رابطه توليد علم وريزشها ورويشها
موضوع ریزشها در نظام اسلامی مانند هر پدیدهی اجتماعی دیگر، تكعاملی و تكساحتی نیست. علل و عوامل مختلفی میتوانند در بروز این پدیده نقش داشته باشند. اما بعضی عوامل، عوامل معلِّل هستند و بعضی مدلِّل. گاهی علتهای روانشناختی و جامعهشناختی سبب میشود كه شخصی ریزش كند؛ مثلاً بهعنوان شخصیت انقلابی حضور داشته، سالها زندان و زجر كشیده، شكنجه دیده و در پیروزی نهضت نقش مؤثر داشته اما پس از مدتی میشود علیه انقلاب. از طرفی ممكن است دلائل مدلّل هم باشند؛ یعنی وجود معرفتهایی سب عدول از فرآیند انقلاب شده و منشأ ریزش گردند.
آموزههای دینی برخی علل روانشناختی و جامعهشناختی این پدیده را بیان كردهاند كه به شرح آن میپردازم:
1. تأثیر مال حرام؛
انسانی كه اهل حرامخوری شود، به مرور زمان دیگر نمیتواند مسیر درست را طی كند و در برابر نهضت اصیل اسلامی هم میایستد. چرا طلحه و زبیر مقابل امیرالمؤمنین ایستادند؟ مهمترین عامل آن فرصت استفاده از اموال نامشروع بود كه باعث شد تا آنها ثروتهای بادآورده كسب كنند. كسب مال حرام، سبب شد حقیقت را نفهمیده و در برابر حقیقت بایستند.
به نظر بنده در انقلاب اسلامی ما نیز این اتفاق افتاد. برخی اشخاص و گروهها بعد از ارتحال حضرت امام(ره) به دنبال این بودند كه بخش دولتی كاهش پیدا كند و به یك معنا بحث خصوصیسازی تقویت شود و سرمایههایی از دولت را در اختیار بخش خصوصی قرار دهند. در مسألهی واگذاری، یك فرض این بود كه سازمانها و نهادها و شركتهای دولتی را به سرمایهداران بدهند تا آنها كار اقتصادیای را كه تا آن روز دولت انجام میداد، برعهده گیرند. این مدل را آقایان نپذیرفتند. ترس آنها از این بود: سرمایهدارانی كه اصلاً تعلق خاطری به انقلاب ندارند، وقتی شركتهای اقتصادی را در دست گرفتند و سرمایهشان بیشتر شد، تك قطبی شوند و بهواسطهی قدرت اقتصادی، قدرت سیاسی پیدا كنند و انقلاب را از بین ببرند. بنابراین نباید بخشهای دولتی را در اختیار این بخش قرار داد.
بهترین راه این است كه بخشهای دولتی در اختیار نیروهای انقلابی قرار گیرد و بخش خصوصی به آنها واگذار شود. اما اكثر آن افراد پول نداشتند تا این شركتها را خریداری كنند. بنابراین دولت به ثمن بخس این شركتها را فروخت و به این بخش خصوصی واگذار كرد. جالب است كه آنها آن ثمن بخس را هم نداشتند و آن را با گرفتن وام كمبهره یا بلاعوض تهیه كردند؛ یعنی هم پول از خزانهی مملكت بیرون آمد و هم بخشهای دولتی در اختیار بخش خصوصی قرار گرفت. این جریان سبب شد افرادی كه تا دیروز صدهزار تومان پول نداشتند، به قطبهای اقتصادی در كشور تبدیل شوند. این یعنی ثروت بادآورده- كه رهبری هم بارها نسبت به آن هشدار دادند- سبب شد بعضی انقلابیون علیه انقلاب شوند. چرا؟ چون زمانی كه انقلاب را در تعارض با ثروت خود دیدند، ثروتشان را بر انقلاب ترجیح دادند. یعنی تعلق خاطر آنها به ثروت و جایگاهشان، بیشتر از تعلق به انقلاب است كه طبیعتاً در هنگام تزاحم، انقلاب قربانی خواهد شد.
اگر ثروتها عادلانه و براساس مشاركت و سهام عادلانه توزیع میشد، این ثروت عظیم دست شخص خاصی قرار نمیگرفت كه در عرض چهار پنج سال، تبدیل به قطبی در برابر انقلاب شود. به نظر من از مهمترین عوامل ریزشها، ساختار غلط اقتصادی و فقر یا ضعف قانونی است كه در فعالیتهای اقتصادی وجود دارد.
2. لجاجت؛
برخی شخصیتاً لجوجاند و به همین دلیل اصلاً دنبال منطق و استدلال نیستند. شاید در ابتدا نیز ظاهری منطقی داشته باشند اما وقتی به اصطلاح كم بیاورند، از هر ابزار غیرمنطقی استفاده میكنند تا حرف خودشان را به كرسی بنشانند. این اشخاص به لحاظ روحی و روانی نتوانستهاند این اشكال را در خودشان از بین ببرند و آسیبهای درونیشان را اصلاح كنند. این كمبودها نیز میتوانند در ریزش افراد تأثیرگذار باشند.
3. سادهاندیشی؛
برخی اشخاص بهراحتی نسبت به بعضی دیگر اعتماد شدید میكنند و نسبت به بعضی دیگر هیچ اعتمادی ندارند؛ یعنی آن ذكاوت و بصیرت لازم را برای تشخیص ندارند. ما در تاریخ انقلاب كسانی داشتیم كه فقیه بودند، مجتهد بودند، ولی در عرصهی سیاست بصیرت سیاسی نداشتند. چرا؟ دلیلش این است كه به یكی دو نفر اعتماد میكردند و حاضر نبودند حرف و مستند دیگران را بپذیرند. این یك ویژگی شخصیتی است كه میتواند در بروز چنین پدیدهای مؤثر باشد.
4. عامل معرفتشناختی؛
معمولاً روانشناسان و جامعهشناسان عوامل معلّلانه را آسیبشناسی میكنند نه عوامل مدلّلانه اما عامل معرفتشناختی از عوامل مدلّلانه است. بعضی افراد انقلابی هستند، تفكرشان تفكر انقلابی است ولی با مطالعه و اثرپذیری از حوزهی علوم انسانی غربی و نظریات و گفتمانهای مدرنیته و پسامدرنیته نظیر نظریههای دیرینهشناسی، ساختارگرایی، پساساختارگرایی، هرمونتیك، ابطالگرایی و بحثهای روششناسی علوم طبیعی و انسانی به مرور زمان، دچار شكاكیت و نسبیگرایی میشوند. نسبیگرایی موجب میشود تا شخص به لحاظ فكری، از مكتب فرانكفورت و یا ابطالگرایی پوپر و یا هرمونتیك گادامر و… متأثر شود و به لیبرالیسم، سوسیالیسم، نئوماركسیسم و… اعتقاد پیدا كند.
چنین شخصی دیگر نمیتواند در فضای اندیشهی امام تنفس كند. اگر هم از امام میگوید، امام را براساس اندیشهی هرمونتیك گادامر تفسیر میكند. اگر میگوید مردم، مردم را در فضای لیبرالیسم فرهنگی- سیاسی تفسیر میكند. وقتی امام از مردم میگفت، منظور امتی بود كه در نظام امت و امامت و در نظام ولایتفقیه معنا پیدا میكرد اما وقتی او میگوید مردم، مقصود مردم و جامعهای است كه براساس تفكر اومانیستی و روششناسی لیبرالیستی شكل گرفته است. بعضی انقلابیون به این شكل عوض شدند. البته این بهخاطر ضعف مایههای فكریشان بوده است.
به تعبیر طرفداران نظریهی گفتمانی، هر منظومهی فكری، یك دالّ مركزی دارد؛ دالّ مركزی منظومهی فكری شما گاهی اسلام جامعهنگر است و گاه اسلام حداقلی و سكولاریزم. وقتی سكولاریزم دالّ مركزی شد، امام، مردم و آزادی هم با سكولاریسم تفسیر میشوند.
البته بخشی از این آسیب ناشی از خطای بزرگ وزارت علوم است كه متأسفانه هنوز هم ادامه دارد. آنها در حوزهی علوم انسانی، بعضی از جوانان مذهبی را به بهانهی ادامهی تحصیل و اخذ مدرك دكترا به خارج از كشور-مثل انگلستان- فرستادند. كسی كه آنجا درس بخواند و آن منظومهی فكری را پیدا كند، دیگر مبنایش اومانیزم و نسبیگرایی میشود كه زایش این مبانی، لیبرالیزم و نئولیبرالیزم است. او اگر هم دَم از عدالت میزند، عدالت راولز را میگوید نه عدالت امیرالمؤمنین را. اینكه رهبر معظم انقلاب از نهضت نرمافزاری و تولید علم سخن میگویند، یك معنایش این است كه اگر نتوانیم خودمان تولید علم كنیم، همیشه گرفتار ریزش هستیم.
با این اوصاف معلوم میشود كه چرا برخی نخبگان ریزش پیدا كرده و در مقابل اندیشهی امام و رهبری میایستند. البته این نیست كه بگویند ما مخالف امام هستیم؛ امام امام هم میكنند، اسلام اسلام هم میكنند ولی آن اسلام و مرجعیتی كه در پارادایم خودشان معنا میشود. البته نظام تلاشش بر این است كه كسی ریزش پیدا نكند، نظام پوستاندازی نكند و تا میتواند، آنها را نگه دارد؛ ولی این حدی دارد و وقتی نپذیرند، خودشان جدا میشوند.
اما همانطور كه عوامل روانشناختی، جامعهشناختی و معرفتشناختی در ریزشها مؤثرند، در رویشها نیز اثرگذارند كه به اختصار به آن میپردازیم:
1. اخلاق و سعهی صدر؛
باید اذعان كرد كه برای توجیه یك مسأله، همیشه به استدلال عقلی و فلسفی نیاز نیست. گاهی اوقات استماع سخنان دیگران با سعهی صدر و احترام، میتواند در جذب و آمادهسازی زمینهی رویشها به ما كمك كند.
2. انتقال معرفت صحیح و پاسخ به شبهات؛
اگر بتوانیم با هماندیشی و همفكری پاسخ شبهات را بدهیم، میتوانیم از ریزشها جلوگیری كنیم. یكبار دانشجویی سُنی در كلاس درس گفت كه من طرفدار پلورالیسم دینی شدهام و از اسلام هم اعراض كردم. وقتی شبهه را برایش حل كردیم، دوباره برگشت. یا دانشجویی قصد خودكشی داشت. در صحبت با او متوجه شدیم كه متأثر از اندیشههای نیچه است. وقتی انتقادات خود را راجع به اندیشههای نیچه مطرح كردیم، 180 درجه عوض شد.
3. تربیت نیرو و محقق؛
تربیت آدمهایی كه بتوانند در جامعه تأثیرگذار باشند از دلائل مهم بروز رویشها در نظام اسلامی است. ما نیاز به طلبههایی نداریم كه فقط معلم یا محقق خوبی باشند؛ بلكه باید مبلّغ خوبی هم باشند؛ یعنی بتوانند در دانشگاه تبلیغ دین كنند، بتوانند مناظره كنند، دیدگاه اصیل اسلامی را به دنیا معرفی كنند. این مهم نیاز به تربیت دارد. زمانی آیتالله جوادی آملی به بنده فرمودند كه علامهی طباطبایی ما را با بال و پرشان تربیت كردند. ما الآن به آن شیوه و كار علامه طباطبایی نیاز داریم تا بتوانیم به تعبیر رهبر فرزانهی انقلاب، افسران نرمافزاری برای انقلاب تربیت كنیم.