2. اگر عقيدهى اهل سنّت، مبنى بر اينكه « افرادى غير از خمسهى طيّبه عليهمالسلام، در دايرهى اهل بيت قرار مىگيرند » صحت داشته باشد، پس تكليف اين همه رواياتى كه توسط بزرگترين علماى مذهب اهل سنت مانند بخارى، مسلم، احمد حنبل، نسائى، ترمذى، حاكم نيشابورى، فخررازى و زمخشرى، نقل شده و همگى حاكى از عمل و گفتار پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلمدر انحصار « اهل بيت » در خمسهى طيّبه عليهمالسلام بوده و بيانگر نفى ورود تمام احتمالات ديگر در اين زمينه است، چه مىشود؟![2]
براى مثال، روايتى كه علماى عامّه از اُمّ المؤمنين اُمّ سلمه نقل كردهاند كه « وقتى آيهى تطهير نازل شد، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، غير از خودشان، چهار نفر ديگر از اهل بيتشان، على، فاطمه، حسن و حسين عليهمالسلام را زير كساء قرار دادند و به درخواست اُمّ سلمه كه خواسته بود جزو « اهل بيت » محسوب شود، جواب منفى دادند و فرمودند: « تو در جايى كه هستى بمان و داخل نشو، كه تو همسر خوبى
هستى؛ امّا از اهل بيت من نيستى! »[3] چنين احاديثى چگونه با ادعاى فخر رازى قابل جمع است؟!
3. همانطور كه قبلاً نيز بيان كرديم « هنگامى كه شخصى از خليفهى دوم، عمر بن خطاب، در مورد مصاديق اهل بيت سؤال كرد، او از جواب دادن خوددارى كرده و سائل را به عايشه ارجاع داد. عايشه نيز مانند عمر، از پاسخ به سؤال سائل طفره رفته و او را به سوى اُم سلمه فرستاد »[4] حال اين سؤال مطرح است كه آيا
عايشه واقعا از ماجراى « آيهى تطهير » و شأن نزول آن و نيز از افراد مشمولِ اين آيه، اطّلاعى نداشته كه از جواب دادن خوددارى كرد؟! عايشه به هر طريقى دنبال جعلِ فضيلت و مقام براى خودش بود تا از مقرّبان و محبوبان رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم به شمار آيد. وى حتّى براى اين كار، شخصيت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم را تنزّل مىداد؛ پس اگر طبق گفتهى عامّه، او داخل در دايره ى اهل بيت عليهمالسلام است، چرا به اين فضيلت بزرگ، پشت پا زده و از اعتراف به طهارت خودش، خوددارى كرد؟!
آيا مگر در صحيح بخارى، مسلم و ساير كتابها، اين قصّهى دروغ از عايشه، نقل نشده است كه « وقتى عدّهاى رقّاصه از حبشه به مدينه آمدند، چون عايشه كوتاه قد بود به همين خاطر، پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، او را بر دوش شان سوار كردند تا بتواند رقاصهها را تماشا كند؟! »[5]
آيا خود اهل سنت نقل نكردهاند: « چون عايشه در خانهى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، كم سن و سال بود، مشغول بازى با عروسكها مىشد و براى اينكه در بازى تنها نماند، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم دختران هم سن و سال عايشه را به بازى باوى تشويق مىكردند؟! »[6].
آيا روايت دروغ ديگرى با اين مضمون؛ « عايشه مىگويد: دو دختر در خانه من آوازهخوانى مىنمودند و اشعار جنگ بُغاث[7] را مىخواندند. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد گرديده و به بستر رفته و صورت خود را به آن سو گرداندند. در اين هنگام ابوبكر وارد گرديد و با ديدن آوازهخوانها به من پرخاش نمود و گفت: آيا در حضور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم هم غنا و موسيقى؟! رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به ابوبكر رو كردند و فرمودند: آنان را به حال خودشان واگذار »[8]، منقول از عامّه، نيست؟! پس با اين همه اشكال و ايرادى كه در عايشه بود، آيا امكان دارد كه بگوييم آيهى تطهير در بارهى او و ساير همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم نازل شده باشد؟!
4. از همه مهمتر، اين سؤال مطرح است كه اگر شما پيروان مكتب اموى، قائل به دخول افراد ديگرى غير از پنج تن عليهمالسلام، در دايرهى « اهل بيت » هستيد و ادّعاى زايل شدن نجاست، پليدى و گناه از آنها را داريد و نيز عصمت و تطهير دلهاى آنها و اينكه سراسر وجودشان نور است، در عقايدتان، نهفته است، با اين وجود آيا اين افراد (اعمّ از مردان و زنان بيگانه)، تا پايان عمرشان مرتكب هيچ لغزش و گناهى نشدند؟! اگر جوابتان اين باشد كه گناه كردهاند، پس اين اعتراف با آن تفسير و استظهارى كه از « آيهى تطهير » كردهايد، مغايرت دارد و نظر شما مبنى بر إذهاب رجس و طهارت كامل اين افراد، پوچ و باطل است؛ امّا اگر در جواب بگوييد كه اصلاً مرتكب گناه نشدند، پس با اين همه دروغها، معصيتها، بى حيايىها و نافرمانى هايى كه از برخى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از جمله عايشه صادر شد، چگونه مىتوان معصوم بودن آنها را پذيرفت؟!
شأن نزول سورهى مبارك تحريم
بعد از آنكه با استناد به روايات منقول از خود عامّه، عدم دخولِ همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم در دايرهى « اهل بيت » را اثبات كرديم، اكنون نوبت آن رسيده است كه با تمسّك و يارى جستن از قرآن كريم، بتوانيم در احقاق حق اهل بيت عليهمالسلام، گامى ديگر برداشته و به مظلوميت اين خاندان عصمت و طهارت عليهمالسلام، بيش از پيش پى ببريم. براى اين منظور، به تفسير و تبيين آيات ابتدايى از سورهى مبارك تحريم مىپردازيم تا معصيت و نافرمانى بعضى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را از زبان خود عامّه، بيان كنيم. خداوند متعال مىفرمايد: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإذْ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأَتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[9].
به نام خداوند بخشنده بخشايشگر * اى پيامبر[ صلى الله عليه و آله و سلم]! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانات، بر خود حرام مىكنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است * خداوند راه گشودن سوگندهاىتان را [در اينگونه موارد] روشن ساخته، و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است * [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسراناش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى الله عليه و آله و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر همسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! » * اگر شما (همسران پيامبر) از كار خود توبه كنيد [به نفع شما است، زيرا ]دلهاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند.
همهى مفسّرين اعمّ از خاصّه و عامّه، بر اين عقيده هستند كه سورهى مبارك تحريم، دربارهى دو همسر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، يعنى عايشه دختر ابى بكر و حفصه دختر عمر بن خطاب، نازل شده است. براى اين منظور به برخى از روايات وارد شده از عامّه در اين زمينه، اشاره مىكنيم:
1. فخررازى از مفسران عامّه، مىگويد: « قوله تعالى: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»، قوله: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ»[10] خطاب لعائشة وحفصة على طريقة الالتفات؛ ليكون أبلغ في معاتبتهما. والتوبة من التعاون على رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بالإيذاء »[11].
در فرمايش خداوند متعال كه « اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد[به نفع شماست زيرا] دلهاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند »، مخاطب اين بخش از آيه كه (اگر شما از كار خود توبه كنيد) عايشه و حفصه هستند. [و اين سخن كه از غايب به مخاطب بر مىگردد] بلاغتاش در سرزنش كردن بسيار بيشتر است. و توبهى اين دو نفر به خاطر همكارى با يكديگر در آزار و اذيّت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم مىباشد ».
خطابى كه در آيهى شريف به كار رفته است، نوعى بلاغت ادبى است، كه داراى تأثير بيشترى مىباشد. اگر بر فرض، خداوند از همان آغاز سخن، مستقيما شروع به عتاب و سرزنش آنها مىكرد، نتيجه و غرض كه همان تأكيد و شدّت سرزنش است، حاصل نمىشد.
2. زمخشرى يكى ديگر از مفسران بزرگ عامّه، در اين باره چنين مىگويد: « وتحذير لهما على أغلظ وجهٍ وأشدّه لما في التمثيل من ذكر الكفر »[12].
وتحذير و عقاب و خطاب آن دو نفر (عايشه و حفصه)، به غليظترين و شديدترين صورت ممكن، انجام شده است، به خاطر آنچه در تمثيل است كه همان ذكر كفر است.
3. مفسر معروف، ابن عباس مىگويد: « لم أزل حريصا أن أسأل عمر عن المرأتين من أزواج النّبي صلى الله عليه و آله و سلم اللتين قال اللّه تعالى: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[13]، حتّى حجّ عمر وحججتُ معه، فلمّا كنّا ببعض الطّريق عدل عمر وعدلت معه بالإداوة، فتبرّز، ثُمّ أتاني فسكبت على يديه، فتوضّأ فقلتُ: يا أميرالمؤمنين! من المرأتان من أزواج النّبي صلى الله عليه و آله و سلم اللتان قال اللّه عزّوجلّ لهما: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»؟ قال عمر: واعجباً لك يا ابن عبّاس! قال: هي حفصة وعائشة »[14]. من از دير زمان حريص بودم كه از عمر بن خطاب دربارهى اين دو نفر از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، كه در قرآن با ضمير از آنها ياد شده است « اگر شما [همسران پيامبر ]از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا ]دلهاى شما از حق منحرف گشته است »، سؤال كنم. [اين موفقيت حاصل نمىشد] تا اينكه عمر براى انجام حج به مكه رفت و من نيز همراه او رفتم. و اين زمانى بود كه من با او رفيق شده بودم. عمر براى قضاى حاجت رفت و وقتى برگشت، ظرف آبى را برداشتم و به دستهاى او ريختم تا وضو بگيرد. سپس به عمر گفتم: آن دو نفر از زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه قران درباره آنها مىگويد: « اگر شما [همسران پيامبر] از كار خود توبه كنيد [به نفع شماست، زيرا] دلهاى شما از حق منحرف گشته »، چه كسانى هستند؟ عمر گفت: ابن عباس! از تو تعجب مىكنم [كه اينقدر نزديك پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودى؛ ولى از من سؤال مىكنى!]، آن دو نفر، عايشه و حفصه هستند. »
4. انس بن مالك[15] مىگويد: « أنّ رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم كانت له أمةٌ يطؤها، فلم تزل به عائشة وحفصة حتّى حرّمها على نفسه، فأنزل اللّه عزّوجلّ: «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ»[16] »[17].
همانا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم كنيزى داشتند كه با او همبستر مىشدند، عايشه و حفصه، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را در اين مورد آنقدر آزار و اذيّت كردند تا اينكه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم، كنيزشان را بر خود حرام كردند [تا موجبات رضايت آن دو نفر را فراهم كنند]، پس خداوند اين آيه را نازل كرد: « اى پيامبر[ صلى الله عليه و آله و سلم]! چرا چيزى را كه خداوند بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانات، بر خود حرام مىكنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است ».
5. طبرى[18] و بيهقى[19] از ابن عباس چنين نقل مىكنند: « كانت حفصة وعائشة متحابّتين وكانتا زوجتي النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم، فذهبت حفصةُ إلى أبيها، فتحدّثت عنده، فأرسل النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم إلى جاريته، فظلت معه في بيت حفصة، وكان اليوم الّذي يأتيه فيه عائشة، فرجعت حفصةُ، فوجدتهما في بيتها، فجعلت تنتظر خروجها، وغارت غيرة شديدة، فأخرج رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمجاريته، ودخلت حفصة، فقالت: قد رأيت من كان عندك، واللّه! لقد سئتنى، فقال النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم: واللّه! لأرضينّك، فإنّي مُسرّ إليك سرّا فاحفظيه، قالت: ما هو؟ قال صلى الله عليه و آله و سلم: إنّي اُشهدك أنّ سريتي هذه علىّ حرام رضا لك، وكانت حفصة وعائشة تظاهران على نساء النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم فانطلقت حفصة إلى عائشة، فأسرّت إليها أن أبشري أنّ النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم قد حرّم عليه فتاته، فلمّا أخبرت بسرّ النّبي صلى الله عليه و آله و سلم، أظهر اللّه عزّوجلّ النّبي صلى الله عليه و آله و سلم، فأنزل اللّه على رسوله صلى الله عليه و آله و سلم لمّا تظاهرتا عليه، «بسم اللّه الرّحمن الرّحيم * يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ * قَدْ فَرَضَ اللَّهُ لَكُمْ تَحِلَّةَ أيْمَانِكُمْ وَاللَّهُ مَوْلاَكُمْ وَهُوَ الْعَلِيمُ الْحَكِيمُ * وَإذْ أسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ * إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[20] »[21].
حفصه و عايشه با هم دوست و از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودند. روزى، حفصه از خانهى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بيرون آمد و نزد پدرش رفت و مشغول گفتوگو با او شد. در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، شخصى را به سوى يكى از كنيزانشان فرستادند تا او را نزد ايشان صلى الله عليه و آله و سلم بياورد، پس آن كنيز در خانهى حفصه، با پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم باقى ماند؛ در حالى كه آن روز، روزى بود كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم طبق معمول به خانه عايشه مىرفتند، وقتى كه حفصه به خانهى خودش برگشت، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم و كنيزاش را در خانهى خود ديد. حفصه منتظر ماند تا كنيز از خانه خارج شود، و به شدّت غيرتى شده بود. سپس رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، كنيز خود را از خانه خارج كردند و در اين هنگام حفصه وارد خانه شده و به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: من ديدم چه كسى همراه تو بود! قسم به خدا! از تو بدى به من رسيد! پس رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: سوگند به خدا! من تو را راضى مىكنم! و رازى را به تو مىگويم كه بايد از آن راز و امانت به خوبى محافظت كنى [و به كسى نگويى]. حفصه گفت: آن راز چيست؟ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: من تو را شاهد مىگيرم كه اين كنيز، به خاطر جلب رضايت تو، بر من حرام باشد. حفصه و عائشه هميشه خود را از بقيهى زنان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمجدا مىديدند. سپس حفصه از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم جدا شد و به نزد عايشه رفت و راز را به او گفت: كه بشارت مىدهم كه همانا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، كنيزشان را بر خودشان حرام كردند. زمانى كه سرّ و راز پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم فاش شد، خداوند عزّوجلّ، ايشان صلى الله عليه و آله و سلمرا از اين ماجرا با خبر كرد و اين آيات را بر ايشان صلى الله عليه و آله و سلم نازل فرمود: « اى پيامبر! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانات، بر خود حرام مىكنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است * خداوند راه گشودن سوگندهاىتان را [در اينگونه موارد] روشن ساخته، و خداوند مولاى شماست و او دانا و حكيم است * [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسراناش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى الله عليه و آله و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم همسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! » * اگر شما (همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) از كار خود توبه كنيد [به نفع شما است، زيرا ]دلهاى شما از حق منحرف گشته؛ و اگر بر ضد او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد] زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و مؤمنان صالح و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند ».
6. أنس بن مالك نقل مىكند: « إنّ النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم أنزل اُمّ إبراهيم منزل أبي أيّوب، قالت عائشة: فدخل النبي صلى الله عليه و آله و سلم بيتها يوما فوجد خلوة فأصابها فحملت بإبراهيم، قالت عائشة: فلمّا استبان حملها فزعت من ذلك، فمكث رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم حتّى ولدت، فلم يكن لاُمّه لبن، فاشترى له ضائنة يغذّى منها الصبيّ فصلح عليه جسمه وحسن لحمه وصفا لونه، فجاء به يوما يحمله على عنقه، فقال صلى الله عليه و آله و سلم: يا عائشة! كيفترى الشبه؟ فقلت: أنا غيريّ ما أدرى شبهاً، فقال صلى الله عليه و آله و سلم: ولا باللحم؟ فقلت: لعمرى! لمن تغذّى بألبان الضأن ليحسن لحمه، قال: فجزعت عائشة وحفصة من ذلك، فعاتبته حفصة فحرّمها وأسرّ إليها سرّا فأفشته إلى عائشة، فنزلت آية التحريم وأعتق رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم رقبةً »[22]. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، أم ابراهيم (ماريه قبطيه) را در منزل أبو ايوب جاى دادند (شايد به دليل اينكه در منزل خود جاى مناسبى نداشتند و شايد از ترس بقيه همسرانشان) عائشه مىگويد: پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم روزى وارد اتاق او شدند و آنجا را خلوت يافتند و با ماريه قبطيه همبستر شدند و او به ابراهيم حامله شد. عائشه مىگويد: زمانى كه حاملگى ماريه مشخص شد، از اين موضوع ناراحت شدم. رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم درنگ نمودند تا اينكه ماريه بچه دار شد و چون شير نداشت، حضرت صلى الله عليه و آله و سلم براى او گوسفندى خريدند تا فرزند او از شير آن تغذيه كند، پس جسم ابراهيم با آن شير نيرومند شد و رشد كرد و رنگ او نيكو شد، روزى پيغمبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم در حالى كه ابراهيم را بر دوش مبارك خويش سوار كرده بودند، تشريف آوردند و فرمودند: اى عائشه! آيا ابراهيم شبيه من هست؟ عرض كردم: (در حالى كه غيرتى شده و عصبانى بودم) من شباهتى بين او و شما نمىيابم، ايشان صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: حتّى در گوشت و پوست؟ عرض كردم: به جانم قسم! كسى كه با شير گوسفند تغذيه كند، گوشت او نيكو مىگردد. عائشه و حفصه از اين مطلب بسيار ناراحت شدند، پس حفصه، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را سرزنش نمود و ايشان صلى الله عليه و آله و سلم ماريه را بر خود حرام نمودند و حفصه هم آن سرى را كه پيامبر به او گفته بودند، براى عائشه افشاء كرد، پس آيهى تحريم نازل شد، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم بردهاى آزاد نمودند.
بررسى روايت
پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم پس از آنكه در مدينه منوره نزول اجلال فرمودند، نامه هايى براى پادشاهان اطراف و اكناف نوشتند. از جملهى اين نامهها، نامهاى بود كه حضرت صلى الله عليه و آله و سلم براى پادشاه مصر نوشتند و او را به اسلام دعوت نمودند. پادشاه مصر كه انسان فهيمى بود و از دين حضرت عيسى عليهالسلام پيروى مىكرد، با احترام نامهى حضرت صلى الله عليه و آله و سلم را تحويل گرفت و هدايايى براى ايشان صلى الله عليه و آله و سلم فرستاد. در ميان اين هدايا، شاهزادهاى زيبارو و محترم بود كه « ماريه » نام داشت و در بين راه قبل از رسيدن به مدينه به وسيلهى « حاطب بن أبى بلتعه » به دين اسلام گرويد. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم او را به ازدواج خود در آوردند .[23].
عائشه و حفصه به تصريح منابع اهل سنّت آنقدر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم را در مورد ماريه قبطيه آزار و اذيت كردند كه آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، ماريه را بر خود حرام نمودند. ماجراى ماريه قبطيه و رفتار ساير همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم با او طولانى است، كه در آينده در مورد آن بحث خواهيم نمود. به اختصار بايد گفت كه، داستان و آيهى « إفك » كه در مورد اتهام يكى از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم به ارتكاب عمل منافى عفت مىباشد به نظر شيعه، در مورد « ماريه قبطيه » است. هر چند اهل تسنن سعى نمودهاند آن را در مورد عائشه قلمداد كنند. اين تهمت زنندگان هم چهار نفر بودند: عائشه و حفصه و پدران آنها.
على بن ابراهيم[24] از زراره نقل مىكند كه او گفت: « لمّا مات إبراهيم ابن رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم حزن عليه حزنا شديدا، فقالت عائشة: ما الّذي يحزنك عليه، فما هو إلاّ ابن جريح؟! فبعث رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم عليّا وأمره بقتله؛ فذهب عليٌّ عليهالسلام إليه ومعه السيف وكان جريح القبطى في حائط وضرب عليٌّ عليهالسلام باب البستان، فأقبل إليه جريح ليفتح له الباب، فلمّا رأى عليّا عليهالسلام عرف في وجهه الغضب، فأدبر راجعا ولم يفتح الباب، فوثب عليّ عليهالسلام على الحائط ونزل إلى البستان واتّبعه وولّى جريح مدبرا، فلمّا خشى أن يرهقه صعد في نخلة وصعد عليّ عليهالسلام في أثره، فلمّا دنا منه رمى بنفسه من فوق النخلة فبدت عورته، فإذا ليس له ما للرجال ولا ما للنساء، فانصرف عليّ عليهالسلام إلى النبيّ صلى الله عليه و آله و سلم فقال: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! إذا بعثتني في الأمر أكون فيه كالمسمار المحمى في الوتر أم أثبت؟ قال: فقال صلى الله عليه و آله و سلم: لا، بل أثبت، فقال عليهالسلام: والّذي بعثك بالحقّ، ماله ما للرجال ولا ما للنساء؛ فقال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم: الحمد للّه الّذي يصرف عنّا السوء أهل البيت »[25].
زمانى كه ابراهيم، فرزند رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از دنيا رفت حزن و اندوه فراوانى ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را فرا گرفت[26]. عايشه به محضر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم عرض كرد: براى چه ناراحت هستيد او فرزند جريح (غلام ماريه) است، نه فرزند شما. رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام را فرستادند و ايشان عليهالسلام را امر به قتل جريح نمودند. آن حضرت عليهالسلام نيز در حالى كه شمشيرى همراه خود داشتند به سوى جريح حركت كردند. جريح قبطى در باغ بود، حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام درِ باغ را كوبيدند، جريح به سوى در آمد تا در را باز كند؛ امّا هنگامى كه حضرت عليهالسلام را خشمگين و عصبانى ديد، برگشت و در را باز نكرد. آن حضرت عليهالسلام از ديوار بالا رفتند و وارد باغ شدند و جريح را كه در حال فرار بود دنبال كردند. او كه ترسيده بود از درخت خرمايى بالا رفت و حضرت عليهالسلام نيز او را دنبال كردند و وقتى به او نزديك شدند، او خودش را از بالاى درخت به پايين انداخت و ناگهان عورت او پديدار شد، كه نه آلت مردانه داشت و نه آلت زنانه. حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام به سوى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم برگشتند و عرض كردند: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم! مرا ميفرستى كه مانند آهن گداختهاى، حكم را جارى كنم يا آنكه از حقيقت مطلب بازرسى كنم؟ ايشان صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: نه، نخست بازجويى كن! آن حضرت عليهالسلام عرض كردند: قسم به خدايى كه تو را به حق مبعوث كرد! او نه آلت مردانه داشت و نه آلت زنانه. رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: سپاس خدايى را كه پليدى و زشتى را از ما اهل بيت دور كرد.
جريح، خادم ماريه قبطيه بود، كه همراه او به مدينه آمده بود و طبق سنّتى كه در آن زمان در جزيرة العرب و شمال آفريقا معمول بود، خواجه و مقطوع النسل بود؛ وظيفهى او حفظ و نگهدارى و تربيت ماريه بوده است. چنانچه حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام، جريح را ديدند كه به ماريه مىگفت: « أعظمى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم و كنّيه وأكرميه ونحو من هذا الكلام »[27]. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را تعظيم و احترام نما و از ايشان با عظمت و احترام ياد كن و كنيهى ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را صدا بزن و مانند اين سخنان.
هنگامى كه حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام جريح را خنثى يافتند، او را به محضر رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم آوردند و ماجرا را براى ايشان صلى الله عليه و آله و سلم نقل كردند. حضرت صلى الله عليه و آله و سلم روى مبارك خود را به طرف ديوار نمودند و به جريح فرمودند: « حلّ لهما ـ يا جريح ـ واكشف عن نفسك حتّى يتبيّن كذبهما، ويحهما! ما أجرأهما على اللّه وعلى رسوله صلى الله عليه و آله و سلم. فكشف جريح عن أثوابه، فإذا هو خادم ممسوح كما وصف. فسقطا بين يدي رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم وقالا: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! التوبة استغفر لنا فلن نعود. فقال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم: لا تاب اللّه عليكما، فما ينفعكما استغفاري ومعكما هذه الجرأة على اللّه وعلى رسوله صلى الله عليه و آله و سلم؟! قالا: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! فإن استغفرت لنا رجونا أن يغفر لنا ربّنا. وأنزل اللّه الآية بهما وفي براءة مارية: «إنَّ الَّذِينَ يَرْمُونَ الْمُحْصَنَاتِ الْغَافِلاَتِ الْمُؤْمِنَاتِ لُعِنُوا فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَلَهُمْ عَذَابٌ عَظِيمٌ * يَوْمَ تَشْهَدُ عَلَيْهِمْ ألْسِنَتُهُمْ وَأَيْدِيهِمْ وَأرْجُلُهُم بِمَا كَانُوا يَعْمَلُونَ»[28] »[29].
اى جريح! عورت خود را براى اين دو نفر (عائشه و حفصه) آشكار كن تا كذب اين دو آشكار شود. واى بر آن دو! چه چيزى به خدا و رسول او صلى الله عليه و آله و سلم نسبت دادند! جريح لباسهاى خود را در آورد و همان طور كه حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام فرموده بودند، خادمى بدون آلت مردانه و زنانه بود. پس آن دو در پيشگاه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم به خاك افتادند و عرض كردند: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم ما توبه كرديم، براى ما استغفار كن، كه ما ديگر هرگز خطا و اشتباه نمىكنيم. رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم فرمودند: خدا توبهى شما را نپذيرد! با اين جرأتى كه شما بر خدا و رسولاش صلى الله عليه و آله و سلم روا داشتيد استغفار من براى شما سودى ندارد. عرض كردند: يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! اگر براى ما استغفار كنيد، اميد است كه خدا ما را ببخشد و خداوند متعال آيهاى در مورد آنها و در برائت و بىگناهى ماريه نازل كرد: « كسانى كه زنان پاكدامن و بىخبر (از هرگونه آلودگى) و مؤمن را متهم مىسازند، در دنيا و آخرت از رحمت الهى به دوراند و عذاب بزرگى براى آنهاست * در آن روز زبانها و دستها و پاهايشان بر ضدّ آنها به اعمالى كه مرتكب مىشدند گواهى مىدهد ».
پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم، ماريه را به دليل آزار و اذيّتهاى فراوان عائشه و حفصه به بيرون از مدينه در محلى نزديك قبا، به نام « مشربه ام ابراهيم » اسكان داده بودند. و ماريه در آنجا غافل از تمام توطئهها و فتنههاى اين دو نفر بود.
روايت فوق و اشباه آن دلالت مىكنند بر اينكه عائشه و حفصه، وقتى از آزار و اذيّت نتيجه نگرفتند، در صدد تهمت زدن به ماريه بر آمدند، و رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نيز براى اينكه از او دفع تهمت بنمايند، حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام را به آن مأموريت فرستادند.
امّا در مورد اينكه چرا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بر عائشه و حفصه حد قذف جارى نكردند، با اين كه اين دو نفر يك زن پاكدامن را مورد تهمت قرار داده بودند و خداوند متعال او را تطهير كرده بود، پاسخ آن است كه تعطيل حدود در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بىسابقه نيست؛ چنانچه ايشان صلى الله عليه و آله و سلم، خالد بن وليد را، كه بدون بررسى و به بهانهى خوددارى از پرداخت زكات، عدّهاى را كشته بود، مجازات ننمودند[30].
همچنين در واقعه ليلهى عقبه، كه ده نفر هم قسم شدند پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را به قتل برسانند و ايشان صلى الله عليه و آله و سلم هم آنها را مىشناختند ولى از كشتن آنها خوددارى نمودند و وقتى عمار و حذيفه نزد آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم آمدند و عرض كردند: « يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! أفلا تأمر بقتلهم؟ » يا رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم! آيا به كشتن آنها امر نمىفرماييد؟ در جواب آنها فرمودند: « أكره أن يتحدّث الناس أنّ محمّدا صلى الله عليه و آله و سلم يقتل أصحابه »[31]. نمىخواهم مردم بگويند، كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم أصحاب و يارانش را به قتل مىرساند.
اين رفتار رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم براى تمام قدرتهاى جهان درسى است، كه پس از به قدرت رسيدن خود، هر چند ذى حق باشند، امّا گذشت و عفو را سر لوحهى برنامهى خود قرار بدهند.
در مورد عبداللّه بن اُبىّ نيز كه از منافقين بود، حضرت صلى الله عليه و آله و سلم از كشتن او خوددارى كردند و فرمودند: « لا، يتحدّث الناس أنّ محمّدا صلى الله عليه و آله و سلم يقتل أصحابه »[32]. نه، نمىخواهم مردم بگويند كه محمد صلى الله عليه و آله و سلم اصحاب و ياراناش را مىكشد. اما مسلّما كسانى كه اين جنايات را مرتكب شدند، در همين دنيا جزاىشان را خواهند ديد.
عبدالرحيم قصير[33] مىگويد: حضرت امام باقر عليهالسلام فرمودند؛ « أما، لو قد قام قائمنا عليهالسلام لقد ردّت إليه الحميراء حتّى يجلدها الحدّ، وهو ينتقم لاُمّه فاطمة عليهاالسلاممنها، قلت: جعلت فداك! ولم تجلّد الحد؟ قال: لفريتها على اُمّ إبراهيم، قلت: فكيف أخّره اللّه عزّوجلّ للقائم عليهالسلام؟ قال: إنّ اللّه بعث محمّدا صلى الله عليه و آله و سلمرحمةً ويبعث القائم عليهالسلام نقمةً »[34].
آگاه باشيد! اگر قائم ما قيام كند، حميراء (لقب عايشه) را به دست ايشان عليهالسلام مىسپارند تا بر او حدّ جارى كند و انتقام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم حضرت فاطمه عليهاالسلام را از او بگيرد. عرض كردم: فدايت شوم! چرا بر او حدّ جارى مىنمايند؟ حضرت عليهالسلام فرمودند: براى افتراء و بهتانى كه بهام ابراهيم زد. عرض كردم: چطور حق تعالى حدّ را تأخير انداخته و آن را به دست حضرت قائم عليهالسلام جارى مىكند؟ ايشان عليهالسلام فرمودند: زيرا خداوند تبارك و تعالى حضرت محمد صلى الله عليه و آله و سلم را براى رحمت مبعوث داشت و حضرت قائم عليهالسلام را براى نقمت و عذاب منافقان وکفار برانگيخت.
حضرت امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: « فيحييهما بإذن اللّه تعالى ويأمر الخلائق بالاجتماع، ثم يقصّ عليهم قصص فعالهما في كلّ كور و دور حتّى يقصّ عليهم قتل هابيل بن آدم عليهالسلام وجمع النار لإبراهيم عليهالسلام وطرح يوسف عليهالسلام في الجبّ وحبس يونس عليهالسلام في الحوت وقتل يحيى عليهالسلام وصلب عيسى عليهالسلام وعذاب جرجيس ودانيال عليهماالسلام وضرب سلمان الفارسي وإشعال النار على باب أميرالمؤمنين وفاطمة والحسن والحسين عليهمالسلام لإحراقهم بها وضرب يد الصديقة الكبرى فاطمة عليهاالسلام بالسوط ورفس بطنها وإسقاطها محسنا وسمّ الحسن عليهالسلام وقتل الحسين عليهالسلام وذبح أطفاله وبنى عمّه وأنصاره وسبى ذرارى رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم وإراقة دماء آل محمد صلى الله عليه و آله و سلم وكلّ دم سفك وكلّ فرج نكح حراما وكلّ رين وخبث وفاحشة وإثم وظلم وجور وغشم منذ عهد آدم عليهالسلامإلى وقت قيام قائمنا عليهالسلام. كلّ ذلك يعدّده عليهالسلامعليهما، ويلزمها إيّاه، فيعترفان به ثمّ يأمر بهما فيقتصّ منهما في ذلك الوقت بمظالم من حضر، ثمّ يصلبهما على الشجرة ويأمر نارا تخرج من الأرض، فتحرقهما والشجرة، ثمّ يأمر ريحا فتنسفهما في اليمّ نسفا. قال المفضّل: يا سيّدي ذلك آخر عذابهما؟ قال عليهالسلام: هيهات يا مفضّل! واللّه! ليردنّ وليحضرنّ السيّد الأكبر محمّد رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم والصديق الأكبر أميرالمؤمنين و فاطمة و الحسن و الحسين و الأئمّة عليهمالسلام و كلّ من محّض الإيمان محضا أو محّض الكفر محضا، وليقتصّنّ منهما لجميعهم حتّى أنّهما ليقتلان في كلّ يوم وليلة ألف قتلة ويردّان إلى ما شاء ربّهما »[35]. پس حضرت قائم عليهالسلام آن دو (عمر و ابوبكر) را به امر خداوند متعال زنده مىگردانند و دستور مىدهند همه مردم جمع شوند، سپس اعمال آنها را در هر دوره و برههاى از تاريخ شرح مىدهند. تا آنكه داستان كشته شدن هابيل فرزند آدم عليهالسلام و بر افروختن آتش براى ابراهيم عليهالسلام و انداختن يوسف عليهالسلام در چاه و زندانى شدن يونس عليهالسلام در شكم ماهى و قتل يحيى عليهالسلام و به دار كشيدن عيسى عليهالسلام و شكنجه دادن جرجيس و دانيال پيغمبر عليهماالسلامو زدن سلمان فارسى و آتش زدن درِ خانهى حضرت اميرالمؤمنين و حضرت فاطمه زهرا و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهمالسلام و تازيانه زدن به بازوى صديقهى كبرى حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام و زدن در به پهلوى ايشان عليهاالسلام و سقط شدن محسن فرزند ايشان عليهاالسلام و سم دادن به حضرت امام حسن عليهالسلام و كشتن حضرت امام حسين عليهالسلام و اطفال و عموزادگان و ياوران آن حضرت عليهالسلام و اسير كردن فرزندان پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلمو ريختن خون آل محمد عليهمالسلام و هر خونى كه به نا حق ريخته شده و هر زنى كه مورد تجاوز قرار گرفته و هر خيانت و عمل زشت و گناه و ظلم و ستم، كه از زمان حضرت آدم عليهالسلام تا موقع قيام حضرت قائم عليهالسلام از بنى آدم سرزده است، همه و همه را به گردن اوّلى و دوّمى انداخته و بر آنها ثابت گردانيده و ملزم ميگردانند و آنها هم اعتراف مىكنند. آنگاه آن حضرت عليهالسلامدستور مىدهند هر كس حاضر است و از آنها ظلمى ديده قصاص كند، آنها هم قصاص مىكنند؛ سپس آنها را بر درخت به دار مىكشند و امر مىكنند آتشى از زمين بيرون آمده و آنها را با درخت مىسوزاند. آنگاه به باد دستور مىدهند تا خاكستر آنها را به آب درياها بپاشد. مفضّل عرض كرد: آقا جان! اين آخر عذاب آنها است؟ حضرت عليهالسلام فرمودند: نهاى مفضل! به خدا قسم! فرداى قيامت هر مؤمن و كافرى به صحراى محشر مىآيد و آقاى بزرگ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم و صديق اكبر حضرت اميرالمؤمنين عليهالسلام و حضرت فاطمه و حضرت امام حسن و حضرت امام حسين عليهمالسلام و ائمّهى اطهار عليهمالسلام نيز حاضر مىشوند و همه آنها از آن دو نفر قصاص مىكنند، تا جايى كه آن دو نفر را در هر شبانه روز هزار بار مىكشند و باز به امر خدا به صورت اوّل باز مىگرداند تا باز عذاب شوند، تا هر زمان كه خدا اراده كند.
از مباحثى كه مطرح گرديد، اين سؤال به ذهن خطور مىكند: آيا افرادى كه به اقرار بزرگان اهل سنّت، پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را آزار و اذيت نمودند و در مقام نبوّت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم تشكيك مىكردند و خطاب به ايشان صلى الله عليه و آله و سلم كه عالم به غيب و اسرار الهى است عرضه مىداشتند: من أنبأك بهذا؟ و سرّ ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را افشاء مىنمودند و از مرتبهى ايمان ساقط شدند و به رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم خيانت كردند. چنانچه زمخشرى مىگويد: « إنّما هو ذكر جناية حفصة في وجود الإنباء به وافشاءه من قبلها »[36].
همانا عمل حفصه در افشاى سرّ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ذكر شده است را مىتوان مشمول آيهى تطهير دانست؟!
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2].براى مطالعهى متن كامل اين روايات وسند آنها،به جزوهى شماره131و132 مراجعه كنيد.
[3]. بحارالأنوار، جلد 35 صفحه 226؛ از منابع اهل سنّت: سنن ترمذى، جلد 5، صفحه 30.
[4]. بحارالأنوار، جلد 10، صفحه 425؛ الفصول المختارة، صفحه 54.
[5]. صحيح بخارى، جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه 22؛ السنن الكبرى،
جلد10، صفحه 218؛ فتح البارى، جلد 2، صفحه 270؛ عمدة القارى، جلد 14، صفحه 187.
[6]. صحيح بخارى، جلد 7، صفحه 102؛ مسند أحمد، جلد 6، صفحه 57.
[7]. جنگ و بغاث آخرين جنگى است، كه بين قبيلهى اوس و قبيلهى خزرج رخ داد؛ زيرا بعد از اين جنگ، اسلام ظهور نمود و هر دو قبيله با يكديگر صلح نمودندالكامل فى التاريخ، جلد 1، صفحه 680 و 681.
[8]. صحيح بخارى، جلد 2، صفحه 2؛ جلد 3، صفحه 228؛ صحيح مسلم، جلد 3، صفحه
22؛ السنن الكبرى، جلد 10، صفحه 218.
[9]. سوره تحريم، آيه 4 ـ 1.
[10]. سوره تحريم، آيه 4.
[11]. تفسير رازى، جلد 30، صفحهى 44.
[12]. بحارالأنوار، جلد 22، صفحه 234؛ از منابع اهل سنّت: تفسيررازى، جلد 30، صفحه 49.
[13]. سوره تحريم، آيه 4.
[14]. از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 4، صفحهى 192؛ سنن ترمذى، جلد 5، صفحهى
93؛ الدرّ المنثور، جلد 6، صفحهى 242.
[15]. انس بن مالك، از خادمين و اصحاب رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم بود كه به خاطر كتمان واقعهى
غدير، مورد نفرين حضرت امام اميرالمؤمنين على عليهالسلام قرار گرفت و به بيمارى برص مبتلا شد. معجم رجال الحديث، جلد 3، صفحهى 239
[16]. سوره تحريم، آيه 1.
[17]. از منابع اهل سنّت: سنن نسائى، جلد 7، صفحهى 71؛ مستدرك حاكم، جلد 2، صفحه
493؛ الدرّ المنثور، جلد 6، صفحه 293.
[18]
[19]1 و . طبرى صاحب كتاب « جامع البيان » و بيهقى صاحب كتاب « السنن الكبرى » از مورخان عامّه مىباشند.
[20]. سوره تحريم، آيه 4 ـ 1.
[21]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 200؛ السنن الكبرى، جلد 7، صفحه 353.
[22]. از منابع اهل سنّت: الدرّ المنثور، جلد 6، صفحهى 240.
[23]. بحارالأنوار، جلد21، صفحه 45؛ از منابع اهلسنت:الطبقاتالكبرى، جلد8، صفحه 212.
[24]. على بن ابراهيم صاحب كتاب تفسير مىباشد كه در قبرستان شيخان قم مدفون است.
[25]. تفسير قمى، جلد 2، صفحهى 99؛ تفسير الميزان، جلد 15، صفحهى 103.
[26]. پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم در مرگ ابراهيم بسيار گريه كردند و اشك ريختند و مىفرمودند: قلب مىسوزد؛ امّا سخنى كه خدا را به غضب بياورد به زبان نمىآوريم. دليل جواز گريه در مرگ عزيزان، همين عمل رسول خدا صلىاللهعليهوآلهوسلم است.
[27]. دلائل الإمامة، صفحه 387.
[28]. سورهى نور، آيه 24 و 23.
[29]. دلائل الإمامة، صفحهى 387؛ الهداية الكبرى، صفحهى 298.
[30]. بحارالأنوار، جلد21،صفحه 142؛ از منابع اهلسنّت: المحلّى ابنحزم، جلد8، صفحه 166.
[31]. از منابع اهل سنّت: البداية والنهاية، جلد 5، صفحهى 25.
[32]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 6، صفحهى 66؛ مسند أحمد، جلد 3، صفحهى393؛ صحيح مسلم، جلد 8، صفحهى 19.
[33]. وى از اصحاب حضرت امام صادق صلىاللهعليهوآلهوسلم بود كه حضرت امام محمّد باقر عليهالسلام را نيز
درك نمودمعجم رجال الحديث، جلد 10، صفحه 10.
[34]. علل الشرايع، جلد 2، صفحهى 58؛ محاسن برقى، جلد 2، صفحهى 399.
[35]. بحارالأنوار، جلد 53، صفحهى 14؛ مختصر بصائر الدرجات، صفحهى 187.
[36]. از منابع اهل سنّت: الكشاف، جلد 4، صفحه 127.
تعارض آشكار در مورد همسران خيانتكار 2
« الحمد للّه ربّ العالمين وصلّى اللّه على سيّدنا محمّد وآله الطاهرين ولعنة اللّه على أعدائهم أجمعين ».
قال اللّه تبارك وتعالى: «إنَّمَا يُرِيدُ اللَّهُ لِيُذْهِبَ عَنكُمُ الرِّجْسَ أهْلَ الْبَيْتِ وَيُطَهِّرَكُمْ تَطْهِيراً»[1].
خداوند فقط مىخواهد پليدى (گناه) را از شما اهل بيت دور كند و كاملاً شما را پاك سازد.
چكيده سخن
بحث در مورد آيهى تطهير، براساس تفسيرى كه خود مفسرين اهل تسنّن، از قبيل زمخشرى و فخررازى مطرح كردند، به چند سؤال منتهى شد؛ چرا كه آنها قائل شدند آيهى تطهير، علاوه بر رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، حضرت اميرالمؤمنين على، حضرت فاطمه زهرا، حضرت امام حسن مجتبى و حضرت امام حسين عليهمالسلام، تمام خاندان آن حضرت صلى الله عليه و آله و سلم، از جمله همسران ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را شامل مىشود.
يكى از پرسشهايى كه در مورد اين ادّعا مطرح نموديم، اين است كه براساس تفسير مفسّرينى همچون فخررازى و…، آيهى تطهير دلالت بر زدودن اصل پليدى و نيز پاك گرداندن محلّ آن دارد؛ يعنى افراد مورد نظر اين آيه، پاكيزه و مطهّر شده و قلب آنان جايگاه هيچ نوع پليدى و زشتى و معصيت و نافرمانى نخواهد بود.
از سوى ديگر، در سورهى تحريم دو تن از همسران پيامبر گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم مرتكب گناه و نافرمانى شدند. بنابراين نتيجه آن مىشود كه آيهى تطهير شامل اين دو نفر نمىشود.
براى يافتن نام دو نفر، به روايات وارده در معتبرترين كتب اهل تسنّن، مانند صحيح مسلم، سنن ترمذى، سنن نسائى و مستدرك حاكم[2] مراجعه نموديم و روشن شد كه سورهى تحريم، از گناه و نافرمانى عايشه دختر ابوبكر و حفصه دختر عمر بن خطاب سخن مىگويد.
آيهى ديگر سورهى تحريم، پرده از زشتكارى ديگر اين همسران بر مىدارد. خداوند متعال مىفرمايد: «يَا أيُّهَا النَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَا أحَلَّ اللَّهُ لَكَ تَبْتَغِي مَرْضَاتَ أزْوَاجِكَ وَاللَّهُ غَفُورٌ رَّحِيمٌ »[3].
اى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم! چرا چيزى را كه خدا بر تو حلال كرده، به خاطر جلب رضايت همسرانات، بر خود حرام مىكنى؟! و خداوند آمرزنده و رحيم است.
در جلسهى قبل، در مورد آنچه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بر خودشان حرام نمودند، بحث مختصرى كرديم. شأن نزول سورهى مبارك تحريم و بحث در مورد آن، مجال مناسبى را مىطلبد؛ زيرا جعل و تحريف بسيار زيادى در مورد آن صورت گرفته است. به طور كلى يكى از مشكلات و معضلات در زمينهى روايات و منابع دينى، آن است كه تحريف و جعل، در آنها رواج يافته و اهل تسنن و مكتب خلافت، افرادى را به عنوان عادل وثقه پذيرفتهاند كه نه تنها از عدالت و وثاقت، بلكه از دين، قرآن و وحى هيچ بهرهاى ندارند، و سابقهى آنها كفر محض است؛ ولى با اين حال به عنوان مؤمن و مؤمنه، مسلم و مسلمه و عادل و عادله، مطرح شدهاند و حلقات آخر روايات، به اين افراد باز مىگردد.
اصل ماجرا، چنين بود كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم سرّى را نزد يكى از همسرانشان به نام حفصه بازگو كردند و به او فرمودند: امانتدار اين سرّ باش و آن را براى كسى فاش نكن! ولى حفصه، بلا فاصله سرّ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نزد همسر ديگر ايشان صلى الله عليه و آله و سلم، عايشه، افشا كرد. هنگامى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم او را مورد بازخواست قرار دادند، از آنجا كه هيچ اعتقادى به آگاهى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از غيب نداشت، با تعجب از ايشان صلى الله عليه و آله و سلم سؤال كرد: چه كسى تو را از اين مطلب آگاه كرد؟!
خداوند متعال مىفرمايد: «وَإذْ أَسَرَّ النَّبِيُّ إلَى بَعْضِ أزْوَاجِهِ حَدِيثاً فَلَمَّا نَبَّأتْ بِهِ وَأظْهَرَهُ اللَّهُ عَلَيْهِ عَرَّفَ بَعْضَهُ وَأعْرَضَ عَن بَعْضٍ فَلَمَّا نَبَّأهَا بِهِ قَالَتْ مَنْ أنبَأكَ هَذَا قَالَ نَبَّأنِيَ الْعَلِيمُ الْخَبِيرُ »[4]. [به خاطر بياوريد] هنگامى را كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم يكى از رازهاى خود را به بعضى از همسراناش گفت؛ ولى هنگامى كه وى آن را افشا كرد و خداوند پيامبراش صلى الله عليه و آله و سلم را از آن آگاه ساخت، قسمتى از آن را براى او بازگو كرد و از قسمت ديگر خوددارى نمود، هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلمهمسراش را از آن خبر داد، گفت: « چه كسى تو را از اين راز آگاه ساخت؟! » فرمود: « خداوند عالم و آگاه مرا با خبر ساخت! »
كفر و ارتداد عايشه و حفصه
سورهى تحريم در ادامه، وجود انحراف، شك و شبهه را در دل و قلب عايشه و حفصه، اثبات مىكند. خداوند سبحان مىفرمايد: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[5]. اگر شما (همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاىتان از حق منحرف گشته است.
فخررازى، در تفسير واژهى « صغت » مىگويد: « صغت أي عدلت و مالت عن الحقّ »[6]. « صغت » يعنى از حق رويگردان منحرف شد.
ابن عباس مفسّر معروف نيز در اين مورد مىگويد: « قوله: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[7] يقول: زاغت قلوبكما، يقول: قد أثمت قلوبكما »[8]. قول خداوند متعال؛ « اگر شما (همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاى تان از حق منحرف گشته است. » يعنى، قلبهايتان منحرف شده است؛ قلبهاى شما گناه و نافرمانى كردهاند.
« زاغ » در لغت، به انحراف و كجى و ميل از راه مستقيم و صواب معنا شده است[9]؛ چنانچه خداوند متعال مىفرمايد: «فَلَمَّا زَاغُوا أزَاغَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ»[10]. هنگامى كه آنها از حق منحرف شدند، خداوند قلوبشان را منحرف ساخت.
«وَإذْ زَاغَتْ الأْْصَارُ وَبَلَغَتِ الْقُلُوبُ الْحَنَاجِرَ»[11]. (به خاطر بياوريد) زمانى را كه چشمها از شدّت وحشت خيره شده و جانها به لب رسيده بود.
بنابر اين، براساس آنچه كه طبرى مفسر اهل سنّت، در كتابش نقل مىكند، عايشه و حفصه از دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم سرپيچى كردند و ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را آزردند[12].
روشن است چنين كسانى از راه مستقيم به بيراهه رفته و كافر و مرتد شدهاند.
حضرت امام صادق عليهالسلام، زنى را كه سرّ رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را فاش كرد، حفصه معرفى كرده و مىفرمايند: « كفرت في قولها: من أنبأك هذا؟ وقال اللّه فيها وفي اُختها: «إن تَتُوبَا إلَى اللَّهِ فَقَدْ صَغَتْ قُلُوبُكُمَا»[13] أي زاغت والزيغ هو الكفر »[14]. حفصه به خاطر اين سؤال از پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم كه چه كسى تو را از اين مطلب آگاه ساخت؟ كافر شد و خداوند متعال دربارهى او و خواهرش[15] (عايشه) مىفرمايد: « اگر شما (همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم) از كار خود توبه كنيد (به نفع شماست، زيرا) دلهاىتان از حق منحرف گشته است.» يعنى قلب شما منحرف گشت و « زيغ » همان كفر است.
در بعضى از آيات قرآن، سخن از توبه نمودن كسانى كه نافرمانى خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را نمودند و پذيرفته شدن آن از ناحيهى خداوند متعال به ميان آمده است. چنانچه در مورد كعب بن مالك، هلال بن اميّه و مرارة بن ربيع كه از شركت در جنگ تبوك خوددارى كردند و به دستور پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، از ناحيهى مسلمانان و حتّى همسرانشان مورد بىاعتنايى قرار گرفتند[16]، مىفرمايد: «وَعَلَى الثَّلاَثَةِ الَّذِينَ خُلِّفُواْ حَتَّى إذَا ضَاقَتْ عَلَيْهِمُ الأرْضُ بِمَا رَحُبَتْ وَضَاقَتْ عَلَيْهِمْ أنفُسُهُمْ وَظَنُّواْ أن لاَّ مَلْجَأ مِنَ اللّهِ إلاَّ إلَيْهِ ثُمَّ تَابَ عَلَيْهِمْ لِيَتُوبُواْ إنَّ اللّهَ هُوَ التَّوَّابُ الرَّحِيمُ»[17].
و (همچنين) آن سه نفر كه (از شركت در جنگ تبوك) بازماندند، (و مسلمانان با آنان قطع رابطه نمودند)، تا آن حد كه زمين با همه وسعتش بر آنها تنگ شد، (حتّى) در وجود خويش جايى براى خود نمىيافتند. (در آن هنگام) دانستند پناهگاهى از خدا جز به سوى او نيست. سپس خدا رحمتش را شامل حال آنها نمود (و به آنان توفيق داد) تا توبه كنند و خداوند بسيار توبهپذير و مهربان است.
« عايشه و حفصه » به خاطر رفتارى كه با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم داشتند و ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را آزار و اذيت نمودند، مرتكب گناه و معصيت شدند و لذا از ناحيهى خدا فرمان آمد كه بايد توبه كنند، اما درادامهى آيات هيچ سخنى مبنى بر اينكه اين توبه از ناحيهى آنها واقع شد يا نه؟ و اگر واقع شد، آيا از ناحيهى خداوند متعال قبول شد يا نه؟ وجود ندارد.
خداوند متعال، بعد از اينكه آن دو همسر رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را به خاطر از بين بردن و حبط اسلام و ايمانشان و كفر و ارتدادشان، سفارش به توبه مىكند، مىفرمايد: «وَإن تَظَاهَرَا عَلَيْهِ فَإنَّ اللَّهَ هُوَ مَوْلاَهُ وَجِبْرِيلُ وَصَالِحُ الْمُؤْمِنِينَ وَالْمَلاَئِكَةُ بَعْدَ ذَلِكَ ظَهِيرٌ»[18]. و اگر بر ضدّ او دست به دست هم دهيد، [كارى از پيش نخواهيد برد ]زيرا خداوند ياور اوست و همچنين جبرئيل و صالح مؤمنان (حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام) و فرشتگان بعد از آنان، پشتيبان او هستند.
اين آيهى شريف، از نقشه و توطئهى خطرناك اين دو زن و پدرانشان بر ضدّ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، پرده بر مىدارد؛ چرا كه وقتى مسلمانها در جنگ احد شكست خوردند، خداوند متعال خطاب به آنها مىفرمايد: «بَلَى إن تَصْبِرُواْ وَتَتَّقُواْ وَيَأْتُوكُم مِّن فَوْرِهِمْ هَذَا يُمْدِدْكُمْ رَبُّكُم بِخَمْسَةِ آلافٍ مِّنَ الْمَلآئِكَةِ مُسَوِّمِينَ»[19]. آرى، (امروز هم) اگر استقامت و تقوا پيشه كنيد، و دشمن به همين زودى به سراغ شما بيايد، خداوند شما را به پنج هزار نفر از فرشتگان، كه نشانه هايى با خود دارند، مدد خواهد داد.
اما در آيهى مورد بحث، صحبت از يارى تعداد محدودى فرشته؛ مانند پنج هزار فرشته نيست، بلكه سخن از اين است كه اگر آن دو زن، به توطئه بر ضدّ پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم ادامه بدهند، خداوند، جبرئيل، صالح مؤمنان ـ كه در تفاسير به حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام تفسير شده است[20] ـ و همه فرشتگان يار و ياور رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم خواهند بود.
چنان كه پيش از اين نيز گفتيم، در اين آيات، هيچ نشانى از اينكه اين دو با آن همه تحذير و تخويف، پشيمان شده و توبه كرده باشند، ديده نمىشود. بنابر اين آيات، كفر و ارتداد اين دو تن ثابت مىشود، اما رجوع آنها از كفر را با هيچ آيهاى نمىتوان ثابت نمود.
شرح حال اين دو زن، انسان را بسيار متأثر و متأسف مىكند؛ زيرا ابتلاى داخلى و گرفتارى رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از ناحيهى همسرانشان را نشان مىدهد.
در آيهى بعد، خداوند متعال مىفرمايد: «عَسَى رَبُّهُ إن طَلَّقَكُنَّ أن يُبْدِلَهُ أزْوَاجاً خَيْراً مِّنكُنَّ مُسْلِمَاتٍ مُّؤْمِنَاتٍ قَانِتَاتٍ تَائِبَاتٍ عَابِدَاتٍ سَائِحَاتٍ ثَيِّبَاتٍ وَأَبْكَاراً»[21]. اميد است كه اگر او شما را طلاق دهد، پروردگارش به جاى شما همسرانى بهتر براى او قرار دهد، همسرانى مسلمان، مؤمن، متواضع، توبه كار، عابد، هجرت كننده، زنانى غير باكره و باكره.
دقت در اين آيه، نمايانگر اين نكته است كه صرف همسرى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم، فضيلت محسوب نمىشود، بلكه فضيلت و برترى هر كس، به اندازهى تقوا و پرهيزگارى اوست. بله، اگر انسان از تقوا و زهد برخوردار بود، همسر پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم بودن نيز براى او فضيلتى دو چندان خواهد بود. بنابراين، عقيدهى اهل سنت كه مجرّد همسرى پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را موجب صالح و اهل بهشت بودن شخص مىدانند، مخالف تعاليم كتاب خدا بوده و صحيح نيست.
علاوه بر اين، آيهى پنج سورهى تحريم، به مفهوم مخالف[22] خود، بر اين مطلب دلالت مىكند كه « عايشه و حفصه » نه مسلمان بودند و نه مؤمن و نه خاضع در پيشگاه خدا و رسولاش و به طور كلى تمام فضائل و كمالات را از آنها سلب مىكند؛ چه اينكه سخن از جايگزينى همسرانى است كه برتر از همسران طلاق داده شده هستند و داراى اوصاف مذكور در آيه مىباشند.
خداوند متعال در خطاب به همسران پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم، به اين ملاك فضيلت، يعنى تقوا تصريح كرده و مىفرمايد: «يَا أيُّهَا النَّبِيُّ قُل لِأزْوَاجِكَ إن كُنتُنَّ تُرِدْنَ الْحَيَاةَ الدُّنْيَا وَزِينَتَهَا فَتَعَالَيْنَ أُمَتِّعْكُنَّ وَأُسَرِّحْكُنَّ سَرَاحاً جَمِيلاً * وَإن كُنتُنَّ تُرِدْنَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ وَالدَّارَ الاْخِرَةَ فَإنَّ اللَّهَ أعَدَّ لِلْمُحْسِنَاتِ مِنكُنَّ أجْراً عَظِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ مَن يَأْتِ مِنكُنَّ بِفَاحِشَةٍ مُّبَيِّنَةٍ يُضَاعَفْ لَهَا الْعَذَابُ ضِعْفَيْنِ وَكَانَ ذَلِكَ عَلَى اللَّهِ يَسِيراً * وَمَن يَقْنُتْ مِنكُنَّ لِلَّهِ وَرَسُولِهِ وَتَعْمَلْ صَالِحاً نُّؤْتِهَا أجْرَهَا مَرَّتَيْنِ وَأعْتَدْنَا لَهَا رِزْقاً كَرِيماً * يَا نِسَاء النَّبِيِّ لَسْتُنَّ كَأحَدٍ مِّنَ النِّسَاء إنِ اتَّقَيْتُنَّ فَلاَ تَخْضَعْنَ بِالْقَوْلِ فَيَطْمَعَ الَّذِي فِي قَلْبِهِ مَرَضٌ وَقُلْنَ قَوْلاً مَّعْرُوفاً * وَقَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ وَلاَ تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجَاهِلِيَّةِ الْأُولَى»[23].
اى پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم! به همسرانت بگو: اگر شما زندگى دنيا و زرق و برق آن را مىخواهيد، بياييد با هديهاى شما را بهرهمند سازم و شما را به طرز نيكويى رها سازم * و اگر شما خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم و سراى آخرت را مىخواهيد، خداوند براى نيكوكاران شما پاداش عظيمى آماده ساخته است * اى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم! هر كدام از شما گناه آشكار و فاحشى مرتكب شود، عذاب او دو چندان خواهد بود؛ و اين براى خدا آسان است * و هر كس از شما براى خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم خضوع كند و عمل صالح انجام دهد، پاداش او را دو چندان خواهيم ساخت، و روزى پر ارزشى براى او آماده كردهايم * اى همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم! شما همچون يكى از زنان معمولى نيستيد اگر تقوا پيشه كنيد؛ پس به گونهاى هوسانگيز سخن نگوييد كه بيماردلان در شما طمع كنند، و سخن شايسته بگوييد * و در خانههاى خود بمانيد، و همچون دوران جاهليّت نخستين (در ميان مردم) ظاهر نشويد.
فخررازى در بيان فرق « مسلمات » و « مؤمنات » مىگويد: مسلمان كسى است كه با زبان اظهار اسلام نمايد، ولى مؤمن كسى است كه با دل و قلباش اظهار اسلام كند[24]. طبق نظر شيعه، مسلمان كسى است كه شهادتين را بر زبان جارى كند و مؤمن كسى است كه ولايت حضرت اميرالمؤمنين على عليهالسلام را پذيرفته باشد. نكته اساسى آن است كه طبق هر دو تفسير، « عايشه و حفصه » مسلمان و مؤمن نبودند.
همانطور كه نقل كرديم، اين دو نفر، رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم را آزار و اذيت و به ايشان صلى الله عليه و آله و سلم خيانت و اسرار ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را افشا مىكردند[25]. از سوى ديگر، طبق نص قرآن كريم، آزار و اذيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، در رديف آزار و اذيت خداوند بوده و نتيجهاش لعنت خدا و عذاب الهى مىباشد. اين خود دليل ديگرى بر كفر آن دو محسوب مىشود.
خداوند متعال مىفرمايد: «إنَّ الَّذِينَ يُؤْذُونَ اللَّهَ وَرَسُولَهُ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فِي الدُّنْيَا وَالاْخِرَةِ وَأعَدَّ
لَهُمْ عَذَاباً مُّهِيناً»[26]. آنها كه خدا و پيامبرش صلى الله عليه و آله و سلم را آزار مىدهند، خداوند آنان را از
رحمت خود در دنيا و آخرت دور ساخته، و براى آنها عذاب خوار كنندهاى آماده كرده است.
نمونهى ديگرى كه موضوع آزردن رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سلم را ثابت مىكند، اين روايت تاريخى است.
عمر بن خطاب مىگويد، روزى بر عايشه وارد شده و به او گفتم: « يا بنت أبي بكر! قد بلغ من شأنك أن تؤذي رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم؟ فقالت: مالي ولك يابن الخطّاب؟ عليك بعيبتك! »[27]. اى دختر ابوبكر! به من خبر رسيده كه تو پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اذيت و آزار مىكنى؟ عايشه گفت: تو با من چه كار دارى؟! تو مراقب عيبهاى خودت باش! گويندهى اين سخن، عمر بن خطاب است و در صحيح مسلم كه اهل سنّت آن را « اُخت القرآن » مىدانند، آمده است. بنابراين اگر اهل تسنّن براى قول و سخن عمر حجيت و اعتبار قائل هستند بايد بپذيرند كه عايشه، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم را اذيّت مىكرده و اگر به قرآن مجيد باور دارند، بايد قبول كنند كه آزار و اذيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، لعنت خدا و عذاب الهى را در پى دارد.
از مجموع اين آيات و روايات به دست مىآيد كه « عايشه و حفصه »؛ همسران رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم، با آزار و اذيت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم مرتد و كافر شدند و تمام اوصاف يك زن مسلمان را از دست دادند.
تشبيه عايشه و حفصه به همسران نوح و لوط عليهماالسلام
خداوند متعال در سورهى تحريم، بعد از بيان چند آيه در مورد توبه و آثار و نتايج آن براى انسان، مثالى ذكر مىكند.
خداوند تبارك و تعالى مىفرمايد: «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا اِمْرَأَةَ نُوحٍ وَاِمْرَأَةَ لُوطٍ كَانَتَا تَحْتَ عَبْدَيْنِ مِنْ عِبَادِنَا صَالِحَيْنِ فَخَانَتَاهُمَا فَلَمْ يُغْنِيَا عَنْهُمَا مِنَ اللَّهِ شَيْئاً وَقِيلَ ادْخُلاَ النَّارَ مَعَ الدَّاخِلِينَ»[28].
خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند، به همسر نوح عليهالسلام و همسر لوط عليهالسلام مثل زده است، آن دو تحت سرپرستى دو بنده از بندگان صالح ما بودهاند، ولى به آن دو خيانت كردند و ارتباط با اين دو (پيامبر عليهماالسلام) سودى به حالشان (در برابر عذاب الهى) نداشت و به آنها گفته شد: وارد آتش شويد همراه كسانى كه وارد مىشوند!
فخر رازى در ذيل اين آيهى شريف مىگويد: « وفي ضمن هذين المثالين تعريض بأُمّى المؤمنين، وهما حفصة وعائشة، لما فرط منهما وتحذيرلهما على أغلظ وجه وأشدّه؛ لما في التمثيل من ذكر الكفر »[29]. در ضمن اين دو مثال (همسر نوح عليهالسلام و همسر لوط عليهالسلام) تعريضى به دو مادر مؤمنان، عايشه و حفصه است، چرا كه اين دو زن، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را بسيار اذيت كردند و اين آيه در واقع تحذيرى براى آن دو است با غليظترين و شديدترين بيان [كه از ادامهى اين رفتار دست بردارند.] به خاطر آنچه در تمثيل وجود دارد، كه همان ذكر كفر است.
فخررازى در ادامه، به بيان خيانت همسران نوح و لوط عليهماالسلام مىپردازد و مىگويد: « ما كانت خيانتهما؟ نقول: نفاقهما وإخفاءهما الكفر، وتظاهرهما على الرسولين عليهماالسلام، فامرأة نوح قالت لقومه: إنه لمجنون! وامرأة لوط كانت تدلّ على نزول ضيف إبراهيم عليهالسلام »[30]. اما خيانت آن دو (همسران نوح و لوط عليهماالسلام) چه بود؟ مىگوييم: نفاق و دو رويى آن دو و مخفى نگه داشتن كفرشان و اذيت و آزار شوهرانشان كه دو پيامبر الهى بودند، پس زن نوح عليهالسلام به قوماش مىگفت: نوح عليهالسلامديوانه است! و زن لوط عليهالسلام هم قوماش را به سوى مهمانان حضرت ابراهيم عليهالسلام راهنمايى مىكرد و سرّ او را افشا مىنمود.
فخر رازى هم چنين به فوايد اين مثال اشاره كرده و مىگويد: « وأمّا ضرب المثل بامرأة نوح المسمّاة بواعلة، وامرأه لوط المسمّاة بواهلة، فتشمل على فوائد متعدّدة لا يعرفها بتمامها إلاّ اللّه تعالى، منها التنبيه للرجال والنساء على الثواب العظيم والعذاب الأليم، ومنها العلم بأنّ صلاح الغير لا ينفع المفسد، وفساد الغير لا يضرّ المصلح، ومنها أنّ الرجل وإن كان في غاية الصلاح، فلا يأمن المرأة ولا يأمن نفسه، كالصادر من امرأة نوح ولوط عليهماالسلام »[31].
اما مثال زدن به زن نوح عليهالسلام كه « واعله » و زن لوط عليهالسلام كه « واهله » نام داشتند، فايدههاى زيادى در بر دارد كه فقط خداوند متعال آن را به طور كامل و تمام مىداند، از جمله آن فايدهها؛ آگاه نمودن مردان و زنان مسلمان است بر اينكه اطاعت خدا و رسولاش صلى الله عليه و آله و سلم ثواب عظيم و نافرمانى آنها عذاب دردناكى به دنبال دارد، ديگر اينكه صالح بودن شخصى به انسان مفسد نفعى نمىرساند و بد بودن او هم ضررى به انسان مصلح نمىزند، فايدهى ديگر اينكه، اگر چه فردى در نهايتِ صلاح و درستكارى باشد، از زن و نفساش در امان نيست مانند آنچه كه از همسران نوح و لوط عليهماالسلام صادر شد.
زمخشرى ـ مفسر ديگر اهل سنّت ـ هم بعد از بيان مطالبى نظير آنچه نقل شد، اضافه مىكند: « كفرهم باللّه ورسوله، قطع العلائق وبتّ الوصل وجعلهم أبعد من الأجانب وأبعد، وإن كان المؤمن الّذي يتّصل به الكافر، نبيّا من أنبياء اللّه تعالى »[32]. كفر به خدا و رسولاش، ارتباط و علقه زوجيت و همسرى را قطع مىكند و آنها را نسبت به هم، دورتر از بيگانگان قرار مىدهد، اگر چه مؤمنى كه كافر با او ارتباط و علقه دارد، پيامبرى از پيامبران الهى باشد.
يحيى بن سلام[33] در مورد مثالى كه در سوره مبارك تحريم آمده است مىگويد: « «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا»[34] يحذّر به عائشة وحفصة من المخالفة لرسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلمحين تظاهرتا عليه »[35]. ين مثال كه عايشه و حفصه را به دو همسر نوح و لوط عليهماالسلام تشبيه مىكند براى تحذير و ترساندن عايشه و حفصه از مخالفت با رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلممىباشد زمانى كه اين دو، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را اذيت مىكردند.
حضرت امام صادق عليهالسلام مىفرمايند: « قوله «ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلاً لِّلَّذِينَ كَفَرُوا امْرَأَةَ نُوحٍ وَامْرَأَةَ لُوطٍ»[36] مثلٌ ضربه اللّه لعائشة وحفصة أن تظاهرتا على رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم وأفشتا سرّه »[37]. آيهى: « خداوند براى كسانى كه كافر شدهاند، به همسر نوح و همسر لوط مَثَل زده است » مثالى است كه خداوند متعال براى عايشه و حفصه زده است؛ زيرا آنها پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را اذيت نموده و سرّ ايشان صلى الله عليه و آله و سلم را فاش كردند.
نتيجه همهى اقوال و سخنانى كه از زمخشرى، فخررازى و مفسّران ديگر نقل كرديم، آن است كه همراهى كافر با مؤمن، حتّى اگر در بالاترين سطح آن، يعنى زن و شوهر باشد، براى كافر هيچ فائدهاى نداشته و براى مؤمن هم ضررى نخواهد داشت. قرآن كريم در ماجراى ساخته شدن كشتى توسط حضرت نوح عليهالسلام، اين مطلب را تأييد مىكند. پس از آنكه به فرمان الهى، حضرت نوح عليهالسلام كشتى را ساخت، از جانب خدا مأمور شد كه از هر حيوانى يك جفت و همچنين خانوادهاش، به جز آنها كه وعده هلاكت آنها داده شده بود، را به همراه ببرد.
خداوند متعال مىفرمايد: «حَتَّى إذَا جَاء أمْرُنَا وَفَارَ التَّنُّورُ قُلْنَا احْمِلْ فِيهَا مِن كُلٍّ زَوْجَيْنِ اثْنَيْنِ وَأهْلَكَ إلاَّ مَن سَبَقَ عَلَيْهِ الْقَوْلُ »[38]. تا اينكه فرمان ما رسيد و تنور جوشيدن گرفت: (به نوح) گفتيم « از هر جفتى از حيوانات (از نر و ماده) يك زوج در آن (كشتى) حمل كن؛ همچنين خاندانت را (بر آن سوار كن) مگر آنها كه قبلاً وعده هلاك آنان داده شده (همسر و يكى از فرزندانت). اين نكته كه ارتباط كافر با مؤمن نفعى به او نمىبخشد، در ماجراى عذاب قوم لوط عليهالسلام نيز مشاهده مىشود.
خداوند متعال مىفرمايد: «قَالُواْ يَا لُوطُ إنَّا رُسُلُ رَبِّكَ لَن يَصِلُواْ إلَيْكَ فَأَسْرِ بِأهْلِكَ بِقِطْعٍ مِّنَ اللَّيْلِ وَلاَ يَلْتَفِتْ مِنكُمْ أحَدٌ إلاَّ امْرَأَتَكَ إنَّهُ مُصِيبُهَا مَا أصَابَهُمْ إنَّ مَوْعِدَهُمُ الصُّبْحُ ألَيْسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ * فَلَمَّا جَاء أمْرُنَا جَعَلْنَا عَالِيَهَا سَافِلَهَا وَأمْطَرْنَا عَلَيْهَا حِجَارَةً مِّن سِجِّيلٍ مَّنضُودٍ * مُّسَوَّمَةً عِندَ رَبِّكَ وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ»[39]. (فرشتگان عذاب) گفتند: اى لوط! ما فرستادگان پروردگار توايم؛ آنها هرگز دسترسى به تو پيدا نخواهند كرد؛ در دل شب، خانواده ات را (از اين شهر) حركت ده؛ و هيچ يك از شما پشت سرش را نگاه نكند؛ مگر همسرت، كه او هم به همان بلايى كه آنها گرفتار مىشوند، گرفتار خواهد شد. موعد آنها صبح است؛ آيا صبح نزديك نيست؟! * و هنگامى كه فرمان ما رسيد، آن (شهر و ديار) را زير و رو كرديم: و بارانى از سنگ (گِلهاى متحجّر) متراكم بر روى هم، بر آنها نازل نموديم * (سنگ هايى كه) نزد پروردگارت نشاندار بود: و آن، از (ساير) ستمگران دور نيست.
بعد از اين سخنان، به همان سؤال نخستين باز مىگرديم و از فخررازى و زمخشرى و ديگر متفكرين، محدّثين و مفسرين اهل سنّت سؤال مىكنيم: شما چگونه اين دو همسر رسول گرامى اسلام صلى الله عليه و آله و سلم را مشمول « آيهى تطهير » مىدانيد؟! با اينكه خودتان اذعان داريد سورهى تحريم، درباره اين دو نازل شده است و از تمثيل به همسران لوط و نوح عليهماالسلام استفاده نموديد كه صرف همسر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم بودن فايدهاى ندارد و خود انسان بايد متقى و صالح باشد.
همچنين خودتان گفتيد كه اين دو مرتد و كافر شدند و اذيت و آزار رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم نمودند كه به نصّ آيهى قرآن، اين كار موجب لعنت الهى و خلود در آتش جهنم است، و هيچ آيهاى در قرآن كريم بر توبه و بازگشت اين دو از كفر و ارتدادشان دلالت نمىكند.
با اين اوصاف، ادّعاى ورود اين دو در « آيهى تطهير » ادّعايى گزاف و بدون دليل خواهد بود.
نكتهى ديگر آنكه، از آنجا كه مثال با ممثّل در آنچه كه در كلام ذكر شده است، بايد يكى باشد و همسران نوح و لوط عليهماالسلام به آن دو پيامبر بزرگ الهى خيانت نموده و نسبت به آنها كافر بودند، بنابر اين « عايشه و حفصه » هم بايد نسبت به پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم چنين وضعيتى داشته باشند. گذشته از نقلهاى قبل، به نمونهاى از خيانتها و اذيتهاى اين دو، اشاره مىكنيم: حمزة بن أبى اسيد ساعدى[40] از پدرش كه از اصحاب بدر بوده است و به اعتقاد اهل سنّت همهى اصحاب بدر مورد مغفرت و غفران الهى هستند[41] ـ نقل مىكند: « تزوّج رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم أسماء بنت النعمان الجونيّة، فأرسلنى فجئت بها، فقالت حفصة لعائشة: أخضبيها أنت وأنا أمشطها ففعلتا، ثمّ قالت لها إحداهما: إنّ النبي صلى الله عليه و آله و سلم يعجبه من المرأة إذا دخلت عليه أن تقول: أعوذ باللّه منك، فلمّا دخلت عليه وأغلق الباب وأرخى الستر، مدّيده إليها، فقالت: أعوذ باللّه منك، فقال رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم بكمّه على وجهه فاستتر به وقال: عذت بمعاذ ثلاث مرّات. قال أبو أسيد: ثمّ خرج إلىّ فقال: يا أبا أسيد ألحقها بأهلها ومتّعها برازقيين يعني كرباسين، فكانت تقول: اُدعونى الشقيّة! (قال) ابن عمر: قال هشام بن محمّد: فحدّثني زهير بن معاوية الجعفي: إنّها ماتت كمدا »[42].
رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اسماء، دختر نعمان جوينه ازدواج نمودند، سپس من را فرستادند تا او را بياورم، حفصه به عايشه گفت: تو او را خضاب و رنگ كن و من او را آرايش مىكنم و هر دو اين كارها را انجام دادند. سپس يكى از آنها به اسماء گفت: پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم دوست دارند كه وقتى زنى بر او وارد مىشود، به ايشان صلى الله عليه و آله و سلم بگويد: من از تو به خدا پناه مىبرم، زمانى كه اسماء را بر پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم وارد كردند و در بسته شد و ايشان صلى الله عليه و آله و سلم خواستند كه به او نزديك شوند، او گفت: من از تو به خدا پناه مىبرم، رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم آستين مبارك خود را بر روى صورت خود نهادند و آن را پوشاندند و سه مرتبه فرمودند: من هم تو را در پناه خدا قرار دادم. أبو أسيد مىگويد: سپس حضرت صلى الله عليه و آله و سلم به طرف من آمدند و فرمودند: أبا أسيد! او را به خانوادهاش ملحق كن و دو جامهى كرباس هم به او بده! بعد از آن، آن زن مىگفت: من را « زن بدبخت » صدا بزنيد! ابن عمر مىگويد كه هشام بن محمد از زهير بن معاويه جعفى نقل كرد: آن زن از غصّه دق كرد و مرد.
با وجود اين همه شيطنت و حيله گرى كه در وجود اين دو زن وجود داشت و از هر درى براى آزار و اذيت رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم وارد مىشدند، آيا باز هم مىتوان آنها را مشمول « آيهى تطهير » دانست؟!
عايشه، فتنهگر
حضرت رسول اللّه صلى الله عليه و آله و سلم از آنجايى كه از ذات پليد و شيطانى آنها آگاه بودند، در چندين نوبت، عايشه را زنى فتنهگر معرفى نمودند. ايشان صلى الله عليه و آله و سلم روزى به طرف خانهى عايشه اشاره كردند و فرمودند: « ههنا الفتنة، ثلاثا، من حيث يطلع قرن الشيطان »[43]. سه مرتبه فرمودند محل فتنه اينجاست و از اينجا شاخ شيطان بيرون خواهد آمد.
اينها سخنانى است كه در كتب معتبرهى اهل تسنن آمده است و با امكانات پيشرفتهاى كه امروزه وجود دارد، حتّى اگر بخواهند آنها را از كتابهايشان حذف كنند ـ كه مطمئنا مايل به اين قضيه هستند ـ نمىتوانند و اينها اسنادى است كه از خود آنها و عليه خود آنها وجود دارد و وجود خواهد داشت.
آيا واقعا مىتوان عايشه را كه هيچ اعتقادى به رسالت پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم نداشت و با حالتى تمسخرآميز خدمت ايشان صلى الله عليه و آله و سلم عرض مىكرد: « أنت الّذي تزعم أنّك رسول اللّه؟ »[44].
تو هستى كه خيال مىكنى رسول خدا هستى؟! را پاك و مطهر و خالى از هرگونه پليدى و زشتى دانست؟!
اين تفكر و عقيده، عين نجاست است كه با آب هفت اقيانوس هم قابل تطهير نيست. چگونه مىتوان به « إذهاب رجس » از او و امثال او عقيده داشت؟! آيا مىتوان او را با حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مقايسه كرد؟! چه مقايسهى باطل و بى جايى!!!
اين مقايسه، به دلايل فراوان، هرگز پذيرفته نيست؛ از جمله، حضرت امام حسن مجتبى عليهالسلامدر مورد حضرت فاطمه زهرا عليهاالسلام مىفرمايند: مادرم را ديدم كه در شب جمعه، از شب تا به صبح، در حال ركوع و سجود بودند و همواره براى مؤمنين و مؤمنات دعا مىكردند و براى خودشان هيچ دعايى ننمودند. از ايشان عليهاالسلام پرسيدم: مادر جان! چرا همان طور كه براى بقيه دعا كرديد، براى خودتان دعايى نكرديد؟! در جواب فرمودند: « يا بنىّ! الجار ثمّ الدار »[45]. پسرم! اول همسايه سپس خانه و خانواده.
خوشبختانه طبق آمارى كه وجود دارد، قشر جوان اهل سنّت كه به طور ميراثى دنباله رو مكتب خلافت هستند، وقتى به منابع خودشان رجوع مىكنند و با اين تناقضات فراوان رو به رو مىشوند، گروه گروه از اعتقادات خود دست بر مىدارند و لذا براى بيدار شدن آنها تلنگرى كافى است.
تمام تلاش ما آن است كه از مكتب تشيّع و اعتقاداتمان حفاظت كنيم و اجازه ندهيم كه جوانان شيعه، فريب شعارهاى دروغين و پوشالى را بخورند، و گرنه جوانان اهل سنّت با توجهى كوتاه به كتب خودشان، خواهند فهميد كه اساس تفكر و مكتبشان بر خدعه و نيرنگ و دروغ نهاده شده است.
به اميد آنكه خداوند متعال ما را از انحرافات و كج روىها برهاند و حسن عاقبت به همهى ما عنايت بفرمايد!
« السّلام عليكم ورحمة اللّه وبركاته »
خودآزمايى
1 فخررازى واژهى « صغت » را چگونه معنا مىكند؟
2 حضرت امام صادق عليهالسلام، كدام يك از همسران پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم را افشا كنندهى سرّ ايشان صلى الله عليه و آله و سلم مىدانند؟
3 مطلبى كه بر توطئهى خطرناك عايشه و حفصه و پدران اين دو عليه پيامبر صلى الله عليه و آله و سلم، دلالت مىكند، كدام است؟
4 « صالح المؤمنين » در تفاسير به چه كسى تطبيق شده است؟
5 مفهوم مخالف آيهى پنجم از سورهى تحريم، چه مطلبى را در مورد عايشه و حفصه ثابت مىكند؟
6 عايشه و حفصه در آيهى دهم سورهى تحريم به چه كسانى تشبيه شدهاند؟ وجه شباهت آنها چيست؟
7 خيانت همسران نوح و لوط عليهماالسلام چه بود؟
8 دو فايده از فوايد ضرب المثل به كار رفته در سورهى تحريم، بر اساس كلام فخررازى، چيست؟
9 رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم با اشاره به خانهى عايشه چه فرمودند؟
——————————————————————————–
[1]. سوره احزاب، آيه 33.
[2]. براى يافتن دقيق منابع فوق به جزوهى شمارهى 133 مراجعه نماييد.
[3]. سوره تحريم، آيه 1.
[4]. همان، آيه 3.
[5]. همان، آيه 4.
[6]. تفسير رازى، جلد 40، صفحه 33.
[7]. سوره تحريم، آيه 4.
[8]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 205.
[9]. مفردات راغب، صفحه 222؛ المنجد، صفحه 314.
[10]. سوره صف، آيه 5.
[11]. سوره احزاب، آيه 10.
[12]. جامع البيان، جلد 28، صفحه 205.
[13]. سوره تحريم، آيه 4.
[14]. بحارالأنوار، جلد 22، صفحه 246.
[15]. چون هر دوى آنها همسر يك نفر بودهاند نسبت خواهر به آنها داده شده است.
[16]. بحارالأنوار، جلد 21، صفحه 202؛ از منابع اهل سنّت: سيره ابن هشام، جلد 4، صفحه
175.
[17]. سوره توبه، آيه 118.
[18]. سوره تحريم، آيه 4.
[19]. سوره آل عمران، آيه 125.
[20]. تفسير قمى، جلد 2، صفحه 377؛ تفسير الميزان، جلد 19، صفحه 340.
[21]. سوره تحريم، آيه 5.
[22]. مفهوم مخالف به مفهومى گفته مىشود كه با حكم موجود در منطوق مخالف مىباشد و اگر از مفهوم موافق، قوىتر نباشد در حد آن هست. همچنين مفهوم مخالف داراى شش قسم زير مىباشد: 1. مفهوم شرط 2. مفهوم وصف 3. مفهوم غايت 4. مفهوم حصر 5. مفهوم عدد 6. مفهوم لقباصول الفقه مظفر، جلد 1، صفحه 157.
[23]. سوره احزاب، آيه 33 ـ 28.
[24]. تفسير رازى، جلد 30، صفحه 44.
[25]. ر. ك: به سوى معرفت جزوهى شمارهى 133.
[26]. همان، آيه 57.
[27]. از منابع اهل سنّت: صحيح مسلم، جلد 4، صفحه 188؛ كنز العمّال، جلد 2، صفحه 528.
[28]. سوره تحريم، آيه 10.
[29]. تفسير رازى، جلد 30، صفحه 49.
[30]. همان، صفحه 50.
[31]. همان، صفحه 51.
[32]. الكشّاف، جلد 4، شرح صفحه 131.
[33]. وى نزد اهل سنت از ثقات و يكى از مفسران قرآن كريم مىباشدلسان الميزان، جلد 6،
صفحه 319.
[34]. سوره تحريم، آيه 10.
[35]. فتح القدير، جلد 5، صفحه 256.
[36]. سوره تحريم، آيه 10.
[37]. تفسير البرهان، جلد 4، صفحه 358.
[38]. سوره هود، آيه 40.
[39]. همان، آيه 83 ـ 81.
[40]. وى، نزد اهل سنت از ثقات محسوب مىگرددتهذيب الكمال، جلد 7، صفحه 312.
[41]. ر. ك: صحيح بخارى، جلد 5، صفحه 89.
[42]. از منابع اهلسنّت: مستدرك حاكم، جلد 4، صفحه 37؛ تاريخ يعقوبى، جلد 2، صفحه 86.
[43]. از منابع اهل سنّت: صحيح بخارى، جلد 4، صفحه 46.
[44]. الغدير، جلد 11، صفحه 163.
[45]. بحارالأنوار، جلد 43، صفحه 82.