«أَعُوذُ بِاللهِ مِن الشَّیطانِ الرَّجِیم * بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ * الم *أَ حَسِبَ النَّاسُ أَن یترَْكُواْ أَن یقُولُواْ ءَامَنَّا وَ هُمْ لَا یفْتَنُونَ»1.
در جلسه قبل به مناسبت این ایام و حوادث اخیر موضوع فتنه و امتحان را مطرح کردیم. ابتدا مفهوم فتنه و امتحان را عرض کردیم. وقتی فهمیدیم که مفاهیم این الفاظ با هم خویشاوندی دارند، سؤالاتی برای آن عنصر مشترکِ بین این مفاهیم مطرح میشود که مناسب است فیالجمله در مورد آنها بحثی انجام بگیرد.
تنزیه صفات و افعال الهی
آن جا که خدا بندگانش را امتحان میکند، این سؤال مطرح میشود: اصلاً امتحان خدا چه معنائی دارد؟ معمولاً چیزی را امتحان میکنیم که اطلاع درستی از آن نداریم، یا کسانی را مورد امتحان قرار میدهیم که آنها را کاملاً نمیشناسیم و میخواهیم آنها را شناسایی کنیم.
امّا به عقیده ما خدای متعال همه چیز را خوب میداند؛ حتّی خطورات ذهنی ما را میداند و به سرنوشتمان علم دارد. حال کسی که این همه آگاهی دارد و چیزی بر او مخفی نیست، امتحان به چه کار او میآید؟ این سؤال در باره خیلی از مفاهیمی که در قرآن درباره خداوند ذکر شده است، به خصوص در صفات و افعالی الهی، مطرح میشود. مثلاً قرآن درباره عدّهای میفرماید: خدا از آنها انتقام گرفت: «فَانْتَقَمْنا مِنْهُمْ فَأَغْرَقْناهُمْ فِی الْیمِّ …»2. در اینجا هم این سؤال مطرح میشود که انتقام در جائی است که کسی به آدم ضرری بزند و او در صدد جبران این ضرر برآید. معمولاً هم برای تشفی و خنک شدن داغ دل است: «… وَ یشْفِ صُدُورَ قَوْمٍ مُؤْمِنین»3. این چنین مفاهیمی در مورد خدا معنی ندارد. چراکه خدا از حالی به حالی تغییر نمیکند و همچنین ضرری به او نمیرسد. در مورد چنین کسی که هیچ ضرری به او نمیخورد، این انتقام گرفتن یعنی چه؟
در مورد غضب هم همین مسئله مطرح میشود. قرآن در موارد زیادی میفرماید: خدا بر کسانی غضب کرد: «… غَضِبَ اللَّهُ عَلَیهِم …»4. کسی که ضرری به او خورده، اهانتی به او شده، ناراحت میشود، خونش به جوش میآید، رنگش قرمز میشود و رگهای گردنش پر میشود. در این حال میگویند: غضب کرد. امّا خدا این حالات را ندارد. اصلاً تحت تأثیر چیزی قرار نمیگیرد. اگر دقت کنیم این سؤال در مورد خشنود شدن خدا هم مطرح میشود.
دقّت در خداشناسی و شناخت صفات و افعال إلهی سؤالاتی را مطرح میکند که جوابش خیلی آسان نیست. میتوان یک مطلب کلیدی گفت که در مورد همه موارد مذکور به نحوی کارساز باشد، و آن این است که نه ما میتوانیم ذات إلهی و حقیقت صفات خدا و حقیقت افعال خدا را درک کنیم و نه هیچ موجود دیگری چنین امکانی را دارد. امّا صفات و افعالی که در خود قرآن آمده است، به زبان ما سخن گفته است. اگر ما بخواهیم در این صفات و افعال دقّت کنیم، باید آن لوازمی که به لحاظ سخن گفتن با ما رعایت شده، یعنی آن لوازمی که همراه با نقصها و یک حیثیتهای امکانی است را حذف کنیم؛ مثلاً وقتی میگوئیم: «خدا غضب کرد» درست است که غضب کردن ما، خارج شدن از حال عادی است، به طوری که رنگ و روی انسان تغییر میکند، عصبانی میشود و داد میزند، ولی در مورد خدا باید این جهات نقص را حذف کرد؛ یعنی خون خدا به جوش نمیآید؛ چراکه خون ندارد که به جوش بیاید. رگهایش درشت نمیشود و رنگش قرمز نمیشود؛ چراکه خدا رنگ ندارد که قرمز شود. نتیجه اینها که عبارت است از عذاب کردن و طرد کردن شخصِ مورد غضب، حقیقت فعل خداست. این امور گفته شده، برای اینکه به زبان ما سخن بگویند؛ یعنی اگر ما بخواهیم تصوّری از غضب إلهی داشته باشیم، میگوئیم: اگر بنا بود ما با حالت بشریمان چنین کاری انجام دهیم، چه نام داشت؟ چه حالی برای ما پیدا میشد؟ اسم آن غضب بود. امّا غضب به آن معنایی که در ما وجود دارد، محال است در خدا وجود داشته باشد. اگر خدا اینها را به زبان ما نمیگفت، هیچ چیز نمیفهمیدیم. درک نمیکردیم که در این موقعیت، بهترین چیزی که میتوان در باره خدا، افعال خدا و صفات خدا درک کرد، چیست؟ خداوند در قرآن خیلی چیزها را با تشبیه به ما میفهماند؛ چون اگر آن حقیقت را مستقیماً بگوید، درست درک نمیکنیم.
این شبهه در مورد مفاهیمی مانند وجود، واجب الوجود بودن، خالق بودن و … خدا نیز مطرح میشود. حتّی وقتی میگوییم خدا موجود است، آنچه ابتدائاً میفهمیم، چیزی مانند وجود اشیاء مادی است. خالق در خود قرآن درباره غیر خدا هم به کار رفته است. درباره حضرت عیسی علیه السلام میفرماید: «…إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّینِ كَهَیئَةِ الطَّیر …»5: تو از گل مانند پرندهای را خلق میکنی. وقتی ما در باره خدا، خالق را به کار میبریم، همان معنایی را میفهمیم که در باره حضرت عیسی میفهمیم؛ فکر میکنیم خلق یعنی خدا گل برداشت، دستکاری کرد و یک شکلی به آن داد. در حالی که خلق کردن خدا، با این معنا خیلی فرق دارد. او میگوید: «کن فیکون». حتّی این تعبیر که میگوید: « یقُولُ لَهُ كُن فَیكُونُ…»6، نیز به زبان ماست و الّا خدا احتیاج به گفتن هم ندارد. به چه کسی بگوید باش؟ چیزی که هنوز نیست چگونه به او بگوید باش؟ از این رو الفاظ و مفاهیمی که درباره صفات و افعال إلهی بکار رفته است، آن مواردی که ایهامِ معنای نقص دارد، باید حیثیت نقصش را تجرید و تنزیه کرد. باید گفت: خلق میکند، امّا نه مثل خلق ما. در روایات هم ائمه اطهار ـسلام الله علیهم اجمعینـ همین طور به ما دستور دادهاند که در ذهن یا در مقام توصیف بگوئید: این صفت برای خدا ثابت است، امّا نه آنچنان که در مخلوقات است.البته خدا به بعضی از بندگانش یک معرفتی داده که ما از آن هم خبری نداریم. آنها را استثنا کرده و گفته است: آن توصیفی که آنها میکنند، درست است. حال آنها چگونه هستند؟ خدا خودش میداند. ما همان طور که خدا را درست نمیشناسیم، آن بندگانش را هم درست نمیشناسیم و نمیدانیم به چه مقامی رسیدهاند. «عبادالله المخلصین»، اینها هستند: « سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یصِفُونَ * إِلَّا عِبَادَ اللَّهِ الْمُخْلَصِین»7.
ممكن است با بحثهای عقلانی كه بزرگان كردهاند، مقداری فهممان رقیقتر و دقیقتر و اشكالش كمتر شود؛ امّا با این مباحث كُنه آن را نمیفهمیم. از امام باقر علیه السلام روایت است: «كلما میزتموه بأوهامكم فی أدق معانیه مخلوق مصنوع مثلكم مردود إلیكم …»8: هر چیزی را در وهم و ذهن خودتان تصوّر میكنید، این مخلوق شماست. این خدا نیست. این چیزی است كه شما در ذهنتان ساخته اید. مفهومش هم مفهومی است كه شما ساخته اید. با اینها نمیشود حقیقت خدا را شناخت. اگر كسانی رسیدند به مقاماتی كه مخلصین رسیدهاند، آن وقت پردههائی برداشته میشود و یك چیزهایی را میبینند. «… لَیسَ الْعِلْمُ بِالتَّعَلُّمِ إِنَّمَا هُوَ نُورٌ یقَعُ فِی قَلْبِ مَنْ یرِیدُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى أَنْ یهْدِیه …»9.
معنای امتحان الهی
معنای امتحان کردن هم آن امتحان کردنی نیست که درباره ما صادق است که چیزی را نمیدانیم و میخواهیم معلوم شود. جالب این جاست که خدا در بعضی از آیات میفرماید: خدا امتحان میکند تا بداند. «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجاهِدینَ مِنْكُمْ وَ الصَّابِرین …»10: ما شما را آزمایش میکنیم تا بدانیم کدام مجاهد و اهل استقامت هستید و در مقام انجام وظیفه صبر میکنید. معنای «تا بدانیم» این نیست که خدا نمیدانست. این علم به اصطلاح بزرگان اهل معقول، علم فعلی است. علم فعلی یک مفهوم اضافی بین عالم و معلوم است. این مفهوم اضافی یک معنای حادث است. این اضافه وقتی پیدا میشود که طرفش هم باشد. وقتی طرفش نباشد، اضافهای تحقق پیدا نمیکند. البته علم ذاتی خدا عین ذاتش است و آن هیچ تغییری نمیکند و معلول چیزی نیست؛ امّا این «حتی نعلم» آن علم نیست، بلکه علم دیگری است.
برای درک معنای امتحان الهی مقدمتاً باید گفت: هدف از خلقت انسان این است که با اختیار خودش مسیر سعادت را طی کند. اختیار در اینجا یعنی انتخاب کردن. وقتی انتخاب معنا پیدا میکند که لااقلّ دو راه وجود داشته باشد و انسان یکی را انتخاب کند و از یک راه آن برود؛ در این صورت میگویند: این راه را انتخاب کرد. راه موجودات دیگر حتّی ملائکه یک سویه است. آنها اصلاً چیزی جز عبادت خدا دوست نمیدارند و میلشان به چیز دیگری تعلّق نمیگیرد. در زمین و آسمان آنچه میبایست خلق کند، خلق کرده است که همه موجودات یک طرفه هستند. فقط جای یک موجودی باقی مانده بود که خودش انتخاب کند و زندگیاش یک سویه نباشد. چنین موجودی باید قدم به قدم راههای متعددی جلوی وی باشد تا انتخاب کند. هر چه زمینه انتخاب بیشتر باشد، زمینه تکاملش بیشتر است. چون اصلاً تا انتخاب نباشد، به کمال نمیرسد. باید انتخابی در میان باشد و او درست انتخاب کند تا به کمال برسد. امّا اگر جبری باشد یا اتّفاقی باشد، کمالی برای او ایجاد نمیشود.
در قرآن به کلیات این مبحث اشاره شده است. در رابطه با اینکه خدا چگونه امتحان میکند، فرموده که هر چه را که روی زمین است، از گیاهان، جانوران، حشرات، ماهیها، دارای جاذبههائی قرار دادیم تا شما را با آنها بیازماییم: «إِنَّا جَعَلْنا ما عَلَى الْأَرْضِ زینَةً لَها لِنَبْلُوَهُمْ أَیهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا»11. عجیبتر این است که خود انسانها وسیله آزمایش برای همدیگر هستند: «… لِیبْلُوَ بَعْضَكُمْ بِبَعْض …»12. روزی عدّهای در عالم وسیع است و مرفّه هستند؛ اینان وسیله آزمایش بعضی دیگر هستند: «وَ هُوَ الَّذی جَعَلَكُمْ خَلائِفَ الْأَرْضِ وَ رَفَعَ بَعْضَكُمْ فَوْقَ بَعْضٍ دَرَجاتٍ لِیبْلُوَكُمْ فی ما آتاكُم …»13. فقرا برای اغنیا موجب آزمایش هستند، به این صورت که آیا اغنیا وظیفهشان را نسبت به آنها انجام میدهند یا نه؟ نسبت به آنها فخر میفروشند یا نه؟ اغنیا هم برای فقرا موجب آزمایش هستند، به این صورت که آیا در مقابل اغنیا از روی طمع خضوع میکنند یا نه؟ آیا نسبت به آنها حسد میورزند یا نه؟ زیبائی یا زشتی چهره یک شخص برای خود او و دیگران آزمایش است. یک تیر است و صدها نشان. این، زیبایی این عالم است.
این چنین تدبیری برای عالم، برای این نبود که خدا نمیدانست؛ بلکه برای این بود که انسان موجودی است که باید انتخاب کند و برای انتخاب باید زمینههای انتخاب فراهم شود؛ یعنی دائماً سر چند راهیها قرار بگیرد تا یکی را انتخاب کند. وقتی چشمش جائی میافتد که نباید نگاه کند، آیا نگاه میکند یا نه؟ گوشش کدام صدا را میشنود؟ زبانش کدام حرف را میزند؟ همه اینها امتحان است. نه تنها بدیها، بلاها و مرضها، بلکه نعمتها هم وسیله آزمایش است: «… نَبْلُوكُمْ بِالشَّرِّ وَ الْخَیرِ فِتْنَة …»14، «… بَلَوْناهُمْ بِالْحَسَناتِ وَ السَّیئات …»15. همه نعمتها و همچنین همه بلاها، زمینههائی هستند برای انتخاب ما در گفتن، شنیدن، نگاه کردن، فکر کردن و در تصور ذهنی. در ذهن چه چیزی تصوّر میشود؟ «… إِنَّ بَعْضَ الظَّنِّ إِثْم …»16. ممکن است در ذهن گمانی برده شود که همین گناه باشد. انسان حقّ ندارد در باره هر چیزی هر طور که دلش میخواهد فکر کند. در باره مؤمن بی جهت نباید سوء ظن داشت. حتّی آنجا هم آزمایش است.
اینکه در هر حالی دهها و صدها آزمایش وجود دارد، همه نعمت خداست که اگر نباشد رشدی پیدا نمیشود. اگر این آزمایشها نبود، ما رشد و کمالی پیدا نمیکردیم. ارزش ما به اندازة همان نطفهای بود که در ابتدا بودیم بلکه به اندازة ماقبلش که هیچ نبودیم: «هَلْ أَتى عَلَى الْإِنْسانِ حینٌ مِنَ الدَّهْرِ لَمْ یكُنْ شَیئاً مَذْكُوراً»17.
خداوند انسان را با مجموعهای از عوامل مختلف، گرایشهای مختلف و جاذبههای مختلف خلق کرد برای اینکه وی را آزمایش کند: «إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ نُطْفَةٍ أَمْشاجٍ نَبْتَلیه»18. پس هدف از آفرینش در این جهان، آزمایش است. امّا همان طور که از قرآن استفاده میکنیم، این هدف نهایی نیست. آزمایش برای چیست؟ برای این است که انسان خودش را به کمال برساند. به تعبیر علمی و فلسفی، آزمایش برای این است که استعدادهای انسان به فعلیت برسد. آن موجودی شود که میتواند بشود. اسم این را قرآن آزمایش میگذارد.
معنائی استنباطی برای فتنه
بر حسب یک استنباط ظنّی میتوان گفت: در میان این آزمایشها آن مواردی که اهمیت بیشتری دارد و گرفتاری و درگیری و ابهام آن بیشتر است، علاوه بر اینکه مفاهیمی چون ابتلاء و امثال آن بر اینها اطلاق میشود، مفهوم فتنه هم به اینها اطلاق میشود. «فتنه» آن آزمایشهایی است که حساس، کارساز و نقطه عطف است و به طور کلی اهمیت بیشتری دارد. با توضیحی که گذشت، همه چیز و همه کس برای ما آزمایش است، امّا قرآن روی موارد به خصوصی تأکید کرده است که اینها موارد آزمایش هستند، تا ما بیشتر توجّه داشته باشیم. گاهی با نون تأکید ثقیله و با قسم میگوید: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُم…»19.
بخشی از موارد آزمایش، امور مادی هستند: «وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَیءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَرات …»20. این یک بخشی از وسایل امتحان است. گرسنگی، خوف و ناامنی، از دست دادن زن و فرزند، از بین رفتن اموال، اینها همه وسایل آزمایش است.
بخش دومِ موارد امتحان، مربوط به جهات فکری و عقیدتی است. وسوسههایی که شیاطین، وسوسه میکنند و القائاتی که شیطان القاء میکند، وسیله آزمایش است: «لِیجْعَلَ ما یلْقِی الشَّیطانُ فِتْنَة …»21. به این موارد به خصوص توجّه کرده است. همه آنچه در زمان ما از شبهات و شکوکی که در اعتقادات دینی إلقا میشود و دائماً رسانههای خارجی و سایتهای وابسته برای تضعیف عقاید پخش و توزیع میکنند، همه در قسم دوّم قرار میگیرد. اینها فتنههای دینی، فکری، و اعتقادی است. این موارد است که مصداق «… وَ الْفِتْنَةُ أَشَدُّ مِنَ الْقَتْل …»22 و مصداق «وَ قاتِلُوهُمْ حَتَّى لا تَكُونَ فِتْنَة …»23 است. فتنههای دیگر که با قتال رفع نمیشود. وقتی میگوید: با مشرکین قتال کنید حتّی لاتکون فتنة، یعنی تا زمینه گمراه کردن دیگران از بین برود.
و بالاخره دسته سوم فتنههایی است که به امور اجتماعی مربوط میشود. حتی وجود خود پیغمبران برای دیگران یک فتنه و یک آزمایش است: «وَ كَذلِكَ فَتَنَّا بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ لِیقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنْ بَینِنا …»24. خداوند یک چوپانی را نزد فرعون میفرستاد تا بگوید: من پیغمبر هستم و باید از من اطاعت کنی. اینها میخندیدند و میگفتند: هیچ کس دیگر نبود که بفرستد؟ یک چوپان فقیر تهیدست را فرستاده است! مسخره میکردند:«لِیقُولُوا أَ هؤُلاءِ مَنَّ اللَّهُ عَلَیهِمْ مِنْ بَینِنا» خدا بر اینها منّت گذاشت و از میان همه ما، اینها را انتخاب کرده است!
این فتنههای اجتماعی که موجب گمراهی انسانهای زیاد و گاهی نسلهائی از انسانها میشود و گاهی دامنه اش تا روز قیامت باقی میماند، فتنههای عظیم است.
همه اینها برای انسانها، مصادیق امتحان است و هر کدام مراحل مختلفی از شدت و ضعف و از عظمت را دارد. ما باید توجّه داشته باشیم و بدانیم در این عالم مثل دانش آموزی هستیم که سر جلسه امتحان نشسته است. دانش آموزی که سر جلسه امتحان نشسته، تمام حواسش جمع است که اشتباه نکند. از صبح که از خواب بلند میشویم باید برویم سر جلسه امتحان تا آخر شب که میخوابیم. فردا هم باز همین است. اصلاً این عالم جای امتحان و همه چیز آن وسیله امتحان است. آنچه که ما باید حواسمان نسبت به آن جمع باشد این است که خوب امتحان بدهیم و بس. وقتی کل عالم جای امتحان است، نباید اصلاً توجّهی به غیر آن داشته باشیم، مگر به اندازه ضرورت که باشیم و بتوانیم امتحان بدهیم.
هدف امتحان الهی
اینها مقدمه است تا امتحان شویم. امتحان شویم تا چه نتیجهای حاصل شود؟ امتحان میشویم تا وارد یک عالم ابدی شویم که رحمتی الهی دریافت کنیم که هیچ موجودی لیاقت دریافت آن رحمت را ندارد. آن رحمت مخصوص کسانی است که در این عالم خوب امتحان دادهاند. هیچ موجود دیگری لیاقت درک این رحمت را ندارد و اصلاً نمیتواند آنرا درک کند. هدف آنجاست. پس امتحان یک هدف متوسط است؛ یعنی ما را امتحان میکنند تا خوب امتحان بدهیم و نتیجتاً لیاقت رحمت الهی را پیدا کنیم و در قیامت به ما پاداش دهند؛ بالاترین پاداش بر طبق آنچه در قرآن آمده رضوان إلهی است: «وَ رِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَر»25 و آن امری است که ملائکه هم لیاقت درک آن را ندارند. خداوند آنرا برای انسان مقدّر فرموده است به شرطی که در این دنیا خوب امتحان بدهد.
وفقنا الله و ایاکم.
1. العنکبوت / 1و2.
2. الاعراف / 136.
3. التوبه / 14.
4. الفتح / 6 و المجادله /14 و الممتحنه / 13.
5. المائده / 110.
6. یس / 82.
7. الصافات / 159 و 160.
8. همان، ج 66، ص 293.
9. همان، ج 1، ص 225.
10. محمد / 31.
11. الکهف / 7.
12. محمد / 4.
13. الانعام / 165.
14. الانبیاء / 35.
15. الاعراف / 168
16. الحجرات / 12.
17. الانسان / 1.
18. همان / 2.
19. البقره / 155.
20. همان.
21. الحج / 53.
22. البفره / 191.
23. همان / 193.
24. الانعام / 53.
25. التوبه / 72.