مدیریت از اصول مهم زندگى فردى و اجتماعى آدمیان است، به گونه اى که اگر مدیریت صحیح بر زندگى انسان حاکم نباشد سرمایه هایى که وجود دارد تباه خواهد شد و استعدادها شکوفا نخواهد گردید و با از بین رفتن سرمایه ها و شکوفا نشدن استعدادها فرد و جامعه دچار انحطاط مى شود در حالى که اگر مدیریت صحیح و کارآمد بر جامعه حاکم باشد استعدادها شکوفا و سرمایه هاى مادى و معنوى و انسانى در جهت رشد و تکامل و توسعه همه جانبه به جریان خواهد افتاد و در نتیجه به ابداع و ابتکار و نوآورى دست خواهد یافت.
کسى مى تواند مدیرى کارآمد و خلّاق و شکوفا کننده استعدادها باشد که داراى سه ویژگى تعهد و تخصص و تجربه باشد و اگر مدیرى فاقد هر یک از این ویژگى ها باشد مدیر موفقى نخواهد بود.
در تعالیم اسلامى نیز به شرائط مدیر توجه خاص مبذول داشته و هم الگوهایى را معرفى کرده تا کسانى که مى خواهند مدیریت جامعه را برعهده بگیرند ضمن برخوردارى از آن شرائط از الگوهاى الهى پیروى نمایند.
الگو هایى که اسلام به ما معرفى مى کند تربیت شده الهى هستند تا به بهترین شکل ممکن به هدایت جامعه بپردازند.
ما در این مقاله به معرفى پیامبر اسلام به عنوان الگوى مدیریت موفق مى پردازیم. انسانى که با ظهور در جامعه اى که شاخصه آن جاهلیت و نادانى بوده است، توانست تحوّل و دگرگونى ایجاد کند که تمام امکانات خود را در جهت پایه گزارى تمدن و پیشرفت جامعه به کارگیرد و به گفته امیر المؤمنین على بن ابیطالب(ع) مردم که در آن زمان بدترین دین و آیین را داشته و در بدترین سرزمین ها زندگى مى کردند در میان سنگ هاى خشن و مارهایى که فاقد شنوایى بودند، آبهاى آلوده را مى نوشیدند و غذاهاى ناگوار مى خوردند و خون یکدیگر را مى ریختند و پیوند خویشاوندى را قطع مى نمودند و بت ها در میان آن ها برپا بوده و گناهان سراسر وجود آن ها را فرا گرفته بود.(1)اما با بعثت پیامبر در بین آنان، آن ها را «فهداهم به من الضلاله و انقذهم بمکانه من الجهالة»(2) هدایت کرده و از گمراهى نجاتشان داده و با موقعیت خود آنان را از جهالت نجات بخشید. این مطلب را در پنج بخش پى گیرى مى کنیم.
1ـ امتیاز یک مکتب فکرى
هر مکتب فکرى و دینى براى نفوذ در میان پیروان و هواداران خود و برخوردارى از اعتبارى محکم و خدشه ناپذیر باید داراى دو امتیاز باشد.
اول: برخوردارى از تعالیم صحیح و غیر قابل تردید و عقاید متقن و عقلانى و اصولى که هیچ نقصى بر آن ها وارد نشود به گونه اى که در برابر مکاتب و اندیشه هاى دیگر، قدرت هماوردى و در نتیجه برترى داشته باشد، و به عبارت دیگر این مکتب فکرى و دینى باید اولا داراى عقاید و اصول جهان بینى باشد که بتوان از آن با منطق و عقل حمایت و دفاع کرد و ثانیا مجموعه برنامه ها و دستورات آن با فطرت هماهنگ و با استعدادها و نیازهاى افراد جامعه موافق باشد.
دوم: داراى نمونه هاى عینى باشد که تبلور و تجسم خارجى آن اصول و ارزش ها بوده باشد به گونه اى که هر فرد بتواند مکتب را در چهره و رفتار و شخصیت هر یک در آن ها بیاید، انسان هایى که هر بعد از شخصیت آنان و هر ویژگى هاى آنان در پرتو آموزه هاى آن مکتب پرورش یافته باشد.
در واقع این گروه اسوه هاى یک مکتب اند که با حضور و زندگى خویش محکمترین دلیل حقانیت و صحت تعالیم آن مکتب به شمار مى روند، انسان هایى که این گونه افراد را ملاحظه مى کنند که در حیات خویش در پرتو معارف دین به رشد و کمال شایسته اى دست یافته اند، به درستى و سودمندى اعتقادات و تعالیم آن پى مى برند و نسبت به پذیرفتن آن مکتب تمایل و رغبت پیدا مى کنند.
2ـ شخصیت انبیاء نمونه ها و الگوهاى مفیدى براى سالکان راه حقیقتند و دلیل اثبات حقانیت و درستى تعالیم اعتقادى و رفتارى و پیام هاى آسمانى که ره آورد نبوت است مى باشند خداى براى اتمام حجت در زمینه هدایت انسان ها، رسولانى را برانگیخته است که علاوه بر ابلاغ پیام هاى الهى، خود نیز حجت و الگو و گواه مردمان باشند و بر تعالیم مکتب خود در عمل صحّه بگذارند.
قرآن مى فرماید: «رسلا مبشّرین و منذرین لئلا یکون للناس على الله حجّة بعد الرسل »(3) فرستادگانى که براى ابلاغ رسالت و اتمام حجت بر مردم فرو فرستاده شده اند و مردم با رسالت آن ها دیگر در برابر خدا حجتى نخواهند داشت، زیرا آن رسولان نمونه هاى کامل و به مقصد رسیده آن مکتب مى باشند.
خداوند در میان انسان ها پیامبران را به عنوان اسوه و تجسم عینى دین انتخاب مى کند که از مهمترین ویژگى آنان بشر بودن آنان است که سنخیت و هماهنگى با دیگر انسان ها داشته و در تمایلات و ویژگى هاى انسانى برخوردار باشند تا بین پیامبر و پیروان او پیوستگى عمیقى برقرار شود. از این رو پیامبران مى گفتند ما بشرى مانند شما هستیم «قالت رسلهم ان نحن الّابشر مثلکم»(4) رسولان به آن ها گفتند ما جز بشرى مانند شما نیستیم. پیامبر اسلام نیز به فرمان خدا خطاب به مردم فرمود: «قل انما انا بشر مثلکم یوحى الىّ»(5) اى پیامبر بگو همانا من انسانى همچون شما هستم که وحى براى من نازل مى شود و از این جهت است که خداى متعال فرمود «لکم فى رسول الله اسوة حسنة»(6) براى شما در فرستاده شدن رسول خدا اسوه و الگوى خوبى است.
از آن جایى که اسلام دینى جامع بوده و به تمام ابعاد زندگى ـ معنوى، مادى ـ فردى اجتماعى، جسمى، روحى، دنیوى، اخروى، عقلى، عاطفى و احساسى ـ انسان توجه کامل نموده است، الگوهایى که معرفى مى کند باید از جامعیت برخوردار باشد و در رفتار، بینش، منش، عقیده، برخورد، تمام حرکات و سکنات، از جنبه فردى و اجتماعى و دیگر جنبه ها داراى امتیاز و کمال باشد تا بتواند انسان هاى طالب کمال را جذب و هدایت کند.
3ـ ضرورت اسوه و الگو
اسوه و الگو براى مقاصد و اهدافى در زندگى انسان ضرورى است و دلایل آن عبارتند از:
اول: هدایت و راهیابى به حقیقت از طریق اسوه ها
نخستین مرحله در رشد و تکامل انسان، شناخت مسیر تکامل و راه هایى به آن است که به قله تربیت و اوج کمال منتهى گردد.
وجود الگوهاى برتر و کاملتر در اختیار تربیت یافتگان مکتب هاى دینى یکى از اساسى ترین عواملى است که در امر هدایت و تربیت بشر نقش اول را به عهده دارد.
زیرا این الگوها موجوداتى هستند که مسیر کمال را تا حدودى شایستگى الگو بودن را دارد، پیموده و مراحلى از کمال را پشت سر نهاده و برازنده صفاتى نیکو شده اند و سالک لاجرم به لحاظ انگیزه هاى درونى و برونى باید پاى در مسیر او گذارد و همچون او به سوى کمال رهسپار گردد.
هدایت گرى انبیاء و راهبرى آن ها عمدتاً از جنبه الگویى و به لحاظ اسوه بودن آن ها تحقق یافته است به دین معنا که پیامبران به عنایت الهى و سیر و سلوکى عاشقانه، از خویشتن، انسانى خداگونه و متخلّق به صفات نیکو و فضایل اخلاقى ساخته اند. آن گاه است که انسان هاى دیگر از تمام ابعاد زندگى و رفتارشان سرمشق مى گیرند و به دنبال آن ها حرکت مى کنند.
دوم: میزان و ترازوى سنجش رفتار
براى پرورش صحیح، وجود معیارهاى رشد و تربیت ضرورى است این معیارها که به منزله میزان و وسیله سنجش رفتار نیز هستند، گاه عینى و گاه ذهنى هستند، الگوها در مقام آموزش اصول عقیدتى و اخلاقى الگوهاى ذهنى را ارائه مى دهند و عمل خود الگوى عینى را در معرض نمایش قرار مى دهند.
الگوهاى انسانى میزان سنجش صفات پاک و پلید انسان هستند که انسان ها با عرضه خود به آن ها عملکرد مثبت و منفى و اخلاق خوب و فضایل و رذایل را اندازه گیرى و ارزیابى مى کنند.
سوم: عامل تحرک انسان ها
وجود و حضور اسوه در جامعه مایه امیدى بر انسان هاى دیگر و ضعیفان در راه مانده است. هنگامى که انسان غافل از همه توانایى ها و استعدادها و انرژى هاى موّاج درون خویش به گوشه اى خزیده و از هر گونه تحرک و تلاش بازمانده است، نمایش الگوها یکى از عالى ترین عوامل براى ایجاد حرکت و جنبش است.
برخى گفته اند: وجود رهبر است که به پیرو اعتماد به نفس، اعتلاجویى، نیرو، فرجام اندیشى و اشتیاق مى دهد.(7)
قرآن کریم و منابع اسلامى نیز به تحرک و جنبش آفرینى اسوه ها توجه کرده اند و از راه هاى گوناگون مردم را به پیروى اسوه ها فراخوانده اند و وجود اسوه ها را در جامعه باعث تمایل مردم به امور خیر و اقتدار آنان مى دانند «ولکم فى رسول اله اسوة حسنة لمن کان یرجواالله و الیوم الآخره و ذکر الله کثیراً»(8)
مسلماً براى شما در زندگى رسول خدا سرمشق نیکویى است براى آن ها که امید به رجعت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد مى کنند.
چهارم: عامل پیشگیرى از انحرافات
نمایش الگوها و اسوه هاى انسانى صالح در پیشگیرى از جرائم انحرافات بسیار مؤثر و از مرجعیت مفید و سودمند مى باشد زیرا انسان در یک اجتماع و فرهنگ و تاریخ خود، شاهد زبونى و ذلت و زشتى عناصر پلید و عزت و محبوبیت عناصر پاک است، لا جرم عشق پاکان را به دل مى گیرد و آن ها را به عنوان الگوى رفتار مى پذیرد و در نتیجه موفق به اندیشه اى پاک و رفتار صالح مى شود و از پلیدى و پلیدان متنفر شده و انزجار پیدا مى کند و به عبارت دیگر: نمایش الگوهاى صالح و مدل هاى انسان کامل با افزایش جهت ها و راستى ها و امانت ها و پاکى هاى اخلاقى و منش انسانى، زمینه مبارزه با انحرافات و ناپاکى ها را فراهم مى کند.
4ـ ویژگى هاى روحى و عملى الگوها
الگوهایى که در جامعه نفوذ مى کنند از شرایط و ویژگى هایى برخوردارند که با آن مى توانند آثار فراوانى داشته و به آن نفوذ دست یابند آن شرائط و ویژگى ها را مى توان بدو گروه تقسیم کرد.
یکم:شرائط درونى
ویژگى هایى که به اندیشه و دل و درون اسوه مربوط مى شد شرائط علمى و روحى است و آن ها عبارتند از :
اول: آگاهى و بصیرت
از مهمترین ویژگى ها و شرائط درونى اسوه ها داشتن آگاهى و بصیرت لازم است. از این رو خدا به پیامبر اسلام فرمود: «قل هذه سبیلى ادعوا الى الله على بصیرة انا و من اتبعنى»(9) اى پیامبر بگو این راه من و پیروان من است که براساس بصیرت و آگاهى به سوى خدا فرا مى خوانم و پیروان من نیز چنین اند.»
دوم: ایمان
یکى از مهمترین شرائط درونى اسوه ها داشتن ایمان قوى به خدا و قیامت و پاى بندى به اهداف الهى است زیرا اسوه ها ارشاد کننده آدمیان به نیکى ها و فضائل و راهنمایى آن به سمت هدایت است و تمام هدف او این است که مردم خدایشان را بشناسند تا به سعادت و رستگارى دنیا و آخرت دست یابند پس بر او لازم است که با یقین رابطه اش را با خدا محکم نماید و ایمانش همراه با دلسپردگى کمال و ارتباط مطلق با خدا باشد و تنها بر او توکل نماید قرآن فرمود: «آمن الرسول بما انزل الیه من ربّه»(10) پیامبر به آن چه از سوى پروردگارش به او نازل شده ایمان دارد.»
سوم: اخلاص
اسوه و الگوى دین در صورتى در کارها موفق مى شود که در عقیده و عمل از اخلاص بهره مند باشد و عملش را تنها به منظور جلب رضاى حق و اداى وظیفه و عارى از هر نوع تصنّع و ریا کارى انجام دهد، زیرا اخلاص روح دین و اساس عبادت و پایه دعوت هر داعى الى الله است.
چهارم: حمیّت و دلسوزى
یکى از شرائط مهم اسوه حمیّت و دلسوزى نسبت به مردم است و کسانى که به هدایت انسان ها عشق بورزند. قرآن با بیانى شیوا دلسوزى و حمیت پیامبر را به مؤمنان اعلام مى کند و مى فرماید «لقد جائکم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریص علیکم بالمؤمنین رؤف رحیم»(11)
براستى پیامبرى از میان شما براى هدایت آمد که از شدت محبت پریشانى و فقر و جهل شما براى او سخت و گران است و بر آسایش و نجات و هدایت شما حریص و نسبت به مؤمنان بسیار مهربان و بخشنده مى باشد.از این جهت خدا پیامبرش را رحمت براى جهانیان دانست و او را رحمة للعالمین معرفى کرده است.
پنجم: خوش بینى
یکى از صفاتى که اسوه هاى الهى از آن برخوردارند خوش بینى و حسن ظن نسبت به تمام افراد است به گونه اى که از هدایت هیچکس قطع امید نمى کنند هر چند در طغیان و عصیان در ردیف فرعون ها و قارون ها باشند اساس این خوش بینى آن است که آن ها مى دانند خداوند انسان را با فطرت الهى آفریده است و اگر چه گرفتار طغیان و عصیان باشد باز امکان راه یافتن آن ها به حقیقت وجود دارد از این رو خداى متعال به موساى کلیم فرمود: «اذهب الى فرعون انّه طغى فقل هل لک الى ان تزکّى و اهدیک الى ربّک فتخشى»(12) اى موسى به سوى فرعون بشتاب که او طغیان کرده است، پس بگو آیا مى خواهى پاک شوى و به سوى پروردگارت هدایت کنم تا خشیت پیدا کنى.
دوم: شرائط اخلاقى و عملى
علاوه بر شرائط علمى و روحى، اسوه ها باید از ویژگیهاى اخلاقى و عملى نیز برخوردار باشند.که مهمترین آن شرائط عبارتند از :
1) مطابقت گفتار و عمل و هماهنگى رفتار و برخوردها با پیام ها و تعالیمش.
2) عمومیت صدق در گفتار و کردار به گونه اى که همه گفتارها و کردارهایش همدیگر را تصدیق کنند.
3) شرح صدر و تحمل همه ناملایمات با روحى بلند و استقبال از سختیها با افق فکرى وسیع و حوصله اى سرشار.
4) صبر و استقامت و پایدارى و شکیبایى در برابر موانع و همچنین حلم و بردبارى.
5) متانت و نرمى:اسوه باید وقار لازم را داشته و در برابر مخاطبان آرام و آسانگیر و نرم خو باشد از این رو پیامبر اکرم نیز از این ویژگى برخوردار بودند.
6) عفو و گذشت نسبت به کسانى که به رنجاندن پیامبر و اسوه ها اقدام مى کنند.
7) شجاعت در برخوردها و در اظهار اندیشه و ایمان و عمل و از هیچکس جز خدا نترسیدن.
8) تواضع و فروتنى و پرهیز از تکبّر و خود برتربینى.
9) نخواستن پاداش: زیرا رسالت وظیفه اى است که پیامبر باید آن را انجام دهد نه شغلى براى درآمد تا در پرتو این بخواهد درآمد مادى را به سوى خود جذب کند.
5 ـ پیامبر اسلام اسوه جامع و همه جانبه در زندگى انسان پیامبر اسلام به عنوان اسوه حسنه معرفى شده است که بر انسان ها لازم است به طور مطلق و در تمام ابعاد زندگى از او پیروى نمایند.
پیامبر هم در بُعدِ فردى اسوه و الگو است هم در بُعدِ اجتماعى، هم در بعد عقلى و هم در بعد عاطفى و احساسى، هم در بعد معنوى، هم در بعد مادى از جمله ابعادى که شایسته توجه است بعد مدیریتى آن حضرت است که آن حضرت در طول 23سال رسالت و نبوت خود، بالاترین موفقیت را در بعد مدیریتى احراز کرده است که به برخى اصولى که آن حضرت برخوردار بوده و همان عامل موفقیت آن حضرت بوده است اشاره مى شود.
1ـ اصل رحمت و محبت
یکى از عوامل موفقیت مدیر اصل دلسوزى و محبت به کسانى است که در قلمرو مدیریت او زندگى مى کنند.
2ـ شرح صدر به عنوان مهمترین ابزار مدیریت است چنان که حضرت امیر فرمود:آلة الریاسة سعة الصدر»(13) ابزار ریاست داشتن شرح صدر و سعه صدر است و خدا به پیمبر نیز شرح صدر عطا فرموده «الم نشرح لک صدرک».(14)
3ـ رعایت اهلیت در واگذارى مسئولیت ها.
پیامبر اکرم (ص) مدیریت و کارها را به افرادى که شایستگى لازم را داشته اند واگذار مى کرد بدون این که بین سیاه و سفید و پیرو جوان و قریش و غیر قریش فرقى در این رابطه قائل شود.
4ـ پاى بندى به عهد و پیمان
پیامبر به عهد و پیمان خود پاى بند بوده خلف وعده در حوزه مدیریت آن حضرت راه پیدا نمى کرد.
5 ـ مدارا با مردم
یکى از اصول مدیریت پیامبر مدارا در معاشرت هاى سازنده اجتماعى بود. خود آن حضرت فرمود. «ان الله تعالى امرنى بمداراة الناس کما امرنى باقامة الفرائض»(15) خداى سبحان همان طور که مرا به برپایى واجبات امر نموده به مدارا با مردم فرمان داده است» از این جهت در وصف آن حضرت سیره نویسان نوشته اند «کان رسول الله (ص) دائم البشر، سهل الخلق، لین الجانب، لیس بفظّ و لا غلیظا»(16) پیامبر(ص) دائماً خوشرو و خوشخوى و نرم بود، خشن و درشتخوى نبوده است.
6ـ اصل حفظ کرامت انسان ها
پیامبر اسلام چون خود کریم بود بیشترین تکریم را در رفتارش نسبت به خلق خدا داشت. از این رو فرمودند: پیامبر در مجلسش بهره هر کس را عطا مى کرد هیچکس بى بهره از مجلس رسول خدا نمى ماند و چنان با کرامت با مردم برخورد مى کرد که هیچکس گمان نمى کرد از او گرامى تر هم کسى باشد، مجلس او مجلس گذشت، حیا، راستى و امانت بود.»(17)
7ـ مشاوره با مردم
یکى از امورى که پیامبر اکرم مامور به اجراى آن بوده مشورت بوده است که خداى سبحان به او فرمود «وشاورهم فى الامر»(18) در کارها با مردم مشورت کن، عمل به شورا از اصول مسلّم سیره پیامبر اکرم (ص) بوده است «انّ رسول الله کان یستشیر اصحابه ثم یعزم على ما یرید»(19) رسول خدا با اصحاب خود مشورت مى کرد، سپس بر آن چه مى خواست تصمیم مى گرفت.
8ـ مساوات و برابرى
رفتار پیامبر اسلام سراسر نشان از رعایت مساوات است حتى در نگاه کردن به اصحاب آن را پاس مى داشت «کان رسول الله(ص) یقسّم لحظاته بین اصحابه فینظر الى ذاو ینظر الى ذا بالسویه»(20) مجلس وى آنچنان بود که هیچ تفاوتى میان او و اصحابش دیده نمى شد و نگاهش را بین اصحابش تقسیم مى کرد و به همه یکسان نگاه مى کرد.
9ـ انضباط و جدّیت
یکى از ویژگى هاى پیامبر انضباط و نظم و جدیت در کارها بوده است به گونه اى که در زندگى فردى و اجتماعى بویژه در رابطه با مسائل اجتماعى هر کارى در زمان خود و در جاى خود انجام مى گرفت.
10ـ اقامه حق و عدالت
عدالت اجتماعى و اقامه آن در زندگى پیامبر اکرم (ص) از جایگاه بلندى برخوردار است.
چرا که مثل همه انبیاء مأمور به اقامه قسط و عدالت بوده است و عدالت نگهدارنده ملت است «العدل قوام الرعیه»(21) و پیامبر اکرم فرموده است «عدل ساعة خیر من عبادة سبعین قیام لیلها و صیام نهار»(22) ساعتى عدالت از هفتاد سال عبادتى که شبهایش به نماز و روزهایش به روزه بگذرد برتر و بهتر است» و خود حضرت مأمور به برپایى عدل شده است «فلذلک فادع و استقم کما امرت و لا تتبع اهوائهم و قل آمنت بما انزل الله من کتاب و امرت لا عدل بینکم»(23) پس باید به آن شیوه از پرستش دعوت کنى و روى راست چنان دارى که فرمان یافتى و از خواهش هاى آنان پیروى مکن و بگو به ان کتاب ها که خدا فرو فرستاد ایمان آوردم و دستور یافتم که در میان شما عدالت کنم.