رسول خدا صلىالله علیه وآله در ضمن سفارشات خویش براى امت اسلام از دو امانت گرانسنگ و ارزشمند یاد کرده و فرمود: «اِنّى تارِکٌ فیکُمُ الثَّقَلَیْن کِتابَ اللّهِ وَعِتْرَتى وَلَنْ یَفْتَرِقا حَتّى یَرِدا عَلَىَّ الْحَوْض؛ (عیون اخبار الرضا ج۱ص۶۸) من در میان شما دو امانت گرانسنگ مىگذارم، کتاب خدا و عترت من و آن دو هیچگاه از هم جدا نخواهند شد تا اینکه در حوض کوثر بر من وارد شوند».
طبق این گفتار مهم رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله ، قرآن و عترت تا روز قیامت با هم بوده و تفکیک ناپذیرند. هر کس بخواهد به دامن قرآن پناه بَرَد، بدون در نظر گرفتن راهنمائیها و هدایتهاى اهل بیت علیهمالسلام راه به جایى نخواهد بُرد، چرا که آنان چراغهاى هدایت به سوى انوار معنوى قرآن هستند و لطائف و ظرائف و نکتههاى ناب قرآن، در نزد آن بزرگان است. در زیارت جامعه مىخوانیم: «السَّلامُ عَلى مَحالِّ مَعْرِفَهِ اللّهِ وَمَساکِنِ بَرَکَهِ اللّهِ وَمَعادِنِ حِکْمَهِ اللّهِ وَحَفَظَهِ سِرِّ اللّهِ وحَمَلَهِ کِتابِ اللّهِ؛ سلام بر آنانکه [دلهایشان] محل معرفت خداست و مسکن برکات حق و معدن حکمت پروردگار، آنانکه پاسداران رازهاى الهى و حاملان کتاب خدا هستند». ابونواس شاعر در قصیدهاى که براى امام رضا علیهالسلام قرائت کرد به این حقیقت اشاره دارد:
مُطَهَّرُونَ نَقیّاتٌ ثیابُهُمُ تَجْرى الصَّلوهُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا
تَجْرى الصَّلوهُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا تَجْرى الصَّلوهُ عَلَیْهمْ اَیْنَما ذُکِرُوا
«آل پیامبر صلىاللهعلیهوآله دامنشان از هر گناه و آلودگى پاک و مطهر است و هرگاه نامى از آنان به میان آید، درود و سلام بر آنان فرستاده مىشود.»
فَاَنْتُمُ الْمَلاَءُ الاَْعْلىوَعِن ْدَکُمُ عِلْمُ الْکِتابِ وَماجاءَتْ بِهِ السُّوَرُ(همان ج۲ص۳۲۲)
«شمائید آن ملأ اعلى و نزد شماست علم کتاب و آنچه از سورهها آمده است.»
بر این اساس فهمیدن کلام خدا و راز و رمز آیههاى قرآن، بدون رهنمودهاى ائمه اطهار علیهمالسلام کارى دشوار، بلکه ناممکن است. در این راستا به سراغ رهنمودهاى حضرت رضا علیهالسلام در زمینه آیات وحیانى کلام خدا رفته، بازتاب انوار درخشان وحى را در سیره و سخن آن حضرت به نظاره مىنشینیم.
دلداده آیات وحى
با مرورى اجمالى به زندگانى پربرکت امام رضا علیهالسلام روشن مىشود که قرآن، در سیره و سخن آن گرامى جایگاه ویژهاى داشته و امام علیهالسلام ، زندگى روزمرّه خود را با آیههاى وحى آنچنان عجین کرده بود که نور قرآن، در تمام ابعاد زندگیش پرتو افشانى مىکرد. ابراهیم بن عباس یکى از همراهان حضرت رضا علیهالسلام در این زمینه مىگوید: «وَکانَ کَلامُهُ کُلُّهُ وَجَوابُهُ وتَمَثُّلُهُ اِنْتِزاعاتٍ مِنْ الْقُرآنِ الْمَجید وَکانَ یَخْتِمُهُ فى کُلِّ ثَلاثٍ وَکانَ یَقُولُ لَوْ اَنّى اَرَدْتُ اَنْ اَخْتِمَهُ فى اَقْرَبَ مِنْ ثَلاثٍ لَخَتَمْتُ وَلکِنّى ما مَرَرْتُ بِآیَهٍ قَطُّ اِلاّ فَکَّرْتُ فیها فى اَىّ شَىءٍ اُنْزِلَتْ؛ (کشف الغمه ج۲ص۳۱۵) همه سخنان، پاسخها و مثالهاى آن حضرت، برگرفته از قرآن مجید بود. هر سه روز یکبار قرآن را ختم مىکرد و مىفرمود: اگر بخواهم در کمتر از سه روز هم مىتوانم آنرا ختم کنم. امّا هرگز آیهاى را تلاوت نمىکنم، مگر اینکه در آن مىاندیشم که در باره چه چیزى نازل شده است.»
حضرت رضا علیهالسلام در مورد پیروى از آیات الهى مىفرمود: «قرآن کلام و سخن خداست، از آن نگذرید و هدایت را در غیر آن نجویید که گمراه مىشوید.» (مسند الرضاص۲۹۴)
برترى عترت در قرآن
مأمون عباسى در مهمترین جلسه علمى که با حضور اندیشمندان و برجستگان ادیان و ملل و مذاهب مختلف در دربار حکومتى خویش ترتیب داده بود، از امام رضا علیهالسلام پرسید: آیا خداوند متعال عترت را بر سایر مردم برترى داده است؟ امام با اشاره به آیاتى از قرآن، چنین فرمود: خداوند عزوجل فضیلت و برترى عترت رسول اللّه صلىاللهعلیهوآله را بر سایر مردم در کتاب محکم خویش، به طور واضح بیان کرده است. مأمون پرسید: این فضائل در کجاى قرآن است؟ امام رضا صلىاللهعلیهوآله ضمن تلاوت آیات متعددى از قرآن و بیان دلالت صریح و روشن آن آیات بر برترى اهل بیت علیهمالسلام و توضیحات لازم در آن موارد، این آیه را قرائت کرد: «اِنَّ اللّه ومَلائِکَتَهُ یُصَلُّونَ عَلَى النَّبىِّ یا اَیُّها الَّذینَ آمَنُوا صَلُّوا عَلَیْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلیما»؛ (سوره احزاب/ ۵۶) «خداوند و فرشتگان او بر پیامبر صلىاللهعلیهوآله صلوات مىفرستند و شما هم اى اهل ایمان! بر او صلوات بفرستید و تسلیم فرمان او شوید». آنگاه امام علیهالسلام در توضیح سخن خود فرمود: مسلمانان بعد از شنیدن این آیه، به پیامبر صلىاللهعلیهوآله گفتند: یا رسول اللّه! ما معنى تسلیم را فهمیدیم که باید تسلیم فرمان شما باشیم، امّا چه گونه صلوات بگوئیم؟ پیامبر صلىاللهعلیهوآله فرمود: مىگوئید: اَللّهُمَّ صَلِّ عَلى مُحَمَّدٍ وَآلِ مَحَمَّدٍ کَما صَلَّیْتَ عَلى اِبْراهیمَ وَآلِ اِبْراهیم اِنَّکَ حَمیدٌ مَجیدٌ؛ بر این اساس، خداوند متعال آل محمد صلىاللهعلیهوآله را در کنار پیامبر قرار داده است.
حضرت بعد از بیان این سخن، از حاضرین جلسه سؤال کرد که آیا در این سخن خلافى هست؟ گفتند: نه. در این هنگام مأمون گفت: این سخن اجماعى است و هیچ اختلافى در میان امت اسلام در این زمینه وجود ندارد. امّا از شما تقاضا مىکنم در مورد برترى آل محمد صلىاللهعلیهوآله سخنى صریحتر و شفافتر از این، از کلام خداوند بفرمائید! پیشواى هشتم علیهالسلام فرمود: به نظر شما در این آیه شریفه: «یسن وَالْقُرانِ الْحَکیمِ اِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلین عَلى صِراطٍ مُسْتَقیمٍ» (یس/۱-۴) ؛ «یس! قسم به قرآن حکیم که تو قطعا از رسولان خداوند هستى و بر راهى مستقیم قرار دارى» مقصود از یسآ چیست؟ علماى مجلس گفتند: معنى یس، محمد صلىاللهعلیهوآله است و کسى در آن شک ندارد. امام رضا علیهالسلام فرمود: در این آیه شریفه، خداوند متعال بر محمد و آل محمد فضیلتى عنایت کرده است که کسى نمىتواند حقیقت آن را ادراک کند، مگر از راه تعقّل و تفکر. چرا که خداوند در کتاب مقدس خویش، به غیر از انبیاء علیهمالسلام بر هیچ کس سلام نفرستاده و فرمود: «سَلامٌ عَلى نُوحٍ فِى الْعالَمین!» (صافات/۷۹) ؛ «سلام بر نوح در میان جهانیان». و فرمود: «سَلامٌ عَلى اِبْراهیم»؛ (صافات /۱۰۹) «سلام بر ابراهیم باد». و فرمود: «سَلامٌ عَلى مُوسى وَهاروُن»؛ (صافات /۱۲۰) «سلام بر موسى و هارون» و در هیچ جاى قرآن نفرموده است: «سلام على آل نوح و سلام على آل ابراهیم و سلام على آل موسى و هارون»؛ فقط فرمود: «سَلامٌ عَلى آلِ یاسین» (صافات/۱۳۰) ؛ «یعنى آل محمد صلىاللهعلیهوآله ». مأمون با شنیدن این تفسیر دلنشین و ارتباط آیات با بیان عالى حضرت رضا علیهالسلام ، رو به حاضرین جلسه کرده و گفت: اکنون فهمیدم که شرح این آیات و بیان آنها در نزد معدن نبوت و اهل بیت عصمت علیهمالسلام مىباشد.
حضرت در آن جلسه و در ادامه سخنان خویش به آیهاى دیگر استناد کرده و برترى عترت پیامبر صلىاللهعلیهوآله را بر دیگران اثبات کرد. امام آیه «فَسْأَلُوا اَهْلَ الذِّکْرِ اِنْ کُنْتُم لاتَعْلَمُونَ»؛ (انبیاء/۷) «اگر نمىدانید از اهل ذکر [آگاهان[ بپرسید.» را قرائت کرده و فرمود: ما اهل ذکر هستیم، اگر نمىدانید از ما خانواده (اهل بیت علیهمالسلام ) بپرسید. برخى از اندیشمندان گفتند: به نظر ما مقصود خداوند از اهل ذکر علماى یهود و نصارى هستند که به برخى از مسائل آگاهى دارند. امام هشتم فرمود: سبحان اللّه! اگر ما پرسیدیم و آنها هم به دین خود دعوت کردند و گفتند: دین ما بهتر از دین اسلام است، آیا چنین کارى بر ما جایز است؟!
مأمون گفت: اى اباالحسن! آیا ممکن است این سخن را بیشتر شرح دهید تا خلاف ادّعاى اینها ثابت شود. حضرت فرمود: بلى، «ذکر» رسول اللّه است و ما نیز اهل [و خانواده [آن حضرت هستیم. این معنا در کتاب خداوند بیان شده است، آنجا که مىفرماید: «فَاتَّقُوا اللّهَ یااوُلىِ الالْبابِ الَّذینَ آمَنُوا قَدْ اَنْزَلَ اللّهُ اِلَیْکُمْ ذِکْرا رَسُولاً یَتْلُوا عَلَیْکُمْ آیاتِ اللّهِ مُبَیِّناتٍ»؛ (طلاق/۱۰و۱۱) «تقواى الهى پیشه کنید اى خرد مندانى که ایمان آوردهاید! زیرا خداوند ذکر را بر شما فرستاد؛ رسولى که آیات روشن خدا را بر شما تلاوت مىکند». پس ذکر، رسول اللّه است و ما هم اهل ذکر هستیم. (عیون اخبار الرضاج۱ص۴۹۳)
ولایتعهدى چرا؟
شخصى به امام رضا علیهالسلام اعتراض کرد که شما چرا ولایتعهدى را پذیرفته و در دستگاه طاغوتى مأمون وارد شدید؟ در حالى که شما اهل بیت، انسانهاى پاک و مطهر و از ستمگران بیزار هستید! امام رضا علیهالسلام فرمود: آیا شأن پیامبر بالاتر است یا شأن جانشین پیامبر؟ گفت: شأن پیامبر. امام دوباره از شخص معترض سؤال کرد: یک پادشاه مشرک بدتر است یا یک پادشاه مسلمان فاسق؟ گفت: پادشاه مشرک. فرمود: آیا جرم کسى که همکارى با دستگاه جور را خود درخواست کند بالاتر است یا کسى که با زور وادار به همکارى اش کنند؟ گفت: آن کسى که خود درخواست کند. امام رضا علیهالسلام بعد از این پاسخها فرمود: یوسف صدّیق پیامبر بود و عزیز مصر کافر مشرک.
حضرت یوسف خود تقاضا کرد که با حکومت کفر همکارى کند، قرآن در این زمینه از زبان آن نبى والا مقام مىفرماید: «اجْعَلْنى عَلى خَزائِنِ الاَْرْضِ اِنّى حَفیظٌ عَلیمٌ»؛ (یوسف/۵۵) «مرا به سرپرستى خزینههاى سرزمین [مصر [بگمار که پاسدارى دانا هستم». [البته حضرت یوسف با این عمل خود مىخواست مقامى را اشغال کند که از آن بهترین استفاده را بکند.] عزیز مصر کافر بود و مأمون مسلمان فاسق. یوسف علیهالسلام پیامبر بود و من وصى پیامبرم. یوسف پیشنهاد همکارى با حکومت داد ولى مرا به این کار مجبور کردهاند. (عیون اخبار الرضاج۲ص۱۳۷)
به این ترتیب حضرت رضا علیهالسلام به مرد پرسشگر فهمانید که من کارى کردهام که یک پیامبر الهى انجام داده است و آن هم مورد رضایت الهى بود.
شریک در عبادت
حسن بن وشاء مىگوید: روزى محضر حضرت رضا علیهالسلام شرفیاب شدم.
دیدم در مقابل آن جناب آفتابهاى هست و مىخواهد وضو بگیرد و براى نماز آماده شود. جلو رفته و خواستم، آب بر روى دستان مبارکش بریزم. فرمود: صبر کن حسن! عرض کردم! چرا اجازه نمىدهید آب بر دست شما بریزم، آیا مایل نیستید من به ثوابى برسم؟ فرمود: تو ثواب مىبرى ولى من گناه! پرسیدم: چرا؟ فرمود: مگر این آیه قرآن را نشنیدهاى که مىفرماید: «فَمَنْ کانَ یَرْجُو لقاء رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحا وَلایُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ اَحَدا» (الکهف/۱۱۰) ؛ «پس هر کس به لقاى پروردگارش امید دارد باید عمل صالح انجام دهد و در عبادت خداى خود کسى را شریک نکند.» من اکنون مىخواهم وضو بگیرم و نماز اقامه کنم، این خود عبادتى است، مایل نیستم کسى در عبادتم شریک شود. (الکافی ج۳ص۶۹)
نیرنگ طاغوت
در طول تاریخ، ستمگران زیادى کوشیدهاند تا با فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام مقابله کرده و نور الهى را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهمالسلام در سر تا سر گیتى قرار گرفته است و کسى را توان آن نیست که به مقابله با انوار درخشان هدایت برخاسته و نور آنان را به سوى خاموشى بکشاند، چرا که: «یُریدُونَ اَنْ یُطْفِئُوا نُور اللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَیَأْبَى اللّهُ اِلاّ اَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ کَرِهَ الکافرون» (توبه/۳۲) ؛ «آنان مىخواهند نور خدا را با دهانشان خاموش کنند ولى خدا جز این نمىخواهد که نور خود را کامل کند، هر چند کافران نخواهند.»
کرامت زیر یکى از نمونههاى الطاف خداوندى بر ائمه اهل بیت علیهمالسلام و مصداق بارزى از این حقیقت قرآنى است.
هرثمه بن اعین، معروف به خواجه مراد، از یاران ویژه و شیفتگان حضرت رضا علیهالسلام است. او در این مورد مىگوید: در دربار مأمون شایع شده بود که امام رضا علیهالسلام از دنیا رفته است. براى آگاهى از صحت و سقم ماجرا به دربار مأمون رفتم و در مورد این خبر، از یکى از خدمتکاران ویژه مأمون که شخص مورد اعتمادى بود پرس و جو کردم و او براى من چنین توضیح داد: مأمون مرا در آغاز شب به همراه سى نفر از غلامان مورد اعتماد خویش طلبیده و به ما گفت: مرا به شما حاجتى است که اگر آنرا بر آورید، به هر یک از شما یک همیان پر از طلا و ده ملک مستقل مىدهم. و تا زندهام شما از مقربان من خواهید بود. آیا حاضرید حاجت مرا برآورید؟ همه گفتند: اطاعت خلیفه بر ما واجب است! آنگاه دستور داد به هر یک از ما یک شمشیر زهرآلود دادند و گفت: همین ساعت به منزل على بن موسى الرضا علیهالسلام مىروید و دور او را مىگیرید و با این شمشیرها او را قطعه قطعه مىکنید و خون و مو و گوشت و استخوانش را مخلوط مىکنید و این دستور را پنهان کنید و به هیچ کس نگویید. ما طبق دستور به طور ناگهانى به منزل حضرت رضا علیهالسلام رفتیم، آن حضرت در رختخواب به پهلو خوابیده بود و کلماتى را زمزمه مىکرد که ما نفهمیدیم. دورش را گرفتیم، به او حمله کرده و بدنش را قطعه قطعه کرده و خون شمشیرهاى خود را با رختخواب آن جناب پاک کرده و سپس به منزل مأمون بازگشتیم و خبر کشتن امام را به او دادیم. مأمون از ما تشکر کرد و به ما اجازه مرخصى داد.
چون صبح زود نزد مأمون رفتیم، دیدم لباس سیاه عزا در بر کرده و با سر و پاى برهنه قصد دارد از منزل بیرون آمده و به عزادارى بپردازد. من جلو در با او همراه شدم. وقتى که نزدیک حجره امام رضا علیهالسلام رسیدیم، صداى آن حضرت به گوش ما رسید، مأمون لرزان و مضطرب شد و به من گفت: زود به حجره داخل شو و خبرى برایم بیاور! وارد حجره شدم، با کمال شگفتى دیدم آن حضرت در کمال سلامتى، مشغول عبادت است. به من رو کرده و فرمود: اى صبیح! «یُریدُونَ لِیُطْفِئُوا نُورَاللّهِ بِاَفْواهِهِمْ وَاللّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَلَوْ کَرِهَ الکافِرُونَ» (الصف/۸) «آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خدا جز این نمىخواهد که نور خود را کامل کند هر چند کافران را خوش نیاید.» سپس فرمود: «سوگند به خدا نیرنگ آنها به ما ضرر نمىرساند تا وقتى که اجل فرا رسد.»
هنگامى که به سوى مأمون بازگشتم و خبر سلامتى امام را به او اطلاع دادم، صورتش تیره و تار شده و با کمال ناراحتى و شرمندگى لباس عزا را از تن بیرون آورد. هرثمه مىگوید: بعد از شنیدن این خبر، خداوند را بسیار شکر کرده و به حضور امام علیهالسلام رفتم. حضرت فرمود: این راز را به هیچ کس مگو؛ مگر به کسى که قلبش سرشار از ایمان و ولایت ما اهل بیت باشد. آنگاه فرمود: هرثمه! به خدا سوگند، خدعهها و نقشههاى آنان تا خدا نخواهد هیچ آسیب و گزندى به ما نمىرساند. (دلایل الامامه ص۳۶۱و عیون اخبار الرضاج۱ص۲۳۲)
بس تجربه کردیم در این دیر مکافات با آل على هر که درافتاد برافتاد
با آل على هر که درافتاد برافتاد با آل على هر که درافتاد برافتاد
هشدار به متولیان بیت المال
حضرت رضا علیهالسلام گاهى براى دفاع از سخنان حق، از آیات قرآن دلیل مىآورد و به این وسیله حقانیّت موضعگیریهاى خود را به اثبات مىرسانید.
شیخ صدوق مىنویسد: مأمون در خراسان روزهاى دوشنبه و پنج شنبه ملاقات عمومى داشت، در یکى از این ملاقاتها ـ که حضرت رضا علیهالسلام نیز حضور داشت ـ مردى صوفى را به اتهام دزدى دستگیر کرده و به مجلس او آوردند. مأمون به چهره وى نظرى انداخته و با دیدن آثار عبادت در پیشانىاش، با عصبانیت فریاد زد: چه کار زشتى انجام دادهاى، با این سیماى به ظاهر معنوى که دارى! آیا تو دزدى کردهاى؟!
متهم گفت: من از روى ناچارى و اضطرار به این کار دست زدهام و اختیارى نبوده است، زیرا تو حق مرا از خمس و غنیمت ندادهاى و فقر و فلاکت مرا به دزدى کشانده است. مأمون گفت: تو چه حقى در خمس دارى؟ متهم گفت: خداوند متعال خمس را به شش سهم تقسیم کرده و به شش گروه اختصاص داده است و فرموده: «وَاعْلَمُوا اَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَىءٍ فَاِنَّ للّهِِ خُمُسَهُ ولِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى واَلْیَتامى وَالْمَساکینِ وابْنِ السَّبیلِ» (الانفال/۴۱) «بدانید هر چه از غنیمت بدست آوردید، خمس آن براى خدا و پیامبر صلىاللهعلیهوآله و نزدیکان آن حضرت و یتیمان و مسکینان و واماندگان در راه است». همچنین در سوره حشر «فَىء» را به ۶ قسمت تقسیم کرده و فرمود: «ما اَفاءَ اللّهُ عَلى رَسُولِهِ مِنْ اَهْلِ الْقُرى فَللّهِِ وَلِلرَّسُولِ وَلِذِى الْقُرْبى وَالْیَتامى وَالمَساکینِ وابن السَّبیلِ کَىْ لایَکُونَ دَوْلَهً بَیْنَ الاَْغْنِیاءِ مِنْکُمْ» (حشر/۷) ؛ «آنچه را خداوند از اهل این آبادیها به رسولش باز گرداند، از آن خدا و رسول و خویشاوندان او و یتیمان و مستمندان و در راه ماندگان است، تا [این اموال عظیم] در میان ثروتمندان شما دست به دست نگردد.»
اى مأمون! یکى از مستحقین خمس و غنیمت، ابن سبیل و درمانده در راه است و من از آنهایم. مستمندى هستم که راه به جائى ندارم و دستم از همه جا کوتاه است و ضمنا از قاریان و حافظان قرآن هم هستم. مأمون چهره در هم کشیده و گفت: به خیال تو، من با این یاوه سرائیها حدّى از حدود الهى را ترک کنم و حدّ سرقت را جارى نسازم؟!
مرد متهم پاسخ داد: اول اجراى حدود الهى را از خودت شروع کن و اول خودت را پاک کن بعد دیگرى را… .
مىزنى خود، پشت پا بر راستى حد به گردن دارى و حد مىزنى؟ گر یکى باید زدن صد مىزنى؟
راستى از دیگران مىخواستى؟ گر یکى باید زدن صد مىزنى؟ گر یکى باید زدن صد مىزنى؟
مأمون با شنیدن این کلمات افشاگرانه که با گستاخى تمام ادا مىشد، رو به حضرت رضا علیهالسلام کرده و گفت: این مرد چه مىگوید؟ امام رضا علیهالسلام فرمود: او مىگوید قبل از من دزدى شده و من هم دزدى کردهام.
خلیفه شدیدا ناراحت شد و متهم را تهدید کرد که: بخدا قسم دست تو را قطع خواهم کرد. متهم بىواهمه اظهار داشت: تو دست مرا قطع مىکنى، با اینکه بنده و غلام حلقه بگوش منى؟! مأمون گفت: واى بر تو! من از کجا عبد و بنده تو هستم؟ مرد پاسخ داد: از آن جائى که مادر تو کنیز بوده و پدرت او را با پول مسلمانان خریده است. تو بنده تمام مسلمانان در شرق و غرب عالم هستى! مگر اینکه تو را آزاد کنند و اگر همه مسلمانان تو را آزاد کنند من یکى نسبت به سهم خود، تو را آزاد نکردهام. با این همه، تو پول خمس را مىبلعى و حق آل رسول صلىاللهعلیهوآله و من و امثال مرا نمىدهى؟! گذشته از اینها شخص ناپاک هرگز نمىتواند مانند خودش را پاک کند.
ذات نایافته از هستى، بخش کى تواند که شود هستى بخش
کى تواند که شود هستى بخش کى تواند که شود هستى بخش
اى مأمون! انسانهاى پاک مىتوانند حدود الهى را جارى کنند، کسى که در گردن او حدّ باشد چگونه مىتواند حد الهى را اجرا کند، مگر اینکه اول بر خود او حد اجرا شود. مگر این آیه را نشنیدهاى که «اَتَأمُرُونَ النّاسَ بِالْبِرِّ وَتَنْسَوْنَ اَنْفُسَکُمْ وَاَنْتُمْ تَتْلُونَ الْکِتابَ اَفَلا تَعْقِلُونَ» (البقره/۴۴) ؛ «آیا مردم را به نیکى دعوت مىکنید امّا خودتان را فراموش کردهاید با اینکه شما کتاب خدا را مىخوانید؟ آیا نمىاندیشید؟»
مأمون دوباره متوجه حضرت رضا علیهالسلام شده و گفت: یا اباالحسن! درباره این شخص چه مىفرمائید؟! امام فرمود: خداوند متعال به حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله فرمود: «فَللّهِِ الْحُجَّهُ الْبالِغَهُ» (الانعام/ ۱۴۹) ؛ «دلیل رسا و قاطع براى خداست.» دلیلى که براى هیچکس بهانهاى باقى نمىگذارد. چنان دلیلى که جاهل با تمام نادانى اش آنرا متوجه مىشود، همان طورى که دانا به وسیله علم خویش آن دلیل را درک مىکند و دنیا و آخرت به وسیله دلیل و برهان پایدار مانده است. این مرد براى تو استدلال و دلیل اقامه کرد.
مأمون وقتى وضع را چنین دید، با در طول تاریخ، ستمگران زیادى کوشیدهاند تا با فرهنگ اهل بیت علیهمالسلام مقابله کرده و نور الهى را خاموش کنند؛ امّا اراده خداوند متعال بر استمرار و فراگیر شدن معارف اهل بیت علیهمالسلام در سر تا سر گیتى قرار گرفته است
آشفتگى تمام، ملاقات عمومى را تعطیل کرده و دستور آزادى آن مرد را صادر کرده و از اینجا به فکر از میان برداشتن وجود مقدس حضرت رضا علیهالسلام افتاد و بالاخره آن حضرت را مسموم کرده و به شهادت رساند.
جلوگیرى از تفسیرهاى نادرست
امام هشتم علیهالسلام در فرصتهاى مناسب، از تفسیرهاى نادرست قرآن کریم جلوگیرى کرده و معناى صحیح آیه را بیان مىکرد. در اینجا دو مورد را با هم مىخوانیم:
۱٫ حضرت رضا علیهالسلام در یکى از جلسات علمى که در دربار مأمون تشکیل شده بود، حسن بن موساى وشاء ـ از دانشمندان بغدادى که به نمایندگى از سوى علماى عراق در آن جلسه حضور یافته بود ـ را مورد خطاب قرار داده و به او فرمود: اهل عراق این آیه قرآن را چگونه قرائت مىکنند؟! «إِنَّهُ لَیْسَ مِنْ أَهْلِکَ إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ»؛ (هود/۴۶) [اى نوح]! او از اهل تو نیست، او عمل غیرصالحى است.» او پاسخ داد: «یابن رسول اللّه! بعضى طبق معمول «إِنَّهُ عَمَلٌ غَیْرُ صالِحٍ؛ او فرزند ناصالحى است.» قرائت مىکنند، اما بعضى دیگر بر این باورند که خداوند هرگز پسر پیامبرى را مشمول قهر و غضب خود قرار نمىدهد و آیه را «اِنَّهُ عَمَلُ غَیْرِ صالِحٍ»؛ «او فرزند آدم بدى است؛ فرزند تو نیست.» قرائت مىکنند و مىگویند: او در واقع از نسل نوح نبود. خداوند به او گفت: اى نوح او از نسل تو نیست. اگر از نسل تو مىبود من به خاطر تو او را نجات مىدادم. امام علیهالسلام فرمود: ابدا اینطور نیست؛ او فرزند حقیقى نوح و از نسل نوح بود. چون بدکار شد و امر خدا را عصیان کرد، پیوند معنوىاش با نوح بریده شد و به نوح گفته شد: این فرزند تو ناصالح است، از این رو نمىتواند در ردیف صالحان قرار گیرد.
۲٫ امام هشتم علیهالسلام گاهى با دانشمندان علم کلام و اهل حدیث و اندیشمندان اهل سنت به گفتگو مىنشست و درباره آیات الهى و صفات ربوبى با آنان به جدال احسن و مناظره منطقى مىپرداخت. گزارش یکى از این جلسات را با هم مىخوانیم:
ابو قرّه محدث از صفوان بن یحیى یار دیرین امام هشتم علیهالسلام درخواست کرد تا جلسه گفتگوئى را با امام رضا علیهالسلام ترتیب دهد. ابوقرّه محدث در آن نشست بعد از طرح پرسشهائى در مورد احکام دین و حلال و حرام، سخن را به موضوع توحید کشانیده و از صفات پروردگار سخن گفت؛ وى از امام رضا علیهالسلام پرسید: به ما روایت کردهاند که خداوند هم سخن بودن خود را به حضرت موسى علیهالسلام و دیدار خود را به حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله عطا کرده است! آیا چنین است؟ امام فرمود: اى ابو قرّه! به من بگو، این آیات را چه کسى بر جن و انس ابلاغ کرده است؟! «لا تُدْرِکُهُ الاَْبْصار»(الانعم/۱۰۳)؛ «دیدهها او را درک نمىکنند»، «وَلایُحیطُونَ بِهِ عِلْما»(طه /۱۱۰)؛ «دانش مخلوقات به او احاطه نمىکند.» « لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ»( الشوری/۱۱)؛ «چیزى مانند او نیست.» آیا به غیر از محمد صلىاللهعلیهوآله کسى دیگر این آیات را به ما رسانده است؟
ابو قرّه گفت: درست است؛ این آیات را حضرت محمد صلىاللهعلیهوآله آورده است.
امام فرمود: چگونه ممکن است فردى به سوى تمام مخلوق بیاید و به آنها اعلام کند که من از طرف خدا آمدهام و مردم را با فرمان خدا به سوى خدا بخواند و این آیات را بر آنان تلاوت کند، سپس همین مرد الهى برخلاف آیات وحیانى که از سوى خدا آنها مىخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش کنند ولى خدا جز این نمىخواهد که نور خود را کامل کند
آورده است، بگوید: من به چشم خود خدا را دیدم و به او احاطه علمى پیدا کردم و او به شکل انسان است!! آیا شما خجالت نمىکشید؟! زندیقها نتوانستند چنین نسبتى به پیامبر صلىاللهعلیهوآله بدهند که محمد صلىاللهعلیهوآله از جانب خدا چیزى آورد و سپس از راه دیگر، خلاف آن را گفت.
ابو قرّه در پاسخ گفت: خداوند خودش مىفرماید: «وَ لَقَدْ رَآهُ نَزْلَهً اُخْرى»؛ (النجم/۱۳) «و بار دیگر در فرود آمدن او را مشاهده کرد.»
امام علیهالسلام در جواب فرمود: در همین سوره آیه دیگرى است و آنچه را که پیامبر صلىاللهعلیهوآله دیده توضیح مىدهد. خداوند در آنجا مىفرماید: «ما کَذَبَ الفُؤادُ ما رَأى»؛ (النجم/۱۱) «دل آنچه را دید دروغ نشمرد.» یعنى دل محمد صلىاللهعلیهوآله آنچه را که چشمش دید، دروغ ندانست. سپس در همین سوره، خداوند آنچه را که محمد صلىاللهعلیهوآله دیده است خبر مىدهد و مىفرماید: «لَقَدْ رَأى مِنْ آیاتِ رَبِّهِ الْکُبْرى»(النجم/۱۸)؛ «پیامبر صلىاللهعلیهوآله از آیات و نشانههاى بسیار بزرگ پروردگارش دید.» دیدن آیات خداوند غیر از دیدن خود اوست. و باز هم خداوند مىفرماید: «مردم احاطه علمى به خدا پیدا نمىکنند». در صورتى که اگر دیدگان او را ببینند علمشان به دریافت و شناخت او احاطه پیدا کرده است.
ابو قره گفت: پس روایات را تکذیب مىفرمائید؟
حضرت رضا علیهالسلام فرمود: بلى! هرگاه روایات مخالف قرآن باشند، آنها را تکذیب مىکنم و آنچه مسلمانان به آن اتفاق دارند این است که احاطه علمى به خدا نمىتوان یافت. چشمها از اداراک او عاجزند و چیزى مانند او نیست.