روياروئي اسلام وغرب

در طول تاریخ، تمدنها همواره به نوعی در تقابل با یکدیگر قرار داشته اند، اما به دلیل هم عرض و هم توان بودن، از امکان انتقال یا تسخیر و سلطه بر یکدیگر ناتوان بوده اند. اینک تمدن غرب با همه تمدنهای دیگر در تقابل است و خود را در طول آنها می داند. غرب با نفی قدرت و حضور دیگر تمدنها، بر این باور است که امکانات لازم برای تسخیر دیگر تمدنها را در اختیار دارد.
از سوی دیگر، نظام اسلامی ایران که بر پایه اسلام ناب استوار است، در عرض تمدنهای دیگر نیست و داعیه تأسیس یک تمدن جهانی برتر را دارد. بر این اساس، رویارویی تمدن اسلامی به نمایندگی ایران با تمدن جدید غرب به نمایندگی آمریکا و اروپای غربی مقوله ای جدی است.

امروزه به جای تضاد دیرینه تمدنها یعنی:
این تقابل و تضاد را در محورهای زیر می توان جستجو کرد:
1. تضاد در مبانی معرفت شناختی: موضوع بحث در این تقابل، ارتباط طبیعت با ماوراء الطبیعه، دنیا با آخرت و در یک کلام انسان با خداست.
2. تضاد ارزشی: مبنای ارزشی نظام اسلامی و غربی در دو قطب مخالف هم قرار دارند. یکی بر پایه ارزشهای دنیوی است و غایت دیگری، توجه به ارزشهای اخروی.
3. شیوه حاکمیت: غرب تنها در پی اهداف دنیوی است و با نظامی برخاسته از امیال مردم، موظف است که نیازهای دنیوی آنان را تأمین کند. در مقابل، خاستگاه حاکمیت دینی؛ معارف الهی، و تکلیف آن؛ هدایت مردم به سوی سعادت اخروی است.
4. رهبری: پس از فروپاشی نظام شوروی، غرب خواهان رهبری بی رقیب در دهکده جهانی است، اما گسترش اسلام، می تواند قدرت جدیدی در برابر آن باشد.
5. رسالت فرهنگی: حکومت اسلامی بر اساس اعتقاد به رسالت خاتم پیامبران، خود را مکلّف به حفظ و ترویج اصول و مبانی اسلامی می داند. این نظام بر پایه توصیه قرآنی «وَمَا أَرْسَلْنَـاکَ إِلاَّ کَآفَّةً لِّلنَّاسِ»؛ «ما تو را جز برای [ارشاد] همه مردم جهان نفرستادیم»، خود را مسئول آگاهی و رهایی نسل بشر می شمارد. از سوی دیگر، جریان روشن فکری غربی نیز خود را در برابر عقب ماندگی و سنت گرایی انسانها مسئول می پندارد و آگاهی بخشی را رسالت ضروری خود می شمارد.
با این وصف، اگر معنای ظاهری گفتگوی تمدنها را لحاظ کنیم، در می یابیم همان گونه که غرب خود را از نظر مبانی معرفتی، علوم انسانی و صنعت و تکنولوژی پیش رو می داند، حکومت اسلامی نیز با بهره مندی از کتاب بی تحریف آسمانی، داعیه رهبری نسل بشر و فراهم آوردن زمینه سعادت دنیوی و اخروی افراد را دارد. در این میان، چون هر دو تمدن به سلامت مبانی خود معترفند، از تماس و گفتگو گریزان نیستند و خواه ناخواه با رشد تکنولوژیهای ارتباطی، این گفتگوها به انجام خواهد رسید. نکته اینجاست که هر یک از این دو تمدن انتظار دارد که طرف دیگر را به سوی خود جلب کند.
هر چند غرب، مدعی تسامح و کثرت گرایی است، اما این تسامح را هرگز در مبانی متضاد با اصول خود، تحمل نخواهد کرد. غرب این مسئله را بارها، در عمل نشان داده است. برای نمونه، بنیادگرایی اسلامی در ایران، الجزایر، ترکیه و… برای غربیها تحمل ناپذیر است.
از سوی دیگر، حکومت اسلامی نیز هرگز در اصول و مبانی خود با هیچ کس به سازش و مسامحه نمی پردازد. تمدن اسلامی چون زمینه معرفی و ابلاغ پیام خویش را آماده می بیند، به این گفتگوها وارد می شود. و گرنه بسیاری از مبانی معرفت شناختی و هستی شناسی تمدن جدید غرب با اصول و مبانی اسلام آشکارا در تضاد است. چگونه می توان بین این مبانی که فاصله ای به مسافت مشرق تا مغرب دارند، سازگاری ایجاد کرد؟ امام خمینی رحمه الله در وصیت نامه خویش می فرمایند:
«باید همه بدانیم که آزادی به شکل غربی آن که موجب تباهی جوانان می شود، از نظر اسلام و عقل محکوم است».(1)
میدان درگیری
هر دو تمدن، خود را در طول دیگر تمدنها می دانند. اسلام در زمینه احیای ارزشها و مسائل انسانی و غرب نیز در ارزشها و دانش و تکنولوژی، حرفهای تازه ای برای عرضه دارند. این دو در میادین گوناگون رو در روی هم قرار می گیرند:
الف. مبانی معرفتی
ب. مبانی سیاسی
ج. امور اقتصادی
د. دانش و تکنولوژی
ه . علوم انسانی، ادبیات و هنر
الف. مبانی معرفتی
جریان خردگرایی غرب با پیروزیهای قرن نوزدهم، جهان اسلام را عامل ایجاد گذشته تیره و تاریک خود می داند و می پندارد که راهبردهای این دو نظام در نقطه مقابل هم است. جدول زیر تا حدودی این تقابل و نگرش غرب را به اسلام نشان می دهد:
مبانی معرفتی شرق به ویژه جهان اسلام و غرب از دیدگاه تمدن جدید غرب(2)
شرق و جهان اسلام تمدن جدید غرب
ـ تکیه و اعتماد بر ذهنی که درون مایه آن،ـ تکیه بر ذهن متکی بر طبیعت
ساخته باورهای سنتی و موروثی است.ـ بهره گیری از تجربه مستمر
ـ بی توجهی به ضرورت ارجاع ذهنیت به عینیت ـ اعتقاد به اصل پیشرفت و تکامل با توجه وو بی اعتنایی به امکان تجربه جدید از جهان امید به آینده به جای گذشته
ـ ناباوری به اصل «پیشرفت»، و تکاملـ عقیده به جهان انسان محور و معرفت ـ عقیده به جهان خدامحور و معرفت وحی محورتجربه محور
ـ اعتقاد به سعادت و ارزشی که از وحیـ اعتقاد به سعادت و ارزشی که از اراده فرد می آموزد.سرچشمه می گیرد.
از دیدگاه حکومت اسلامی، تمدن جدید غرب از نظر معرفت شناسی، به انحراف خطرناکی دچار شده است، که نفی متافیزیک و گزینش شک به جای یقین، علم ظنی به جای ایمان، زمین به جای آسمان، انسان به جای خدا و دنیا به جای آخرت، از لوازم و آثار آن است. هر چند غرب با این بی باکی خطرناک، به ظاهر، دنیا را بُرده، اما آخرت را باخته است. غرب با هدف قرار دادن پرورش تن، روح را قربانی کرده و با قبله ساختن غرایز حیوانی، به معنویت، اخلاق و وجدان انسانی پشت کرده است. آشکار است که سرنوشت هر فرد و جامعه ای که از هدایت آسمانی روبگرداند، جز حیات حیوانی نخواهد بود. امام رحمه الله در پیام شان به گورباچف می گویند:
«مشکل شما عدم اعتقاد واقعی به خداست، همان مشکلی که غرب را هم به ابتذال و بن بست کشیده و یا خواهد کشید».(3)
ب. مبانی سیاسی
مدیریت و تدبیر اجتماعی برای هر دو طرف، هم جنبه داخلی دارد و هم جنبه خارجی.
سیاست داخلی: از بعد داخلی، خاستگاه حاکمیت سکولار غرب، اراده مردم و قرار داد اجتماعی است. مبنای قوانین آن، حقوق طبیعی (در برابر حقوق وحیانی و آسمانی) و هدفش، تدبیر معاش مردم است. در مقابل، حکومت اسلامی، خود را از سوی یک مشیّت آسمانی مأمور و مکلف می بیند و قوانین شرع را تنها قانون حاکم بر روابط اجتماعی می شمارد. بر این اساس، سیاست حکومتهای غربی و اسلامی در تدبیر داخلی(4) به شرح زیر است:
اسلام غرب
افزون بر تأمین امور معاش مردم، می کوشد تا هدف غرب از تأمین امنیت و آزادی
همه مظاهر زندگی در چهارچوب هدایت وفردی و اجتماعی، افزایش رفاه
فرمان الهی جریان یابد.عمومی است. به همین دلیل خود را
اسلام می خواهد همه شئون انسان از اندیشه از احکام الهی بی نیاز می بیند. غرب،
ذهنی گرفته تا اخلاق، رفتار فردی و روابطآدمی را در تأمین درآمد خویش به
اجتماعی، در پرتو هدایت الهی، اصلاح گردد.بهره گیری از تدبیر عقلانی فرا
بنابراین برای پاسداری از این وضع روحانی ومی خواند و از کنار اصول اخلاقی با
احیای فرهنگ «امر به معروف و نهی از منکر»بی تفاوتی می گذرد. غرب برای
افراد جامعه را بسیج می کند تا از کنار انحراف حفظ منافع ملی در میدانهای رقابت
دیگران با بی تفاوتی نگذرند. آنچه به اقتضایجهانی، اصل «افزون خواهی» را معیار
دانش و تجربه از وظایف و لوازم یک حاکمیتفعالیتهای خویش می داند. در نظام
آگاه و مشروع به شمار می رود، بر عهدهغرب، حاکمیت «سود بیشتر» جایگزین
حاکمیت دینی هم قرار دارد.معنویت شده است.
سیاست خارجی: هر چند تمدن جدید غرب به رهبری آمریکا، از صلح و گفتگو سخن می گوید، اما به دو دلیل به سازش و تسامح تن در نمی دهد:
1. برای حفظ منافع ملی و رهبری و سلطه بر دهکده جهانی.
2. برای پاسداری از تمدن خویش در برابر عقب ماندگی و بربریت تمدنهای دیگر!
بر این اساس، تمدن اسلامی را نه به عنوان یک نیروی رقیب بر می تابد و نه به عنوان فکر و فرهنگی که تمدن غرب به زعم خود، آن را از آنِ گذشته خود می داند!
از سوی دیگر، تمدن اسلامی به ویژه ایران، به دو دلیل غرب را قابل تحمل نمی داند:
1. ماهیت امپریالیستی و استثماری و رابطه گرگ و میشی آن با کشورهای دیگر.
2. خدافراموشی و توجه کامل به لهو و لعب و تجارت و غفلت از جهان آخرت.
ج. اقتصاد، دانش و تکنولوژی، علوم انسانی،
ادبیات و هنر
آنجا که علوم انسانی، ادبیات و هنر، اقتصاد و دانش و تکنولوژی، با ارزشها و مبانی دینی یا مبانی معرفت شناسی غرب ارتباط می یابد، تضاد و تقابل موجود در برابر تضاد و تقابل در مبانی معرفتی و سیاست، فرعی محسوب می شود. آمریکا و متحدان اروپایی او در جاهایی مانند الجزایر و ترکیه، پیروزی مسلمانان را با روشهای دموکراتیک مورد پذیرش خودشان نیز تحمل نکردند و در جای دیگر مانند کوزوو، برای دفاع از مسلمانان، با صربها وارد جنگ می شوند. آنان در هر دو مورد با یک مبنا، که همان دفاع از تمدن در برابر بازگشت به گذشته و بربریت است! اقدام کرده اند. از اتمی شدن تسلیحات ایران و عراق هم نگرانند و دلیل آن را پاسداری از تمدن در برابر بربریت می دانند!
در حوزه اقتصاد، در اندیشه ترویج فرهنگ مصرف گرایی و سودآوری به هر شکل ممکن می باشند که این نیز تابعی از معرفت شناسی غرب است.
با این حال، جای پرسش است که راه کارهای تحقق آزادی و عدالت جهانی چیست؟ آیا این یک پیش بینی است یا یک آرزو؟ آیا دو تمدن اسلام و غرب می توانند با تفاهم در کنار هم به زندگی مسالمت آمیز بپردازند؟ آیا گفتگو برای شناسایی طرفین، با امتیاز خواهی از یکدیگر به انجام می رسد؟ آیا هر یک از طرفین، به معامله و سازش تن در خواهد داد؟ حضرت امام خمینی رحمه الله در این باره می فرمایند:
«البته یک ملتی که می خواهد در مقابل همه قدرتها بایستد، نمی خواهد سازش کند با بلوک غرب و نمی خواهد سازش کند با بلوک شرق، و «لا شرقیه ولا غربیه» می خواهد باقی بماند، می خواهد صراط مستقیم انسانیت و اسلامیت را پیش بگیرد، باید مهیا بشود از برای پیش آمدهایی که پیش آمده و خواهد پیش آمد».(6)
شهید مطهری نیز پا فشاری بر مواضع فرهنگی را از تدارک استقلال سیاسی و اقتصادی مهم تر می داند و چنین می نویسد:
«من بر روی مسئله استقلال و بالاخص استقلال مکتبی زیاد تکیه دارم. ما اگر مکتب مستقل خودمان را ارائه نکنیم، حتی با اینکه رژیم را ساقط کرده ایم و حتی با این فرض که استقلال سیاسی و اقتصادی را به دست آورده ایم، اگر به استقلال فرهنگی دست نیافتیم، شکست خواهیم خورد و نخواهیم توانست انقلاب را به ثمر برسانیم».(7)
نباید فراموش کرد که پس از فروپاشی بلوک شرق، آمریکا دو هدف را در اولویت برنامه های خود قرار داده است:
1. نابودی جنبشهای مبتنی بر اسلام ناب و اصول گرا و کنار زدن اسلام از صحنه سیاست جهانی.
2. سامان دهی اندیشه های مسلمانان بر اساس درون مایه ای از اندیشه های جدید غرب و تهی کردن اسلام از درون مایه و اصول آن، و در یک کلمه، یکسان سازی تمدن کشورهای اسلامی با تمدن جدید غرب.
اکنون درگیری برای تحقق این اهداف زرمدارانه به طور عملی جریان دارد و گفتگو نیز در تغییر مسیر کارساز نخواهد بود. در این میان، راهی که فرا روی تمدن اسلامی قرار دارد، عبارت است از:
الف. اعتماد به نفس
باید حقانیت خود و ضعف رقیب را باور داشته باشیم و نقاط ضعف خود را نیز ترمیم کنیم. هر چند برای بهره گیری از مراکز علمی، ارائه مجموعه ای هم آهنگ و شفاف از معارف اسلامی در سطح بین المللی، تنظیم فضای جامعه بر پایه حفظ ارزشها و تقویت اوضاع صنعتی و کشاورزی، گامهای مؤثری برداشته ایم، امّا هنوز تا وضعیت مطلوب، فاصله داریم.
موضع برتر ما در برابر تمدن غرب، این است که ما برای جهانیان، پیام سعادت جاویدان و حیات معنوی داریم. این پیام به آدمی می فهماند که معنویت هم سنگ مادیت نیست، چنانچه برخی تاریخ نگاران و اندیشمندان غربی نیز به این نکته معترفند. ویل دورانت؛ پژوهشگر و تاریخ نگار معاصر می گوید:
«برهنگی، آزادی بی حساب جنسی، لجام گسیختگی نسل جوان که آنان را از نظم و نجابت دور می دارد و فقدان انضباط اجتماعی، تمدن باختری را که شامل ایالات متحده آمریکا هم می شود، به انقراض تهدید می کند.»(8)
«برژینسکی» نیز به این نتیجه می رسد که:
«مغرب زمین که فقط در اندیشه مصرف مادی گرایانه است، نمی تواند حامل پیامی برای بقیه مردم جهان باشد.»(9)
حریف ما، تمدنی بر پایه سودجویی، افزون طلبی و ذلت جویی مادی است. در پیشاپیش آن نیز آمریکا قرار دارد که جامعه ای بدون تبار فرهنگی و گرفتار بحران روحی است. در مقابل، تمدن اسلام با آموزه های فراگیر خویش که بر اسلام با آموزه های فراگیر خویش که بر پایه اصول عقلانی و مبانی دینی استوار است، می تواند پاسخ گوی همه نیازهایی باشد که تمدن غرب درباره آنها چیزی برای گفتن ندارد.
پایه اصول عقلانی و مبانی دینی استوار است، می تواند پاسخ گوی همه نیازهایی باشد که تمدن غرب درباره آنها چیزی برای گفتن ندارد. در نهایت، آمریکا به عنوان یک قدرت نظامی ـ اقتصادی، از نگاه مبانی نظری، رقیب نهایی انقلاب اسلامی نیست، هر چند که ممکن است تهدیدی علیه امنیت ملی و اقتصادی ما باشد. بنابراین، تمدن آمریکا تهدیدی برای برتری مبانی فرهنگ و تمدن معنوی ما به شمار نمی آید.(10)
با توجه به جایگاه آگاهی و نقش معرفت و فرهنگ در گسترش و بقای تمدنها و کامل بودن تمدن اسلام در برابر تمدن غرب، شایسته آن است که با اعتماد به نفس کامل در صحنه جهانی حضور داشته باشیم. بی شک اگر از چنین حضوری ناتوان باشیم، این ناتوانی معلول عیبی در مسلمانی ما است، نه در ذات اسلام. اگر به جایگاه و مبانی خود ایمان داشته باشیم، پیروزی ما یک بشارت آسمانی است که:

«وَلاَتَهِنُوا وَلاَتَحْزَنُوا وَأَنتُمُ الاْءَعْلَوْنَ إِن کُنتُم مُّؤْمِنِینَ»؛(11) «سستی نورزید، غمگین [و ناامید] نباشید؛ و شما برترید [ و پیروزی نهایی با شما است] اگر ایمان داشته باشید.»
ب. مقابله سنگر به سنگر
یکی از اندیشمندان غربی، دور نمایه های اندیشه جدید غرب را چنین بر می شمارد: «غرب از دیرباز به این فکر افتاده است که در مبارزه با اسلام، به ارسال پول قناعت نکند، بلکه ارزشهای غربی را در مقابل ارزشهای اسلامی تبلیغ کند؛ آرمانهای اقتصادی که توسعه و رفاه به بار می آورند و آرمانهای سیاسی که آزادی را ثمر می دهند و جهان سوم تشنه آنهاست.»
غرب افزون بر فشارهای اقتصادی، سیاسی و نظامی، می کوشد جهان اسلام را شیفته رفاه و آزادی غربی کند، که نشانه هایی از این تلاش را در جامعه خودمان می بینیم. مبارزه سنگر به سنگر اقتضا می کند که با آگاهی از برنامه های دشمن، هوشیارانه از موضع خود دفاع کنیم. تلاش غرب بر محور ترویج رفاه و آزادی غربی، تهی کردن اسلام از اصول و ارزشها، فشارهای سیاسی و اقتصادی، تفرقه افکنی و پشتیبانی از گروه های متمایل به غرب، متمرکز شده است. در مقابل ما نیز باید به ارائه الگویی صحیح از جامعه ایمانی و ولایی با تکیه بر اصول و ارزشهای اسلام ناب، پرهیز از هر گونه امتیازدهی، تدبیر و تلاش برای خودکفایی کشور و برخوردهای منطقی و حساب شده، توجه اذهان را به برتری اسلام در نظر و عمل جلب کنیم.(12)
بنیاد فرهنگ و تمدن اسلامی
یکی از ارمغانهای نیکوی اسلام، همان فرهنگ و تمدن فراگیر اسلامی است که جهان بشریت را از آن بهره مند ساخته است. پیش از آن، تمدن و فرهنگ یونانی، رومی، ایرانی، هندی و چینی با بهره گیری از روح ادیان الهی، سهم خود را در مسیر تاریخ انجام داده بودند، اما هنگام ظهور اسلام، همه آن فرهنگها و تمدنها در حال نابودی بودند. در این زمان، صاحبان زر و زور و تزویر برای کتمان حقایق و غارت و استثمار ملتها به سوزاندن کتاب خانه ها، بستن مدارس، تفتیش عقاید و شکنجه دانشمندان مشغول بودند. در این رهگذر، «ثیودوسیوس»؛ امپراتور بیزانس، کتاب خانه اسکندریه را نابود کرد. در سال 489 امپراتور «زینو»، مدرسه معروف «ادیسا» را که در قرن دوم میلادی مرکز نشر علوم یونانی بود، تعطیل کرد. امپراتور «ژوستی نین»، مدرسه افلاطونی آتن و مدارس دیگر را از بین برد و تحصیل دانش در ایران، هند و چین در انحصار گروه یک روز، دیگران بر آستانه مکتبهای فلسفه، طب، اخترشناسی، حقوق، هنرهای زیبا، تاریخ و جغرافیا و.. اسلام، پیشانی شاگردی می ساییدند و از خرمن فرهنگ و تمدن ما بهره می گرفتند. اینک بعضی افراد ما چشم به راه آن سامان دوخته و دگر باخته شده اند! به راستی آن اقتدار و این انکسار را چگونه می توان تفسیر کرد.
خاصی قرار گرفت. ارباب کلیسا، میلیونها دانشمند و اهل تحقیق را به اشکال گوناگون نابود کردند.
در چنین شرایطی که جهان در تاریکی جهل فرو رفته بود، اسلام با برنامه های انقلابی و فرهنگ پرورش، شالوده یک فرهنگ و تمدن گسترده را ریخت. این تمدن پهناور، بیشتر از نصف کره معمور آن روز را در بر می گرفت؛ به گونه ای که پیمودن طول و عرض سرزمین پهناور اسلامی، نیازمند هشت ماه راه پیمایی بود.(13)
مرکزیت این تمدن قرآن بود، نه شام و عراق. در قلمرو قرآن، نه مرزی وجود دارد، نه نژادی، نه شرقی و نه غربی. در مصر، یک خراسانی حکومت می کرد و در هند یک ترک. «غزالی» در بغداد، کتاب رد بر فلسفه می نوشت و «ابن رشد» در اندلس به آن پاسخ می داد.
در حوزه وسیع دنیای اسلام، اقوام گوناگون عرب، ایرانی، ترک، هندی، مغولی، آفریقایی و حتی اقوام دیگر در هم آمیختند. اسلام، میراث و آداب بی زیان اقوام گوناگون را پذیرفت و به آنها جهت داد. مسلمانان از هر نژادی در هر جایی از قلمرو اسلامی، خود را در وطن می یافتند. در بین مسلمانان نه اختلاف جنسیت مطرح بود و نه اختلاف تابعیت؛ همه جا یک دین بود و یک فرهنگ. یک شیخِ ترمذی یا بلخی در قونیه و دمشق مورد تکریم و احترام عامه بود و یک جهان گرد اندلسی در دیار هند، عنوان قاضی می یافت. زادگاه او همه جا بود و هیچ جا؛ در هر جا از آن نشانی بود و در هیچ جا رنگ خاصی بر آن قاهر نبود. اسلامی بود، نه شرقی و نه غربی. با این همه، رشد اسلام در طی سه چهار قرن متوالی چنان سریع بود که فقط به یک معجزه شگرف می مانست.(14)
بدین سان فرهنگ و تمدن اسلامی، از راه اسپانیا و دیگر مناطق اسلامی که با کشورهای اروپایی هم جوار بودند و به وسیله رفت و آمدهای تجاری و علمی اروپاییان با مسلمانان و نیز جنگهای صلیبی، به اروپا راه یافت. فرهنگ اسلامی، غریبان را به دنباله روی از فرهنگ و تمدن انسانی وادار کرد، به گونه ای که در خوردن و خوابیدن و لباس پوشیدن و غیره از آنها تقلید می کردند. این تأثیر تا جایی بود که بر اساس نوشته «کریستی» در زمان ملکه ویکتوریا، استفاده از ظروف و فنجانهای قهوه و چای با تصاویر و گل و برگهایی که مخصوص مشرق بود، «مد» گشت و بر سر هر میزی این گونه ظروف دیده می شد. حتی در موزه بریتانیا، یک صلیب برنجی مذهّب ایرلندی وجود دارد که متعلق به قرن نهم است و در وسط آن با خط کوفی، جمله «بسم اللّه» نوشته شده است.(15)
جای بسی تأسف است که اینک مسئله، کاملاً برعکس شده است. همه چیز ما؛ خوردن و خوابیدن، راه رفتن، حرف زدن، لباس پوشیدن، آرایش، صنعت، تجارت، تحصیل و ازدواج و… کم و بیش با ارزشهای غربی عجین شده است. یک روز، دیگران بر آستانه مکتبهای فلسفه، طب، اخترشناسی، حقوق، هنرهای زیبا، تاریخ و جغرافیا و.. اسلام، پیشانی شاگردی می ساییدند و از خرمن فرهنگ و تمدن ما بهره می گرفتند. اینک بعضی افراد ما چشم به راه آن سامان دوخته و دگر باخته شده اند! به راستی آن اقتدار و این انکسار را چگونه می توان تفسیر کرد؟ برای بیداری از این خواب گران و کسب عزّت پیشین، راهی بهتر از آگاهی از گذشته پرافتخار خود نیست.
جهان غرب با اعتقاد به مکتب اومانیسم و جدا سازی معنویت و دین از ساحت اندیشه و عرصه سیاست بشری و با جایگزینی انسان، ثروت، قدرت، تجمل و غرور به جای اعتقاد به مبدأ غیب، انواع تبعیضهای طبقاتی و سیاسی را برای جهان به ارمغان آورده است. این تمدن هیچ گاه نمی تواند از این وضع بحرانی و متناقض جهانی رهایی یابد، مگر اینکه به حقیقت مورد اشاره قرآن کریم گردن نهد و چشم انتظار آخرین ذخیره الهی باشد:
«قُلْ یَـاأهْلَ الْکِتَابِ تَعَالَوْ إِلَی کَلِمَةٍ سَوَآءٍ بَیْنَنَا وَبَیْنَکُمْ أَلاَّنَعْبُدَ إِلاَّ اللَّهَ وَلاَنُشْرِکَ بِهِ شَیْئا وَلاَیَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضا أَرْبَابا مِنْ دُونِ اللَّهِ…»(16)؛ «بگو: ای اهل کتاب! به سوی سخنی که میان ما و شما یکسان است بیایید؛ که جز خداوند یگانه را نپرستیم و چیزی را همتای او قرار ندهیم؛ و بعضی از ما، بعض دیگر را ـ غیر از خدای یگانه ـ به خدایی نپذیرد».
سرانجام جهان با گذر از یک سلسله تناقضهای هولناک فکری، سیاسی و اقتصادی با ظهور جهان گیر و عدل گستر آخرین امام معصوم علیه السلام به سرمنزل ثبات و رستگاری خواهد رسید. به این وسیله، همه موانع تحقق تمدن واحد جهانی تحت حاکمیت مکتب بزرگ اسلام از میان برخواهد خاست و اسلام با همه ابعاد مادی و معنوی خود حاکم خواهد شد. در این صورت، جهان شاهد تحقق یگانگی و ارتباط تنگاتنگ میان واقعیت و حقیقت و جهان غیب و ابدیت با عالم طبیعت و ناسوت خواهد شد.
واپسین کلام
تمدن همانند تابلو یا مجسمه ای زیبا، بسیار دیر و دشوار پدید می آید، اما بسیار شکننده و آسیب پذیر است. در نگهبانی و پاسداری از آن باید بسیار هوشیار و کوشا بود.
تمدن، سامانی است که فکر، فرهنگ، تلاش و روابط مجموعه ای از مردم را در خود جای داده است. تا جامعه بشری بوده، نوعی از تمدن هم وجود داشته است. اما نکته جالب توجه و در عین حال طبیعی، این است که هر جامعه ای، تمدن خود را برتر و تمدن ملل دیگر را دست کم می گیرد. قرآن کریم نیز به این امر اشاره دارد، آنجا که می فرماید: «کُلُّ حِزْبٍ بِمَا لَدَیْهِمْ فَرِحُونَ»(17)؛ «هر جمعی به آنچه دارند، دلخوش اند».
تمدن هر جامعه ای برای افراد خودش مقبول، مشروع و مأنوس است و تمدن قوم دیگر، نامقبول.
از دیدگاه ما، تمدن سکولار، تمدن التقاطی و دارای ویژگیهای ضد دینی و الحادی است و تمام کوشش آن، دنیا گرایی و انسان گرایی است. این در حالی است که تمدن دینی، کلان بین، دورنگر، تعالی اندیش و تکامل بخش است. تمدن دینی در اندیشه سعادت بشر و کمال آدمی است، اما انسان مدار نیست، بلکه خدا مدار است. اُمانیسم، از ارزش انسان تا حدّ بت فرو می کاهد. ربّانی گرایی و الهی اندیشی، آدمی را تا مرز خدایی فرا می برد. تمدن الهی و الحادی از نظر مبانی، اهداف، روشها و دست آوردها با هم متفاوتند.
به طور کلی، جوامع در برابر فرهنگها و تمدنها، به ویژه فرهنگ و تمدن غرب، می توانند یکی از سه راه فراروی را برگزیند:
1. گریز و انتقاد مطلق؛
2. پذیرش و فرمان بری محض؛
3. گزینش آموزه های غنی فرهنگها و تمدنها (از سوی فرهنگها و تمدنهایی که از غنا و اصالت برخوردار نیستند.)
در گفتگوی عادلانه و عالمانه، راه حل سوم می تواند رخ دهد. انتقال مواریث گران سنگ فرهنگ اسلامی به دیگر ملتها می تواند در چارچوب همین مناظره و «تعارف» حاصل شود. آموزه های گران بها و منحصر به فرد اسلام مانند توحید ناب، عرفان زلال و معنویت راستین، سازگاری تعبد و تعقل، ارائه تصویر روشن از هستی، خوش بینی به انسان و امید به آینده، همان گمشده های بشر امروزند. در این محاوره و مناظره، دیگر ملتها بیشتر با اسلام آشنا می شوند و انتقال فرهنگی به درستی صورت می پذیرد.
توجه: با اذعان به اینکه به وسیله گفتگو می توان به حقایق تازه ای دست یافت، هیچ گاه نباید از هشیاری و بیداری سازنده غافل شویم. بنابراین، ممکن است غرب با شناخت بیشتر از اسلام، در صدد مبارزه و کنترل آن برآید یا با بهره گیری از فن آوری پیچیده خود، دیگران را در موضع انفعال قرار دهد. در این میان، باید با دست یابی به شناخت جامع از فرهنگ خودی و با تعمیق گفتگوهای داخلی، به میدان عمل گام نهاد.
بدون آمادگی و اعتماد لازم به داشته های فرهنگ اسلامی، نمی توان به میدانی قدم گذاشت که سلطه جهانی به وسیله اقتصاد، تکنولوژی اطلاعاتی، روابط بین الملل و نظامی گری، در صدد تحمیل آرزوها و مطلوبهای خویش به دیگران است.
اگر احتمال می دهیم که قصد استکبار از دیالوگ، مبارزه با تمدن اسلامی است، باید پیشاپیش به وسایل دفاعی مجهز شد. البته ناگفته پیدا است که گفتگو؛ مبادله افکار و عقاید است. بنابراین تمدنهایی که با صداقت، به میدان تعامل گام می نهند، می توانند بر پایه اصول تمدنی خویش برای سامان دهی ارزشها و انتقال فرهنگی به دیگر تمدنها، عرصه ای پایدار و مطمئن فراهم آورند.
——————————————————————————–
1. صحیفه نور، ج21، ص11.
2. فلسفه روشن اندیشی، ارنست کاسیرر، برگردان: نجف دریابندری، نشر خوارزمی، ص 186 به بعد.
3. صحیفه نور، ج 21، ص66.
4. مبانی نظری گفتگوی تمدنها، سید یحیی یثربی، قبسات، ش14، با تلخیص و تصرف فراوان.
6. صحیفه نور، ج15، ص53 ـ 54.
7. ر.ک: پیرامون انقلاب اسلامی، ص 129 ـ 130.
8. درسهای تاریخ، ویل دورانت، ص 53 ـ 54، به نقل از: انقلاب اسلامی و سازمان دهی اجتماعی، جلال الدین فارسی.
9. در جستجوی امنیت ملی، برژینسکی، ص166، به نقل از: همان.
10. ر.ک: انقلاب اسلامی و سازمان دهی اجتماعی، جلال الدین فارسی، نشر حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1377، ص357 ـ 358.
11. آل عمران/13.
12. مبانی نظری گفتگوی تمدنها، قبسات، شماره 14.
13. کریمرز؛ استاد زبان فارسی و ترکی دانشگاه لیدن، این برآوردِ «ابن حوقل»؛ جغرافی دان معروف اسلامی را که در قرن چهارم می زیسته است، مخصوص به عصر او می داند و اضافه می کند که در قرنهای بعد، وسعت کشورهای اسلامی بیش از این مقدار بوده و در هر صورت کشور اسپانیا به حساب نیامده است (میراث اسلام، ص 178).
14. کارنامه اسلام، عبد الحسین زرین کوب، امیر کبیر، 1376، بخش چهارم، صص 21 ـ 23.
15. میراث اسلام، صص 35 ـ 71، به نقل از: تاریخ فرهنگ و تمدن اسلامی.
16. آل عمران / 64.
17. مؤمنون / 53.

 


جستجو