آرزوهاى دراز!

(طول امل)
اشاره
«طول امل‏» و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مى‏كند، از خدا دور مى‏سازد، به شيطان نزديك مى‏كند و گرفتار عواقب خطرناكى مى‏سازد.
البته اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمى در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبه‏هاى مادى و معنوى بشر دارد.
اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نمى‏دهد و انواع زحمت‏ها و ناراحتى‏ها را براى پرورش او تحمل نمى‏نمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوى‏9 آمده است: «الامل رحمة لامتى و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها!; اميد و آرزو، رحمت‏براى امت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمى‏داد و هيچ باغبانى نهالى نمى‏كاشت‏». (1)
كسى كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگى اوست‏يا در آينده بسيار نزديكى از دنيا مى‏رود، دست از همه كار مى‏شويد و در واقع موتور زندگى او خاموش مى‏شود و چرخهاى آن از كار مى‏افتد و شايد يكى از دلايل مخفى بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاشهاى زندگى ادامه دهد.
همان گونه كه در حديثى از حضرت مسيح(ع) مى‏خوانيم: «در جايى نشسته بود و پيرمردى را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است(و تلاش گرم و مستمرى براى كار كشاوزى دارد) حضرت مسيح(ع) به پيشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كنارى انداخت و روى زمين دراز كشيد و خوابيد، كمى بعد حضرت مسيح(ع) عرضه داشت: «بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعاليت و كار شد! حضرت مسيح(ع) از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندى و روى زمين خوابيدى، اما در حرحله دوم ناگهان برخاستى و مشغول كار شدى؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا مى‏داند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را به كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولى چيزى نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد از كجا معلوم كه من سالهاى زيادى زنده نمانم؟ افرادى مثل من بودند و سالها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگى آبرومند مى‏خواهد و بايد براى خود و خانواده‏اش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم‏». (2)
به همين دليل براى ايجاد تحرك بيشتر در گروه‏هاى مختلف اجتماعى بايد اميد به آينده را در دل آنها زنده نگه داشت.
ولى همين اميد و آرزو كه رمز حركت و تلاش انسانهاست و مانند قطرات حياتبخش باران، سرزمين دل انسان را زنده نگه مى‏دارد، اگر از حد بگذرد به صورت سيلابى ويرانگر در مى‏آيد و همه چيز را با خود مى‏برد و سرانجام انسان را غرق دنياپرستى و ظلم و جنايت و گناه مى‏كند.
به همين دليل پيامبر اكرم(ص) «طول امل‏» را يكى از دو دشمن بسيار خطرناك براى انسانها شمرده و فرموده است:
«خصلتان اتباع الهوى و طول الامل، فاما اتباع الهوى فانه يعدل عن الحق، اما طول الامل فانه يحبب الدنيا; شديدترين چيزى كه از آن بر شما مى‏ترسم دو خصلت است: پيروى از هوا و آرزوى طول و دراز; زيرا هواپرستى شما را از حق بازمى‏دارد و اما آرزوى دور و دراز شما را حريص بر دنيا مى‏كند». (3)
شبيه همين معنى با كمى تفاوت در نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(ع) آمده است. (4)
با اين اشاره به آيات قرآن بازمى‏گرديم و نتيجه طول امل را در سرنوشت اقوام پيشين و انسانها به طور كلى مورد بررسى قرار مى‏دهيم:
1- واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لاتعثوا فى الارض مفسدين (سوره‏اعراف،آيه‏74)
2- اتبنون بكل ريع آية تعبثون × و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون (سوره‏شعراء، آيات‏129و128)
3- ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور (سوره‏حديد،آيه‏14)
4- الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لايكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون (سوره‏حديد،آيه‏16)
5- ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون (سوره‏حجر،آيه‏3)
6- ام للانسان ما تمنى × فلله الآخرة و الاولى (سوره‏نجم،آيات‏24و25)
7- ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده × يحسب ان ماله اخلده (سوره‏همزه، آيات‏1تا3)
8- ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم (سوره‏محمد،آيه‏25)
ترجمه
1- و به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشتهايش، قصرها براى خود بنا مى‏كنيد و در كوهها براى خود خانه‏ها مى‏تراشيد! بنابراين نعمت‏هاى خدا را متذكر شويد و در زمين به فساد نكوشيد.
2- آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانه‏اى از روى هوا و هوس مى‏سازيد؟! – و قصرها و قلعه‏هاى زيبا و محكم بنا مى‏كنيد، شايد در دنيا جاودانه بمانيد؟!
3- (منافقان) آنها را صدا مى‏زنند «مگر ما با شما نبوديم؟! مى‏گويند «آرى ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان فريبكار(نيز) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!
4- آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده است‏خاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلب‏هايشان قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنها گنهكارند!
5- بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد!
6- آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مى‏رسد؟! – در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست!
7- واى بر هر عيبجوى مسخره كننده‏اى! – همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده(بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)! – او گمان مى‏كند كه اموالش او را جاودانه مى‏سازد!
8- كسانى كه بعد از روشن شدن هدايت‏براى آنها، پشت‏به حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!
تفسير و جمع‏بندى
سرچشمه غفلت
آيات اول و دوم ناظر به قوم «عاد» و «ثمود» است كه پيامبرانى به نام «هود» و «صالح‏» داشتند اين جمعيت‏با پيشرفتى كه در كشاورزى و صنعت پيدا كرده بودند سخت‏سرگرم به دنيا شده و به آن دل بسته بودند و آرزوهاى دور و دراز آنها را در خود غرق ساخته بود و چنان گرفتار غرور و كبر و نخوت شده بودند كه نه تنها كمترين اعتنايى به دعوت خيرخواهانه پيامبرشان هود و صالح‏8 نكردند، بلكه به مبارزه با آنها برخاستند.
قرآن مجيد در نخستين آيه از آيات بالا، از زبان حضرت صالح‏7 خطاب به آن قوم سركش چنين نقل مى‏كند: «به خاطر بياوريد كه قوم عاد به خاطر طغيان از ميان رفتند و خداوند شما را جانشينان آنان قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشتهايش قصرها براى خود بنا مى‏كنيد و در كوهها(در دل سنگها) براى خود خانه‏هايى مى‏تراشيد، به ياد نعمت‏هاى خدا باشيد و در زمين فساد نكنيد»! (واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لاتعثوا فى الارض مفسدين) (5)
در دومين آيه وضع قوم «عاد» را شرح مى‏دهد كه توضيحى است‏براى آيه قبل كه در باره قوم «ثمود» بود.
از زبان پيامبرشان(حضرت هود(ع)) چنين نقل مى‏كند: «آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانه‏اى از سر هوا و هوس مى‏سازيد؟ – و قصرها و قلعه‏هاى زيبا و محكم بنا مى‏كنيد كه گويى در دنيا جاودانه خواهيد ماند»! (اتبنون بكل ريع آية تعبثون × و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون) (6)
هود(ع) با اين سخن به آنها مى‏فهماند كه يكى از علل مهم انحراف شما هوسرانى و تكيه بر آرزوهاى دراز است كه شما را از خدا غافل كرده و در زرق و برق دنيا غرق ساخته است.
«مصانع‏» جمع «مصنع‏» به معنى ساختمان و قصر مجلل و محكم است، اين واژه از ماده «صنع‏» گرفته شده كه به معنى كار نيكو انجام دادن است، بنابراين صنع به هر كارى گفته نمى‏شود، بلكه به كارهايى اطلاق مى‏گردد كه داراى امتياز خاصى است.
قوم عاد و ثمود تصور مى‏كردند كه با اين بناهاى محكم و زيبا و خانه‏هاى مجللى كه در درون دل كوهها ايجاد كرده بودند، مى‏توانند خود را از آفات و گزند حوادث مصون دارند و ساليان دراز زنده بمانند و به عيش و نوش بپردازند.
همين معنى در باره قوم ثمود در آيات ديگرى مطرح شده است و باز از زبان صالح‏7 اين چنين مى‏خوانيم: «اتتركون فى ما ههنا آمنين × فى جنات و عيون × و زروع و نخل طلعها هضيم × و تنحتون من الجبال بيوتا فارهين; آيا چنين مى‏پنداريد كه هميشه در نهايت امنيت در نعمت‏هايى كه اينجاست، مى‏مانيد – در اين باغها و چشمه‏ها – در اين زراعت‏ها و نخلهايى كه ميوه‏هايش شيرين و رسيده است و شما از كوهها خانه‏هايى(بسيار محكم) مى‏تراشيد و در آن به عيش و نوش مى‏پردازيد( و همه چيز را به دست فراموشى مى‏سپاريد؟!)». (7)
بى شك غرور و غفلت‏حاصل از طول امل منحصر به قوم عاد و ثمود نبود، ولى در قرآن مجيد در مورد اين دو گروه سركش، اين رذيله اخلاقى برجستگى خاصى دارد.
در سومين آيه سخن از گفتگوى مؤمنان و منافقان در روز قيامت است كه منافقان خود را در ظلمت و تاريكى در صحنه محشر مى‏بينند، در حالى كه مؤمنان در پرتو نور و ايمان به سوى بهشت در حركتند، منافقان از مؤمنان تقاضا مى‏كنند اجازه بدهيد ما هم از نور شما بهره‏اى بگيريم، ولى ديوار بلندى در ميان اين دو فاصله مى‏شود.
در اينجا منافقان فرياد مى‏زنند «…الم نكن معكم…; آيا ما در دنيا با شما نبوديم(پس چرا از ما جدا شديد؟)» (8)
مؤمنان در پاسخ مى‏گويند: «آرى ما با هم بوديم، ولى شما خود را فريب داديد و در انتظار حوادث ناگوار براى مسلمانان بوديد و پيوسته در امر معاد و دعوت پيامبر اسلام(ص) ابراز ترديد مى‏كرديد و آرزوهاى دراز، پيوسته شما را مغرور ساخت تا فرمان مرگ شما از سوى خدا فرارسيد»، (…قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله…) (9)
به اين ترتيب آيه فوق عامل بدبختى منافقان را در چهار چيز خلاصه مى‏كند كه چهارمين آنها آرزوهاى طول و دراز است.
«امانى‏» جمع «امنيه‏» از ماده «منى‏»(بر وزن مغز) در اصل به معنى اندازه‏گيرى كردن است، و «تمنى‏» به معنى آرزوست، چرا كه انسان در درون دل در عالم خيال امورى را براى خود اندازه‏گيرى مى‏كند و به همين جهت‏به خيالات باطل و سخنان دروغ و آرزوهاى دور و دراز «امنيه‏» و جمع آن «امانى‏» اطلاق شده است.
در تفسير منهج الصادقين و تفسير قرطبى در ذيل اين آيه حديثى از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه مضمونش اين است: «آن حضرت در حالى كه يارانش را موعظه مى‏فرمود خطهايى(موازى هم) بر زمين كشيد، بعد يك خط عمودى بر همه آنان رسم فرمود، سپس گفت: مى‏دانيد اين خطوط چه معنى دارد؟ عرض كردند: نه يا رسول الله! فرمود: اين خطوط مانند آرزوهاى دور و دراز انسانهاست (كه حد و مرزى ندارند) و آن يك خط(عمودى) همان مرگ و پايان زندگى است كه بر همه آنها كشيده مى‏شود و همه آمال و آرزوها را باطل مى‏كند».
همين معنى با تفاوت مختصرى از «ابن مسعود» نقل شده است و پيامبر اكرم(ص) خطى به شكل مربع كشيد و خطى در وسط آن رسم فرمود و آن را به خارج مربع ادامه داد و خطوط كوچكى از طرف راست و چپ آن كشيد، سپس فرمود: اين(خطى كه در وسط مربع است) انسان است و اين(مربع) اجل اوست كه به او احاطه كرده و اين(ادامه خطى كه به خارج از مربع پيش رفته) آرزوهاى دراز اوست كه از اجل و مرگ او هم فراتر مى‏رود و اين خطوط كوچك عوارض و حوادثى است كه او را احاطه كرده، اگر(فرضا) اجل خطا كند، اين حوادث و عوارض او را از بين مى‏برند و اگر اين حوادث و عوارض خطا كنند اجل او را از ميان برمى‏دارد». (10)
در چهارمين آيه مؤمنان را به طور غير مستقيم مخاطب قرار داده و هشدار مى‏دهد كه مراقب وضع خويش باشند، مبادا به اثر آرزوهاى دور و دراز به سرنوشت مرگبار و اسفناك اقوام پيشين گرفتار شوند، مى‏فرمايد: «آيا وقت آن نرسيده است كه دل‏هاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده است‏خاشع گردد، و مانند كسانى نباشند كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنها داده شد، سپس زمان طولانى به آنها گذشت (و بر اثر غفلت و آرزوهاى دراز) قلب‏هاى آنها قساوت پيدا كرد. و بسيارى از آنان گناهكارند. الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لايكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون (حديد،16).
مطابق اين آيه آنچه باعث نرمش قلب آدمى و انعطاف آن به سوى حق و خشوع و خضوع در پيشگاه خدا مى‏شود، همان ذكرلله و ياد خدا و توجه به حق است، آرى ياد خدا است كه آرزوهاى دور و دراز را بر مى‏چيند، و انسان را متوجه مسؤوليت‏هايش مى‏كند، و دل را نورانى، و فكر انسان را واقع بين و ماهيت زندگى ناپايدار دنيا را در برابر او مشخص مى‏سازد.
دلى كز نور معنى نيست روشن مخوانش دل كه آن سنگ است و آهن دلى كز گرد غفلت زنگ دارد از آن دل سنگ و آهن ننگ دارد
در پنجمين آيه خطاب به پيامبر اسلام(ص) ، اشاره به كفار و مشركان كرده، مى‏فرمايد: «بگذار آنها بخورند و از دنياى مادى بهره گيرند و آرزوها(ى دراز) آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد(كه چه اشتباه بزرگى مرتكب شده‏اند)»، (ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون)
آرى آنان همچون چهارپايانند كه جز آب و علف چيزى نمى‏فهمند، تنها تفاوتى كه با چهارپايان دارند و آنها را از چهارپايان پست‏تر كرده اين است كه يك مشت آرزوى طول و دراز اطراف فكرشان را احاطه كرده و به آنها اجازه نمى‏دهد كه در سرنوشت‏خود بينديشند و پيش از آنكه دست اجل گريبان آنها را بگيرد بيدار شوند و از بيراهه بازگردند.
در اينجا تاثير منفى آرزوهاى دراز در وجود انسان به خوبى تبيين شده و نشان مى‏دهد كه تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول مى‏سازد و از خدا غافل مى‏كند.
تعبير به «ذرهم‏» (آنها را رها كن) به وضوح نشان مى‏دهد كه اميدى به هدايت اين گروه نيست وگرنه پيامبر اكرم(ص) هرگز مامور نمى‏شد آنها را رها سازد.
چگونه مى‏توان اميد به هدايت گروهى داشت كه هدف نهايى آنها خور و خواب همچون حيوانات است و آرزوهاى دراز به آنها اجازه نمى‏دهد كه لحظه‏اى به پايان زندگى و به آفريدگارى كه اين مواهب حيات را به آنها بخشيده بينديشند و در باره هدفى كه براى آن آفريده شده‏اند لحظه‏اى فكر كنند.
در ششمين آيه مورد بحث، اشاره به اين حقيقت مى‏كند كه غالبا آرزوهاى دراز كه هرگز انسان به آنها نمى‏رسد، او را احاطه مى‏كنند و امكانات او را كه بايد در مسير سعادت به كار گرفته شود به خود جذب مى‏كند و او را از راه بازمى‏دارد، مى‏فرمايد: «آيا انسان به آنچه آرزو مى‏كند مى‏رسد؟!(نه هرگز نخواهد رسيد)» (ام للانسان ما تمنى) (11)
اين استفهام در واقع يك نوع استفهام انكارى است، چگونه ممكن است انسان به همه آرزوهايش برسد در حالى كه طول آرزوها گاه دهها يا صدها برابر عمر اوست! و گاه اصلا نقطه پايانى ندارد! و هر جا برسد آرزوهاى ديگرى در برابر او خودنمايى كرده و وى را به سوى خود جلب مى‏نمايد.
بايد توجه داشت كه اين آيه به دنبال آياتى است كه اشاره به بتهاى مشركان مى‏كند كه آرزو داشتند شفيع آنها در درگاه خداوند شوند و قرآن مى‏گويد اين آرزو هرگز برآورده نخواهد شد، ولى با اين حال مفهوم آيه عام است و به اصطلاح مورد، مخصص نيست.
در هفتمين آيه سخن از دنياپرستان خودخواه با آرزوهاى دور و دراز است، مى‏فرمايد: «واى بر هر عيبجوى مسخره كننده‏اى – همان كس كه مال و ثروت(عظيمى) را جمع‏آورى و شماره كرده است(بى آنكه حساب مشروع و نامشروع را بكند) و گمان مى‏كند اموالش سبب جاودانگى اوست!»، (ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده (12) × يحسب ان ماله اخلده) (13)
در واقع اين سه آيه علت و معلول يكديگرند، چرا كه اين انسان بى‏خبر و خودبين و خودپسند ديگران را استهزاء مى‏كند، به خاطر آنكه ثروت عظيمى براى خود از طرق نامشروع فراهم ساخته، چرا دست‏به جمع چنين ثروتى زده؟ به خاطر اينكه مى‏پندارند داشتن چنين ثروتى به او جاودانگى مى‏دهد، اين پندار كه با«طول امل‏» و آرزوهاى دراز همراه است‏سبب غرور و خودبرتربينى مى‏شود و آن هم به نوبه خود سبب استهزاء و عيبجويى نسبت‏به ديگران است. (14)
از اين آيه به خوبى مى‏توان استفاده كرد كه آرزوهاى دراز گاهى به حدى مى‏رسد كه انسان مرگ را به كلى فراموش كرده، خود را جاودانه مى‏پندارد و همين امر سبب طغيان و سركشى او مى‏شود و آن طغيان سرچشمه گناهان ديگرى مى‏گردد.
در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث، سخن از گروهى است كه حق را شناختند و سپس به آن پشت كردند و از آن اعراض نمودند، مى‏فرمايد: «كسانى كه بعد از روشن شدن حق به آن پشت كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!»، (ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم) (15)
«املى لهم‏» از ماده «املاء» به معنى پديد آوردن آرزوهاى دور و دراز است كه انسان را به خود مشغول مى‏دارد.
در واقع آيه ناظر به اين حقيقت است كه چگونه ممكن است‏يك انسان حق را بشناسد و باور كند سپس آن را ناديده بگيرد و به آن پشت كند و راه نجات خود را ببيند با اين حال از بى راهه برود!
آيا مى‏توان باور كرد انسان عاقلى چنين كند؟! آرى! هنگامى كه تسويلات شيطان انسان را احاطه كند و زشتى‏ها را در نظرش به صورت زيبايى‏ها نشان دهد و او را گرفتار آرزوهاى دور و دراز سازد، بعيد نيست‏حق را به دست فراموشى بسپارد و به آن پشت كند.
از اينجا مى‏توان دريافت كه آرزوهاى طولانى چه بلايى بر سر انسان مى‏آورد و چگونه انسان عاقل را به كلى از عقل و خرد بيگانه مى‏كند؟!
از مجموع آيات فوق كه قسمتى در باره اقوام پيشين بود و بخشى در باره معاصران پيامبر(ص) و قسمتى نيز به صورت يك قانون كلى مطرح شده بود مى‏توان چنين نتيجه گرفت كه طول امل و آرزوهاى دراز از خطرناك‏ترين دشمنان سعادت بشر است كه نه تنها افراد، بلكه اقوام و ملت‏ها را در كام مرگ و بدبختى فرومى‏برد.
طول امل در روايات اسلامى
از آنجا كه آرزوهاى دراز تاثير بسيار مخربى بر زندگى معنوى و اخلاقى و حتى مادى انسانها دارد، در روايات اسلامى با تعبيرات گوناگون از آن نكوهش شده و با عبارات پرمعنايى به علل منطقى آن نيز اشاره شده است، به عنوان نمونه به روايات زير مى‏توان اشاره كرد:
1- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مى‏خوانيم: «اربعة من الشقاء جمود العين و قساوة القلب و طول الامل و الحرص على الدنيا; چهار چيز است كه نشانه شقاوت و بدبختى انسان است: خشك بودن چشمها(به گونه‏اى كه هرگز از خوف خدا اشكى نريزد) و سنگدلى و آرزوهاى دراز و حرص بر دنيا». (16)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: «من اطال امله ساء عمله; كسى كه آرزوى طولانى داشته باشد، عملش بد خواهد شد»! (17)
همين معنى به صورت گوياترى در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «اطول الناس املا اسوئهم عملا!; آن كسى كه آرزوهايش از همه طولانى‏تر باشد، عملش از همه زشت‏تر و بدتر است‏»! (18)
3- در نهج البلاغه خطبه‏147 نيز تعبير گويايى در اين زمينه ديده مى‏شود، فرمود: «انما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب آجالهم حتى نزل بهم الموعود الذى ترد عنه المعذرة و ترفع عنه التوبة; اقوامى كه پيش از شما بودند و گرفتار عذاب شدند، فقط به خاطر آرزوهاى طولانى و فراموش كردن اجل و سرآمد زندگيشان بود تا آنكه عذاب موعود فرارسيد، همان عذابى كه با فرارسيدنش معذرت‏خواهى رد مى‏شود و درهاى توبه بسته خواهد شد»!
4- در حديث ديگرى از فاطمه بنت الحسين از پدرش امام حسين(ع) از جدش رسول خدا(ص) چنين آمده است: «ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين و هلاك آخرها بالشح(بالشك) و الامل!; دو عامل سبب اصلاح(و پيروزى) آغاز اين امت‏شد كه يكى زهد(و ترك وابستگى به دنيا) بود و ديگرى ايمان و يقين محكم و آنچه باعث هلاكت(و شكست) آخر اين امت مى‏شود بخل(شك) و آرزوهاى دراز است‏». (19)
بديهى است ايمان و يقين محكم، به اضافه بى اعتنايى به زرق و برق دنيا، سبب شد كه مسلمانان نخستين به هنگام ورود در ميدان جهاد از هيچ چيز پروا نكنند، جز خدا را در نظر نگيرند و جز براى خدا شمشير نزنند و هرگز پشت‏به دشمن ننمايند و اين عامل مهم پيروزى آنان بود.
ولى هنگامى كه آرزوهاى دراز و دلبستگى‏ها و دلدادگى‏ها نسبت‏به ظواهر دنيا جاى «زهد» را گرفت و شك و ترديد به جاى يقين نشست، عقب‏گردها و شك‏ها شروع شد و امروز هم براى تجديد عظمت نخستين، راهى جز احياى دو اصل نخست نيست.
5- در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان مى‏خوانيم: «الامل سلطان الشياطين على قلوب الغافلين; آرزوى دراز سبب سلطه شيطانها بر قلوب غافلان مى‏شود»! (20)
6- در حديث ديگرى از همان امام(ع) چنين افرادى به عنوان بدترين مردم معرفى شده‏اند، مى‏فرمايد: «شر الناس الطويل الامل، السيئ العمل; بدترين مردم كسى است كه آرزوهايش از همه طولانى‏تر باشد و عملش از همه بدتر»! (21)
و نيز از آن حضرت در حديث ديگرى مى‏خوانيم: «ان المرء يشرف على امله فيقطعه حضور اجله، فسبحان الله لا امل يدرك و لا مؤمل يترك!; انسان پيوسته دنبال آرزوهاى خويش است(و از مبدء و معاد غافل است) ناگهان حضور اجل، آرزوهايش را قطع مى‏كند، سبحان الله! نه به آرزو رسيده و نه صاحب آرزو رها شده است‏»! (22)
7- در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: «اشرف الغنى ترك المنى; برترين بى‏نيازى ترك آرزوهاست‏»! (23)
چرا كه آرزوهاى دور و دراز سبب مى‏شود كه انسان دائما خود را نيازمند ببيند و ست‏حاجت‏به سوى هر كس و هر جا دراز كند و شخصيت انسانى خود را به خاطر امورى كه هرگز به آن نمى‏رسد بشكند!
8- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است: «كذب من ادعى الايمان و هو مشغوف من الدنيا بخدع الامانى و زور الملاهى; دروغ مى‏گويد كسى كه ادعاى ايمان مى‏كند در حالى كه به خاطر خدعه‏هاى آرزوها و سرگرمى‏هاى باطل، دلباخته دنيا شده است‏»! (24)
روشن است كه دلباختگان آرزوها ناگزيرند براى وصول به آنها همه چيز را به دست فراموشى بسپارند و از همين جا رخنه در ايمان آنها پيدا مى‏شود.
9- و نيز از همان بزرگوار در سخن كوتاه و پر معناى ديگرى مى‏خوانيم: «الامانى تعمى عيون البصائر; آرزوهاى دراز چشم بصيرت انسان را كور مى‏كند»! (25)
10- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) آمده است كه روزى به اصحاب فرمود: «اكلكم يحب ان يدخل الجنة؟; آيا همه شما دوست داريد وارد بهشت‏شويد»؟!
«قالوا نعم يا رسول الله; همگى عرض كردند آرى اى رسول خدا»!
فرمود: «قصروا من الامل و اجعلوا آجالكم بين ابصاركم و استحيوا من الله حق الحياء; دامنه آرزوها را كوتاه كنيد و مرگ را در مقابل چشم خود قرار دهيد و از خداوند(و مخالفت فرمان او) آن گونه كه شايسته است‏شرم كنيد». (26)
11- باز در حديث پرمحتواى ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) آمده است: «ان الامل يذهب العقل، و يكذب الوعد، و يحث على الغفلة و يورث الحسرة; آرزوهاى دراز عقل انسان را مى‏برد و وعده آخرت را دروغ مى‏شمرد و انسان را به غفلت وامى‏دارد و سرانجام آن، حسرت و ندامت است‏»! (27)
12- اين بحث را با روايت ديگرى از رسول خدا(ص) – به عنوان «ختامه مسك‏» پايان مى‏دهيم، در اين حديث آمده است كه پيامبر اكرم(ص) سه عدد چوب را گرفت، يكى را پيش روى خود در زمين فرو كرد، ديگرى را در كنار آن و سومى را در فاصله دورتر، سپس فرمود: آيا مى‏دانيد اين چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش آگاه‏ترند، فرمود: «هذا الانسان! و هذا الاجل! و هذا الامل يتعاطاه ابن آدم و يختلجه الاجل دون الامل!; اين(چوب اول) انسان است و اين(چوب دوم) سرآمد عمر است و اين(چوب سوم كه در نقطه دورى در زمين فرو شده بود) آرزوهاى دراز انسان است، (آرى) پيش از آنكه انسان به آرزوهايش برسد دست اجل گريبان او را خواهد گرفت‏»! (28)
در احاديث‏بالا كه گلچينى بود از احاديث فراوانى كه در منابع معروف اسلامى در باره طول امل آمده است‏به خوبى گستردگى خطرات و عواقب شوم اين رذيله اخلاقى را نشان مى‏دهد و ثابت مى‏كند كه آرزوهاى دراز از بزرگترين دشمنان سعادت انسان و مانع قرب او در پيشگاه خداست.
آثار و پيامدهاى طول امل
آرزوهاى دراز و گاه بى پايان، آثار مخرب فراوانى در زندگى معنوى و مادى انسان دارد كه به گوشه‏هايى از آن در احاديث‏بالا و همچنين در آياتى كه در قرآن مجيد در آغاز اين بحث ذكر شد آمده است و به طور كلى مى‏توان گفت: طول امل پيامدهاى خطرناك و مخرب و سوء زير را دارد.
1- طول امل سرچشمه بسيارى از گناهان
يكى از بدترين آثار منفى طول امل و آرزوهاى دراز اين است كه انسان را به انواع گناهان دعوت مى‏كند، زيرا رسيدن به اين آرزوها معمولا از طريق مشروع غير ممكن است، بنابراين گرفتاران اين رذيله اخلاقى خود را ناگزير مى‏بينند كه در كسب درآمدها چشم بر هم نهند و حلال و حرام را شناسايى نكنند و از غصب حقوق ديگران، خوردن اموال يتيمان، كم فروشى، رباخوارى، رشوه و مانند اين امور، ابا نداشته باشند.
به همين دليل در حديث معروف غررالحكم آمده است: «من طال امله ساء عمله; كسى كه آرزويش دراز باشد عملش بد مى‏شود»! (29)
و نيز آمده: «اطول الناس املا اسوئهم عملا; آن كس كه آرزوهايش طولانى‏تر است عملش زشت‏تر خواهد بود». (30)
و در نقطه مقابل آن آمده است: «من قصر امله حسن عمله; كسى كه آرزويش كوتاه باشد عملش نيك خواهد بود»! (31)
هر سه حديث‏بالا از مولا اميرمؤمنان على(ع) است كه جان به فداى سخنان نورانى و انسان سازش باد.
2- طول امل يكى از اسباب مهم قساوت قلب
همان گونه كه در آيات آغاز اين بحث‏خوانديم قرآن مجيد در باره يكى از اقوام پيشين مى‏گويد: آنها كسانى بودند كه مى‏پنداشتند عمر طولانى دارند(و گرفتار آرزوهاى دراز شده‏اند) و از اين رو قلب‏هاى آنها قساوت يافت.
دليل اين مساله روشن است; زيرا طول امل انسان را از خدا غافل مى‏كند و به دنيا حريص مى‏سازد و آخرت او را به دست فراموشى مى‏سپارد و اينها همه اسباب سنگدلى و قساوت است.
به همين دليل در حديثى آمده است كه خداوند به موسى(ع) فرمود: «يا موسى لاتطول فى الدنيا املك فيقسوا قلبك، و القاسى القلب منى بعيد; اى موسى! آرزوى خود را در دنيا طولانى نكن كه قسى القلب خواهى شد و قسى القلب از من دور است‏». (32)
همين معنى در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان(ع) آمده است كه فرمود: «من يامل ان يعيش ابدا يقسوا قلبه و يرغب فى الدنيا; كسى كه آرزو دارد جاودانه در اين دنيا بماند قسى القلب مى‏شود و راغب در دنيا مى‏گردد». (33)
3- طول امل سبب نسيان اجل
اين اثر نياز به شرح و بسط ندارد و به خوبى در زندگى آنها كه گرفتار اين رذيله اخلاقى هستند نمايان است كه هرگز نه سخنى از مرگ بر زبان مى‏رانند و نه در فكر آخرتند، بلكه دائما در گرداب غفلت غوطه‏ورند.
حديث معروفى كه هم از پيامبر اكرم(ص) و هم از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده كه مى‏فرمايد: «طول الامل ينسى الآخرة; درازى آرزوها سبب فراموشى آخرت است‏» گواه صدق اين مدعاست. (34)
در حديث ديگرى از مولا على(ع) مى‏خوانيم: «اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكرا; كسى كه آرزويش از همه طولانى‏تر است از همه كمتر به ياد مرگ است‏». (35)
4- زندگى پررنج محصول ديگرى از طول امل
بديهى است هر قدر آرزوها طولانى‏تر باشد تهيه مقدمات بيشترى را مى‏طلبد، همچنين صرفه‏جويى بيشترى براى حفظ اموال و ثروت‏ها جهت رسيدن به آن آرزوهاى دور و دراز لازم است و نتيجه اين دو، يك زندگى توام با درد و رنج و سخت‏گيرى بر خود و خانواده خود توام با تلاش شبانه روزى بى رويه خواهد بود.
به همين جهت در احاديثى كه از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده است مى‏خوانيم: «من كثر مناه كثر عنائه; كسى كه آرزوهايش زياد باشد، تعب و رنج او فزونى خواهد يافت‏».
و نيز مى‏فرمايد: «من استعان بالامانى افلس; كسى كه از آرزوهاى دراز كمك بگيرد فقير و مفلس مى‏شود(و زندگى فقيرانه‏اى خواهد داشت هر چند ثروتمند باشد).
و نيز مى‏فرمايد: «الرغبة مفتاح النصب; تمايل به دنيا(و آرزوهاى دراز) كليد درد و رنج است‏»! (36)
5- طول امل و زندگى ذلت‏بار
صاحبان آرزوهاى دراز نه تنها در رنج و تعب دائم به سر مى‏برند، بلكه ناچارند شخصيت انسانى خود را نيز در هم بشكنند و براى رسيدن به مقصود خيالى در برابر هر كس و ناكس خضوع كنند و دست التماس به سوى اين و آن دراز نمايند و به زندگى ذلت‏بار تن در دهند. در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: «ذل الرجال فى خيبة الآمال; خوارى مردان در ناكامى آرزوهاست‏». (37)
6- محروميت از نعمتها
همان گونه كه در بالا اشاره شد، كسانى كه گرفتار آرزوهاى دور و درازند و در درياى امانى غوطه‏ورند، غالبا به سراغ صرفه‏جويى و سخت‏گيرى هر چه بيشتر در استفاده از مواهب حيات و زندگى مى‏روند تا به آرزوهاى دور و دراز خود برسند. به همين دليل نسبت‏به همه كس حتى خويشتن و زن و فرزند بخيل خواهند بود، همان بخلى كه آنها را از بهره‏گيرى از نعمت‏هاى الهى محروم مى‏سازد و در عين برخوردارى از امكانات فراوان، زندگى فقيرانه‏اى دارند.
در زمان خود افرادى را مى‏بينيم كه تحت عنوان «تامين آينده‏»! براى خود و فرزندان، گرفتار طول امل هستند و همين امر آنان را از مواهبى كه در اختيار دارند محروم مى‏سازد.
7- طول امل و محروم بودن از درك حقايق
آرزوهاى دراز همچون سرابى است كه تشنگان را در بيابان زندگى به دنبال خود مى‏كشاند و تشنه‏تر مى‏سازد، بى آنكه به جايى برسند، اين آرزوها چهره واقعيت‏ها را به گونه‏اى دروغين نشان مى‏دهد و انسان به خاطر آنها درك نمى‏كند كجاست و به كجا مى‏رود؟ و وظيفه‏اش در برابر اين سرنوشت چيست؟
از همين رو در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) كه سابقا به آن اشاره كرديم آمده است: «الامانى تعمى عيون البصائر; آرزوهاى دراز ديدگان بصيرت را نابينا مى‏كند»! (38)
كوتاه سخن اينكه: كسى مى‏تواند چهره زيباى حقيقت را آن گونه كه هست‏ببيند و به سرچشمه زلال معرفت‏برسد كه ديده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در ميان ابرهاى تيره و تار طول امل قرار نگيرد.
8- طول امل سبب كفران نعمت است
بديهى است آرزوهاى دراز، انسان را به آن چه ندارد و شايد هرگز به آن نمى‏رسد دلبند مى‏سازد، به همين دليل آنچه را از نعمت‏هاى الهى در دست دارد كوچك مى‏شمرد و نسبت‏به آن بى اعتناست و اين كفران نعمت، پيامدهاى شومى در دنيا و آخرت براى او دارد.
در حديثى از مولاى متقيان اميرمؤمنان على(ع) مى‏خوانيم: «تجنبوا المنى فانها تذهب ببهجة نعم الله عندكم، و تلزم استصغارها لديكم، و على قلة الشكر منكم; از آرزوهاى دراز بپرهيزيد كه زيبايى نعمت‏هاى الهى را از نظر شما مى‏برد و آنها را نزد شما كوچك مى‏كند و به كمى شكر(و كفران نعمت) از سوى شما منتهى مى‏شود»! (39)
اسباب و انگيزه‏هاى طول امل
عمده‏ترين چيزى كه سبب آرزوهاى دراز مى‏شود جهل و بى‏خبرى است، جهل نسبت‏به خويشتن و نسبت‏به دنيا و جهل نسبت‏به قدرت و لطف خدا و ثواب آخرت و عقبى، مجموعه اين جهل‏ها انسان را به وادى آرزوهاى دراز مى‏كشاند.
توضيح اينكه: انسان به سبب بى‏خبرى از وضع خويش و عدم توجه به اين حقيقت كه هر لحظه ممكن است پايان عمر او فرارسد، يك لخته خون كوچك مى‏تواند مجراى رگهاى قلب يا مغز او را بگيرد و در يك‏6لحظه، سكته قلبى يا مغزى بر او عارض شود يا حادثه‏اى همچون زلزله و آتش سوزى، تصادف در رانندگى، لغزيدن و بر زمين خوردن و ضربه مغزى شدن يا مانند اينها به زندگى او پايان دهد. آرى بر اثر جهل به اين امور گرفتار اين پندار مى‏شود كه عمرى طولانى دارد و سپس يك مشت آرزوهاى دراز اطراف فكر او را احاطه مى‏كند و به او اجازه نمى‏دهد به غير آن بينديشد.
همچنين جهل نسبت‏به ناپايدارى و بى وفايى دنيا، دنيايى كه نه بر صغير رحم مى‏كند و نه بر كبير، نه بر جوان رحم مى‏كند نه بر پير، گاه پيش از آنكه پيرى بميرد صدها كودك و جوان از دنيا مى‏روند و گاه پيش از آنكه مريض سخت جان دهد ده‏ها سالم در آغوش مرگ قرار مى‏گيرند.
گاه سلاطين مقتدر در يك روز به ضعيف‏ترين افراد مبدل مى‏شوند و در زندان انفرادى جاى مى‏گيرند و گاه ثروتمندان غرق ناز و نعمت در يك شب فقير و تهيدست مى‏شوند و بر خاك سياه مى‏نشينند، آرى جهل به اين امور است كه انسان را در گرداب طول امل مى‏اندازد.
اينجاست كه سلمان فارسى، شاگرد بزرگ مكتب وحى، مى‏گويد: «ثلاث اعجبتنى حتى اضحكتنى: مؤمل الدنيا و الموت يطلبه، و غافل ليس بمغفول عنه، و ضاحك ملئ فيه لايدرى اساخط رب العالمين عليه ام راض عنه; سه كس مرا در شگفتى فرو برده تا آنجا كه به خنده واداشته است: كسى كه دنيا را آرزو مى‏كند در حالى كه مرگ در پى اوست و كسى كه از اجل خويش غافل است در حالى كه اجل از او غافل نيست و كسى كه با تمام وجودش مى‏خندد در حالى كه نمى‏داند پروردگار جهانيان از او راضى است‏يا نه‏»؟ (40)
در روايات اسلامى نيز اشاره‏هاى روشنى به اين معنى شده است، مولاى متقيان على(ع) مى‏فرمايد: «من ايقن انه يفارق الاحباب و يسكن التراب و يواجه الحساب و يستغنى عما خلف، و يفتقر الى ما قدم كان حريا بقصر الامل و طول العمل; كسى كه يقين دارد(به زودى) از دوستان جدا مى‏شود و در زير خاك مسكن مى‏گزيند و با حساب الهى رو به روست و از آنچه بر جاى گذاشته بى نياز مى‏گردد و به آنچه از پيش فرستاده محتاج مى‏شود، سزاوار است كه آرزو را كوتاه و اعمال صالح را طولانى كند»! (41)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «اتقوا خداع الاآمال، فكم من مؤمل يوم لم يدركه، و بانى بناء لم يسكنه، و جامع مال لم ياكله; از فريب آرزوها بپرهيزيد، چه بسيار كسانى كه آرزو داشتند روزى را(در آغوش ناز و نعمت‏بگذرانند) و هرگز به آن نرسيدند، چه بسيار كسانى كه خانه و قصرى ساختند ولى هرگز در آن ساكن نشدند و چه بسيار كسانى كه اموال زيادى اندوختند ولى هرگز از آن نخوردند»! (42)
گاه جهل به آخرت و نعمت‏هاى بى پايان آن سراى جاويدان كه يك لحظه نگاه كردن به آنها به تمام دنيا مى‏ارزد، سبب مى‏شود كه انسان به آرزوهاى دراز در اين جهان كشيده شود، حتى گاه مى‏شود بى خبرى از لذت زهد در دنيا و آزادگى از چنگال اسارت زرق و برق آن، انسان را به وادى طول امل مى‏كشاند!
در حديثى از امام باقر(ع) مى‏خوانيم: «استجلب حلاوة الزهادة بقصر الامل; شيرينى زهد را با كوتاهى آرزوها به دست آر»! (43)
و گاه مى‏شود انسان قدرت خدا را فراموش مى‏كند و يا نسبت‏به آن جاهل و بى خبر است و نمى‏داند خدايى كه از لحظه انعقاد نطفه در رحم مادر پيوسته به او روزى داده است، در حالى كه هيچ كس دسترسى به او نداشته مى‏تواند تا پايان عمر زندگى او را اداره كند و فرزندانش اگر دوست‏خدا باشند، خدا آنها را تنها نمى‏گذارد و اگر دشمن خدا باشند خدمت‏به آنها بى دليل است.
آرى جهل به اين امور سبب مى‏شود كه زير پوشش (تامين آينده خود و فرزندان)، گرفتار آرزوهاى دراز و طول امل گردد.
مجموعه اين جهل‏ها و بى‏خبرى‏ها(جهل به خويشتن، جهل به دنيا، جهل نسبت‏به خدا و قدرت بى مانند او و جهل نسبت‏به آخرت و مواهب بى پايانش) آدمى را در بيابان بيكران و برهوت خشك و سوزان آرزوها سرگردان مى‏سازد.
درمان طول امل
هميشه براى علاج قطعى بيماريها به ريشه‏كن كردن اسباب آن بايد پرداخت و تا اسباب بيمارى ريشه‏كن نشود درمان‏ها سطحى و ناپايدار است و به تعبير ديگر جنبه مسكن را دارد.
با توجه به اين اصل اساسى و با توجه به ريشه‏هاى درازى آرزوها به خوبى مى‏توان نتيجه گرفت كه براى زدودن آثار طول امل و از ميان بردن آن بايد به تفكر و انديشه پرداخت.
از يك سو بايد انسان خود را به خوبى بشناسد و بداند موجودى است آسيب‏پذير كه فاصله ميان مرگ و زندگى او بسيار كم است، امروز سالم است و پر نشاط، فردا ممكن است گرفتار سخت‏ترين بيماريها يا اندوه‏بارترين مصايب گردد، امروز قوى و غنى و قدرتمند است، فردا ممكن است از ضعيف‏ترين و فقيرترين افراد باشد و نمونه‏هاى آن صفحات تاريخ بشريت را پر كرده است.
از سوى ديگر بايد در باره بى اعتبارى دنيا بينديشد كه «از نسيمى دفتر ايام بر هم مى‏خورد» و فراموش نكند نادر شاه قدرتمند«شبانگه به دل قصد تاراج داشت‏» «سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت‏»!
آرى با «يك گردش چرخ نيلوفرى، نه نادرها به جا مى‏مانند و نه نادرى‏»!
از سوى سوم به اين حقيقت‏بينديشد كه ما اعتقاد به معاد و سراى آخرت و حساب و كتاب الهى و پاداش كيفر اعمال داريم و اين جهان را منزلگاهى در مسير يك سفر طولانى مى‏دانيم و برنامه ما در اين جهان آماده شدن و اندوختن زاد و توشه است نه اقامتگاهى براى هميشه ماندن!
و نيز انديشه كند كه حرص در اندوختن و ذخيره كردن اموال و برنامه‏ريزى براى رسيدن به آرزوها و آمال، هرگز مايه سعادت انسان نمى‏شود، بلكه دائما او را به درد و رنج گرفتار مى‏سازد.
و انديشه كند كه مهمترين آرامش، آرامش روح و وجدان است كه آن از طريق تقوا و توكل بر پروردگار فراهم مى‏شود نه از طريق حرص و ولع و دنياپرستى!
بهترين راه براى وصول به اين هدف همان است كه در حديث نبوى معروف آمده است فرمود: «خذ من دنياك لآخرتك و من حياتك لموتك، و من صحتك لسقمك، فانك لاتدرى ما اسمك غدا; از دنيايت‏براى آخرتت‏بهره گير و از زندگانيت‏براى مرگ(و زندگى بعد از آن) و از تندرستيت‏براى زمان بيمارى استفاده كن، چرا كه نمى‏دانى فردا نام تو چيست(آيا تو را زنده مى‏نامند يا جزء مردگان، سالم مى‏گويند يا بيمار؟)». (44)
عامل ديگر براى آرزوهاى دراز هواپرستى و عشق به دنياست، هر قدر از اين علاقه كاسته شود دامنه آرزوها كوتاه‏تر مى‏گردد و به عكس هر اندازه انسان دلبستگى بيشتر به دنيا پيدا كند، دامنه آرزوها گسترده‏تر مى‏شود.
براى رسيدن به اين هدف، يعنى كوتاه كردن دامنه آرزوها يكى از مؤثرترين راهها ياد مرگ است كه پرده‏ها را از جلو چشم بصيرت انسان برمى‏گيرد و واقعيت‏هاى زندگى را براى او آشكار مى‏سازد.
به همين دليل اميرمؤمنان على(ع) در پايان خطبه‏99 از نهج البلاغه مى‏فرمايد: «الا فاذكروا هادم اللذات، و منغص الشهوات، و قاطع الامنيات; به هوش باشيد و به ياد چيزى بيفتيد كه لذات را در هم مى‏كوبد و شهوات را بر هم مى‏زند و آرزوها را قطع مى‏كند».
و در حديث ديگرى از نبى اكرم(ص) مى‏خوانيم كه در ضمن سخنانش فرمود: «عد نفسك فى اصحاب القبور; خود را جزء مردگان حساب كن(تا گرفتار طول امل نشوى)». (45)
و نيز در نقطه مقابل اين معنى از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده است كه فرمود: «اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكرا; آنها كه آرزوهايشان بيشتر است كمتر به ياد مرگ مى‏افتند». (46)
راه ديگر براى مبارزه با طول امل مطالعه پيرامون پيامدهاى بسيار شوم آن است.
آرى توجه به اين نكته كه آرزوهاى دراز سرچشمه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى ديگر است و از علل مهم قساوت قلب و فراموشى آخرت و سبب زندگى پررنج و ذلت‏بار و محروميت از مواهب و نعم الهى و از حجاب‏هاى ضخيم معرفت و آگاهى محسوب مى‏شود، سبب مى‏گردد كه انسان به فكر علاج و درمان بيفتد و پيش از آنكه سيلاب طول امل كاخ سعادت او را ويران سازد به فكر چاره بيفتد، از دامنه آرزوهايش بكاهد و به صف خردمندان و سعادتمندان بازگردد و آرزوها را در حد معقول و شايسته مهار كند.
اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد: «حاصل المنى الاسف و ثمرته التلف; حاصل آرزوهاى دراز تاسف است و ثمره آن تلف شدن(عمر و امكانات و سعادت انسان) مى‏باشد»! (47)
در حديث ديگرى از همان حضرت مى‏خوانيم: «احذروا الامانى فانها منايا محققة; از آرزوهاى دراز بپرهيزيد كه مرگ‏هاى مسلم در آن نهفته است‏». (48)
در اينجا دو نكته قابل توجه است:
نخست اينكه در طب مادى براى درمان بسيارى از بيماريهاى جسمى و روانى به فكر جانشين مى‏روند، يعنى خواسته‏هايى كه انسان را به بيمارى مى‏كشاند به خواسته‏هاى برترى تبديل مى‏كنند كه منتهى به سلامت او گردد، مثلا كسى كه علاقه زيادى به مواد چربى و نشاسته‏اى دارد و سبب بيمارى‏هاى گوناگون در او شده به استفاده از كميت قابل ملاحظه از ميوه و سبزى سالم هدايت مى‏كنند و يا افرادى كه معتاد به مواد مخدرند، اعتيادهاى سالمى براى آنها پيش‏بينى مى‏كنند.
اين نكته در بيماريهاى اخلاقى نيز صادق است، به اين ترتيب كه معلم اخلاق آرزوهاى دراز مادى را به آرزوهاى معنوى نسبت‏به پاداش الهى در سراى آخرت تبديل مى‏كند و عشق به علم و دانش و معرفة الله را جايگزين عشق به مال و جاه و مقام مى‏سازد.
نكته ديگر اينكه آرزوها مراتبى دارد، گاه انسان آرزو مى‏كند عمر بسيار طولانى يا جاويدان! داشته باشد، همان گونه كه قرآن در باره گروهى از قوم يهود مى‏فرمايد: «…يود احدهم لو يعمر الف سنة…;(آنها چنان علاقه به دنيا دارند كه) هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر كند»! (49)
اگر هزار سال به معنى تعداد باشد دليل به تقاضاى عمر بسيار طولانى است و اگر عدد تكثير باشد دليل بر تقاضاى عمر نامحدود است.
گروهى آرزوهايى در مراحل پايين‏تر دارند، آرزوى صد سال زيستن، پنجاه سال، ده سال يا كمتر، از روايات استفاده مى‏شود كه همه اينها جزء آرزوهاى دراز محسوب مى‏شود(البته در صورتى كه هدف جنبه‏هاى مادى و زرق و برق دنيا باشد، نه جنبه‏هاى معنوى و الهى و كمك به پيشرفت جامعه انسانى).
از سوى ديگر امانى و آرزوها انواع مختلفى پيدا مى‏كند، گاه آرزوها به سوى مسائل مادى هدف‏گيرى مى‏كند و گاه مقام و گاه شهوات و گاه همه اينها.
تمام اقسام آرزوهاى دور و دراز، زشت و نكوهيده است هر چند بعضى زشت‏تر از بعض ديگر محسوب مى‏شود.
آرزوهاى مثبت و سازنده
آخرين سخن در بحث طول امل پيرامون اين مطلب است كه هميشه آرزوها جنبه منفى ندارد و نشانه انحطاط شخصيت و سقوط اخلاقى نيست.
زيرا اگر آرزوها متوجه ارزشهاى والاى انسانى باشد و يا جنبه مردمى و اجتماعى پيدا كند و در مسير تكامل و پيشرفت واقعى انسانها و درجات كمال قرار گيرد و انسان را به تلاش و كوشش بيشتر در اين راهها وادارد، بدون شك چنين آرزويى هر قدر طولانى بوده باشد، نه تنها نشانه پستى نيست كه نشانه كمال انسان است.
اساسا همان گونه كه در آغاز اين بحث نيز اشاره شد اميد و آرزو نسبت‏به آينده نيروى محرك انسان براى تلاشها و كوششهاست و اگر چراغ پرفروغ اميد و آرزو در دل انسان خاموش گردد، در واقع روح او مى‏ميرد، نشاط زندگى از او رخت‏برمى‏بندد و انسان را به موجودى سست و بى هدف و بى تلاش مبدل مى‏كند.
در واقع آرزو بر دو قسم است «آرزوهاى كاذب‏» كه همچون سراب در بيابان زندگى ظاهر مى‏شوند و تشنه كامان را به دنبال خود مى‏كشانند و هر لحظه تشنه‏تر مى‏سازند تا از شدت تشنگى هلاك شوند.
و «آرزوهاى صادق‏» و مثبت و سازنده كه همچون آب حيات، گلستان وجود آدمى را سيراب و پرثمر مى‏سازد و هر چه زحمت مى‏كشد نشاط و معنويت‏بيشترى مى‏يابد.
اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است: «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا; مال و فرزندان، زيور حيات دنيا هست و باقيات الصالحات(ارزشهاى پايدار و شايسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميد بخش‏تر است‏». (50)
در اين آيه به هر دو بخش از آرزوها اشاره شده است(دقت كنيد).
در روايات اسلامى نيز اشارات پرمعنايى به آرزوهاى مثبت و سازنده ديده مى‏شود از جمله در حديثى از امام صادق(ع) مى‏خوانيم: «ان العبد المؤمن الفقير ليقول يا رب ارزقنى حتى افعل كذا و كذا من البر و وجوه الخير، فاذا علم الله ذلك منه بصدق نيته كتب الله له من الاجر مثل ما يكتب له لو عمله، ان الله واسع كريم; گاهى بنده مؤمن تهيدست مى‏گويد: خداوندا! به من روزى عطا كن تا فلان كار خير و نيك را بجا آورم، هرگاه خداوند در او صدق نيت‏بداند(نه اينكه اين آرزو پوششى براى رسيدن به هوا و هوسها باشد) تمام اجر و پاداشى را كه در صورت رسيدن به اين آرزو و انجام آن كارهاى خير استحقاق پيدا مى‏كرد براى او نوشته مى‏شود(هر چند هيچ يك را انجام نداده باشد) رحمت‏خداوند گسترده و كرمش بى‏پايان است‏». (51)
اصولا همت انسان به اندازه آرزوهاى مثبت اوست، هر قدر دامنه آنها گسترده‏تر باشد همت او والاتر است و جالب اينكه از روايات اسلامى نيز به خوبى استفاده مى‏شود كه خداوند به مقدار اين آرزوها به افراد با ايمان، اجر و پاداش مى‏دهد، چرا كه نشانه آمادگى روح و جسم آنها براى انجام هر چه بيشتر اعمال صالح است و حتى از روايات استفاده مى‏شود كه اگر انسان آرزوى خوبى براى رضاى خدا داشته باشد از دنيا بيرون نمى‏رود مگر اينكه خداوند او را به آرزويش مى‏رساند، در حديثى از رسول خدا(ص) مى‏خوانيم: «من تمنى شيئا و هو لله عز و جل رضا، لم‏يخرج من الدنيا حتى يعطاه; كسى كه آرزوى چيزى كند در حاليكه رضاى خداوند متعال در آن باشد از دنيا خارج نمى‏شود مگر اينكه به خواسته خود مى‏رسد». (52)
البته ممكن است در مواردى مصالحى ايجاب كند كه انسان به آرزويش نرسد، چرا كه اگر برسد آثار بدى مانند غرور و غفلت و عشق به دنيا و مانند آن در او ايجاد مى‏شود. خداوند با الطاف خفيه‏اش او را از وصول به آرزويش بازمى‏دارد.
اين بحث را با اشاره به نكته ديگرى پايان مى‏دهيم و آن اينكه: آرزوهاى سازنده و بلند انسان را به سازندگى خويش دعوت مى‏كند و سبب تكامل و ترقى روحى او مى‏شود، زيرا مى‏داند تكيه بر جاى بزرگان زدن بدون آماده ساختن اسباب بزرگى ميسر نيست و به گفته شاعر عرب:
اعلل النفس بالآمال ادركها ما اضيق العيش لولا فسحة الامل!
«خويشتن را به وسيله آرزوهاى سازنده پرورش مى‏دهم تا به آن برسم.چقدر ميدان زندگى تنگ است اگر گستردگى آرزوها نباشد»!
پى‏نوشتها:
1- بحارالانوار، جلد 74، صفحه‏173.
2- بحارالانوار، جلد 14، صفحه‏329(با كمى توضيح).
3- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه 245.
4- نهج البلاغه، خطبه 42.
5- اعراف، 74
6- شعرا،129 – 128
7- شعرا،149 تا146
8- حديد، 14.
9- همان، 14.
10- تفسير قرطبى، جلد9، صفحه‏6417.
11- نجم، 24.
12- اين احتمال نيز در تفسير «عدده‏» داده شده است كه منظور شمارش كردن نيست، بلكه مال وا وسيله و «عده‏» خود قرار دهد و در همه حال بر آن تكيه نمايد.
13- همزه، 1 تا3.
14- «همزة‏» و «لمزة‏» هر دو صيغه مبالغه است، اولى از ماده «همز» به معنى شكستن گرفته شده و دومى از ماده «لمز» به معنى غيبت و عيبجويى كردن است، بعضى معتقدند «همزة‏» به كسى مى‏گويند كه با اشارات عيبجويى مى‏كند و «لمزة‏» به كسى كه با زبان اين كار را انجام مى‏دهد.
15- محمد، 25.
16- تفسير قرطبى، جلد 5، صفحه 3618; شبيه به همين معنى با كمى تفاوت در بحارالانوار، جلد .7، صفحه 164 نيز آمده است.
17- بحارالانوار، جلد 70 صفحه‏163، حديث‏19.
18- تصنيف الغرر، صفحه 312.
19- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 164.
20- تصنيف الغرر، صفحه 312.
21- همان مدرك.
22- همان مدرك، صفحه‏313.
23- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 211 و 34.
24- تصنيف غررالحكم، صفحه 312، شماره‏7223.
25- غررالحكم، حديث 1375.
26- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه‏246.
27- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه‏103(ماده امل).
28- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 104; المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه 245.
29- بحارالانوار، جلد 1، صفحه‏156.
30- غررالحكم، حديث‏شماره 3054.
31- همان مدرك، جلد 5، صفحه 295(چاپ دانشگاه تهران).
32- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 104(ماده امل).
33- همان مدرك.
34- قبلا در بخش احاديث گذشت.
35- تصنيف الغرر، صفحه 312، حديث‏شماره 7215.
36- تصنيف الغرر، صفحه 314.
37- غررالحكم، جلد 2، صفحه 405.
38- غررالحكم، شماره 1375.
39- تصنيف الغرر، صفحه 314.
40- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه‏246.
41- بحارالانوار، جلد 70، صفحه‏167.
42- تصنيف غررالحكم، صفحه‏313.
43- تحف العقول، صفحه‏207.
44- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 122.
45- همان مدرك.
46- تصنيف الغرر، صفحه 312.
47- تصنيف غررالحكم، صفحه 314.
48- همان مدرك.
49- بقره،96.
50- كهف،46.
51- بحارالانوار، جلد 8، صفحه 261.
52- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 261.


جستجو