الف. استحاله فرهنگی در عصر عثمان
خط و مشی سقیفه این بود که به تدریج بی دینی و انحراف و فساد را در جامعه ترویج دهد و جامعه اسلامی را استحاله فرهنگی کرده و اسلام ویروسی را جایگزین اسلام نبوی کند. این امر میسر نیست مگر با حاکمیت فاسقان؛ چرا که حکام به آسانی می توانند در جامعه بی دینی و فساد و کجی را حاکم کنند. فاسدترین افراد، بنی امیه هستند که سرسخت ترین دشمن اسلام و پیامبرند. امیر مومنان(ع) درباره آنان فرمود: سوگند به خدایی که دانه را شکافت و خلایق را خلق نمود، آنان اسلام نیاوردند، بلکه تظاهر به اسلام نمودند و کفر خویش مخفی کردند تا وقتی یارانی یافتند به دشمنی با ما برگردند. پیامبر اسلام، فساد دین و هلاک امت را به دست بنی امیه می دانست و مردم را از پذیرش حاکمیت آنان نهی می کرد و وقتی در خواب دید که بنی امیه چون میمون از منبرش بالا می روند، هرگز تا آخر عمرش نخندید و پیوسته محزون بود. پس بنی امیه برترین مهره برای اجرای سیاست سقیفه و از بین بردن دین نبوی هستند.این فرصت برای ابوبکر فراهم نبود که آنان را به بدنه حکومت تزریق کند؛ چون هنوز صحابه زنده هستند و گفتارهای پیامبر(ص) درباره بنی امیه، هنوز در گوش آنان طنین انداز است.
در عصر عمر و فتح بلاد، تازه مسلمانان سرزمینهای فتح شده،از سابقه بنی امیه بی خبر بودند. بنابراین عمر آنها را در این مناطق به کار گرفت و شام را به دست آل ابی سفیان سپرد.
در عصر عثمان، ورود بنی امیه به حکومت و واگذاری پستهای کلیدی به آنان علنی شد. عثمان در پی اجرای سیاستابوسفیان بود که در روز اول به او گفته بود: حکومت را به همدیگر برسانید و ارکان حکومت را از بنی امیه قرار دهید. بنی امیه در این دوران، بر تمام بلاد اسلامی حاکم شدند؛ به گونه ای که عبدالله بن عامر که در سن جوانی بود و برخی او را شانزده ساله دانسته اند، به جای ابوموسی اشعری، حاکم شد. عثمان کار را به جایی رساند که حکم بن عاص را که به دستور پیامبر از مدینه به طائف تبعید شده بود، به مدینه بازگرداند و اموال و صدقات قضاعه را به او که عمویش بود بخشید و فرزندش مروان را به دامادی خود گرفت و در حکومت مقامات مهمی به وی داد؛ به گونه ای که برخی گفته اند: حاکم و خلیفه واقعی مروان بود و عثمان، تنها نام خلیفه را داشت. سیاستهای مروان بود که در جامعه اسلامی جاری می شد؛ در حالی که حکم بن عاص و مروان، ملعون به زبان پیامبر بودند! بنی امیه قدرت گرفتند و فساد و بی بند باری را در جامعه ترویج کردند.
ب. فعال شدن سازمان ایمان
با مسلط شدن آل امیه، دشمنان دیرین اسلام، هجمه برای از بین بردن اسلام به صورت گسترده ای صورت گرفته بود. دین اسلام بازیچه فرزندان طلقا شده بود و به هر نحو که می خواستند با آن بازی می کردند و شهدای بدر واحد و… را به تمسخر می گرفتند؛ به گونه ای که ابوسفیان پای بر قبر حمزه سیدالشهدا می کوفت و می گفت: ای ابوعماره، مسئله ای که ما دیروز بر سر آن با هم جنگ داشتیم(دین اسلام) امروز به دست کودکان ما افتاده و با آن بازی می کنند. بنی امیه پیروزی خود را جشن گرفته بودند و با نام اسلام بر مال و ناموس مردم مسلط شده بودند. دین را چنان تغییر داده بودند که عایشه در اختلافات پس از مرگ عثمان اعتراف کرد: او کتاب خدا را آتش زد و سنت پیامبر را ترک گفت. آتش زدن کتاب خدا، کنایه از این بود که آنان چنان رفتار کرده بودند که احکام قرآن کاملا تعطیل شده بود و گویی اثری از قرآن نیست. در این اوضاع، علی(ع) که حافظ دین نبوی است، پس از غصب خلافت، سازمان سری شیعی تشکیل داد و به تربیت نیرو پرداخت. بنابراین کسانی چون سلمان و مالک اشتر و عمار، در عصر خلفا در درون حکومت نفوذ کردند. اینان با فراست و هوشیاری تمام در بدنه حکومت نفوذ کرده بودند و طبق دستور حضرت عمل می کردندو چنان هوشیارانه و زیرکانه عمل می کردند که ابوبکر و عمر متوجه ارتباط آنان با علی(ع)نمی شدند. ارتباط این افراد با حضرت، بسیار پیچیده و مخفی بود و در موقعیتهای مناسب، در ترویج آیین اهل بیت تلاش می کردند. بنابراین مدتی که عمار در کوفه بود، با اینکه کوفه درامد بسیاری داشت، چیزی برای علی(ع) نمی فرستاد. حضرت نیز مراقب بودند. آنها هر چه ایشان را رصد می کردند، می دیدند که یا مشغول به کارهای زندگی خویش است و یا به عبادت می پردازد.
در زمان عثمان این سازمان نیز فعالیت خود را علنی کرد و با علنی شدن دشمنی عثمان و بنی امیه، آنان با سخنرانیها و اعتراضات خود، چهره واقعی بنی امیه را بر ملا ساختند، اما هنوز ارتباطشان با علی(ع) مخفیانه بود.
افشاگری سازمان شیعه در مدینه و مصر و کوفه و یمن به زمینه ای برای بی اعتبار شدن جریان سقیفه انجامید و عثمان در این برهه، راهی برای بازگشت نداشت.
در اثر آگاهی مردم از رفتارهای عثمان، دامنه اعتراضات به تدریج گسترده شد و مردم بلاد مختلف، پرچم مخالفت با عثمان را به دست گرفتند. مردم از عثمان خواستار اصلاح در رفتار و عملکرد او بودند. آنان دریافته بودند که عثمان بنی امیه را بر مردم سوار کرده و صلحا و اصحاب را بر کنار و فرزندان طلقا را جایگزین ساخته است.
از سوی دیگر، عثمان از عمال بنی امیه حمایت می کرد و حتی حاضر به شنیدن اعتراض درباره انان نبود و در برابر فساد آنان ، از آنها حمایت می کرد. بذل و بخششهای بی حساب عثمان از بیت المال مسلمین به بنی امیه نیز نارضایتی صحابه را برانگیخته بود و کار به جایی رسید که زیدبن ارقم، کلید دار بیت المال، به عملکرد خلیفه اعتراض کرد و کلیدهای بیت المال را باز پس داد.
امیر مومنان(ع) در توصیف غارت بیت المال به دست خلیفه و یارانش می فرماید: او و بنی امیه چون شتر که علفهای با طراوت بهاری را با ولع می خورد، مال خدا را با دهان پر می خوردند.
مردم مدینه، مکه، کوفه، بصره و مصر، به مخالفت خلیفه برخاسته بودند. تنها جایی که به جریان سقیفه اعتراضی نداشت،شام بود. اوضاع مدینه آشفته بود. ابوذر هم به جمع مخالفان پیوسته بود. معاویه به عثمان پیشنهاد قتل مخالفان خود، چون علی(ع)، طلحه و زبیر را داد، ولی عثمان نپذیرفت. این پیشنهاد معاویه برای رسیدن سریع تر به خلافت بود؛ چون اگر علی(ع)، زبیر و طلحه به حکم خلیفه کشته می شدند، عثمان هرگز نمی توانست دوام بیاورد و کشته می شد، در نتیجه معاویه با حذف علی(ع)، زبیر و طلحه به آسانی می توانست خلافت را به چنگ آورد و اگر با این ترورها، تنها صدای مخالفان قطع می شد و عثمان به خلافت باقی می ماند، باز معاویه به خواست خود می رسید.
شام منتهی الیه سیاست سقیفه و دژ محکمی برای حفظ آرمان آن بود. مادامی که شام پا برجا باشد، سیاست سقیفه و بنی امیه حاکم است. شام مغز و کانون فکر سقیفه در آن عصر بود و سیاستهای سقیفه در ان عصر، در شام و به دست معاویه طراحی می شد و عثمان پیرو سیاست او بود. اهمیت شام زمانی آشکار می شود که بدانیم تا زمانی که شام پا بر جا و پشتیبان معاویه بود، حکومت اموی تداوم داشت.
شامیان مطیع چشم بسته معاویه بودند و حقی جز معاویه نمی شناختند و در برابر عملکرد وی کوچک ترین اعتراضی نداشتند که گویی به چشم عصمت به وی می نگریستند. دینوری از زبان حجاج بن خزیمه، شام را چنین توصیف می کند: ای معاویه، همراه و در حمایت تو، مردم شام اند که اگر تو ساکت شوی آنها نیز سکوت می کنند و اگر تو سخنی گویی، در برابر تو ساکت هستند و زبان اعتراض باز نمی کنند و اگر آنان را بر چیزی امر کنی، بدون سوال و جواب فرمانبر تو هستند….
ج. تبعید ابوذر به شام
ابوذر اهل علم و منطق و فصاحت بود. علی(ع) در وصف او فرموده اند: لبریز از علم بود و علم از وجودش سرازیر بود. رسول گرامی اسلام(ص) او را در زهد و تدین به عیسی بن مریم(ع) تشبیه می فرمود.
عثمان از علم و منطق ابوذر می هراسید. این زبان منطق هر جا می رفت، کانون قدرت بر ضد خلیفه و سقیفه می شد. تنها جایی که خلیفه احتمال می داد هیچ کس جذب ابوذر نشود، شام بود. ولی آنها در اشتباه بودند. مردم شام را شناخته بودند، ولی به قدرت و منطق ابوذر علم کافی نداشتند و از قدرت معنوی ابوذر غافل بودند.
یعقوبی می نویسد: در مسجد می نشست و خلق کثیری به دور وی جمع می شدند، ابوذر سخن می گفت و آنها گوش می دادند. او در سخنان خویش به افشاگری از عملکرد خلفا می پرداخت و سیره راستین نبی اسلام را ذکر می کرد. مناقب اهل بیت را می گفت و مردم را به تمسک به ولای اهل بیت فرا می خواند.
دامنه تبلیغات ابوذر به اندازه ای رسید که خوف آن بود شام فرو پاشد و از یکپارچگی خارج شود. مردم به حقیقت اسلام پی می بردند و انوار هدایت را در آغوش می گرفتند. ابرهای تار اموییی که بر قلوب مردم سایه افکنده بود، با غرش صدای ملکوتی ابوذر پراکنده می شد. مردم که تا آن روز اسلام ویروسی را از معاویه آموخته بودند و تعارضی بین اسلام و اشرافی گری نمی دیدند، در می یافتند که اسلام از بن ضد اشرافی گری است. با سخنان ابوذر مردم طعم شیرین اسلام راستین و مکتب علوی را احساس می کردند و مشتاق بودند آرمانهای انسان ساز علوی را از زبان شاگرد مکتبش بشنوند. حبیب بن مسلمه فهری به معاویه گفت: ابوذر مردم شام را بر تو می شوراند. پس اگر به شام نیاز داری، اقدامی کن و مردم شام را حفظ کن .
معاویه نمی خواست در مرحله اول ابوذر را به مدینه بازگرداند؛ چون اگر او با این وضع به مدینه باز می گشت و انچه را که از عملکرد معاویه دیده بود، به صحابه منتقل می کرد، در این بحران لبه تیز شمشیر متوجه او بود و بحران شدیدی برای معاویه ایجاد می شد. معاویه با سیاست مماشات وارد شد و می خواست ابوذر را راضی کند و نزد خود نگاه دارد.
سیصد دینار برای او فرستاد، ولی ابوذر نپذیرفت. در مرحله دوم، ارتباط با ابوذر را برای مردم ممنوع اعلام کرد. هیچ کدام از تدابیر راهگشا نبود. اگر کسی به حکم حکومت نمی توانست با ابوذر هم نشین شود، ابوذر با صدای رسا سخن می گفت و همه می شنیدند؛ بنابراین معاویه، او را به حضور خود آورد. پس از سخنانی که بین آنان رد و بدل شد، دستور داد او را حبس کنند. سپس نامه ای به عثمان نوشت و ماجرا را به اطلاع او رساند. عثمان دستور داد او را به مدینه بازگرداند.
به نقل شیخ مفید، خبر حرکت ابوذر به مردم شام رسید. به دنبال او رفتند تا بیرون دمشق، منطقه دیر هران. ابوذر پیاده شد، نماز جماعتی خواند، سپس مردم را موعظه و نصیحت کرد و تبری از ظالمان را به آنان گوشزد فرمود. مردم گفتند: ای صحابی رسول خدا، می خواهی، تو را باز گردانیم و منع سفر تو شویم؟ ابوذر نپذیرفت.
او به اندازه ای در میان مردم محبوب شده بود که حتی حاضر بودند همراه او در برابر حکومت اموی ایستادگی کنند. دستگاه دروغ پردازی معاویه، برای تبرئه عملکرد عثمان و بنی امیه، مرتکب خیانتهایی شدند و برخی از مورخان با اشاره ای مختصر، پرونده ماجرای ابوذر را می بندند، و سخنی از تبعید و اختلافات وی نمی گویند. برخی دست به جعل و دروغ پردازی زده و در پی آن هستند که ابوذر را انسانی بی منطق و خشن و عصبانی جلوه داده و عملکرد او را حمل بر تندخویی کنند. برخی ابوذر را مطرود صحابه قلمداد می کنند و در این باب، تافته هایی بر هم بافته اند. ماجرای ساختگی چگونگی اسلام ابوذر، از این قبیل دروغهاست که ابوذر را بی منطق و خشن جلوه می دهد. اما هرگز این دروغها را درباره مردی که پیامبر روش او را به روش عیسی(ع) تشبیه نمود و علی(ع) او را مملو از علم و معارف قلمداد نمود، پذیرفتنی نیست. مردی که شامیان، جذب منطق و علمش می شوند، خشن و بی منطق نخواهد بود. چون بنی امیه سیلی سخنی از ابوذر خوردند و با کشتن او نتوانستند فکر و اندیشه او را از بین ببرند، با این تزویرها در پی ترور شخصیت ابوذر بودند. منطق ابوذر به اندازه ای مستحکم است که به برکت او، مردم منطقه جبل عامل از شام، حقیقت را در می یابند و شیعه می شوند و این منطقه در قرنهای متمادی منشا خیرات کثیری بوده است. ابوذر این بار به ربده تبعید شد که نتواند با کسی ارتباط داشته باشد.
د.سیاست معاویه در برابر بحران مدینه
سیاست سقیفه انتقال قدرت به شام و معاویه بود؛ بنابراین در بحران پیش آمده می بایست از رسیدن شعله های آن به شام جلوگیری کرد. از سویی آنچه می توانست خط سقیفه را شکست دهد، بحران کنترل شده و مستمر بود. عثمان باید در راس حکومت بماند و افشاگری بر ضد آنان ادامه یابد تا پایه های شام نیز بلرزد و عثمان ناچار شود معاویه را عزل کند. علی(ع) با سازمان جدید این هدف را پیگیری می کرد و اگر سیاستهای معاویه نبود، کار به اینجا ختم می شد و خلیفه متوجه حقایق امور نبود.
معاویه در برابر بحران مدینه، سه گزینه پیش رو دارد: سکوت، حمایت نظامی از عثمان، تشدید بحران. در راستای به دست گرفتن قدرت، وی از میان سه گزینه، تشدید بحران را بر می گزیند.
اگر معاویه ساکت باشد و بحران کنترل شود، عثمان به تدریج خسته می شود و مورد فشار قرار می گیرد و در نهایت همان گونه که با ولیدبن عقبه کرد، معاویه را نیز عزل می کند.
تنها چاره در تشدید بحران بود. عثمان هر چه زودتر باید کشته شود و این بحران کنترل شده باید افسار گسیخته شود.بقای عثمان به ضرر دستگاه است؛ چون عثمان در نهایت یا باید خود را خلع می کرد، یا به خواست شورشیان تن می داد و بنی امیه را خلع می کرد. بنابراین کاگزارن معاوینه در مدینه، مانند مروان بن حکم که داماد عثمان و در خانه عثمان بود و دیگرانی که از معاویه دستور می گرفتند، بحران را تشدید می کنند تا هر چه زودتر به کار عثمان پایان داده شود. عثمان معاویه را یاری خوانده بود. اگر نیروی معاویه به مدینه برسد، باید با مخالفان درگیر شود که بیشتر آنان از صحابه رسول خدا هستند و در این صورت معاویه قاتل اصحاب شمرده می شد و از سوی دیگر، یکی از مخالفان و شورشیان، عایشه است که پیوسته مردم را بر این کار تحریک می کرد.درگیری با عایشه به صلاح معاویه نیست و از گذشته، عایشه نیروی این سازمان است؛ بنابراین هرگز نباید لشکر معاویه به مدینه برسد. معاویه با چند نفر، خود راهی مدینه شد و نیمه شب مخفیانه وارد خانه عثمان شد و از عثمان خواست شبانه همراه وی به شام رهسپار شود، که عثمان نپذیرفته با او امر کرد که رفته و با لشگرش بیاید. معاویه مجبور بود نیروی کمکی اعزام کند؛ چون در غیر اینصورت احتمال داشت عثمان معاویه را عزل کند. او لشکری دوازده هزار نفری از شام به حمایت از عثمان به راه انداخت و به امیر لشکر گفت: چون به ذی خشب رسیدی، در آنجا توقف کن و از آنجا جلوتر نرو، مبادا با خود گویی: شاهد می بیند آنچه را که غایب نمی بیند(به سوی مدینه بروی) که همانا من قضایا را روشن تر از تو می بینم. لشکر معاویه در آن منطقه توقف کرد تا عثمان کشته شد و معاویه دستور بازگشت داد. این کار معاویه، از آن سبب بود که پس از کشته شدن عثمان، خلافت را به چنگ گیرد. او از این کار، چند نتیجه مطلوب گرفت: نخست اینکه در ذهن شامیان، حامی و طرفدار عثمان شناخته شد، چرا که مردم از ماجرای پشت پرده خبر نداشتند؛ دیگر اینکه خود را نزد عثمان محبوب جلوه داد؛ و در نهایت، با این کار در مدینه هیاهو می شود که لشکر شام در راه است. این خود موجب می شد که مردم و شورشیان هر چه زودتر کار عثمان را تمام کنند.
ه راهکارهای علی(ع) در برابر سیاست معاویه
علی(ع) می دانستند تشدید بحران و کشتن عثمان، نمی تواند مشکل را حل کند. در اینجا تنها تدبیر و درایت و اطاعت پذیری عوامل موثر در بحران به کار می آمد. مردم باید صاحب بصیرت و تحلیل باشند و بفهمند که در مواردی شتاب گرفتن بحران به صلاح نیست. ولی انسانهای فهمیده اندک بودند.
بنابراین حضرت در پی آرام کردن بحران بود و کشته شدن عثمان را به صلاح نمی دانست. چون می دانستند کشته شدن عثمان به نفع معاویه است. ایشان برای حل بحران با شورشیان گفتگو کرد و حتی وقتی آب را به خانه بستند، امام به عثمان آب رساندند و چون بحران تشدید یافت، امام حسن و امام حسین(ع) را برای پاسداری از خانه به آنجا فرستادند.
شورشیان می بایست متوجه هدف و مقصود حضرت می شدندو با دیدن حسنین(ع) به حقیقت ماجرا پی می بردند، اما این گونه نبود، تلاشهای معاویه همراه با نادانی مردم و شورشیان به تشدید بحران و قتل عثمان انجامید.
ایشان خطاب به معاویه فرمودند:
قوالله ما قتله غیرک و لاخذله سوال؛
قسم به خدا، او را جز تو کسی نکشت و کسی جز تو او را خوار نساخت.
و فرمود: تو به حمایت عثمان برخواستی. آنجا که حمایت از او یاری خودت بود و او را خوار کردی، وقتی که خواری او منجر به پیروزی تو بود.
شواهد زیر این نظریه را بیشتر تقویت می کند که عمال معاویه پیوسته در پی تشدید بحران بودند تا هر چه زودتر به کار عثمان خاتمه داده شود و مردم را بر اقدام به قتل او تحریک می کردند:
1.پس از آنکه مصریان به مدینه آمدند و خانه عثمان را محاصره کردند، با وساطت علی(ع) عثمان وعده داد بر طبق کتاب خدا و سنت نبوی عمل کند و خواسته های آنان را برآورده سازد و خطبه ای خواند و مردم خشنود شدند و با خوشحالی گرد منزل وی جمع شدند تا عثمان به خواسته های آنان و وعده های خود عمل کند؛ ولی مروان با وسوسه، عثمان را مغفول ساخت و خود بیرون آمد و با تندی با مردم سخن گفت و از آنان خواست پراست پراکنده شوند. بدیهی است که این می توانست موجبات تشدید بحران را فراهم سازد؛
2. پس از انکه مصریان خانه عثمان را محاصره کردند، و درخواست عزل عبدالله بن سعد بن ابی سرح را داشتند، با پایمردی علی(ع)، عبدالله را عزل و محمد بن ابوبکر را به حکومت مصر منصوب کرد و گروهی از مهاجر و انصار را همراه مصریان برای رسیدگی به شکایات آنان به مصر فرستاد. مصریان به راه افتادند. مقداری راه پیموده بودند که سواری دیدند. او خود را غلام عثمان و حامل پیام شفاهی برای عبدالله بن ابی سرح از عثمان معرفی کرد.مصریان او را بررسی کردند. در مشک آبش نامه ای یافتند. نامه را گشودند. در آن، به حاکم مصر فرمان کشتن و قطع دست عمروبن بدبل، ابن عدیس و کنایه و عروه و محمد بن ابوبکر… داده شده بود.
مصریان بازگشتند. عثمان گفت: نه نامه از من است و نه از آن اطلاعی دارم. گفتند: مگر این مهر تو نیست که پای نامه است و غلام تو بر شتر مخصوص تو سوار و حامل این نامه بود؟ عثمان انکار کرد.
باید دانست که در آن زمان مهر خلیفه به دست مروان بود و خلیفه بازیچه دست مروان و بنی امیه بود. عثمان، کاری را می کرد که به او گفته بودند و امیر مومنان(ع) چند بار خلیفه را بر این امر توبیخ کرد و یک بار فرمودند: مروان راضی نمی شود مگر به آنکه تو را از دین و عقلت منحرف کند.«مثل تو با انه، مثل زنی است که بر شتری نشسته و افسار شتر دست دیگران است و به هر جا بخواهند او را می کشند…»
همسر عثمان نیز متوجه نقشه ها و فتنه های مروان بود؛ بنابراین عثمان را متوجه فتنه ها و نقشه های مروان کرد و گفت: همانا تو اگر به گفته مروان عمل کنی و از او اطاعت کنی، تو را می کشد.
آنچه مصریان را بر هجوم به خانه عثمان تحریک کرد، کاری بود که از یاران عثمان سر زد. پیش از آن، شورشیان در برابر کسانی که آنان را برای تمام کردن کار عثمان تحریک می کردند، به همدیگر می گفتند: لاتعجلوا فعساه ینزع عجله نکنید امید است عثمان توبه کند. ولی ماجرایی رخ داد که موجب تشدید هجمه شد و بدیهی است این به امر مروان بوده است که در آن روز تمام امور عثمان به دست او بود. یکی از صحابه پیامبر، به نام نیاربن عیاض از عثمان خواست خود را از خلافت خلع کند. در حالی که او با عثمان محاجه می کرد، کثیربن صلت کندی که از مدافعان عثمان در خانه عثمان بود، تیری انداخت و او را کشت. این نخستین خونی بود که ریخته شد. تا آن روز مهاجمان، حتی به مدافعان خلیفه هم معترض نمی شدند. ریخته شدن خون این صحابی، بحران را شدت داد.
شواهد فراوانی هست که ثابت می کند بنی امیه در تحریک مردم به شورش تلاش وافری داشتند. شگفت آور آنکه عمرو عاص، که مشاور حکومت مدینه بود، در آن روزها، در مدینه بود و مردم را بر عثمان می شوراند. ابن ابی الحدید از طبری آورده است: عمرو عاص حرص و ولع شدیدی در تحریک مردم بر ضد عثمان داشت و می گفت: به خدا سوگند، اگر چوپانی را هم ببینم، او را بر عثمان تحریک می کنم تا چه رسد به رئیسان و بزرگان. می توان دریافت معاویه در میان شورشیان، افرادی را برای تحریک مردم نفوذ داده بود.
و. کشته شدن عثمان
خانه عثمان کنترل شده بود و کسی وارد خانه نمی شد، اما یک باره اعلام شد که عثمان کشته شد. گفتند: از پشت خانه و از راه مخفی آمده و عثمان را کشته اند و کسی بالای سر او نیست. قاتلان گریخته اند و کسی آنها را ندیده است. قاتل عثمان برای همیشه تاریخ در پرده ابهام باقی ماند!
با توجه به قرائن و شواهد پیش گفته، مروان در قتل عثمان نقش داشته و قاتل یا خود او و یا یکی از کارگزاران اوست که به امر وی اقدام به قتل کرده است. اینکه پس از کشته شدن عثمان، پیراهن خونین او، فورا برای معاویه فرستاده می شود شاهدی بر این ادعاست.
پی نوشتها:
.وقعه صفین،ص215.
.المستدرک،ج4،ص479.
.الغدیر،ج8،ص290.
.تاریخ الطبری،ج8،ص185؛جامع البیان،ج15،ص141؛شرح نهج البلاغه،ج9،ص220.
.شرح الاخبار،ج2،ص528؛الاستیعاب،ج4،ص1679.
.الاستیعاب،ج2،ص693.
.تاریخ الیعقوبی،ج2،ص164؛شرح النهج البلاغه،ج3،ص35.
.شرح نهج البلاغه، ج16،ص136.
.شرح نهج البلاغه،ج6،ص216.
.علامه امینی آمار بخشش های عثمان را چنین اورده است:
مروان:500000 دینار؛ ابی السرح:گ100000 دینار؛ طلحه:200000 دینار، عبدالرحمن بن عوف:256000 دینار؛ یعلی بن امیه:500000 دینار؛ زیدبن ثابت:100000 دینار؛ خود خلیفه:350000 دینار؛ علاوه بر این مبلغ126770000 درهم به ال حکم و حارث و سعد و ولید و مروان … بذل و بخشش نمود. الغدیر، ج8،ص286.
.شرح نهج البلاغه،ج1،ص199؛الغدیر،ج8،ص259.
.نهج البلاغه، خطبه سوم.
.النصایح الکافیه،ص111-112؛ الامامه و السیاسه،ج1،ص49.
.اخبار الطوال،ص155.
الطبقات الکبری،ج2،ص354 وج4،ص232.
.کنزالعمال،ج11،ص667 وج13،ص317؛ تاریخ مدینه دمشق،ج66،ص190.
.تاریخ الیعقوبی،ج2،ص172؛الغدیر،ج8،ص229.
.الامالی مفید،ص161.
.شرح نهج البلاغه،ج8،ص257.
.شرح نهج البلاغه،ج3،ص54.
.الطبقات الکبری،ج4،ص229.
.شرح نهج البلاغه،ج8،ص258.
.الامالیمفید،ص162-163.
. علامه امینی در الغدیر بحث مبسوطی درباره ابوذر دارد که با قلم شیوای خویش به محاکمه این دروغ پردازان تاریخ پرداخته است. برای اطلاع مراجعه کنید به: الغدیر،ج8ص296 الی آخر.
.تاریخ الیعقوبی،ج2،ص175.
. شرح نهج البلاغه،ج16،ص154؛تاریخ المدینه المنوره،ج4،ص1289.
.مروج الذهب،ج2،ص253.
.همان.
نهج البلاغه،ج15،ص84.
.همان،نامه37.
.برای تفصیل ماجرا ر.ک:الغدیر،ج9ص،ص172.
.همان،ص188.
.شرح نهج البلاغه،ج2،ص147.
.الغدیر،ج9،ص188.
.تاریخ الطبری،ج3،ص413؛ شرح نهج البلاغه،ج2،ص155.
.همان.
شرح نهج البلاغه،ج2،ص144.
.انساب الاشراف،ج2،ص291.