دوستي ومحبت در ميان مؤمنين

 


»
وَ أَنْ نُرَاجِعَ مَنْ هَاجَرَنَا، وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا، وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا حَاشَی مَنْ عُودِيَ فِيكَ وَ لَكَ، فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِي لا نُوَالِيهِ، وَ الْحِزْبُ الَّذِي لا نُصَافِيهِ«
امام سجاد (ع) در دعاي آغاز ماه رمضان پس از بيان فرازهايي درباره حمد الهي، در چند بخش اموري را از خداي متعال درخواست مي‏كند كه نخستين امر درباره نماز است. در بخش دوم دعا به وظايف اقتصادي و مسائل مالي يك مسلمان پرداخته شده است. در اين دعا پس از مسائل مالي به صله‌رحم و معاشرت با ديگران اشاره مي‌شود. در اسلام وظايف بسيار گسترده‏اي درباره معاشرت وجود دارد، كه هم در احكام فقهي و هم در مسائل اخلاقي و ارزشي درباره آن بحث مي‌شود. در بخش مهمي از مجموعه روايات، در مورد «عشرت» به معني معاشرت، بحث و تأكيد شده است. با ديگران رفتار خوب داشتن، خوش اخلاق بودن، خوش برخورد بودن، خدمت كردن، و محبت كردن، اموري مطلوب خدا و از اعمال خيري است كه در ماه رمضان بايد اهتمام بيشتري به آن داشت. اگر كسي با ما رفتار ناروايي دارد بايد ما چگونه با او برخورد نماييم و عكس‏العمل ما در مقابل رفتار ديگران چه بايد باشد؟ در نظام ارزشي اسلام و در احكام فقهي، سعي شده است تا مؤمنين با همديگر روابط دوستانه داشته باشند. انسان نسبت به همه مؤمنين وظايفي دارد، كه مجموع آنها را مي‌توان، «وظايف اجتماعي اسلام»، نامگذاري نمود. اگر كتاب‌هاي حديث بررسي شود بخش‌هاي زيادي به اين موضوع پرداخته است. به عنوان نمونه اگر دو مؤمن به هم ديگر رسيده و سلام كنند، چقدر ثواب دارد. اگر مصافحه كنند، چقدر ثواب دارد. به ديدار هم رفته و رفت و آمد داشته باشند چقدر ثواب دارد.

 

بارش رحمت در سايه محبت دو مؤمن
در روايات آمده است اگر دو مؤمن به هم ديگر ‏رسند، وقتي مصافحه نموده و به همديگر دست ‏دهند، بين دو انگشت ابهام آن‌ها، يك صد رحمت ريزش مي‏كند، نود و نه رحمت آن براي كسي است كه ديگري را بيشتر دوست مي‏دارد. اين نشان مي‌دهد كه اسلام تا چه اندازه تشويق مي‌كند، تا مؤمنين همديگر را دوست داشته باشند. در روايت ديگر آمده است وقتي مؤمن به خانه مؤمن ديگري رفته و در خانه او را مي‌زند خدا فرشته‌اي را مي‏فرستد تا از آن شخص بپرسد كه در اين جا چه كار دارد؟ اگر در پاسخ بگويد كه به ديدن دوستم آمده‌ام، به او خطاب مي‏شود بپرس چه حاجتي داري و چه چيزي از او مي‏خواهي؟ آيا كاري با او داري؟ وقتي بگويد: خير، هيچ احتياج و كاري ندارم و تنها دلم تنگ شده بود و آمدم تا او را ببينم. خداي متعال به فرشته مي‏فرمايد: به اين شخص بگو تو در حقيقت به ديدن من آمده‌اي، و مهمان من هستي و پذيرايي تو بر عهده من است. در روايت ديگري مي‏فرمايد» مَنْ زَارَ أَخَاهُ فِي بَيْتِهِ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ لَهُ أَنْتَ ضَيْفِي وَ زَائِرِي عَلَيَّ قِرَاك« كسي كه به ديدار دوست خود در منزل او مي‌رود خداوند مي‌فرمايد در حقيقت به ديدار من مي‌آيي، و پذيرايي تو بر عهده من است. چرا كه دوست را براي خدا انتخاب نموده است و چنين دوستي است كه انسان را به ياد خدا انداخته و او را در انجام وظايف ياري مي‌رساند.

تدابير ائمه اطهار (ع) براي تقويت صميميت بين مؤمنين
ائمه اطهار صلوات الله عليهم اجمعين تدابير گوناگوني انديشيده‌اند تا بين مؤمنين و به ويژه بين شيعيان، روابط دوستانه بيشتر تقويت شود. در روايتي آمده است كه در كوفه بين دو نفر از شيعيان مشاجره و اختلافي بر سر يك زمين پيش آمد. هر كدام حق را از آن خود مي‌دانستند. يكي از اصحاب امام صادق صلوات الله عليه كه به نحوي از امام (ع) نمايندگي داشت، يكي از طرفين را به منزل خود دعوت نمود و در آنجا كيسه‌اي از پول را در برابرش نهاد و به او گفت كه مشاجره را تمام كند. اين شخص با ديدن پول ناراحت شد و گفت كه من احتياج به پول نداشته و مي‌خواهم حق خود را بگيرم. نماينده امام صادق (ع) به آن مرد گفتند: اين پول را امام صادق (ع) در نزد من قرار داده است تا اگر بين دو نفر از شيعيان اختلاف مالي پيش آمد با اين پول آنرا حل كنم. آن شخص نيز با شنيدن اين سخن، كوتاه آمده و از حق خود گذشت.

بيش از سه روز، قهر كردن ممنوع
تلاش و اهتمام احكام اخلاقي و تربيتي اسلام بر اين است كه مؤمنين را از اختلاف دور نموده و روح مهرباني و دوستي را در جامعه تقويت كند. با وجود همه اين چاره انديشي‏ها، پيشگيري‏ها و درمان‏ها گاهي ممكن است كدورت‌ها و سوء تفاهم و اختلافاتي پيش بيايد. چه بسا شيطان با وسوسه مؤمنين، آنان را به كار ناروايي كشانده و بين آنان اختلاف و دعوايي ايجاد كرده و دوستي بين آنان را به كدورت تبديل نمايد. در اين باره روايت مي‌گويد كه»: فَلَا يَهْجُرُ أَخَاهُ أَكْثَرَ مِنْ ثَلَاثَةِ أَيَّام «اگر بين شما با كسي، دلخوري و دعوايي پيش آمد، حق نداريد بيش از سه روز به اين دلخوري ادامه دهيد و پس از سه روز بايد با همديگر آشتي كنيد. دو مؤمن بيش از سه روز حق ندارند با هم كدورت داشته باشند. بلكه هرچه سريعتر بايد اين كدورت را با گذشت يا با داوري ديگران حل نمايند. در برخي موارد تنها كدورت و اختلاف نيست، بلكه اموال مؤمن مورد تعرض قرار گرفته يا به او توهين شده و يا مورد ضرب و شتم قرار مي‌گيرد. در اينجا ديگر بحث سوء تفاهم و اختلاف لفظي نيست. در چنين مرحله‌اي انسان چگونه بايد رفتار كند؟ آيا هميشه بايد عفو كرد؟ در اين موارد اخلاق و تربيت اصيل اسلامي چه مي‌گويد؟ آيا هر كسي به انسان ظلم كرد، بگويم من تو را بخشيدم! شبيه آن چه انجيل تحريف شده براي حضرت عيسي علي نبينا و آله و عليه السلام نقل كرده است؟ مسيحيان به حضرت عيسي علي نبينا و اله و عليه السلام نسبت داده‌اند که به حواريين و يارانش فرمود: اگر كسي به شما سيلي زد، آن طرف صورت را نيز بياور و بگو بر اين طرف نيز سيلي بزن! آيا اسلام چنين چيزي را مي‌پسندد؟ آيا در چنين مواردي بايد انتقام گرفت يا از فرد ظالم گذشت؟ جا دارد در اين مسئله اخلاقي پژوهشگران، تحقيقات وسيعي داشته و احكام فقهي و اخلاقي اين مسئله را براي مردم روشن كنند. چرا كه بسياري از مردم نمي‌دانند در چنين حوادثي چگونه بايد عمل كنند.

گذشت در عين عزّت، خواسته اسلام
آن‌چه كه روشن است به طور طبيعي انسان مي تواند در برابر كسي كه در حق انسان ظلم نموده، عكس العمل مناسبي نشان بدهد. در اينجا دو مسئله مطرح است. نخست آنكه كسي كه مظلوم واقع مي‏شود آيا حق تظلّم داشته و مي‌تواند  اقدام به رفع ظلم و مقابله به مثل كند؟ دوم آنكه در جايي كه حق با اوست آيا بهتر است كه عفو كند يا حق خود را بگيرد؟ در اسلام براي كسي كه مظلوم واقع شده، حق تظلّم محفوظ استلَّا يُحِبُّ اللَّـهُ الْجَهْرَ بِالسُّوءِ مِنَ الْقَوْلِ إِلَّا مَن ظُلِمَ ۚ وَكَانَ اللَّـهُ سَمِيعًا عَلِيمًا ﴿5﴾ وَلَمَنِ انتَصَرَ بَعْدَ ظُلْمِهِ فَأُولَـٰئِكَ مَا عَلَيْهِم مِّن سَبِيلٍ ﴿6﴾هر آن كس كه به او ظلم شده و درصدد ياري برآمده و از ديگران كمك ب‏خواهد تا از خود رفع ظلم كند، يا درصدد انتقام بر ‏آيد تا رفع ظلم بكند، اشكالي ندارد. در اسلام اين حق براي انسان محفوظ است. از اين آيه كه فَإِن لَّمْ تَفْعَلُوا فَأْذَنُوا بِحَرْبٍ مِّنَ اللَّـهِ وَرَسُولِهِ ۖ وَإِن تُبْتُمْ فَلَكُمْ رُءُوسُ أَمْوَالِكُمْ لَا تَظْلِمُونَ وَلَا تُظْلَمُونَ ﴿7﴾مي‌شود فهميد اسلام نخواسته است تا مسلمانها ذليل باشند. در روايتي آمده است »مَنْ قُتِلَ دُونَ مَظْلِمَتِهِ فَهُوَ شَهِيد« اگر كسي در راه گرفتن حق خود كشته شود، شهيد است. ممكن است به اموال، ناموس و حريم كسي تجاوز شود. اگر در چنين حالتي انسان براي دفاع از خود به سوي متجاوز حمله کرد و در اين نزاع كشته شد روايت مي‏فرمايد هيچ ملامتي بر آن نيست بلكه حكم شهيد را دارد. اسلام در چنين مواقعي از مؤمن خواسته است تا ذليل نباشد اما بايد توجه داشت كه هنگام مقابله به مثل پا را از حد خود فراتر نگذارد يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا كُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّـهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ۖ وَلَا يَجْرِمَنَّكُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَىٰ أَلَّا تَعْدِلُوا ۚ اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَىٰ ۖ وَاتَّقُوا اللَّـهَ ۚ إِنَّ اللَّـهَ خَبِيرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ ﴿9﴾اگر در مقام تظلم و مقابله به مثل مجاز برآمديد، مواظب باشيد كه از حد خود تجاوز نكنيد، اگر يكي سيلي به شما زده شما حق داريد يك سيلي بزنيد. آن هم همان‌گونه كه او زده، نه شديدتر. اين نكته‏اي است كه خيلي مورد غفلت قرار مي‏گيرد. همين كه انسان مي‏بيند مظلوم شد و بايد دفاع كند، بيش از حد خود اقدام مي‏كند. اين جايي است كه بايد تقوا خود را نشان دهد. به خصوص در حال عصبانيت مشكل است انسان خود را كنترل كند تا حد و مرز را رعايت كرده و يك كلمه اضافه نگويد. بر همين اساس است كه حضرت سجاد (ع) در اين دعا از خدا مي‏خواهند كه به ما توفيق بده تا اگر كسي با ما كدورت و سوء تفاهمي پيدا كرد، ما در مقابل او گذشت كنيم.

بخشش از بزرگان است
در لحظاتي كه مؤمن بايد گذشت كند شيطان مانع انجام وظيفه شده و انسان را گمراه مي‌كند كه مثلاً «آن يكي سن كمتري دارد و بايد او به نزد من بيايد»، «او جاهل است و من عالم»، «من ثروتمندم و او فقير». در چنين لحظاتي بايد تقواي الهي را رعايت نمود و به اين افكار بيهوده و امور اعتباري غير عقلاني و غير اسلامي توجه نداشت. مؤمن و مؤمن با هم برابرند. پير و جوان، عالم و جاهل، در مقام حقوق، همه مساوي هستند. اگر كدورتي پيدا شد انسان بايد منتظر فرصت باشد تا در اولين فرصت عذرخواهي كند و بگويد من را ببخشيد، ممكن است من اشتباه كرده باشم. اين اقدام شجاعت و گذشتي بيش از حد مي‏خواهد. به ويژه  اگر انسان امتيازات و برتري‌هايي هم داشته باشد. اگر استاد بخواهد از شاگرد عذرخواهي كند يا پدر بخواهد از پسر عذرخواهي كند، براي آنها خيلي سخت و سنگين است. در چنين لحظاتي نياز به توفيق و كمك الهي است تا انسان از آنهايي كه حركت ناروايي انجام داده‌اند، بگذرد. البته اسلام سفارش مي‌كند كه اگر كسي به شما ظلمي كرد و با شما رفتار نامناسبي داشت، به جاي اينكه او از شما عذرخواهي كند، شما به نزد او برويد و عذرخواهي كنيد. چنين رفتاري بسيار ارزشمند است و جلوي وسوسه‏هاي شيطان را مي‏گيرد.

در گرفتن حق، ميانه‌رو باش
مسئله دوم آن است كه وقتي انسان مي‏خواهد حق خود را از كسي گرفته و زير بار ظلم نرود در چنين موقعي انسان بايد بسيار مواظب باشد تا مرز حلال و حرام و مرز حق و ناحق را دقيقا رعايت كند. اگر انسان مي‏خواهد انتقام هم بگيرد، بايد در همان حدي باشد كه به او ظلم شده است نه بيشتر. آيا اگر انسان عفو كند بهتر است يا اينكه انتقام بگيرد؟ در فرهنگ ما به همت ادبا و شعرا چنين اعتقادي ايجاد شده كه «در عفو لذتي است كه در انتقام نيست» آيات و روايات فراواني نيز در اين زمينه داريم.

عفو نبايد ظالم را جسور كند
سؤال اين است كه آيا در همه جا بايد از كسي كه ظلم نموده و كار ناروايي انجام داده، گذشت كرد؟ اولاً عفو كردن نبايد به معناي ظلم پذيري و ترس، و عدم جرأت براي دفاع باشد. برخي از افراد براساس تربيت محيط و خانواده، پذيراي هرگونه ظلم و تعدي هستند. انسان هميشه بايد آماده دفاع باشد و نگذارد به او ظلم بشود. تسليم در برابر كسي كه بي جهت به انسان ظلم كند، ظلم پذيري و «انظلام» است كه از جهت شرعي و اخلاقي ناپسند و مذموم است. درباره قصاص و مقابله به مثل در مسائل شخصي بايد ديد كه نتيجه عكس العمل چه خواهد شد. فرض كنيد انسان كم عقل و زورگويي به شما ظلم كرده است. اگر از او گذشت شود چه بسا او در زورگويي و ظلم جسورتر خواهد شد، مثل اراذل و اوباشي كه در برخي محله‏ها پيدا مي‏شوند. اگر از روز اول در برابر چنين افرادي بايستند و آنان را قصاص كنند تا اين اندازه جسور نمي‏شوند. عفو كردن يا گذشتن كردن نبايد موجب اين باشد كه ظالم جسور شود و امنيت و سلامت جامعه را به خطر اندازد. البته با كسي كه از روي عصبانيت كاري انجام داده و پشيمان شده است، بايد از روي گذشت برخورد نمود. در آيات قرآن اشاره به اين مطلب داريم كه جلوي بسياري از كارهاي بد را با كار خوب مي‏شود گرفتادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ السَّيِّئَةَ ۚ نَحْنُ أَعْلَمُ بِمَا يَصِفُونَ ﴿10﴾در آيه ديگري آمده است وَالَّذِينَ صَبَرُوا ابْتِغَاءَ وَجْهِ رَبِّهِمْ وَأَقَامُوا الصَّلَاةَ وَأَنفَقُوا مِمَّا رَزَقْنَاهُمْ سِرًّا وَعَلَانِيَةً وَيَدْرَءُونَ بِالْحَسَنَةِ السَّيِّئَةَ أُولَـٰئِكَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّارِ ﴿11﴾در جايي ديگر آمده» ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ « يعني اگر كسي با شما درصدد دشمني برآمده و با شما ستيزه مي‏كند و مي‏خواهد به شما زور بگويد، اگر شما نيز عكس‏العملي همچون او نشان دهيد، نزاع ادامه پيدا مي‏كند و اصلاح نمي‏شود. روز به روز رابطه شما تيره‏تر مي‏شود و ممكن است عواقب سوئي داشته باشد. در اين گونه موارد بايد با رفتار خوب مسئله را حل نمود.

ادب با تازيانه لبخند و عفو
در زمان ائمه اطهار (ع) كساني بودند كه در اثر تبليغات سوء و وساوس شيطاني، ذهنيت‏هاي نادرستي نسبت به امامان معصوم (ع) پيدا مي‏كردند. در تاريخ ذكر شده است كه يكي از پسرعموهاي امام سجاد (ع) در حضور همه، به ايشان جسارت نمود. اصحاب امام سجاد (ع) از اين جسارت بسيار ناراحت و عصباني شدند، اما سكوت امام (ع) اجازه اظهارنظر و واكنش را به كسي نمي‌داد. همه منتظر بودند تا ببينند امام سجاد (ع) چه دستوري مي‌فرمايند. امام سجاد (ع) سكوت كردندتا پسر عموي ايشان هر چه مي‏خواست، گفت تا اينكه ديگر خسته شد و رفت. امام به اصحاب فرمودند: «آيا مايل هستيد برويم تا جواب او را بدهيم؟» اصحاب با اين تصور كه به همراه حضرت از او انتقام گرفته و او را تنبيه مي‌كنند، خوشحال با امام سجاد(ع) به سمت خانه آن مرد رفتند. وقتي به خانه آن مرد رسيدند و او را صدا زدند، حضرت به او سلام كردند و بعد فرمودند: «اگر اين چيزهايي را كه شما گفتيد، واقعا درست باشد و من اين عيبها را داشته باشم، دعا كنيد تا خدا مرا ببخشد، و اگر اين چيزهايي كه شما گفتيد، درست نبوده و دروغ و خطا و تهمت بود، من دعا مي‏كنم كه خدا شما را ببخشد. شما نيز استغفار كنيد.» اين شخص از اين برخورد بسيار شگفت زده شد و به گريه افتاد و از امام سجاد عذرخواهي نموده و از مريدان آن حضرت شد. سپس حضرت فرمودند اين رفتار بهتر بود، يا اينكه من در مقابل او، مقابله به مثل و بدگويي مي‏كردم و حرف نامناسبي به او مي‏زدم؟ در چنين مواردي گذشت و عفو چند ثواب دارد: غير از آنكه ثواب فروخوردن خشم را نيز دارد الَّذِينَ يُنفِقُونَ فِي السَّرَّاءِ وَالضَّرَّاءِ وَالْكَاظِمِينَ الْغَيْظَ وَالْعَافِينَ عَنِ النَّاسِ ۗ وَاللَّـهُ يُحِبُّ الْمُحْسِنِينَ ﴿ ال عمران/١٣٤﴾ثواب ارشاد و تربيت آن شخص نيز به آن ثواب اضافه خواهد شد. اگر حضرت اجازه مي‏دادند تا اصحاب به آن مرد هتاك حمله مي‏كردند چه فتنه‏اي برپا مي‏شد؟ با اين رفتار اسلامي جلوي فتنه گرفته و اصلاح شدوَلَا تَسْتَوِي الْحَسَنَةُ وَلَا السَّيِّئَةُ ۚ ادْفَعْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَبَيْنَهُ عَدَاوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ ﴿12﴾سپس مي‏فرمايد: »فَإِذَا الَّذِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ عَداوَةٌ كَأَنَّهُ وَلِيٌّ حَمِيمٌ« اگر در برابر رفتار بد، شما كار خوب انجام دهيد آن كسي كه با شما دشمني دارد، با شما دوست مي‏شود »وَلِيٌّ حَمِيمٌ« دوست صميمي شما مي‏شود. چه بهتر آنكه انسان با رفتار خوب يك دوست صميمي‏ پيدا كند و با يك فرو خوردن خشم و گذشت كردن، فتنه‌اي را اصلاح و دفع كند. پس عفو در جايي كه موجب تجري ظالم و موجب افزوده شدن بر گناهان ظالم و افزايش جرم در جامعه نشود، بر انتقام و تأديب و تنبيه رجحان دارد.

گذشت آري، اما با دشمنان خدا هرگز
ر همين اساس در دعاي ورود به ماه رمضان امام سجاد(ع) از خدا مي‏خواهند كه توفيق آن را بيابيم تا با ما آن كساني كه با دشمني و ستيزه مي‏كنند، با صلح و آشتي و خوش رفتاري با آنها روبه‌رو شويم» وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا «كساني كه با ما دشمني مي‏كنند ما به جاي دشمني كردن با آنها مهرباني كنيم، اما اگر دشمني براساس دين باشد، مسئله تفاوت پيدا مي‌كند. بر همين اساس امام سجاد (ع) در ذيل دعا مي‏فرمايند»: حَاشَا مَنْ عُودِيَ فِيكَ وَ لَكَ «از كساني كه براي دين و به خاطر تو با آنها دشمني مي‏كنيم، هرگز نخواهيم گذشت. كسي كه با ارزشهاي ديني و عقايد اسلامي دشمن است، ما هرگز با او آشتي و مصالحه نمي‏كنيم. «أَنْ نُرَاجِعَ» يعني خدايا به ما توفيق بده تا رجوع كنيم به كساني كه از ما دوري كرده و با ما قهر كردند و با آنها آشتي كنيم »وَ أَنْ نُنْصِفَ مَنْ ظَلَمَنَا آن كسي كه به ما ظلم كرده و اكنون در مقام اين هستيم كه حق خودمان را بگيريم، در مقام گرفتن حق بي‏انصافي نكنيم. و بيش از حدي كه خدا براي ما تعيين كرده و او به ما ظلم كرده، تجاوز نكنيم»وَ أَنْ نُسَالِمَ مَنْ عَادَانَا« آن كساني كه در مقام دشمني كردن و خصومت و جنگ با ما برمي‏خيزند با آنها به مسالمت و آشتي برخورد كنيم» حَاشَا مَنْ عُودِيَ فِيكَ وَ لَكَ «مگر آن كساني كه دشمني ما با آن‌ها، بخاطر تو و در راه توست. ما با كسي كينه شخصي نداريم، ولي اگر بدانيم كسي به دين خدا لطمه مي‌زند، از او نمي‌گذريم. اگر كسي به دين ضرر مي‏زند، ديگر جاي گذشت و احترام و نرمش نيست. آنجا بايد سرسختي نشان داد، تا آن فرد را بر سر جا نشاند»حَاشَا «مثل كلمه »الاّ« و ساير ادات استثنا، فقط در جايي به كار مي‏رود كه مشتمل بر تنزيه باشد. يعني هرگز نمي‌توان از كسي كه به دين خدا لطمه وارد مي‌سازد، گذشت بلكه با قاطعيت و با صلابت با او بايد برخورد كرد تا از دين رفع خطر شود »فَإِنَّهُ الْعَدُوُّ الَّذِي لا نُوَالِيهِ «كسي كه بر سر دين با ما دشمني مي‏كند، دشمني است كه هرگز با او دوستي نخواهيم كرد» وَ الْحَرْبُ الَّذِي لا نُصَافِيه «در برخي نسخه‏ها آمده» وَ الْحِزْبُ الَّذِي لا نُصَافِيهِ«، «حَرْب» اگر دشمني يک فرد با دين باشد و »حِزْب«دشمني گروهي است، ما با چنين فرد يا حزبي، هيچ گاه با صميميت برخورد نخواهيم كرد و هميشه نسبت به او كدورت و دشمني خواهيم داشت، براي اينكه به دين لطمه نزنند و بتوانيم با آنها مقابله كنيم.

حالات محبّين
»
أللَّهُمَّ اجْعَلْنا مِمَّن دَأبُهُمُ الإِرْتِياحُ إلَيْكَ وَالحَنينُ، وَدَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِينُ، جِباهُهُمْ ساجِدَةٌ لِعَظَمَتِكَ، وَعُيُونُهُمْ ساهِرَةٌ في خِدْمَتِكَ، وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ، وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِكَ؛«

خدايا مرا از كسانى قرار ده كه عادت و رفتار ثابتشان اين است كه نزد تو راحتى مى‏جويند و آرامش مى‏گيرند و من را از كسانى قرار ده كه روزگارشان با آه و ناله سپرى مى‏شود، پيشانى‏هايشان در مقابل عظمت تو به خاك ساييده مى‏شود و چشمهايشان در راه خدمت تو بى‏خواب مانده. اشكهايشان از خشيت تو سرازير شده و قلبهايشان آكنده از محبت تو و دل‌هايشان از هيبت و ابهت تو از جا كنده شده است.

آرامش در پناه محبوب
جمله‏ى اول چنين حالتى را تداعى مى‏كند كه كسى دچار اضطراب است. رنجى كشيده و خسته است، و دنبال جايى يا كسى مى‏گردد كه در كنار و آغوش او آرامش پيدا كند و كسانى هستند كه اين آرامش را نزد خدا پيدا مى‏كنند. فرض كنيد طفلى در بيابانى از مادرش دور افتاده است. شايد گرسنگى كشيده و بى‌مهرى‏ها ديده؛ ولى مى‏داند مادر مهربانش در نقطه‏ى دور دست است. شروع مى‏كند به دويدن تا خودش را به مادر مى‏رساند. كودك گرسنه و خسته، حالا مى‏رسد به مادرى كه سرشار از عاطفه و محبت است. چه كار مى‏كند؟ خودش را در دامان مادر مي‌اندازد و همه‏ى اين خستگى‏ها و زحمت‏هايى كه تحمل كرده، در يك لحظه رفع مى‏شود و نفس راحتي مي‌كشد؛ عرب به اين حالت مى‏گويد«حنين». كسانى كه از روزگار خسته و گرفتار فراق شده‌اند؛ از سختى‏ها و بى‌مهرى‏ها به جان آمده‌اند، و دورى از محبوب، برايشان بدترين آزار دهنده است. چنين افرادي اگر لحظه‏اى او را ملاقات كنند همه‏ى خستگى‏هايشان برطرف مى‏شود. «ارتياحشان» همين است كه پيش خدا بروند و وقتى رفتند به آرامش مي‌رسند؛ درست نقطه‏ى مقابل آه كشيدن است. آرامش در جوار و تحت عنايت خداوند قابل فهم است كه البته فهم حقيقى‏اش را ان‏شاءالله خدا نصيب كند.

چرا اشك و آه!
آن‌جا كه مي‌گويد: من به گونه‌اي شوم كه همه‏ى خستگى‏هايم در پيشگاه تو برطرف بشود قابل فهم است، اما اين فراز كه من به گونه‌اي شوم كه از خشيت و مهابت تو به خاك بيفتم و اشك از چشمانم جارى شود و روزگارم را با آه و ناله سپرى كنم؛ اندكي هضم مفهومي آن مشكل است. اين چه دعايى است كه مرا از كسانى قرار بده كه روزگارشان را با آه و ناله سپرى مى‏كنند؟! اين چطور دعايى است؟

ممكن است در ابتدا انسان بگويد كه اين آه و ناله‏هايى كه در هنگام صبر از انسان برمي‌خيزد و در اثر گرفتاري‌هايي كه پيش مى‏آيد، در مقابل آن خدا ثواب مى‏دهد و در آخرت جبران مى‏كند. اين قابل فهم است؛ اما اينكه انسان دعا كند كه خدايا مرا مصيبتى بده كه شب و روز آه و ناله كنم، براى اين كه در آخرت ثوابم دهى؛ خيلى نامأنوس است. در دعاهاي ديگر هم چنين چيزى سراغ نداريم. جايى هم تشويق نشده كه از خدا مصيبت بخواهيم! خيلى بعيد است كه حضرت در اين دعا بخواهد چنين مطلبى را بگويد. احتمال ديگري كه به ذهن مى‏آيد، اين است كه گاهى حالاتى براى ما متضاد به نظر مي‌رسد كه قابل جمع نيستند؛ ولي در شرايط خاصى قابل جمع است.

اشك و شادي!
مثلاً انسان ممكن است در روز عاشورا به مصيبت‏هاى حضرت سيدالشهدا(عليه السلام) توجه داشته باشد، بسوزد و اشكش جارى بشود؛ در عين حال شاد هم باشد كه خدا چنين مقامى را به سيدالشهدا(عليه السلام) داده و به من هم توفيق داده كه براى امام حسين(عليه السلام) گريه كنم و عشقش را در دل من قرار داده است. در همان لحظه‏اى كه دارد اشك مى‏ريزد در همان حالت شاد باشد! علاوه بر اينكه هميشه گريه و آه و ناله، نشانه‏ى درد و رنج و مصيبت نيست. آنهايى كه با عالم‌ مهرورزى آشنا هستند مى‏گويند: از آثار محبت اين است كه گاهى حبيب، حالتى پيدا مى‏كند كه مى‏خواهد روى پاى محبوبش سر بگذارد و هاى‌هاى گريه كند. از همين لذت مى‏برد. البته اينجا حالت متشابهى هست كه نبايد خلط كرد. اين كه گاهى انسان از شدت غم و غصه آنقدر اندوه بر او غالب مى‏شود كه بى‌اختيار گريه مى‏كند. بعد هم كه گريه كرد سبك مى‏شود. گاهي هم اين است كه اين حالت غم و اندوه ممكن است در اثر عوامل ديگر تبديل به افسردگى شود كه اصلاً، خوشش مى‏آيد گريه كند، ولي غير از اين دو حال، عده‌اي مى‏گويند كه انسان حالتى پيدا مى‏كند كه نه از روى درد، بلكه گريه‌اش گريه‏ى شوق است. گاهي شوق اشتباه معنا مي‌شود. شوق نسبت به چيزى است كه هنوز حاصل نشده است. اين كه انسان وقتى محبوبش را مى‏بيند و گريه مى‏كند، از شوق نيست؛ كه از خوشحالى و از وجد است. بعضى گريه‏ها از خوشحالى است. هميشه گريه دليل بر غم و غصه و گله و شكايت نيست. گاهى حالت مطلوبى است. خود همان حالت عين لذت است. شايد در اين دعا كساني كه مى‌گويند: مرا از كسانى قرار ده كه آرامششان در پيشگاه تو حاصل مى‏شود، همين‏ها هستند كه اشك‌هايشان هم جارى مى‏شود و آه و ناله‏شان هم بلند مى‏شود. البته حيثيت‏ها فرق مى‏كند. مَثَل تفاوت حيثيت‌ها مانند همان مثالي است كه در مورد غم و شادي براي سيد الشهدا(عليه السلام) زدم. اينجا هم راحتي كساني كه خدا به آنها لطف كرده و محبت خودش را در دل آنها قرار داده، به اين است كه تمام توجهشان به ساحت قدس الهى متمركز شود. اگر نبود تكليف اين كه بايد وظايف شرعي اجتماعى را انجام دهند، حتي از جامعه فرار مى‏كردند.

من در ميان جمع و
در نهج البلاغه اشاره شده كه افرادي در ميان مردم‏اند، اما با مردم نيستند»!أَرْواحُهُمْ مُعَلَّقَةٌ بُالْمَلَإِ الْأَعْلى «؛ «لَوْ لَا الْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ «؛ اگر اجلهاى قطعى و معين نبود جانشان در كالبدشان قرار نمى‏گرفت. پيغمبر اكرم (صلي الله عليه و آله)موقع نمازشان مى‏فرمودند: أَرِحْني يا بلال؛ اي بلال راحتم كن. يعنى بقيه‌ي كارها، حركت قسرى و زورى است و راحتى‏ام در نماز است. حديث معروفى هم از حضرت نقل شده است كه، »حُبِّبَ إِلَيَّ مِنْ دُنْيَاكُمُ النِّسَاءُ وَ الطِّيبُ وَ جُعِلَ قُرَّةُ عَيْنِي فِي الصَّلَاةِ؛« در دنيا چيزهايى كه شما دوست داريد، اگر بخواهم بگويم كدام را دوست دارم، يكى عطر است و يكى زن؛ اما آن چيزى كه نور چشم من است، نماز است. مبالغه نيست كه بگوييم واقعاً پيامبر از اينكه با مردم معاشرت كند، حرف بزند و زندگى كند، خسته مى‏شد. اگر با انسان‌هايي خسته نمى‏شد، على و فاطمه‏ زهرا(سلام الله عليها) بود. براى اينكه آن‌ها او را از خدا غافل نمى‏كردند. آنها جلوه‏ى خدا بودند. اما از همه چيزِ زندگى دنيا خسته مى‏شد، و وقتى بهانه‏اى پيدا مى‏كرد و وقت نماز مي‌شد مي‌فرمود: ارِحْنى يا بَلال«.

يكى از همسران پيامبر مى‏گويد: من خودم را به خواب زدم، ببينم پيامبر كه برمي‌خيزد كجا مى‏رود و چه كار مى‏كند؟! ديدم وضو گرفت و مشغول نماز شد. بعد از نماز سر به سجده گذاشت و شروع به گريه كرد. آرام خودم را به سجده‏گاه پيامبر كشيدم. شنيدم مى‏گويد»: الّلهُمَّ وَ لا تَكِلْني إِلى نَفْسي طَرْفَةَ عَيْنٍ أَبَداً، الّلهُمَّ وَ لا تَرُدَّني في سُوءٍ اسْتَنْقَذْتَني مِنْهُ أَبَداً، ٱالّلهُمَّ لا تَنْزَعْ مِنّي صالِحَ ما أَعْطَيْتَني«؛ خدايا نعمت‏هاى خوبى را كه به من دادى، از من مگير. دوباره مرا به حالت‌هاي نامطلوبى بازمگردان كه از آن‌ها نجات دادى، و در هيچ حالى من را به خود وامگذار، و امورم را خودت متصرف باش. آيا پيامبر خيلى غمگين و غصه‌دار بود و از شدت ناراحتى اين‌ها را مى‏گفت؟

بالاترين لذت
بنده فكر مي‌كنم پيامبر(صلي الله عليه و آله) در همان حالى كه اشك مى‏ريخت، بهترين لذت‌ها را هم داشت. چه لذتى از اين بالاتر كه پيامبر با خداى خودش سخن مى‏گويد و درد دل مى‏كند و مى‏داند خدا از اين عبادت و حرف زدن او با محبوب خوشش مى‏آيد و از اين كه بنده‌اش به خودش اتكا ندارد و همه چيز را به او واگذار مى‏كند، راضي است. و پيامبر(صلي الله عليه و آله) از اين رضاي الهي خشنود مى‏شد. پس كاري مى‏كند كه خدا خوشحال شود، و او بپسندد. بالاخره كدام دوستدارى است كه دلش نخواهد نيمه شب، در خلوت، با محبوبش گفتگو و مؤانست داشته باشد؟! كيست كه نخواهد؟ مگر اين كه نداند محبت چيست!

پس مى‏شود انسان در همان حالى كه اشك مى‏ريزد، در همان حال هم لذت ببرد. يكى از بزرگان فرموده بودند: اگر بعضى از ملوك و سلاطين عالم مى‏دانستند كه نماز چه لذتى دارد، دست از سلطنت مى‏شستند. آنها دنبال اين‏اند كه وسايل عيش و نوشى فراهم كنند و لذت برند؛ مگر غير از اين است، كه لذت نماز و با محبوب واقعي بودن بيشتر از لذت‌هاي كوچك و فاني دنياست؟! خوش به حال آنهايى كه لذت نماز و عبادت را درك مى‏كنند. در اين مناجات هم حضرت سجاد(عليه السلام) از خدا همين را مى‏خواهد: خدايا! دلم مى‏خواهد هميشه عادتم اين باشد كه آسايش و راحتى را در پيشگاه تو جستجو كنم؛» دَأبُهُمُ الإِرْتِياحُ إلَيْكَ وَالحَنينُ«، و در عين حال،» دَهْرُهُمْ الزَّفْرَةُ وَالأنِينُ«، و از كسانى باشم كه روزگارشان با آه و ناله سپرى مى‏شود.

بعضى از اين دنياگرايان و دنياشناسان فكر مى‏كنند اولياء خدا كه گريه و آه و ناله مى‏كنند زندگى سختى دارند! مي‌گويند: بيچاره‏ها همه‏ زندگيشان با آه و ناله مى‏گذرد! شايد مناسب باشد كه به آنها بگويند: بيچاره شماييد كه نمى‏دانيد اين‌ها چه عالمى دارند. او در اين حالتش به همه‏ى لذت‌هاى سلاطين عالم مى‏خندد. شما كجاييد و به چه چيزى دل بسته‌ايد؟ اگر شما يك دوست صميمى داشته باشيد و چند وقت او را نديده باشيد؛ و از سفرى بيايد و وارد منزل شما شود، آيا شما مى‏گيريد و مى‏خوابيد؟! خواب چيست؟! خواب وقتش زياد است؛ انس با محبوب است كه وقتش مي‌گذرد»وَدُمُوعُهُمْ سائِلَةٌ مِنْ خَشْيَتِكَ»؛ چشمهايشان خواب را نمى‏بيند، در حالي كه در عين بيداري و لذت، اشك هم مانند سيل از چشمانشان جارى است.

شيفتگي و خشيت
»
وَقُلُوبُهُمْ مُتَعَلِّقَةٌ بِمَحَبَّتِكَ، وَأفْئِدَتُهُمْ مُنْخَلِعَةٌ مِنْ مَهابَتِكَ «باز اين دو تقريباً دو حالت متضاد است كه با هم جمع مى‏شود. «قلوب» و «أفئده» هر دو يك معنا دارد. از يك طرف دل‌هايشان وابسته به محبت تو، و ظرف دلشان پر از محبت توست، و از يك طرف مهابت، هيبت، ابهت و عظمتى كه از تو درك مى‏كنند، دلشان را از جا مى‏كَنَد و در عين حال هر دوى اين حالات برايشان لذت بخش است.

امام زين العابدين(عليه السلام) مجموع اين‌ها را به عنوان آثار و لوازم محبت از خداى متعال درخواست مى‏كند. نيكو است ما هم بگوييم: خدايا! اول اين‌ها را به ما هم بفهمان تا باور كنيم چنين چيزهايى هست. اينها خواستنى است، اگر بگويند يك دعاى مستجاب دارى، چه مى‏خواهم از خدا؟! اگر خانه ندارم مى‏گويم: يك خانه‏ى خوب. اگر وسيله‏اى احتياج دارم، مى‏گويم: خدايا يك ماشين خوب بده! اگر زن ندارم مى‏گويم: خدايا يك زن خوب. اگر بچه‌دار نشده‌ام، مى‏گويم: خدايا يك بچه‏ى خوب عنايت كن. اگر بگويند يك دعاى مستجاب دارى چه مى‏خواهى؟ اين هم شد دعا كه من دعا كنم كه خدايا مرا طورى قرار ده كه شبانه روز با آه و ناله براى تو بگذرانم؟! اين يعنى چه؟ فهم اين خودش نعمت بزرگى است. امام سجاد(عليه السلام) شوخى نمى‏كند و گزاف نگفته است. اين‏ها حقيقتى شگرف و عميق است. خدايا! در ابتدا توفيق فهمش را به ما عنايت بفرما، بعد هم همتى ده كه بعضى از مراتبش را بطلبيم و دنبال كنيم و ان‏شاءالله به آنها نائل شويم.

v\:* {behavior:url(#default#VML);} o\:* {behavior:url(#default#VML);} w\:* {behavior:url(#default#VML);} .shape {behavior:url(#default#VML);} Normal 0 false false false EN-US X-NONE FA /* Style Definitions */ table.MsoNormalTable {mso-style-name:”Table Normal”; mso-tstyle-rowband-size:0; mso-tstyle-colband-size:0; mso-style-noshow:yes; mso-style-priority:99; mso-style-qformat:yes; mso-style-parent:””; mso-padding-alt:0cm 5.4pt 0cm 5.4pt; mso-para-margin:0cm; mso-para-margin-bottom:.0001pt; mso-pagination:widow-orphan; font-size:11.0pt; font-family:”Calibri”,”sans-serif”; mso-ascii-font-family:Calibri; mso-ascii-theme-font:minor-latin; mso-fareast-font-family:”Times New Roman”; mso-fareast-theme-font:minor-fareast; mso-hansi-font-family:Calibri; mso-hansi-theme-font:minor-latin; mso-bidi-font-family:Arial; mso-bidi-theme-font:minor-bidi;}

پی نوشت


1 . ر.ك: بحارالأنوار، ج 5 ، ص 323، باب 17، «أن الملائكة يكتبون أعمال العباد ».

2. وسائل‏الشيعة، ج 12، ص 56، باب 32، «استحباب الابتداء بالسلام».

3. الكافي، ج 2، ص 176، «باب زيارة الإخوان».

4. وسائل‏الشيعة، ج 12، ص 262، باب «تحريم هجر المؤن بغير موجب».

5. نساء / 148.

6. شورى / 41.

7. بقره / 279.

8. الكافي، ج 5، ص 52، باب «من قتل دون مظلمته».

9. مائده / 8.

10. مومنون / 96.

11. رعد / 22.

12. فصلت / 34.

13. آل‏عمران / 134.


جستجو