امام حسن عسکری علیه الیلام ویاران خاصش

فضل ابن شاذان از خواص یاران امام عسکری(ع)
مکتب تربیتی امام عسکری(ع) در دوران خفقان عباسیان شکل گرفت و به یمن وجود امام، برکات ارزنده‌ای را برای جامعة اسلامی تا به امروز به جای گذارد و دانشمندان و کتابهای پرباری را امروز از آن گرامی به یادگار داریم. از جمله دانشمندان و فقهایی که از مکتب علمی و تربیتی ایشان بهره گرفتند و حتی آن حضرت، برخی از آنها را وکیل خویش معرفی فرمود، عبارت‌اند از:
احمد بن اسحاق اشعری قمى، حسن بن شکیب مروزى، احمد بن ادریس قمی معلم، حفص بن عمرو العمرى، حسن بن موسی خشاب، سعد بن عبدالله قمى، سید عبدالعظیم حسنى، علی بن جعفر خزایى، عبدالله بن جعفر حمیرى، عثمان بن سعید عمرى، محمد بن حسن صفّار، علی بن بلال و فضل بن شاذان نیشابورى.[1]
شیخ طوسى; نام یکصد و سه نفر از این دانشمندان را در باب اصحاب امام آورده است. با توجه به محدودیت شدید آن حضرت و مراقبت ویژة نظامیان حکومت، اهمیت این آمار روشن می‌شود و این، غیر از کسانی است که در شهرهای مختلف اسلامی با پیک و نامه و یا به صورت شفاهی از آن بزرگوار استفاده برده‌اند. همچنین افرادی هستند که نامشان در حافظة تاریخ ثبت نشده است. آرى، امام عسکری(ع) فقط 6 سال (254 260 ق) امامت امت را عهده‌دار شد؛ ولی در این مدت کوتاه برای هدایت اندیشه‌های مسلمانان و سیراب‌کردن انسانهای تشنة معارف و معنویت، از هیچ کوششی فروگذار نکرد و با مناطق مختلف جهان اسلام ارتباط برقرار، و مردم مشتاق را راهنمایی نمود.
در عصر حضرت عسکری(ع) افراد متعددی از شهرها و مناطقی چون: بغداد، نیشابور، قم، رى، بلخ و سمرقند از رهنمودها و رهبریهای داهیانة آن برگزیدة الهی برخوردار بودند و انوار هدایت و تعلیمات امامت آن حضرت، در آن روزگاران در گوشه‌گوشة جهان اسلام پرتوافشان بود.[2]
شاگرد ممتاز مکتب اهل بیت:
ابومحمد فضل بن شاذان بن خلیل ازدى، فقیه صاحب‌نظر، مفسّر حاذق، دانشمند شهیر، مؤلف گرانقدر در علوم و فنون اسلامى، از سران متکلّمان شیعه، زبردست در عرصة مناظره با مخالفان اهل بیت: و از یاران نزدیک امام حسن عسکری(ع) است. او همچنین توفیق خدمت به امام رضا(ع)، امام جواد(ع) و امام هادی7 را در کارنامة خویش دارد. تولد وی را در سال 180 ق تخمین زده‌اند.
پدرش از راویان احادیث ائمه: و اصحاب یونس بن عبدالرحمان بود و روایات ارزشمندی از اهل بیت: نقل کرده است. فضل نیز تحت تربیت چنین پدرى، نشو و نما کرد و به کمالات عالیه نائل شد. وی علم قرائت را در نوجوانی از اسماعیل بن عباد در بغداد فرا گرفت و علم حدیث را نیز از فقیه عارف و عابد، حسن بن علی بن فضال آموخت. همچنین علم کلام و سایر علوم را با اشتیاق فراوان نزد اساتید عصر تحصیل کرد.[3]
مبلّغ راستین ولایت
این متکلّم فقیه و محدّث سرشناس با نقل روایات کتاب سلیم بن قیس هلالی در کتاب «اثبات الرجعه» خود، در مقام دفاع از ولایت امام علی(ع) عشق و علاقة خود را به خاندان وحی به منصة ظهور رسانده[4] و در آثار دیگرش نیز همین شیوه را پیش کشیده است.
سرآمد مهدی‌پژوهان
در میان موضوعات مختلفی که علمای پیشین بدانها پرداخته‌اند، موضوع غیبت امام عصر(ع) از جایگاه خاصّی برخوردار بوده است. علمای شیعه، عنایتی خاص به این موضوع داشته و در این زمینه، تألیفات فراوانی ارائه کرده‌اند تا جایی که طبق نقل کتاب‌شناس بزرگ تشیّع، شیخ آقا بزرگ تهرانی در الذریعة، افزون بر چهل کتاب و رساله با عنوان «الغیبة» از سوی فقها، متکلّمان و محدّثان بزرگ شیعه، طی قرون متمادی به رشتة تحریر درآمده است.
از جملة این بزرگان می‌توان به ابومحمد فضل بن شاذان (م 260 ق)، ابوجعفر محمد بن علی بن العزافر (م 323 ق)، ابوبکر محمد بن القاسم البغدادی (م 332 ق)، ابوعبدالله محمد بن ابراهیم بن جعفر النعمانی (م 360 ق)، ابوجعفر بن علی بن الحسین معروف به شیخ صدوق (م 381 ق)، ابوعبدالله بن محمد بن النعمان معروف به شیخ مفید (م 413 ق)، ابوالقاسم علی بن حسن الموسوى، معروف به سید مرتضی علم‌الهدی (م 436 ق)، ابوجعفر محمد بن حسن بن علی معروف به شیخ طوسى (م 460 ق) و… اشاره کرد. حتی برخی از بزرگان شیعه به تألیف یک کتاب و رساله اکتفا نکرده و کتابها و رساله‌های متعددی دربارة این موضوع تألیف کرده‌اند.[5]
فضل بن شاذان از پیشتازان عرصة پژوهش در مهدویت است و این امر، از عمق بینش و اعتقاد راسخ او به ظهور منجی عالم بشریت در صحنة گیتی حکایت دارد.
آرى، قدیمی‌ترین اثر شیعی دربارة عقیده به ظهور مهدی(ع) که به دست ما رسیده است، کتاب «غیبت» و یا کتاب «قائم» از فضل بن شاذان نیشابوری است. وی معاصر نعیم بن حماد مروزی از علمای اهل سنت بوده است که او نیز دربارة مهدویت تألیف دارد. ابن ‌شاذان، کتاب خویش را پیش از ولادت و غیبت حضرت مهدی(ع) تألیف کرده است.[6]
نکته قابل توجه آنکه قول معتبر در تاریخ ولادت امام زمان(ع) سال 255ق است که فضل بن شاذان روایت کرده و واسطة او شخصیّتی مثل جناب «محمد بن علی بن حمزة بن حسین بن عبیدالله بن عباس بن علی بن ابی‌طالب»8 است.[7]
تأییدهای ویژة امام عسکری(ع)
به گواهی تاریخ، امام عسکری(ع) بیش‌ترین نفوذ را در منطقة خراسان به ویژه شهر نیشابور داشته است. فضل بن شاذان هم از شخصیتهای برجستة نیشابوری است که پیشوای یازدهم، برخی تألیفات وی را تأیید کرده و فرموده است: «صحیح و شایسته است که به مطالب آنها عمل شود.» آن امام همام، دربارة این شخصیت فرمود: «أَغْبِطُ أَهْلَ خُرَاسَانَ لِمَکَانِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ وَ کَوْنِهِ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ؛[8] من به سبب موقعیت فضل بن شاذان و حضورش در میان اهل خراسان، به آنها غبطه می‌خورم.»
در روایت دیگری امام یازدهم از این شخصیت فرزانه به صراحت دفاع کرده است. در آن روایت، محمّد بن ابراهیم وراق سمرقندی گفته است که سالی به حج رفتم. تصمیم داشتم ضمن سفر، دوستم بورق بوشنجانی را در اطراف شهر هرات ببینم و با او تجدید عهد کنم. وی معروف به راستى، درستى، پرهیزگارى، صلاح و نیکی بود. نزد او رفتم. صحبت از فضل بن شاذان به میان آمد. دوستم بورق گفت که فضل بن شاذان به شدت بیمار، و به دل درد جانکاهی مبتلا شده بود.[9]
به تازگی که برای حج رفته بودم، در عراق، نزد محمّد بن عیسی عبیدی رفتم که شخصیتی فاضل بود. دیدم اطرافش را گروهی گرفته و همه محزون و اندوهگین‌اند.
به آنها گفتم: «شما را چه شده است؟» گفتند: «حضرت عسکری(ع) را زندانی کرده‌اند.» من از آنان جدا شدم و با نگرانی و ناراحتی تمام، به سرزمین حجاز برای مراسم حج رفتم. وقتی از حج بازگشتم، باز هم در عراق، نزد محمّد بن عیسی رفتم. دیدم ناراحتی و حزن از ایشان برطرف شده است. پرسیدم: «چه خبر؟» گفتند:‌ «امام را آزاد کردند.»
من نیز با شادمانی تمام وارد سامرا شدم و با خود کتاب «یوم و لیله» از فضل بن شاذان را داشتم. خدمت امام رسیدم و آن کتاب را به ایشان نشان دادم و عرضه داشتم: «فدایت شوم! این کتاب را ملاحظه بفرمایید و نظرتان را دربارة آن برایم بگویید.» آن جناب، کتاب را گرفت و صفحه‌صفحه ورق زد و فرمود: «هَذَا صَحِیحٌ یَنْبَغِی أَنْ یُعْمَلَ بِهِ؛ این [کتاب] درست است، شایسته است که به [مطالب] آن عمل شود.» بعد عرض کردم: «آقا! فضل بن شاذان خیلی بیمار است. مردم شایع کرده‌اند این ناراحتی او به سبب نفرینی بوده است که شما درباره‌اش کرده‌اید؛ زیرا از وی ناراحت شده بودید که گفته است: وصی و جانشین ابراهیم بهتر از جانشین محمد9 بوده است. آیا این درست است؟ یا اینکه چنین حرفی را نزده بود و بر او دروغ بسته بودند؟» فرمود: «نَعَمْ کَذَبُوا عَلَیْهِ وَ رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْل؛ بله بر او دروغ بسته بودند. و خداوند فضل را رحمت کند. خداوند فضل را رحمت کند.»
پس از سفر عراق از محضر امام به وطنم برگشتم؛ ولی با کمال شگفتی دیدم فضل بن شاذان در همان روزهایی که امام فرمود: «رَحِمَ اللَّهُ الْفَضْلَ» از دنیا رفته است.[10]
درایت و شایستگی ستودنى
از دیگر امتیازات این عالم بی‌نظیر، ظرفیت علمى، عقلی و دینی او نزد امامان معصوم: است. رسول خدا(ص) فرمود: «إِنَّا مَعَاشِرَ الْأَنْبِیَاءِ أُمِرْنَا أَنْ نُکَلِّمَ النَّاسَ عَلَى قَدْرِ عُقُولِهِمْ؛ ما گروه پیامبران، مأموریم که با مردم به میزان فهم و خردشان صحبت کنیم.»[11] پیشوایان معصوم: نیز که جانشینان پیامبرند، برای هر کس به اندازه عقل و درکشان، از مطالب و معارف می‌آموزند.
از فضل بن شاذان در کتاب «علل الشرایع» بسیاری از علل و فلسفة احکام و اصول شرعی نقل شده و در پایان فضل بن شاذان هم تصریح دارد که همه را از حضرت رضا(ع) شنیده و حفظ کرده است. این امر، شاهد واضحی بر هوشمندى، قدرت فهم، کسب اعتماد معصوم و ظرفیت بالای اوست که امام رضا(ع) وی را لایق دانسته و بسیاری از فلسفة احکام را به او آموخته است.[12]
جانشین بزرگان
سهل بن بحر فارسی گفته است از فضل بن شاذان شنیدم که می‌گفت: «من، جانشین جمعی از بزرگان هستم که از پیش رفتند؛ مانند: محمّد بن ابی عمیر و صفوان بن یحیى. پنجاه سال در خدمت ایشان بودم و از ایشان استفاده می‌کردم. وقتی هشام بن حکم وفات کرد، یونس بن عبدالرحمان، خلیفة او در رد بر مخالفان بود و چون یونس وفات یافت، خلیفة وی در رد بر مخالفان «سکاک» بود و او نیز از میان رفت و امروز این رسالت سنگین بر عهدة من است.»[13]
وی همچنین، حدیث را از ابوثابت، حماد بن عیسى، صفوان بن یحیى، عبدالله جبلة، عبدالله بن الولید العدنى، محمد بن ابی‌عمیر، محمد بن سنان، محمد بن یحیى، یونس بن عبدالرحمان روایت می‌کند.[14]
در سنگر تقیه
زمانی عبدالله بن طاهر از عوامل حکومت عباسیان در نیشابور، فضل بن شاذان را از نیشابور اخراج کرد و سپس دوباره وی را به نیشابور دعوت نمود؛ ولی به این شرط که اعتقادات خود را برای فرماندار بنویسد. فضل نیز مسائل اعتقادی خود را از توحید، عدل و نبوت برای او نوشت و به نظر عبدالله رسانید. او گفت: «این قدر کافی نیست. می‌خواهم که اعتقاد تو را دربارة خلفای سلف بدانم.» پس فضل نیز گفت: «ابابکر را دوست دارم و از عمر بیزارم.» عبدالله گفت: «چرا از عمر بیزارى؟» گفت: «زیرا عباس را از شورا بیرون کرد و به سبب القای این جواب لطیف که متضمن خوشامد عباسیان بود از دست آن ظالم شقی نجات یافت.»[15]
نقل 777 روایت و تألیف 180 کتاب
بنا به نوشتة آیت الله خوئى، روایت وی در کتب اربعه به 775 روایت بالغ شده است و برخی دیگر گفته‌اند تعداد روایتش، بالغ بر 777 روایت می‌شود.[16]
همچنین طبق نوشتة شخصیت‌نگاران شیعه، تعداد تألیفات فضل بن شاذان به 180 تألیف می‌رسد که برخی از آنان عبارت‌اند از: الردّ علی الفلاسفه، الردّ علی أهل التعطیل، الرّدّ علی الغلاة، الردّ علی الاصمّ، الرّدّ علی القرامطة، الرّدّ علی الحشویة، الرّدّ علی الحسن البصری فی التفضیل، محنة الإسلام، الرّدّ علی الثنویة، الفرائض الکبیر، الفرائض الاوسط، الفرائض الصغیر، السنن، الطلاق، المتعتین: متعة النساء و متعة الحجّ، فضل امیر مؤمنان(ع)، کتاب الملاحم، کتاب الخصال فی الامامة، القائم7، معرفة الهدی و الضلالة، التفسیر، العروس و هو کتاب العین، العلل و کتاب الدیباج.
از منظر اهل فضل
نجاشى، رجال‌شناس بزرگ امامیه در ستایش فضل بن شاذان می‌گوید: «او ثقه و از بزرگان فقها و متکلّمان شیعه و در این طایفه دارای مقام و جلالتی است. وی مشهورتر از آن است که ما به توصیف او بپردازیم. او دارای دانش بیکران، ناقل روایات فراوان و تألیفات بسیار است.»[17]
شیخ طوسى نیز در این‌باره می‌نویسد: «وی فقیه، متکلّم و دانشمند جلیل القدر شیعه و دارای تألیفات فراوانی است.»[18]
محدّث قمی نیز مقام فضل را این چنین می‌ستاید: «ابومحمّد فضل بن شاذان بن خلیل ازدی نیشابوری ثقة‌جلیل‌القدر از یاران حضرت ابو محمّد عسکری(ع) و از فقها و متکلّمان شیعه و شیخ طایفه و بسیار عظیم‌الشأن و اجل از توصیف است. از حضرت جواد(ع) حدیث روایت کرده است و گفته‌اند از حضرت رضا(ع) نیز روایت کرده است. پدرش از اصحاب یونس است. فضل، صد و هشتاد کتاب تصنیف کرده و حضرت ابومحمّد عسکری(ع) دو دفعه و به روایتی سه مرتبه بر او ترحم فرموده و شیخ کشى، روایاتی را در مدح او ذکر کرده است:[19]
وفات (260 هجری)
فضل بن شاذان، پس از عمری خدمت به اهل بیت: در اواخر عمر خود در روستایی در حوالی بیهق ساکن شده بود. او که زبان برّان اهل بیت: بود و در مقام دفاع از باورهای حق خود، از هیچ کوششی دریغ نمی‌کرد، به کینة دشمنان اهل بیت: دچار شد. آنان که در عرصة منطق نمی‌توانستند پاسخ او را بگویند، به ناچار، قصد نابودی و کشتن وی را در سر می‌پروراندند. وقتی فضل بن شاذان از منظور شوم آنان اطلاع یافت و احساس کرد خوارج برای نابودی‌اش خروج کرده‌اند، برای فرار از چنگ آنان بار سفر بست و از آنجا گریخت؛ ولی متأسفانه بر اثر فشار و رنج سفر، سخت بیمار شد و در سال 260 هجری در ایام امامت حضرت امام حسن عسکری(ع) درگذشت و ابوعلی بیهقی بر وی نماز گزارد.[20] امروزه بر قبر او در نیشابور، گنبد و بارگاهی ساخته‌اند و محل زیارت و مطاف شیفتگان علم و فضیلت است.
محدّث قمی در این‌باره می‌نویسد: «قبرش در سرزمین نیشابور قدیم که خارج از بلد نیشابور این زمان است، به فاصلة یک فرسخ تقریباً، با بقعه و صحنی مشهور است. بر سنگ قبر او نوشته‌اند:
«هذا ضَریحُ النَّحْریرِ المُتَعالِ الرّاوی مِنَ الاِمامَینِ اَبی الْحَسَنَ عَلِیِّ بنِ موسی و ابی جعفرٍ الثّانی علیهم السّلام زُبْدَةُ الرُواةِ وَ نُخْبَةُ الهُداةِ وَ قُدْوَةُ الاَجلّاءِ المُتکلّمین و أسوَةُ الفُقَهاءِ المُتقدّمینَ الشَّیخُ العلیمُ الجَلیلُ الفَضْلُ بْن شاذانِ بْنِ الخَلیلِ طاب اللهُ ثَراهُ قَدْ وَصَلَ بِلِقاءِ رَبِّهِ فی سَنَةِ 260.»[21]
فضل بن شاذان از پیشتازان عرصة پژوهش در مهدویت است و این امر، از عمق بینش و اعتقاد راسخ او به ظهور منجی عالم بشریت در صحنة گیتی حکایت دارد.
پی نوشت ها:
[1]. رجال الشیخ، محمد بن حسن طوسى، نشر اسلامى، ص 395 و قصص الأنبیاء، سید نعمت الله جزایرى، نشر کتابخانه آیت الله مرعشى، ص 852.
[2]. در این باره نوشتاری از نگارنده در ماهنامه کوثر، ش 60، با عنوان «انوار امام در آفاق جهان» منتشر شده است.
[3]. رجال نجاشى، ابوالعباس نجاشى، نشر اسلامى، ص 307 و موسوعه طبقات الفقهاء، ج 3، ص 430 و 431.
[4]. اسرار خاندان آل محمد:، سلیم بن قیص هلالى، نشر ارمغان یوسف، ص 58.
[5]. الذریعه الی تصانیف الشیعه، شیخ آقا بزرگ طهرانى، نشر دارالاضواء، ج 16، ص 83.
[6]. عصر ظهور، علی کورانى، چاپ و نشر بین‌الملل، ص 393.
[7]. منتخب‌الاثر، لطف الله صافی گلپایگانى، فصل سوم، باب اول، ص 320 ‌.
[8]. رجال‌کشى، ج 2، ص 820؛ وسائل الشیعه، ج 27، ص 101، باب وجوب العمل بأحادیث النبی9.
[9]. البته این بیماری فضل، احتمالاً به سبب همان سفر اجباری او بوده است که دشمنان اهل‌بیت: به منزل مسکونی‌اش در بیهق حمله کردند و او برای رهایی از دست خوارج به کوه و صحرا پناه برد و متأسفانه این بیماری، به وفاتش منجر شد.
[10]. رجال‌کشى، ص 537 و بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسه الوفا، ج 50، ص 300.
[11]. الکافى، محمد بن یعقوب کلینى، دارالکتب الاسلامیة، ج 1، ص 23.
[12]. علل الشرائع، شیخ صدوق، نشر ائمه، ج 1، ص 273، باب 182، ح 9.
[13]. معجم رجال الحدیث، سید ابوالقاسم خوئى، ج 14، ص 312.
[14]. همان، ص 319.
[15]. همان، ص 313.
[16]. موسوعه طبقات الفقهاء، جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق(ع)، قم، 1418 ق، ج 3، ص 430 و 431.
[17]. رجال نجاشى، ص 307.
[18]. الفهرست، شیخ طوسى، نجف، مکتبة مرتضویه، ص 124.
[19]. منتهی الآمال، شیخ عباس قمى، نشر اسلامىه، ج 2، ص 356.
[20]. معجم رجال‌الحدیث، سید ابوالقاسم خوئى، ج14، ص 315.
[21]. منتهی الآمال، ج 2، ص 356.
احمد بن اسحاق، نماینده ویژه امام عسکرى علیه السلام
احمد بن اسحاق قمى، عالمى جلیل القدر، فقیهى پرهیزگار و نماینده ویژه و مورد اعتماد امام عسکرى علیه السلام در شهر قم بود. همچنین این محدث بزرگوار قرن سوم، یکى از چهره هاى درخشان شیعه است که در عصر خود مورد عنایت امام زمان خویش قرار گرفت.
افزون بر آن، او مرجعیت دینى ویژه اى نیز در قم داشت. حتى زمانى متولّى اوقاف و روزگارى کارگزار پیشواى یازدهم شد. احمد بن اسحاق دوست خصوصى و محرم راز امام عسکرى علیه السلام و رابط بین حضرت و شیعیان قم بود، و وجوهات جمع آورى شده را در سفرهاى متعدد به حضور امام علیه السلام تقدیم مى کرد. همچنین براى تحصیل علم وکمال از محضر پیشوایان معصوم، مسافرتهایى به سامرا و ناحیه حجاز داشته است.
از دیگر توفیقات احمد بن اسحاق این است که به جز امام یازدهم، به محضر سه امام دیگر نیز (امام جواد و امام هادى و حضرت مهدى علیهم السلام ) نایل آمده و معجزاتى را از آن بزرگواران مشاهده کرده وجواب نامه هایى از طرف حضرت ولىّ عصر ارواحنا فداه (که اصطلاحا توقیع گفته مى شود) دریافت داشته است.
عصر امام عسکرى علیه السلام
براى شناخت شخصیت احمد بن اسحاق ناچاریم تأمّلى در عصرى که وى در آن زندگى مى کرد و فعالیتهاى حضرت عسکرى علیه السلام داشته باشیم؛ چرا که حضرت مهم ترین تأثیر را در افکار و آرمانهاى وى داشت. آن حضرت با وجود سخت ترین تدابیر امنیتى و فشارهاى سیاسى، از هیچ کوششى در راه انجام وظیفه خطیر امامت فروگذارى نمى کرد. از جمله فعالیتهاى آن حضرت مى توان به تربیت انسانهاى کارآمد اشاره کرد.
امام علیه السلام با اقدامات سرّى، بین شیعیان مناطق مختلف ارتباط ایجاد مى کرد و از طریق نمایندگان و سفرا و اعزام پیکها و نامه ها به آنان، در نگهبانى از شریعت آسمانى مى کوشید. شیخ طوسى رحمه الله در کتاب رجالش حدود صد نفر را نام مى برد که با حضرت ارتباط داشته، از یاران و شاگردان برجسته اش محسوب مى شدند که یکى از آنان احمد بن اسحاق است.
از تبار پاکان
بسیارى از خویشاوندان احمد بن اسحاق، از اصحاب ائمه علیهم السلام و از محدّثین بزرگ و مؤلّفین برجسته بوده و از ائمه هدى علیهم السلام روایات بسیارى نقل کرده اند که در کتابهاى معتبر حدیث از جمله در کتب اربعه به چشم مى خورد.
اجداد این مرد پرتلاش و ممتاز قمى در شهر کوفه سکونت داشتند و از طایفه مشهور و معروف اشعرى بوده اند. جدّ چهارم احمد بن اسحاق، احوص بن سائل اشعرى در سال 121 ه . ق در قیام زید فرزند امام زین العابدین علیه السلام شرکت کرد و فرماندهى سپاه او را بر عهده گرفت و بعد از شهادت زید، به همراه دیگر یاران آن شهید دستگیر شد. بعد از چهار سال حبس، در زندان حجاج، با شفاعت برادرش عبد اللّه آزاد شد و همراه او به قم هجرت کردند و طایفه بزرگ شیعیان اشعرى را بنیان نهادند.
پدرش؛ اسحاق بن عبد اللّه بن سعد از راویان مورد اعتماد و محدّثان عادل قم بود. او به محضر امام صادق علیه السلام و امام کاظم علیه السلام شرفیاب شد و از محفل الهى آن دو بزرگوار توشه برچید. بزرگان علم رجال از او به نیکى یاد کرده و به عدالتش تصریح نموده اند. احمد بن زید، محمد بن ابى عمیر، على بن بزرج وافرادى دیگر از اسحاق ـ که تا قبل از سال 183 هجرى زنده بوده است ـ روایت نقل کرده اند.
منزلت خاندان اشعرى
براى شناخت این خاندان، به روایتى از امام صادق علیه السلام اشاره مى کنیم. عیسى بن عبد اللّه قمى، یکى از افراد ممتاز خاندان اشعرى، ملاقاتى با حضرت صادق علیه السلام داشت. امام بعد از استقبال گرم، میان دو چشم عیسى را بوسید و فرمود: «عیسى از ما اهل بیت است.» یکى از حاضران پرسید: عیسى از اهل قم است، چگونه مى تواند از شما اهل بیت باشد؟ حضرت در پاسخ فرمود: «عیسى بن عبد اللّه، مردى است که زندگى و مرگ او با زندگى و مرگ ما در آمیخته است.»
محرم راز حضرت عسکرى علیه السلام
چنان که گفتیم، احمد بن اسحاق از نزدیک ترین یاران امام عسکرى علیه السلام نیز محسوب مى شد و با اینکه در شهر قم مى زیست، علاقه اش به امام عسکرى علیه السلام او را از قم به سامرا مى کشانید. به این ترتیب، از دریاى کمالات یازدهمین کوکب فروزان امامت توشه ها برگرفت. او به عنوان محرم اسرار امام از برخى رازها آگاه مى شد که یکى از آنها خبر ولادت با سعادت حضرت بقیة اللّه الاعظم (ارواحنا فداه) است که امام عسکرى علیه السلام توسط پیک ویژه خویش، احمد را از تولد فرزندش آگاه ساخت. متن نامه حضرت که با دست خط مبارک خویش خطاب به احمد بن اسحاق نوشت، چنین است:
«فرزند ما متولد شد. باید آن را از دیگران پوشیده بدارى؛ زیرا ما به جز دوستان نزدیک خویش کسى را از آن آگاه نکرده ایم و ما دوست داشتیم که به تو خبر دهیم تا خداوند تو را به وسیله این خبر خوشحال گرداند. همان طور که ما هم خوشحال شده ایم والسلام.»
دیدار مهدى موعود علیه السلام
در اثر اختناق سیاسى که از سوى حکمرانان عباسى اعمال مى شد، موضوع جانشینى بعد از حضرت عسکرى علیه السلام در هاله اى از ابهام قرار داشت و غیر از دوستان مورد اعتماد کسى از آن آگاه نبود. شیعیان در این باره از احمد بن اسحاق که نماینده حضرت بود، سؤالاتى کردند و او براى اینکه در این باره اطلاعات بیش ترى کسب کند وجانشین حضرت را با چشم خود ببیند، عزم سفر کرد و در شهر سامرا به محضر حضرت عسکرى علیه السلام شرفیاب شد. قبل از اینکه لب به سخن بگشاید و در مورد جانشین ایشان سؤال کند، امام حسن عسکرى علیه السلام فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! خداوند متعال از اوّل خلقت آدم تا امروز زمین را خالى از حجت قرار نداده است و تا قیامت هم خالى نخواهد گذاشت؛ حجتى که به واسطه او گرفتاریها را از اهل زمین دفع مى کند و به سبب او باران نازل مى شود و به میمنت وجود وى برکات نهفته در دل زمین را آشکار مى سازد.»
احمد پرسید: یا ابن رسول اللّه! حجت خدا بعد از شما کیست؟ حضرت به درون خانه رفت و لحظه اى بعد کودکى سه ساله را که رخسارش همچون ماه شب چهارده مى درخشید، در آغوش گرفته، بیرون آورد و فرمود:
«اى احمد بن اسحاق! اگر در نزد خداوند متعال و ائمه اطهار علیهم السلام مقامى والا نداشتى، فرزندم را به تو نشان نمى دادم. این کودک هم نام و هم کنیه رسول خدا صلى الله علیه و آله است و همین کودک است که زمین را بعد از آنکه از ظلم پر شد، پر از عدل خواهد کرد. اى احمد بن اسحاق! فرزندم همانند خضر و ذوالقرنین است. به خدا سوگند او غیبتى خواهد داشت و در زمان غیبت، غیر از شیعیانِ ثابت قدم و دعا کنندگان در تعجیل فرجش، کسى اهل نجات نخواهد بود.
احمد از امام علیه السلام پرسید: سرورم! آیا نشانه اى هست که مطمئن شوم این کودک همان قائم آل محمد صلى الله علیه و آله است؟ در این هنگام کودک لب به سخن گشود و گفت: «اَنَا بَقِیَّةُ اللّهِ فِى اَرْضِهِ وَالْمُنْتَقِمُ مِنْ اَعْدائِهِ فَلا تَطْلُبْ اَثَرا بَعْدَ عَیْنٍ یا اَحْمَدَ بْنَ اِسْحاق؛ من آخرین حجت خدا بر روى زمین هستم و از دشمنان او انتقام خواهم گرفت. اى احمد! وقتى حقیقت را با چشم خود دیدى، دیگر نشانه اى مخواه!»
احمد بن اسحاق از اینکه توانسته بود هم پاسخ سؤال خویش را دریافت کند و هم آخرین سفیر خداوند را مشاهده نماید، بسیار شاد شد. فرداى همان روز با اشتیاقى افزون تر به دیدار امام عسکرى علیه السلام شتافت و پاسخ بقیه سؤالات خویش را دریافت کرد.
شوق وصال یار
سعد بن عبد اللّه اشعرى، یکى از محدثین نامدار شیعه، مى گوید: سؤالات زیادى را یادداشت کرده بودم تا از احمد بن اسحاق بپرسم؛ زیرا او بهترین همشهرى من و نزدیک ترین دوست امام حسن عسکرى علیه السلام بود. وقتى به دنبال او رفتم، معلوم شد به قصد سفر به سامرا از شهر خارج شده است. بى درنگ به راه افتادم، در بین راه او را ملاقات و علت دیدار را بیان کردم و گفتم طبق معمول پرسشهایى آورده ام که جواب بگیرم. وى در حالى که از این دیدار خوشحال بود، به من گفت: خوب شد آمدى، همراهم باش؛ زیرا من به شوق دیدار مولایمان حضرت عسکرى علیه السلام به سامرا مى روم و سؤالاتى در رابطه با تأویل و تنزیل قرآن دارم. با هم برویم و پاسخهایمان را از منبع وحى بگیریم؛ زیرا اگر به محضر آقا برسى، با دریایى از شگفتیهاى تمام ناشدنى و غرائب بى پایان روبرو خواهى شد.
وقتى وارد سامرا شدیم، مستقیما به منزل امام عسکرى علیه السلام رفتیم و بعد از کسب اجازه، یکى از خدمتگزاران ما را به داخل منزل راهنمایى کرد. وقتى وارد شدیم، صحنه اى دیدم که زیبایى اش را نمى توانم مجسّم کنم. وقتى چشمم به جمال دل آراى حضرت عسکرى علیه السلام افتاد، مشاهده کردم که رخسارش مانند ماه شب چهارده مى درخشید و کودکى روى زانویش نشسته بود که در شکل و زیبایى به سیاره مشترى شباهت داشت. موى سرش از دو سو تا بناگوش مى رسید و میان آن باز بود، مانند الفى که در بین دو واو قرار گیرد.
به حضرت سلام کردیم. آقا که مشغول نوشتن نامه بود، با مهربانى جواب فرمود و ما را به حضور پذیرفت.
در ادامه این دیدار، احمد بن اسحاق امانتهاى ارسالى را که شامل صد و شصت کیسه درهم و دینار ممهور به نام صاحبانشان بود و در داخل یک کیسه بزرگ قرار داشت، به محضر حضرت تقدیم کرد. امام عسکرى علیه السلام رو به کودک کرد و فرمود: فرزندم! هدایاى دوستان و شیعیانت را تحویل بگیر! کودک لب به سخن گشود، عرضه داشت: آقاى من! آیا سزاوار است دستهاى پاکم را به این هدایاى آلوده که حلال آن به حرامش مخلوط شده است، دراز کنم؟
امام علیه السلام به احمد فرمود: اى فرزند اسحاق! محتویات کیسه را خالى کن تا فرزندم (مهدى علیه السلام ) حلال را از حرام جدا کند. احمد کیسه ها را یکى پس از دیگرى بیرون آورد و آن کودک آنها را با نام صاحب سکه، محل سکونت صاحب آن، مقدار سکه ها، چگونگى به دست آوردن آن مال وعلت حلال و حرام بودنش را مشخص فرمود. احمد که آنها را باز مى کرد، همان طور مى یافت که آن کودک فرموده بود، تا اینکه کیسه ها تمام شد… .
امام عسکرى علیه السلام فرمود: راست گفتى فرزندم! آن گاه حضرت خطاب به احمد گفت: اى پسر اسحاق! تمام این پولها را جمع کن و به صاحبانشان برگردان و یا سفارش کن به آنها برسانند. ما نیازى به آنها نداریم. فقط پارچه آن پیرزن را بیاور! احمد که آن پارچه را در خورجین جا گذاشته بود، خواست به بیرون از خانه برود و آن را بیاورد. امام عسکرى علیه السلام رو به من کرد و فرمود: اى سعد! تو براى چه آمده اى؟ عرض کردم: احمد مرا به زیارت شما تشویق کرد. حضرت فرمود: مسائلى را که مى خواستى بپرسى، چه شد؟ گفتم: آقا! همچنان بدون جواب مانده اند. فرمود: از نور چشم من سؤال کن و به کودک خردسال اشاره نمود.
من سؤالهایم را مطرح کردم و جوابهاى کافى را از او گرفتم، تا اینکه وقت نماز رسید. در این موقع، امام عسکرى علیه السلام با فرزند گرامى اش برخاسته، آماده نماز شدند. من نیز از خدمت آنها اجازه گرفته، به دنبال احمد بن اسحاق رفتم. وقتى او را پیدا کردم، دیدم که گریه مى کند. پرسیدم: چرا گریه مى کنى؟ گفت: پارچه امانتى را که امام علیه السلام از من خواست، گم کرده ام. گفتم: ناراحت نشو، برو واقعیت را به حضرت بگو! او رفت و لحظه اى بعد در حالى که صلوات مى فرستاد و شادى در صورتش موج مى زد، برگشت. پرسیدم: چه شد؟ گفت: پارچه امانتى زیر پاى امام پهن بود و حضرت روى آن نماز مى خواند.
عنایت ویژه امام به احمد
احمد بن اسحاق مى گوید: روزى در یکى از ملاقاتها به خدمت حضرت ابى محمد امام عسکرى علیه السلام رسیدم و درخواست کردم چیزى بنویسد که من خطّش را ببینم تا هر وقت دیدم، بشناسم. فرمود: بسیار خوب، سپس فرمود: اى احمد! خط با قلم درشت و ریز در نظرت مختلف مى نماید. مبادا به شک افتى! (اسلوب خط را ببین، نه ریز و درشتیش را!) آن گاه دوات طلبید و خط نوشت. وقتى مى نوشت، با خود گفتم: تقاضا مى کنم قلمى را که با آن مى نویسد، به من ببخشد، چون از نوشتن فارغ شد، با من حرف مى زد و تا مدتى قلم را با دستمالش پاک مى کرد. سپس فرمود: بگیر، اى احمد! و قلم را به من داد.
هدیه حضرت مهدى علیه السلام
محمد بن احمد قمى، نامه اى به ناحیه مقدسه حضرت مهدى علیه السلام نوشت و در ضمن آن یادآور شد که احمد بن اسحاق قمى مى خواهد همراه من به سفر حج بیاید و به هزار دینار نیازمند است. اگر صلاح مى دانید، این مبلغ پول را به عنوان قرض به احمد بپردازم، تا پس از به جاى آوردن مراسم و بازگشت به دیار خویش، قرضش را بپردازد. امام علیه السلام در جواب چنین مرقوم فرمود: این مبلغ را به عنوان هدیه به او مى دهیم و پس از بازگشت از زیارت خانه خدا نیز مبلغ دیگرى به او خواهیم داد.
مقام علمى
احمد بن اسحاق افزون بر اینکه امین، وکیل و سفیر حضرت عسکرى علیه السلام بود و بعد از ایشان نمایندگى امام زمان علیه السلام در شهر مقدس قم را بر عهده داشت، به عنوان یک محدث راستگو و مورد اعتماد دانشمندان امامیه مطرح و محسوب مى شد. بنا بر نقل «معجم رجال الحدیث» او در سلسله اسناد 67 روایت قرار گرفته است و روایاتش در کتب حدیث شیعه مثل کتب اربعه و «غیبت» شیخ طوسى نقل شده است. این دانشمند فرزانه، علاوه بر چیره دستى در علم حدیث و احکام که مرجع خاص و عام بود و مردم براى حلّ مسائل دینى به او رو مى آوردند، سفرهاى متعددى به عراق و حجاز داشت که در این سفرها مسائل مختلف کلامى، علوم قرآنى و اطلاعات تاریخى را از ائمه آموخته بود و اطلاعات جامعى در این زمینه ها داشت.
موقعیت علمى و مرجعیتش مقبولیت همگانى داشت. روزى محمد بن ابى العلاء و یحیى بن محمد که از دانشمندان شیعه بودند، در بحث تاریخى اختلاف پیدا کردند و بعد از مجادله و بحثهاى طولانى، تصمیم گرفتند براى حلّ مسئله و یافتن حقیقت به احمد بن اسحاق قمى ـ که از یاران برجسته امام دهم و یازدهم علیهماالسلام بود ـ مراجعه کنند.
آن دو به قم سفر کرده، به منزل احمد بن اسحاق رفتند. احمد پاسخ صحیح را به صورتى بیان کرد که آن دو اظهار کردند: «حمد و شکر خداوند را احمد بن اسحاق افزون بر اینکه امین، وکیل و سفیر حضرت عسکرى علیه السلام بود و بعد از ایشان نمایندگى امام زمان علیه السلام در شهر مقدس قم را بر عهده داشت، به عنوان یک محدث راستگو و مورد اعتماد دانشمندان امامیه مطرح و محسوب مى شد
که تو را در دسترس ما قرار داد!»
روایتها و سؤال و جوابهاى این محدّث عالیقدر از حضور ائمه علیهم السلام به قدرى اهمیت دارد که امروزه مدرک فقهى فقهاى بزرگ شیعه محسوب مى شود.
تألیفات
او نتیجه آموخته هایش از ائمه طاهرین علیهم السلام را در قالب کتابهاى متعدد و در موضوعات مختلف جمع آورى کرد که به عنوان نمونه مى توان به سه کتاب «علل الصوم»، «علل الصلوة» و «مسائل الرجال» اشاره کرد.
اساتید
احمد بن اسحاق علاوه بر اندوخته هاى علمى خویش از مکتب اهل بیت علیهم السلام ، از دانشمندان عصرش نیز استفاده مى کرد. وى از بسیارى از بزرگان، حدیث نقل کرده است، از جمله، عبد اللّه بن میمون، زکریا بن آدم، زکریا بن محمد، یاسر خادم و دیگر محدّثین که در کتابهاى معتبر شرح مفصل آن بیان شده است.
شاگردان احمد بن اسحاق
1. احمد بن ادریس قمى ملقب به ابو على اشعرى (متوفى؛ 306 ه . ق): او سرآمد فقها و محدّثان امین امامیه در نیمه دوم سده سوم هجرى و از اصحاب امام حسن عسکرى علیه السلام بود که حضرت با عنوان «معلم» از وى یاد مى کرد. کلینى و تلعکبرى از شاگردان برجسته اش به شمار مى آیند. نامش در سند بیش از دویست و هشتاد حدیث به چشم مى خورد. معروف ترین اثر احمد بن ادریس، کتاب «نوادر» است.
2. احمد بن على بن ابراهیم: وى از راویان مورد اعتماد بود و شیخ صدوق روایتهاى فراوانى با استناد به او نقل کرده است.
3. احمد بن محمد بن عیسى اشعرى: وى نیز از فقیهان و محدّثان نامدار قم بود و توفیق یافت که با امام رضا علیه السلام ، امام جواد علیه السلام و امام عسکرى علیه السلام دیدار نماید. دانشمندان علم رجال نه تنها از وسعت اطلاع او و مهارتش در حدیث خبر مى دهند، بلکه قداست نفس و عظمت روحش را مى ستایند. نامش در سند بیش از دویست و بیست و نه حدیث قرار دارد. آثار فراوانى چون «التوحید»، «المتعة»، «فضل النبى»، «فضائل العرب» و «کتاب المنسوخ» از احمد بن محمد به جا مانده است.
4. حسین بن محمد اشعرى قمى: بزرگان علم رجال او را ثقه و مورد اعتماد دانسته اند. کتاب «نوادر» از اوست و کلینى روایات فراوانى را با استناد به وى نقل کرده است.
5. سعد بن عبد اللّه اشعرى: ابوالقاسم سعد بن عبد اللّه بن ابى خلف اشعرى، بزرگ فقهاى شیعه در نیمه دوم قرن سوم و معاصر با حضرت عسکرى علیه السلام ، عالمى مورد اعتماد و والامقام بود. در سلسله سند نزدیک به 1142 حدیث قرار دارد و چهل اثر از او به جا مانده است و از سى و هفت کتاب وى در اعیان الشیعه یاد شده است. «بصائر الدرجات» معروف ترین نوشته سعد بن عبد اللّه به شمار مى رود.
سهل بن زیاد آدمى رازى، عبد اللّه بن جعفر حمیرى، عبد اللّه بن عامر اشعرى، على بن ابراهیم قمى، على بن سلیمان زرارى، محمد بن حسن فروخ صفار، محمد بن عبد الجبار قمى و محمد بن یحیى عطار قمى از دیگر شاگردان احمد هستند که در کتب معتبر به تفصیل از آنان یاد شده است.
شخصیت اجتماعى
احمد بن اسحاق، وکیل ائمه در شهر قم بود و تبلیغات دامنه دارى در دفاع از اهل بیت علیهم السلام انجام مى داد. وى پاسخگوى مسائل فقهى و اعتقادى مردم بود. وجوهات آنان را جمع آورى مى کرد و به محضر امام عسکرى علیه السلام مى رساند. در مورد موقوفات، اقدامات لازم را انجام مى داد و براى اینکه فعّالیتهایش را در کانونى متمرکز کند، به دستور امام، در قرن سوم ه . ق شروع به ساخت مسجد مهمّى کرد که به مسجد امام حسن عسکرى علیه السلام معروف است. این مسجد امروزه یکى از بناهاى قدیمى به شمار مى آید و سالها است که شیعیان مخلص براى اقامه نماز، عزادارى و مراسمهاى مذهبى و اجتماعى از آن استفاده مى کنند.
ادیب الممالک فراهانى در قصیده اى طولانى این مسجد را توصیف کرده است که بخشى از ابیاتش چنین است:
اى فلک لاجورد، گر به زمین بنگرىتن به تواضع دهى، سر به سجود آورى
ور فلک آرد به طاق، مهر و مه اندر نطاقکوفته بر این رواق، رایت پیغمبرى
از حسن عسکرى علیه السلام مانده به جا این بنمعنى امّ القرى، زاده شاه غرى
مسجد امام حسن عسکرى علیه السلام در مراسمهاى مختلف همچون ایام اعتکاف مملو از انسانهاى وارسته و خداجو مى شود و از زمانهاى گذشته تا به حال همیشه علماى بزرگ و متّقى مانند آیة اللّه اراکى رحمه الله در این مسجد که شبستانهاى متعدد دارد، امامت نموده اند. ایشان نمازهاى جمعه را در این مسجد اقامه مى فرمود که نگارنده نیز توفیق شرکت در آن را داشتم.
از دیدگاه امام زمان علیه السلام
حضرت ولىّ عصر علیه السلام در موارد گوناگونى این فقیه فرزانه را مورد عنایت ویژه قرار مى داد. ابو محمد رازى مى گوید: به اتفاق احمد بن ابى عبد اللّه برقى در محله عسکر بودیم که پیک ویژه حضرت امام زمان علیه السلام از طرف ایشان نزد ما آمد و بعد از اینکه چند نفر از یاران امام علیه السلام را نام برد، خطاب به ما گفت: حضرت مى فرماید: همه این افراد و احمد بن اسحاق مورد اعتماد ما هستند. همچنین در نامه اى که از ناحیه مقدسه حضرت قائم علیه السلام به عنوان احمد بن احمد بن اسحاق، وکیل ائمه در شهر قم بود و تبلیغات دامنه دارى در دفاع از اهل بیت علیهم السلام انجام مى داد. وى پاسخگوى مسائل فقهى و اعتقادى مردم بود. وجوهات آنان را جمع آورى مى کرد و به محضر امام عسکرى علیه السلام مى رساند.
اسحاق صادر شد، عباراتى در تأیید وى به چشم مى خورد، از جمله اینکه حضرت فرموده بود: خداوند نگهدار تو باشد و تو را پاینده بدارد! نامه ات به همراه ضمیمه اش به من رسید. اى احمد بن اسحاق! خدا تو را رحمت کند. … خداوند توفیقات تو را افزون گرداند.
سفر وصل
ستاره تابناک قم، بعد از یک عمر تلاش در راه احیاى ارزشهاى اسلامى و معنویات ائمه اطهار علیهم السلام ، خبر رحلت خویش را همراه با کفن از حضرت ولىّ عصر علیه السلام دریافت کرد. شیخ ابو عمرو کشى مى گوید: «ابو عبد اللّه بلخى، طىّ نامه اى که به من نوشت، از حسین بن روح قمى سخن به میان آورد و از جمله در آن نامه نوشته بود که حسین بن روح مى گوید: احمد بن اسحاق نامه اى به ناحیه مقدسه امام زمان علیه السلام نوشت و اجازه خواست که به حج برود. حضرت نیز به وى اجازه داد و پارچه اى هم برایش فرستاد. احمد وقتى پارچه را دید، گفت: امام علیه السلام خبر مرگ مرا داده است و هنگام بازگشت از سفر حج در حلوان سر پل ذهاب درگذشت.
و به این ترتیب احمد بن اسحاق در حدود سالهاى 260 تا 263 ه . ق در استان کرمانشاه دیده از جهان فرو بست. مقبره اش امروزه در شهر سر پل ذهاب به طرز شایسته اى ساخته شده و داراى گنبد و بارگاه است و زیارتگاه شیفتگان اهل بیت علیهم السلام مى باشد. همچنین در اردیبهشت سال 1385 همایشى در بزرگداشت آن بزرگمرد برگزار گردید.

جستجو