احاديث دروغين

 

طىّ مقالاتی در مورد يكى از ادّعاهاى اهل سنّت با عنوان « عدالت جميع صحابه » مطرح نموديم . در اين راستا آيات و رواياتى را كه اهل سنّت براى اثبات اين ادّعا بدان تمسّك كرده‏اند را نقل و نقد نموديم امّا گويا اين ميدان بى هم آورد مانده است ؛ چرا كه به رغم دعوت‏هاى مكرّرى كه از اهل سنّت به عمل آورده‏ايم و به رغم همه خواهشهاى ما براى پاسخگويى به سؤالات طرح شده در خلال بحث ـ كه حقيقتا پاسخ به آنها رفع اتّهام از بزرگان اهل سنّت است ـ هنوز هيچ يك از علماى اهل سنّت مُهر سكوت را نشكسته و پاسخى جز همان ناسزاهاى هميشگى دريافت نكرده‏ايم . در ادامه اين بحث علمى در جلسه گذشته سه دسته ديگر از روايات را نقل و نقد نموديم . تا كنون روشن شد كه از مجموع هفت روايت مورد استناد اهل سنّت كه مورد بحث قرار گرفته‏اند هيچ يك دلالتى بر عدالت تمامى صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ندارند . آخرين روايتى كه در جلسه گذشته مورد بحث و بررسى قرار گرفت روايات نهى و منع از دشنام دادن به صحابه بود . اهل سنّت با استناد به اين دسته از روايات ، در پى اثبات عدالت صحابه بودند . در كتب اهل سنّت از زبان رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم آمده است : « من سبّ أصحابي فعليه لعنة اللّه‏ والملائكة والناس أجمعين »[1] . هر كه اصحابم را دشنام دهد ، لعنت خدا ، فرشتگان و تمام مردم بر او باد. در جلسه گذشته به تفصيل اين دسته از روايات را نقد كرديم . از جمله اشكالاتى كه به اين نوع از روايات وارد مى‏شود و تماميّت استدلال اهل سنّت را مخدوش مى‏كنند ، عبارت است از : 1 ـ اين فرمايش رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم همانند ديگر فرامين ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ، دستورى عام و فراگير مى‏باشد ؛ به اين معنى كه مسلمانان حق ندارند ديگران را دشنام دهند و نبايد زبان به بدگويى يكديگر بگشايند .  2 ـ صِرف نهى و منع از بدگويى و دشنام دادن به گروه و جماعتى ، دلالت بر توثيق و تعديل آنان ندارد . 3 ـ اين روايات داراى يك تعارض درونى مى‏باشد ؛ زيرا از يك جهت دشنام دادن به صحابه نهى شده است و از سوى ديگر دستور داده كه هر كس صحابه را دشنام دهد ، شما (صحابه) آنها را لعن نماييد . حال ما در برابر صحابه‏اى كه يكديگر را لعن و نفرين مى‏كردند چه وظيفه‏اى داريم ؟ آيا مى‏توانيم آنان را لعن كنيم ؟ معاويه اوّلين كسى بود بدعت لعن بر اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را پايه گذارى كرد[2] . آيا بر اساس روايت فوق مى‏توان او را لعن و نفرين كرد ؟اميرالمؤمنين عليه‏السلام نيز در قنوت  مازهاى خويش گروهى را لعنت مى‏كردند[3] در قبال لعنت ايشان عليه‏السلام چه تكليفى داريم ؟

روايت هشتم ، دوستى و محبّت به صحابه ؛

 

دسته‏اى ديگر از روايات ، كه نظريّه پردازان عدالت صحابه به استناد آنها قصد دارند عدالت تمامى صحابه را ثابت كنند رواياتى است كه محبّت صحابه را مورد تأكيد قرار داده است . بنابر نظر اهل سنّت ، روايات فراوانى با تعبيرات مختلف وجود دارد كه دلالت بر وجوبِ دوست داشتن صحابه دارد و يا دست كم آن را ترغيب و تشويق مى‏كند . به عنوان نمونه به چند روايت كه همگى منسوب به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد، اشاره مى‏كنيم . « إذا أراد اللّه‏ برجل من اُمّتي خيرا ألقى حبّ أصحابي في قلبه »[4] . اگر خداوند نيكى و خير شخصى از امّتم را بخواهد ، دوستى يارانم را در قلب او مى‏افكند . « من أحبّ أصحابي ، فبحبّي أحبّهم »[5] . هر كس يارانم را به خاطر من دوست داشته باشد من نيز او را دوست خواهم داشت .البته روايت فوق در منابع اهل سنّت تضعيف شده است[6] . « إحفظوني في أصحابي وأبنائهم وأبناء أبنائهم »[7] . (احترام) من را (با احترام به) يارانم و فرزندان و فرزندان فرزندانِ آنان كنيد . « إحفظوني في أصحابي وأصهارى وأختاني »[8] . (احترام) من را (با احترام به) ياران ، دامادها و پدر زنهاى من حفظ كنيد .

دو روايت فوق نيز توسّط علماى رجالى اهل سنّت مخدوش اعلام شده است[9] .     بنابه نقل اهل سنّت ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمبه عبادة فرمودند : « اكتم عَليّ يا عبادة حياتي ، أحبّ أصحابي إليّ أبوبكر ثمّ عمر ثمّ عليقال : ثمّ من ؟ قال  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم : عسى أن يكون بعد هؤلاء الزبير وطلحة وسعد وأبو عبيدة ومعاذ وأبو طلحة وأبو أيّوب وأنت يا عبادة وأبيّ بن كعب وأبو الدرداء وابن مسعود وابن عوف وابن عفان ثمّ هؤلاء الرهط من الموالي سلمان و صهيب وبلال وسلمان مولى حذيفة هؤلاء خاصّتي وكلّ أصحابي عليّ كريم حبيب إليّ وإن كان عبدا حبشيا »[12] اى عباده ! سخن مرا در دوران حياتم پنهان دار . بهترين يارانم ، ابوبكرسپس عمر و سپس على مى‏باشند . پرسيدم پس از آنها چه كسانى مى‏باشند ؟ رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در پاسخ فرمودند : اميدوارم پس از آنان زبير و طلحه و سعد و ابو عبيده و معاذ و ابو طلحه و ابو ايّوب و تو اى عباده و ابى ابن كعب و ابو الدرداء و ابن مسعود و ابن عوف و ابن عفان [عثمان] باشند . پس از آنان اين گروه از بندگان آزاد شده چون سلمان و صهيب و بلال و سلمان بنده حذيفه . اينان همه از نزديكان منهستند ، همه يارانم نزد من كريم مى‏باشند ، همه را دوست مى‏دارم حتّى اگر غلامى حبشى باشد . روايات فوق نيز از لحاظ سند نزد ذهبى باطل و مردود مى‏باشد[13] .

نقد روايت هشتم ؛

به اقتضاى جلسه از بحث مفصّلِ سندى صرف نظر مى‏كنيم . امّا بنابر نظر علماى اهل سنّت اكثر روايات فوق همان‏گونه كه در ذيل روايات اشاره شد از لحاظ سندى و رجالى غير قابل اعتماد مى‏باشند . امّا صرف نظر از صحّت و سقم سند روايات فوق آيا توصيه و سفارش رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مبنى بر دوست داشتن گروهى صحابه ـ دلالت بر عدالت و وثاقت آنان دارد ؟ به عنوان مثال ، اگر پدرى بگويد : من فرزندم را دوست دارم ، و از اطرافيان خود بخواهد كه فرزندش را دوست بدارند آيا اين درخواست پدر دلالت بر رضايت‏مندى پدر از همه اعمال فرزندش دارد و عدالت او را اثبات مى‏كند ؟

وجوبِ محبّت و دوست داشتن صحابه به معناى نهى از دشمنى و عداوت با آنها است . دستور رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بيانگر اين است كه مسلمانان نبايد كينه و دشمنى صحابه را در دل داشته باشند . محبّت ، كمال و نهايت تكريم مُحبّ نسبت به محبوب است ؛ بنابراين ، محبّت و دوست داشتن صحابه به معناى نهى از دشمنى و عداوت با آنهااست .دستوررسولاللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلمبيانگر اين است كهمسلمانان نبايد كينه و دشمنى صحابه را در دل داشته باشند (غير از كسانى كه با توجّه به دليل خاص و اعمالى كه انجام داده‏اند ، شايسته مذمّت مى‏باشند) . لذا روايات فوق توان اثبات عدالت و وثاقت صحابه را ندارند و نهايت مطلبى كه مى‏توان با توجّه به اين دسته از روايات بر آنها حمل نمود محبّت ، پيروى و عدم دشمنى با صحابه است .

دشمنى با دشمنان خدا و پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛

مورد نقض ديگرى كه به اين روايات مى‏توان وارد كرد اين است كه اگر استدلال اهل سنّت در رابطه با محبّت صحابه را بپذيريم ؛ به اين معنا كه همه صحابه را دوست داشته باشيم و همه آنان را عادل و مورد اطمينان بدانيم با نصّ صريح قرآن كريم مخالفت كرده‏ايم . خداوند متعال در قرآن كريم مى‏فرمايد :«لاَ تَجِدُ قَوْماً يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَالْيَوْمِ الاْخِرِ يُوَادُّونَ مَنْ حَادَّ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَلَوْ كَانُوا آبَاءهُمْ أَوْ أَبْنَاءهُمْ أَوْ إِخْوَانَهُمْ أَوْ عَشِيرَتَهُمْ أُوْلَئِكَ كَتَبَ فِيقُلُوبِهِمُ الاْءِيمَانَ وَأَيَّدَهُم بِرُوحٍ مِّنْهُ وَيُدْخِلُهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي مِن تَحْتِهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ أُوْلَئِكَ حِزْبُ اللَّهِ أَلاَ إِنَّحِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»[14] .هيچ قومى را كه ايمان به خداوروزرستاخيزدارندنمى‏يابی كه بادشمنان خداورسولش دوستى كنند،هرچندپدران يا فرزندان يابرادران يا خويشاوندانشان باشند ، آنان كسانى هستند كه خدا ايمان رابر صفحه دلهايشان نوشته و با روحى از ناحيه خودش آنها را تقويتفرموده ، و آنها را در باغهايى از بهشت وارد مى‏كند كه نهرها از زيردرختانش جارى است ، جاودانه در آن مى‏مانند ، و آنان نيز از خداخشنودند، آنها «حزب اللّه‏»اند بدانيد حزب اللّه‏ پيروزان و رستگارانند.در اين آيه خداوند سبحان مى‏فرمايد ، هيچ مؤمنى به دشمنان خدا ورسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم محبّت و دوستى نمى‏ورزد . هيچ مسلمانى دوستى آنان را در دل خود جاى نمى‏دهد حتّى اگر پدر ، فرزند و نزديكان او باشند ؛ بنابر اين شرط ايمان دشمنى و عداوت با دشمنان خدا و رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏باشد . يك مؤمن نبايد دوستىِ دشمنان خدا را در دل داشته باشد . حال از نظريّه پردازان عدالتصحابه كه مى‏خواهند با وجوب دوست داشتن صحابه ، عدالت آنان را اثبات كنند مى‏پرسيم آيا همه صحابه و نزديكان پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مؤمن بودند و در ميان آنان دشمن خدا و رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم وجود نداشت ؟

به شهادت تاريخ در ميان صحابه منافقينى وجود داشتند كه به زبان ايمان آورده بودند ولى در باطن مؤمن نبودند[15] . آنها با نقابِ نفاق چهره واقعى خود را پنهان كرده بودند . اهل سنّت نيز به وجود چنين منافقانى در ميان صحابه معترف اند . آيا بايد به صرف اين كه برخى ، صفت صحابى بودن را دارا بودند ـ هر چند كه منافق باشند ـ مورد محبّت سايرين واقع شوند ؟ بنابر آيه 22 سوره مجادله كسانى كه دشمنى خدا و رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را در دل دارند ، نبايد دوست داشت حتّى اگر ازنزديكان و بستگان باشد . بنابر اين نمى‏توانيم بستگان مشرك و كافر رسولاللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چون ابو لهب ، عموى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و حىّ ابن اخطب[16] پدر زن رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم را دوست داشته باشيم ، گذشته از آن كه پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نيز دستورى خلاف وحى نمى‏دهند . با كنار هم قرار دادن آيه شريف سوره مجادله و روايات منسوب به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏توان بيان كرد كه :  1 ـ محبّت صحابه دلالت بر عدالت آنان ندارد ؛ زيرا برخى از صحابه ، مؤمن نبودند و عدالت با كفر قابل جمع نمى‏باشد .  2 ـ مسلمانان موظّف هستند فقط صحابه مؤمن را دوست داشته باشند . صحابه‏اى كه در تمام لحظات عمر خود آنى از دستورات وحى و پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم سرپيچى نكردند سزاوار محبّت و دوست داشتن هستند . چنين صحابه‏اى را مى‏توان توثيق و تعديل نمود . بنابر نقل اهل سنّت ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرموده‏اند : « من أحبّ أصحابي فبحبّي اُحبّهم »[17] . هر كس يارانم را به خاطر من دوست بدارد من نيز او را دوست خواهم داشت .

با توجّه به روايت فوق و بدون درگير شدن در پيچ و خم استدلالات، حتّى دقت در مضمون روايت فوق ، استدلال اهل سنّت را مخدوش مى‏كند؛ زيرا پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند : به خاطر من، اصحاب و يارانم را دوست داشته باشيد. در واقع دستور پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يك دستور عاطفى است ودستور عاطفى دلالت برعدالت نمى‏كند . از طرف ديگر عاطفه و مهر رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم بر خلاف دستورات الهى نمى‏باشد ؛ به اين معنا كه ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم دستور نمى‏دهند كه دشمنان الهى و منافقان را دوست داشته باشيم .

محال بودن پيروى از همه صحابه ؛

يكى از اساسى‏ترين و مهمترين نقدهايى كه به اين دسته از روايات ـ محبّت به صحابه ـ وارد مى‏شود ، اين است كه اگر ، محبّت صحابه به معناى عادل بودن و در نتيجه درستى پيروى از همه صحابه باشد مسلمانان گرفتار گرداب و منجلاب مشكلات مى‏گردند و در تشخيص تكاليف و وظايف شرعى خود سرگردان خواهند شد .

اميرالمؤمنين  عليه‏السلام ، طلحه ، زبير ، معاويه و ذوالثديه سر كرده خوارج[18] ، همه از صحابه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم هستند . بر كسى هم پوشيده نيست كه اين افراد با يكديگر اختلافات فراوانى دارند . كدام يك را بايد دوست داشته باشيم و از كدام يك پيروى نماييم ؟ بنا به باور اهل سنّت ، همه افراد فوق 1 ـ عادل هستند ؛ 2 ـ بايد آنان را دوست داشت ؛ 3 ـ بايد از آنان پيروى نمود . حال پرسش اين است كه چگونه مى‏توان اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و معاويه را با هم دوست داشت و از هر دوى آنان پيروى و متابعت كرد ؟

انسانهاى عادى و معمولى ، دستور به جمع ضدّين نمى‏دهند . چگونه رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه خاتم الانبياء مى‏باشند و به حكمت الهى مويّد هستند ، دستور به جمع ضدّين مى‏دهند و از مسلمانان انتظار دارند از صحابه‏اى كه در موارد فراوانى اختلاف نظر دارند ، پيروى نمايند ؟

صحابه ، ستارگان درخشان ؛

جاعلين روايات فوق ، خيلى زود متوجّه نقاط ضعف روايات ساختگى خود شدند . به همين منظور بر آن شدند تا روايات ديگرى جعل كنند كه افتضاح قبلى را جبران كند . از آن جمله مى‏توان به اين روايت اشاره نمود . بنابر نقل جاعلين روايات ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايند : « سألت ربّي فيما تختلف فيه أصحابي من بعدي ، فأوحى إليّ يا محمّد !إنّ أصحابك عندي بمنزلة النجوم في السماء بعضها أضواء من بعض فمنأخذ بشيء ممّا هم عليه من اختلافهم فهو عندي على هدى »[19] .

در مورد اختلاف يارانم پس از خود از خداوند سؤال كردم . وحى به من شد : اى محمّد [ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم] ! يارانت نزد ما همانند ستارگان آسمان هستند كه برخى از برخى ديگر درخشانتر مى‏باشند . هر كس نظرى از آن چه كه صحابه در آن اختلاف دارند ، برگزيند و به آن عمل كند ، در نزد ما هدايت يافته خواهد بود .

آيا مى‏توان باور كرد كه سخن فوق ، از پيامبر اسلام  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم صادر شده است ؟ آيا مى‏توان پذيرفت كه در جنگ نهروان ، كسانى كه در هر دو جبهه بودند ؛ يعنى پيروان اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و پيروان ذو الثديه هر دو بر حق بودند و كشته گان طرفين به بهشت مى‏روند ؟ هدايت و ضلالت ضدّ يكديگر مى‏باشند . جمع ضدّين و نقيضين نيز امكان ندارد و محال است[20] . پس چگونه مى‏توان اميرالمؤمنين عليه‏السلام و معاويه را بر حق دانست و پيروى از هر كدام آنان را موجب هدايت و رستگارى دانست ؟! لذا محال است كه سخن فوق از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم صادر شده باشد . كسى كه وحى الهى را دريافت مى‏كند محال است كه بر خلاف حكمت سخنى بگويد. چگونه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم كه دستورات و احكام ايشان تا دامنه قيامت ادامه دارد امر به محال كنند و از مسلمانان جمع ضدّين را طلب كنند ؟!

گذشته از اشكالاتى كه بر دلالت روايت وارد است برخى از علماى رجال اهل سنّت ، سلسله رجالى روايت فوق را تضعيف كرده‏اند[21] . به اضافه آن كه در مورد يكى از راويان روايت فوق به نام زيد العمى (أبو الحواري) آمده است كه فردى ضعيف مى‏باشد و تمام روايات او و هر كس كه از او روايت نقل مى‏كند ضعيف و غير قابل اعتماد مى‏باشد[22] .

خواسته مهمّ رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم ؛

پرسشى كه در اين جا به ذهن خطور مى‏كند اين است كه جاعلين احاديث ، چه هدفى را دنبال مى‏كردند ؟ آنها به چه دليل و انگيزه‏اى احاديث و روايات را جعل كردند و به پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نسبت دادند ؟ همان طور كه در جلسات قبل هم مطرح كرديم مهمترين هدف آنان تحت الشعاع قرار دادن محبّت اهل بيت  عليهم‏السلام و مناقب و فضائل آنان بود .

براى بيان جايگاه و اهميّت محبّت اهل بيت  عليهم‏السلاملازم است به عنوان مقدّمه به اين نكته توجّه كنيم كه پيامبر اسلام  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد سختى و مشقّت‏هايى كه در دوران رسالت تحمّل كردند ، مى‏فرمايند : « ما أوذي نبيّ مثل ما اُذيت »[23] . هيچ پيامبرى همانند من آزار نديد .

فرمايش رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم گزاف و غلو نمى‏باشد ؛ زيرا ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم داراى مقام عصمت هستند . ايشان به راستى از حضرت نوح ، حضرت عيسى ، حضرت موسى و حضرت زكريّا  عليهم‏السلام كه او را در درون درخت گذاشتند و ارّه كردند[24]،بيشتر آزار واذيّت شدند . با تمام اين اوصاف ، رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در قبال تمام زحمات و سختيهاى رسالت ، يك خواسته مهم داشتند . خداوند سبحان در مورد خواسته رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم مى‏فرمايد : «قُل لاَّ أَسْأَلُكُمْ عَلَيْهِ أَجْراً إِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِي الْقُرْبَى»[25] . بگو من هيچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏كنم جز دوست داشتن نزديكانم [اهل بيتم] .

لذا با قاطعيّت تمام مى‏توان گفت جاعلين روايات ، براى آنكه بتوانند محبّت و مناقب اهل بيت  عليهم‏السلام را روز به روز كم رنگ‏تر و بى اهميّت‏تر جلوه دهند ، به تحريف و جعل روايات پرداختند .

سياست بنى اميّه براى محو تشيّع ؛

در عصر بنى اميّه جعل احاديث با شتاب بيشترى صورت گرفت . اين رفتار در زمان بنى اميّه به صورت شغلى در آمد و افرادى براى اين كار اجير مى‏شدند . به عنوان نمونه ، در منابع اهل سنّت آمده است كه ، آن قدر ابو هريره ، عمر بن عاص ، مغيرة بن شعبه و عروة بن زبير در مذمّت و طعن اميرالمؤمنين  عليه‏السلام حديث جعل كردند تا معاويه راضى شود[26] .

بنى اميّه براى مبارزه با اهل بيت  عليهم‏السلام و شيعيان ، حركت فرهنگى عميق وريشه دارى را آغاز كردند. آنان در پنج محور به شدّت فعاليّت كردند كه عبارتند از:1 ـ نشر احاديث جعلى و رواج و گسترش آنها به وسيله ابزارهاى تبليغاتى ، چون منابر و خطبه‏هاى نماز جمعه ؛ 2 ـ نهى و منع از تدوين و نشر احاديث ، به خصوص احاديثى كه در مناقب اهل بيت  عليهم‏السلام باشد ؛  3 ـ دستور سبّ و لعن اميرالمؤمنين  عليه‏السلام بر روى منابر ؛  4 ـ نپذيرفتن شهادت شيعيان ، كه تا زمان حكومت بنى عبّاس اين روند ادامه و جريان داشت ؛

يكى از صحابه گرانقدر امام باقر  عليه‏السلام به نام عبداللّه‏ ابن أبى يعفور[27] به عنوان شاهد در دادگاه حاضر شد . قاضى نيز احترام فراوانى به شاهد كرد ، امّا در نهايت شهادت ايشان را نپذيرفت . تنها جرم وى تشيّع او بود . ابن ابى يعفور پس از شنيدن سخن قاضى مبنى بر شيعه بودن خودش گريست و در پاسخ به پرسش قاضى از علّت گريه ، گفت : « تنسبني إلى قوم أخاف أن لا أكون منهم »[28] . مرا به گروهى (شيعيان) منتسب مى‏كنى ، كه مى‏ترسم از آنان نباشم .

5 ـ قطع اعانه و كمكهاى شيعيان از بيت المال ؛ بنى اميّه از يك سو حقّ و حقوق شيعيان را پرداخت نمى‏كردند و از سوى ديگر قسمت عمده‏اى از بيت المال صرف جاعلين روايات و احاديث شد . به عنوان نمونه در زمان معاويه ، آن قدر در مدح و فضايل عثمان روايت ساختند و حديث جعل كردند كه معاويه دستور داد براى ابو بكر و عمر نيز حديث جعل كنند و ديگر براى عثمان حديثى جعل نكنند . ابن عرفه معروف به نفطويه مى‏گويد : « جاعلين ، احاديث فراوانى براى نزديكى و تقرّب به معاويه ساختند . معاويه فكر مى‏كرد مى‏توانند با اين روش محبّت اهل بيت عليهم‏السلام را از قلوب شيعيان بزدايد »[29] .  سمرة بن جندب[30] نيز روايات فراوانى جعل كرده است . به عنوان نمونه به اين آيه شريف عنايت كنيد ،

«وَمِنَ النَّاسِ مَن يَشْرِي نَفْسَهُ ابْتِغَاء مَرْضَاتِ اللّهِ وَاللّهُ رَؤُوفٌبِالْعِبَادِ»[31] . بعضى از مردم جان خود را به خاطر خشنودى خدا مى‏فروشند وخداوند نسبت به بندگان مهربان است . اين آيه در رابطه با ليلة المبيت نازل شده است[32] . امّا سمرة بن جندب با دريافت چهارصد هزار درهم، گفت: آيه فوق در شأن عبدالرحمن ابن‏ملجم نازل شده است[33]!!

ابو هريره نيز به پاداش جعل روايات ، مدّتى والى مدينه شد[34] . از جمله روايات جعلى او اين است كه : پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرموده‏اند : « من ، جبريل و معاويه هر سه أمين وحى هستيم »[35] . در روايتى ابو هريره مى‏گويد كه ، پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به معاويه تيرى دادند و به او فرمودند : اين را در دست داشته باش تا در قيامت مرا ملاقات كنى[36] . در مورد ابو هريره مشهور است كه بازرگانى از عكّه ـ يكى از شهرها ـ پياز آورد ، امّا كسى در مكّه پيازهاى او را نمى‏خريد ، ابو هريره روايتى جعل كرد و همه پيازهاى او فروخته شد ، او گفت : « من أكل بصل عكّة ، بمكّة وجب له الجنّة » . هر كس پياز عكّه را در مكّه بخورد ، بهشت بر او واجب خواهد شد .

ابو هريره در يكى از مضحك‏ترين اقدامات خود حديثى كه رسول اللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در مورد اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرموده بودند را تحريف كرد . پيامبر صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند :« أنا مدينة العلم وعليّ بابها »[37] . من شهر علم هستم و على درب آن .ابو هريره به روايت فوق اضافه كرده است ،« ومعاوية حلقتها »[38] . و معاويه حلقه درب است .

تسليم و اطاعت از حاكمان ستمگر ؛

بنى اميّه در كنار جعل احاديث و ساختن مناقب و فضائل براى ابوبكر، عمر ، عثمان و معاويه ، در زمينه ديگرى نيز به جعل احاديث پرداختند . آنان روايات فراوانى جعل كردند كه امّت اسلام را به رخوت ، سكون و كرنش در برابر ظلم و ستم تشويق مى‏كند[39] . به عنوان نمونه حديث ذيل را به رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نسبت مى‏دهند :

« ستكون بعدي أثرة وأمور تنكرونها ، قالوا : يا رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فما تأمرنا ؟ قال : تؤدّون الحقّ الذي عليكم وتسألون اللّه‏ الذي لكم متّفق عليه »[40] . پس از من فتنه و امورى روى مى‏دهد كه شما نمى‏پسنديد . اصحابگفتند : اى رسول خدا  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم چه انجام دهيم ؟ رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرمودند : حقّى كه به گردن داريد را به جا آوريد [اطاعت و تسليم از حاكمان] و از خدا بخواهيد مشكلات شما را حل كند .

در روايت ديگر از زبان رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل مى‏كنند : « من رأى من أميره شيئا فكرهه فليصبر فإنّه ليس أحد يفارق الجماعة قيدشبر فيموت إلاّمات ميتة الجاهليّة »[41] . هر كس ، كار ناپسندى از حاكمى ديد ، صبر كند ؛ زيرا هر كس كه بهاندازه يك وجب از جماعت ـ حكومت ـ دور شود ، در صورتى كه بميرد ، گويا در دوران جاهليّت مرده است .

روايات فراوانى بدين مضمون از زبان رسول اللّه‏  لى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يافت مى‏شود كه پس از من مسلمانان شاهد فتنه و تبعيض خواهند بود . در اين زمان وظيفه شما صبر مى‏باشد و بايد حقّ حاكمان را ادا كنيد ـ از آنان اطاعت كنيد ـ و حقّ خود را از خداوند سبحان بخواهيد . صرف مشاهده يك عمل ناروا از طرف حكّام ، منجر به سقوط خلافت آنان نمى‏گرددو مسلمانان با مشاهده اين امور نبايد از حكومت و حكّام جدا گردند و كناره‏گيرى گزينند . بنا بر روايات جعلى بنى اميّه ، مسلمانان بايد تحت هر شرايطى از حكومت دفاع و حمايت كنند بر اين مبنا غصب ، قتل ، غارت ، دزدى و … از طرف حكّام امرى جايز است .

يكى از علماى اهل سنّت نقل مى‏كند كه ابو هريره به عجاج گفت: ممكن است مأمورينى از طرف خليفه براى جمع‏آورى زكات به عراق بيايند . به استقبال آنان برو و با خوشرويى از آنان پذيرايى كن . مبادا كه به آنها ناسزا بگويى ؛ زيرا در اين صورت هم زكات را از تو مى‏گيرند و هم اجر و پاداشى به دست نخواهى آورد .

مغز و گوهر اين دسته از روايات اين است كه بايد در برابر ظلم و جور حاكمان صبر كنيم . بنى اميّه براى اين كه بتوانند چند روزى بيشتر حكومت كنند ، مكتبى به نام « مرجئه »[42] پايه گذارى كردند .

بنى اميّه با دو گروه ؛ يعنى شيعيان و خوارج مخالف بودند . از يك طرف شيعيان ، بنى اميّه را غاصب مى‏دانستند و از طرف ديگر خوارج نيز ، بنى اميّه را كافر مى‏دانستند . اين مخالفت‏ها باعث شد كه بنى اميّه براى تداوم حكومت خود مكتب مرجئه را پايه گذارى كردند . مبناى فكرى اين مكتب در زمينه سياست و خلافت اين است كه : ما اهل مبارزه نيستم ، جنگ و نزاع با ولى امر حرام و ممنوع است . گناه و فسق ، ولى امر را از حكومت و خلاف عزل نمى‏كند . بر خلافت نظر شيعيان كه در مورد امام جماعت نيز قائل به عدالت وى هستند ، تا چه رسد به پيشوايى و رهبرى دينى جامعه .

سيّد الشهدا  عليه‏السلام و قيام در برابر ستمگران ؛

آيا كسى كه اندك بهره‏اى از خرد داشته باشد ، مى‏پذيرد كه رسولاللّه‏ صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم فرموده باشند در برابر ظلم ، ستم ، تهديد و تجاوز به حقوق ديگران ، ساكت و آرام باشيم و در برابر حاكمان ظلم و جور سكوت اختيار كنيم . تبلور مكتب رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در قيام سيّد الشهدا  عليه‏السلام ديده مى‏شود . اگر بنا بود كه در برابرستمگران و جبّاران ، تسليم و مطيع باشيم ، سيّد الشهدا عليه‏السلام به سمت كوفه حركت نمى‏كردند و حوادث خونين و سوزناك كربلا روىنمى‏داد.

سيّد الشهدا  عليه‏السلام در برابر احاديث جعلى و مكاتب شيطانى ايستادند و پيام ايستادگى و عزّت را به تمام آزاد مردان جهان دادند و فرمودند : « فقد علمتم أنّ رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم قد قال في حياته : من رأى سلطانا جائزا مستحلاًّ لحرم اللّه‏ ، ناكثا لعهد اللّه‏ ، مخالفا لسّنة رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم يعمل في عبادة اللّه‏ بالإثم والعدوان ثمّ لم يغيّر بقول ولا فعل ، كان حقيقا على اللّه‏ أن يدخله مدخله »[43] .

به درستى كه دانستيد رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در حياتشان فرمودند : هر كس سلطان ستمگرى ببيند كه حرام خدا را حلال بداند و پيمان الهى را زير پا بگذارد و مخالف سنّت رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم باشد و با بندگان خدا با گناه و ستم رفتار كند و در مقابل با گفتار و كردار با آن سلطان ستمگر دشمنى نكند ، سزاوار است كه خداوند چنين فردى را در جايگاه آن سلطان ستمگر (جهنّم) قرار دهد .

بزرگترين جنايات تاريخ اسلام در دوران بنى اميّه و بنى عبّاس روى داد .اگر حاكمى در آن روزگار قصد و نيّت اجراى عدالت را در سر مى‏پروراند بادسيسه‏هاى متفاوت او را منصرف مى‏كردند . پس از « عمر ابن عبدالعزيز» كه دستور منع دشنام به اميرالمؤمنين  عليه‏السلام را صادر كرد ، « يزيد ابن عبدالملك » به حكومت رسيد . او نيز مى‏خواست سياستى همانند عمر ابن عبدالعزيز اتّخاذ نمايد . امّا همين كه از قصد او آگاه شدند چهل نفر از بزرگان قوم نزد او رفتند و شهادت دادند كه براى خليفه پس از مرگ حساب ، عقاب و عذابى در كار نيست و هر چه انجام دهد صواب و حق است . آنها با اين شهادت دروغ او را از اجراى عدالت منصرف كردند[44] .

سفارشى به علماى اهل سنّت ؛

تا كنون بارها برادران منصف اهل سنّت را به تعقّل ، تعمّق و تدبّر توصيه و سفارش كرده‏ايم . از علماى منصف اهل سنّت كه هنوز فريب وهابيّت را نخورده‏اند و تحت تأثير القائات دشمنان اهل بيت  عليهم‏السلام قرار نگرفته‏اند تقاضا مى‏كنيم از روش و منش بحث علمى خارج نشوند و تمام يافته‏ها و دانسته‏هاى خود را بر برهان و استدلال قطعى و يقينى عرضه دارند .

در ميان علماى اهل سنّت ، علماى برجسته‏اى در علم رجال و نقد احاديث وجود دارد . همانطور كه در مورد احكام فقهى ، احاديث و روايات را مورد نقّادى قرار مى‏دهيد ، روايات مربوط به امامت ، خلافت و عدالت تمامى صحابه و امثال آن را نيز مورد نقّادى و بررسى قرار دهيد . چرا رواياتى كه متن آن گوياى كذب و جعلى بودن است را بدون نقّادى مى‏پذيريد ؟ آيا شايسته است رواياتى كه بزرگان شما در مورد صحّت سند آنها ترديد جدّى دارند را بدون فحص و بحث و به عنوان اصول مسلّم بپذيريد؟ امام صادق  عليه‏السلام مى‏فرمايند :

« إذا أراد اللّه‏ بعبد خيرا فقّهه في الدين »[45] . اگر خداوند نيكى و خير بنده‏اى را بخواهند ، او را از فهم عميق دين بهره‏مند مى‏كند .   دين‏شناسى صحيح و عميق اقتضا مى‏كند كه مجعولات ولاطائلات را به بنيانگذار اسلام و شخص اوّل دين و دريافت كننده پيام وحى نسبت داده نشود .

پی نوشتها:

[1] ـ از منابع اهل سنّت: المعجم الكبير، جلد12 صفحه 111 و كنز العمّال ، جلد11 صفحه 531.

[2] ـ از منابع اهل سنّت : النصائح الكافية ، صفحه 105 .

[3] ـ از منابع اهل سنّت : كنز العمّال ، جلد 8 صفحه 28 .

[4] ـ از منابع اهل سنّت : جامع الصغير ، جلد 1 صفحه 64 و كنز العمّال ، جلد 11 صفحه 532 .

[5] ـ از منابع اهل سنّت : الكامل ، جلد 1 صفحه 246 .

[6] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 1 صفحه 34 .

[7] ـ از منابع اهل سنّت: مجمع الزوائد، جلد 5 صفحه 194 و معجم الكبير ، جلد 17 صفحه 13 .

[8] ـ از منابع اهل سنّت: مجمع الزوائد ، جلد 9 صفحه 157 و معجم الكبير ، جلد 6 صفحه 104.

[9] ـ از منابع اهل سنّت : الاستيعاب ، جلد 2 صفحه 537 ، لسان الميزان ، جلد 3 صفحه 406 .

[10] ـ از منابع اهل سنّت : سبل الهدى والرشاد ، جلد 11 صفحه 4 و ينابيع المودّة ، جلد 2 صفحه 459 .

[11] ـ از منابع اهل سنّت: ميزان الاعتدال، جلد4 صفحه 576 ولسان الميزان ، جلد 7 صفحه 109.

[12] ـ از منابع اهل سنّت : كنز العمّال ، جلد 11 صفحه 755 .

[13] ـ از منابع اهل سنّت : كنز العمّال ، جلد 11 صفحه 755 .

 

[14] ـ سوره مجادله ، آيه 22 .

[15] ـ براى اطلاع بيشتر به جزوات شماره 37 ـ 29 رجوع كنيد .

[16] ـ حىّ ابن اخطب از يهوديان بود و دختر وى به همسرى رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم در آمد بحار الانوار ، جلد 16 صفحه 388 ، از منابع اهل سنّت : صحيح بخارى ، جلد 3 صفحه 42 .

[17] ـ از منابع اهل سنّت : الكامل ، جلد 1 صفحه 246 .

[18] ـ از منابع اهل سنّت : عمدة القاري ، جلد 15 صفحه 230 . رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم به اميرالمؤمنين عليه‏السلام فرمودند : ياران ذوالثديه از دين خارج مى‏شوند همان‏گونه كه تير از كمان خارج مى‏شود . آنان را به قتل برسان به درستى كه در قتل آنان فرج و گشايشى براى اهل زمين است و عذابى سريع براى آنان و ذخيره‏اى براى تو در روز قيامت . بحار الانوار ، جلد 31 صفحه 435

[19] ـ از منابع اهل سنّت : جامع الصغير ، جلد 2 صفحه 36 و كنز العمّال ، جلد 1 صفحه 181 .

[20] ـ نقل شده است كه روزى يكى از تحصيل كردگان در غرب نزد آيت اللّه‏ خويى  قدس‏سره آمد و از جمع نقيضين سخن به ميان آمد . آيت اللّه‏ خويى  قدس‏سره گفتند : جمع نقيضين محال است و ادلّه‏اى هم اقامه كردند . امّا آن شخص نپذيرفت ، آيت اللّه‏ خويى  قدس‏سره چون لجاجت طرف مقابل را ديدند . گفتند : اشكال ندارد . نظر هر دوى ما صحيح است ، آن فرد بلا فاصله گفت : امكان ندارد . چگونه مى‏توان دو نظر نقيض را پذيرفت و صحيح دانست ؟ آيت اللّه‏ خويى  قدس‏سره نيز بلا فاصله گفتند تو در ظاهر مى‏گويى اجتماع نقيضين محال نيست امّا در واقع نظر خود را قبول ندارى و اجتماع نقيضين را محال مى‏دانى .

[21] ـ از منابع اهل سنّت : التييسر في شرح جامع الصغير ، جلد 2 صفحه 48 .

[22] ـ از منابع اهل سنّت : فيض القدير ، جلد 4 صفحه 76 .

[23] ـ بحار الانوار ، جلد 39 صفحه 56 ، از منابع اهل سنّت : تفسير الرازى ، جلد 4 صفحه 175 .

[24] ـ تاريخ پيامبران ، جلد 2 صفحه 1045 .

[25] ـ سوره شورى ، آيه 23 .

[26] ـ از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغة ابن أبى الحديد ، جلد 4 صفحه 63 .

[27] ـ در مورد ابن ابى يعفور اختلاف نظر وجود دارد ، برخى او را از ياران امام باقر  عليه‏السلام مى‏دانند و برخى ديگر او را از ياران امام صادق  عليه‏السلام مى‏دانند . عجم رجال الحديث ، جلد 11 صفحه 102 .

[28] ـ كافى ، جلد 7 صفحه 404 .

[29] ـ از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 11 صفحه 46 .

[30] ـ سمرة بن جندب پس از نزول آيات مربوط به تحريم شرب خمر ، شراب مى‏فروخت از منابع اهل سنّت : صحيح مسلم ، جلد 3 صفحه 1207 و مسند احمد ، جلد 1 صفحه 25 و هنگامى كه زياد ابن ابيه سمرة را به عنوان حاكم بصره انتخاب كرد ، سمره مردم بصره را قتل عام كرد و صدها بى گناه را از لب تيغ گذراند . (تاريخ طبرى ، جلد 6 صفحه 122) .

[31] ـ سوره بقره ، آيه 207 .

[32] ـ شبى كه اميرالمؤمنين  عليه‏السلام به جاى پيامبر  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم و در بستر ايشان  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم خوابيدند . از منابع اهل سنّت ، البداية والنهاية ، جلد 3 صفحه 216 ، ابن الحديد در شرح نهج البلاغه ، جلد 13 صفحه 262 مى‏نويسد : به اتّفاق تمام مفسّران قرآن كريم ، آيه 207 سوره بقره در مورد اميرالمؤمنين  عليه‏السلام و واقعة معروف به ليلة المبيت نازل شده است .

[33] ـ از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغة ابن ابى الحديد ، جلد 1 صفحه 361 .

[34] ـ از منابع اهل سنّت : شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد ، جلد 4 صفحه 69 و تاريخ مدينة دمشق ، جلد 67 صفحه 372 .

[35] ـ از منابع اهل سنّت : تاريخ مدينه دمشق ، جلد 59 صفحه 74 و تاريخ اسلام ، ذهبى ، جلد 23 صفحه 328 .

[36] ـ از منابع اهل سنّت : تاريخ مدينة دمشق ، جلد 59 صفحه 95 و تاريخ بغداد ، جلد 13 صفحه 471 .

[37] ـ امالى صدوق  قدس‏سره ، صفحه 425 ، از منابع اهل سنّت : مستدرك الحاكم ، جلد 3 صفحه 126 و جامع الصغير ، جلد 1 صفحه 415 .

[38] ـ از منابع اهل سنّت: فردوس الاخبار، جلد1 صفحه44 وكشف الخفاء ، جلد 1 صفحه 204 .

[39] ـ اين حركت بنى اميّه سر آغاز تشكيل مكتب جديدى با عنوان اشاعره كه قائل بودند انسان در همه رفتار و اعمالش مجبور است ، شد .

[40] ـ از منابع اهل سنّت : صحيح مسلم ، جلد 6 صفحه 17 و نيل الأوطار ، جلد 4 صفحه 219 .

[41] ـ از منابع اهل سنّت : صحيح بخارى ، جلد 8 صفحه 105 و مسند احمد ، جلد 1 صفحه 297 .

[42] ـ به عنوان نمونه يكى از عقايد باطل آنها كه دستاويز خوبى براى بنى اميّه بود ، اين است كه معصيّت و گناه به ايمان زيان نمى‏رساند و اطاعت خداوند سودى براى كافر ندارد . بنابر اين عقيده ، بنى اميّه قائل بودند كه صرف ايمان ما كافى است هر چند كه گناهى از ما سر بزند . براى اطلاّع بيشتر از اين فرقه و عقايد آنان رجوع كنيد به كتاب الملل والنحل ، شهرستانى ، جلد 1 صفحه 139 .

[43] ـ بحار الانوار، جلد44 صفحه 382، از منابع اهل سنّت: الكامل في التاريخ، جلد4 صفحه48.

[44] ـ از منابع اهل سنّت : تاريخ الخلفاء ، صفحه 246 و سير أعلام النبلاء ، جلد 5 صفحه 151 .

[45] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 32 ، اهل سنّت روايت فوق را نيز از رسول اللّه‏  صلى‏الله‏عليه‏و‏آله‏وسلم نقل كرده‏اند ، مسند احمد ، جلد 1 صفحه 92 و مجمع الزوائد ، جلد 1 صفحه 121 .


جستجو