تجارت در فرهنگ قرآن به دو معنای معنوی و مادی آمده است:
الف) معنوی:
ان الذین یتلون کتاب الله واقاموا الصلاة وانفقوا مما رزقناهم سرا وعلانیة یرجون تجارة لن تبور (۴۸) ;
در حقیقت، کسانی که کتاب خدا را می خوانند و نماز بر پا می دارند و از آنچه بدیشان روزی داده ایم، نهان و آشکارا انفاق می کنند، امید به تجارتی بسته اند که هرگز زوال نمی پذیرد .
در این آیه خداوند متعال تلاوت آیات الهی، اقامه نماز، و انفاق را تجارت زوال ناپذیر دانسته است .
در آیات ۱۰ و ۱۱ سوره صف نیز برخی دیگر از تجارتهای معنوی را این گونه بیان فرموده است:
یا ایها الذین آمنوا هل ادلکم علی تجارة تنجیکم من عذاب الیم × تؤمنون بالله ورسوله وتجاهدون فی سبیل الله باموالکم وانفسکم ذلکم خیر لکم ان کنتم تعلمون ;
ای کسانی که ایمان آورده اید، آیا شما را بر تجارتی راه نمایم که شما را از عذابی دردناک می رهاند؟ به خدا و فرستاده او بگروید و در راه خدا با اموال و جانهایتان جهاد کنید . این [گذشت و فداکاری] اگر بدانید، برای شما بهتر است .
در این آیه ایمان به خدا و پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و جهاد در راه خدا با مال و جان به عنوان تجارت معنوی معرفی شده است .
خداوند متعال یکی دیگر از مصادیق این تجارت معنوی را چنین بیان فرموده است:
ان الله اشتری من المؤمنین انفسهم و اموالهم بان لهم الجنة یقاتلون فی سبیل الله فیقتلون و یقتلون وعدا علیه حقا فی التوراة والانجیل والقرآن (۴۹) ;
در حقیقت، خداوند از مؤمنان، جان و مالشان را به [بهای] اینکه بهشت برای آنان باشد، خریده است; [همان کسانی که] در راه خدا می جنگند و می کشند و کشته می شوند . [این] به عنوان وعده حقی در تورات و انجیل و قرآن بر عهده اوست .
خداوند خود را در این تجارت بزرگ معنوی خریدار و مؤمنان را فروشنده معرفی کرده است و هر معامله ای در حقیقت پنج رکن اساسی دارد: خریدار، فروشنده، متاع، قیمت و بها، سند معامله .
خداوند متعال نیز در این آیه به تمام این ارکان اشاره کرده است: خودش خریدار، مؤمنان فروشنده، جانها و اموال آنان متاع، بهشت را ثمن و کتب آسمانی را سند این معامله قرار داده است .
ب) مادی:
در مورد تجارت مادی آیاتی در قرآن کریم وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
۱ . تجارت، مردان خدا را از ذکر خدا باز نمی دارد:
رجال لا تلهیهم تجارة ولا بیع عن ذکر الله (۵۰) ;
مردانی که تجارت و داد و ستد آنان را از یاد خدا غافل نمی سازد .
۲ . معاملات بازرگانی باید با رضایت انجام گیرد:
الا ان تکون تجارة عن تراض منکم (۵۱) ;
مگر آنکه داد و ستدی با تراضی یکدیگر از شما انجام گرفته باشد .
لقمه کامد از طریق مشتبه
خون خور و خاک و بر آن دندان منه
کان تو را در راه دین مفتون کند
نور عرفان از دلت بیرون کند (۵۲)
۳ . در تجارت غیر نقد نیاز به سند و شهود است . خداوند متعال می فرماید: یا ایها الذین آمنوا اذا تداینتم بدین الی اجل مسمی فاکتبوه ولیکتب بینکم کاتب بالعدل ; (۵۳)
ای کسانی که ایمان آورده اید، هرگاه بدهی مدت داری به یکدیگر پیدا کنید، آن را بنویسید . و باید نویسنده ای [صورت معامله را[ براساس عدالت، میان شما بنویسد .
۴ . معامله نقدی نیازی به سند ندارد:
الا ان تکون تجارة حاضرة تدیرونها بینکم فلیس علیکم جناح الا تکتبوها (۵۴) ;
مگر آنکه داد و ستدی نقدی باشد که آن را در میان خود دست به دست برگزار می کنید; در این صورت، بر شما گناهی نیست که آن را ننویسید .
۵ . هنگام نماز جمعه، دست از تجارت بردارید:
واذا راو تجارة او لهوا انفضوا الیها وترکوک قائما قل ما عند الله خیر من اللهو ومن التجارة (۵۵) ;
و چون داد و ستد یا سرگرمی ببینند، به سوی آن روی می آورند و تو را در حالی که ایستاده ای، ترک می کنند . بگو آنچه نزد خداست، از سرگرمی و از داد و ستد بهتر است .
شرایط تجارت
این بحث را با کلام نورانی رسول اکرم صلی الله علیه و آله به پایان می بریم که از تجارت به عنوان پاکیزه ترین شغل یاد فرموده اند، اگر دارای شرایط لازم باشد:
ان اطیب الکسب کسب التجار الذین اذا حدثوا لم یکذبوا واذا ائتمنوا لم یخونوا واذا وعدوا لم یخلفوا واذا اشتروا لم یذموا واذا باعوا لم یطروا واذا کان علیهم لم یمطلوا واذا کان لهم لم یعسروا (۵۶) ;
همانا پاکیزه ترین شغل، شغل بازرگانانی است که چون سخنی گویند، دروغ نگویند و هرگاه امانتی به آنها سپرده شود، خیانت نکنند و هرگاه وعده دهند، خلف وعده نکنند و وقتی چیزی می خرند، [از آن] نکوهش نکنند و وقتی چیزی می فروشند، تعریف و تبلیغ نکنند و هرگاه بدهکارند [در پرداخت بدهی خود] تعلل نورزند و هرگاه طلبکار باشند [برای گرفتن حق خود] فشار نیاورند .
(۵)
اسراف
از کارهای ناشایستی که قرآن همواره انسانها را از آن پرهیز داده، اسراف است . چه اینکه اسراف تعادل زندگی اجتماعی را در هم می ریزد و مفاسد فراوانی به دنبال دارد .
اسراف به معنای خارج شدن از حد اعتدال است، بی آنکه فرد چیزی را ظاهرا ضایع کرده باشد; مثل پوشیدن لباس گران قیمتی که بهایش صد برابر لباس مورد نیاز باشد، یا تهیه غذای گران قیمتی که با پول آن بتوان عده زیادی را تغذیه کرد .
و ای بسا اسراف در منطقه ای از زمین باعث محرومیت منطقه ای دیگر شود، و یا اسراف انسانهای امروز باعث محرومیت نسلهای آینده گردد .
قرآن مجید اسراف را مایه هلاکت و مسرفین را از جمله هلاک شوندگان برمی شمرد .
واهلکنا المسرفین (۵۷) ;
و ما مسرفین را نابود ساختیم .
حضرت علی علیه السلام درباره اسراف می فرماید: السرف مثواة والقصد مثراة; (۵۸)
اسراف موجب هلاکت و میانه روی مایه زیاد شدن ثروت است .
– خداوند می فرماید:
ولا تسرفوا انه لا یحب المسرفین ; (۵۹) اسراف نکنید که خداوند اسرافکاران را دوست ندارد .
– و ان المسرفین هم اصحاب النار ; (۶۰) و به راستی که اسرافکاران اهل آتش اند .
– و لا تطیعوا امر المسرفین (۶۱) ; امر اسرافکاران را اطاعت نکنید .
و ان فرعون لعال فی الارض و انه لمن المسرفین ; (۶۲) و فرعون برتری جویی در زمین داشت واز اسرافکاران بود .
ان الله لایهدی من هو مسرف کذاب ; (۶۳) (۶۴) خداوند کسی را که اسرافکار و دروغگو است، هدایت نمی کند .
بعضی از موارد نهی اسراف:
۱ . در خوردن و آشامیدن:
کلوا واشربوا ولا تسرفوا (۶۵) ;
بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید .
۲ . اسراف در انتقام گیری:
فلا یسرف فی القتل (۶۶) ;
پس نباید در قتل اسراف کند .
۳ . حتی در انفاق هم نباید اسراف کرد:
والذین اذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا (۶۷) ;
و [بندگان خدا] کسانی اند که چون انفاق کنند، نه ولخرجی می کنند و نه تنگ می گیرند .
عبدالملک بن عمرو احول گوید: امام صادق علیه السلام پس از تلاوت آیه فوق مشتی سنگریزه برداشت و آن را در مشتش نگه داشت و فرمود: این همان سختگیری و خستی است که خدای عزوجل درکتاب خود فرموده است . آن گاه مشتی دیگر برداشت و همه آنها را ریخت و فرمود: این اسراف است . سپس مشتی دیگر برداشت و قسمتی از آن را ریخت و مقداری را نگه داشت و فرمود: این حد وسط است . (۶۸)
نشانه های اسرافکار:
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می فرماید: اما علامة المسرف فاربعة: الفخر بالباطل ویاکل ما لیس عنده ویزهد فی اصطناع المعروف وینکر من لا ینتفع بشی ء منه (۶۹) ;
نشانه های اسرافکار چهار چیز است: به کارهای باطل می نازد; آنچه را فراخور حالش نیست، می خورد; در انجام کارهای خیر بی رغبت است و هر کس را که از او سودی نمی برد انکار می کند .
حکایت:
روزی بهلول نزد هارون الرشید رفت . اتفاقا هارون در عمارت تازه ساز خود نشسته بود، همین که چشمش به بهلول افتاد، از او خواست چیزی بر دیوار عمارت بنویسد . بهول نوشت:
رفعت الطین ووضعت الدین، رفعت الجص ووضعت النص فان کان من مالک فقد اسرفت والله لا یحب المسرفین وان کان من مال غیرک فقد ظلمت والله لا یحب الظالمین; گل را برافراشتی و دین را فرو گذاشتی; گچ را بلند ساختی و نص را فرو گذاشتی . اگر این عمارت از مال خود توست، همانا اسراف کرده ای و خداوند اسراف کنندگان را دوست نمی دارد و اگر از مال دیگران است ظلم کرده ای و خداوند ستمگران را دوست نمی دارد .
۴۷) خواجه عبدالله انصاری .
۴۸) فاطر/۲۹ .
۴۹) توبه/۱۱۱ .
۵۰) نور/۳۷ .
۵۱) نساء/۲۹ .
۵۲) شیخ بهایی .
۵۳) بقره/۲۸۲ .
۵۴) بقره/۲۸۲ .
۵۵) جمعه/۱۱ .
۵۶) میزان الحکمة، ح ۱۷۶۲۲ .
۵۷) انبیاء/۹ .
۵۸) بحار الانوار، ج ۶۸، ص ۳۴۷ .
۵۹) انعام/۱۴۱ و اعراف/۳۱ .
۶۰) غافر/۴۳ .
۶۱) شعراء/۱۵۱ .
۶۲) غافر/۲۸ .
۶۳) غافر/۲۸ .
۶۴) ناصر مکارم شیرازی، تفسیر نمونه، ج ۱۲، ص ۹۶ .
۶۵) اعراف/۳۱ .
۶۶) اسراء/۳۳ .
۶۷) فرقان/۶۷ .
۶۸) میزان الحکمه، ح ۸۴۸۵
۶۹) تحف العقول، انتشارات علمیه، ص ۲۵ .