آیندهای بس روشن و سعادت بخش و انسانی که شر و فساد از بیخ و بن بر کنده خواهد شد، در انتظار بشریت است. این نظریه الهامی است که دین میکند. نوید مقدس قیام و انقلاب مهدی موعود(عج) در اسلام، در زمینه این الهام است. شهادت رسولالله (ص) :مطابق روایات معتبر، رسول گرامی اسلام، با شهادت از دنیا رفتهاند. برخی شهادت حضرت را در اثر سمی دانستهاند که زنی یهودی در عملیات خیبر، در گوشت گوسفند کرده و به ایشان خورانده بود. اما بر اشکال بزرگی که بر این نظر وارد است، فاصله چهار سالة بین عملیات خیبر تا شهادت رسول الله(ص) میباشد؛ آیا اثر کردن این زهر چهار سال طول کشیده است؟ و لذا نمیتوان پذیرفت که این سم مربوط به خیبر باشد. شاید در تاریخ دست برده و کلمة «خیبر» را بدان افزوده باشند تا خطی را در کوره راههای تاریخ گم کنند. شهادت رسول الله(ص) در برههی حساس و مهمی رخ داده است. درست در زمانی که پیامبر(ص)، سپاه اُسامه را بسیج کردهاند تا به سوی موته پیش رود و شکست پیشین مسلمین در این منطقه را جبران کند، به یک باره و بدون هیچ سابقة قبلی، حال پیامبر(ص) دگرگون میشود؛ اگر اسامه در این نبرد پیروز میشد، سد مستحکم یهود بهسوی قدس فرو میریخت و از سوی دیگر با شکست یهود، نفاق نیز در مدینه شکست میخورد و یهود، آخرین پایگاه امید خویش را هم از دست میداد؛ بنابراین یهود باید برای جلوگیری از فتح قدس به دست پیامبر اسلام(ص) دست به کار شود. اگر پیامبر(ص) تنها یک ماه دیگر زنده بماند و این سپاه به جنبش درآید، مرگ یهود قطعی است. اینجاست که منافقان مدینه، برای حفظ حیات خویش و یهود، پیامبر را زهر مینوشانند. یهودیان دو چهره
گفتیم که یهود برای مقابله با پیامبر عملیاتی را درسه مرحله تعریف کرده بود:
1.ترور یا جلوگیری از پیدایش پیامبر(ص)؛
2. ایجاد استحکامات و موانع بر سر راه پیامبر(ص) برای جلوگیری از رسیدن ایشان به قدس، که آخرین عملیات در موته با وفات پیامبر اکرم(ص) متوقف شد؛
3. نفوذ در سیستم حکومتی پیامبر(ص)، درصورت تشکیل آن.
تاکنون به دو محور نخست عملیات یهود پرداختهایم. اکنون میخواهیم چگونگی نفوذ در سیستم حکومتی پیامبر(ص) را بررسی کنیم.
یهود نسبت به اسلام، اطلاعات جامعی در اختیار دارد. همانگونه که اطلاعات نبیاکرم(ص) را در کتب خود در اختیار دارد. اطلاعات مربوط به جانشینان او را نیز در اختیار دارد و اهل بیت(ع) را همانند فرزندان خود میشناسد. علائم ظهور منجی آخرالزمان(عج) در کتابهای یهود آمده است. کتابهای دانیال، اِرمیا، حزقیل و اَشعیا سرشار از علائم ظهور امام عصر(عج) است. یهود میداند که بر این اساس، کار نبی اکرم(ص) با جانشنیان او ادامه مییابد، بنابراین اگر این پرچمی که امروز در موته متوقف شده، به دست علی(ع) بلند شود و او این عملیات را ادامه دهد و قدس را بگیرد،گویی پیامبر(ص) آنان را گرفته و فتح کرده است؛ پس اگر علی(ع) هم نقطهای را فتح کند، دیگرآن موته متوقف کنند، علی(ع) پس از پیامبر(ص) به این کار مبادرت کرده و به هر حال یهود، شکست خواهند خورد، پس بایستی برای این شرایط نیز تدبیری بچینند؛ و این گروه، جز با نفوذ دادن عواملشان، باز نخواهد شد.
یهود برای نفوذ در سازمان مسلمانان، گروهی را سازماندهی کرد و درون حاکمیت پیامبر(ص) فرستاد. این گروه که برخی از آنان را با نام منافقان میشناسیم کسانی بودند که در ظاهر، اسلام آوردند ولی دل در گرو آن نداشتند و درصدد یافتن فرصتی مناسب برای ضربه زدن به اسلام بودند.
قرآن در آیات بسیاری، آنان را سرزنش کرده، صفاتشان را بر میشمارد. به گزارش تاریخ، بسیاری از این افراد، پیش از اسلام آوردن ظاهری خویش، یا در کسوت یهودی بودهاند، یا با یهودیان ارتباط مکرر داشتهاند، برخی کتابها به نام این افراد نیزا شاره کردهاند؛ هرچند نام برخی دیگر را نمیتوان در کتابها یافت، اما از نحوة سلوک آنان و تاریخ زندگی و چگونگی اسلام آوردنشان میتوان به یهودی بودن یا ارتباطشان با یهود پیبرد. بلاذری، از رفت و آمد اهل نفاق به کنیسة یهود خبر داده و در جای دیگری ضمن بر شمردن عالمان یهودی پناهنده شده به اسلام، میگوید: مالک بن ابیقوقل، عالم یهودی بود که به اسلام پناه آورده ولی اخبار رسول خدا(ص) را به یهودیان میداده است. به جهت یهودی بودن شماری از منافقان، رابطة خوبی میان این دو گروه در صدر اسلام وجود داشته است. تلاش عبدالله بن اُبی، یکی از منافقان رسوا شده، در دو حادثة بنی قینقاع و بنینضیر، برای نجات دوستان یهودیاش، دلیل دیگری این مطلب است.
یهود با نفوذ پیروزمند خویبش در دین مسیح، مسیحیت یهودستیز و اصلاحگر را به دینی بی محتوا و بیپایه تبدیل کرد. تلاشهای پولس، نفوذی یهود در مسیحیت، به اندازهای به بار نشست که پس از یک قرن، اثری از مسیحیت راستین بر زمین نماند. این تجربة موفق یهود، در جلوگیری از گسترش اسلام به کار یهود آمد اما آنان این بار نه پس از رسولالله(ص)، که همزمان با آغاز رسالت او، تلاش خویش را برای نفوذ در دین اسلام آغاز کردند. از این روی میان پیامبر اسلام(ص) و همة پیامبران پیشین تفاوت اساسی وجود دارد. همین نفوذ دشمن و جلب قلوب عوامالناس ازسوی آنهاست که پیامبر(ص) را میآزارد؛ به اندازهای که زبان به شکوی گشوده، میفرماید:
ما اُذیَ اَحَدٌ مِثلَ اُوذیتَ؛
هیچ پیامبری همانند من آزار ندید.
عناصر نفوذی یهود در دو چهره نمایان شدند: برخی با تلاشهای یهود پسندانه و دفاع یهودیان، خواسته یا ناخواسته، ماهیت خویش را به دیگر مسلمانان نمایانده بودند. همانند عبدالله بن ابی، رفاعة بنزیاد، مالک بن ابی قوقل و …، اما برخی، وظیفهای دیگر برعهده داشتند و مأمور بودند که هرگز ماهیت خویش را ابراز نسازند و حتی با ظاهرسازیهای دروغین تا رأس هرم قدرت نیز پیش روند. البته چنین نیست که این افراد، هیچ ردپایی از خویش به جای نگذاشته باشند؛ میتوان در تاریخ نفوذ آنان را اثبات کرد، اما آنان توانستند کار خویش را به درستی پیش برده و همچنان قلوب عوامالناس را همراه خود سازند و حمایت آنان را پس از رسولالله(ص) به دست آورند.
از آنجا که بسیاری از یاران پیامبر(ص) تحمل و پذیرش حقیقت را نداشتند؛ بنابراین رسوا ساختن آن نفوذیها نیز کاری از پیش نمیبرد، هر چند پیامبر(ص) بارها دست به چنین کاری زدهاند، اما تأثیر چندانی در روند تاریخ و نفوذ یهود نگذاشته است. پس از پیامبر(ص) امیرمؤمنان(ع) نیز برای رسوایی خط نفقا بسیار تلاش میکنند. خطبة شقشقیة امیرمؤمنان(ع) در کوفه که شهر ارادتمندان آن حضرت میباشد ایراد شده است، اما حضرت پس از بیان مقدماتی، از سخن باز میماند، چرا که مخاطبان ظرفیت پذیرش ندارند.
در واقع سازمان نفاق، متشکل از عدهای یهودی و عدهای قدرت طلب و عدهای که تنها با پیامبر(ص) دشمنند میباشد. بنابراین این سازمان متشکل از سه گروه: قدرت طلبان؛ یهودیان و مشرکان است.
بسیاری ازمشرکان، همانند ابوسفیان، که دشمن پیامبر بود، به دروغ مسلمان شدهاند؛ آنها به هنگام اسلام را پذیرفتند که اسلام رشد و گسترش یافت و دیگر در آنها توان مقابله با آن نبود، در واقعه با این کار اولاً جان خویش را حفظ کردند و بعد امکان دست یافتن به قدرت را در زمانهای بعد فراهم نمودند.
گروهی نیز مسلمانانی هستند که در پی قدرتاند، بنابراین این عده نیز قابل استفادهاند.
دسته سوم نیز اصالتاً یهودیاند و هرگز ایمان نمیآورند، اما ظاهراً اسلام را میپذیرند.
افراد این سازمان باید به اندازهای قدرت و پایگاه بیابد که بتواند پس از رسول خدا(ص) قدرت به دست گیرد. به اندازهای که جانشین رسول خدا(ص) را کنار زند و براساس هرم قدرت جایگزین شو.
اما چرا پس از حضرت رسولالله (ص) مردم دنبال علیابن ابیطالب(ع) نرفتند؟ چند گونه میتوان به این پرسش پاسخ داد:
1. پیامبر اکرم(ص) اصلاً حضرت علی(ع) را معرفی نکرده بود؛ این پاسخ غلط است؛ چرا که به دلایل پرشمار و متواتر، پیامبر(ص) در غدیر خم، علی(ع) را به ولایت و وصایت منصوب کرده و فرمود: من کنت مولاه فهذا علی مولاه.
2. مردم، علی(ع) را نمیشناختند؛ این نیزغلط است؛ چرا که رسولالله(ص) در جریانات مختلف شأن علی(ع) را به مردم معرفی نموده بود، مضافاً که علی(ع) دارای چنان مناقبی بود که مردم نمیتوانستند او را نشناسند.
3. مردم پیامبر(ص) را قبول نداشتند؛ این نیز غلط است؛ چرا که تودههای مردم مدینه پیامبر(ص) را به گونهای دوست داشتند که نمیگذاشتند آب وضوی ایشان به زمین بریزد و برای تبرک بر میداشتند.
4. در اثر نفوذی که سازمان نفاق در اصحاب پیامبر(ص) پیدا کرد، مردم، کسان دیگری را نیز به موازات پیامبر(ص) قبول داشتند و گوش به اوامرشان میسپردند؛ به اندازهای که با پیروی از آنان، از بیعت با علی(ع) سرباز زدند. این فرمانبری به حدی بود که زهرا(س) پس از پدر آزارهای بسیار دید و در راه رسوا ساختن خط نفاق و دفاع از ولایت به شهادت رسید؛ اما مردم زبان به اعتراض نگشودند و مسببین شهادت او، بر اریکه قدرت باقی ماندند. این در حالی است که دیده بودند رسولالله(ص) بارها دهان فاطمه(س) را میبوسید و میگفت: فاطمة پارة تن من است. هرکه او را بیازارد، مرا آزرده است؛ رضایت خدا در خشنودی او و خشم خداوند در خشم اوست و یا میفرمود: او سرور زنان جهانیان است.