هجوم به خا نه فاطمه سلام الله علیها

 حوادث پس از «سقیفه » از تلخ ترین و دردناک ترین حوادث تاریخ اسلام و زندگانی امیرمؤمنان علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام می باشد .
واقع گوئی و بیان واقعیات تلخ آن دوران باعث دلگیری و رنجش گروهی است که نسبت به رهبران آن حوادث تعصب خاص ورزیده، و تا جایی که امکان دارد، می خواهند گردی بر دامن آنها ننشیند . از طرف دیگر پوشاندن حقایق و وارونه جلوه دادن حوادث، خیانت بزرگی به تاریخ و نسلهای آینده بشری و جامعه مسلمین است که هرگز یک انسان منصف و با وجدان و دردمند به خود اجازه چنین خیانت و پا گذاشتن روی حقیقت را نمی دهد . بزرگ ترین حادثه تاریخی پس از غصب خلافت موضوع هجوم و یورش به خانه وحی، و منزل فاطمه زهرا علیها السلام است که برای بیرون آوردن متحصنان و معترضان به غصب خلافت انجام گرفت .
هجوم به خانه وحی
از دستورات ارزنده و حیاتی اسلام این است که هیچ مسلمانی حق ندارد بدون اجازه و رضایت صاحب خانه، به منزل کسی وارد شود و اگر صاحب خانه معذور بود و از پذیرفتن مهمان عذرخواهی کرد، وظیفه دارد از همانجا بدون رنجش برگردد . (1)
و البته برخی از خانه ها از مقام و منزلت خاصی برخوردارند; همچون خانه هایی که در آن خداوند مورد پرستش قرار می گیرد «فی بیوت اذن الله ان ترفع ویذکر فیها اسمه یسبح له فیها بالغدو والآصال » (2) ; «در خانه هایی که خداوند اجازه داده است که دیوارهای آن را بالا برند; و نام خدا در آنها برده شود و صبح و شام در آنها تسبیح او می گویند .» در این میان خانه پیامبر اکرم از احترام ویژه ای برخوردار است; لذا قرآن کریم دستور مخصوصی در این باره می دهد، آنجا که می فرماید: «یا ایها الذین آمنوا لا تدخلوا بیوت النبی الا ان یؤذن لکم » (3) ; «ای کسانی که ایمان آورده اید! به خانه های پیامبر وارد نشوید، مگر زمانی که به شما اذن [ورود] داده شود .»
بدون هیچ شکی خانه فاطمه علیها السلام از آن خانه های رفیع و محترمی است که در درون آن زهرا و علی علیهما السلام و فرزندان آن دو خدا را به بهترین وجه عبادت و تقدیس نموده اند .
اکنون باید دید که ماموران دستگاه خلافت احترام خانه زهرا علیها السلام را تا چه حد رعایت کردند؟ آنچه از منابع «فریقین » استفاده می شود این است که دستگاه خلافت نه تنها حرمت خانه زهرا و علی علیهما السلام را نگه نداشتند، بلکه بدترین جسارتها را بر آن روا داشتند .
الف . منابع اهل سنت
برخی از تاریخ نویسان اهل تسنن حادثه یورش به خانه وحی را نیمه روشن و برخی تا حدی روشن بیان نموده اند که به نمونه هایی اشاره می شود:
1 . طبری: او که نسبت به خلفا تعصب خاصی دارد، به این مقدار اعتراف می کند: «اتی عمر بن خطاب منزل علی فقال: لاحر قن علیکم او لتخرجن الی البیعة; (4) عمر بن خطاب در برابر خانه علی علیه السلام قرار گرفت و گفت: براستی [خانه را] بر روی شما به آتش می کشم و یا اینکه شما برای بیعت [با ابابکر] خانه را ترک گویید .»
2 . ابن قتیبه دینوری: این نویسنده گامی فراتر رفته، می گوید: خلیفه نه تنها تهدید کرد، بلکه دستور داد که در اطراف خانه هیزم جمع کنند و افزود: «به خدایی که جان عمر در دست اوست! یا باید خانه را ترک کنید و یا اینکه خانه را آتش زده و می سوزانم .» وقتی به او گفته شد که دختر گرامی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، فاطمه در خانه است، گفت: «هر چند فاطمه در آن باشد .» (5)
3 . ابن عبد ربه اندلسی: او که متوفای 495 می باشد، می گوید: خلیفه به عمر ماموریت داد که متحصنان را از خانه بیرون کشد و اگر مقاومت کردند با آنان نبرد نماید، از اینرو عمر آتشی آورد که خانه را بسوزاند «فاقبل بقبس من النار علی ان یضرم علیهم الدار» ، در این موقع با فاطمه علیها السلام روبرو گردید، آن حضرت فرمود: فرزند خطاب! آمده ای خانه ما را به آتش بکشی؟ وی گفت: آری، مگر اینکه بسان دیگران با خلیفه بیعت نمایید . (6)
شبیه اعترافات فوق را ابو الولید محب الدین محمد بن شخته الحنفی قاضی حنفیها در حلب متوفای سال 815 دارد . (7) احمد بن یحیی بلاذری متوفای 279 (8) ، ابوبکر احمد بن عبدالعزیز جوهری، صاحب کتاب «فدک » و «سقیفه » (9) و ابی خیزرانه در کتاب غرر (10) و شاه ولی الله دهلوی (11) در «ازالة الخفاء» و واقدی (12) و بلاذری و ابن ابی الحدید (13) نیز چنین مطالبی دارند . و همچنین ابن واضح یعقوبی (14) ، اسماعیل بن محمد ابوالفدا، عمر رضا کحاله در کتاب «اعلام النساء» ، عبدالفتاح عبدالمقصود (15) و ابراهیم بن عبدالله یمنی در کتاب «الاکتفاء» و … این امور را ذکر کرده اند .
4 . گروهی از تاریخ نویسان اهل سنت: گروه دیگری از تاریخ نویسان اهل سنت به آخرین مرحله از جسارت به خانه زهرا علیها السلام نیز اعتراف نموده اند، و صریحا گفته اند که عمر خانه علی علیه السلام و زهرا علیها السلام را آتش زد . از جمله:
1 . ابی الحسن، علی بن الحسین بن علی المسعودی الهذلی، صاحب «مروج الذهب » متوفای 346 ه می گوید: «… فوجهوا الی منزله فهجموا علیه واحرقوا بابه … ; (16) پس [عمر و همراهان] به سوی خانه علی علیه السلام روی کردند، پس بر او هجوم بردند و خانه او را آتش زدند .»
2 . محمد بن عبدالکریم بن احمد شافعی، معروف به شهرستانی (579 – 548)، از ابراهیم بن سیار بن هانی، معروف به نظام، متوفای سال 231 – که از اعاظم شیوخ معتزله و استاد جاحظ بوده است – نقل کرده است که گفت: «… وکان عمر یصبح احرقوها بمن فیها وما کان فی الدار غیر علی وفاطمة والحسن والحسین علیهم السلام; (17) و عمر بود که فرمان داد خانه را با کسانی که در آن قرار دارند بسوزانند، در حالی که در خانه جز علی و فاطمه و حسن و حسین علیهم السلام کسی نبود .»
عبدالقاهر اسفر ائینی متوفای 429 ه نسبت فوق را به نظام تایید نموده است . (18)
3 . در زمان ملکشاه سلجوقی، وزیرش با یکی از علمای سادات شیعه مناظره می کرد، در ضمن سخنانش گفت: «وجمع عمر الحطب علی باب فاطمة واحرق الباب بالنار … ; عمر در خانه فاطمه هیزم جمع کرد و در خانه را به آتش کشید .»
شاه به وزیرش رو کرد و گفت: آیا آنچه این شیعه علوی می گوید درست است؟ وزیر گفت: «نعم انی رایت فی التواریخ ما یذکره العلوی; (19) بله آنچه این [شیعه] علوی می گوید را در تاریخ دیده ام .»
و جالب اینجا است که خود ابابکر نیز به این امر اعتراف نموده است; زیرا در آخرین روزهای عمر خود از چند عمل اظهار پشیمانی نمود، از جمله گفت: «وددت انی لم اکشف بیت فاطمة وترکته وان اغلق علی الحرب … ; (20) دوست داشتم که خانه فاطمه را نمی گشودم و آن را رها می کردم، گر چه ناچار به جنگ می شدم [و کار به جنگ می کشید] .»
ب . منابع شیعه
هنگامی که به روایات و کتابهای دانشمندان شیعه مراجعه می کنیم، جریان را روشن تر و گویاتر می یابیم، که به نمونه هایی اشاره می شود:
1 . سلیم بن قیس و عیاشی و … نقل کرده اند: طبق فرمان عمر، قنفذ با جماعتی به در خانه علی علیه السلام رفتند تا او را برای بیعت با ابابکر دعوت کنند، حضرت علی علیه السلام در را باز نکرد، سرانجام عمر با جمعی بر در سرای زهرا علیها السلام آمدند، عمر فریاد برآورد که: یا علی! از خانه بیرون آمده، با خلیفه رسول خدا! ! بیعت کن وگرنه آتش بدین سرای می زنم . فاطمه برخواست و فرمود: ای عمر! این چه دشمنی است که با ما داری؟ او جواب داد: در را باز کنید والا در خانه را به آتش می کشم! فاطمه زهرا علیها السلام فرمودند: ای عمر! از خدا نمی ترسی؟ … «ثم دعا عمر بالنار فاضرمها فی الباب فاحرق الباب; آنگاه عمر فرمان داد تا آتش بیاورند، پس آن را در میان درب افکند و درب [خانه] را به آتش کشید .» (21)
2 . امام صادق علیه السلام فرمودند: «والله ما بایع علی حتی رای الدخان قد دخل بیته; (22) به خدا سوگند! علی علیه السلام بیعت نکرد مگر زمانی که دید دود وارد خانه اش شده است .»
3 . مفضل به امام صادق علیه السلام عرض کرد: گریه چه پاداش و ثوابی دارد؟ حضرت فرمودند: اگر گریه بر حق باشد، ثواب آن قابل احصا نیست . آنگاه مفضل گریه شدید و طولانی نمود و گفت: ای پسر رسول خدا! روز انتقام شما [از جنایتکاران] بزرگ تر از روز محنت و غصه شما خواهد بود . پس حضرت صادق علیه السلام فرمودند: «ولا کیوم محنتنا بکربلاء، وان کان یوم السقیفة واحراق النار علی باب امیرالمؤمنین والحسن والحسین وفاطمة وزینب وام کلثوم و فضة وقتل محسن بالرفة اعظم وادهی وامر لانه اصل یوم النداب; (23) نه چون روز محنت ما در کربلا، و گر چه روز سقیفه [و غصب خلافت] و سوزاندن آتش بر در [خانه] امیرمؤمنان و حسن و حسین و فاطمه و زینب و ام کلثوم علیهم السلام و کشته شدن محسن بر اثر فشار، بزرگ تر، دردناک تر و تلخ تر است; زیرا اساس روز ندبه ها بود .»
4 . مفضل روایت مفصلی از امام صادق علیه السلام درباره علائم ظهور و کارهای حضرت حجت علیه السلام بعد از ظهور نقل نموده است، (24) در بخشی از آن می خوانیم: حضرت آن روز را به یاد می آورد و می گوید: «وجمعهم الجزل والحطب علی الباب لاحراق بیت امیرالمؤمنین وفاطمة … واضرامهم النار علی الباب; (25) و جمع نمودنشان هیزم تروخشک بر در خانه، برای سوزاندن خانه علی علیه السلام و فاطمه علیها السلام، آتش زدن آنها درب [خانه علی علیه السلام] را .»
5 . پیامبر اکرم در یکی از سخنان خویش که از حوادث آینده خبر می داد، فرمود: «واما ابنتی فاطمة فانها سیدة نساء العالمین … وانی لما رایتها ذکرت ما یصنع بها بعدی کانی وقد دخل الذل بیتها وانتهکت حرمتها وغصبت حقها ومنعت ارثها و کسر جنبها واسقطت جنینها وهی تنادی یا محمداه فلاتجاب وتستغیث فلاتغاث; (26) و اما دخترم فاطمه، سیده زنان جهانیان [از ابتدا تا انتهای آفرینش] است … و من آن گاه که فاطمه ام را می بینم به یاد آنچه که با او رفتار می شود [از ستمها و اهانتها] می افتم . گویا می بینم که خواری به خانه او راه یافته، و حرمتش هتک، و حقش غصب شده است، و [از] ارثش جلوگیری بعمل آمده، و پهلویش شکسته و فرزندش سقط شده و او ناله می زند یا محمدا! پس جواب داده نمی شود و کمک می خواهد، سپس کمک نمی شود .»
خداوندا چرا دلها گرفته
جهان را ماتمی عظمی گرفته
چرا سرها بود بر زانوی غم
سحاب تیره عالم را گرفته
چه غوغایی به یثرب گشته برپا
که موج فتنه ها بالا گرفته
زجور امت و هجران بابا
دل صدیقه کبری گرفته
زدند آتش به درب مهبط وحی
که دودش گنبد خضرا گرفته
امیرمؤمنان سردار اسلام
غم عالم بقلبش جا گرفته
فدک را از کف دخت پیمبر
ریاکاران بی پروا گرفته
چه رخ داده مگر از بهر زهرا
که روی خویش از مولا گرفته
مه برج نبوت منخسف شد
که قرص صورت زهرا گرفته
سیه کرده است قنفذ بازویش را
به دستوری که زان رسوا گرفته
گلویش را فشار غصه و غم
زدست بی وفائیها گرفته
امید از زندگی ببریده دیگر
زدنیای دنی دل وا گرفته
نه تنها سوخت «فولادی » از این درد
که غم بر دهر و مافیها گرفته (27)
ادامه دارد … .
پی نوشت:
1) نور/27 – 28 .
2) نور/36 .
3) احزاب/53 .
4) تاریخ طبری (چاپ از دایرة ا لمعارف)، ج 3، ص 202; شرح نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 2، ص 56 .
5) شرح نهج البلاغه، (همان)، ج 1، ص 134; الامامة والسیاسة، ج 2، ص 12; اعلام النساء، ج 3، ص 1205 .
6) عقدالفرید، ج 4، ص 260; تاریخ ابی الفداء، ج 1، ص 156; اعلام النساء، ج 3، ص 1207 .
7) شرح ابن ابی الحدید، ج 2، ص 19 و ج 1، ص 134; ریاحین الشریعه، ج 1، ص 285 .
8) انساب الاشراف، ج 1، ص 586; تلخیص الشافی، ج 3، ص 76 .
9) شرح نهج البلاغه (همان)، ج 6، ص 48 و 47 .
10) نهج الحق و کشف الصدق، ص 271 .
11) ریاحین الشریعه، ج 1، ص 289; اثبات الوصیه، مسعودی، ص 123 .
12) نهج الحق و کشف الصدق، علامه، ص 271; تلخیص شافی، سید مرتضی، ج 7، ص 76 .
13) شرح نهج البلاغه، ج 6، ص 48 .
14) تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 126 .
15) الغدیر، ج 3، ص 103 – 104 .
16) مسعودی، اثبات الوصیه، چاپ بیروت، ص 154; الوافی بالوفیات، ج 5، ص 347 .
17) ملل و نحل، شهرستانی، ج 1، ص 57 (چاپ ایران) و در چاپ غیر ایران، ص 72 و ر . ک: ج 2، ص 59 .
18) الفرق بین الفرق، عبدالقاهر اسفر ائینی، ص 107 .
19) مؤتمر علماء البغداد، ص 64 – 63 .
20) لسان المیزان، ج 4، ص 189; تاریخ طبری، ج 3، ص 236; الامامة والسیاسة، ج 1، ص 13; مروج الذهب، ج 1، ص 414 (چاپ قدیم) ; عقدالفرید، ج 3، ص 68; الاموال، حافظ ابوالقاسم بن سلام، ص 193; نهج البلاغه، ابن ابی الحدید، ج 6، ص 51 .
21) تفسیر العیاشی، ج 2، ص 66 – 68; کتاب سلیم بن قیس، ص 249 – 253; ریاحین الشریعه، ج 1، ص 260 و 270 .
22) بحار، ج 28، ص 390; تلخیص شافی، ج 3، ص 76 .
23) میرجهانی، نوائب الدهور، ص 192 .
24) بحارالانوار، ج 53، ص 1 – 19 .
25) همان، ص 18 .
26) همان، ج 43، ص 172 – 173، ح 13; ابراهیم الجوینی، فرائد السمطین، ج 2، ص 36 .
27) حسین فولادی .


جستجو