرفته شده و جايگاهشان سجّين است. امّا در مقابل مؤمن و موحّد قابليّت لقاء دارد، ولى كيفيّت آن متفاوت است. گاهى محبّ، محبّى است كه در رفتار و منش، همهٔ علقههاى محبوب را رعايت كرده، در اين حالت لقاء محبّ و محبوب لقاء زيبايى است و حاصل آن شيرين و لذّت بخش است. اما گاهى محبّى است كه رعايت همهٔ علقههاى محبوب را نكرده است او محروم از لقاء نمىشود، ولى وقتى لقاء حاصل شد، لقاء همراه با عتاب و خطاب است و شيرين نخواهد بود. لذا اينجا موحّد از خدا مىخواهد كه خدايا من چون موحّد هستم از لقاء تو محروم نخواهم بود، اما اين لقاء و ديدار، ديدارِ شيرين و ثمر بخش باشد و ديدارِ همراه با محاكمه و عتاب و ترشرويى نباشد.
امام عليه السلام در اينجا به ما مىآموزد كه از خدا چگونه لقاء او را بخواهيم و نيز چگونه لقايى را بخواهيم.
تجلّى ذات اقدس ربوبى براى بندگان متفاوت است. در خصوص تفاوت در تجلّى به اين روايت توجّه كنيد.
«إنّ يحيى عليه السلام لقى عيسىعليه السلام وعيسى متبّسم. فقال يحيى عليه السلام:مالي أراك لاهياً كأنّك آمن! فقالعليه السلام: مالي أراك عابساً، كأنّك آيس؟ فقالا: لا نبرح حتّى ينزلَ علينا الوحي، فأوحى اللَّه إليهما:أحبُّكما إلىَّ الطلقُ البسّام، أحسنكما ظنّاً بي»(5).
حضرت يحيى عليه السلام فرزند زكرياى پيامبر روزى به حضرت عيسى عليه السلام برخورد كرد و او را خندان ديد. حضرت يحيى عليه السلام به او اعتراض نمود و فرمود: آيا از عذاب الهى خود را در أمان يافته ايى كه اينگونه مىخندى و خوشحال هستى؟ حضرت عيسى عليه السلام در پاسخ فرمود:آيا تو از رحمت پروردگار مأيوس هستى كه اينگونه ناراحت و افسرده هستى. از جانب خداوند متعال خطاب آمد: من آن كسى را بيشتر دوست دارم كه گمانش به من زيباتر و بهتر باشد. كسى نزد من محبوب است كه خود خندان و گشاده رو است. در واقع حضرت عيسى عليه السلام چون به خداوند گمان نيكو دارد و به رحمت او اميدوار است مقدّم مىباشد.
يحيى در مقام تصوّر و تخيّل خدا را هميشه در مقام قهر و غضب مىبيند اما عيسى خدا را در مقام رحمت و رأفت و عطوفت مىبيند و لذا امام سجاد عليه
السلام به ما مىآموزد كه از خدا لقائى را طلب كنيم كه شيرين، دلنشين و لذّت آفرين باشد. يعنى بتوانيم خود را بگونه ايى تربيت كنيم كه وقتى به ديدار او مىرويم بى عيب باشيم تا با عتاب و تلخى كه ناشى از اعمال ناصواب خودمان است خدا را ملاقات نكنيم.
در خصوص لقاء و رؤيت به يك نكته كلامى اشاره مىكنيم تا مكمّل نكات اخلاقى بيان شده باشد. روايتى از اميرالمؤمنين عليه السلام منقول است كه
«جاء حبرٌ إلى أميرالمؤمنين صلوات اللَّه عليه فقال: يا أميرالمؤمنين هل رأيت ربّك حين عبدته؟ فقال: ويلك ما كنتأعبد ربّاً لم أره؛ قال: وكيف رأيته؟ قال: ويلك لا تدركه العيون فيمشاهدة الأبصار ولكن رأته القلوب بحقائق الإيمان»(6).
يكى از احبار خدمت اميرالمومنين عليه السلام رسيد و عرض كرد: خدايى را كه عبادت مىكنى آيا تا كنون او را ديده ايى؟ حضرت فرمودند:هيچگاه خدايى را كه نديدهام عبادت نكردهام. سؤال كرد چگونه خدا را ديدهايى؟ حضرت فرمودند: با چشم ظاهرى نمىتوان او را ديد بلكه بايد با چشم دل و به حقيقت ايمان خداوند را ديد.
پيرامون همين موضوع صدوق قدس سره در توحيد از صفوان بن يحيى روايتى را نقل مىكند:
سألني أبو قرّة المحدّث أن أدخله إلى أبي الحسن الرضا عليه السلام فاستأذنته في ذلك فأذن لي فدخل عليه، فسأله عن الحلال و الحرام والأحكام حتّى بلغ سؤاله التوحيد، فقال أبوقرّة: إنّا روينا أنَّ اللَّه عزَّوجلَّ قَسَّمَ الرؤية و الكلام بين اثنين، فقسّم لموسى عليه السلام الكلام و لمحمّد صلى الله عليه وآله وسلم الرؤية، فقال أبو أبوالحسن عليه السلام: فمن المبلّغ عن اللَّه عزَّوجلَّ إلى الثقلين الجنّ و الإنس:
«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ وَ هُوَيُدْرِكُ الأَبْصَارَ»(7)،
«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»(8)،
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»(9)؛
أليس محمّد صلى الله عليه وآله و سلم؟ قال: بلى، قال عليه السلام: فكيف يجييءرجل إلى الخلق جميعاً فيخبرهم أنّه جاء من عند اللَّه و أنّه يدعوهم إلى اللَّه بأمر اللَّه و يقول:
«لاَّ تُدْرِكُهُ الأَبْصَارُ»
«وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِعِلْماً»
«لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»،
ثمَّ يقول: أنا رأيته بعيني، و احطت به علماً، و هو على صورة البشر!! أما يستحيون؟ ما قدرت الزنادقة أن ترميه بهذا أن يكون يأتي عن اللَّه بشيء، ثم يأتي بخلافه من وجه آخر. قال أبوقرّة: فأنّه يقول:
«وَلَقَدْ رَآهُ نَزْلَةً أُخْرَى»(10)
فقالأبو الحسن عليه السلام: اِنَّ بعد هذه الآية ما يدلّ على ما رأى، حيث قال:
«مَا كَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَأَى»(11)
يقول: ما كذب فواد محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مارأت عيناه، ثم أخبر بما رأى فقال:
«لَقَدْ رَأَى مِنْ آيَاتِ رَبِّهِالْكُبْرَى»(12)
فآيات اللَّه غير اللَّه، وقد قال: «وَلاَ يُحِيطُونَ بِهِ عِلْماً»فإذا رأته الأبصار فقد أحاطت به العلم، و وقعت المعرفة(13).
ابو قرّه از من درخواست نمود تا او را به محضر امام على ابن موسى الرضاعليه السلام ببرم. از حضرت تقاضاى ملاقات براى او نمودم و حضرت نيز پذيرفتند. ابو قرّه گفت: براى ما اينگونه روايت شده است كه خداوند ديدار و سخن گفتن خود را بين دو نفر تقسيم نموده است. با موسى عليه السلام سخن گفته است و ديدار روى خود را نصيب حضرت محمّد صلى الله عليه وآله وسلم نموده است. حضرت امام رضا عليه السلام فرمودند: چه كسى به جن و انس خبر داده كه (چشمها او را نمىبينند؛ ولى او همهٔ چشمها (را مىبيند)، (آنان هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارند)، آيا پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ناقل اين سخنان از جانب خدا نبوده است؟ ابو قرّه پاسخ داد،آرى، حضرت فرمودند: چگونه ممكن است شخصى به مردم اينگونه خبر
دهد و از طرف ديگر بگويد من خدا را با چشم خود ديدم و او به شكل و صورت انسان است!! كسانى كه اينگونه سخن مىگويند شرمنمىكنند؟! ابو قرّه گفت: خداوند در قرآن مىفرمايد: (بار ديگر او رامشاهده كرد) حضرت عليه السلام فرمودند: بعد از اين آيه آنچه را پيامبرصلى الله عليه وآله وسلم ديدند، روشن مىكند: (قلب در آنچه ديد هرگز دروغ نگفت) آيهٔ شريفه مىفرمايد: قلب پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم آنچه را كه چشمانش ديد تكذيب نكرد. سپس آيهٔ شريفه در مورد چيزى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ديدند خبر مىدهد: (او پارهاى از آيات و نشانههاى بزرگ پروردگارش را ديد) نشانههاى خداوند غير از خود اوست. قرآن مىفرمايد: (آنان هرگز نسبت به او احاطه و علم ندارد) اگر چشمها او را ببينند نسبت به او احاطه و علم پيدا كرده معرفت مىيابند.
رواياتى از اين قبيل كه از اهل بيت عليهم السلام به دست ما رسيده مبناى نظر متكلّمين شيعه در خصوص رؤيت خداوند مىباشد. با كمال تأسّف در بين عامّه مسأله رؤيت بطور وسيع تحريف شده و چون در تحصيل معرفت به منابع غير وحيانى و اجتهادات شخصى نادرست متّصل شدهاند به بيراهه رفته و منحرف شدهاند.
توحيد مايهٔ عزّت مؤمن
«إلهي نفس أعزَزْتَها بِتوحيدك كيف تذلّها بمهانة هجرانك» خدايا بندگان تو متفاوت هستند. عدهايى تو را نشناخته و انكار كردهاند، بت پرست و ديگر پرست شدهاند و خدا پرست نيستند امّا به ما سعادت توحيد را عنايت فرمودهاى. ايمان به يگانگى خداوند در كلام امام عليه السلام مايه عزّت انسان معرّفى شده. بنابر اين عزّت مومن به ايمان اوست، اگر ايمان به خدا از او گرفته شود ديگر هيچ چيزى براى انسان باقى نمىماند.
«وَلِلَّهِ الْعِزَّةُ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِينَ»(14)
(عزّت مخصوص خدا و رسول او و مؤمنان است).
خدايا! نفسى كه با شناخت تو عزّت پيدا كرده است، آنجايى كه وقت عزّتمندى است، يعنى يوم القيامة، «تذِّلها بِمهانة هِجرانِك» آيا اين نفس راذليل و خوار مىكنى؟ «وضمير انعقد على مودّتك كيف تحرقه بحرارة نيرانك» دلى كه با
مودّت تو گره خورده و با ياد و ذكر تو جان گرفته است؛ دلى كه جايگاه محبّت تو و اولياء توست؛ آيا اين ظرف معرفت و ياد خود را مىسوزانى؟ در آتش سوختن شأن دشمنان توست؛ آنهايى كه قلبشان از محبّت تو و اولياء تو تهى است.
«إلهي أجرني من أليم غَضَبك وعظيم سخطك يا حنّان يا منّان»
خدايا! ما را از عذاب دردناك و غضب خود، پناه بده.
آثار اسماء الهى
هر كدام از اسماء الهى داراى آثار ويژهايى است. براى آشنايى با اين آثار و توجّه به معانى آنها بهترين راه استفاده از ادعيه و روايات ائمّهٔ اطهار عليهم السلام مىباشد زيرا مفسّران اصلى و خاندان وحى آشناترين افراد به معارف الهىهستند.
حنّان يعنى، كثير الاقبال على العباد، لحظهاى بندگانش را رها نمىكند. اين شأن حنّانيّت خداست. منّان يعنى خدايى كه معطى بر بندگان است. خطاب و راز و نياز با خدا با اين الفاظ معناى خاصّى دارد. وقتى براى طلب رزق و روزى او را مىخوانيم، يا رزّاق مىگويم، امّا وقتى يا حنّان مىگوييم در واقع قرب الهى و رحمت خاصّ او را طلب مىكنيم.
جابر يعنى جبران كننده؛ خداوند كمبودها و كاستىها را جبران مىكند. خداوند پوشاننده كاستىها و نواقص است اين صفت در كنار ستّار آمده است زيرا به لحاظ معنايى مكمّل آن است.
خدا ستّار است؛ در اين عالم بر ما پرده پوشى مىكند. خداوند آنقدر ستّار است كه بعضى از گناهان حتّى از دو ملك مأمور ثبت افعال ما نيز پوشيده مىماند.
از امام عليه السلام سؤال كردند گناهانى كه بر دو ملك مخفى است كدامند؟حضرت فرمودند: گناه دل است. خدا اين قدر ستّار است كه اجازه نمىدهد دوملك عتيد و رقيب از آلودگى دل انسان مطّلع شوند.
در قيامت هنگام حساب، بندگان به دو قسمت تقسيم مىشوند
«فَرِيقٌ فِي الْجَنَّةِ وَفَرِيقٌ فِي السَّعِيرِ»(15).
گروهى به بهشت وارد مىشوند و گروهى به دوزخ مىروند.
بزرگترين فضاحت آن است كه انسان در صف دوزخيان قرار گيرد.زمان پاسخ گويى از بزرگترين تا كوچكترين مسائل مورد باز خواست قرار مىگيرد. نفس حال و وضع قيامت هراس انگيز و وحشتناك است و اگر انسان در گروه دوزخيان باشد هول و هراس او دو چندان خواهد بود. آنقدر محاسبه دقيق است كه شگفت زدگى همه را در پى خواهد داشت.
در خصوص باريك و دقيق بودن حساب الهى در آخرت نقل اين قضيه خالى از لطف نمىباشد. يكى از دوستان نقل مىكرد: پدر بزرگى داشتم كه مرحوم شده بود. سابقاً در كاشان لباسهايى مىدوختند كه از نوعى پنبه زرد رنگ پارچهٔ آن تهيه مىشد نام اين گونه لباسها مَلّه بود. اين گونه لباسها دوام بيشترى نسبت به ديگر لباسها داشت. به علّت كثرت استفاده و دوام زياد صاحب لباس از اين لباس خسته شده بود لذا روزى لباس مستعمل را به لب باغچه مىزند و از روى مزاح مىگويد: پاره شو خسته شدم. ناقل كه از مؤمنين موثّق است گفت: پدر بزرگم را در عالم رويا ديدم به من گفت آنقدر حساب باريك است كه حساب آن لباس مستعمل را هم پس دادم.
«نجّنى برحمتك من عذاب النّار و فضيحة العار».
خدايا با رحمت خود مرا از اين حساب دقيق وبى آبرويى نجات بده.
وقتى از اين موارد كوچك اينگونه به دقت سوال و باز خواست مىگردد؛ چگونه بايد جوابگوى نعمتهاى بزرگ خداوند باشيم؟!پيامبرصلى الله عليه وآله مىفرمايد:
«لا تزول قدما عبد يوم القيامة حتى يسأل عن أربع عن عمره فيما أفناه و عن شبابه فيما أبلاه و عن ماله من أين كسبه و فيما أنفقه و عنحبّنا أهل البيت»(16).
قيامت بندگان قدم از قدم بر نمىدارند مگر اينكه چهار چيز از آنان بازخواست مىگردد اول: عمر خود را در چه راهى سپرى كرده،دوم: جوانى را چگونه طى كرده، سوم: مال و ثروت خود را از چه راهى بدست آورده و در چه راهى هزينه كرده و چهارم: از مودّت و دوستى اهل بيتعليهم السلام سؤال مىگردد.
جوانى را چه كار كردى با گشت و گذار طى كردى؟ مرحوم علاّمهٔ حلّىقدس سره كه در بين فقهاى شيعه كثير التأليفتر از ايشان نداريم. تاليفاتى نظير: تذكره، منتهى و كتابهاى متعدّد قواعد و تبصره كه اگر بخواهيم بهصورت كتابهاى جديد
عرضه كنيم قطعاً از دويست جلد كتاب بيشتر مىشود. ايشان در ايّام زيارتى به كربلا مشرّف شدند. فاصله حلّه تا نجف و كربلا زياد نيست. ديده شد كه در موقع نماز فرزند ايشان فخرالمحقّقين به پدر اقتدا نكرد. سؤال شد آيا علاّمه از عدالت ساقط شده كه فرزندش اقتدا نمىكند؟ فخر المحقّقين به پدر عرض كرد: شما تدريس و تدرّسِ فقه اهلبيت عليهم السلام كه واجب عينى شماست را با زيارت كه مستحب است مبادله نموديد. (فاعتبروا يا اولى الأبصار). تحصيل و تدريس فقه كه فريضه و وظيفهاست را ترك نموديد. مرحوم علاّمه براى اينكه شبههٔ فرزند را از بين ببرد یادداشتهای کتاب تبصره را به ايشان نشان داد و گفت: فرزندم من در بين راه و سفر مشغول تأليف اين كتاب بودم. تبصرهٔ علاّمه كه فقهاى متعدّدى بر آن شرح نگاشتهاند از کتابهای مهم فقهی به شمار می آید.
خداوند همهٔ ما را از ننگ و بد نامى در ميان همهٔ مخلوقات در دنيا و آخرت حفظ نمايد و دست همهٔ ما و شما را بگيرد و از لغزشها و خطرات شيطانى محافظت نمايد.
«والسّلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
……………….( Anotates )……………..
1) سورهٔ ملك، آيه 3.
2) بحار الأنوار، جلد 4 صفحهٔ 194.
3) سورهٔ مصطففين: آيه 7.
4) سورهٔ مصطففين: آيه 15.
5) شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد جلد 6 صفحهٔ 333.
6) كافى جلد 1 صفحهٔ 97.
7) سورهٔ انعام آيه 103.
8) سورهٔ طه، آيه 110.
9) سورهٔ شورى، آيه 11.
10) سورهٔ نجم آيه 13.
11) سورهٔ نجم: آيه 11.
12) سورهٔ نجم: آيه 18.
13) اُصول كافى جلد 1 صفحهٔ 95.
14) سورهٔ المنافقون: آيه 8.
15) سورهٔ شورى آيه 7.
16) بحار الأنوار جلد 7 صفحهٔ 258.