(طول امل)
اشاره
«طول امل» و به تعبير ديگر «آرزوهاى دور و دراز» از مهمترين رذايل اخلاقى است كه انسان را به انواع گناهان آلوده مىكند، از خدا دور مىسازد، به شيطان نزديك مىكند و گرفتار عواقب خطرناكى مىسازد.
البته اصل «آرزو» و «اميد» نه تنها مذموم و نكوهيده نيست، بلكه نقش بسيار مهمى در حركت چرخهاى زندگى و پيشرفت در جنبههاى مادى و معنوى بشر دارد.
اگر اميد و آرزو در دل «مادر» نباشد هرگز فرزندش را شير نمىدهد و انواع زحمتها و ناراحتىها را براى پرورش او تحمل نمىنمايد، همان گونه كه در حديث معروف نبوى9 آمده است: «الامل رحمة لامتى و لولا الامل ما رضعت والدة ولدها و لا غرس غارس شجرها!; اميد و آرزو، رحمتبراى امت من است و اگر اميد و آرزو نبود هيچ مادرى فرزندش را شير نمىداد و هيچ باغبانى نهالى نمىكاشت». (1)
كسى كه يقين كند مثلا امروز روز آخر زندگى اوستيا در آينده بسيار نزديكى از دنيا مىرود، دست از همه كار مىشويد و در واقع موتور زندگى او خاموش مىشود و چرخهاى آن از كار مىافتد و شايد يكى از دلايل مخفى بودن پايان عمر هر كس همين باشد كه چراغ پر فروغ اميد و آرزو در دلش خاموش نشود و به تلاشهاى زندگى ادامه دهد.
همان گونه كه در حديثى از حضرت مسيح(ع) مىخوانيم: «در جايى نشسته بود و پيرمردى را مشاهده كرد كه با كمك بيل به شكافتن زمين مشغول است(و تلاش گرم و مستمرى براى كار كشاوزى دارد) حضرت مسيح(ع) به پيشگاه خدا عرضه داشت: «خداوندا اميد و آرزو را از او برگير!» ناگهان پيرمرد بيل را به كنارى انداخت و روى زمين دراز كشيد و خوابيد، كمى بعد حضرت مسيح(ع) عرضه داشت: «بارالها! اميد و آرزو را به او بازگردان!» ناگهان مشاهده كرد كه پيرمرد برخاست و دوباره مشغول فعاليت و كار شد! حضرت مسيح(ع) از او سؤال كرد كه من دو حال مختلف از تو ديدم، يك بار بيل را به كنار افكندى و روى زمين خوابيدى، اما در حرحله دوم ناگهان برخاستى و مشغول كار شدى؟!
پيرمرد در جواب گفت: «در مرتبه اول فكر كردم من پير و ناتوانم و آفتاب لب بامم، امروز بميرم يا فردا خدا مىداند، چرا اين همه به خود زحمت دهم و اين همه تلاش كنم؟ بيل را به كنار انداختم و بر زمين خوابيدم!
ولى چيزى نگذشت كه اين فكر به خاطرم خطور كرد از كجا معلوم كه من سالهاى زيادى زنده نمانم؟ افرادى مثل من بودند و سالها عمر كردند، انسان تا زنده است زندگى آبرومند مىخواهد و بايد براى خود و خانوادهاش تلاش كند، برخاستم و بيل را گرفتم و مشغول كار شدم». (2)
به همين دليل براى ايجاد تحرك بيشتر در گروههاى مختلف اجتماعى بايد اميد به آينده را در دل آنها زنده نگه داشت.
ولى همين اميد و آرزو كه رمز حركت و تلاش انسانهاست و مانند قطرات حياتبخش باران، سرزمين دل انسان را زنده نگه مىدارد، اگر از حد بگذرد به صورت سيلابى ويرانگر در مىآيد و همه چيز را با خود مىبرد و سرانجام انسان را غرق دنياپرستى و ظلم و جنايت و گناه مىكند.
به همين دليل پيامبر اكرم(ص) «طول امل» را يكى از دو دشمن بسيار خطرناك براى انسانها شمرده و فرموده است:
«خصلتان اتباع الهوى و طول الامل، فاما اتباع الهوى فانه يعدل عن الحق، اما طول الامل فانه يحبب الدنيا; شديدترين چيزى كه از آن بر شما مىترسم دو خصلت است: پيروى از هوا و آرزوى طول و دراز; زيرا هواپرستى شما را از حق بازمىدارد و اما آرزوى دور و دراز شما را حريص بر دنيا مىكند». (3)
شبيه همين معنى با كمى تفاوت در نهج البلاغه از اميرمؤمنان على(ع) آمده است. (4)
با اين اشاره به آيات قرآن بازمىگرديم و نتيجه طول امل را در سرنوشت اقوام پيشين و انسانها به طور كلى مورد بررسى قرار مىدهيم:
1- واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لاتعثوا فى الارض مفسدين (سورهاعراف،آيه74)
2- اتبنون بكل ريع آية تعبثون × و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون (سورهشعراء، آيات129و128)
3- ينادونهم الم نكن معكم قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله و غركم بالله الغرور (سورهحديد،آيه14)
4- الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لايكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون (سورهحديد،آيه16)
5- ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون (سورهحجر،آيه3)
6- ام للانسان ما تمنى × فلله الآخرة و الاولى (سورهنجم،آيات24و25)
7- ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده × يحسب ان ماله اخلده (سورههمزه، آيات1تا3)
8- ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم (سورهمحمد،آيه25)
ترجمه
1- و به خاطر بياوريد كه خداوند شما را جانشينان قوم «عاد» قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشتهايش، قصرها براى خود بنا مىكنيد و در كوهها براى خود خانهها مىتراشيد! بنابراين نعمتهاى خدا را متذكر شويد و در زمين به فساد نكوشيد.
2- آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانهاى از روى هوا و هوس مىسازيد؟! – و قصرها و قلعههاى زيبا و محكم بنا مىكنيد، شايد در دنيا جاودانه بمانيد؟!
3- (منافقان) آنها را صدا مىزنند «مگر ما با شما نبوديم؟! مىگويند «آرى ولى شما خود را به هلاكت افكنديد و انتظار(مرگ پيامبر را) كشيديد و(در همه چيز) شك و ترديد داشتيد و آرزوهاى دور و دراز شما را فريب داد تا فرمان خدا فرارسيد و شيطان فريبكار(نيز) شما را در برابر (فرمان) خداوند فريب داد!
4- آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل كرده استخاشع گردد؟! و مانند كسانى نباشند كه در گذشته به آنها كتاب آسمانى داده شد، سپس زمانى طولانى بر آنها گذشت و قلبهايشان قساوت پيدا كرد و بسيارى از آنها گنهكارند!
5- بگذار آنها بخورند و بهره گيرند و آرزوها آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد!
6- آيا آنچه انسان تمنا دارد به آن مىرسد؟! – در حالى كه آخرت و دنيا از آن خداست!
7- واى بر هر عيبجوى مسخره كنندهاى! – همان كس كه مال فراوانى جمع آورى و شماره كرده(بى آنكه مشروع و نامشروع آن را حساب كند)! – او گمان مىكند كه اموالش او را جاودانه مىسازد!
8- كسانى كه بعد از روشن شدن هدايتبراى آنها، پشتبه حق كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!
تفسير و جمعبندى
سرچشمه غفلت
آيات اول و دوم ناظر به قوم «عاد» و «ثمود» است كه پيامبرانى به نام «هود» و «صالح» داشتند اين جمعيتبا پيشرفتى كه در كشاورزى و صنعت پيدا كرده بودند سختسرگرم به دنيا شده و به آن دل بسته بودند و آرزوهاى دور و دراز آنها را در خود غرق ساخته بود و چنان گرفتار غرور و كبر و نخوت شده بودند كه نه تنها كمترين اعتنايى به دعوت خيرخواهانه پيامبرشان هود و صالح8 نكردند، بلكه به مبارزه با آنها برخاستند.
قرآن مجيد در نخستين آيه از آيات بالا، از زبان حضرت صالح7 خطاب به آن قوم سركش چنين نقل مىكند: «به خاطر بياوريد كه قوم عاد به خاطر طغيان از ميان رفتند و خداوند شما را جانشينان آنان قرار داد و در زمين مستقر ساخت كه در دشتهايش قصرها براى خود بنا مىكنيد و در كوهها(در دل سنگها) براى خود خانههايى مىتراشيد، به ياد نعمتهاى خدا باشيد و در زمين فساد نكنيد»! (واذكروا اذ جعلكم خلفاء من بعد عاد و بواكم فى الارض تتخذون من سهولها قصورا و تنحتون الجبال بيوتا فاذكروا آلاء الله و لاتعثوا فى الارض مفسدين) (5)
در دومين آيه وضع قوم «عاد» را شرح مىدهد كه توضيحى استبراى آيه قبل كه در باره قوم «ثمود» بود.
از زبان پيامبرشان(حضرت هود(ع)) چنين نقل مىكند: «آيا شما بر هر مكان مرتفعى نشانهاى از سر هوا و هوس مىسازيد؟ – و قصرها و قلعههاى زيبا و محكم بنا مىكنيد كه گويى در دنيا جاودانه خواهيد ماند»! (اتبنون بكل ريع آية تعبثون × و تتخذون مصانع لعلكم تخلدون) (6)
هود(ع) با اين سخن به آنها مىفهماند كه يكى از علل مهم انحراف شما هوسرانى و تكيه بر آرزوهاى دراز است كه شما را از خدا غافل كرده و در زرق و برق دنيا غرق ساخته است.
«مصانع» جمع «مصنع» به معنى ساختمان و قصر مجلل و محكم است، اين واژه از ماده «صنع» گرفته شده كه به معنى كار نيكو انجام دادن است، بنابراين صنع به هر كارى گفته نمىشود، بلكه به كارهايى اطلاق مىگردد كه داراى امتياز خاصى است.
قوم عاد و ثمود تصور مىكردند كه با اين بناهاى محكم و زيبا و خانههاى مجللى كه در درون دل كوهها ايجاد كرده بودند، مىتوانند خود را از آفات و گزند حوادث مصون دارند و ساليان دراز زنده بمانند و به عيش و نوش بپردازند.
همين معنى در باره قوم ثمود در آيات ديگرى مطرح شده است و باز از زبان صالح7 اين چنين مىخوانيم: «اتتركون فى ما ههنا آمنين × فى جنات و عيون × و زروع و نخل طلعها هضيم × و تنحتون من الجبال بيوتا فارهين; آيا چنين مىپنداريد كه هميشه در نهايت امنيت در نعمتهايى كه اينجاست، مىمانيد – در اين باغها و چشمهها – در اين زراعتها و نخلهايى كه ميوههايش شيرين و رسيده است و شما از كوهها خانههايى(بسيار محكم) مىتراشيد و در آن به عيش و نوش مىپردازيد( و همه چيز را به دست فراموشى مىسپاريد؟!)». (7)
بى شك غرور و غفلتحاصل از طول امل منحصر به قوم عاد و ثمود نبود، ولى در قرآن مجيد در مورد اين دو گروه سركش، اين رذيله اخلاقى برجستگى خاصى دارد.
در سومين آيه سخن از گفتگوى مؤمنان و منافقان در روز قيامت است كه منافقان خود را در ظلمت و تاريكى در صحنه محشر مىبينند، در حالى كه مؤمنان در پرتو نور و ايمان به سوى بهشت در حركتند، منافقان از مؤمنان تقاضا مىكنند اجازه بدهيد ما هم از نور شما بهرهاى بگيريم، ولى ديوار بلندى در ميان اين دو فاصله مىشود.
در اينجا منافقان فرياد مىزنند «…الم نكن معكم…; آيا ما در دنيا با شما نبوديم(پس چرا از ما جدا شديد؟)» (8)
مؤمنان در پاسخ مىگويند: «آرى ما با هم بوديم، ولى شما خود را فريب داديد و در انتظار حوادث ناگوار براى مسلمانان بوديد و پيوسته در امر معاد و دعوت پيامبر اسلام(ص) ابراز ترديد مىكرديد و آرزوهاى دراز، پيوسته شما را مغرور ساخت تا فرمان مرگ شما از سوى خدا فرارسيد»، (…قالوا بلى و لكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى حتى جاء امر الله…) (9)
به اين ترتيب آيه فوق عامل بدبختى منافقان را در چهار چيز خلاصه مىكند كه چهارمين آنها آرزوهاى طول و دراز است.
«امانى» جمع «امنيه» از ماده «منى»(بر وزن مغز) در اصل به معنى اندازهگيرى كردن است، و «تمنى» به معنى آرزوست، چرا كه انسان در درون دل در عالم خيال امورى را براى خود اندازهگيرى مىكند و به همين جهتبه خيالات باطل و سخنان دروغ و آرزوهاى دور و دراز «امنيه» و جمع آن «امانى» اطلاق شده است.
در تفسير منهج الصادقين و تفسير قرطبى در ذيل اين آيه حديثى از پيامبر اكرم(ص) نقل شده كه مضمونش اين است: «آن حضرت در حالى كه يارانش را موعظه مىفرمود خطهايى(موازى هم) بر زمين كشيد، بعد يك خط عمودى بر همه آنان رسم فرمود، سپس گفت: مىدانيد اين خطوط چه معنى دارد؟ عرض كردند: نه يا رسول الله! فرمود: اين خطوط مانند آرزوهاى دور و دراز انسانهاست (كه حد و مرزى ندارند) و آن يك خط(عمودى) همان مرگ و پايان زندگى است كه بر همه آنها كشيده مىشود و همه آمال و آرزوها را باطل مىكند».
همين معنى با تفاوت مختصرى از «ابن مسعود» نقل شده است و پيامبر اكرم(ص) خطى به شكل مربع كشيد و خطى در وسط آن رسم فرمود و آن را به خارج مربع ادامه داد و خطوط كوچكى از طرف راست و چپ آن كشيد، سپس فرمود: اين(خطى كه در وسط مربع است) انسان است و اين(مربع) اجل اوست كه به او احاطه كرده و اين(ادامه خطى كه به خارج از مربع پيش رفته) آرزوهاى دراز اوست كه از اجل و مرگ او هم فراتر مىرود و اين خطوط كوچك عوارض و حوادثى است كه او را احاطه كرده، اگر(فرضا) اجل خطا كند، اين حوادث و عوارض او را از بين مىبرند و اگر اين حوادث و عوارض خطا كنند اجل او را از ميان برمىدارد». (10)
در چهارمين آيه مؤمنان را به طور غير مستقيم مخاطب قرار داده و هشدار مىدهد كه مراقب وضع خويش باشند، مبادا به اثر آرزوهاى دور و دراز به سرنوشت مرگبار و اسفناك اقوام پيشين گرفتار شوند، مىفرمايد: «آيا وقت آن نرسيده است كه دلهاى مؤمنان در برابر ذكر خدا و آنچه از حق نازل شده استخاشع گردد، و مانند كسانى نباشند كه پيش از اين كتاب آسمانى به آنها داده شد، سپس زمان طولانى به آنها گذشت (و بر اثر غفلت و آرزوهاى دراز) قلبهاى آنها قساوت پيدا كرد. و بسيارى از آنان گناهكارند. الم يان للذين آمنوا ان تخشع قلوبهم لذكر الله و ما نزل من الحق و لايكونوا كالذين اوتوا الكتاب من قبل فطال عليهم الامد فقست قلوبهم و كثير منهم فاسقون (حديد،16).
مطابق اين آيه آنچه باعث نرمش قلب آدمى و انعطاف آن به سوى حق و خشوع و خضوع در پيشگاه خدا مىشود، همان ذكرلله و ياد خدا و توجه به حق است، آرى ياد خدا است كه آرزوهاى دور و دراز را بر مىچيند، و انسان را متوجه مسؤوليتهايش مىكند، و دل را نورانى، و فكر انسان را واقع بين و ماهيت زندگى ناپايدار دنيا را در برابر او مشخص مىسازد.
دلى كز نور معنى نيست روشن مخوانش دل كه آن سنگ است و آهن دلى كز گرد غفلت زنگ دارد از آن دل سنگ و آهن ننگ دارد
در پنجمين آيه خطاب به پيامبر اسلام(ص) ، اشاره به كفار و مشركان كرده، مىفرمايد: «بگذار آنها بخورند و از دنياى مادى بهره گيرند و آرزوها(ى دراز) آنان را غافل سازد ولى به زودى خواهند فهميد(كه چه اشتباه بزرگى مرتكب شدهاند)»، (ذرهم ياكلوا و يتمتعوا و يلههم الامل فسوف يعلمون)
آرى آنان همچون چهارپايانند كه جز آب و علف چيزى نمىفهمند، تنها تفاوتى كه با چهارپايان دارند و آنها را از چهارپايان پستتر كرده اين است كه يك مشت آرزوى طول و دراز اطراف فكرشان را احاطه كرده و به آنها اجازه نمىدهد كه در سرنوشتخود بينديشند و پيش از آنكه دست اجل گريبان آنها را بگيرد بيدار شوند و از بيراهه بازگردند.
در اينجا تاثير منفى آرزوهاى دراز در وجود انسان به خوبى تبيين شده و نشان مىدهد كه تا چه حد آرزوها انسان را به خود مشغول مىسازد و از خدا غافل مىكند.
تعبير به «ذرهم» (آنها را رها كن) به وضوح نشان مىدهد كه اميدى به هدايت اين گروه نيست وگرنه پيامبر اكرم(ص) هرگز مامور نمىشد آنها را رها سازد.
چگونه مىتوان اميد به هدايت گروهى داشت كه هدف نهايى آنها خور و خواب همچون حيوانات است و آرزوهاى دراز به آنها اجازه نمىدهد كه لحظهاى به پايان زندگى و به آفريدگارى كه اين مواهب حيات را به آنها بخشيده بينديشند و در باره هدفى كه براى آن آفريده شدهاند لحظهاى فكر كنند.
در ششمين آيه مورد بحث، اشاره به اين حقيقت مىكند كه غالبا آرزوهاى دراز كه هرگز انسان به آنها نمىرسد، او را احاطه مىكنند و امكانات او را كه بايد در مسير سعادت به كار گرفته شود به خود جذب مىكند و او را از راه بازمىدارد، مىفرمايد: «آيا انسان به آنچه آرزو مىكند مىرسد؟!(نه هرگز نخواهد رسيد)» (ام للانسان ما تمنى) (11)
اين استفهام در واقع يك نوع استفهام انكارى است، چگونه ممكن است انسان به همه آرزوهايش برسد در حالى كه طول آرزوها گاه دهها يا صدها برابر عمر اوست! و گاه اصلا نقطه پايانى ندارد! و هر جا برسد آرزوهاى ديگرى در برابر او خودنمايى كرده و وى را به سوى خود جلب مىنمايد.
بايد توجه داشت كه اين آيه به دنبال آياتى است كه اشاره به بتهاى مشركان مىكند كه آرزو داشتند شفيع آنها در درگاه خداوند شوند و قرآن مىگويد اين آرزو هرگز برآورده نخواهد شد، ولى با اين حال مفهوم آيه عام است و به اصطلاح مورد، مخصص نيست.
در هفتمين آيه سخن از دنياپرستان خودخواه با آرزوهاى دور و دراز است، مىفرمايد: «واى بر هر عيبجوى مسخره كنندهاى – همان كس كه مال و ثروت(عظيمى) را جمعآورى و شماره كرده است(بى آنكه حساب مشروع و نامشروع را بكند) و گمان مىكند اموالش سبب جاودانگى اوست!»، (ويل لكل همزة لمزة × الذى جمع مالا و عدده (12) × يحسب ان ماله اخلده) (13)
در واقع اين سه آيه علت و معلول يكديگرند، چرا كه اين انسان بىخبر و خودبين و خودپسند ديگران را استهزاء مىكند، به خاطر آنكه ثروت عظيمى براى خود از طرق نامشروع فراهم ساخته، چرا دستبه جمع چنين ثروتى زده؟ به خاطر اينكه مىپندارند داشتن چنين ثروتى به او جاودانگى مىدهد، اين پندار كه با«طول امل» و آرزوهاى دراز همراه استسبب غرور و خودبرتربينى مىشود و آن هم به نوبه خود سبب استهزاء و عيبجويى نسبتبه ديگران است. (14)
از اين آيه به خوبى مىتوان استفاده كرد كه آرزوهاى دراز گاهى به حدى مىرسد كه انسان مرگ را به كلى فراموش كرده، خود را جاودانه مىپندارد و همين امر سبب طغيان و سركشى او مىشود و آن طغيان سرچشمه گناهان ديگرى مىگردد.
در هشتمين و آخرين آيه مورد بحث، سخن از گروهى است كه حق را شناختند و سپس به آن پشت كردند و از آن اعراض نمودند، مىفرمايد: «كسانى كه بعد از روشن شدن حق به آن پشت كردند، شيطان اعمال زشتشان را در نظرشان زينت داده و آنان را با آرزوهاى طولانى فريفته است!»، (ان الذين ارتدوا على ادبارهم من بعد ما تبين لهم الهدى الشيطان سول لهم و املى لهم) (15)
«املى لهم» از ماده «املاء» به معنى پديد آوردن آرزوهاى دور و دراز است كه انسان را به خود مشغول مىدارد.
در واقع آيه ناظر به اين حقيقت است كه چگونه ممكن استيك انسان حق را بشناسد و باور كند سپس آن را ناديده بگيرد و به آن پشت كند و راه نجات خود را ببيند با اين حال از بى راهه برود!
آيا مىتوان باور كرد انسان عاقلى چنين كند؟! آرى! هنگامى كه تسويلات شيطان انسان را احاطه كند و زشتىها را در نظرش به صورت زيبايىها نشان دهد و او را گرفتار آرزوهاى دور و دراز سازد، بعيد نيستحق را به دست فراموشى بسپارد و به آن پشت كند.
از اينجا مىتوان دريافت كه آرزوهاى طولانى چه بلايى بر سر انسان مىآورد و چگونه انسان عاقل را به كلى از عقل و خرد بيگانه مىكند؟!
از مجموع آيات فوق كه قسمتى در باره اقوام پيشين بود و بخشى در باره معاصران پيامبر(ص) و قسمتى نيز به صورت يك قانون كلى مطرح شده بود مىتوان چنين نتيجه گرفت كه طول امل و آرزوهاى دراز از خطرناكترين دشمنان سعادت بشر است كه نه تنها افراد، بلكه اقوام و ملتها را در كام مرگ و بدبختى فرومىبرد.
طول امل در روايات اسلامى
از آنجا كه آرزوهاى دراز تاثير بسيار مخربى بر زندگى معنوى و اخلاقى و حتى مادى انسانها دارد، در روايات اسلامى با تعبيرات گوناگون از آن نكوهش شده و با عبارات پرمعنايى به علل منطقى آن نيز اشاره شده است، به عنوان نمونه به روايات زير مىتوان اشاره كرد:
1- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) مىخوانيم: «اربعة من الشقاء جمود العين و قساوة القلب و طول الامل و الحرص على الدنيا; چهار چيز است كه نشانه شقاوت و بدبختى انسان است: خشك بودن چشمها(به گونهاى كه هرگز از خوف خدا اشكى نريزد) و سنگدلى و آرزوهاى دراز و حرص بر دنيا». (16)
2- در حديث ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «من اطال امله ساء عمله; كسى كه آرزوى طولانى داشته باشد، عملش بد خواهد شد»! (17)
همين معنى به صورت گوياترى در حديث ديگرى از آن حضرت آمده است كه فرمود: «اطول الناس املا اسوئهم عملا!; آن كسى كه آرزوهايش از همه طولانىتر باشد، عملش از همه زشتتر و بدتر است»! (18)
3- در نهج البلاغه خطبه147 نيز تعبير گويايى در اين زمينه ديده مىشود، فرمود: «انما هلك من كان قبلكم بطول آمالهم و تغيب آجالهم حتى نزل بهم الموعود الذى ترد عنه المعذرة و ترفع عنه التوبة; اقوامى كه پيش از شما بودند و گرفتار عذاب شدند، فقط به خاطر آرزوهاى طولانى و فراموش كردن اجل و سرآمد زندگيشان بود تا آنكه عذاب موعود فرارسيد، همان عذابى كه با فرارسيدنش معذرتخواهى رد مىشود و درهاى توبه بسته خواهد شد»!
4- در حديث ديگرى از فاطمه بنت الحسين از پدرش امام حسين(ع) از جدش رسول خدا(ص) چنين آمده است: «ان صلاح اول هذه الامة بالزهد و اليقين و هلاك آخرها بالشح(بالشك) و الامل!; دو عامل سبب اصلاح(و پيروزى) آغاز اين امتشد كه يكى زهد(و ترك وابستگى به دنيا) بود و ديگرى ايمان و يقين محكم و آنچه باعث هلاكت(و شكست) آخر اين امت مىشود بخل(شك) و آرزوهاى دراز است». (19)
بديهى است ايمان و يقين محكم، به اضافه بى اعتنايى به زرق و برق دنيا، سبب شد كه مسلمانان نخستين به هنگام ورود در ميدان جهاد از هيچ چيز پروا نكنند، جز خدا را در نظر نگيرند و جز براى خدا شمشير نزنند و هرگز پشتبه دشمن ننمايند و اين عامل مهم پيروزى آنان بود.
ولى هنگامى كه آرزوهاى دراز و دلبستگىها و دلدادگىها نسبتبه ظواهر دنيا جاى «زهد» را گرفت و شك و ترديد به جاى يقين نشست، عقبگردها و شكها شروع شد و امروز هم براى تجديد عظمت نخستين، راهى جز احياى دو اصل نخست نيست.
5- در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان مىخوانيم: «الامل سلطان الشياطين على قلوب الغافلين; آرزوى دراز سبب سلطه شيطانها بر قلوب غافلان مىشود»! (20)
6- در حديث ديگرى از همان امام(ع) چنين افرادى به عنوان بدترين مردم معرفى شدهاند، مىفرمايد: «شر الناس الطويل الامل، السيئ العمل; بدترين مردم كسى است كه آرزوهايش از همه طولانىتر باشد و عملش از همه بدتر»! (21)
و نيز از آن حضرت در حديث ديگرى مىخوانيم: «ان المرء يشرف على امله فيقطعه حضور اجله، فسبحان الله لا امل يدرك و لا مؤمل يترك!; انسان پيوسته دنبال آرزوهاى خويش است(و از مبدء و معاد غافل است) ناگهان حضور اجل، آرزوهايش را قطع مىكند، سبحان الله! نه به آرزو رسيده و نه صاحب آرزو رها شده است»! (22)
7- در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «اشرف الغنى ترك المنى; برترين بىنيازى ترك آرزوهاست»! (23)
چرا كه آرزوهاى دور و دراز سبب مىشود كه انسان دائما خود را نيازمند ببيند و ستحاجتبه سوى هر كس و هر جا دراز كند و شخصيت انسانى خود را به خاطر امورى كه هرگز به آن نمىرسد بشكند!
8- در حديث ديگرى از همان امام بزرگوار آمده است: «كذب من ادعى الايمان و هو مشغوف من الدنيا بخدع الامانى و زور الملاهى; دروغ مىگويد كسى كه ادعاى ايمان مىكند در حالى كه به خاطر خدعههاى آرزوها و سرگرمىهاى باطل، دلباخته دنيا شده است»! (24)
روشن است كه دلباختگان آرزوها ناگزيرند براى وصول به آنها همه چيز را به دست فراموشى بسپارند و از همين جا رخنه در ايمان آنها پيدا مىشود.
9- و نيز از همان بزرگوار در سخن كوتاه و پر معناى ديگرى مىخوانيم: «الامانى تعمى عيون البصائر; آرزوهاى دراز چشم بصيرت انسان را كور مىكند»! (25)
10- در حديثى از پيامبر اكرم(ص) آمده است كه روزى به اصحاب فرمود: «اكلكم يحب ان يدخل الجنة؟; آيا همه شما دوست داريد وارد بهشتشويد»؟!
«قالوا نعم يا رسول الله; همگى عرض كردند آرى اى رسول خدا»!
فرمود: «قصروا من الامل و اجعلوا آجالكم بين ابصاركم و استحيوا من الله حق الحياء; دامنه آرزوها را كوتاه كنيد و مرگ را در مقابل چشم خود قرار دهيد و از خداوند(و مخالفت فرمان او) آن گونه كه شايسته استشرم كنيد». (26)
11- باز در حديث پرمحتواى ديگرى از اميرمؤمنان على(ع) آمده است: «ان الامل يذهب العقل، و يكذب الوعد، و يحث على الغفلة و يورث الحسرة; آرزوهاى دراز عقل انسان را مىبرد و وعده آخرت را دروغ مىشمرد و انسان را به غفلت وامىدارد و سرانجام آن، حسرت و ندامت است»! (27)
12- اين بحث را با روايت ديگرى از رسول خدا(ص) – به عنوان «ختامه مسك» پايان مىدهيم، در اين حديث آمده است كه پيامبر اكرم(ص) سه عدد چوب را گرفت، يكى را پيش روى خود در زمين فرو كرد، ديگرى را در كنار آن و سومى را در فاصله دورتر، سپس فرمود: آيا مىدانيد اين چيست؟ عرض كردند: خدا و رسولش آگاهترند، فرمود: «هذا الانسان! و هذا الاجل! و هذا الامل يتعاطاه ابن آدم و يختلجه الاجل دون الامل!; اين(چوب اول) انسان است و اين(چوب دوم) سرآمد عمر است و اين(چوب سوم كه در نقطه دورى در زمين فرو شده بود) آرزوهاى دراز انسان است، (آرى) پيش از آنكه انسان به آرزوهايش برسد دست اجل گريبان او را خواهد گرفت»! (28)
در احاديثبالا كه گلچينى بود از احاديث فراوانى كه در منابع معروف اسلامى در باره طول امل آمده استبه خوبى گستردگى خطرات و عواقب شوم اين رذيله اخلاقى را نشان مىدهد و ثابت مىكند كه آرزوهاى دراز از بزرگترين دشمنان سعادت انسان و مانع قرب او در پيشگاه خداست.
آثار و پيامدهاى طول امل
آرزوهاى دراز و گاه بى پايان، آثار مخرب فراوانى در زندگى معنوى و مادى انسان دارد كه به گوشههايى از آن در احاديثبالا و همچنين در آياتى كه در قرآن مجيد در آغاز اين بحث ذكر شد آمده است و به طور كلى مىتوان گفت: طول امل پيامدهاى خطرناك و مخرب و سوء زير را دارد.
1- طول امل سرچشمه بسيارى از گناهان
يكى از بدترين آثار منفى طول امل و آرزوهاى دراز اين است كه انسان را به انواع گناهان دعوت مىكند، زيرا رسيدن به اين آرزوها معمولا از طريق مشروع غير ممكن است، بنابراين گرفتاران اين رذيله اخلاقى خود را ناگزير مىبينند كه در كسب درآمدها چشم بر هم نهند و حلال و حرام را شناسايى نكنند و از غصب حقوق ديگران، خوردن اموال يتيمان، كم فروشى، رباخوارى، رشوه و مانند اين امور، ابا نداشته باشند.
به همين دليل در حديث معروف غررالحكم آمده است: «من طال امله ساء عمله; كسى كه آرزويش دراز باشد عملش بد مىشود»! (29)
و نيز آمده: «اطول الناس املا اسوئهم عملا; آن كس كه آرزوهايش طولانىتر است عملش زشتتر خواهد بود». (30)
و در نقطه مقابل آن آمده است: «من قصر امله حسن عمله; كسى كه آرزويش كوتاه باشد عملش نيك خواهد بود»! (31)
هر سه حديثبالا از مولا اميرمؤمنان على(ع) است كه جان به فداى سخنان نورانى و انسان سازش باد.
2- طول امل يكى از اسباب مهم قساوت قلب
همان گونه كه در آيات آغاز اين بحثخوانديم قرآن مجيد در باره يكى از اقوام پيشين مىگويد: آنها كسانى بودند كه مىپنداشتند عمر طولانى دارند(و گرفتار آرزوهاى دراز شدهاند) و از اين رو قلبهاى آنها قساوت يافت.
دليل اين مساله روشن است; زيرا طول امل انسان را از خدا غافل مىكند و به دنيا حريص مىسازد و آخرت او را به دست فراموشى مىسپارد و اينها همه اسباب سنگدلى و قساوت است.
به همين دليل در حديثى آمده است كه خداوند به موسى(ع) فرمود: «يا موسى لاتطول فى الدنيا املك فيقسوا قلبك، و القاسى القلب منى بعيد; اى موسى! آرزوى خود را در دنيا طولانى نكن كه قسى القلب خواهى شد و قسى القلب از من دور است». (32)
همين معنى در حديث ديگرى از امام اميرمؤمنان(ع) آمده است كه فرمود: «من يامل ان يعيش ابدا يقسوا قلبه و يرغب فى الدنيا; كسى كه آرزو دارد جاودانه در اين دنيا بماند قسى القلب مىشود و راغب در دنيا مىگردد». (33)
3- طول امل سبب نسيان اجل
اين اثر نياز به شرح و بسط ندارد و به خوبى در زندگى آنها كه گرفتار اين رذيله اخلاقى هستند نمايان است كه هرگز نه سخنى از مرگ بر زبان مىرانند و نه در فكر آخرتند، بلكه دائما در گرداب غفلت غوطهورند.
حديث معروفى كه هم از پيامبر اكرم(ص) و هم از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده كه مىفرمايد: «طول الامل ينسى الآخرة; درازى آرزوها سبب فراموشى آخرت است» گواه صدق اين مدعاست. (34)
در حديث ديگرى از مولا على(ع) مىخوانيم: «اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكرا; كسى كه آرزويش از همه طولانىتر است از همه كمتر به ياد مرگ است». (35)
4- زندگى پررنج محصول ديگرى از طول امل
بديهى است هر قدر آرزوها طولانىتر باشد تهيه مقدمات بيشترى را مىطلبد، همچنين صرفهجويى بيشترى براى حفظ اموال و ثروتها جهت رسيدن به آن آرزوهاى دور و دراز لازم است و نتيجه اين دو، يك زندگى توام با درد و رنج و سختگيرى بر خود و خانواده خود توام با تلاش شبانه روزى بى رويه خواهد بود.
به همين جهت در احاديثى كه از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده است مىخوانيم: «من كثر مناه كثر عنائه; كسى كه آرزوهايش زياد باشد، تعب و رنج او فزونى خواهد يافت».
و نيز مىفرمايد: «من استعان بالامانى افلس; كسى كه از آرزوهاى دراز كمك بگيرد فقير و مفلس مىشود(و زندگى فقيرانهاى خواهد داشت هر چند ثروتمند باشد).
و نيز مىفرمايد: «الرغبة مفتاح النصب; تمايل به دنيا(و آرزوهاى دراز) كليد درد و رنج است»! (36)
5- طول امل و زندگى ذلتبار
صاحبان آرزوهاى دراز نه تنها در رنج و تعب دائم به سر مىبرند، بلكه ناچارند شخصيت انسانى خود را نيز در هم بشكنند و براى رسيدن به مقصود خيالى در برابر هر كس و ناكس خضوع كنند و دست التماس به سوى اين و آن دراز نمايند و به زندگى ذلتبار تن در دهند. در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «ذل الرجال فى خيبة الآمال; خوارى مردان در ناكامى آرزوهاست». (37)
6- محروميت از نعمتها
همان گونه كه در بالا اشاره شد، كسانى كه گرفتار آرزوهاى دور و درازند و در درياى امانى غوطهورند، غالبا به سراغ صرفهجويى و سختگيرى هر چه بيشتر در استفاده از مواهب حيات و زندگى مىروند تا به آرزوهاى دور و دراز خود برسند. به همين دليل نسبتبه همه كس حتى خويشتن و زن و فرزند بخيل خواهند بود، همان بخلى كه آنها را از بهرهگيرى از نعمتهاى الهى محروم مىسازد و در عين برخوردارى از امكانات فراوان، زندگى فقيرانهاى دارند.
در زمان خود افرادى را مىبينيم كه تحت عنوان «تامين آينده»! براى خود و فرزندان، گرفتار طول امل هستند و همين امر آنان را از مواهبى كه در اختيار دارند محروم مىسازد.
7- طول امل و محروم بودن از درك حقايق
آرزوهاى دراز همچون سرابى است كه تشنگان را در بيابان زندگى به دنبال خود مىكشاند و تشنهتر مىسازد، بى آنكه به جايى برسند، اين آرزوها چهره واقعيتها را به گونهاى دروغين نشان مىدهد و انسان به خاطر آنها درك نمىكند كجاست و به كجا مىرود؟ و وظيفهاش در برابر اين سرنوشت چيست؟
از همين رو در حديثى از اميرمؤمنان على(ع) كه سابقا به آن اشاره كرديم آمده است: «الامانى تعمى عيون البصائر; آرزوهاى دراز ديدگان بصيرت را نابينا مىكند»! (38)
كوتاه سخن اينكه: كسى مىتواند چهره زيباى حقيقت را آن گونه كه هستببيند و به سرچشمه زلال معرفتبرسد كه ديده عقل خود را با حجاب آرزوها نپوشاند و در ميان ابرهاى تيره و تار طول امل قرار نگيرد.
8- طول امل سبب كفران نعمت است
بديهى است آرزوهاى دراز، انسان را به آن چه ندارد و شايد هرگز به آن نمىرسد دلبند مىسازد، به همين دليل آنچه را از نعمتهاى الهى در دست دارد كوچك مىشمرد و نسبتبه آن بى اعتناست و اين كفران نعمت، پيامدهاى شومى در دنيا و آخرت براى او دارد.
در حديثى از مولاى متقيان اميرمؤمنان على(ع) مىخوانيم: «تجنبوا المنى فانها تذهب ببهجة نعم الله عندكم، و تلزم استصغارها لديكم، و على قلة الشكر منكم; از آرزوهاى دراز بپرهيزيد كه زيبايى نعمتهاى الهى را از نظر شما مىبرد و آنها را نزد شما كوچك مىكند و به كمى شكر(و كفران نعمت) از سوى شما منتهى مىشود»! (39)
اسباب و انگيزههاى طول امل
عمدهترين چيزى كه سبب آرزوهاى دراز مىشود جهل و بىخبرى است، جهل نسبتبه خويشتن و نسبتبه دنيا و جهل نسبتبه قدرت و لطف خدا و ثواب آخرت و عقبى، مجموعه اين جهلها انسان را به وادى آرزوهاى دراز مىكشاند.
توضيح اينكه: انسان به سبب بىخبرى از وضع خويش و عدم توجه به اين حقيقت كه هر لحظه ممكن است پايان عمر او فرارسد، يك لخته خون كوچك مىتواند مجراى رگهاى قلب يا مغز او را بگيرد و در يك6لحظه، سكته قلبى يا مغزى بر او عارض شود يا حادثهاى همچون زلزله و آتش سوزى، تصادف در رانندگى، لغزيدن و بر زمين خوردن و ضربه مغزى شدن يا مانند اينها به زندگى او پايان دهد. آرى بر اثر جهل به اين امور گرفتار اين پندار مىشود كه عمرى طولانى دارد و سپس يك مشت آرزوهاى دراز اطراف فكر او را احاطه مىكند و به او اجازه نمىدهد به غير آن بينديشد.
همچنين جهل نسبتبه ناپايدارى و بى وفايى دنيا، دنيايى كه نه بر صغير رحم مىكند و نه بر كبير، نه بر جوان رحم مىكند نه بر پير، گاه پيش از آنكه پيرى بميرد صدها كودك و جوان از دنيا مىروند و گاه پيش از آنكه مريض سخت جان دهد دهها سالم در آغوش مرگ قرار مىگيرند.
گاه سلاطين مقتدر در يك روز به ضعيفترين افراد مبدل مىشوند و در زندان انفرادى جاى مىگيرند و گاه ثروتمندان غرق ناز و نعمت در يك شب فقير و تهيدست مىشوند و بر خاك سياه مىنشينند، آرى جهل به اين امور است كه انسان را در گرداب طول امل مىاندازد.
اينجاست كه سلمان فارسى، شاگرد بزرگ مكتب وحى، مىگويد: «ثلاث اعجبتنى حتى اضحكتنى: مؤمل الدنيا و الموت يطلبه، و غافل ليس بمغفول عنه، و ضاحك ملئ فيه لايدرى اساخط رب العالمين عليه ام راض عنه; سه كس مرا در شگفتى فرو برده تا آنجا كه به خنده واداشته است: كسى كه دنيا را آرزو مىكند در حالى كه مرگ در پى اوست و كسى كه از اجل خويش غافل است در حالى كه اجل از او غافل نيست و كسى كه با تمام وجودش مىخندد در حالى كه نمىداند پروردگار جهانيان از او راضى استيا نه»؟ (40)
در روايات اسلامى نيز اشارههاى روشنى به اين معنى شده است، مولاى متقيان على(ع) مىفرمايد: «من ايقن انه يفارق الاحباب و يسكن التراب و يواجه الحساب و يستغنى عما خلف، و يفتقر الى ما قدم كان حريا بقصر الامل و طول العمل; كسى كه يقين دارد(به زودى) از دوستان جدا مىشود و در زير خاك مسكن مىگزيند و با حساب الهى رو به روست و از آنچه بر جاى گذاشته بى نياز مىگردد و به آنچه از پيش فرستاده محتاج مىشود، سزاوار است كه آرزو را كوتاه و اعمال صالح را طولانى كند»! (41)
در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «اتقوا خداع الاآمال، فكم من مؤمل يوم لم يدركه، و بانى بناء لم يسكنه، و جامع مال لم ياكله; از فريب آرزوها بپرهيزيد، چه بسيار كسانى كه آرزو داشتند روزى را(در آغوش ناز و نعمتبگذرانند) و هرگز به آن نرسيدند، چه بسيار كسانى كه خانه و قصرى ساختند ولى هرگز در آن ساكن نشدند و چه بسيار كسانى كه اموال زيادى اندوختند ولى هرگز از آن نخوردند»! (42)
گاه جهل به آخرت و نعمتهاى بى پايان آن سراى جاويدان كه يك لحظه نگاه كردن به آنها به تمام دنيا مىارزد، سبب مىشود كه انسان به آرزوهاى دراز در اين جهان كشيده شود، حتى گاه مىشود بى خبرى از لذت زهد در دنيا و آزادگى از چنگال اسارت زرق و برق آن، انسان را به وادى طول امل مىكشاند!
در حديثى از امام باقر(ع) مىخوانيم: «استجلب حلاوة الزهادة بقصر الامل; شيرينى زهد را با كوتاهى آرزوها به دست آر»! (43)
و گاه مىشود انسان قدرت خدا را فراموش مىكند و يا نسبتبه آن جاهل و بى خبر است و نمىداند خدايى كه از لحظه انعقاد نطفه در رحم مادر پيوسته به او روزى داده است، در حالى كه هيچ كس دسترسى به او نداشته مىتواند تا پايان عمر زندگى او را اداره كند و فرزندانش اگر دوستخدا باشند، خدا آنها را تنها نمىگذارد و اگر دشمن خدا باشند خدمتبه آنها بى دليل است.
آرى جهل به اين امور سبب مىشود كه زير پوشش (تامين آينده خود و فرزندان)، گرفتار آرزوهاى دراز و طول امل گردد.
مجموعه اين جهلها و بىخبرىها(جهل به خويشتن، جهل به دنيا، جهل نسبتبه خدا و قدرت بى مانند او و جهل نسبتبه آخرت و مواهب بى پايانش) آدمى را در بيابان بيكران و برهوت خشك و سوزان آرزوها سرگردان مىسازد.
درمان طول امل
هميشه براى علاج قطعى بيماريها به ريشهكن كردن اسباب آن بايد پرداخت و تا اسباب بيمارى ريشهكن نشود درمانها سطحى و ناپايدار است و به تعبير ديگر جنبه مسكن را دارد.
با توجه به اين اصل اساسى و با توجه به ريشههاى درازى آرزوها به خوبى مىتوان نتيجه گرفت كه براى زدودن آثار طول امل و از ميان بردن آن بايد به تفكر و انديشه پرداخت.
از يك سو بايد انسان خود را به خوبى بشناسد و بداند موجودى است آسيبپذير كه فاصله ميان مرگ و زندگى او بسيار كم است، امروز سالم است و پر نشاط، فردا ممكن است گرفتار سختترين بيماريها يا اندوهبارترين مصايب گردد، امروز قوى و غنى و قدرتمند است، فردا ممكن است از ضعيفترين و فقيرترين افراد باشد و نمونههاى آن صفحات تاريخ بشريت را پر كرده است.
از سوى ديگر بايد در باره بى اعتبارى دنيا بينديشد كه «از نسيمى دفتر ايام بر هم مىخورد» و فراموش نكند نادر شاه قدرتمند«شبانگه به دل قصد تاراج داشت» «سحرگه نه تن سر، نه سر تاج داشت»!
آرى با «يك گردش چرخ نيلوفرى، نه نادرها به جا مىمانند و نه نادرى»!
از سوى سوم به اين حقيقتبينديشد كه ما اعتقاد به معاد و سراى آخرت و حساب و كتاب الهى و پاداش كيفر اعمال داريم و اين جهان را منزلگاهى در مسير يك سفر طولانى مىدانيم و برنامه ما در اين جهان آماده شدن و اندوختن زاد و توشه است نه اقامتگاهى براى هميشه ماندن!
و نيز انديشه كند كه حرص در اندوختن و ذخيره كردن اموال و برنامهريزى براى رسيدن به آرزوها و آمال، هرگز مايه سعادت انسان نمىشود، بلكه دائما او را به درد و رنج گرفتار مىسازد.
و انديشه كند كه مهمترين آرامش، آرامش روح و وجدان است كه آن از طريق تقوا و توكل بر پروردگار فراهم مىشود نه از طريق حرص و ولع و دنياپرستى!
بهترين راه براى وصول به اين هدف همان است كه در حديث نبوى معروف آمده است فرمود: «خذ من دنياك لآخرتك و من حياتك لموتك، و من صحتك لسقمك، فانك لاتدرى ما اسمك غدا; از دنيايتبراى آخرتتبهره گير و از زندگانيتبراى مرگ(و زندگى بعد از آن) و از تندرستيتبراى زمان بيمارى استفاده كن، چرا كه نمىدانى فردا نام تو چيست(آيا تو را زنده مىنامند يا جزء مردگان، سالم مىگويند يا بيمار؟)». (44)
عامل ديگر براى آرزوهاى دراز هواپرستى و عشق به دنياست، هر قدر از اين علاقه كاسته شود دامنه آرزوها كوتاهتر مىگردد و به عكس هر اندازه انسان دلبستگى بيشتر به دنيا پيدا كند، دامنه آرزوها گستردهتر مىشود.
براى رسيدن به اين هدف، يعنى كوتاه كردن دامنه آرزوها يكى از مؤثرترين راهها ياد مرگ است كه پردهها را از جلو چشم بصيرت انسان برمىگيرد و واقعيتهاى زندگى را براى او آشكار مىسازد.
به همين دليل اميرمؤمنان على(ع) در پايان خطبه99 از نهج البلاغه مىفرمايد: «الا فاذكروا هادم اللذات، و منغص الشهوات، و قاطع الامنيات; به هوش باشيد و به ياد چيزى بيفتيد كه لذات را در هم مىكوبد و شهوات را بر هم مىزند و آرزوها را قطع مىكند».
و در حديث ديگرى از نبى اكرم(ص) مىخوانيم كه در ضمن سخنانش فرمود: «عد نفسك فى اصحاب القبور; خود را جزء مردگان حساب كن(تا گرفتار طول امل نشوى)». (45)
و نيز در نقطه مقابل اين معنى از اميرمؤمنان على(ع) نقل شده است كه فرمود: «اكثر الناس املا اقلهم للموت ذكرا; آنها كه آرزوهايشان بيشتر است كمتر به ياد مرگ مىافتند». (46)
راه ديگر براى مبارزه با طول امل مطالعه پيرامون پيامدهاى بسيار شوم آن است.
آرى توجه به اين نكته كه آرزوهاى دراز سرچشمه بسيارى از گناهان و رذايل اخلاقى ديگر است و از علل مهم قساوت قلب و فراموشى آخرت و سبب زندگى پررنج و ذلتبار و محروميت از مواهب و نعم الهى و از حجابهاى ضخيم معرفت و آگاهى محسوب مىشود، سبب مىگردد كه انسان به فكر علاج و درمان بيفتد و پيش از آنكه سيلاب طول امل كاخ سعادت او را ويران سازد به فكر چاره بيفتد، از دامنه آرزوهايش بكاهد و به صف خردمندان و سعادتمندان بازگردد و آرزوها را در حد معقول و شايسته مهار كند.
اميرمؤمنان على(ع) مىفرمايد: «حاصل المنى الاسف و ثمرته التلف; حاصل آرزوهاى دراز تاسف است و ثمره آن تلف شدن(عمر و امكانات و سعادت انسان) مىباشد»! (47)
در حديث ديگرى از همان حضرت مىخوانيم: «احذروا الامانى فانها منايا محققة; از آرزوهاى دراز بپرهيزيد كه مرگهاى مسلم در آن نهفته است». (48)
در اينجا دو نكته قابل توجه است:
نخست اينكه در طب مادى براى درمان بسيارى از بيماريهاى جسمى و روانى به فكر جانشين مىروند، يعنى خواستههايى كه انسان را به بيمارى مىكشاند به خواستههاى برترى تبديل مىكنند كه منتهى به سلامت او گردد، مثلا كسى كه علاقه زيادى به مواد چربى و نشاستهاى دارد و سبب بيمارىهاى گوناگون در او شده به استفاده از كميت قابل ملاحظه از ميوه و سبزى سالم هدايت مىكنند و يا افرادى كه معتاد به مواد مخدرند، اعتيادهاى سالمى براى آنها پيشبينى مىكنند.
اين نكته در بيماريهاى اخلاقى نيز صادق است، به اين ترتيب كه معلم اخلاق آرزوهاى دراز مادى را به آرزوهاى معنوى نسبتبه پاداش الهى در سراى آخرت تبديل مىكند و عشق به علم و دانش و معرفة الله را جايگزين عشق به مال و جاه و مقام مىسازد.
نكته ديگر اينكه آرزوها مراتبى دارد، گاه انسان آرزو مىكند عمر بسيار طولانى يا جاويدان! داشته باشد، همان گونه كه قرآن در باره گروهى از قوم يهود مىفرمايد: «…يود احدهم لو يعمر الف سنة…;(آنها چنان علاقه به دنيا دارند كه) هر يك از آنها آرزو دارد هزار سال عمر كند»! (49)
اگر هزار سال به معنى تعداد باشد دليل به تقاضاى عمر بسيار طولانى است و اگر عدد تكثير باشد دليل بر تقاضاى عمر نامحدود است.
گروهى آرزوهايى در مراحل پايينتر دارند، آرزوى صد سال زيستن، پنجاه سال، ده سال يا كمتر، از روايات استفاده مىشود كه همه اينها جزء آرزوهاى دراز محسوب مىشود(البته در صورتى كه هدف جنبههاى مادى و زرق و برق دنيا باشد، نه جنبههاى معنوى و الهى و كمك به پيشرفت جامعه انسانى).
از سوى ديگر امانى و آرزوها انواع مختلفى پيدا مىكند، گاه آرزوها به سوى مسائل مادى هدفگيرى مىكند و گاه مقام و گاه شهوات و گاه همه اينها.
تمام اقسام آرزوهاى دور و دراز، زشت و نكوهيده است هر چند بعضى زشتتر از بعض ديگر محسوب مىشود.
آرزوهاى مثبت و سازنده
آخرين سخن در بحث طول امل پيرامون اين مطلب است كه هميشه آرزوها جنبه منفى ندارد و نشانه انحطاط شخصيت و سقوط اخلاقى نيست.
زيرا اگر آرزوها متوجه ارزشهاى والاى انسانى باشد و يا جنبه مردمى و اجتماعى پيدا كند و در مسير تكامل و پيشرفت واقعى انسانها و درجات كمال قرار گيرد و انسان را به تلاش و كوشش بيشتر در اين راهها وادارد، بدون شك چنين آرزويى هر قدر طولانى بوده باشد، نه تنها نشانه پستى نيست كه نشانه كمال انسان است.
اساسا همان گونه كه در آغاز اين بحث نيز اشاره شد اميد و آرزو نسبتبه آينده نيروى محرك انسان براى تلاشها و كوششهاست و اگر چراغ پرفروغ اميد و آرزو در دل انسان خاموش گردد، در واقع روح او مىميرد، نشاط زندگى از او رختبرمىبندد و انسان را به موجودى سست و بى هدف و بى تلاش مبدل مىكند.
در واقع آرزو بر دو قسم است «آرزوهاى كاذب» كه همچون سراب در بيابان زندگى ظاهر مىشوند و تشنه كامان را به دنبال خود مىكشانند و هر لحظه تشنهتر مىسازند تا از شدت تشنگى هلاك شوند.
و «آرزوهاى صادق» و مثبت و سازنده كه همچون آب حيات، گلستان وجود آدمى را سيراب و پرثمر مىسازد و هر چه زحمت مىكشد نشاط و معنويتبيشترى مىيابد.
اين همان چيزى است كه در قرآن مجيد به آن اشاره شده است: «المال و البنون زينة الحيوة الدنيا و الباقيات الصالحات خير عند ربك ثوابا و خير املا; مال و فرزندان، زيور حيات دنيا هست و باقيات الصالحات(ارزشهاى پايدار و شايسته) نزد پروردگارت ثوابش بهتر و اميد بخشتر است». (50)
در اين آيه به هر دو بخش از آرزوها اشاره شده است(دقت كنيد).
در روايات اسلامى نيز اشارات پرمعنايى به آرزوهاى مثبت و سازنده ديده مىشود از جمله در حديثى از امام صادق(ع) مىخوانيم: «ان العبد المؤمن الفقير ليقول يا رب ارزقنى حتى افعل كذا و كذا من البر و وجوه الخير، فاذا علم الله ذلك منه بصدق نيته كتب الله له من الاجر مثل ما يكتب له لو عمله، ان الله واسع كريم; گاهى بنده مؤمن تهيدست مىگويد: خداوندا! به من روزى عطا كن تا فلان كار خير و نيك را بجا آورم، هرگاه خداوند در او صدق نيتبداند(نه اينكه اين آرزو پوششى براى رسيدن به هوا و هوسها باشد) تمام اجر و پاداشى را كه در صورت رسيدن به اين آرزو و انجام آن كارهاى خير استحقاق پيدا مىكرد براى او نوشته مىشود(هر چند هيچ يك را انجام نداده باشد) رحمتخداوند گسترده و كرمش بىپايان است». (51)
اصولا همت انسان به اندازه آرزوهاى مثبت اوست، هر قدر دامنه آنها گستردهتر باشد همت او والاتر است و جالب اينكه از روايات اسلامى نيز به خوبى استفاده مىشود كه خداوند به مقدار اين آرزوها به افراد با ايمان، اجر و پاداش مىدهد، چرا كه نشانه آمادگى روح و جسم آنها براى انجام هر چه بيشتر اعمال صالح است و حتى از روايات استفاده مىشود كه اگر انسان آرزوى خوبى براى رضاى خدا داشته باشد از دنيا بيرون نمىرود مگر اينكه خداوند او را به آرزويش مىرساند، در حديثى از رسول خدا(ص) مىخوانيم: «من تمنى شيئا و هو لله عز و جل رضا، لميخرج من الدنيا حتى يعطاه; كسى كه آرزوى چيزى كند در حاليكه رضاى خداوند متعال در آن باشد از دنيا خارج نمىشود مگر اينكه به خواسته خود مىرسد». (52)
البته ممكن است در مواردى مصالحى ايجاب كند كه انسان به آرزويش نرسد، چرا كه اگر برسد آثار بدى مانند غرور و غفلت و عشق به دنيا و مانند آن در او ايجاد مىشود. خداوند با الطاف خفيهاش او را از وصول به آرزويش بازمىدارد.
اين بحث را با اشاره به نكته ديگرى پايان مىدهيم و آن اينكه: آرزوهاى سازنده و بلند انسان را به سازندگى خويش دعوت مىكند و سبب تكامل و ترقى روحى او مىشود، زيرا مىداند تكيه بر جاى بزرگان زدن بدون آماده ساختن اسباب بزرگى ميسر نيست و به گفته شاعر عرب:
اعلل النفس بالآمال ادركها ما اضيق العيش لولا فسحة الامل!
«خويشتن را به وسيله آرزوهاى سازنده پرورش مىدهم تا به آن برسم.چقدر ميدان زندگى تنگ است اگر گستردگى آرزوها نباشد»!
پىنوشتها:
1- بحارالانوار، جلد 74، صفحه173.
2- بحارالانوار، جلد 14، صفحه329(با كمى توضيح).
3- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه 245.
4- نهج البلاغه، خطبه 42.
5- اعراف، 74
6- شعرا،129 – 128
7- شعرا،149 تا146
8- حديد، 14.
9- همان، 14.
10- تفسير قرطبى، جلد9، صفحه6417.
11- نجم، 24.
12- اين احتمال نيز در تفسير «عدده» داده شده است كه منظور شمارش كردن نيست، بلكه مال وا وسيله و «عده» خود قرار دهد و در همه حال بر آن تكيه نمايد.
13- همزه، 1 تا3.
14- «همزة» و «لمزة» هر دو صيغه مبالغه است، اولى از ماده «همز» به معنى شكستن گرفته شده و دومى از ماده «لمز» به معنى غيبت و عيبجويى كردن است، بعضى معتقدند «همزة» به كسى مىگويند كه با اشارات عيبجويى مىكند و «لمزة» به كسى كه با زبان اين كار را انجام مىدهد.
15- محمد، 25.
16- تفسير قرطبى، جلد 5، صفحه 3618; شبيه به همين معنى با كمى تفاوت در بحارالانوار، جلد .7، صفحه 164 نيز آمده است.
17- بحارالانوار، جلد 70 صفحه163، حديث19.
18- تصنيف الغرر، صفحه 312.
19- بحارالانوار، جلد 70، صفحه 164.
20- تصنيف الغرر، صفحه 312.
21- همان مدرك.
22- همان مدرك، صفحه313.
23- نهج البلاغه، كلمات قصار، كلمه 211 و 34.
24- تصنيف غررالحكم، صفحه 312، شماره7223.
25- غررالحكم، حديث 1375.
26- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه246.
27- ميزان الحكمة، جلد 1، صفحه103(ماده امل).
28- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 104; المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه 245.
29- بحارالانوار، جلد 1، صفحه156.
30- غررالحكم، حديثشماره 3054.
31- همان مدرك، جلد 5، صفحه 295(چاپ دانشگاه تهران).
32- ميزان الحكمه، جلد 1، صفحه 104(ماده امل).
33- همان مدرك.
34- قبلا در بخش احاديث گذشت.
35- تصنيف الغرر، صفحه 312، حديثشماره 7215.
36- تصنيف الغرر، صفحه 314.
37- غررالحكم، جلد 2، صفحه 405.
38- غررالحكم، شماره 1375.
39- تصنيف الغرر، صفحه 314.
40- المحجة البيضاء، جلد 8، صفحه246.
41- بحارالانوار، جلد 70، صفحه167.
42- تصنيف غررالحكم، صفحه313.
43- تحف العقول، صفحه207.
44- بحارالانوار، جلد 74، صفحه 122.
45- همان مدرك.
46- تصنيف الغرر، صفحه 312.
47- تصنيف غررالحكم، صفحه 314.
48- همان مدرك.
49- بقره،96.
50- كهف،46.
51- بحارالانوار، جلد 8، صفحه 261.
52- بحارالانوار، جلد 68، صفحه 261.