بانوي بزرگ اسلام حضرت خديجه سلام الله عليها

 

حضرت خديجه شصت وهشت سال پيش از هجرت درمكه چشم به جهان گشود ، پدرش خويلد ، ازفرزندان اسدبن عبدالعزي به شمار مي آمد ومادرش فاطمه دختر زائد بن اصم بود . جد هر دو فهر نام داشت وازقبيله قريش بودند .

به روايتي پدرش قبل ازجنگ هاي فجار كشته شده وخديجه را دردنياي پرآشوب آن روزگار تنها نهاد .

 

ازسرنوشت خديجه ونحوه زندگاني وي تا قبل از سنين ميان سالي اطلاع دقيقي دردست نيست . اما آن چه مسلم مي نمايد اين است كه او دردوران طفوليت تجربياتي گرانسنگ اندوخته بود شايد پانزده سال بيش ترازعمرش نمي گذشت كه شاهد هجوم سپاه ابرهمه به خانه خدا بود . اولين متون تاريخي درمورد اوبه زماني اشاره دارند كه با ترتيب دادن كاروان ها ي تجاري به كسب درآمد پرداخت اوبا مديريت ودرايتي قوي به دور از رسم تجار زمانه، كه ربا خواري را از اصول اوليه كسب ثروت قرارداده بودند ، به تجارت مضاربه اي روي آورد .

برخي از محققان براين باورند كه خديجه ( ع پيش از پرداختن تجارت ابتدا با عقيق بن خالدمخزومي » وبعد ازمرگ وي با « اين هاله بن منذر اسدي » ازدواج كرد هند ثمره ازدواج با ا بن هاله بود و بدين سبب خديجه را ام هند مي خواندند .

اگر وقوع اين ازدواج ها را بپذيريم . به عقيده بعضي اين احتمال وجود دارد كه بخشي از دارايي اوليه خديجه از طريق ميراث شوهر ان به وي رسيده باشد ولي درعين حال نمي تواند قدرت ومديريت وي را نگر شد چنان كه تاريخ نگاران بارها از او با عناويني چون امراه حازمه لبيبه بانوي دورانديش و خردمند و امراه عاقله يعني بانوي عاقل يادكرده اند .

گرچه ستيز خديجه باتجارت ربوي ، كه گاه تا ازدست دادن زن و فرزند بدهكار مي كشيد ، خود مقوله اي مهم است اما تابنا كترين صفحات زندگي او زماني شكل مي گيرد كه با وجود زيبايي ظاهر و برخورداري ازتمام صفات عالي زنانه هرگز دجامعه فاصد آن روزگار خود را نباخت وبه چنان درجه ا ازكمال و پاكي دست يافت كه به وي لقب طاهره دادند .

نويسندگان درتوصيف او عباراتي چون « تدعي في الجاهليه الطاهره » درجاهليت به طاهره نيامده مي شد را به كار برده اند .

اوازياري فقرا وي برنمي گرداند وخانه اش پناهگاه نيازمندان بود .

كرم وسخاوت ، دورانديشي درايت ، ازوي بانويي پارسا و مورد احترام همگان ساخت . لقب « سيده نساءقريش » كه درآن زمان به وي د اده شد . از نفوذ اجتماعي وعمق احساس احترام مردم به وي برده برمي دارد . كمالات روحي وعقلي وحسن ظاهري وي سبب شد تا گروه كثيري از مردان انديشه همسري او را درسربپرورانند .

عقبه بن ابي محيط صلت بين شهاب . ابوجهل وابوسفيان ازجمله مردان ثروتمند وصاحب نفوذ قريش بودند كه دست تمنابه سوي او دراز كردند .

اما خديجه درخواست آن ها را با ابراز بي علاقگي به ازدواج رد كرد . او دربخشي ازگفت و گوهايش با ورقه بن نوفل اسدبن عبدالعزي » پسرعمويش نيافتن شخص مورد نظر را دليل عدم تمايل به ازدواج دانسته است .

خديجه كه برآيين حنيف ابراهيم خليل الله باقي بود ، اوقاتي ازروز را با علماي مذهبي مي گذراند واز سخنان ومعارفشان بهره مي برند . دراين نشست ها گاه صحبت ازظهور پيامبري از قريش به ميان مي آمد كه خديجه را سخت درتفكر فرو مي برد .

روزي همراه گروهي از زنان با يكي از علماي بهئد گفت وگو مي كرد كه رهگذري جوان وبلند قامت توجهشان را جلب كرد .

عالم بهبودي از خديجه خواست او را مجلس فراخواند او رهگذر را به منزل آورد عالم يهودي از جوان خواست كتف خود رابنماياند رهگذر پيراهن خود را كنار زد او به دقت نگريست . درخشش نور نبوت را كه دركتابهايشان بشارت داده شده بود دركفش ديده وگفت : اين مهر پيامبري است .

خديجه ، بعد ازسوال ازدليل عالم يهودي ودريافت جواب گفت : اگر عموهايش اينجا بودند اجازه نمي دادند ت و چنين كني ، زيرا به شدت ازوي مراقبت مي كنند .

عالم يهودي گفت : اوبازني از قريش كه بزرگ قبيله اش شمرده مي شود ، ازدواج خواهد كرد . علاوه براين يك بار نيز درجواب ديد كه خورشيد بالاي مكه چرخيد ودرخانه اش فرود آمد . اواين خواب را با پسر عمويش ورقه كه مسيحي بد و با كسب آسماني آشنايي داشت ، درميان نهاد ورقه گفت : با مرد بزرگي كه شهرت جهاني مي يابد ازدوج خواهي كرد .

مجموعه شواهد فوق خديجه را وا مي داشت كه ازراهي عاقلانه گمشده اش را سوي خود بكشاند پس شخصي را نزد امين قريش فرستاد و پيام دادك ه با مقداري از اموال اوبه تجارت بپردازد و چون امين پذيرفت اورا با بهترين كالاها و غلامش ميسره راهي شام كرد گروه كثيري از تاريخ نگاران براين عقيده اند كه ابوطالب از خديجه (ع) خواست تامالي براي تجارت دراختيار محمد (ص) بگذارد گروهي ديگر با اين نظربه مقابله پرداخته ، مي گويند : عزت و شرف ابوطالب اجازه نمي داد كه آن ها اجير شخصي ديگر شوند پس بايد گفت كه وي بطورمضارفبه به تجارت پرداخت واجير خديجه نشد .

ميسره دربازگشت كرامات امين قريش ، خصوصاً ملاقات راهب باوري را براي خديجه بازگو كرد

تقاضاي ازدواج :

جوانه هاي مهر اينك درخديجه به بارنشسته بود ، او جواني پاكدامن وامين پيش روي خود داشت كه عرق نابتاز صورتش ريزان وپاكي دلش از صداقت سيمايش آشكا ربود بانوي قريش به طورمستقيم تقاضاي ازدواج كرد او به امين قريش چنين گفت :

اي پسرعمو ، من به خاطر خويشاوندي شرافت تو درميان مردم امانت ، خوش خلقي وراستگويي ات به تو تمايل پيدا كردم .

محمد (ص ) پيشنهاد خديجه (ع) را پذيرفت وعمويش ابوطالب را از آن چه رخ داده بود آگاه ساخت ابوطالب همراه جمعي ازبني هاشم به نزد عموي خديجه « عمروبن اسد » شتافته ، تقاضاي ازدوج كردند ابوطالب هنگام خواندن عقد گفت : اوبه خديجه به وي علاقه دارد اينجا جمع شده ايم كه با رضايت خودش خطبه بخوانيم .

به اين ترتيب خورشيد مكه ، درحالي كه تنها بيست و پنج سال از عمرش را پشت سر مي گذاشت بربام بخت سرور زنان قريش تابيدن گرفت خديجه « همسر آفتاب » شد وفصل نوبتي درزندگ هر دو پديد آمد .

خديجه (ع) با محمد (ص) پيوندي ابدي برقرار ساخت . همدل ، همسر ، همراز وي شد و پا به جاي محبوب خويش دوران بيست وچهار ساله زندگي مشترك را طي كرد .

خدمات خديجه ( ع ) به اسلام

خدمات او به اسلام وپيامبر ( ص ) را درسه بخش مي توان بررسي كرد .

قبل ازطلوع وحي

بعد از مراسم خواستگاري خديجه پسرعمويش ورقه را خواست وگفت نزد محمد (ص ) برووبگو: غلامان وكنيزان وهرآن چه مالك آنم به تو بخشيدم هرگونه كه بخواهي مي تواني در آن هاتصرف كني ورقه ميان زمزم و مقام ايستاد و با صداي بلند ندا در داده اي گروه عرب خديجه شما را شاد قرار مي دهد براين كه اونفس ومال وغلامان وهرآنچه دارد را به محمد بخشيده است .

البته سرور زنان قريش درعمل نيزگفتارش را به اثبات رساند به نوشته مورخان او وقتي ازعلاقه پيامبربه اواختلاف پاك زبد يكي از غلامانش آگاه شد غلام را به وي بخشيد .

توان اقتصاديش را تا لحظه وفات درخدمت همسرش قرار داد ودرسايه عشق فرصت عبادت و خلوت بيش تر درغارحرا را برايش فراهم مي ساخت

خديجه (ع) كه به عظمت معنوي رسول خدا (ص ) آگاهي داشت همواره درجهت رضاي او قدم برمي داشت ودرانتظار بعثت لحظه شماري مي كرد .

البته زندگي سرور زنان قريش در كنار اين امتيازات با تلخي هايي نيز همراه بود زنان آن روزگار چون مردان با مفاهيمي مانند خوش رفتاري راستگويي و امانتداري بيگانه بودند وفلسفه ازدواج خديجه با يتيم تهيدست قريش را دك نمي كردند ازاين رو لب به طعنه مي گشودند . خواسته يا ناخواسته سرور بانوان قريش را دراندوه فرو مي بردند آن ها روابط خودرا با خديجه قطع كردند واو راتنها گذاشتند .

بزرگ بانوان قريش براي رويارويي با اين پديده زشت جاهلي زنان را كرد آورد و گفت از زنان عرب شنيده ام كه شوهران شما برمن خرده مي گيرند كه چرا با محمد (ص ) وصلت كرده ام اينك ازشما مي پرسم آيا مانند محمدرجمال خوش رفتاري ، خصلتهاي پسنديده وفضل وشرف دراصل ونسب درمكه وغير آن سراغ داريد ؟

گرچه خديجه با طرح اين سوال به آنان فهماندكه همستگي براي محمد (ص ) يافت نمي شودا ما نتواست زنگار جهل دلهاشان را پاك كند و دررفتار شان دگرگوني محسوسي پديد آورد .

رسالت غير علني

خديجه (ع) پيوسته درانتظار درخشش انوار نبوت از سيماي مهربان همسرش بود ازاين رو وقتي پيامبر از غار حرا به خانه آمدوماجراي نزول فرشته وحي را برايش بازگفت : بي درنگ آن راتاييد كرد و به درستي گفتار پيامبر ايمان آ‌ورد .

اوگفت اي پسر عمو شا د وثابت قدم باش ، سوگند به كسي كه جان خديجه دردست اوست من اميدوارم تو پيامبراين امت باشي .

گروهي از دانشمندان دلداري دادن خديجه (ع) به رسول خدا (ص ) ودعوت وي به ثبات قدم را با شخصيت عظيم پيامبر (ص ) ناسازگار مي دانند اما حقيقت مطلب اين است كه درمحدوده روابط سالم خانوادگي اين كار نه تنها موجب كسر شان رسول گرامي ( ص) نخواهد شد بلكه نشان ازوجود روابطي منطقي و آرماني دارد روابطي كه آ‌يين اسلام نيز به آن تاكيد نموده است .

هوالذي خلق لكم من انفسكم ازواجاً لتسكنو اليها » او كسي است كه براي شما از خودتان زو جهايي آفريد تا آرامش يابيد .

هرمحقق منصفي مي تواند نمونه هاي متنوعي از ايجاد آرامش ولداري را درسرتاسرزندگي خديجه (ع ) وپيامبراكرم (ص ) ببيند ابن هشام مي نويسد :

خديجه (ع) به پيامبر (ص ) ايمان ‌آورد گفتارش را تصديق كرد واورا ياري داد واولين شخصي است كه ب خدا ورسولش ودرستي آيات الهي ايمان آورد . خداوند به اين طريق به پيامبرش آرامش داد به نحوي كه هيچ خبرناراحت كننده اي از قبيل رد وتكذيب را نمي شنيد مگر اين كه خداوند به واسطه خديجه (ع) گشايشي برايش ايجاد مي كرد وقتي خدا پيامبرش را به خديجه ( ع ) برمي گرداند اورا ثابت قدمي مي ككرد دشواري ها را براو آساني مي كرد وتصديقش كرده كار مردم را برايش آسان مي ساخت رحمت خدا براو باد

آنچه برعظمت اين خدمت مي افزايد اين است كه هيچ گاه خود ازراحتي ظاهري مطلوبي برخوردار نشد نه آن زمان كه با رسول خدا (ص ) ازدواج كرد و طعن و ملامت شني ونه درمراحل ديگر .

تاريخ به خوبي اسام برخي از آزار دهندگان وبرهم زنندگان آرامش خانه رسول ( ص ) را ثبت كرده است ابولهب حكم بن عاص بن ا ميه عقيقه بن ابي معيط عددي بن حمرا ثقفي وابن الاصدا ، هذلي ، همسايگاني بودند كه آزارش مي دادد وآسايش را از خانه وي سلب مي كردند .

يكي ازاينان ،‌هنگامي كه پيامبر (ص ) درحال نمازبود، سيرابي گوسفندي را برسرآن بزرگوار انداخت يك بار نيز شخصي خاك برسرآن حضرت ريخت پيامبر (ص ) با همان حال به خانه رفت وضع پريشان پدر همه را درنگراني واندوه فروبرد . يكي از دختران رسول (ص ) به پاخاست خاك ا زسرپدرزدود و گريست پدرگفت :دختر گم گريه نكن خداوند نگاهبان پدرت است .

جاهلان عرب براي انتقام از پيامبر (ص ) تصميم گرفتند بستگان وي را ازخانه هايشان بيرون كنند ازاين رو دختر خديجه (ص ) را طلاق داند.ضربه اي ديگر برسرور زنان قريش وارد ساختند

با اين حال بانوي پارساي پيامبر (ص ) با درايت و صبر محيط خانه را آرام مي ساخت وحتي براي رفع ناراحتي هاي پيامبر ( ص ) تلاش مي كردند .

اظهار اسلام :

حضرت خديجه (س ) درهمان دوران دعوت پنهاني ( سه سال اول ) اسلام خود را اعلام كرد ابويحيي بن عفيف ازپدرش واو ازجدرش عفيف ، كه تاجر مشهوري بودروايت كرده كه وقتي پاي به مسجد الحرام نهاد با منظره اي شگفت روبه رو شد اوسه نفر را درحال نماز خواند ديد از ابن عباس درباره كردار آن ها پرسيد .

گفت : نفر نخست مدعي نبوتاست مرد پشت سرش علي و آن زن هم همسر محمد (ص ) خديجه است غير ازاين ها كسي را براين آ‌يين سراغ ندارم .

حضرت علي خود خاطره آن روزها را چنين بيان مي كند :

كسي آن روز دراسلام جمع نشد غير ازرسول خدا خديجه ومن سومين آن هابودم . نوروحي و رسالت را مي ديدم وبي نبوت را به مشام احساس مي كردم وجود شخصيت هايي چون ابوطالب وخديجه ، بهاين د ليل كه داراي موقعيت براتر اجتماعي بودند از بر فشارهاي رواني وظاهري مشركان عليه آيين نوپاي محمدي تاحدود زيادي مي كاست ابوطالب به خاطر ا ين كه بتواند هم چنان به ياري رسول خدا (ص ) ادامه دهد ،‌ايمان خويش را پنهان داشت وموقعيت اجتماعي وقبيله اي خود راحفظ كرد اما خديجه با شهامت تمام همراه علي ( ع ) دراعلام موجوديت جامعه كوچك اسلامي شركت جست و از موقعيت اجتماعي خويش چشم پوشي كرد .

دعوت آشكار

سه سال پيش از آغاز بعثت ، پيامبراكرم دعوتش را علني ساخت

ابوطالب ، خديجه وعلي با جان ودل ازوي پشتيباني كردند خدمات حضرت خديجه دراين دوران ازدوجنبه قابل ارزيابي است .

حمايت اجتماعي

حضرت خديجه (ع ) به دليل موقعيت مناسب اجتماعي ، توانست بارها پيامبر ( ص ) را ازشر جاهلان برهاند.

به عنوان نمونه پيامبر ( ص ) درايام حج بالاي كوه صفا رفت وبا صداي بلند ندا دد كه اي مردم من فرستاده پروردگارم آن گاه به كوه مروه رفت وسه بار سخن پيشين را تكرار كرد . عرب هاي منعصب هر يك سنگي برداشته درپي پيامبر روانه شدند .

ابوجهل سنگي پرتاب كرد كه به پيشاني رسول اكرم (ص ) اصابت كرد خون از پيشاني اش جاري شد پيامبر ( ص ) به كوه ابوقبيس رفت مشركان نيز د پي اوروانه شدند حضرت علي ( ع) خود را به خديجه رساند و موضوع را به وي بازگفت اشك برگونه هاي خديجه جاري شد ظرفي از غذا برداشت وبراي يافتن پيامبر (ص ) با علي (ع ) راهي كوه ها ودشت ها شد

جبرئيل برپيامبر ( ص ) نازل شد وفرمود : از گريه خديجه ملايك به گريه آمدن اورا بخواه ، سلام برسان . بگوخدا به توسلام مي رساند و او را به خانه اي بهشتي كه ازنور زينت شده بشارت بده خديجه (س )وعلي ( ع) وپيامبر (ص ) را يا فتند و به خانه آوردند

مردم به خانه خديجه (س ) حمله ورشده خانه را سنگباران كردند

خديجه (س ) بيرون آمد وگفت :آيا از سنگباران كردن خانه زني كه نجيب ترين قوم شماست شرم نداريد ؟

مردم با شنيدن سخانش پراكنده شدند واو براي مداواي همسرش به خانه بازگشت پيامبر اسلام (ص ) سلامخدا را به وي رساند او درپاسخ گفت :

ان الله هو السلام ومنه السلام وعلي جبرييل اسلام وعليك يا رسول الله السلام وبركاته » خداخود سلام است وسلام از اوست وسلام برجبرئيل وبرتواي رسول خدا ، رحم و بركات خداوند برتو باد .

حمايت هاي عملي و مالي

حضرت خديجه (ع) نه تنها از اعتبار وموقعيت اجتماعي خود براي دفاع از رسول اكرم 0ص ) سود مي برد بلكه با ورد به صحنه هاي دشوار ، به دفاع از حريم نبوت پرداخت . او خود درشعب ابي طالب حضور يافت وهمراه پيامبر سه سال درآن جا به سربرد

اين سه سال را مي توان سال هاي اوج فدا كاري خديجه ناميد . اودرطول سه سال تحريم اقتصادي ، تامين نيازهاي مالي مسلمانان را برعهده داشت علاوه براموال خديجه ثروت بستگان او مانند حكيم بن حراام نيز درجهت ياري دين محمدي (ص ) صرف مي شد .

پيامبراكرم (ص ) بارها فداكاري حضرت خديجه (س ) را مطرح ساخت وبراين حقيقت كه او درراه اسلام ازاموالش گذشت تاكيد كرد .

درآغازين روزهاي حيات اسلام درآن مرحله به امكانات اقتصادي وتجاري براي تامين نياز اقتصادي اسلام نيازبود حضرت خديجه (س ) سخاوتمندانه ثروتش را دراختيار پيامبر(ص ) قرار داد تا آن كه پيشرفت اسلام به طور عملي تحقق يافت وپايه هاي آن استورا گرديد .

پيامبر ( ص ) با بهره گيري از ثروت ايشان ، قرض بدهكارهان را مي پرداخت بردگان را آزاد مي كرد به درماندگان كمك مي رساد وپول وامكانات لازم براي هجت « مهاجران » فراهم مي نمود به همين جهت پيامبر (ص ) فرمود :

هيچ ثروتي همانند ثروت خديجه براي اهداف بلند من سود بخش ومفيد نبافتاد اسلام پس ازجاذبه ومعنويت خود تنها با شجاعت وشهامت وشمشير عدالت علي ودارايي خديجه بر پاي ايستاد واستواري يافت .

پيامبرگرامي (ص ) درزمان حيات اين بانوي فداكار ، آن چه اصلاح مي دانست ازدارايي او هزينه مي كرد پس از رحتلش (1)باقي مانده ثروتش را فرزندانش به ارث بردند(2) حضرت رسول (ص ) همواره از آن بانو ونام بلند آوازه اش يا مي كرد ، وقتي نامش به ميان ميآمد قلب مصفايش به ياد آن بانو مي شكست وچه بسا قطرات اشك ديگانش ، دراندوه فقدان آن بار و همستگي فداكار ، برگونه هايش مي غلطيد وفرو مي ريخت روزي عايشه به حضرت رسول گفت :

اي پيامبر خدا خديجه بانوي سالخورده وازكار افتاده بود …. وخداوند بهتر از او را به شما داده است ؟

پيامبر(ص ) درپاسخ اوفرمود:

هرگز اين گونه كه تو مي پنداري نيست . خدا بهتر از او را به من نداده است چون او هنگامي به من ايمان آورد كه مردم به من كفر ورزيدند و زماني مرا تصديق كرد كه مردم دروغگويم شمردند و آن گاه او مرا درثروت ودارايي هنگفت خويش شريك ساخت كه مردم مرا از ثروت خويش مرحوم ساختند خدافرزنداني از آن بانوي پاك وفداكاري به من ارزاني داشت و ازديگر زنان فرزندي به من ارزاني داشت و ازديگر زنان فرزنيد به من ارزاني نداشت ويا طبق خواست حكيمانه اش باقي ننهاد .

عبرت از الگوهاي مناسب

تبيين الگوهاي رفتاري مناسب براي فعاليت هاي اجتماعي ، فرهنگي و اساسي ترين نياززنان در جامعه ما به شمار مي رود دراين ميان گروهي راه افراط پيموده زنان را ازهر گونه فعاليتي محروم مي سازند وعده اي ديگر حضور بي محابا دراجتماع را تنها نسخه شفا بخش مي دانند مسلما دراظهار و اعمال نظر پيرامون مسايل مربوط به جامعه زنان بايد خاستگه اسلامي آن را درنظر گرفت زير سخن راندن بدون شناخت عميق ازسيره معصومان جامعه زنان را ازبستر اصلي خارج ودر گرداب سطحي نگري ها گرفتار مي سازد نگاه تاريخي وتحليل واقعيت هاي موجود درزندگي شخصيت هاي موثر ومطرح جامعه زنان درطول تاريخ اسلام مي تواند ما را به خاستگاه اصلي نظرات ديني پيرامون زنان وتشخيص محدوده نحوه فعالينت هاي اجتماعي آنان نزديك سازد .

زندگي حضرت خديجه ر مي توان نمونه اي كامل از تحول مثبت وسير به سمت كمال دانست ؛ زيرا خديجه (س ) بيش از چهل سال از زندگي اش را دردوران جاهليت سپري كرد آن گاه با غلبه برتمام تضادهاي موجود اجتماعي دل به اسلام سپرد . وبه اولين اجتماع كوچك اسلامي گام نهاد .

زندگاني او چون پلي است كه ابتداي آن دردوران جاهليت وانتهايش دردوران اسلامي است ازاينرو بررسي نقاط حساس زندگاني وي مي تواند ما را دردست يابي به الگوي مثبت ياري دهند وبراي همه گروه هاي جامعه بويژه زنان كه دوران جاهليت ها تعصب ها وهجوم فرهنگ هاي ييگانه را تجربه كرده اند سودمند باشد .

اوضاع اجتماعي زنان درعصر جاهلي

كعبه نما توحيد ، با قامتي كشيده واستوار پابرجاي بوا اما مردم پيرامونش براثر زندگي خشن بياباني ، عدم ارتباط تمدن هاي ديگر وحك فرمايي جهل وااميال نفساني به سوي انحطاط گام بر مي داشتند انحراف ازآيين توحيدي خليل الله درتمام شئون حياتي و اجتماعي آنان ديده مي شود واز افراد بي رحم وجاهل انباشته بودنظام اجتماعي عربستان نظامي بياباني بود وزور مندترين جريان اجتماعي وقبيله اي درراس هرم قدرت جاي د اشت زنان كه ازلحاظ اجتماعي ضعيف ترين گروه جامعه بودند به طور كامل مفهوم اراده و تمايلات مردان به شمار ميآمدند و درجنبه هاي اقتصادي اخلاقي ، فرهنگي وآداب سنن اجتماعي تحت سلطه بودند

گاه مرداني كه نياز مالي داشتند ويا درانديشه توسعه ثروت بودن گروهي از زنان را خريداري كرده پس از آموزش وآوازخواني و نوازندگي خانه هايي دراختيار شان مي گذاشتند وپرچمي كه نشانه آزادي ورود همگان بود بربام خانه هايشان نصب مي كردند وظيفه اين زنان كسب درآمد براي طبقه مسلط جامعه بود كردار زشت چنان وقاحت خود را ازدست داده بود كه ثروتمندان بي هيچ دغدغه اي به استثمار عفت و عزت زنان مي پرداختند وازاين راه ثروتهاي كلان گرد مي آوردند .

زماني نيز تنها به خاطر ازديارنسل به موجوديت زن احترام مي گذاشتند وبراي رسيدن به اين هدف از هرراه ممكن سودمي جستند ؛ برخي به طوراشتراكي زني را به همسري مي گرفتند وعده اي به طور قبيله اي زني را به عقد در مي آوردند .

وقتي تارچهل به پود فقر گره مي خورد مردم رابه سنت هاي هولناك مي كشاند . دختر كشي تنها يكي از دهها نت خوفناكي است كه درجزيره العرب رواج داشت . براساس منابع موجود « صعصعقبن ناحيه مجاشعي » جد فرزدوق به تنهايي دويست وهشتاد دختر را از پدرانشان خريد وبا پرداخت سه شتر براي هر كدام آن ها را ازمرگ حتمي نجات داد اين خبر مي تواند گستره وسيع نفوذ اين سنت زشت را نشان دهد فرزدق خاطره احسان جد خويش را چنين زنده كرده است .

جدم همان شخصي است كه دختر كشان را اززنده به گوركردن بازداشت زنده به گورشدگان را نجات داد ونگذاشت دفن شوند

فرزندان پيامبر :

فرزندان پيامبر (ص ) پيش از بعثت :

1-قاسم كنيه آن حضرت ابوالقاسم است قاسم درمكه ازحضرت خديجه متولد گرديد ودوساله بود كه چشم از جهان فروبست .(3)

2- زينب درسال سي عام الفيل درمكه متولد گرديد وپس از بلوغ با پسرخاله اش ابوالعاص ازدواج كردابوالعاص درجنگ بدر اسير گرديد وپيامبر (ص ) اورا بدون فديه آزاد نمود ولي زينب را ازاو جدا نمود ودرمدينه ساكن نمود ابوالعاص پس ازمدتي به مدينه آمد و مسلمان شدو پيامبر ( ص ) زينب را به عقد ازدواج او در آورد . زينب ازابي العاص داراي پسري به نام علي ودختري به نام امامه شد علي نزديك بلوغ از جهان چشم بست وامامه نيز بعداز وفات حضرت فاطمه (س ) همسر حضرت علي (ع) گرديد زينب درسال هشتم هجري وفات نمود وپيامبر شخصا او را دفن نمود .(4)

3- رقيه : درسال سي وسم عام الفيل درمكه متولد گرديد پس از بلوغ باعتبه ، پسر ابي لهب ازدوج نمود ا ما قبل از زفاف عتبه اورا طلاق داد و اين بار پيامبر(ص ) اورا به همسري عثمان درآورد .

رقيه از عثمان صاحب فرزند ي به نام عبدالله شد كه دردو باشش سالگي وفات نمود رقيه سال دوم هجري چشم ازجهان فروبست (6)

4-ام كلثوم : نام وي آمنه بود نخست به عقد ازدواج معيه پسر ابي الب درآمد ولي پيش اززفاف طلاق داده شده « پيامبر (ص ) پس از وفات رقيه درسال سوم هجري ام كلثوم را به همسري عثمان برگزيد ام كلثوم درسال نهم هجري ازدنيا رفت وپيامبر درمرگ او ازشدت تاثر گريست (7)

فرزندان پيامبر (ص ) پس ازبعثت:

1- عبدالله درمكه متولد شد وطيب وطاهر لقب داشت وي دركودكي از دنيا رفت (8)

2- فاطمه زهرا ، پنج سال بعداز بعثت درمكه معظمه متولدشد با هشت سالگي درمكه بود پس از هجرت به مدينه ، با حضرت علي (ع ) ازدواج نمود بعد از رحلت پيامبر (ص ) بنابرآن چه كه از خبرهاي –اهل تسنن و تشيع به دست ميآيد مغيره عمر ابن خطاب وقنفذ اورا با تازيانه زدند وقتي كه فاطمه (س ) به شهادت رسيد از ضربه قنفذ لعنه الله عليه درباز ويش زخم وجود داشت

مغيره آن حضرت را به پشت چوبه كنار درهل داد ان گاه دررا به روي حضرت (ص ) فشرد چنان كه استخوانه هاي پهلويش شكست و محسن شهيد شد بعد از آن فاطمه پيوسته دربستر آرميده بود تا به شهادت رسيد .

3- ابراهيم كه درسال هشتم هجري متولد گرديد ودرسال دهم هجرت در حالي كه يك سال وده ماه و هشت روز داشت وفات يافت .(8)

1-الاصابه ج4ص283

2-امالي طوسي ج2ص82

3-حبيب السير ج1ص429و430

4- همان ج1ص430

5- همان ج1ص431

6- همان

7- همان ج1ص429

8- بحار الانوار ج43ص197والسفينه ص249

 


جستجو