حب دنيا

اشاره
يكى از ريشه‏هاى «حرص‏» كه به عواقب دردناك آن در بحث گذشته اشاره شد، دلباختگى و دلدادگى در برابر زرق و برق دنياست.
هنگامى كه آتش سوزان اين عشق در درون جان انسان زبانه مى‏كشد او را به سوى حرص و ولع نسبت‏به مواهب دنياى مادى مى‏كشاند، مانند: ساير عشاق بى‏قرار كه فارغ از هرگونه فكر منطقى پيوسته دست و پا مى‏زنند و روز به روز خود را در اين لجنزار آلوده‏تر مى‏سازند.
به همين دليل قرآن مجيد براى خشكانيدن ريشه حرص و ولع به سراغ حب دنياى افراطى و يا به تعبير ديگر «دنياپرستى‏» مى‏رود و با تعبيرات گوناگون قدر و قيمت مواهب دنيا را در نظرها مى‏شكند تا عاشقان بى‏قرار دنيا به خود آيند و حريصانه به دنبال آن نشتابند و همه ارزشها را به خاطر وصول به آن زير پا نگذارند.
با اين اشاره به قرآن مجيد بازمى‏گرديم و تعبيرات دقيق و حساب شده قرآن را در اين زمينه بررسى مى‏كنيم.
1- قرآن در موارد متعددى زندگى دنيا را نوعى بازيچه كودكانه و سهو و سرگرمى مى‏شمرد، مى‏فرمايد:
«و ما الحياة الدنيا الا لعب و لهو…; زندگى دنيا چيزى جز بازى و سرگرمى نيست.» (1)
در جاى ديگر مى‏فرمايد: «اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد…; بدانيد زندگى دنيا فقط بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخرفروشى در ميان شما و افزون‏طلبى در اموال و فرزندان است.» (2)
در حقيقت دنياپرستان را به كودكانى تشبيه مى‏كند كه از همه چيز غافل و بى‏خبرند و تنها به سرگرمى و بازى مشغولند و حتى خطراتى را كه در يك قدمى آنها وجود دارد نمى‏بينند!
بعضى از مفسران زندگى انسان را به پنج دوران(از كودكى تا چهل سالگى) تقسيم كرده‏اند و براى هر دورانى مدت هشت‏سال قائلند و مى‏گويند: هشت‏سال به بازى مشغول است، شت‏سال به لهو و سرگرمى‏ها، هشت‏سال در بحبوحه جوانى به سراغ زينت و زيبايى مى‏رود، هشت‏سال به تفاخر و فخرفروشى مى‏پردازد و بالاخره در هشت‏سال آخر به دنبال تكاثر و افزون‏طلبى در اموال و نيروها مى‏رود و در اينجا شخصيت انسان تثبيت مى‏شود و اين حالت تا آخر عمر ممكن است‏باقى بماند و در نتيجه مجالى براى دنياپرستان جهت انديشيدن به حيات معنوى در ارزشهاى جاودانى باقى نماند.
2- در آيات ديگرى زندگى دنيا سرمايه «فريب و غرور» شمرده شده است، مى‏فرمايد: «…و ما الحياة الدنيا الا متاع الغرور; زندگى دنيا چيزى جز سرمايه فريب نيست!» (3)
در جاى ديگر مى‏فرمايد: «…فلاتغرنكم الحياة الدنيا و لايغرنكم بالله الغرور; پس مبادا زندگى دنيا شما را بفريبد و مبادا(شيطان) فريبكار شما را به(كرم) خدا مغرور سازد و فريب دهد!» (4)
اين تعبيرات نشان مى‏دهد كه زرق و برق دنياى فريبنده يكى از موانع مهم بر سر راه تكامل معنوى انسان است كه تا اين مانع را پشت‏سر ننهد راه به جايى نمى‏برد.
زندگى دنيا همچون سرابى است كه تشنه‏كامان را در بيابان سوزان تعلقات مادى به سوى خود فرامى‏خواند، اما هنگامى كه نزد آن مى‏آيند چيزى كه عطش را فرونشاند پيدا نيست، بلكه دويدن در اين بيابان سوزان آنها را تشنه‏تر مى‏كند، باز سراب را در فاصله ديگرى جلو خود مى‏بينند و به گمان اينكه آنجا آب است‏به سوى آن مى‏شتابند و باز هم تشنه‏تر و تشنه‏تر مى‏شوند تا هلاك گردند.
بسيارند كسانى كه سالها به سوى دنيا دويده‏اند، هنگامى كه به آن رسيده‏اند صريحا اعلام مى‏كنند نه تنها گمشده خود را(يعنى آرامش و آسايش) پيدا نكرده‏اند، بلكه «شهد» آن را با «شرنگ‏» و «گل‏» آن را با «خار» همراه ديده‏اند، غالبا به جاى آرامش، نگرانى‏ها و اضطراب‏هاى آنها براى حفظ آنچه دارند چندين برابر شده است!
3- گروه ديگرى از آيات از اين حقيقت پرده برمى‏دارد كه مجذوب شدن به زرق و برق دنيا انسان را از آخرت غافل مى‏كند; يعنى شغل شاغل و هم واحد آنها مى‏شود و تمام توجه آنان را به سوى خود جلب مى‏كند.
مى‏فرمايد: «يعلمون ظاهرا من الحياة الدنيا و هم عن الآخرة هم غافلون; آنها تنها ظاهرى از زندگى دنيا را مى‏دانند و از آخرت غافلند!» (5)
آنها حتى زندگى دنيا را نشناخته‏اند و به جاى اينكه آن را مزرعه آخرت و قنطره و گذرگاهى براى نيل به مقامات معنوى و ميدانى براى ورزيدگى و تمرين جهت‏به دست آوردن فضايل اخلاقى بشناسند آن را به عنوان هدف نهايى و مطلوب حقيقى و معبود واقعى خود شناخته‏اند و طبيعى است كه چنين افرادى از آخرت غافل مى‏شوند.
در جاى ديگر مى‏فرمايد: «ارضيتم بالحياة الدنيا من الآخرة; آيا به زندگى دنيا به جاى آخرت راضى شده‏ايد؟!» سپس مى‏افزايد: «فما متاع الحياة الدنيا فى الآخرة الا قليل; با اينكه متاع زندگى دنيا در برابر آخرت چيز اندكى بيش نيست.» (6)
آرى افراد كم ظرفيت و هوسباز، چنان دنياى كوچك و ناپايدار در نظرشان بزرگ جلوه مى‏كند كه حيات جاويدان و ابدى را كه مملو از مواهب الهى است‏به فراموشى مى‏سپارند.
4- در بخش ديگرى از آيات، دنيا به عنوان «عرض‏»(بر وزن غرض) به معنى موجود بى ثبات و زوال پذير تعبير شده است، از جمله مى‏فرمايد: «…تبتغون عرض الحيوة الدنيا فعند الله مغانم كثيرة…; شما سرمايه زوال‏پذير دنيا را طلب مى‏كنيد در حالى كه نزد خداوند غنيمت‏هاى فراوانى براى شما(در سراى آخرت) است‏». (7)
در جاى ديگر خطاب به اصحاب پيامبر اسلام(ص) مى‏فرمايد: «شما متاع ناپايدار دنيا را مى‏خواهيد ولى خداوند سراى ديگر را براى شما مى‏خواهد»، (…يريدون عرض الدنيا و الله يريد الآخرة…) (8)
در آيات ديگرى نيز همين گونه تعبير ديده مى‏شود كه نشان مى‏دهد گروهى از مسلمانان يا غير مسلمين به خاطر حرص در جمع آورى متاع زوال‏پذير و ناپايدار دنيا از پرداختن به مواهب پايدار الهى در سراى ديگر و ارزشهاى والاى انسانى و مقام قرب به خدا باز مى‏مانند. آرى نعمت‏حقيقى زوال ناپذير نزد اوست و باقى همه «عرض‏» و «عارضى‏» و زوال پذير است.
اين تعبير هشدارى است‏به همه دنياپرستان كه مراقب باشند سرمايه‏هاى عظيم انسانى خود را فداى امور زوال‏پذير نكنند.
5- در بخش ديگرى از آيات، از مواهب مادى دنيا تعبير به زينة الحياة الدنيا شده است. (9)
تعبيراتى مشابه آن در آيات ديگر نيز آمده است، مانند: «من كان يريد الحياة الدنيا و زينتها نوف اليهم اعمالهم فيها و هم فيها لايبخسون; كسانى كه زندگى دنيا و زينت آن را بخواهند، (نتيجه) اعمالشان را در همين دنيا به طور كامل به آنها مى‏دهيم و چيزى از آنها كم و كاست نخواهد شد(ولى در آخرت بهره‏اى نخواهند داشت)». (10)
در جاى ديگر خطاب به زنان پيامبر(ص) مى‏فرمايد: «يا ايها النبى قل لازواجك ان كنتن تردن الحياة الدنيا و زينتها فتعالين امتعكن و اسرحكن سراحا جميلا; اى پيامبر! به همسرانت‏بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مى‏خواهيد بياييد با هديه‏اى شما را بهره‏مند سازم و به طرز نيكويى رها سازم!(تا بتوانيد به مقصد خود برسيد)». (11)
اين تعبيرات به خوبى نشان مى‏دهد كه اين زرق و برق‏ها تنها زيور و زينتى است‏براى حيات دنياى مادى. بديهى است هرگز در مورد امور حياتى و سرنوشت‏ساز تعبير به زينت نمى‏شود آن هم زينت «حيات دنيا» كه به معنى زندگى پست است.
شايان توجه اينكه: حتى زينت‏بودن آن هم در آيات ديگر زير سؤال رفته است و تعبير به «زين‏» شده كه نشان مى‏دهد يك زينت مصنوعى و خيالى و پندارى است، نه يك زينت واقعى و حقيقى.
مثلا در سوره بقره آيه 212 مى‏خوانيم: «زين للذين كفروا الحياة الدنيا…; زندگى دنيا براى كافران زينت داده شده است‏»!
و در سوره آل عمران آيه 14 مى‏فرمايد: «زين للناس حب الشهوات من النساء و البنين و القناطير المقنطرة من الذهب و الفضة…; محبت امور مادى از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و… در نظر مردم زينت داده شده است‏»!
اين تعبيرات و تعبيرات مشابه آن نشان مى‏دهد كه حتى زينت‏بودن اين امور جنبه پندارى و خيالى دارد و گرفتاران آنها در واقع گرفتار خيال و پندار خويشند.
در اينجا سؤال مهمى مطرح است: چرا خداوند اين امور را در نظرها زينت داده؟! به يقين براى آزمايش انسانها و تربيت و پرورش آنهاست; زيرا هنگامى كه از اين اشياى زينتى جالب و دلربا كه غالبا با گناه و حرام آلوده است‏به خاطر خدا رها مى‏كند، نهال ايمان و تقوا در وجود آنها بارور مى‏شود وگرنه صرف نظر كردن از اشياى غير جالب افتخارى محسوب نمى‏شود.
به تعبير دقيق‏تر تمايلات افسار گسيخته درونى و هوا و هوس‏هاى سركش، امور مادى و گناه آلود را در نظر انسان جلوه مى‏دهد، بنابراين زينت‏بودنش از درون انسان مى‏جوشد و اگر به خدا نسبت داده شده است‏به خاطر آن است كه خداوند چنين اثرى را در آن تمايلات و هوس‏هاى سركش آفريده و اگر در بعضى از آيات به شيطان نسبت داده شده، مانند «…و زين لهم الشيطان اعمالهم…; شيطان اعمالشان را در نظرشان جلوه داد» (12) نيز به خاطر همين است كه اين تزيين از يك نظر كار خداست چرا كه اثر هر چيزى از اوست و از نظر ديگر كار هوس‏هاى درونى است و از ديدگاه سوم كار شيطان است(دقت كنيد).
به هر حال از مجموعه آيات بالا به دست مى‏آيد كه حب دنيا هرگاه به صورت افراطى در آيد انسان را به بيگانگى از خدا مى‏كشاند.
دنياپرستى در احاديث اسلامى
نكوهش از دنياپرستى در روايات اسلامى مخصوصا در سخنان پيامبر اكرم(ص) و خطبه‏هاى نهج البلاغه به صورت بسيار وسيعى ديده مى‏شود، از جمله:
1- در حديثى از رسول خدا(ص) در پاسخ اين سؤال كه چرا «دنيا»، «دنيا» ناميده شده؟(توجه داشته باشيد كه دنيا از ماده دنى به معنى پايين و پست است) فرمود: لان الدنيا دنية خلقت من دون الآخرة…; به خاطر اين است كه دنيا پست است و پيش از آخرت آفريده شده‏». (13)
2- در حديث ديگرى از همان حضرت نقل شده كه فرمود: «اكبر الكبائر حب الدنيا; بزرگترين گناهان، دنياپرستى است‏»! (14)
3- همين معنى از اميرمؤمنان على(ع) نيز آمده است كه فرمود: «حب الدنيا راس الفتن و اصل المحن; دنياپرستى سرآغاز فتنه‏ها و ريشه همه محنتها و رنج‏هاست‏»! (15)
4- در حديث ديگرى از همان امام(ع) مى‏خوانيم: «ان الدنيا لمفسدة الدين و مسلبة اليقين; دنياپرستى دين انسان را بر باد مى‏دهد و ايمان و يقين او را مى‏گيرد». (16)
5- در حديث ديگرى از امام صادق(ع) آمده است كه فرمود: «ان اول ما عصى الله به ست: حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الطعام و حب النساء و حب النوم و حب الراحة;
نخستين چيزى كه با آن عصيان و نافرمانى خدا شد شش چيز بود: دنياپرستى، حب رياست، علاقه به غذا(شكم‏پرستى)، محبت(افراطى) زنان، پرخوابى و علاقه به راحتى و تن‏پرورى‏». (17)
غالب اين امور ششگانه يا تمام آنها در داستان عصيان و سركشى شيطان و ترك اولاى آدم و گناه قابيل ديده مى‏شود لذا به عنوان اولين‏ها ذكر شده است.
6- در حديث ديگرى مى‏خوانيم كه از امام على بن الحسين(ع) پرسيدند: «اى الاعمال افضل عند الله عز و جل; كدام عمل در نز خداوند متعال افضل است‏» فرمود: «ما من عمل بعد معرفة الله جل و عز و معرفة رسوله افضل من بغض الدنيا و ان لذلك لشعبا كثيرة و للمعاصى شعبا; هيچ عملى بعد از شناخت پروردگار متعال و شناخت پيامبر او(ص) برتر از دشمنى با دنيا(و ترك دنياپرستى) نيست و اين شاخه‏هاى فراوانى دارد و همان گونه كه گناهان ديگر شاخه‏هاى بسيار دارد».
سپس امام(ع) به سركشى و عصيان شيطان كه از «تكبر» سرچشمه گرفت و «حرص‏» كه سبب گناه و ترك اولاى آدم و حوا شد، و «حسد» كه سرچشمه عصيان قابيل گشت تا آنجا كه دست‏خود را به خون برادرش آلوده ساخت اشاره فرموده، مى‏افزايد: «فتشعب من ذلك حب النساء و حب الدنيا و حب الرئاسة و حب الراحة و حب الكلام و حب العلو و الثروة، فصرن سبع خصال، فاجتمعن كلهن فى «حب الدنيا»! فقال الانبياء و العلماء بعد معرفة ذلك، حب الدنيا راس كل خطيئة; از اينجا شاخه‏هاى علاقه به زن، و محبت دنيا و محبت‏به رياست و علاقه به راحتى و تن‏پرورى و محبت‏سخن گفتن(پرگويى) و محبت‏برترى‏جويى و مال و ثروت پيدا شد، و اين هفت صفت همه در «حب دنيا» خلاصه مى‏شود و اينجاست كه پيامبران و علما بعد از آگاهى بر اين موضوع گفتند: محبت دنيا سرچشمه همه گناهان است‏»!
سپس براى اينكه تفاوت ميان دنياى ممدوح و مذموم را روشن سازد امام در پايان مى‏فرمايد: «و الدنيا دنيائان: دنيا بلاغ و دنيا ملعونة; و دنيا دو گونه است: دنيايى كه به حد كفاف است(و انسان را به آخرت و معنويت) مى‏رساند و دنياى نفرين شده(كه انسان را از خدا دور مى‏كند)»! (18)
7- در حديث ديگرى از امام على بن ابيطالب(ع) مى‏خوانيم، فرمود: «ارفض الدنيا فان حب الدنيا يعمى و يصم و يبكم و يذل الرقاب; دنياپرستى را ترك كن چرا كه حب دنيا چشم را كور و گوش را كر و زبان را لال مى‏كند و گردنها را به ذلت مى‏كشاند»! (19)
طبيعى است كه وقتى عشق به چيزى در وجود انسان چيره مى‏شود، او را از روشن‏ترين واقعيت‏ها غافل مى‏كند، چشم دارد اما گويى نابيناست، گوش دارد اما گويى ناشنواست، زبان دارد ولى جز به آنچه به آن دل بسته است گردش نمى‏كند و براى رسيدن به اين محبوب خود يعنى دنيا تن به هر ذلتى مى‏دهد.
8- باز در حديثى كه در مورد آثار منفى دنياپرستى از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده و در واقع فلسفه اين حكم الهى در آن تبيين گرديده، مى‏خوانيم: «حب الدنيا يفسد العقل، و يصم القلب عن سماع الحكمة و يوجب اليم العقاب; دنياپرستى خرد را فاسد مى‏كند و گوش قلب را از شنيدن سخنان حكمت آميز ناشنوا مى‏سازد و سبب عذاب دردناك(در دنيا و آخرت) مى‏شود». (20)
9- در حديث ديگرى در بيان آثار زيانبار دنياپرستى از پيامبر اكرم(ص) چنين آمده است: «ان الدنيا مشغلة للقلوب و الابدان; دنياپرستى هم فكر انسان را به خود مشغول مى‏دارد و هم بدنها را(نه آرامش فكر مى‏گذارد و نه آسودگى جسم)»! (21)
10- اين سخن را با حديث پرمعنى ديگرى از رسول خدا(ص) پايان مى‏دهيم، فرمود: «انه ما سكن حب الدنيا قلب عبد الا التاط بثلاث: شغل لاينفد عناوئه، و فقر لايدرك غناه، و امل لاينال منتهاه; دنياپرستى در هيچ دلى ساكن نمى‏شود مگر اينكه او را به سه چيز آلوده مى‏كند، گرفتارى مستمرى را كه هرگز خستگى آن پايان نمى‏گيرد و احساس فقر و بينوايى كه هرگز به غنا نمى‏رسد و آرزوى درازى كه هيچگاه پايان نمى‏گيرد»! (22)
دنياى مطلوب و دنياى مذموم
بارها گفته‏ايم حب دنيا در اين بحث‏ها چيزى مساوى دنياپرستى است نه بهره‏گيرى معقول از مواهب مادى در طريق وصول به معنويت كه اگر چنين باشد حب دنيا نيست، بلكه حب آخرت است و به تعبير ديگر بسيارى از برنامه‏هاى معنوى بدون امكانات مادى ميسر نيست و در واقع امكانات مادى از قبيل مقدمه واجب است كه انسان اگر آن را به نيت مقدمه واجب بجا آورد نه تنها عيبى ندارد بلكه مشمول ثواب الهى نيز مى‏شود.
به همين دليل در آيات فراوانى از قرآن مجيد تعبيرات مثبتى در باره مواهب دنيا ديده مى‏شود:
1- از جمله در آيه وصيت، از مال دنيا تعبير به «خير»(خير مطلق) شده است، مى‏فرمايد: «كتب عليكم اذا حضر احدكم الموت اغ‏ن ترك خيرا الوصية للوالدين و الاقربين بالمعروف…; بر شما نوشته شده: هنگامى كه يكى از شما مرگش فرارسد، اگر «خيرى‏»(مالى و ثروتى) از خود به جاى گذارده براى پدر و مادر و نزديكانش به طور شايسته وصيت كند!». (23)
2- در جاى ديگر از آن تعبير به «بركات آسمان و زمين‏» نموده كه درهاى آن به روى پرهيزكاران گشوده مى‏شود: «و لو ان اهل القرى آمنوا و اتقوا لفتحنا عليهم بركات من السماء و الارض…; اگر اهل شهر و آباديها ايمان مى‏آوردند و تقوا پيشه مى‏كردند بركات آسمان و زمين را بر آنها مى‏گشوديم‏». (24)
3- در جاى ديگر از مال و ثروت تعبير به «فضل الله‏» شده است، در سوره جمعه مى‏خوانيم: «فاذا قضيت الصلوة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله…; هنگامى كه نماز(جمعه) پايان گرفت(ممنوع بودن معامله پايان مى‏يابد و شما آزاديد) در زمين پراكنده شويد و از فضل الهى بهره بگيريد». (25)
4- در جاى ديگر افزايش منابع مالى را به عنوان «پاداشى در برابر توبه از گناه و روى آوردن به سوى خدا» مى‏شمرد، چنانكه در داستان نوح(ع) مى‏خوانيم: «يرسل السماء عليكم مدرارا × و يمددكم باموال و بنين و يجعل لكم جنات و يجعل لكم انهارا; من به آنها(مشركان) گفتم از پروردگار خويش آمرزش بطلبيد كه او بسيار آمرزنده است – تا بارانهاى پر بركت آسمان را پى در پى بر شما فرستد – و شما را با اموال و فرزندان فراوان(نيروى مالى و انسانى) امداد و يارى كند و باغهاى سرسبز و نهرهاى جارى در اختيار شما قرار دهد». (26)
در جاى ديگر منابع مالى را وسيله قوام زندگى شمرده و تاكيد مى‏كند آن را به دست افراد بى كفايت و نادان قرار ندهيد و از آن به خوبى نگهدارى كنيد: «و لاتؤتوا السفهاء اموالكم التى جعل الله لكم قياما; اموال خود را كه خداوند آن را وسيله قوام زندگى شما قرار داده به ست‏سفيهان نسپاريد»! (27)
5- در جاى ديگر به مجاهدان راه خدا وعده غنايم جنگى مى‏دهد و آن را پاداش الهى مى‏شمرد، مى‏فرمايد: «وعدكم الله مغانم كثيرة تاخذونها فعجل لكم هذه…; خداوند به شما غنايم فراوانى وعده داده بود كه آنها را به دست مى‏آوريد، اين(موهبت) را در اختيار شما قرار داد». (28)
6- در بخش ديگر از آيات از نعمت‏هاى مادى دنيا تعبير به «طيبات‏» شده است، در سوره اعراف آيه 32 مى‏خوانيم: «قل من حرم زينة الله التى اخرج لعباده و الطيبات من الرزق…; بگو چه كسى زينت‏هاى الهى را كه براى بندگان خود آفريده و روزى‏هاى پاكيزه را حرام كرده است‏»؟!
در جاى ديگر مى‏فرمايد: «و اذكروا اذ انتم قليل مستضعفون فى الارض تخافون ان يتخطفكم الناس فآواكم و ايدكم بنصره و رزقكم من الطيبات لعلكم تشكرون; به خاطر بياوريد هنگامى را كه شما گروهى اندك و ضعيف در روى زمين بوديد، آنچنان كه مى‏ترسيديد مردم شما را بربايند! ولى او شما را پناه داد و با يارى خود تقويت كرد و از روزى‏هاى پاكيزه(طيبات) بهره‏مند ساخت‏شايد شكر نعمتش را بجا آوريد». (29)
از اين تعبيرات پرمعنى و مانند آن كه در قرآن وارد شده به خوبى استفاده مى‏شود كه مواهب مادى دنيا در شرايط معقول، نه تنها نامطلوب و آلوده نيست‏بلكه پاك و پاكيزه و مايه پاكى و پاكيزگى انسانهاست!
7- در بعضى ديگر از آيات، تعبيراتى ديده مى‏شود كه نشان مى‏دهد امكانات مادى علاوه بر اينكه فضل الهى است مى‏تواند سبب قرار گرفتن انسان در زمره صالحان شود، همان گونه كه در آيه 75 توبه مى‏خوانيم: «و منهم من عاهد الله لئن آتانا من فضله لنصدقن و لنكونن من الصالحين; گروهى از آنها كسانى هستند كه با خدا پيمان بسته‏اند كه اگر خداوند ما را از فضل خود روزى دهد قطعا صدقه خواهيم داد و از صالحان خواهيم بود»!
اين آيه مخصوصا با توجه به شان نزولش كه در باره يكى از انصار به نام ثعلبة بن حاطب نازل شد كه از پيامبر(ص) درخواست كرد دعا كند خدا مال فراوانى به او دهد تا از آن در راه كمك به نيازمندان و رسيدن به مقام صالحان و شاكران بهره گيرد و پيامبر(ص) با روحيه‏اى كه در او سراغ داشت‏براى او دعا نكرد و پس از اصرار دعا فرمود، به خوبى نشان مى‏دهد كه امكانات مادى مى‏تواند وسيله‏اى براى سعادت و خوشبختى انسانها و وصول آنان به درجه صالحان و مقربان گردد.
از مجموع عناوين هفتگانه‏اى كه در آيات بالا آمد به خوبى مى‏توان نتيجه گرفت كه نعمت‏هاى مادى دنيا ذاتا مذموم و منفور و زشت و پليد نيستند، بلكه تابع چگونگى بهره‏گيرى از آنهاست كه به آنها اين شكل را مى‏دهد، اگر از آنها به طور صحيح بهره‏گيرى شود، چهره‏اى محبوب و مطلوب و زيبا و جالب و پاك و پاكيزه دارد، در غير اين صورت منفورند.
شاهد اين سخن روايات متعددى است كه در كتاب وسائل در باب «استحباب الاستعانة بالدنيا على الآخرة‏» (30) آمده است.
مرحوم شيخ حر عاملى در اين باب يازده روايت نقل مى‏كند كه همه آنها شاهد بر اين است كه مى‏توان از مواهب مادى براى سعادت جاويدان بهره گرفت، از جمله در حديثى از رسول خدا نقل شده كه فرمود: «نعم العون على تقوى الله الغنى; «بهترين كمك براى به دست آوردن تقواى الهى، غنا و بى‏نيازى است…». (31)
در حديث ديگرى در همان باب از امام صادق(ع) مى‏خوانيم كه فرمود: «غنا يحجزك عن الظلم خير من فقر يحملك على الاثم; آن غنا و بى‏نيازى كه تو را از ستم در باره ديگران بازدارد، بهتر از فقرى است كه تو را وادار به گناه كند»!
و در حديث ديگرى آمده است كه يكى از ياران معروف امام صادق(ع) نقل مى‏كند كه در حضور آن حضرت بود كه مردى(از روى تاسف و تاثر) عرض كرد: «به خدا سوگند ما طالب دنيا هستيم و دوست داريم دنيا عائد ما شود»! امام فرمود: «تحب ان تصنع بها ماذا؟!; تو اين دنيا را براى چه مى‏خواهى؟» عرض كرد: «اعود بها على نفسى و عيالى، و اصل بها، و اتصدق بها، و احج و اعتمر; مى‏خواهم به وسيله آن زندگى خود و خانواده‏ام(آبرومندانه) تامين كنم و با آن صله رحم بجا آوردم و براى خدا صدقه بدهم و حج و عمره بجا آورم.» امام فرمود: «ليس هذا طلب الدنيا هذا طلب الآخرة; اين طلب دنيا نيست، اين طلب آخرت است‏»! (32)
اين سخن را با كلام اميرمؤمنان على(ع) در خطبه‏209 نهج البلاغه پايان مى‏بريم: هنگامى كه امام با جمعى از يارانش براى عيادت «علاء بن زياد حارثى‏» كه از شخصيت‏هاى معروف بصره و از ياران على(ع) بود، وارد خانه او شد و خانه وسيع و گسترده او را ديد، به او فرمود: «ما كنت تصنع بسعة هذه الدار فى الدنيا و انت اليها فى الآخرة كنت احوج; با اين خانه چنين وسيعى در دنيا چه مى‏كنى؟(و براى چه مى‏خواهى؟) در حالى كه در آخرت به آن نيازمندترى‏»!
سپس امام(ع) سخن انتقاد آميزش را با اين جمله تكميل فرمود: «و بلى ان شئت‏بلغت‏بها الآخرة تقرى فيها الضيف، و تصل فيها الرحم، و تطلع منها الحقوق مطالعها، فاذا انت قد لغت‏بها الآخرة; آرى اگر بخواهى با همين خانه وسيع مى‏توانى به آخرت برسى(و سراى ديگرت را آباد كنى) از ميهمانان در آن پذيرايى كنى و در آن صله رحم بجاى آورى و حقوق واجب آن را ادا كنى، با اين حال به وسيله اين خانه به آخرت رسيده‏اى‏»! (33)
نتيجه اينكه: هرگاه مواهب مادى دنيا ابزارى براى وصول به آخرت و كمك به نيازمندان و حمايت از ضعفا و ترويج و تحكيم پايه‏هاى حق و عدالت‏باشد، چيزى بهتر از آن نيست و اگر در مسير گناه و حرص و جمع مال بدون ملاحظه حلال و حرام مصرف گردد چيزى بدتر از آن نيست، آرى اين گونه دنياپرستان مجموعه‏اى از صفات زشت و رذيله را در درون خود گردآورى مى‏كنند.
يكى از ياران معروف امام على بن موسى الرضا(ع) به نام محمد بن اسماعيل بن بزيع مى‏گويد: از آن حضرت شنيدم مى‏فرمود: «لايجتمع المال الا بخصال خمس ببخل شديد و امل طويل و حرص غالب و قطيعة الرحم و ايثار الدنيا على الآخرة; اموال دنيا در يك جا جمع نمى‏شود، مگر(به كمك) پنج چيز: بخل شديد، آرزوهاى دور و دراز، حرص غالب، قطع رحم و مقدم داشتن دنيا بر آخرت‏»! (34)
پى‏نوشتها:
1- انعام، 32.
2- حديد، 20.
3- آل‏عمران، 185.
4- لقمان،33.
5- روم،7.
6- توبه، 38.
7- نساء، 94.
8- انفال،67.
9- كهف،46 و 28.
10- هود، 15.
11- احزاب، 28.
12- نمل، 24.
13- بحارالانوار، جلد 54، صفحه‏356.
14- كنزالعمال، حديث 6074(جلد3، صفحه 184).
15- غررالحكم، شماره 4870.
16- غررالحكم، شماره 3518.
17- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 60.
18- اصول كافى، جلد 2، صفحه 130، باب «حب الدنيا»، حديث 11.
19- اصول كافى، جلد 2، صفحه‏136.
20- غررالحكم شرح فارسى، جلد3، صفحه‏397، شماره 4878.
21- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 81.
22- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 188.
23- بقره، 180.
24- اعراف،96.
25- جمعه، 10.
26- نوح، 12 تا 11.
27- نساء، 5.
28- فتح، 20.
29- انفال،26.
30- جلد 12، صفحه 18 تا16.
31- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه‏16.
32- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه‏19، باب استحباب جمع المال من حلال…، حديث‏3.
33- نهج البلاغه، خطبه‏209.
34- وسائل الشيعه، جلد 12، صفحه‏19، حديث 4.


جستجو