بازشناسى حق از باطل
در مقدّمه ورود به مبحث عدالت صحابه، به نكتهاى اشاره نموديم كه تذكّر و يادآورى آن در اين مجال ضرورى به نظر مىرسد؛ و آن اينكه طرح نمودن مباحث كلامى و تاريخى هرگز به معناى نبش قبور كهنه و پوسيده هزار و چند صدساله نبوده و تلاشى بى حاصل محسوب نمىشود. برخلاف طرز تفكّر برخى از افراد، اوراق تاريخ را ورق زدن و آشكار كردن مباحث پنهان هرگز دامن زدن به اختلافات نمىباشد، بلكه منظور از طرح اين گونه مباحث يك كنكاش و جستجوى دقيق علمى و فنّى براى به يك سو نهادن پردههاى تعصّب و جهالت بوده تا بتوانيم با استمداد از آيات كريم قرآن و روايات نورانى (سنّت قطعيّه) سره را از ناسره و حق را از باطل تشخيص دهيم.آنچه مسلّم و غير قابل انكار است اين است كه يافتن صراط مستقيم از انديشهها و تفكّرات مختلفى كه در طول تاريخ، بشر با آنها مواجه بوده مشكل و سخت مىباشد. امروزه نياز به تعيين و تشخيص حق و حقيقت امرى غير قابل انكار است و شديداً به آن محتاج مىباشيم، زيرا در گذشته آراء و تفكّرات مختلف تنها در جمع علما مطرح مىشد و تنها به وسيله دستگاه خلافت در نماز جمعهها يا مجامع عمومى به سمع و نظر مردم مىرسيد. ولى امروزه تنها با فشار دادن دكمهاى و روشن نمودن وسايل ارتباطى، آراء مختلف در دسترس همه قرار مىگيرد. گاهى مردم تنها با ديدن يك اطلاعيّه يا اعلاميّهاى تحت تأثير قرار مىگيرند. بنابراين در اين وانفساى بمباران تبليغاتى چارهاى جز اين نيست كه دست به كار شده و در راه تشخيص حق و حقيقت گام برداريم. نكتهاى كه دقّت در آن ضرورى به نظر مىرسد اين است كه مواظب و مراقب تبليغات سوء دشمنان اهل بيت عليهمالسلام بوده و به سادگى تحت تأثير وسايل ارتباطى از جمله كتابها، نشريات و روزنامهها قرار نگيريم. راه رهايى از اين تأثيرات اين است كه نخست حق و باطل را تشخيص داده تا در گام بعدى بتوانيم اهل حق و باطل را نيز مورد شناسايى قرار دهيم.
مؤيّد سخن ما جريانى است كه در تاريخ ثبت شده كه در جنگ جمل شخصى مهار ناقه اميرالمؤمنين عليهالسلام را گرفته و سؤال نمود:
«أيمكن أن يجتمع الزّبير وطلحة وعائشة على باطل؟ فقال عليهالسلام: إنّك لملبوس عليك الحقّ، إنّ الحقّ والباطل ليعرفان بأقدار الرجال؟ اعرف الحقّ تعرف أهله، واعرف الباطل تعرف أهله»[1].
آيا ممكن است زبير و طلحه و عايشه بر امر باطل هم رأى و عقيده شوند؟ أميرالمؤمنين عليهالسلام در پاسخ فرمودند: حق و باطل بر تو پوشيده شده است، آيا گمان مىكنى حقّ و باطل طبق شخصيّت و منزلت مردم تشخيص داده مىشود؟ حق را بشناس تا اهل آن را بشناسى همچنين باطل را بشناس تا اهل آن را تشخيص بدهى.در همين زمينه اميرالمؤمنين عليهالسلام در خطبه 147 نهج البلاغه مىفرمايند:«واعلموا أنّكم لن تعرفوا الرّشد حتّى تعرفوا الّذي تركه ولن تأخذوا بميثاق الكتاب حتّى تعرفوا الّذي نقضه، ولن تمسّكوا به حتّى تعرفوا الّذي نبذه ».
و بدانيد كه هيچ گاه حق را نخواهيد شناخت جز آنكه ترك كننده آن را بشناسيد، و هرگز به قرآن چنگ نمىزنيد، مگر آنكه رها كننده آن را شناسائى كنيد وتمسّك به قرآن نخواهيد كرد مگر اينكه بشناسيد كسى را كه آن را پشت سر انداخته است.
پيمان و ميثاقى كه اميرالمؤمنين عليهالسلام به آن اشاره مىنمايند، همان پيمانى است كه بر اساس فطرت انسانها گرفته شده است؛ همان پيمان و ميثاقى كه خداوند در قرآن مجيد مىفرمايد:«أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَيْكُمْ يَا بَنِي آدَمَ أَن لاَّ تَعْبُدُوا الشَّيْطَانَ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُّبِينٌ»[2].آيا با شما عهد نكردم اى فرزندان آدم كه شيطان را نپرستيد، كه او براى شما دشمن آشكارى است؟ !امّا اين كه پيمان مورد اشاره، چه زمانى گرفته شده است، مورد اختلاف مىباشد. شايد همان عالم ذر باشد كه البتّه در اين مجال در پى اثبات يا نفى عالم ذر نيستيم، و به اين نكته بسنده مىكنيم كه منظور از پيمان الهى همان فطرت پاك انسانها مىباشد، زيرا طبق فطرت اوّليه، همه انسانها موحّد بوده با كجى، دروغ گوئى، پستى، رذالت، دنائت و. .. مخالف مىباشند. بر اين اساس است كه مىگوئيم بايد تاريخ را كالبد شكافى نموده و صحّت و سقم منقولات تاريخى را مورد بررسى قرار دهيم تا بتوانيم از اين زوايه، حق و باطل و به دنبال آن پيروان حق و باطل را تشخيص دهيم.
دليل ديگرى كه انسانها را وادار مىكند به سوى شناخت حق و حقيقت رهسپار شوند، اين است كه اصولاً همه تواريخ در سطح دنيا مخصوصاً تاريخ اسلام، به دست حكومتها و قدرتها نگاشته شده است. كسانى كه قدرت نظامى و اقتصادى داشتند، تاريخ نگاران را تهديد و تطميع مىكردند، بنابراين ناچاريم معيارها و ميزانهاى عقلى را براى تعيين حق و حقيقت مشخص نمائيم تا بتوانيم تاريخ صحيح را از غير صحيح تشخيص بدهيم. در اين راه بايد مراقب چهره سازىها و تلبيسها باشيم تا اينكه دچار نقض پيمان فطرى نشده و از كسانى كه قرآن را پشت سر انداختهاند، پيروى نكنيم.
حضرت صدّيقه كبرى عليها السلام معيار حقّ و حقيقت
پس از يادآورى ضرورت بررسىهاى علمى در تاريخ اسلام، به جست و جويى در سيره حضرت زهرا عليهاالسلامبه عنوان معيارى براى شناخت حق مىرسيم. نتيجه بررسى زندگى حضرت زهرا عليها السلام تنها اين نيست كه بگوئيم ايشان فرزند خوب و صالحى براى پدر و مادر خود بودهاند و وظيفه فرزندى را نيك به جاى آوردهاند تا جايى كه پدر ايشان رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم فرمودند:«اُمّ أبيها »[3].مادر پدرش.ويا«فداها أبوها »[4].پدرش به فدايش.
و نيز تنها اين نكته مورد نظر نيست كه ايشان همسر خوب، نمونه، خانم خانه دار و مادر خوبى بودند يا اينكه به كثرت عبادت معروف شدهاند تا جايى كه در روايات آمده است آن قدر در محراب عبادت نشست و برخاست مىكردند:
«حتّى تورّم قدماها »[5].تا اينكه پاهاى ايشان ورم مىكرد.بلكه سخن در اين است كه ايشان معيار شناخت حق و باطل مىباشند.حضرت امام صادق عليهالسلام، در حق مادر گراميشان عليها السلام مىفرمايند:«من عرف فاطمة حقّ معرفتها فقد أدرك ليلة القدر »[6].هركس فاطمه عليها السلام را آن گونه كه هست، بشناسد، همانا شب قدر را درك نموده است. ليلة القدر در سوره قدر اين گونه معرّفى شده است:«وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ * لَيْلَةُ الْقَدْرِ خَيْرٌ مِّنْ أَلْفِ شَهْرٍ»[7].و تو چه مىدانى شب قدر چيست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است.حضرت امام صادق عليهالسلام در بيان ديگرى مىفرمايند:«إنّما سمّيت فاطمة، لأنّ الخلق فطموا عن معرفتها »[8].ايشان به نام فاطمه ناميده شدند، زيرا تمام خلايق از معرفت ايشان عاجز مىباشند.
اهميّت شناخت امام عليهالسلام
روايات فراوانى در مورد وجوب شناخت امام زمان عليهالسلام در دست مىباشد كه فريقين آنها را نقل كردهاند. با تفقّه در اين روايات و ضميمه نمودن آنها با آيات و روايات ديگر، نكات مهمّى به دست مىآيد. برخى از اين روايات عبارتند از:«من مات و لم يعرف إمام زمانه، مات ميتة جاهليّة »[9].كسى كه بميرد در حالى كه امام زمانش را نشناخته، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات و ليس في عنقه بيعة، مات ميتة جاهليّة »[10].كسى كه بميرد در حالى كه با امامىبيعت نكرده، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات وليس عليه طاعة، مات ميتة جاهليّة »[11].كسى كه بميرد در حالى كه از كسى [امام] اطاعت نكند، به مرگ جاهليّت مرده است. «من فارق الجماعة شبرا، مات ميتة جاهليّة »[12].كسى كه از جماعت مسلمانان به اندازه وجبى جدا شود، به مرگ جاهليّت مرده است. «من مات وليس عليه إمام، مات ميتة جاهليّة »[13].كسى كه بميرد در حالى كه امامى ندارد، به مرگ جاهليّت مرده است. آنچه كه از مجموع روايات به دست مىآيد اين است كه اگر كسى بميرد و امام زمان خود را نشناسد و با او بيعت نكند، مرگ او مرگ شرك، كفر، الحاد ومعارضه با توحيد و يكتاپرستى مىباشد.
رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند:«إنّ الربّ يرضى لرضا فاطمة ويغضب لغضبها »[14].همانا خداوند با رضايت فاطمه راضى، و با غضب او غضب مىكند.با ضميمه كردن اين روايت به آيات قرآن، عصمت و معصوميّت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را به اثبات رسانديم؛ به صورتى كه اهل سنّت چارهاى ندارند جز اينكه عصمت حضرت فاطمه زهرا عليها السلام و به دنبال آن عصمت اميرالمؤمنين عليهالسلام را پذيرفته و به آن اذعان نمايند[15].پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم در مورد اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند:«من أطاعني فقد أطاع اللّه ومن عصاني فقد عصى اللّه ومن أطاع عليّاً [ عليهالسلام] فقد أطاعني ومن عصى عليّاً[ عليهالسلام] فقد عصاني»[16].هر كه مرا اطاعت كند، خداوند را اطاعت كرده و هر كه از من نافرمانى كند، از خدا نافرمانى كرده و هر كه از على عليه السلام اطاعت كند، از من اطاعت كرده و هركه از على عليهالسلام نافرمانى بكند، از من نافرمانى كرده است.همچنين رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در مورد اميرالمؤمنين عليه السلام فرمودند: «عليّ مع القرآن والقرآن مع عليّ »[17].على [ عليهالسلام] همراه قرآن و قرآن هم همراه على عليهالسلام مىباشد.نكته ظريف و قابل توجّهى در اين روايت نهفته است. شايد به ذهن انسان خطور كند كه چرا همراهى اميرالمؤمنين عليهالسلامبا قرآن دو بار تكرار شده است؟ مگر همان جمله اوّلى در رسانيدن اين مفهوم كافى نبود؟
در پاسخ بيان مىكنيم كه جمله دوم اين نكته را بيان مىكند كه، نه قرآن ذرّهاى بر اميرالمؤمنين عليهالسلام برترى دارد و نه اميرالمؤمنين عليهالسلام ذرّهاى برترى نسبت به قرآن دارد. اگر قرآن كتاب صامت الهى است، اميرالمؤمنين عليهالسلام قرآن ناطق است؛ اگر قرآن آيات تشريعى الهى است، اميرالمؤمنين عليهالسلام آيه تكوينى الهى مىباشند.در روايت ديگرى كه شبيه به روايت فوق مىباشد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند:
«عليّ مع الحقّ والحقّ مع عليّ يدور حيثما دار »[18].على [ عليهالسلام]با حق بوده و حق نيز همراه ايشان مىباشد كه هر جا على عليه السلام باشد حق هم همراه او مىباشد.اگر عصمت قطعيّه حضرت فاطمه زهرا عليها السلام را به رواياتى كه مرگ بدون شناخت امام را مرگ جاهليّت، كفر و الحاد مىدانست، ضميمه كنيم و از علماى اهلسنّت كه ادّعاى تفقّه وتفكّر مىنمايند سؤال نماييم آيا حضرت فاطمهزهرا عليهاالسلام با اين اوصاف كه تا پايان عمر با امام و خليفه زمان بيعت نكردند، چگونه از دنيا رفتند، چه پاسخى خواهند داد؟
اهل سنّت نقل مىكنند كه:«ماتت وهي واجدة على أبي بكر »[19].حضرت فاطمه زهرا [ عليهاالسلام] از دنيا رفت، در حالى كه بغض و كينه أبوبكر را به دل داشتند. ودر نقلى ديگر ذكر مىكنند:«فغضبت فاطمة بنت رسول اللّه رحمهالله فهجرت أبابكر فلم تزل مهاجرته حتّى توفّيت »[20]. فاطمه دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از اين عمل غضبناك شدند سپس با ابوبكر قهر كرده و ديگر با او صحبت نكردند و تا زمان وفاتشان با او قهر بودند.
بنابراين حضرت فاطمه زهرا عليها السلام نه تنها با خليفه بيعت ننمودند بلكه با كينه و بغض او از دنيا رفتند. طبق روايات اهل سنّت بايد ادعا نمود كه (العياذ باللّه) ايشان مسلمان از دنيا نرفته و بر غير سنّت پدرشان و در راه كفر و الحاد مشى نمودهاند. از طرفى اميرالمؤمنين عليهالسلام نيز تا زمانى كه فاطمه زهرا عليها السلام زنده بودند هرگز با خليفه بيعت ننمودند؛ حال چه شهادت حضرت زهرا عليها السلام را شصت روز يا هفتاد و پنج روز يا نود و پنج روز بدانيم بايد ادّعا كنيم اميرالمؤمنين عليهالسلامدر اين مدت دچار كفر و الحاد بودهاند و مرتد محسوب مىشدند.
آيا علماى اهل سنّت اين گونه فهم و تفقّه مىنمايند؟ ! آيا در ذهن انسان مىگنجد كه دختر رسول خاتم صلىاللهعليهوآلهوسلم دچار كفر و الحاد باشند؟ هنگامى كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به معراج رفتند مشاهده كردند:«رأى الجنّة مكتوباً على بابها محمّد رسول اللّه وعليّ حبيب اللّه و الحسن والحسين صفوة اللّه و فاطمة خيرة اللّه»[21].ديدند كه بر در بهشت نوشته شده است محمد رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و على عليه السلام حبيب خدا و حسن و حسين[ عليهمالسلام] برگزيده خدا و فاطمه عليها السلام بهترين خلق خدا مىباشد.خلاصه سخن آنكه، بنابر نقل اهل سنّت، هر كس با امام زمان خود بيعت نكند و بميرد، در حال كفر و شرك در گذشته است و از سوى ديگر اهل سنّت پذيرفتهاند كه حضرت زهرا عليها السلام با خليفه وقت تا هنگام وفات بيعت نكردند. پرسش مهم اين است كه آيا مىتوان پذيرفت كسى كه پدرش بنيان گذار دين اسلام مىباشد، از سنّت او سرپيچى نمايد و كافر و مشرك بميرد؟ پيش از پاسخ به اين پرسش مهم و بنيادى لازم است اندكى در مورد خلقت و شخصيّت حضرت زهرا عليها السلام تأمّل نماييم.
داستان آفرينش حضرت زهرا عليهاالسلام
همه مصادر و منابع روايى؛ اعم از شيعه و سنّى، داستان آفرينش حضرت فاطمه عليها السلام را نقل نمودهاند. آغاز اين روايت را از زبان امام صادق عليهالسلام و بقيه روايت را از منابع عامّه (اهل سنّت) نقل مىنماييم. (اين روايت صحيح بوده، هيچ مناقشهاى در سند آن نيست و مىتوان بر اساس آن فتوى داد).
امام صادق عليهالسلام مىفرمايند:«كان النبيّ يكثر تقبيل فاطمة فعاتبته على ذلك عايشة، فقالت: يا رسول اللّه! إنّك لتكثر تقبيل فاطمة »[22].پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بسيار فاطمه عليها السلام را مىبوسيد. عايشه ايشان راسرزنش كرد و گفت: اى رسول خدا[ صلىاللهعليهوآلهوسلم]! تو فاطمه عليها السلام را زياد مىبوسى.
ادامه روايت را از منابع اهل سنّت نقل مىكنيم. سيوطى در الدرّ المنثور[23] و طبرانى در المعجم[24] نقل نمودهاند كه، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در پاسخ به سرزنش عايشه چنين فرمودند:«لمّا اُسرى بي إلى السماء اُدخلت الجنّة فوقعت على شجرة من أشجار الجنّة لم أر في الجنّة أحسن منها ولا أبيض ورقا ولا أطيب ثمرة فتناولت ثمرة من ثمراتها فأكلتها فصارت نطفة في صلبي فلمّا هبطت إلى الأرض واقعت خديجة فحملت بفاطمة فإذا أنا اشتقت إلى ريح الجنّة شممت ريح فاطمة ».در معراج[25] مرا به بهشت وارد كردند. در ميان درختان بهشت به درختى برخورد كردم كه به نيكويى آن و درخشش برگهايش و پاكيزگى ميوه هايش مانند آن نديدم. از ميوه آن خوردم كه بديل به نطفهاى گرديد و بعد از بازگشت در رحم خديجه عليها السلام قرار گرفت و ايشان به فاطمه عليها السلام باردار شد. پس هر گاه مشتاق بوى بهشت مىشوم، بوى فاطمه عليها السلام را استشمام مىكنم.
به اين روايت كه بسيارى از منابع مورد اعتماد اهل سنّت آن را نقل نمودهاند، دقّت كنيد. رسولاكرم صلى الله عليه و آله و سلم در معراج به بهشت مىروند. اوّل شخص عالم خلقت و آفرينش در (أرفع ملك اللّه) بهشت، از بهترين ميوههاى بهشتى تناول مىكنند و نطفه فاطمه عليها السلام متكوّن مىشود. از سوى ديگر بر اساس آيات كريمه قرآن، بين جسد و روح تناسب وجود دارد. قرآن در مورد خلقت آدم عليهالسلاممىفرمايد:«فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَنَفَخْتُ فِيهِ مِن رُّوحِي»[26].وقتى گل انسان را تسويه و تنظيم نمودم [و قابليّت دريافت فيض را پيدا كرد] آنگاه از روح خود در آن دميدم.«لَقَدْ خَلَقْنَا الاْءِنسَانَ فِي أَحْسَنِ تَقْوِيمٍ»[27].انسانرا در بهترينشكل ومتناسبترين صورت خلقت نموديم[28].كلمه «فسوّاها »كه در برخى آيات و روايات آمده، به معناى خلقت بر اساس حكمت، به شكل منظّم و مرتب مىباشد[29]. بعد از اين تسويه و تعديل، قابليّت دريافت فيض، محقّق مىگردد. پس از آمادگى جسد، خداوند از روح خود در انسان مىدمد. هر نوع جسدى، قابليّت دريافت فيض خاصّ الهى را ندارد. به عبارت ديگر، برخى از موجودات، قابليّت پذيرش روح انسانى را ندارند.
بنابر اين جسم و جسدى كه اساس و ماهيّت آن را مواد اين دنيا تشكيل مىدهد، استعداد و قابليّت دريافت روح الهى را پيدا مىكند. سپس خداوند روح خود را در آن مىدمد. حال اگر ريشه و ماهيّت جسم و جسدى، برترين ميوههاى بهشتى باشد، قابليّت دريافت چگونه فيضى را خواهد داشت و چه روحى را دريافت خواهد نمود؟ همان گونه كه بيان شد، اساس جسم حضرت زهرا عليها السلام از برترين ميوههاى بهشت است. پس جسم ايشان با تمام اجسام اين دنيا متفاوت است. در نتيجه روحى هم كه در اين جسد دميده مىشود، نسبت به سايرين،
تفاوت خواهد داشت. به همين دليل، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم مىفرمايند: همه خلق از درك و شناختِ جايگاه او عاجز هستند.
جابر ابن يزيد جعفى كه از اصحاب سرّ ائمّه عليهمالسلام است، مىگويد: از امام صادق عليهالسلام سؤال كردم، چرا فاطمه زهرا عليهاالسلام، زهرا ناميده شدند؟
امام صادق عليهالسلام در پاسخ فرمودند:لأنّ اللّه عزّوجلّ خلقها من نور عظمته، فلمّا أشرقت أضاءت السماوات والأرض بنورها، وغشيت أبصار الملائكة وخرّت الملائكة للّه ساجدين وقالوا: إلهنا وسيّدنا! ما هذا النور؟ فأوحى اللّه إليهم: هذا نور من نوري وأسكنته في سمائي، خلقته من عظمتي اُخرجه من صلب نبيّ من أنبيائي اُفضّله على جميع الأنبياء واُخرج من ذلك النور أئمّة يقومون بأمري يهدون إلى حقّي وأجعلهم خلفائي في أرضي بعد انقضاء وحيي »[30].زيرا خداوند فاطمه زهرا [ عليهاالسلام] را از نور عظمت خويش خلقت نمود، هنگامى كه اين نور در جهان آفرينش تابيدن گرفت، تمام آسمانها و زمين را روشن نمود، چشمان ملائكه در اثر تلألؤ اين نور بسته شد و در پيشگاه خداوند به سجده افتادند و از خداوند سؤال نمودند: اى پروردگار ما! اين نور چيست؟ خداوند به آنان وحى نمود: اين نور، از نور من است كه آن را در آسمان ها جاى دادم و اين نور از عظمت من آفريده شده است. اين نور را از صلب پيامبرى كه بر همه پيامبران برترى دادهام، خارج مىنمايم و از آن نور، امامانى را كه به امر من قيام مىكنند و به سوى حق هدايت مىنمايند، خارج مىكنم و ايشان را آنگاه كه وحى از مردم قطع گردد، جانشينان خود در زمين قرار مىدهم.
فاطمه زهرا عليها السلام از نور عظمت خداوند آفريده شده، جسم ايشان از ميوههاى بهشتى تشكيل يافته است و برترين مخلوق خداوند، واسطه انتقال آن نور به اين جسم مىباشند.خلاصه سخن آنكه عظيمترين نور الهى در حضرت فاطمه زهرا عليها السلام دميده شده است. پدر ايشان؛ رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم كه نيازى به معرّفى ندارند و از طرفى مادر گرامىايشان حضرت خديجه كبرى عليها السلام است كه از ثروتمندترين زنان عرب محسوب مىشدند. و در كتب تاريخى در احوالات ايشان آمده است.«لمّا حضرتها الوفاة قالت لرسول اللّه: يا رسول اللّه! ليس عندي ثمن كفن »[31].زمانى كه در بستر مرگ بود، به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم پولى براى خريد كفن ندارم.مگر ايشان داراى ثروت عظيمى نبودند؟ پس اين ثروت چه شد؟ در چه راهى خرج شد؟ پاسخ روشن است زيرا حضرت خديجه عليها السلام همه اموال خود را در راه پيشرفت اسلام خرج نمودند. بنابر اين آيا مىتوان حضرت فاطمهاى عليها السلام را كه داراى چنين اصل و نسبى مىباشد، متّهم به شرك و الحاد نمود؟كتب روايى فريقين مملو از فضائل حضرت زهرا عليها السلام مىباشد به طورى كه فضائل ايشان به هيچ وجه قابل انكار و خدشه نمىباشد. در روايتى آمده است:«خرج رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم وهو آخذ بيد فاطمة فقال: من عرف هذه فقد عرفها ومن لم يعرفها فهي فاطمة بنت محمّد وهي بضعة منّي وهي قلبي وروحي الّتي بين جنبي فمن آذاها فقد آذاني ومن آذاني فقد آذى اللّه »[32].روزى پيامبر [ صلىاللهعليهوآلهوسلم] دست فاطمه [ عليهاالسلام]را گرفته بيرون آمدند و فرمودند: هركس او را مىشناسد، مىداند او كيست و هر كس او را نمىشناسد، بداند او فاطمه زهرا عليها السلام دختر محمّد صلىالله عليه و آله و سلم است. او پاره وجود من است او قلب و روح من مىباشد كه در سينه من قرار دارد؛ هركه او را بيازارد مرا آزرده و هركه مرا بيازارد خدا را رنجانده است.
نمونه اين جريان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست يكى از اقوام را گرفته و به مردم مطلبى را تفهيم كنند، تنها در روز غدير خم روى داد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم دست مولا اميرالمؤمنين صلى الله عليه و آله و سلم را بالا بردند و فرمودند:«من كنت مولاه فهذا عليّ مولاه »[33].هركه من مولا و سرپرست اويم على نيز مولا و سرپرست اوست.بنابراين غدير مديون وجود فاطمه عليها السلام است و بدون فاطمه عليها السلام غدير هم بى معنا خواهد بود. بالاتر از آن حتّى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نيز وجود و هويّت خود را مديون فاطمه عليها السلام مىدانند. تنوّع تعابير رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم در مورد حضرت زهرا عليها السلام شدّت محبّت و ارتباط رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با دختر خود فاطمه زهرا عليها السلام را نشانمىدهد در تعبيرى فرمودند: فاطمه عليها السلام پارهتن مناست ودر تعبير ديگر قلب را به كار بردهاند كه به معناى حيات، بقاء و دوام مىباشد. يعنى وجود پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نيز به وجود فاطمه عليها السلام وابسته مىباشد. فضائلى كه براى پيامبر خاتم صلىاللهعليهوآلهوسلم نامبرده مىشود منشأ آن وجود فاطمه عليها السلام مىباشد، زيرا بدون فاطمه عليها السلام رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بدون قلب و بدون روح مىباشند.
با توجّه به همين نكته مىتوانيم از اسرار (سرّ مستودع) آگاه شويم. در روايات آمده است براى طلب حاجت، خداوند را به «سرّ مستودع »سوگند دهيم:«اللّهمّ إنّي أسألكبفاطمة وأبيها وبعلها وبنيها وسرّالمستودع فيها»[34].خداوندا تو را مىخوانم به حقّ فاطمه و پدرش و شوهرش و فرزندان او و بحقّ سرّى كه در وجود فاطمه به وديعت نهاده شده است.شايد سرّ اين مطلب همان است كه منشأ وجودى فضائل پيامبر خاتم صلىاللهعليهوآلهوسلم، فاطمه عليها السلام مىباشند. علقه و محبّت حضرت فاطمه عليها السلام با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به حدّى بود كه ايشان عليها السلام پس از رحلت پدر گرامى خود صلى الله عليه و آله و سلم دوام نياوردند و پس از شصت روز يا هفتاد و پنج روز و يا نود و پنج روز به پدر خود ملحق شدند و به ديدار ايشان شتافتند.
رفتار حضرت فاطمه زهرا عليها السلام با خليفه
اكنون نوبت آن است كه به پرسشى كه در ابتدا مطرح نموديم پاسخ دهيم، آيا باتمام اين تفاصيل جايى براى اين ادّعا باقى مىماند كه حضرت زهرا عليها السلام بر خلاف سنّت پدر گراميشان صلى الله عليه و آله و سلم با كفر و الحاد از دنيا رفتند؟ ايشان عليها السلام نه تنها با خليفه بيعت نكردند بلكه با بغض و كينه ابوبكر و ديگران، با دنيا وداع نمودند.در كتاب سليم بن قيس ـ كه ثبوت و صحّت آن قطعى است ـ چنين نقل شده است: روزى عمر و ابوبكر به اميرالمؤمنين عليهالسلام گفتند: مىخواهيم به عيادت دختر رسول اللّه برويم و از ايشان به خاطر حوادث روى داده پوزش بطلبيم.اميرالمؤمنين عليهالسلام پيغام آن دو را به حضرتزهرا عليها السلام رساندند. حضرت زهرا عليها السلام به اميرالمؤمنين عليهالسلام فرمودند:«البيت بيتك والحرة زوجتك ».خانه، خانه شماست و آزاده همسر شماست.حضرت زهرا عليها السلام رو به ديوار نمودند در حالى كه عمر و ابوبكر احوال ايشان را جويا مىشدند، تا اينكه حضرت عليهاالسلامفرمودند: جواب نمىدهم تا اينكه به سؤال من پاسخ بدهيد، آيا از رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نشنيديد كه فرمودند:«فاطمة بضعة منّي فمن آذاها فقد آذاني ».فاطمه پاره وجود مناست هركه او را آزار دهد من را آزرده است.آن دو در پاسخ گفتند: آرى.در اين هنگام حضرت زهرا عليها السلام دستان خود را به سوى آسمان بالا بردند و فرمودند: «اللّهمّ إنّهما قد آذياني فأنا أشكوهما إليك وإلى رسولك لاواللّه لاأرضي عنكما أبداً حتّى ألقى أبي رسول اللّه وأخبره بما صنعتما بي فيكون هو الحاكم »[35].بارالها به درستىكه اين دو مرا آزردند و من نزد تو و رسولت از آن دو شكايت مىكنم، به خدا سوگند هرگز از شما دو تا راضى نيستم تا رسول خدا را ملاقات نمايم و از آنچه به من كرديد او را آگاه كنم و او بين ما حاكم باشد.
پس اهل سنّت يا بايد بپذيرند كه حضرت زهرا عليها السلام بر خلاف سنّت پدرش با كفر و الحاد از دنيا رفتند كه قطعاً چنين ادعاى با توجّه به سخنان گذشته باطل به نظر مىرسد؛ يا اينكه ادّعا كنند رواياتى كه مرگ بدون امام را مرگ جاهليّت مىداند از اهل سنّت نقل نشده است كه البتّه چنين ادّعايى باز باطل به نظر مىرسد، تنها راه و ادّعايى كه مىماند همان ادّعاى شيعه است كه مسير و طريق صحيح همان است كه حضرت زهرا عليها السلام طى نمودند و اهل سنّت به خاطرآرمانهاى باطلى همچون عدالت صحابه و غيره به بيراهه مىروند. به عبارت روشنتر، عدم بيعت حضرت زهرا عليها السلام با خلفاى وقت، حاكى از كفر و شرك دختر گرامى رسول اللّه عليها السلام نمىباشد، بلكه بيانگر عدم حقانيّت خلفا در تصدى خلافت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و اين كه آنان به نا حق و غاصبانه امامت مسلمين را به عهده گرفتند، مىباشد.
نكته مهمّ و ضرورى:هدف از طرح اين گونه مباحث چنانچه اشاره نموديم دامن زدن به اختلافات نيست بلكه هدف اين است كه راه حق براى نسل فعلى و نسل هاى آينده روشن شود. برخى از شبهه افكنان مىگويند: مردم از اين مباحث اطلاع كافى دارند، لذا در طرح آن فايده چندانى به چشم نمىخورد. در پاسخ به اين افراد بايد گفت: اولاً همه مردم از اين گونه مباحث اطّلاع كافى ندارند. ثانياً: آن عدّه هم كه مىدانند قطعاً علم خود را از اين گونه مجالس به دست آوردهاند. اگر قرار باشد همه ساكت شده و راه حق را براى مردم بازگو نكنيم، چگونه انتظار داريم اين راه در نسل فعلى تداوم داشته باشد و به نسل بعدى منتقل شود؟ در راه دين بايد استقامت داشته و فريب فريبكاران را نخوريم. افرادى هستند كه بر اريكه قدرت تكيه زده و همه چيز را فداى قدرت خود مىكنند. انسانيّت، شرافت، قرآن، انبياء و امامان عليهمالسلام و همه چيز را هزينه قدرت خود مىكنند تا بتوانند حضور خود را بر قدرت تضمين نمايند. لذا بايد مراقب بوده و فريب سخن اين گونه افراد را نخوريم. در پايان لازم به يادآورى است كه نبايد از جمعيت اندك شيعيان نگران شد. جمعيت اندك نشانه بطلان نيست، همان گونه كه جمعيت انبوه نشانه قّانيت نمىباشد.اميرالمؤمنين عليهالسلام در اين زمينه مىفرمايند:«أيّها النّاس لاتستوحشوا في طريق الهدى لقلّة أهله »[36].اى مردم، در راه هدايت به جهت كمى اهل آن وحشت نكنيد.
حضرت زهرا عليها السلام در صحراى محشر
جهت حسن ختام بحث به روايتى زيبا و پر محتوا در مورد فضايل بانوى گرامى اسلام حضرت فاطمه زهراعليهاالسلام كه در منابع شيعى ذكر گرديده تبرّك و تمسّك مىجوئيم:«دخل رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم ذات يوم على فاطمة وهي حزينة فقال لها: ماحزنك يابنيّة؟ قالت: يا أبة! ذكرت المحشر ووقوف النّاس عراة يوم القيامة، فقال: يا بنيّة! إنّه ليوم عظيم ولكن قد أخبرني جبرئيل عن اللّه عزّوجلّ أنّه قال: أوّل من ينشقّ عنه الأرض يوم القيامة أنا، ثمّ أبي إبراهيم، ثمّ بعلك عليّ بن أبي طالب عليهالسلامثمّ يبعث اللّه إليك جبرئيل في سبعين ألف ملك فيضرب على قبرك سبع قباب من نور.رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم روزى بر فاطمه عليها السلام وارد شدند در حالى كه فاطمه عليها السلام محزون و ناراحت بودند؛ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سؤال كردند: دخترم! چه چيزى شما را محزون نموده است؟ فاطمه عليها السلام گفتند: اى پدرم! به ياد روز قيامت افتادهام، روزى كه مردم، عريان وارد صحنه محشر مىشوند. پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: دخترم! همانا آن روز، روز بزرگى است ولى جبرئيل از طرف خداوند به من خبر داد: اوّلين كسى كه از قبر بيرون مىآيد من هستم، سپس پدر من ابراهيم و بعد از او شوهرت على بن أبي طالب از قبر بيرون مىآيند، سپس خداوند، جبرئيل را به سوى شما مىفرستد در حالى كه هفتاد هزار ملك او را همراهى مىكنند. جبرئيل روى قبر شما هفتاد قبّه (پرده) از نور برافراشته مىكند.
ثمّ يأتيك إسرافيل بثلاث حلل من نور فيقف عند رأسك فيناديك: يافاطمة بنت محمّد! قومي إلى محشرك فتقومين آمنة روعتك، مستورة عورتك، فينا ولك إسرافيل الحلل فتلبسينها، ويأتيك روفائيل بنجيبة من نور زمامها من لؤلؤ رطب عليها محفّة من ذهب فتركبينها، ويقود روفائيل بزمامها، وبين يديك سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التسبيح، فإذا جدّ بك السّير استقبلتك سبعون ألف حوراء يستبشرون بالنّظر إليك، بيدكلّ واحدة منهنّ مجمرة من نور يسطع منها ريح العود من غير نار، وعليهنّ أكاليل الجوهر مرصّعة بالزبرجد الأخضر، فيسرعنّ عن يمينك.
بعد از آن اسرافيل نيز همراه سه لباس (حلّه) از نور آمده و بالاى قبر شما مىايستد و ندا داده، مىگويد: اى فاطمه دختر محمّد! به سوى محشر حركت كن. پس شما از قبر بيرون آمده در حالى كه قلبت آرام و همه جاى شما پوشيده مىباشد پس اسرافيل لباس و حلّهها را تقديم شما كرده و شما آنها را مىپوشيد. روفائيل همراه مركبى از نور نزد شما مىآيد. مركبى كه زمام (افسار) آن از لؤلؤ تازه مىباشد و بر آن هودجى از طلاست كه شما بر آن سوار مىشويد. روفائيل زمام مركب را به دست مىگيريد و در مقابل شما هفتاد هزار ملك كه در دست هر كدام لوائى (پرچمى) از تسبيح الهى مىباشد قرار مىگيرند. وقتى كمى سير نموديد، هفتاد هزار حور العين به استقبال شما مىآيند همه آنها از نگاه به شما شاد شده و لذّت مىبرند. در دست هر كدام مجمرهاى(سينى) از نور مىباشد كه بوى عود از آنها پراكنده مىشود بدون اينكه آتشى روشن گردد و بر سر آنها تاج هايى از جواهر مىباشد كه با زبرجد سبز آراسته شدهاند پس آنها از سمت راست شما به حركت در مىآيند.
فإذا سرت من قبرك استقبلتك مريم بنت عمران في مثل من معك من الحور فتسلّم عليك وتسير هي ومن معها عن يسارك، ثمّد تستقبلك أمّك خديجة بنت خويلد أوّل المؤمنات باللّه و برسوله ومعها سبعون ألف ملك بأيديهم ألوية التكبير فإذا قربت من الجمع ستقبلتك حوّاء في سبعين ألف حوراء ومعها آسية بنت مزاحم فتسيران هما ومن معهما معك. …زمانى كه از كنار قبر خود گذشتى مريم دختر عمران به استقبال تو مىآيد او نيز همراه حوريانى است به تعدادى كه همراهت بودهاند (هفتاد هزار حور العين) پس به شما سلام مىدهد و مريم با همراهانش در طرف چپ شما قرار مىگيرند. سپس مادرت، خديجه دختر خويلد به استقبال شما مىآيد كسى كه اوّلين ايمان آورنده به خداوند متعال و فرستادهاش بود. همراه او نيز هفتاد هزار ملك مىباشند كه در دست هر كدام لوائى (پرچمى) از تكبر الهى مىباشد. زمانى كه به جمعيّت نزديك شدى حوّا به استقبال شما مىآيد او را نيز هفتاد هزار حورالعين و آسيه دختر مزاحم همراهى مىنمايند. همگى آنها همراه شما حركت مىكنند….ثمّ ينادي مناد من تحت العرش يسمع الخلائق: غضّوا أبصاركم حتّى تجوز فاطمة بنت محمّد صلى الله عليه و آله و سلم ومن معهما، فلاينظر إليك يومئذ إلاّ إبراهيم خليل الرّحمان وعليّ بن أبي طالب، ويطلب آدم حوّا فيراها مع امّك خديجة أمامك، ثمّ ينصب لك منبر من النور فيه سبع مراق، بين المرقاة إلى المرقاة صفوف الملائكة، بأيديهم ألوية النّور ويصطفّ الحورالعين عن يمين المنبر وعن يساره، وأقرب النساء منك عن يسارك حوّا و آسية.سپس منادى در زير عرش به صورتى كه همه خلايق مىشنوند ندا مىدهد: چشمان خود را بپوشانيد تا اينكه فاطمه دختر محمّد صلى الله عليه و آله و سلم و كسانى كه همراه ايشان هستند عبور نمايند. در اين روز هيچ كس به غير از ابراهيم خليل الرحمان وعلى ابن أبي طالب به شما نگاه نمىكنند. آدم به جستجوى حوّا مىپردازد، پس او را همراه با خديجه در پشت سر شما مىبيند. بعد از اين منبرى كه داراى هفت پله مىباشد، براى شما آماده مىشود كه فاصله بين پلّهها ملائكه صف كشيدهاند كه در دست آنها لواهايى (پرچمهايى) از نور مىباشد. حورالعين در سمت راست و چپ منبر صف مىكشند، در اين هنگام نزديكترين زنان از سمت چپ به شما حوّا و آسيه مىباشند.فإذا صرت في أعلى المنبر أتاك جبرئيل فيقول لك: يا فاطمة سلي حاجتك، فتقولين: ياربّ أرني الحسن والحسين، فيأتيانك وأوداج الحسين تشخب دما وهو يقول: ياربّ خذلي اليوم حقّي ممّن ظلمني، فيغضب عند ذلك الجليل، ويغضب لغضبه جهنّم والملائكة أجمعون فتزفر جهنّم عند ذلك زفرة، ثمّ يخرج فوج من النّار ويلتقط قتلة الحسين وأبناءهم وأبناء أبناءهم.زمانى كه بر فراز منبر رفتى جبرئيل نزد شما آمده عرض مىكند: اى فاطمه! حاجت خود را سؤال كن شما مىگوئى: اى خداوند حسن و حسين عليهماالسلام را به من بنمايان. آن دو نزد شما مىآيند در حالى كه از رگهاى گردن حسين عليهالسلام خون تازه جريان دارد و حسين صدا مىزند: اى پرودگار! امروز حقّ من را از كسانى كه به من ظلم نمودهاند، بگير. در اين هنگام خداوند جليل غضب مىكند و از غضب خداوند جهنّم و ملائكه همگى غضبناك مىشوند در اين هنگام جهنّم زبانهاى مىكشد به صورتى كه آتشى فراوان از جهنّم خارج شده و قاتلين امام حسين [ عليهالسلام] و فرزندان و فرزندان فرزندان ايشان را مىبلعد.ويقولون: ياربّ إنّا لم نحضر الحسين، فيقول اللّه لزبانيّة جهنّم: خذوهم بسيماهم بزرقة الأعين، وسواد الوجوه، خذوا بنواصيهم فألقوهم في الدّرك الأسفل من النّار فإنّهم كانوا أشدّ على أولياء الحسين [ عليهالسلام]من آبائهم الّذين حاربوا الحسين عليه السلام فقتلوه فتسمعين أشهقتهم في جهنّم.
در اين هنگام فرزندان قاتلين امام حسين [ عليهالسلام] مىگويند: ما در كربلا حضور نداشتيم، پس خداوند به زبانيّه جهنّم دستور مىدهد آنها را از چهره هاشان، چشمان آبى و صورتهاى سياه، شناخته و پيشانى آنها را بگير و در آتش فرو ببر، زيرا بر دوستداران امام حسين [ عليهالسلام] سختگيرتر از پدرانشان بودند كه با امام حسي[ عليهالسلام]به جنگ برخاستند در اين هنگام ناله آنان را از شدّت عذاب مىشنوى.ثمّ يقول جبرئيل: يافاطمة! [ عليهاالسلام] سلي حاجتك فتقولين: ياربّ! شيعتي، فيقول اللّه: قد غفرت لهم، فتقولين ياربّ! شيعة ولدي، فيقول اللّه: قد غفرت لهم، فتقولين ياربّ شيعة شيعتي، فيقول اللّه: انطلقي فمن اعتصم بك فهو معك في الجنّة، فعند ذلك تودّ الخلائق أنّهم كانوا فاطميين »[37].باز جبرئيل عرض مىكند: اى فاطمه [ عليهاالسلام] حاجت خود را سؤال كن، پس شما عرضه مىداريد: اى خداوند! شيعيان و دوستداران من را بيامرز، پس خداوند متعال مىفرمايد: همگى را آمرزيدم. باز شما مىگوييد: خداوندا! شيعيان و دوستداران فرزندانم را بيامرز. خداوند متعال مىفرمايد: همگى را آمرزيدم. باز شما مىگوييد: خداوندا! دوستداران شيعيان را بيامرز. خداوند متعال مىفرماييد: شما آزاد هستى هركسى كه به شما چنگ مىزند، او همراه شما در بهشت مىباشد. در اين هنگام است كه همه مخلوقات دوست مىدارند كهاى كاش ما هم فاطمى و دوستدار فاطمه عليها السلام بوديم.
پی نوشت ها:
[1] ـ بحار الأنوار، جلد 22 صفحه 105، و از منابع اهل سنّت: فيض القدير جلد 1 صفحه 272، و با اندكى تفاوت.
[2] ـ سوره يس، آيه 60.
[3] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 19، كشف الغمّة، جلد ص44 واز منابع اهل سنّت: تاريخ الإسلام الذهبى، جلد 3 صفحه 43.
[4] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 20.
[5] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 84.
[6] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 65، و تفسير فرات كوفى، صفحه 581.
[7] ـ سوره قدر، آيه 2 و 3.
[8] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 65.
[9] ـ بحارالأنوار، جلد8 صفحه368، ازمنابع اهلسنّت: شرحمقاصد تفتازانى، جلد2 صفحه 275.
[10] ـ بحار الأنوار، جلد 23 صفحه 94، از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 6، صفحه 22، السنن الكبرى، جلد 8 صفحه 156، و مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 218.
[11] ـ الغدير، جلد 10 صفحه 359، از منابع اهل سنّت: مسند احمد، جلد 3 صفحه 446، مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 219، و كنز العمّال، جلد 6 صفحه 665.
[12] ـ بحار الأنوار، جلد 29 صفحه 331، و از منابع اهل سنّت: مسند احمد، جلد 1 صفحه 275، صحيح بخارى، جلد 8 صفحه 88، مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 224.
[13] ـ از منابع اهل سنّت: كنز العمّال، جلد 1 صفحه 208، المعجم الكبير، جلد 10 صفحه 289، المعجم الأوسط، جلد 3 صفحه 362.
[14] ـ بحارالأنوار، جلد30 صفحه 353، از منابع اهلسنّت: صحيح بخارى جلد5 صفحه 83، مستدرك الحاكم جلد 3 صفحه 154، والمعجم الكبير، جلد 22 صفحه 401.
[15] ـ به جزوه شماره 89 مراجعه نماييد.
[16] ـ الغدير، جلد 10 صفحه 278، و از منابع اهل سنّت: كنز العمّال، جلد 11 صفحه 614، مستدرك الحاكم، جلد 3 صفحه 131.
[17] ـ بحار الأنوار، جلد 22 صفحه 223، و از منابع اهل سنّت: مستدرك الحاكم، جلد 3 صفحه 124، و كنز العمّال، جلد 11 صفحه 603.
[18] ـ بحار الأنوار، جلد 10 صفحه 432، از منابع اهل سنّت: تاريخ مدينه دمشق جلد 42 صفحه 449، شرح نهج البلاغه ابن أبى الحديد، جلد 2 صفحه 297، و تاريخ بغداد، جلد 14 صفحه 322.
[19] ـ شرح نهج البلاغه ابن أبي الحديد، جلد 6 صفحه 50.
[20] ـ از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 4 صفحه 42، مسند احمد، جلد 1 صفحه 6.
[21] ـ الجواهر السنيّة، صفحه 305، از منابع اهل سنّت: مناقب خوارزمى، صفحه 240، تاريخ بغداد، جلد 1 صفحه 274 و با اندكى تفاوت.
[22] ـ بحار الأنوار، جلد 18 صفحه 315.
[23] ـ از منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 4 صفحه 153.
[24] ـ از منابع اهل سنّت: المعجم الكبير، جلد22 صفحه 401.
[25] ـ در بعضى روايات نقل شده كه پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم 120 مرتبه به معراج رفتهاند. تفسير نور الثقلين، جلد 3 صفحه 98
[26] ـ سوره حجر، آيه 29.
[27] ـ سوره تين، آيه 4.
[28] ـ هيچ مخلوقى در نظام هستى از نظر خلقت و اخلاق برتر و بالاتر از انسان يافت نمىشود.
[29] ـ مفردات الفاظ القرآن، صفحه 257.
[30] ـ بحارالأنوار، جلد 43 صفحه 12.
[31] ـ الحقّ المبين، صفحه 310.
[32] ـ بحار الأنوار، جلد 43 صفحه 80، از منابع اهل سنّت: فتح البارى، جلد 9 صفحه 287 و صحيح مسلم، جلد 4 صفحه 1902 با اندكى تفاوت.
[33] ـ از منابع اهلسنّت: تفسير ابنكثير، جلد2 صفحه 15، الدرّالمنثور، جلد 2 صفحه 457.
[34] ـ الحق المبين، صفحه 261.
[35] ـ كتاب سليم بن قيس، صفحه 254، از منابع اهل سنّت: الإمامة والسياسية، جلد 1 صفحه 31.
[36] ـ نهج البلاغه، خطبه 201.
[37] ـ بحار الأنوار، جلد 8 صفحه 53.