فتنه سامري براي قوم موسي عليه السلام
اشاره
خواندن تاريخ چندين مزيّت دارد؛ يکي از محاسن آن، اين است که انسان در مواجهه با رويدادهايي که در زندگي برايش رخ ميدهد، دچار اضطراب نمي شود و طوري با آن برخورد ميکند که گويا پيش از اين با آن حادثه برخورد داشته و آن را تجربه کرده است. قرآن کريم براي اين که چنين آمادگي را در انسان ايجاد نمايد، داستانهايي را از امتهاي پيشين برايمان بازگو کرده و از ما خواسته است در آن داستانها بينديشيم و از آنها درس بگيريم؛ درسهايي که ميتواند چراغ راه امروز و فردايمان باشد و راه برونرفت و مواجهه با بحرانهايي را که به آن گرفتار ميشويم، به ما نشان دهد. آنچه در طول سالهاي اخير تهديدي جدي براي نظام اسلامي به شمار ميآيد، از جنس تهديدات نرم است. خداوند در آيات کتاب هدايتش، انواع تهديدات نرم که جوامع انبياي پيشين را تهديد ميکرد برشمرده و نحوه مواجهه انبيا با آنها را نقل نموده است. در شمار مهمترين اين تهديدها ميتوان از فتنه سامري در روزگار حضرت موسي(ع) نام برد. اين نوشتار ميکوشد با بازخواني اين فتنه بر اساس آيات قرآن، ريشههاي پيدايش، سير تحوّل و فرجام آن را روشن نمايد.
مهره اصلي
سامري آنگونه که برخي تفاسير ميگويند، فردي است منسوب به شمرون و شمرون فرزند يشاکر، چهارمين نسل حضرت يعقوب است.1 بنابراين از خاندان پيامبر بودن، يکي از ويژگيهاي سامري است و چه بسا او از اين ويژگي نيز در جريان فعاليت انحرافي خويش استفاده نمود و بخشي از مردم صرفاً به اين دليل که او وابسته به خاندان مهم و تأثيرگذار در اجتماع است، به او گرويدند. پس اولين ويژگي او وابستگي به يک خانواده مهم است.
ويژگي دوم سامري، هنرمند بودنش بود. او در مجسمهسازي مهارت داشت و به زيبايي از طلا مجسمه گوساله ساخت، آنچنان که جمع زيادي از بنياسرائيل تحت تأثير آن قرار گرفتند تا آنجا که تصور کردند آن مجسمه، خدايشان است.
سومين ويژگي او قدرت وي در اقناع مردم است. او براي قانع کردن مردم از هر وسيلهاي استفاده کرد و حتي دروغ گفت. او براي آن که مردم بپذيرند آن گوساله، خداست، به دروغ ادعا کرد که اين گوساله معبود و خداي موسي نيز است. قرآن از سامري نقل ميکند که وي خطاب به بنياسرائيل گفت: هذا اِلهُکُم و اِلهُ موسي2.
از ديگر ابزاري که وي از آن استفاده نمود، مقدّسات بود. وي از مقدّسات براي رسيدن به هدفش سوء استفاده کرد. قرآن نقل ميکند که وقتي حضرت موسي، سامري را بازخواست کرد، وي در تبيين روند کار خويش گفت: فَقَبَضْتُ قَبْضَةً مِنّ اَثَرِ الرَّسولِ3. برخي از مفسّران با استناد به روايتي که مرحوم ابراهيم بن هاشم قمي در تفسير خويش نقل کرده است،4 ميگويند منظور سامري اين بوده که به هنگام آمدن لشكر فرعون به كنار درياي نيل، من جبرئيل را بر مركبي ديدم كه براي تشويق آن لشكر به ورود در جادههاي خشك شده دريا، در پيشاپيش آنها حركت ميكرد، قسمتي از خاك زير پاي او يا مركبش را بر گرفتم و براي امروز ذخيره كردم.5 سامري به جاي اين که از آن خاک متبرّک در مسيري درست استفاده نمايد، آن را به گونهاي ناصحيح به کار برد و از مقدّسات مردم سوء استفاده کرد.
از ديگر ويژگيهاي او زمانشناسي او بود. او دقيقاً هنگامي مردم را به گاوپرستي دعوت کرد که رهبر جامعه يعني حضرت موسي حضور نداشت. همانگونه که قرآن اشاره ميکند، حضرت موسي براي دريافت وحي و گفتوگو با خداوند به کوه طور رفت و با آنکه در ابتدا به موسي گفته شده بود که مدت حضورش در کوه طور سي روز است و او نيز زمان غيبت خود را همين مدّت اعلام کرده بود، اما بعد خداوند ده روز به اين زمان افزود و اين مدّت به چهل روز افزايش يافت. در شرايطي که بنياسرائيل از اين ماجرا آگاهي نداشتند، شايعهپراکنان به دروغ در ميان مردم خبر درگذشت موسي را پخش کردند. سامري در اين فضا با توجه به تواناييها و جايگاه خاص اجتماعي خويش، تبليغات خود را شروع کرد و توانست در زماني کوتاه، جمع زيادي از بنياسرائيل را به سمت خود بکشاند. مرحوم طبرسي در تفسير خويش از مقاتل نقل ميکند: همين كه از وعده موسي سي و پنج روز گذشت، سامري بنياسرائيل را وادار كرد كه زيورهاي عاريتي فرعونيان را جمع كنند و چون جمع كردند، همه را ذوب كرد و به شكل گوساله درآورد. اين كار را در روزهاي سي و ششم و سي و هفتم و سي و هشتم انجام داد. سپس در روز سي و نهم آنها را وادار به گوسالهپرستي كرد. روز چهلم موسي مراجعت كرد.6
سامري در حرکت تبليغي خود از ابزاري استفاده کرد که حواس مردم را زودتر به خود جذب ميکرد. او مجسمهاي که ساخت، از طلا بود و اين مجسمه صدا ميکرد. علامه طباطبايي ميفرمايند که با توجه به آيه قرآن «فَاخرَجَ لَهُم عِجلا جَسَدا لَّه خُوار»7 آن مجسمه حيات واقعي نيافت و صرفاً مجسمهاي بود که صدا مي کرد.8 بدين ترتيب، هم حسّ بينايي و هم حسّ شنوايي مخاطبان خود را فعال کرد. امروزه نيز کارشناسان تبليغات به اين نتيجه رسيدهاند که براي تأثيرگذاري بيشتر بر مخاطب، بايد اين دو حس او درگير شود.
زمينه اجتماعي
سامري با همه ويژگيهاي فردي خود اگر زمينه مناسبي براي مجسمهپرستي در ميان بنياسرائيل نمييافت، به هدف خويش نميرسيد؛ اما زمينه اجتماعي مناسب، بستري شد تا سامري بتواند مجسّمهپرستي را در ميان بنياسرائيل رواج دهد. اين زمينه اجتماعي، رسوبهاي تفکراتي بود که در بنياسرائيل از دوران حضور در مصر باقي مانده بود. مصريان با آن که از نظر صنعت و تمدن مردماني پيشرفته بودند، اما بتپرستي و فرعونپرستي در ميانشان رواج داشت و بنياسرائيل هم که در ميان آنان ميزيستند، در اثر اين مراودات و ارتباطات به بتپرستي گرايش داشتند. اين تمايل به پرستيدن خدايان ديدني، آنچنان در ميانشان قوي بود که از حضرت موسي خواستند خداوند را به آنان بنماياند و حتي تهديد کردند چنانچه اين خواسته محقق نشود، اصلاً ايمان نميآورند.9 همين سابقه ذهني سبب شد که حتي پس از اين که ايمان آوردند، باز تقاضاي بتپرستي از حضرت موسي داشتند. قرآن ميفرمايد: و پسران اسرائيل را از دريا گذرانديم و بر قومي گذشتند كه بتهاي خويش را پرستش ميكردند. گفتند: اي موسي براي ما نيز خدايي بساز، چنان كه ايشان خداياني دارند. گفت: شما گروهي جهالت پيشهايد.10 اين آيه اشاره به دوراني دارد که بنياسرائيل از مصر و ستم فرعون رهايي يافتند و از درياي سرخ گذشتند و در اين شرايط از موسي ميخواهند برايشان بتي بسازد.
سامري وقتي شرايط اجتماعي را براي رواج بتپرستي و اوضاع را مطابق ميل خويش مناسب ديد، کار خويش را شروع کرد و اتفاقاً خيلي زود به نتيجه رسيد.
فرجام فتنه
خداوند موسي را از غوغاي سامري آگاه کرد. او شتابان به سوي قوم خويش باز گشت و با صحنه بتپرستي آنها مواجه شد. برايش دردناک بود که تمام زحماتش را بر باد رفته و مردم را به وضع پيشين خود بازگشته ميديد. موسي نخست گريبان برادرش را گرفت؛ نه آن که بخواهد او را مقصّر بداند، بلکه مي خواست به همه بفهماند که وقتي فتنهاي رخ ميدهد، همه بايد پاسخگو باشند. همه بايد توضيح بدهند که براي پيشگيري از فتنه چه کردند و وقتي فتنهاي پيش آمد، براي مقابله با آن چه اقدامي انجام دادند. هارون اوضاع را ترسيم کرد. شاهبيت گفتههاي او اين بود که در روند شکلگيري فتنه، نيروهاي خودي در اقليت بودند و با همه تلاشهايي که انجام دادند، نتوانستند از پيش آمدن فتنه جلوگيري نمايند، اما در پس فتنه کوشيدند از سرايت آن به همه ساختارهاي جامعه جلوگيري نمايند و نگذارند اين فتنه تمام دستآوردها را از بين ببرد. هارون اشاره ميکند که من کوشيدم تا جايي که امکان دارد از نفوذ تفرقه ريشهاي ميان بنياسرائيل جلوگيري کنم.
موسي آنگاه به سراغ اهل فتنه رفت و با عامل اصلي فتنه، ابزار فتنه و فتنهزدگان برخورد کرد. حضرت موسي در برخورد با سامري نخست از او خواست تا سير اقدامات خود را بيان کند. او نيز با بيان مراحل سامان دادن به فتنه، نقطه محوري و اصلي در اين روند را ناداني و جهل مردم برشمرد. حضرت موسي با توجه به اين نکته که عوامل فتنه نبايد در متن جامعه حضور داشته باشند و ادامه حضورشان در ميان مردم ميتواند بحرانساز باشد، حکمي که براي او صادر کرد، طرد او از جامعه بود و اين طرد آنچنان بايد با شدّت اجرا ميشد که خود سامري نيز از مردم بخواهد که به او نزديک نشوند.
حضرت موسي درباره ابزار فتنه که همان مجسمه گوساله بود، دستور داد آن را به آتش بکشند و خاکسترش را در دريا بريزند. شايد در نگاه اول اين اقدام حضرت موسي نوعي انحصارگرايي و در نقطه مقابل آزادي باشد؛ اما واقعيت آن است که از بين بردن چنين ابزارهايي نه تنها با آزادي تنافي ندارد، بلکه گامي است براي دستيابي به آزادي. ابزارهاي حقيقتنما و دروغين که تنها جار و جنجال دارند و پر هياهويند، اما بويي از حقيقت ندارند و سراب را نشان ميدهند نه آب، مانع تفکر آزادانه هستند. ذهن را به اسارت ميبرند و نميگذارند انسان به درستي فکر کند و واقع را ببيند. بنابراين اقدام حضرت موسي گامي بود در جهت دسترسي به آزادي که حق همه است.
فتنهزدگان نيز از مجازات موسي در امان نماندند. آنان نيز در شکلگيري و گسترش فتنه مقصر بودند. حضرت موسي آنقدر دلايل و نشانهها از خداوند آورده و فضا را روشن کرده بود که از کسي ادعاي ندانستن و نفهميدن پذيرفته نبود. هيچ فردي نميتوانست از زير بار گناه آلودگي و گرفتار فتنه شدن شانه خالي کند. حضرت موسي نيز با توجه به اين شرايط، قاطعانه با تمام کساني که فريب سامري را خورده بودند، برخورد کرد. از اين رو گوسالهپرستان به دستور موسي غسل ميّت كردند و كفن پوشيدند و به صحرا رفتند و به زانو در آمده، سرها در پيش افكندند و هارون با دوازده هزار مرد كه بر دين موسي ثابت و راسخ بودند، شمشيرها كشيده بيامدند و به قتل ايشان مشغول شدند.11 آسمان نيز به امر خدا تاريک شد تا همديگر را نشناسند و روابط عاطفي و خانوادگي مانعشان نشود. آنان خويشان و اقرباي خود را ميکشند، حتي پسر پدر را و پدر پسر را. نقل شده است که از ظهر تا غروب آفتاب هفتاد هزار نفر کشته شدند. شايد اين مجازات قدري سنگين به نظر برسد؛ اما گناهي که بنياسرائيل مرتکب آن شدند، گناهي بسيار سنگين بود. آنان از اصل توحيد منحرف شدند و اگر با اين فتنه به اين قاطعيت برخورد نميشد، در دورههاي بعدي مسئله انحراف از توحيد ساده پنداشته ميشد. براي اينکه چنين فتنهاي با اين حجم در زمانهاي بعدي رخ ندهد، ميبايست با کساني که به اين فتنه آلوده شدند، با قاطعيت هر چه تمامتر برخورد ميشد تا افرادي ديگر هوس نکنند چنين فتنههايي را برپا کنند و جامعه را ملتهب و بحرانزده نمايند.
پينوشتها:
1. تفسير نمونه، ج 13، ص 291.
2. سوره طه، آيه 88.
3. همان، آيه 96.
4. تفسير قمي، ج2، ص63.
5. تفسير نمونه، ج13، ص 285.
6. ترجمه مجمعالبيان في تفسير القرآن، ج16، ص 62.
7. سوره طه، آيه 88.
8. ترجمه تفسير الميزان، ج14، ص268.
9. سوره بقره، آيه55.
10. سوره اعرف، آيه 138.
11. در اينكه چه كسي مأمور شد آنان را بكشد، اختلاف است: بعضي هماني را که در متن نقل شد ميگويند. بعضي گفتهاند: خود گوسالهپرستان دو صف شده و هر كدام ديگري را ميزدند تا هفتاد هزار كشته شد. قول سوّم آن است كه آنان در تاريكي شديد شب، شروع به كشتن يكديگر كردند و وقتي هوا روشن شد، معلوم گرديد كه هفتاد هزار نفر كشته شدهاند. (ترجمه تفسير مجمع البيان، ج 1 ص 177).