از مفاهيم رايج امروز جامعه ي ما « اصول گرايي» و «اصلاح طلبي » است . دو جناح منتسب به جريان اسلامي كه ديروز ، به غلط «راست » و « چپ» نام گرفته بودند ،امروز به اصول گرايان و اصلاح طلبان مشهور شده اند. مدعيان اصلاح طلبي و اصول گرايي براي فتح مظاهر قدرت در انتخابات گوناگون به رقابت مي پردازند. و با توجه به اختلاف و يا تضاد بين خود، اين دو مفهوم را نيز در مقابل هم قرار داده اند.
خلا مفهوم سازي در ادبيات سياسي جامعه ي ما موجب شده است تا عده اي اصطلاحاتي از تبار ادبيات سياسي سكولار همچون چپ و راست را وارد جامعه كنند بدون اينكه مصاديق آنها به درستي بر عين خارجي اش منطبق باشند . منظور اين نيست كه مفاهيم ياد شده در ادبيات سياسي اسلام و جود ندارد منظور آن است كه آنها تبار ديني نداشتند و از ادبيات سياسي غرب وارد جامعه ي ما شده اند . يعني چپ و راست مطرح ،ريشه در قرآن و سنت نداشته اند و « اصحاب اليمين » و « اصحاب الشمال» ، قرآني سرچشمه نگرفته اند ،حال پرسش اين است كه آيا اصول گرايي و اصلاح طلبي مطرح در جامعه ي امروز ريشه در گفتمان اسلامي دارند ، يا از گفتمان سكولار غرب نشات گرفته اند. به نظر ميرسد اين دو مفهوم نيز چون چپ و راست به صورت زيركانه اي از گفتمان سكولار غرب به جامعه ي ما سرايت كرده است و براين اساس است كه مي بينيم رهبر هشيار انقلاب اسلامي هشدار مي دهند كه :
« اصول گرايي در مقابل نحله هاي سياسي رايج كشور نيست . اين غلط است كه ما كشور يا فعالان سياسي را به اصولگرا و اصلاح طلب تقسيم كنيم »1
«اصول گرايي » در گفتمان سكولار غرب همان «بنياد گرايي » يا Fundamentalism است ،كه در درون خود بازگشت به سنت (Tradition) ،تحجر ،جرم گرايي ،كهنه گرايي را نهفته دارد و «اصلاح طلبي » ياد آور حركت رفرميستي و نهضت رفرماسيون يا اصلاح ديني در اروپاي رنسانس است . با توجه به تبار غربي اين مفاهيم به صورت زيركانه اي القاء مي شود كه اصول گرايان كهنه پرست و قديمي و اصلاح طلبان نو گرا و مدرن هستند.
وجود اين مفاهيم – البته با معاني متفاوت از گفتمان غربي – در گفتمان اسلامي موجب شده است تا تضاد آنها با گفتمان اسلامي بر بسياري مخفي بماند.
بي گمان رواج اين مفاهيم با لايه ي زيرين غربي و لايه ي رويي اسلامي آثار منفي خود را برجاي خواهد گذاشت ،لذا بر ماست كه با بهره گيري از منابع غني اسلامي اين اصطلاحات را با معاني درست خود معرفي كنيم و روشن است معناي درست اين مفاهيم را بايد در قرآن و عترت رسول اعظم (ص) جست .
متناسب به ايام عاشوراي حسيني و با توجه به فلسفه ي نهضت حسيني ، اين مقاله پس از مفاهيم شناسي، اهداف و معيار هاي اصلاح طلبي اصول گرا را با بهره گيري از سخنان مصباح هدايت ، پيشواي اصول گرايان و اصلاح طلبان حقيقي ، امام حسين (ع) به اختصار بيان مي كند.
مفهوم شناسي
الف : اصول گرايي: اصول گرايي در فرهنگ و گفتمان سياسي غرب به معناي بنياد گرايي است . در تعريف اين عنوان آمده است : بنياد گرايي به جنبش محافظه كار در آمريكاي پروتستان اطلاق مي شود كه از جنبش هزاره گراي ( اعتقاد به سلطنت هزار ساله ي مسيح ) قرن 19 برخاسته است و به صورت بنيادي بر اصول مسيحيت تاكيد دارد ، بر تفسير دقيق و بدون غلط كتاب مقدس و بر حتمي يا قريب الوقوع بودن ظهور دوم حصرت مسيح (ع) .2
گفتني است كه بنياد گرايي تنها مخصوص مسيحيت نيست ،بلكه طبق گفتمان ياد شده ساير اديان را نيز در بر مي گيرد. لذا درباره ي مشخصات بنياد گرايي به صورت كلي آمده است :
مشخصه ي اصلي بنياد گرايان يك شريعت آن است كه بيش از ديگر پيروان شريعت كه با دنياي پيرامون همساز شده اند ، پيگير مفاهيم بنيادي نخستين مي مانند. آنان به بنياد هاي ايدئولوژي يعني متن هاي بنيادي مقدس باز مي گردند و قاطعيت و جزميت آنها را جدي مي گيرند. جزميات مدارا ستيز در اصل بايد مدام فتنه گر ، خشونت پيشه و جنگجو باشند و هر تفكر جز مي به ناگزير مدارا ستيز است .3
با تامل در اين تعريف به وضوح نگاه منفي نسبت به بنياد گرايي يا اصول گرايي در ادبيات سكولار غرب نمايان مي شود . شاخص هايي چون نا همسازي با دنياي پيرامون و جديد ،جزميت گرايي ،فتنه گري ،خشونت پيشگي و جنگجويي.
بنابراين هنگامي كه در گفتمان ليبرال غربي از اصول گرايي درباره ي يك دين يا مكتب سخن گفته مي شود ،نگاه منفي و تنفر آميز نسبت به آن آشكار است.
مرادشان مفهوم مثبت پايندي به اصول و مباني منطقي نيست بلكه تنگ نظري و كوته بيني را القاء مي كنند.
مقام معظم رهبري در اين باره مي فرمايند:
در مفهوم فرهنگي بنياد گرايي ،تعصب و تحجر و جمود هست . بعضي از ما ها خيال مي كنند بنياد گرايي يعني پايبندي به اصول … او كه مي گويد بنياد گرا يعني متحجر يعني متعصب ،يعني هيچي ندان ، كه اين كلمه و اين واژه در فرهنگ متفاهم غرب معنايش اين است .4
در جاي ديگر نيز تذكر مي دهند كه مقصود غربي ها از بنياد گرايي ،التزام به اصول و پايه هاي فكري و ارزش هاي اساسي نيست بلكه مرادشان وا پس نگري ، كهنه پرستي و متحجر به مسائل نگاه كردن است. بنياد گرا در اين فرهنگ يك دشنام است يعني متحجر ،عقب افتاده و دگم.5
بنابراين فرض است كه به تبيين درست مفاهيم و عناوين از جمله اصول گرايي بر اساس فرهنگ و گفتمان اسلامي بپردازيم. اصول گرايي در جامعه ي امروز ما اگر به شكل درست ترويج شود . با پايبندي به مباني اسلام ،ولايت محوري ، ارزش هاي جمهوري اسلامي ايران ،عدالت محوري ، خدمت گزاري ،مردم گرايي و پرهيز از رانت (ويژه خواري ) و زد و بندهاي سياسي و اقتصادي مترادف است.
مباني و شاخص هاي اصول گرايي در گفتمان امروز جمهوري اسلامي كاملاً متفاوت از نگاه غربي آن است . بر پايه ي انديشه ي سياسي مقام معظم رهبري مباني اصول گرايي بر گرفته از قوانين اسلام و نظريات انديشمنداني همچون امام خميني مي باشد.
با توجه به اين مباني رهبر معظم انقلاب اسلامي شاخص هاي مهم اصول گرايي را به قرار زير بر مي شمرند:
1. عدالت خواهي و عدالت گستري ،
2. فساد ستيزي ؛
3. اعتزاز(افتخار) به اسلام؛
4. ساده زيستي و مردم گرايي؛
5. خرد گرايي و تدبير و حكمت در تصميم گيري و عمل؛
6. اهتمام به علم و پيشرفت علمي ، (جهاد عملي) ؛
7. سعه صدر و تحمل مخالف؛
8. شايسته سالاري ؛
9. قانون گرايي؛
10. انس با قرآن و استمداد دائمي از خدا؛6
11. ايمان و هويت اسلامي و انقلابي و پايبندي به آن ؛
12. حفظ استقلال سياسي ؛
13. تقويت خود باوري و اعتماد به نفس ملي ؛
14. تثبيت و تامين آزادي و آزاد انديشي؛
15. اصلاح طلبي (اصلاح و تصحيح روش ها )؛
16. شكوفايي اقتصادي .7
روشن است كه مباني و شاخص هاي ياد شده ، ريشه در قرآن كريم وسيره ي ائمه اطهار (ع) دارد . بنابراين اصول گرايي بر اساس فرهنگ اسلامي يعني اعتقاد به مباني ،اصول ،ارزش ها و احكام اسلام و تلاش جدي براي اجراي آنها در جامعه .
ب:اصلاح طلبي : به سامان آوردن امور، تغيير شرايط و تقاضا براي موقعيتي بهتر از آنچه هست ، خواست طبيعي انسان ها ست . بر اين اساس اصلاح طلبي در فرهنگ هاي مختلف مطرح است . در گفتمان ماركسيستي و گفتمان ليبرال اين عنوان مشابه وجود دارد. مدتي پس از روي كار آمدن سيد محمد خاتمي رئيس جمهور وقت ايران پس از دوم خرداد 1376 نيز اين اصلاح در جامعه ي ما از سوي طرفداران ايشان رواج يافت. آنان پس از راهبرد « توسعه سياسي » به عنوان شعار خود «اصلاح طلبي » را نيز برآن افزودند و به جاي « جبهه ي دوم خرداد» نام «اصلاح طلب » را بر خود گذاشتند ، در مقابل اصول گرايان صف كشيدند. پرسش اين است كه مراد آنان از مفهوم يادشده ، برخاسته از كدام فرهنگ و گفتمان بود؟!
قبل از پاسخ به اين پرسش به توضيح مفهوم اصلاح طلبي در گفتمان هاي مختلفي مي پردازيم .
در گفتمان ليبرال غربي ،مفهوم اصلاح با واژه ي رفرم(Reform) بيان مي شود و منظور از آن اقدامات اصلاحي انجام يافته از سوي نظام سياسي حاكم است. براي جلوگيري از وقوع انقلاب(Revolution) و تثبيت نظام سياسي حاكم است.
در كنار مفهوم ياد شده ،اصلاح رفرماسيون (Reformation) نيز وجود دارد . كه به انقلاب مذهبي در كليساي كاتوليت غربي در قرن 16 ميلادي اطلاق مي شد. بزرگترين رهبران آن مارتين لوتر و جان كالوين بودند. اين انقلاب مذهبي اثرات وسيع سياسي ، اقتصادي و اجتماعي از خود در اروپا بر جاي گذاشت و مبناي تاسيس يكي از سه شاخه ي بزرگ مذهب مسيحيت به نام «پروتستان» شد.
ريشه هاي اوليه رفرماسيون در قرون وسطا و در نقد نگرش كليساي كاتوليكي ظاهر شد و در نهايت در قالب پروتستانتيزم توانست گونه اي ديگر از كليساي مسيحي در غرب تاسيس كند. آنان بر اين باور بودند كه كليساي كاتوليك با بهره گيري از اعتقادات نادرست مردم به سود جويي همت گماشته است و لذا هدف اوليه ي خود را « اصلاح مذهبي » و نيل به « روح واقعي حاكم بر دين مسيحيت » معرفي كردند.9
رفرماسيون بر بستر اومانيسم (اصالت انسان) روييد ، اين حركت ابتدا به عنوان يك مكتب فكري و سپس به يك جنبش (Movement) تبديل شد.10
در گفتمان ماركسيستي ، امروزه پس از فروپاشي شوروي ماركسيسم در جوامع غري عمدتاً از راهبرد اصلاح طلبي يا رفرميستي پيروي مي كنند و برنامه ي آنها شامل دو مرحله است .
اول: كسب موقعيت اكثريت از طريق پيروزي در انتخابات
دوم: بهره مندي از مزاياي قانوني اكثريت و مبارزه با مظاهر ظالمانه ي سرمايه داري.11
با توجه به مفهوم رفرم در گفتمان غربي اعم از ماركسيستي و ليبرال ،اين سوال مطرح مي شود كه اصلاح طلبي در جامعه ي اسلامي امروز ما داري چه معنايي است ؟! آيا به مفهوم انجام تغييرات براي جلوگيري از وقوع انقلابي ديگر در ايران است يا منظور اصلاح و انقلاب مذهبي است؟ آيا مفهوم نفي انقلاب و انقلابي گري و روي آوردن به روش هاي مسالمت آميز مبارزه را در خود دارد و با مرادشان چيز ديگري است ؟
اصلاح طلبان واقعي گر خود را منتسب به اسلام مي كنند كه چنين نيز هست ، مي بايست از منابع اصيل اسلامي راه بجويند و آن نيز جز با تمسك به ثقلين ( قرآن و عترت) ميسر نيست.
اصلاح طلبان واقعي جز اين راهي ندارد و گر نه دچار سردرگمي التقاط و انفعال خواهند شد ، هر اصلاح طلب مسلماني مي بايست معناي دقيق اين عنوان را از منابع اسلامي بجويد و به آن ملتزم باشد
به تعبير شهيد مطهري :
اصلاح طلبي يك روحيه ي اسلامي است. هر مسلماني به حكم اينكه مسلمان است خواه ناخواه اصلاح طلب و لااقل طرفدار اصلاح طلبي است . زيرا اصلاح طلبي هم به عنوان يك شان پيامبري در قرآن مطرح است وهم مصداق امر به معرف و نهي از منكر است كه از اركان تعليمات اجتماعي اسلام است.12
بر اين اساس اصلاح طلبي جزء جوهر اسلام است و از درون دين سرچشمه مي گيرد نه از بيرون آن ، يك ضرورت ديني است و يك فريضه ي مذهبي ، چنانكه رهبر فرزانه انقلاب مي فرمايد :
اصلاحات يك حقيقت ضروري و لازم است و بايد در كشور ما انجام بگيرد . اصلاحات در كشور ما از سر اضطرار نيست ، جزء ذات هويت انقلابي و ديني نظام ماست … اصلاحات يك فرضيه است.13
واژه ي اصلاح در فرهنگ اسلامي فراتر از رفو رم غربي ، متفاوت و متغاير از آن
در هر دو گفتمان ليبرال و ماركسيسي است . كلمه ي «اصلاح » مشتقات آن در قرآن كريم فراوان به كار رفته است . عمل صالح در اين كتاب آسماني هيچ گاه از ايمان جدا نيست . انسان هايي كه در اصلاح يعني به سامان آوردن امور فردي، گروهي و اجتماعي كوشا هستند مورد ستايش خداوند قرار دارند.
اصلاح به معناي به كردن ، نيك كرد ن و به سامان كردن14 است و در مقابل افساد به معناي تباه كردن ، نابود كردن ، از بين بردن و متلاشي كردن قرار دارد. در تعاليم قرآن انبياء(ع) سرآمد اصلاح طلبان محسوب مي شوند. حضرت شعيب (ع) خطاب به مردم زمانش ماهيت حركت خود را اصلاح طلبي معرفي مي كن و اعلام مي دارد كه با تمام توازن و به توفيق الهي چنين خواهد كرد.15
خداي بزرگ وعده داده است كه هيچ قريه هاي را مادامي كه اهل آن مصلح اند نابود نكند16. همچنين اجر مصلحان را تباه نمي سازد:
…انا لا نضيع اجر المصلحين(اعراف /170)
در فرهنگ قرآني مقابل صالحان و مصلحان ،افراد فاسد و مفسد ، طاغوتيان و ظالمان قرار دارند و به شدت مورد نكوهش الهي قرار گرفته اند.
از رسول خدا (ص) نيز بيان شده است كه :
اصلح الناس ،اصلحهم للناس17
صالح ترين انسان ها ،اصلاح طلب ترين آنها است.
با توجه به آنچه آمد ،معلوم مي گردد كه اصلاح طلبي در گفتمان اسلامي جزء متن اسلام است و چنانكه قول رهبر معظم انقلاب اسلامي قبلاً بيان كرديم ،از شاخصه هاي اصلي اصول گرايي اسلامي است. اصلاحات اصولگرايانه و اصولگرايي مصلحانه در هم تنيده اند.18
بنابراين اصلاح طلبي در گفتمان اسلامي تحول و دگرگوني در فرد ،جامعه و دولت بر اساس مباني ، اصول و ارزشهاي اسلامي است و در صدد است تا هر فسادي را ريشه كن كند. با توجه به اين تعريف اصلاح طلبي مختص به اقدام دولت حاكم نيست ،همچنين هيچ گاه انقلاب در دين و مذهب را منظور ندارد ،البته خرافات و افكار انحرافي، القاطي و متحجر را نشانه مي گيرد. اصلاح طلبي اسلامي در مقابل انقلاب نيز قرار ندارد و منحصر در روش مسالمت آميز نيست. بلكه هر اقدام ضد فساد و افساد به منظور به سامان كردن امور از سوي دولت و مردم با روش انقلابي يا مسالمت آميز در چارچوب اسلام صورت گيرد ، اصلاح طلبي اسلامي نام دارد . آيا به واقع اصول گرايي اسلامي غير از اين است؟ آيا مي توان مرزي بين آن دو قائل شد ؟ مسلماً پاسخ منفي است.
پس از انبياء (ص) ،امامان بزرگوار شيعه سرآمد جريان اصول گرايي و اصلاح طلبي در تاريخ بوده اند و در اين ميان پرچم اصلاح طلبي اصولگرايانه ي حسين بن علي (ع) براي هميشه بر فراز تاريخ در اهتزاز است . بر اين اساس در ادامه ي مقاله اهداف و معيار هاي اصلاح طلبي اصولگرايانه را از ديدگاه آن حضرت بيان مي كنيم ، تا هر كه خود را اصلاح طلب و اصول گرا اسلامي مي داند ،با ميزان ولايت حسين بن علي (ع) خود را بسنجد و حق را از باطل تشخيص دهد.
اهداف اصلاح طلبي اصولگرا از ديدگاه امام حسين (ع)
يكي از مهم ترين منابعي كه به وسيله ي آن ميتوان اهداف اصلاح طلبي اصولگرايانه امام حسين (ع)را دريافت ، خطبه ي تاريخي آن حضرت در سال 58 هجري قمري در منا است . در شرايطي كه خفقان و استبداد معاويه بر جامعه ي اسلامي گسترده شده و به قيام شكوهمند امام (ع) در كربلا سه سالي باقي است. اين خطبه ي مفصل به نقل از مرحوم طبرسي دو سال قبل از هلاكت معاويه در منا ايراد شده است و بيش از هزار نفر از علما و نخبگان جامعه ي آن روز حضور داشته و بيانات آن حضرت را تصديق كرده اند.
حسين بن علي (ع) ،ابتدا به جايگاه والاي پدر بزرگوارش نزد رسول خدا (ص) اشاره مي كند و فضايل آن حضرت را يك به يك بر مي شمرد و از خواص حاضر صحنه اعتراف مي گيرد. علماي حاضر پس از هر قسمت از سخنان امام در فضايل علي (ع) بيانات امام حسين (ع) را تصديق مي كنند.
در بخش دوم ، امام (ع) خواستار پند گيري و عبرت آموزي ، از نكوهش خداوند درباره ي علماي يهود است و علت لعن و نفرين آنان را عدم اقدام آنان نسبت به نفي و نهي از ظلم و فساد عصر خود اعلام مي كند. آن حضرت انگيزه ي سكوت در برابر ظلم و فساد توسط علماي يهود را « مال دوستي» و «ترس از آزار و تعقيب » بيان مي كند،سپس در وصف فريضه ي والاي امر به معروف و نهي از منكر سخن مي گويد و در تعريف آن مي فرمايد :
ان الامر بالمعروف و النهي عن المنكر دعاء الي الاسلام مع رد المظالم و مخالفه الظام وقسمة الفي ء و الغنائم و اخذ الصدقات من مواضع ها و وضعها في حقها20
همانا امر به معروف و نهي از منكر عبارت است از : دعوت به اسلام به همراه بازگرداندن حقوق ستمديدگان و مخالفت با ستمكار و توزيع عادلانه ي ثروت هاي عمومي و غنايم جنگي و گرفتن صدقات (ماليات اسلامي ) از مصاديق صحيح آن و مصرف در جايگاه حقيقي آن.
در بخش سوم خطبه ، امام حسين ،به اوصاف عالمان ديني و نفوذ و اقتدار آنان در جامعه اشاره مي كند و علت احترام آنان را اميد به اجراي قانون الهي از سوي علما بر مي شمارد و سپس از كوتاه آمدن آنان در اجراي حق الهي ، استخفاف حق ائمه و ضايع كردن حق ضعفا ، از بي تفاوتي در برابر نقض عهد الهي و بي توجهي به طبقات پايين اجتماع ، چاپلوسي و سازش با ستمكاران شكوه مي كند.
امام علي (ع) اعلام مي كند كه مجاري امور در نظام اسلامي بايد به دست علما باشد و از اينكه اين جايگاه در عصر معاويه از آنان سلب شده است ، مصيبت علما را از همه مردم بيشتر معرفي مي كند: و انتم اعظم الناس مصيبة علت اين وضعيت را نيز پراكندگي و اختلاف از حق و سنت بر مي شمارند . سالار آزادگان علت تسلط ظالمان بر علما را فرار از مرگ و دلبستگي به دنيا بر مي شمارد و نتيجه ي آن را اسارت توده ها ، استبداد و هوسبازي حاكمان ، پيروي از اشرار و گستاخي نسبت به خداوند جبار اعلام مي كند.
امام (ع) در ادامه تحليل خود از اوضاع عصرش به وضع سياسي حاكم بر جامعه ي آن روز ، از خطباي دست نشانده ،گسترش ظلم در شهر ها ،بندگي مردم براي ستمكاران ،ديكتاتوري ، كينه ورزي حاكم و خدانشناسي حاكمان اموي سخن مي گويد:
اللهم انك تعلم انه لم يكن ما كان منا تنافسا في سلطان ولا التماسا من فضول الحطام ولكن لنري المعالم من دينك و نظهر الاصلاح في بلادك ويامن المظلومون من عبادك ويعمل بفراضك وسننك و احكامك:21
خداوندا! به درستي آگاهي كه اقدام ما (مبارزه عليه دستگاه اموي ) رقابت بر سر قدرت نيست و در پي افزايش ثروت نيستم بلكه مي خواهم نشانه هاي دين تو را نشان دهيم و در سرزمين هاي تو اصلاح را آشكار كنيم و بندگان مظلوم ترا امنيت بخشيم و به واجبات ، مستحبات و احكام تو عمل كنيم.
دقت در اين قسمت از سخنان حسين بن علي (ع) به وضوع ما را به اهداف خدايي اش در اصلاح طلبي اصول گرايانه ي آن حضرت مي رساند كه هر اصول گرا و اصلاح طلب حقيقي بايد در هدف گذاري خود در صحنه رقابت ها و مبارزات سياسي آن را نصب العين قرار دهد . امام (ع) از دو دسته اهداف به شرح زير سخن مي گويد:
الف . اهداف سلبي
1. نفي قدرت طلبي سياسي :… ما كان منا تنافسا في سلطان
اما م (ع) بيان مي كند كه همچون رقابت ها و مبارزات معمول سياستمداران دنيوي ، در پي قدرت طلبي نيست . روشن است كه منظور امام (ع) اين نيست كه نمي خواهد حاكميت اسلامي را به دست بگيرد ، چون خدا را از همه شايسته تر به خلافت معرفي مي كند ، بلكه نيت از قيام خود را فراتر از امور دنيوي مي داند . كسب قدرت سياسي براي آن حضرت به منزله ي ابزاري براي اجراي دين بود نه قرار گرفتن در راس هرم قدرت و كسب پرستيژ و جاه طلبي.
2.نفي ثروت اندوزي مال طلبي:… و لا التماسا من فضول الحطام
سالار شهيدان هر گونه خدشه ي مال اندوزي و ثروت افزايي را از ساحت حركت الهي خود نفي مي كند و به همه ي انسان ها پيام مي دهد كه جنبش او فقط صبغه ي الهي دارد و لا غير .
نگاه ابزاري امام حسين (ع) به قدرت سياسي ، پرستيژ اجتماعي و ثروت و فدا كردن همه ي آنها در راه خدا ، ميزان راستي آزمايي افكار و اعمال ماست و صحت و سقم ادعاي اصول گرايي و اصلاح طلبي را آشكار مي كند. آن حضرت در اهداف سلبي نهضت ، خدا را گواه مي گيرد و بر بنياد خداباوري ،خدا حاضري و خدا ناظري اش ،در مقابل چشمان علماي عصر خود با خدا چنين سخن مي گويد:
اللهم انك تغلم انه …
ب. اهداف ايجابي
1. نشانه هاي دين خدا :… ولكن لنري المعالم من دينك
نشانه هاي دين خدا بر دو گونه اند ، نشانه هاي ظاهري و نشانه هاي باطني . درد بخش اول اگر ظواهر احكام الهي در جامعه اي رعايت شود ،نشانه هاي ظاهري دين خدا ارائه شده است . با توجه به اين مطلب پرسش اين است كه آيا در جامعه ي اموي آن روز ظاهر ديني رعايت نمي شد. پاسخ نسبت به غير از دربار معاويه و يزيد و حاكمان او مثبت است ، بنابراين منظور از نشان دادن معالم دين تنها اين بخش نيست . بلكه بايد به نشانه هاي باطني و واقعي نيز توجه اساسي شود ، اگر در جامعه اي « عدالت خواهي » رنگ ببازد ، «ظلم پذيري » شيوه ي عوام و خواص شود ،«استبداد» و خفقان حاكم گردد. «فقر» و «فساد» و «تبعيض» در حوزه هاي مختلف سياسي ، اقتصادي و فرهنگي وجود داشته باشد ، رياكاري ، چاپلوسي ،دنيا طلبي ،زر مداري ،شكاف طبقاتي وجود داشته باشد ، ضعيف نتواند به راحتي حق خود را از قوي بستاند هر چند ظواهر ديني رواج داشته باشد ،نشانه هاي دين خدا ارائه نشده است.
معالم دين خداوند آنگاه بر پا مي شود كه ظاهر ياد شده از پشتوانه ي حقيقي برخوردار باشند ؛ اما در جامعه ي اموي چنين نبود. لذا حسين بن علي (ع) در آغاز نهضت خود اين هدف اساسي را پي ميگيرد. اقدام امام (ع) اين نكته را به ما مي آموزد كه اصول گرايي تنها به معناي كوشش براي حفظ ظواهر ديني نيست ،حساسيت ها تنها نبايد متوجه ي ظاهر باشد بلكه روح دين بايد در جامعه زنده بماند،جامعه ي اموي از نظر ديني يك جسم بي جان بود و حسين (ع) احياي مباني ، اصول و ارزش هاي درخشان اسلام را هدف گرفته بود. بندگي حقيقي خداوند ،نفي شرك ، اجتناب از طاغوت ولايت مداري و بر پايي عدالت از معالم روح دين به حساب مي آيند و اصول گرايي يا اصلاح طلبي اسلامي بدون تلاش براي زنده نگه داشتن اين اصول در كنار حفظ و ترويج نشانه هاي ظاهري دين بي معناست.
2.اصلاح طلبي :… و نظهر الاصلاح في بلادك
بي گمان جامعه ي اموي از جهات متعددي فاسد بوده است. و اين فساد دامن گير جامعه ي اسلامي آن روز شده بود. امام حسين (ع) در همين خطبه ابعاد مختلف فساد اجتماعي در عصر حاكميت معاويه را به شرح زير بر مي شمرد:
1- سهل انگاري و سكوت عالمان ديني در برابر زشتي هاي و فساد هاي آشكار ستمكاران:
… لانهم پرون من الظلمه الذين بين اظهرهم و الفساد ، فلا ينهونهم عن ذلك
2- حاكميت روحيه ي دنيا خواهي و ترس از مرگ امام (ع) علت سهل انگاري و سكوت عالمان جامعه ي آن روز را ميل به ثروت دنيا و ترس از آزار و تعقيب بر مي شمرد:
رغبه فيما كانوا ينالون منهم و رهبه مما يحذرون
3- تضعيف روحيه ي خدا ترسي و حاكميت روحيه ي ترس از مردم . امام (ع) اشاره ميكنند كه به جاي ترس از مردم بايد از خدا بترسند:
و الله يقول: فلا تخشوا الناس واخشون
4- ترك روحيه ي امر به معروف و نهي از منكر . سرور آزادگان پس از اشاره به اين مطلب در خطبه منا نزد كبار علماي عصر خود اهميت والاي فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر را بر مي شمارند و در تعريف آن ،چنان كه قبلاً نيز بيان شد ،آن را دعوت به اسلام ، بازگرداندن حقوق ستم ديدگان ، مبارزه با ستمكاران و توزيع عادلانه ي ثروت عمومي و غنايم جنگي و سيستم صحيح ماليات گيري و مصرف درست آن بر مي شمارد.
5- كوتاهي در قيام به حق الهي ، سبك شمردن حق ائمه و ضايع كردن حق ضعيفان جامعه و در مقابل ، پي گيري منافع شخصي . امام (ع) با اشاره به منزلت بالاي عالمان ديني در جامعه مي فرمايد:
آيه به همه ي اين ها ( احترام و منزلت بالاي اجتماعي ) بدان جهت نائل نشده ايد كه اميد مي رود از سوي شما قيام به حق الهي صورت گيرد؟ هرچند بيشتر حق الهي كوتاهي كرده ايد. حق ائمه را سبك شمرديد ، حق ضعيفان را ضايع كرديد و اما به زعم خود حق خود را طلب كرديد. در حالي كه نه پولي خرج كرده ايد و نه جانتان را در راه خدا به خطر انداخته ايد و نه با عشيره اي به خاطر خدا دشمني كرده ايد.
در ادامه ي خطبه منا امام حسين (ع) با اشاره به اين نكته كه علما در سايه ي فضل الهي به كرامت رسيده اند ، از بي احترامي آنان نسبت به خداشناسان واقعي شكوه مي كند.
6. بي تفاوتي در برابر نقض پيمان هاي الهي در عين حال نگراني درباره ي نقض تعهدات خانوادگي خود و بي اعتنايي در مورد تعهدات نسبت به رسول خدا (ص) .
7. بي توجهي نسبي به اقشار ضعيف جامعه و عمل نكردن مطابق شان و منزل اجتماعي.
و العمي و البكم و الزمني في المدائن مهملة لا ترحمون و لاف ي منزلتكم تعملون ولا من عمل فيها تعينون،
نابينايان ، لال ها و زمين گيران در شهر ها رها شده اند. بر آنان ترحم نمي شود و مطابق منزلت خود كار نمي كنيد و نه به كسي كه چنين كند كمك مي كنيد.
8. رواج چاپلوسي ،چرب زباني وسازشكاري در برابر حاكمان ظالم براي حفظ امنيت شخصي .
9. سلب مقام واقعي عالمان ديني در جامعه و خارج شدن مجاري اجراي امور جامعه و احكام الهي از دست علماي با الله و تسليم امور الهي به ستمكاران و اسير كردن ضعيفان در دست آنها .
10. حاكميت ستمكاراني كه به دليل كوتاهي علما به شبهات عمل و در شهوات سير مي كنند ، از اشرار پيروي مي كنند و در برابر خدا گستاخند.
… و استسلمتم امور الله في ايديهم باشبهات و يسيرون في الشهوات … اقتداء بالاشرار و جراه علي الجبار
11. تبليغات فاسد و گمراه كننده از طريق خطباي گماشته از سوي بني اميه .
حسين بن علي (ع) در اين خطبه به وضوح فساد حاكم بر جامعه را در ابعاد فردي ، اجتماعي بر مي شمرد ،بنابراين انجام اصلاحات به منظور به سامان كردن امور و رفع مفاسد يك نياز ضروري است . امام (ع) در صدد است تا به عالمان عصر خود ياد آور شود كه بسياري از امور جامعه از مجراي حقيقي و اعتدال خارج شده ،بازگرداندن امور به جايگاه خود يك ضرورت است.
با مرگ معاويه و روي كار آمدن يزيد اوضاع اسفناك تر مي شود فساد در امت فزون تر مي گردد ، سيره ي رسول خدا (ص) و علي بن ابيطالب(ع) نه تنها به فراموشي سپرده شده است بلكه درست خلاف آنها عمل مي شود. امام حسين (ع) در اشاره به اين وضعيت هنگامي كه وليد بن عقبه در صدد بر آمد تا از امام (ع) براي يزيد بيعت بگيرد فرمود:
… ويزيد رجل شارب الخمر و قاتل النفس المحترمه معلن بالفسق و مثلي لايبايع مثله.
امام (ع) در پاسخ به مروان بن حكم ( استاندار قبلي معاويه) كه اصرار بر بيعت داشت پس از ذكر « انا لله و انا اليه راجعون» فرمود:
بايد فاتحه ي اسلام را خواند هنگامي كه مسلمانان به حكمي مانند يزيد گرفتار شده اند . از جدم رسول خدا (ص) شنيدم كه فرمود: خلافت بر خاندان ابو سفيان حرام است. اگر روزي معاويه را بر منبر من ديديد شكمش را پاره كنيد . ولي مردم مدينه او رابر منبر پيامبر (ص) ديدند اما او را نكشتند و خداوند آنان را به يزيد فاسق مبتلا كرد. 23
در نامه ي امام (ع) به مردم بصره نيز آمده است:
فان السنه قد اميتت و البداعه قد اجييت24
در منزل بيضه در مسير حركت به كربلا نيز حسين بن علي (ع) خطاب به سپاهيان حر بن يزيد رياحي فرمود:
اي مردم همانا رسول خدا (ص) فرمود: « هر كس ستمكاري را ببيند كه حرام خدا را حلال كند و پيمان خداوند را نقض كند ،با سنت رسول خدا مخالفت كند و در ميان بندگان خدا به گناه و دشمني عمل كند و در مقابل چنين كسي با گفتار يا رفتارش مخالفت نكند ، حق خداست كه او را وارد همان جايگاه آتش ستمگر نمايد.»
آگاه باشيد كه بني اميه اطاعت خداوند رحمان را ترك و پيروي شيطان را برخود لازم كردند ، فساد را آشكار و حدود الهي را تعطيل كردند و في ء (اموال مختص خاندان پيامبر (ص) ) را به خود اختصاص دادند و حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام كردند.25
در بيانات امام حسين(ع) عمق فساد را در زمان يزيد شاهديم ، فساد عميق سياسي با حاكميت يزيد در راس دولت اسلامي و فساد كل سيستم اموي . نكته ي اساسي تر بدعت گزاري در دين و تلاش براي نابودي اسلام است. بر اساس چنين تحليلي از واقعيت زمانه و احساس تكليف الهي نسبت به تحول در اوضاع سياسي –اجتماعي ،حسين بن علي (ع) ، اصلاح طلبي خود را براي نجات اسلام و مردم آغاز مي كند ، لذا در وصيت به برادرش محمد بن حنفيه مي نويسد:
و انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي (ص)26
اقدام به اصلاحات سياسي ، فرهنگي ، اقتصادي و اجتماعي ضروري است ، اما برنامه ي اصلاحات چيست ؟ امام حسين (ع) به وضوح اعلام مي دارد كه اصلاح طلبي اش بر بنياد اصولگرايي اسلامي است ، لذا برنامه ي اصلاحات خود را به قرار زير بيان ميكند.27
1. انجام فريضه ي امر به معروف و نهي از منكر .
… اريد ان امر بالمعروف و انهي عن المنكر
2. عمل به سيره رسول خدا (ص) و علي بن ابيطالب(ع)
…و اسير بسيرة جدي وابي علي بي ابيطالب
طبق سيره ي رسول اعظم (ص) و امام اول ، حاكمي بايد در راس قدرت سياسي در جامعه ي اسلامي حضور داشته باشد كه مهذب ، لايق شريعت محور و عادل باشد .
امام (ع) در پاسخ به نامه هاي مردم كوفه مي فرمايد:
فلعمري ما الامام الا العامل بالكتاب و الاخذ بالقسط و الداين بالحق و الحابس نفسه علي ذات الله.28
به جانم سوگند ! پيشواي حقيقي كسي نيست مگر اينكه به قرآن عمل كند ،عدل و قسط را پيشه سازد ، پيرو حق باشد و نفس خود را وقف خدا كند.
اما در شرايطي كه به حق عمل نشود ،و از باطل جلوگيري نگردد و دين لقلقه ي زبان باشد و افراد تنها به دليل منابع مادي خود از آن طرفداري كنند مرگ براي مومن بهتر از تحمل زندگي با ظالمان است :« الا ترون الحق لا يعمل به والي الباطل لا يتناهي عنه ليرغب المومن في لقا الله فاني لا اري الموت الا سعاده والحياه مع الظالمين الا برما»29
3. امنيت بخشي به مظلومان:… و يا من المظلومون من عبادك
حمايت از مظولومان خط مشي انبياء ، ائمه و اولياء الهي است . كساني كه ستمكاران حقشان را ضايع مي كنند و فرياد عدالت خواهي و استحقاق آنان به جايي نمي رسد.
افرادي كه ظلم حاكم را نپذيرفته و در مقابل آن قيام مي كنند ،اما به دليل مختلف توانايي گرفتن حق خود را ندارند ، از هر طبقه اي از اجتماع كه باشند ، ويژه از محرومان و مستضعفان ، اقشار آسيب پذير و طبقات پايين اجتماع. اين گروه به دليل ناهماهنگي با ستمگران از امنيت لازم در جامعه برخوردار نيستند. مال و جان و حيثيت آنان در معرض خطر گروه هاي تبهكار قرار دارد ،به علت دوري از قدرت ، حاشيه ي امنيتي برايشان وجود ندارد ، صاحب ثروت هاي كلان و مقامات عالي دنيوي نيستند تا از خود دفاع كنند ، نيازمند كساني هستند ت امنيت و آرامش و آسايش را به زندگي آنان باز گرداند و دست متجاوزان به حقوق آنها را كوتاه كند. بنابراين يكي از اهداف اصلي نهضت هاي اصلاحي بايد ايجاد امنيت براي مظلومان باشد . چگونه مي توان نام اصلاح طلب يا اصول گرا بر خود گذاشت اما دغدغه هاي اصلي طبقات پايين اجتماع و محرومان غافل بود و نيازهاي اصلي آنان را درك نكرد ؟! هر گونه بي توجهي به مظلومان جامعه خروج از خط اصيل اصول گرايي اصلاح طلبانه است.
4. اجراي شريعت در جامعه :… ويعمل بفرائضك وسننك و احكامك
عمل به واجبات ، مستحبات و احكام خداوند در جامعه از ديگر اهداف حسين بن علي (ع) به شمار مي رود. بر اين مبنا اصلاح طلبي بدون هدف گيري اجراي شريعت درجامعه و تحقيق اسلام فقاهتي معنا ندارد . گرايش به افكار غير اسلامي وسستي و سهل انگاري نسبت به اجراي احكام خداوند با ادعاي اصلاح طلبي ويا اصول گرايي نمي سازد. نهضت اصلاح طلبي اصول گرا تلاش مي كند تا بستر لازم براي احكام ديني فراهم شود و جهت گيري جامع را به سوي اجراي بهتر و بيشتر احكام سوق مي دهد نه اينكه به دلايل و بهانه هايي از اجراي احكام الهي سر باز زند.
معيارهاي اصلاح طلبي اصول گرا در نگاه امام حسين (ع)
اصلاح طلبي آن حضرت اصولي و اصول گرايي اش مصلحانه بود . نهضت جاويد آن حضرت الگويي فراز ماني و فرا مكاني براي همه ي كساني است كه در گرو اجراي اصول و ارزش هاي ديني دارند و در صدد رفع نابساماني ها و انواع فساد در جامعه برآمده اند. بنابراين جهت جلوگيري از انحراف هر حركت اصلاح طلبانه و اصول گرايانه لازم است ، اهداف و معيارهاي مورد نظر سالار شهيدان را به ديده ي منت بپذيريم . اينك پس از بيان اهداف ، معيارهاي اصلاحات اصولي اسلامي را با بهره گيري از سخنان آن حضرت بويژه از وصيت نامه و خطبه ي منا در دو بعد سلبي و ايجابي به قرار زير بر مي شمريم:
الف. بعد سلبي : شاخص هايي كه حركت اصلاح طلبي اصول گرا بايد از آن بري باشد عبارتند از :
1. نفي طغيان گري … اني لم اخرج اشرا، من از براي طغيان و خودخواهي قيام نكرده ام.
2. نفي تكبر ، خوش گذراني و ريا كاري …. ولا بطرا
3. نفي فساد… ولا مفسدا
4. نفي ظلم … ولا ظالما
5. نفي قدرت طلبي … لم يكن …. تنافسا في سلطان
6. نفي مال خواهي … ولا التماسا من فضول الحطام
7. نفي ساز شكاري و ذلت پذيري … هيهات منا الذله
ب. بعد ايجابي : شاخص هايي كه حركت اصلاح طلبي اصول گرا بايد بر اساس آن بنا شود عبارتند از :
1.عزت طلبي و تسليم نا پذيري در برابر دشمن ، چنانكه مي فرمايد:
هيهات منا الذلة ، ابي الله ذلك لنا و رسوله و المومنون و جدود طابت و حجور طهرت و انوف حميه ونفوس ابيه من ان توثر طاعه اللئام علي مصارع الكرام30
چه دور است از من ذلت ! خدا و رسولش و دامنهاي پاك و اشخاص غيرتمند و جانهاي ذلت نا پذير ، همه از اينكه اطاعت دونان را بر قتلگاه سر افرازان بر گزينم ابا دارند.
2. خدا محوري : چنانكه در خطبه ي منا تنها خدا را مخاطب قرار داد و در سراسر وصيت نامه نيز تنها سخن از خداست و هنگام شهادت نيز رضايت خود را از قضاي الهي و تسليم به درگاه معبود بي همتا اعلام مي دارد.
3. اصلاح طلبي … و نظر الاصلاح في بلادك… انما خرجت لطلب الاصلاح في امه جدي.
4. امر به معروف و نهي از منكر … اريد ان آمر بالمعروف و اني عن المنكر
5. رفتار نبوي (ص) و علوي (ع) … و اسير بسيرة جدي و ابي
6. قرآن محوري … ما الامام العالم بالكتاب
7. عدالت گستري: ما الامام الا … و الاخذ بالقسط
8. حق گرايي: ما الامام الا … و الدائن بالحق
9. تهذيب گرايي: ما الامام الا…و الحابس نفسه علي ذات الله.
10. قانون(شريعت) محوري… ويعمل بفراضك و سننك و احكامك
11. خدمت به محرومان و مظلومان … و يامن المظلومون من عبادك.
12. ترويج شعائر الهي … لنري المعالم من دينك.
13. رفتار انقلابي : من راي سلطاناً جائراً … فلم يغير عليه بفعل ولا قول…
14. تكليف گرايي : اما و الله ! اني لارجوا ان يكون خيرا ما اراد الله بنا قتلنا ام ظفرنا…31
به خدا سوگند ! اميدوارم كه آنچه خدا براي ما خواسته خير باشد ، چه به شهادت برسيم و چه پيروز شويم.
نتيجه گيري
1. به شهادت قرآن ، احاديث نبوي وسيره ي ائمه اطهار (ع) بويژه امام حسين (ع) « اصلاح طلبي » جزو متن اسلام ناب است و از درون آن سرچشمه گرفته است.
2. بر اين مبنا اصلاح طلبي اسلامي از اصول گرايي اسلامي جدا نيست ، اصلاحات اصول گرايانه و اصول گرايي مصلحانه در هم تنيده است.
3. اصلاح طلبي در گفتمان اسلامي به معناي رفع فساد در همه ي سطوح انديشه اي ، گرايشي و رفتاري در جامعه و بسامان كردن امور بر اساس مباني ، اصول و ارزش هاي اسلامي است.
4. اصلاح طلبي در گفتمان اسلامي مترادف با رفرم نيست ، بلكه فراتر و عميق تر از آن است ، همچنين اصول گرايي مترادف با بنياد گرايي نيست تا مفهوم ارتجاع و تحجر و بي توجهي به مقتضيات زمان و مكان را در خود نهفته باشد.
5. انبياء الهي سر آمد اصلاح طلبان تاريخ بوده اند و پس از آنان بويژه خاتم انبياء محمد مصطفي (ص) ، امامان شيعه و فقيهان پارسا در راس پيشوايان اصلاح طلبي اصول گرا قرارداشته اند . در اين ميان نقش حسين بن علي(ع) فوق العاده برجسته است.
6. معيار هاي برجسته ي اصلاح طلبي اصول گرا در نگاه آن حضرت در دو بعد سلبي و ايجابي عبارتند از : نفي طغيان گري ، نفي تكبر ،خوش گذراني و ريا كاري ،نفي فساد ، نفي ظلم ، نفي قدرت طلبي ، نفي مال خواهي ، نفي ساز شكاري و ذلت پذيري ، عزت طلبي و تسليم ناپذيري در مقابل دشمن ، خدا محوري ، اصلاح طلبي ، امر به معروف و نهي از منكر ، رفتار نبوي (ص) و علوي (ع) ،قرآن محوري ، عدالت گستري ، حق گرايي، تهذيب گرايي ف قانون(شريعت) محوري ، خدمت به محرومان
و مظلومان ،ترويج شعائر الهي ، رفتار انقلابي و تكليف گرايي.
7. حسين بن علي (ع) پيشواي همه ي اصول گرايان راستين واصلاح طلبان واقعي است ، لذا وظيفه ي ماست كه حركت خو را مطابق با اهداف و معيارهاي ارائه شده از سوي آن اسوه ي ناب محمدي (ص) ، هماهنگ كنيم .
ان الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة
پي نوشتها:
1. بيانات در ديدار كارگزاران فعلي وقبلي نظام جمهوري اسلامي 29/3/1385
2. see Britaniea Encyclopedia , Fundamenlism
3. نك : شگردها ، امكان ها ، و محدوديت هاي بحث با بنيادگرايان ، انتشارات طرح نو و يا به معرفي كتاب ياد شده در سايت آمده.
4. بيانات درديدارد اعضاي جامعه ي مطبوعات كشور ،24/2/1373
5. نك: به بيانات در ديدار كارگزاران و مسئولان نظام جمهوري اسلامي درد روز عيد سعيد فطر 11/12/1373 و بيانات در جمع ميهمانان خارجي سالگرد رحلت امام خميني (ره) 17/3/1374
6. بيانات در ديدار با هيئت دولت ، 6/6/1385
7. بيانات در جمع كارگزاران فعلي و سابق نظام ، 29/3/1385
8. see: Britaniea Encyclopedia,Reformatin
9. تي . باتامور . ا. مراد ، ح الگار ، ع . احمد ” رفرم در گفتمان سياسي غرب و اسلام” ترجمه ي دكتر علي اصغر افتخاري ،فصلنامه كتاب نقد ، (پاييز 1379) ، ش 16، ص 243.
10. همان ،ص 244-245
11. همان ، ص 246-247.
12. مرتضي مطهري ، نهضت هاي اسلامي در صدر ساله ي اخير ، (قم ، صدرا ، بي تا ) ص 7-8
13. بيانات مورخه 28/1/1379
14. فرهنگ معين ذيل واژه ي اصلاح.
15. هود(11) ، آيه ي 88.
16. هود (11) ،آيه ي 117.
17. علامه مجلسي ،بحار الا نوار ، ج 77 ، ص 112.
18. نك : به بيانات مورخه 29/3/1385.
19. نك: احتجاج طبرسي ، ج 2 ،ص 17.
20. اين خطبه در كتاب «سليم بن قيس هلالي » (بخش اول خطبه ) و « تحف العقول» حسن بن شعبه ي حراني و بحارالانوار علامه مجلسي، ج 100 ؛ص 79 ( بخش هاي دوم و سوم خطبه) نقل شده است . آقاي محمد صادق نجمي در كتاب سخنان حسين بن علي (ع) (ويرايش دوم ) كل خطبه را با شرح بيان كرده است.
نك به چاپ نهم ،از انتشارات بوستان كتاب قم ، 1381 ، ص 337 ، 340.
21 .همان
22. نك: بحارالانوار ، ج 44 ، ص 325.
23. همان ،ص 326.
24. نك : سخنان حسين بن علي (ع) ؛ از مدينه تا كربلا محمد صادق نجمي ،ص 70 و تاريخ طبري حوادث سال 61 هجري.
25. نك : تاريخ طبري ، ج 6 ص 229.
26. نك . سخنان حسين بن علي(ع) ؛ از مدينه تا كربلا محمد صادق نجمي ، ص 54.
27. همان .
28. نك : كامل ابن اثير ،ج 3 ، ص 267و مقتل خوارزمي،ج 1 ، ص 195.
29. تحف العقول ،ص 174 ، تاريخ طبري ،ج 6 ، حوادث سال 61 .
30 . تك : سيد محمد صحفي ،زندگاني حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) ، ترجمه و شرح لهوف سيد بن طاوس ( قم : اهل بيت ، 1361) ص 61.
31 . تاريخ طبري ، ج 6 ، ص 230 و سخنان حسين بن علي (ع) ، ص 161.