امام کیست ،امامت چیست؟

   وَجَعَلْنَا مِنْهُمْ أَﺋﻤﺔ يَهْدُونَ بِأَمْرِنَا لَمَّا صَبَرُوا وَكَانُوا بِآيَاتِنَا يُوقِنُونَ

و از آنان امامانى قرار داديم كه به فرمان ما هدايت مى‏كردند چون شكيبايى نمودند و به آيات، يقين ‏داشتند. كلمة امام يكى از كلمات متداول در زبان و زمان ما مى‏باشد. كلمه‏اى كه اهل ديانت و مؤمنين ‏حداقل در روز چند مرتبه تكرار مى‏كنند. امّا گمان مى‏كنم كلمة امام از مظلومترين و مجهولترين كلمات‏ باشد. اين كلمه نوعاً براى ما بطور تفصيلى روشن نيست و همه يك آگاهى اجمالى از كلمه امام داريم.در دعا می خوانیم:   «اللّهم عرّفني نفسک فإنّك إن لم تعرّفني نفسك لم أعرف رسولك، اللّهم عرّفني رسولك فإنّك ‏إن لم تعرّفني رسولك لم أعرف حجّتك، اللّهم عرّفني حجّتك فإنّك إن لم تعرّفني حجّتك ضللتُ ‏عن ديني»(1).خداوندا! خودت را به من بشناسان كه براستى اگر خودت را به من نشناسانى پيامبرت را نشناسم خداوندا! پيامبرت را به من بشناسان كه به راستى اگر رسولت را به من نشناسانى حجّتت را نشناسم خداوندا! حجّت‏ خود را به من بشناسان كه به راستى اگر حجت خود را به من نشناسانى در دين خود دچار گمراهى‏ مى‏شوم.  زراره ابن اعين كه يكى از معتبرترين و ارزشمندترين و موثق‏ترين روات احاديث شيعه مى‏باشد، چنين مى‏گويد:   روزى خدمت امام صادق u شرفياب شدم و سخن از امام موعود و معرفت او به ميان آمد. حضرت به من اين دعا را تعليم كردند، و فرمودند: اگر امام را درك نكردى اين دعا را بخوان تا خدا به تومعرفت دهد.   مضمون دعا روشن مى‏كند كه معرفت امام u بايد از طريق خداوند باشد و از طریق غير ‏خداوند نمى‏شود امام u را شناخت. امامت عظمى و حجّت كبرى را بايد از ناحية خدا بشناسيم. و غير از راهى كه خدا معرفى مى‏كند بقيّة راه‏ها به ضلالت و گمراهى مى‏انجامد. حال ما براى اينكه امام  را بشناسيم از قرآن يارى و استمداد مى‏جوييم. در قرآن آيات‏ متعددى در رابطه با امامت و ولايت وجود دارد.    آيه‏اى را كه در ابتداء اوردیم آية 24 سورة سجده بود. شبيه به اين آيه يك آيه ديگر در قرآن وجود دارد(2).   براى فهم بيشتر آيه بايد به دو نكته توجّه نمود. نكته اول: مقام امامت نيازمند به جعل الهى است. با انتخاب سقيفه و با اجماع مردم و با گرايش ‏يك گروه كسى كه قابليّت امامت ندارد امام نمى‏شود. از ديگر سوى كسى كه به جعل الهى قابليّت امامت‏ دارد با اعراض و بی اعتنايى مردم از امامت ساقط نمى‏شود.  امامت منصب و مقامى است كه نيازمند به جعل الهى و انتصاب و انتخاب ذات حضرت حق U مى‏باشد.  اين امامتى كه خداوند مى‏فرمايد ما جعل و انتخاب مى‏كنيم مطلق اين مقام و منصب است. طايفه‏اى را كه خداوند مى‏فرمايد از ميان بنى اسرائيل امام قرار داديم بعضى از صالحان و مؤمنان بنى‏اسرائيل بودند. در بنى اسرائيل خداوند انبياء زيادى را انتخاب كرد و اينان در ميان بنى اسرائيل به‏عنوان پيشوا بودند. امّا همه انبياء بنى اسرائيل جايگاه و مقام موسى بن عمران u را نداشتند و فقط او بود كه مقام و جايگاه امامت مطلقه را داشت. خداوند بعضى از صالحان و مؤمنان بنى اسرائيل را بعنوان‏ امام انتخاب كرد كه اين مطلب با توجّه به آية قبل(3) معلوم مى‏شود. نكته اساسى، اين است كه مقام هر نوع امام محتاج به جعل الهى است، آن هم نه فقط كسى كه ‏داراى امامت و ولايت مطلقه است بلكه كسى كه داراى مقام امامت و ولايت مطلقه مى‏باشد حساب ‏جداگانه‏اى دارد كه بعداً به آن خواهيم پرداخت، آن كسى كه مى‏خواهد بعنوان امام، پيشوا و هدايت ‏كننده يك جمعى باشد، منصب و قابليّت آن را خداوند بايد به او اعطا كند.  نكته دوم: در آيه كلمة )منهم( ذكر شده است )من( در لغت به معناى بعض آمده است يعنى‏ بعضى از بنى اسرائيل نه همه بنى اسرائيل، همه قابليّت امامت را نداشتند، حال چرا برخى قابليّت امامت ‏را داشتند؟ بلا فاصله خداوند مى‏فرمايد: )لَمَّا صَبَرُوا( يعنى ريشه و اساس اين مقام و منصب صبراست. بنيان درخت تنومند امامت صبر و ميوه آن هدايت است و درختى مى‏تواند ميوه هدايت به بارآورد كه ريشه در صبر داشته باشد.

صبر چيست؟

      صبر به معناى كفّ نفس و حبس نفس مى‏باشد، يعنى خود را نگه داشتن، در مشتهيّات، تمايلات، اميال و خواهشهاى دل و اساسى‏ترين و اوّلين گام براى دستيابى به اين فضيلت بزرگ كم‏ حرفى مى‏باشد.  كسانى كه مدعى علوم غريبه‏اند و اهل رياضت مى‏باشند، يكى از كارهايى كه مى‏كنند صوم‏ سكوت و سخن نگفتن است. حريف زبان خودشان مى‏شوند. مهم نيست كه انسان مؤمن باشد يا نباشد. يكى سرى از اعمال در دنيا آثار وضعى دارد. مثلاً اگر كسى از بالاى بام با سر سقوط بكند مى‏ميرد، اثروضعى آن مرگ است اگر با پا سقوط كند پايش مى‏شكند اين يعنى اثر وضعى. اثر وضعى سكوت كردن وحرف نزدن يك سرى از قدرتها است. لذا اگر كسى بتواند اعمال عجيبى انجام بدهد، دلالت بر اين ‏نمى‏كند كه اين شخص مؤمن و متّقى است. پس مهار كردن اميال جسمانى يك سرى آثار وضعى به‏همراه دارد و باعث مى‏شود انسان برخى قدرتها را به دست بياورد. در روزگار ما كه مدعيان عرفان و…فراوانند بايد به اين نكته توجّه داشت.  هر عضوى از اعضا بدن ميل به انجام كار خاصى دارد، مثلاً زبان ميل دارد كه زياد صحبت كند، به چند روایت در مورد زبان، اشاره می نماییم .«من كثر كلامهُ قَلّ عقله» (4). هر كس سخنش زياد شد، عقلش كم مى‏شود. در روايات داريم، «من صمت نجى» (5). هر كس ساكت باشد (از دنيا و آخرت) نجات يافته است.   امام سجادعلیه السلام در مورد زبان می فرمایند:«واجمامه إلّا لموضع الحاجة والمنفعة للدين والدنيا» (6). از گشودن زبان جز به هنگام نياز و تحصيل منفعت دين و دنيا خوددارى كن.

      انسان اگر چشم و گوش خود را مالك باشد و ساير تمنّيات و مشتهيّات و شهوات را به هنگام‏ طغيان و غضب مالك باشد، اگر بر همه اينها صابر شد، يعنى بر همه امور دنيا، ماديات و تعلقات دنيا مسلّط گرديد، تازه در منزل اوّل صبر است. «الصبر ثلاثة: صبر عند المصيبة وصبر على الطاعة وصبر عن المعصية» (7). صبر سه گونه است: صبر در هنگام مصيبت، صبر بر طاعت خداوند و صبر از نافرمانى و گناه.

      انسان باید بتواند در گناه خودش را حفظ بكند، يك مصيبت، يك خلاء در زندگى ایجاد می کند، انسان باید بتواند خودش را تحت هر شرایطی كنترل بكند، در مقام اطاعت الهى و انجام فرائض و فرمان الهى بتواند صبور باشد. روزه ‏تابستان هفده ساعت در گرما كار مشكلى است. اما بايد صبر كرد. اينها همه صبر بر متعلّقات دنيا مى‏باشد. اما اين قدم اوّل صبر است، و كسى كه قرآن مى‏گويد به دليل صبور بودن امام مى‏شود نه به‏دليل صبر بر اين امور است، اين امور كه سهل است، همه ما بايد بتوانيم تا اين حد صبور باشيم. صبرامامu ، صبر در خيالبافى است، ممكن است يك شخصى گناه نكند و هنگام ديدن نا محرم چشمش راببندد و به ناموس ديگران تجاوز نكند، نسبت به مؤمن، زبان به بدگويى باز نكند، غيبت و تهمت را استماع نكند، اما در قوّة خياليّه خودش، زيباترين زنها را مجسّم بكند، يا يك زنى، زيباترين مرد دنيا را در خيال خودش مجسّم بكند وبا او هم آغوش بشود. يا در قوه خياليّه و واهمه خودش به ديگران سوءظن پيدا بكند، در عالم خيال هزاران گناه بكند، ولى تجاهر به گناه ندارد و اقدام عملى هم به هيچ گناه‏ نكند، امّا در واهمه و ذهن خويش خلاف مى‏كند.

      عيسى ابن مريم u خطاب به حوارييّن مى‏فرمايد: « إنَّ موسى أمركم أن لا تزنوا وانا آمركم أن لا تحدّثوا انفسكم بالزنا» (8). دستور موسى به شما اين بود كه زنا نكنيد اما دستور من آن است كه فكر زنا هم نكنيد.

      فكر گناه نكنيد، فكر گناه مثل آتشى است كه در خانه‏اى روشن بكنيد و دود اين آتش ديوارهاى‏سفيد اين خانه را سياه بكند. « صيام القلب عن الفكر في الاثام أفضل من صيام البطن عن الطعام» (9). روزه دارى در فكر و انديشه يعنى فكر گناه نكردن خيلى والاتر و بالاتر از روزه دارى و خوددارى از خوردن ‏غذا است.

      ممكن است خيلى از افرادى را بشناسيم كه مرتكب فعل گناه نشوند، امّا چند نفر را مى‏شناسيم كه ‏مالك قوّة خيال خود باشند و در ذهن، خيال و وهم خود خلاف و گناه نكنند، امام u بايد از اين مرحله‏ عبور كرده باشد و اين مرحله براى امام u سخت و مشكل نمى‏باشد. زيرا وى به همه حقايق عالم آگاه ‏و بينا مى‏باشد، لذا فكر گناه هم نمى‏كند، بعنوان مثال براى تقريب به ذهن عرض مى‏نماييم آيا تا به حال‏ شده كسى فكر كند به چيزهايى كه آلوده و نجس ذاتى هستند نزديك بشود و آن را بخورد؟!

      ما هرگز به خود اجازه نمى‏دهيم فكر خوردن قاذورات را بكنيم. براى اينكه پستى ودنائت وپليدى آن براى ما محرز است لذا فكر آن را هم نمى‏كنيم. زشتى‏ها، پليديها و گناهان وامور نا مطلوب درعالم نزد حضرات معصومينG چنين وضعيتى دارند، و پليدى باطن امور براى آنان ظاهر است و لذا فكر گناه هم نمى‏كنند.

      يك پله و مرحله از اين بالاتر صبر از نعيم بهشت مى‏باشد، جوى‏ها و نهرهايى كه قرآن ذكرمى‏كند كه مملوّ از شراب و عسل مى‏باشد، يا حور العين‏ها و… از اينها هم بايد بگذرند. يعنى عبادت ‏خالص. شرك چگونه وارد عمل مى‏شود؟ و چگونه بايد آن را پيدا كرد؟ در روايت داريم كه، « الإشراك في الناس أخفى من دبيب النمل على المسح الأسود في الليلة المظلمة» (10). شرك مانند مورچه‏اى كه بر روى يك سنگ سياه در دل شب تاريك حركت بكند وارد عمل مى‏شود.  آيا مى‏شود صداى پاى آن را شنيد؟ شرك اينگونه وارد عمل مى‏شود.    ما نماز مى‏خوانيم كه جهنّم نرويم، يك درجه ترقى پيدا مى‏كنيم و مى‏گوييم نماز مى‏خوانيم كه‏بهشت برويم آيا اين شرك نيست؟  سيّد الشهداعلیه السلام كلامى دارند كه شبيه به آن از پدر بزرگوارشان نقل شده است: « إنّ قوما عبدوا اللَّه رغبةً فتلك عبادة التجار وإن قوما عبدوا اللَّه رهبةً فتلك عبادة العبيد وإن‏ّّ قوما عبدوا اللَّه شكراً فتلك عبادة الأحرار» (11).

تاجر پيشگان خداوند را به طمع بهشت عبادت مى‏كنند و برده منشان عبادتشان از ترس آتش است ولى‏آزاد مردان براى شكر خداوند را عبادت مى‏كنند. صبر حتى بر نعيم آخرت و وعده‏هاى محقّق الهى. يعنى، خدايا نماز نمى‏خوانم كه به بهشت‏ بروم، خدايا اگر نماز مى‏خوانم چون قرب تو است آن را مى‏خوانم. اگر بهشت مى‏خواهم براى اينكه لقاءتو در آنجا ميسر است آن را مى‏خواهم. « رضا اللَّه رضانا أهل البيت» (12). هر چه رضاى خداوند است رضاى ما اهل بيت مى‏باشد.   چند نفر را مى‏شناسيم كه اينگونه باشند؟ غير از چهارده نفر نداريم. و لذا صبر بر دنيا و مشتهيّات‏ و تمنيّات دنيا خيلى كار مشكلى است مگر از دنيا گذشتن كار ساده‏اى است، مگر از پول گذشتن كار راحتى است؟ واقعاً كار مشكلى است.  ممكن است كسى از پول، فرزند، تمنّيات و شهوات بگذرد. امّا از جاه پرستى و مقام نتواند دست‏ بر دارد و دل بكند. عبارت عجيبى در اين زمينه داريم، « آخر ما يخرج عن قلوب الصدّيقين حبّ الجاه» (13).  جاه پرستى و مقام پرستى آخرين چيزى است كه از قلوب صدّيقين خارج مى‏شود.  صدّيقين چه كسانى هستند؟ پايين‏تر از معصومينG، صدّيقين هستند. از پول و شهوت گذشته ‏است بر قوّة غضب غالب شده بر قوّة واهمه مسلّط شده بر همه چيز تسلط پيدا كرده. امّا مى‏گويد چه ‏كنم؟ مقام را مى‏خواهم. گاهى انسان‏هايى هستند كه هشتاد، نود سال از خدا عمر گرفته‏اند، وقتى پست ومقام پيش مى‏آيد پايشان مى‏لغزد. يا اگر ببينند ذرّه‏اى جايگاه و مقامشان ضربه مى‏خورد، مى‏لرزند.اينجا مزالّ اقدام است.  پس از دنيا و تعلّقات دنيا و برزخ و نعيم آخرت و همه اينها بايد عبور كند، حال كه از همه اينهاعبور كرد مى‏شود عبد مطلق. اگر شد عبد مطلق، مى‏شود ربّ مطلق در زيارت آل ياسين ‏مى‏خوانيم، « السّلام عليك يا داعي  اللَّه ورباني آياته» (14). سلام بر تو اى دعوت كننده به سوى خدا و پرورش يافتگان آيات او.

     امام عصرعلیه السلام به اين مقام رسيده، و ربّ گرديده است. اين كفر نيست، وقتى عبداللَّه شدى رب‏ مى‏شوى. در زيارت جامعه مى‏خوانيم، « وذلّ كلّ شي‏ء لكم وأشرقت الأرض بنوركم وفاز الفائزون بولايتكم» (15). و خوار است هر چيزى براى شما، و روشن گشته زمين به نور شما و رستگار شدند رستگاران.

      همه چيز ذليل امام u است هر چيزى كه مصداق شي‏ء است. آيا انسانها چيز هستند؟ هستند. ملائكه وجنّ چيز هستند؟ جبرئيل و اسرافيل و ميكايل مصداق چيز هستند يا نيستند؟ همه چيز ذليل‏درگاه امامu است. همه خاضع درگاه امام‏اند هيچ وقت عزرائيل براى قبض روح اجازه نمى‏گيرد، ولى‏براى قبض روح پيامبرr دق الباب كرد و اجازه خواست. حضرت زهراJ در را باز كرد و فرمودند: «من بالباب» چه كسى در را مى‏زند. عرض کرد: مردى هستم كه از راه دور آمده‏ام، حضرت فاطمهJ فرمودند: پيامبرr در حال استراحت است برگرد، او برگشت و دوباره دق الباب كرد و برگشت، دفعه سوم كه‏ دق الباب كرد، پيامبرr چشمانش را باز كردند و فرمودند: دخترم كيست؟ فاطمهJ پاسخ داد شخصى است كه مى‏گويد از راه دور آمده‏ام. پيامبر4 فرمودند: فاطمه در را باز كن اين عزرائيل است، او از هيچ كس اجازه نمى‏گيرد(16).

      همه چيز و همه كس ذليل پيشگاه درگاه امامu است، اگر كسى به اين مرتبه رسيد، يعنى عبد مطلق شد، ربّ ّمطلق مى‏شود. امام صادقu می فرمایند:« العبودية جوهرة كنهها الربوبيّة» (17). عبوديّت يك گوهر گرانبهايى است كه اساس و عمق آن ربوبيّت است. اينكه خداوند دعوت به عبوديّت و بندگى مى‏كند، در اصل دعوت به ربوبيّت مى‏كند.

      در حديث قدسى آمده:« عبدي اطعني تكن مثلي» (18).بنده من! مرا اطاعت كن تا تو را همانند خود قرار دهم. اگر يك نفر واقعاً مطيع شد، مى‏شود مثل خدا، يعنى بر عالم كون مى‏تواند فرمان براند. اينكه‏ پيامبرr شق القمر مى‏كند، يا امير المؤمنينu خورشيد را بر مى‏گرداند چيز عجيبى نيست. ربّ ‏يعنى كسى كه بر همه كون مسلّط است، كسى كه قدرت پرورش وتربيت همه موجودات را پيدا مى‏كند،وقتى حضرت رضاu  پاى يك درخت وضو مى‏گيرند، آن درخت در زمستان سبز مى‏شود و به‏ بار مى‏نشيند، در نيشابور اين اتفاق افتاد، و تا سالها در تابستان و زمستان اين درخت ميوه مى‏داد.

      بياييم كمى خودمان را امتحان بكنيم، در ماه مبارك رمضان كه يك كمى مقيّدتر مى‏شويم، مالك‏ زبان و خوراك مى‏شويم، آيا احساس نمى‏كنيد كمى فرق كرده‏ايد؟ معمولاً احساس مى‏كنيم كه كمى فرق‏ كرده‏ايم. همين مقدار كه انسان مواظب است و قدرت كنترل در خودش ايجاد مى‏كند، آثار دارد.

      امروز روز شهادت امام سجادu است، در مورد امام سجادu مطالب زيادى بيان شده است، بنده هم مطالبى خدمت شما عرض مى‏كنم، ذهبى يكى از علما اهل سنّت مى‏باشد. او يك عالم رجالى ومورّخ است و يك خصوصيّت دارد: هر راوى كه به معصومين علیهم السلام نزديك باشد او را تضعيف مى‏كند حتى اگر سنّى باشد ولى در مورد امام سجادu می گوید: « وكان أهلاً للإمامة العظمى» (19). تنها كسى‏كه در مدينه مى‏شناسم كه صلاحيت براى امامت عظمى را داشته باشد على ابن الحسينH است.

      نقل شده در سفرى امام سجادu همراه با كاروانى بطور ناشناس به مكه مى‏رفتند، خشك سالى‏ بود و باران نمى‏آمد، و مردم گرفتار عطش بودند و نزديك بود كه همه از بين بروند همه اهل كاروان‏ نماز باران خوانده دعا كردند اما يك قطره باران نيامد. ديدند يك جوانى تنها و دورادور همراه كاروان‏ مى‏باشد، گفتند به اين جوان بگويیم دعا كند، شايد دعايش مستجاب بشود، گفتند اى شيخ شما هم يك ‏دعا كنيد. دستها را بلند كردند و فرمودند:

« سيّدي بحبّك لي إلّا سقيتهم الغيث» (20).مولاى من تو را به حق صحبت و دوستى‏ات نسبت به من، اينها را با بارش باران سيراب كن. نفرمودند به اندازه‏اى كه من تو را دوست دارم به اينها باران بده، تا اين دعا را كردند ابر سياهى ظاهر شد و باران آمد همه سيراب شدند و آب برداشتند، اهل كاروان به وى عرض کردند: آقا شما كيستى؟ فرمودند: چكار داريد، شما دعا خواستيد و من دعا كردم. آنها اصرار كردند، فرمودند: من على ابن الحسين هستم، عرض کردند: شما فرزند پيغمبرى، فرمودند: آرى، من فرزند كسى هستم كه او را در كربلا با لب تشنه سر بريدند. هيجده نفر از اين خاندان كرامت را در كربلا لب تشنه سر بريدند اما اين آقا براى اينكه يك نفر از تشنگى تلف نشود آبرويش را به درگاه الهى مايه گذاشتند و برايشان آب طلب كرد.  خداوند معرفت مقام، جايگاه، شأن و قدرت همه ائمه‏علیهم السلام را به ما كرامت بفرمايد.

 پی نوشتها:

1) بحار الانوار، جلد 77، صفحهٔ 23، حديث 6، مستدرك الوسايل، جلد 16، صفحه 212، حديث19628.

2) يكى از ويژگى‏ هاى برجسته اصل دنيا را اين گونه بيان نموده است.

3) كسالت را نقطه برابر شجاعت؛ و عبادت را نقطه برابر اشتياق دانسته اند، و خلاصه كسالت‏ و شجاعت داير مدار محبوبيت و كراهت‏اند.

4) سورهٔ نساء، آيه 142.

5) سورهٔ توبه، آيه 54.

6) سورهٔ توبه، آيه 54.

7) سورهٔ بقره، آيه 155.

8) سورهٔ بقره، آيه 156.

9) سورهٔ بقره، آيه 157.

10) كافى، جلد 2، صفحه 83حديث 3.

11) مستدرك الوسايل، جلد 4، صفحه 95، حديث 4220.

12) كافى، جلد 1، صفحه 46، حديث 4.

13) عدة الداعى، صفحه 78.
 
 


جستجو