تحلیل كلان انقلاب اسلامی در فرمایشات امام خامنه ای روحی فداه

تحلیل كلان انقلاب اسلامی در فرمایشات امام خامنه ای روحی فداه
من به شما جوانهاى عزيز كه فرزندان انقلابيد و فرزندان نظام اسلامى هستيد، اين را هم بگويم: دشمنىِ جبهه‌اى كه امروز در مقابل ايران اسلامى قرار گرفته و دشمنى ميكند، متمركز روى همين نقطه‌ى قدرتمند شدن ايران است؛ نميخواهند اين اتّفاق بيفتد. اين نگاه كلان را بايد در همه‌ى حوادث و قضايا – قضاياى سياسى، قضاياى اقتصادى، قضاياى گوناگون بين‌المللى و منطقه‌اى كه مربوط به كشورتان است – همواره در نظر داشته باشيد، فراموش نكنيد. يك جبهه‌ى سياسى پرقدرتى امروز در دنيا وجود دارد كه نميخواهد ايران اسلامى تبديل بشود به يك كشور قدرتمند، به يك ملّت قدرتمند؛ از اوّل انقلاب هم همين‌جور بود. من اين را براى شما نقل بكنم: در سال ۵۷ كه انقلاب اسلامى در ايران به‌وجود آمد و آن غوغاى عظيم را در دنيا به راه انداخت، يك عدّه از نخبگان درجه‌ى يك سياسى غرب – مثل كيسينجر، مثل هانتينگتون، مثل ژوزف ناى، اين چهره‌هاى برجسته‌ى نخبه‌ى سياسى آمريكا و اروپا – يك سلسله مقالاتى را در همان اوائل انقلاب، در طول يك مدّتى منتشر كردند؛ مضمون اين مقالات و اين نوشته‌ها هشدار به دستگاه سياسى غرب – به نظام سياسى غرب، دولتهاى غربى – بود؛ به آنها هشدار ميدادند، ميگفتند، اين انقلابى كه در ايران اتّفاق افتاده، به معناى تغيير يك هيئت حاكمه و جابه‌جايى هيئتهاى حاكمه فقط نيست، اين به معناى ظهور يك قدرت جديدى است در منطقه‌ى به قول آنها خاورميانه – كه بنده اين تعبير را به‌هيچ‌وجه دوست ندارم – و به قول ما در منطقه‌ى غرب آسيا؛ يك قدرت جديدى دارد ظهور ميكند كه ممكن است از لحاظ تكنولوژى و علم به پاى قدرتهاى غربى نرسد، امّا از لحاظ نفوذ سياسى و قدرت تصرّف در فضاى پيرامونى خود، از قدرتهاى غربى يا بالاتر است يا هم‌وزن آنها است و براى آنها چالش ايجاد خواهد كرد. اين را آنها آن روز هشدار دادند، اعلام خطر كردند. اين به معناى اين است [كه‌] از نظر آنها بُروز و ظهور يك چنين قدرتى به معناى اين بود كه بساط نفوذ غرب در اين منطقه‌ى حسّاس و ثروتمند و بسيار مهمّ استراتژيكى، اين نقطه‌ى وصل سه قارّه به يكديگر و مركز نفت و مركز ثروت و مركز كانى‌هاى مهمّ مورد نياز بشر، كه غرب اصرار داشته است هميشه بر اينجا تسلّط داشته باشد – تسلّط سياسى، تسلّط اقتصادى و طبعاً تسلّط فرهنگى – از دست غرب خارج خواهد شد يا لااقل تسلّطشان دچار تزلزل خواهد شد؛ اين را آن روز حدس زدند و البتّه درست فهميدند. امروز بعد از گذشت بيش از سه دهه، بتدريج آن كابوسى كه آنها ميديدند، به واقعيّت تبديل شده، يعنى يك قدرت بزرگِ ملّىِ منطقه‌اى سربرآورده كه فشارهاى گوناگون اقتصادى و امنيّتى و سياسى و روانى و تبليغاتى نتوانسته او را از پا بيندازد؛ و بعكس، او توانسته روى ملّتهاى منطقه اثر بگذارد، توانسته فرهنگ عمومى اسلامى را تثبيت كند، منتشر كند، ملّتهاى منطقه را با هويّت كند، احساس هويّت كنند.۱۳۹۲/۰۷/۱۷
بیانات در دیدار شركت‌كنندگان در هفتمین همایش ملی نخبگان جوان
تغییر هندسه دنیا
اينكه ما بياييم چالش انقلاب را فرو بكاهيم به چالشهاى سياسى و خطّى و جناحى و مقابله‌ى زيد و عمرو با يكديگر، اين سهل‌نگرى است، مسامحه است، سهل‌انگارى است؛ چالش انقلاب اينها نيست. اينكه يك خطّ سياسى، يك جريان سياسى با يك جريان سياسى ديگر دعوا دارند، يا زيدى با عمرواى اختلاف دارد، اينها چالش انقلاب نيست؛ چالش اساسى انقلاب عبارت است از اينكه انقلاب يك نظم جديدى را براى بشريّت ارائه كرده. نميگوييم انقلاب از اول با مخاطب قرار دادن كلّ بشر آمد؛ نه، انقلاب اسلامىِ «ايران» بود، متوجّه مسائل ايران بود، متوجّه ايجاد تغييرات بنيادى در ايران بود؛ امّا زبان اين انقلاب و پيام اين انقلاب پيامى بود و زبانى بود كه نميتواند و نميتوانست – به طبع حال – در مرزهاى ايران منحصر بماند؛ يك مفهوم جهانى، يك حقيقت جهانى، يك حقيقت بشرى به وسيله‌ى انقلاب پيام داده شد كه هر كسى در دنيا آن را بشنود احساس ميكند كه به اين پيام دلبسته است. آن پيام چيست؟ اگر بخواهيم آن پيام را در شكل اجتماعى و انسانى آن در يك جمله بيان بكنيم: مقابله‌ى با نظام سلطه است؛ اين پيام انقلاب است. نظام سلطه، نظام تقسيم دنيا به ظالم و به مظلوم است؛ منطق انقلاب كه منطق اسلام است، «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» است؛ نبايد ظلم كنيد و نبايد بگذاريد به شما ظلم بشود.۱۳۹۲/۰۶/۲۶
بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
نظام سلطه جنگ را، فقر را، فساد را گسترش ميدهد، با همان سازوكار مشخّص تقسيم دنيا به ظالم و مظلوم. اسلام – يعنى انقلاب اسلامى كه برگرفته‌ى از همان مفاهيم اسلامى است – مى‌آيد ميگويد: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون، يعنى همه‌ى اين عوامل را نفى ميكند؛ چالش اصلى اينجا است؛ دعواى اصلى اينجا است؛ دعواى با انقلاب اينها است؛ بقيّه‌ى حرفها بهانه است. تحريم، جنگ داخلى، ايجاد كودتا، بقيّه‌ى چيزهايى كه در اين سالها [بوده‌]، مسئله‌ى انرژى هسته‌اى، همه را در اين چهارچوب بايد نگاه كرد، بايد ديد: يك انقلابى مى‌آيد برخلاف تصور همه‌ى دنيا پيروز ميشود، دولت تشكيل ميدهد و آن دولت ماندگار ميشود و ميماند – برخلاف تصور همه‌ى دنيا كه خيال ميكردند جمهورى اسلامى ظرف شش ماه، يك سال، دو سال، بعد يك خرده تخفيف دادند، ظرف سه چهار سال، بايد از بين ميرفت – روزبه‌روز قوى‌تر شد، روزبه‌روز «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِى السَّماء. تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذنِ رَبِّها» شد، تبديل شد به يك قدرت منطقه‌اى، تبديل شد به يك كشور اثرگذار در مسائل كلان جهانى؛ با اين مخالفند، با اين دشمنند.
بحث سلاح هسته‌اى را مطرح ميكنند. خب، ما سلاح هسته‌اى را نه به‌خاطر زيد و عمرو، نه به خاطر آمريكا و غير آمريكا، به‌خاطر عقيده‌مان قبول نداريم؛ هيچ كس نبايد داشته باشد. وقتى ما ميگوييم شما نداشته باش، معنايش اين است كه خودمان هم قاطعاً ميگوييم نبايد داشته باشيم و نخواهيم داشت؛ امّا مسئله‌ى آنها مسئله‌ى ديگرى است؛ آنها حرفى ندارند كه برخى از كشورها هم فرضاً به‌وجود بيايند [كه‌] انحصار آنها را به هم بزنند، البتّه نميخواهند انحصارشان به هم بخورد، امّا قيامتى هم بر پا نميكنند؛ در مورد ايران اسلامى و جمهورى اسلامى قيامت بپا ميكنند؛ چرا؟ چون داشتن يك چنين توانى، يك چنين قدرتى، پشتوانه‌ى اين نظامِ «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» است؛ چالش اصلى اينجا است؛ اين را بايد شناخت، اين را بايد ديد، در اين چهارچوب بايستى رويكردهاى آمريكا و غرب و فلان كشور وابسته‌ى به اينها و فلان جريان وابسته و دلبسته‌ى به اينها را تفسير و تحليل كرد؛ انقلاب اسلامى اين است.۱۳۹۲/۰۶/۲۶
بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى

مقابله با نظام سلطه؛ چالش اساسی انقلاب
اينكه ما بياييم چالش انقلاب را فرو بكاهيم به چالشهاى سياسى و خطّى و جناحى و مقابله‌ى زيد و عمرو با يكديگر، اين سهل‌نگرى است، مسامحه است، سهل‌انگارى است؛ چالش انقلاب اينها نيست. اينكه يك خطّ سياسى، يك جريان سياسى با يك جريان سياسى ديگر دعوا دارند، يا زيدى با عمرواى اختلاف دارد، اينها چالش انقلاب نيست؛ چالش اساسى انقلاب عبارت است از اينكه انقلاب يك نظم جديدى را براى بشريّت ارائه كرده. نميگوييم انقلاب از اول با مخاطب قرار دادن كلّ بشر آمد؛ نه، انقلاب اسلامىِ «ايران» بود، متوجّه مسائل ايران بود، متوجّه ايجاد تغييرات بنيادى در ايران بود؛ امّا زبان اين انقلاب و پيام اين انقلاب پيامى بود و زبانى بود كه نميتواند و نميتوانست – به طبع حال – در مرزهاى ايران منحصر بماند؛ يك مفهوم جهانى، يك حقيقت جهانى، يك حقيقت بشرى به وسيله‌ى انقلاب پيام داده شد كه هر كسى در دنيا آن را بشنود احساس ميكند كه به اين پيام دلبسته است. آن پيام چيست؟ اگر بخواهيم آن پيام را در شكل اجتماعى و انسانى آن در يك جمله بيان بكنيم: مقابله‌ى با نظام سلطه است؛ اين پيام انقلاب است. نظام سلطه، نظام تقسيم دنيا به ظالم و به مظلوم است؛ منطق انقلاب كه منطق اسلام است، «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون»(۱) است؛ نبايد ظلم كنيد و نبايد بگذاريد به شما ظلم بشود. كيست در همه‌ى صفحه‌ى بشرى و عرصه‌ى وجود انسان كه از اين پيام خرسند نباشد، به اين پيام دلبسته نشود؟ نه ظلم كن، نه ظلم بشو. اين درست نقطه‌ى مقابل نظم حاكم بر جهان است از بعد از پيدا شدن تمدّن جديد صنعتى و شيوع ابزارهاى صنعتى و به تبع آن، شيوع فرهنگ سلطه در عالم. هر دستگاهى در دنيا كه وابسته‌ى به نظام سلطه باشد، با اين پيام مخالف است. آن كسانى كه خودشان سلطه‌گرند – يعنى دولتهاى جبّار، شبكه‌هاى اقتصادى مكنده‌ى ثروتهاى ملّى، ثروتهاى ملّتها – با اين پيام مخالفند، چون ظلم ميكنند. دولتهاى زيردست و فرودستى كه بر ملّتهاى فقير يا ثروتمند حكومت ميكنند و تابع آن نظام سلطه‌ى جهانى هستند، خودشان اقتدارى ندارند، سلطه‌اى ندارند، امّا تابع آنها هستند، دنبال آنها راه مى‌افتند، مخالف اين پيامند. فلان دولتى كه سياستهاى نظام سلطه را، سياستهاى فرضاً آمريكا را يا يك روزى سياستهاى انگليس را موبه‌مو در كشور خود اجرا ميكند، اين با پيام «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» به طور طبيعى مخالف است؛ كمپانى‌هاى بين‌المللى و چند ملّيّتى و تك ملّيّتى و جمع كنندگان ثروتهاى عمومى [با اين‌] مخالفند؛ آن سياستهايى كه در دنيا سه عنصرِ جنگ و فقر و فساد را گسترش ميدهند، با اين مخالفند. جنگهاى دنيا در اين برهه‌ى اخير، در اين دو سه قرن اخير، غالباً تحت تأثير نفوذ نظام سلطه بوده؛ يا خودشان با كسى جنگ داشتند يا دو گروه را به جنگ هم انداختند براى اينكه سود ببرند. فقر هم كار آنها است، بسيارى از اين كشورهاى فقيرى كه مردم آن در فقر زندگى ميكنند و از منابع طبيعى خودشان نميتوانند بهره‌بردارى كنند، گناه فقر آنها به گردن اينها است. اينها خيلى از كشورها را بر اثر سلطه‌ى سياسى، از موجودى دانش خودشان هم تهى كردند. اين كتاب جواهر لعل نهرو – نگاهى به تاريخ جهان – را بخوانيد؛ در بخشى كه دخالت و نفوذ انگليسها در هند را بيان ميكند، تصوير ميكند، تشريح ميكند – او آدمى است هم امين، هم مطّلع – ميگويد صنعتى كه در هند بود، علمى كه در هند بود، از اروپا و انگليس و غرب كمتر نبود و بيشتر بود. انگليسها وقتى وارد هند شدند، يكى از برنامه‌هايشان اين بود كه جلو گسترش صنعت بومى را بگيرند. خب، بعد كار هند به آنجا ميرسد كه ده‌ها ميليون آن وقتها، صدها ميليون در دوره‌هاى بعد، فقير و گدا و خيابانْ‌خواب و گرسنه‌ى به معناى واقعى داشته باشد؛ آفريقا همين‌جور است؛ بسيارى از كشورهاى آمريكاى لاتين همين‌جورند. پس نظام سلطه علاوه بر اينكه جنگ‌افروز است، فقرآفرين است. اين ثروتهاى عظيمى كه شما مى‌بينيد در قلّه‌هاى ثروت – اين ثروتمندان درجه يك دنيا – جمع شده، همان «ما رَأيتُ نِعمَةً مَوفورَة، اِلّا وَ فى جانِبِها حَقٌّ مُضَيَّع» است. وقتى نفت يك كشور را غارت ميكنند، محصول كشاورزى يك كشور را غارت ميكنند، چاى يك كشور را غارت ميكنند، تجارت يك كشور را در دست خودشان ميگيرند كه مردم خود آن كشور از آن محروم بمانند، توليد را، صنعت را و بقيّه‌ى شئون پيشرفت ملّى را از يك ملّت سلب ميكنند، خب ملّت فقير ميشود. پس، هم جنگ كار آنها است، هم فقر كار آنها است، هم فساد كار آنها است. گسترش فساد در دنيا و برافروختن آتش ميل جنسى – كه يك امر طبيعى است و قابل برافروخته شدن و شعله‌ور شدن در همه‌ى انسانها – كار آنها است؛ كه هر كدام از اينها داستان جداگانه و مفصّلى است.
خب، نظام سلطه جنگ را، فقر را، فساد را گسترش ميدهد، با همان سازوكار مشخّص تقسيم دنيا به ظالم و مظلوم. اسلام – يعنى انقلاب اسلامى كه برگرفته‌ى از همان مفاهيم اسلامى است – مى‌آيد ميگويد: لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون، يعنى همه‌ى اين عوامل را نفى ميكند؛ چالش اصلى اينجا است؛ دعواى اصلى اينجا است؛ دعواى با انقلاب اينها است؛ بقيّه‌ى حرفها بهانه است. تحريم، جنگ داخلى، ايجاد كودتا، بقيّه‌ى چيزهايى كه در اين سالها [بوده‌]، مسئله‌ى انرژى هسته‌اى، همه را در اين چهارچوب بايد نگاه كرد، بايد ديد: يك انقلابى مى‌آيد برخلاف تصور همه‌ى دنيا پيروز ميشود، دولت تشكيل ميدهد و آن دولت ماندگار ميشود و ميماند – برخلاف تصور همه‌ى دنيا كه خيال ميكردند جمهورى اسلامى ظرف شش ماه، يك سال، دو سال، بعد يك خرده تخفيف دادند، ظرف سه چهار سال، بايد از بين ميرفت – روزبه‌روز قوى‌تر شد، روزبه‌روز «اَصلُها ثابِتٌ وَ فَرعُها فِى السَّماء. تُؤتى اُكُلَها كُلَّ حينٍ بِاِذنِ رَبِّها»(۲) شد، تبديل شد به يك قدرت منطقه‌اى، تبديل شد به يك كشور اثرگذار در مسائل كلان جهانى؛ با اين مخالفند، با اين دشمنند.
بحث سلاح هسته‌اى را مطرح ميكنند. خب، ما سلاح هسته‌اى را نه به‌خاطر زيد و عمرو، نه به خاطر آمريكا و غير آمريكا، به‌خاطر عقيده‌مان قبول نداريم؛ هيچ كس نبايد داشته باشد. وقتى ما ميگوييم شما نداشته باش، معنايش اين است كه خودمان هم قاطعاً ميگوييم نبايد داشته باشيم و نخواهيم داشت؛ امّا مسئله‌ى آنها مسئله‌ى ديگرى است؛ آنها حرفى ندارند كه برخى از كشورها هم فرضاً به‌وجود بيايند [كه‌] انحصار آنها را به هم بزنند، البتّه نميخواهند انحصارشان به هم بخورد، امّا قيامتى هم بر پا نميكنند؛ در مورد ايران اسلامى و جمهورى اسلامى قيامت بپا ميكنند؛ چرا؟ چون داشتن يك چنين توانى، يك چنين قدرتى، پشتوانه‌ى اين نظامِ «لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون» است؛ چالش اصلى اينجا است؛ اين را بايد شناخت، اين را بايد ديد، در اين چهارچوب بايستى رويكردهاى آمريكا و غرب و فلان كشور وابسته‌ى به اينها و فلان جريان وابسته و دلبسته‌ى به اينها را تفسير و تحليل كرد؛ انقلاب اسلامى اين است.
هيچ كس در چشم اين دشمنان منفورتر از چهره‌ى درخشان و آفتاب فروزان امام بزرگوار ما نبود؛ برايش احترام قائل بودند، امّا از ته دل دشمنش بودند؛ به‌خاطر اينكه ايستاده بود، به‌خاطر اينكه امام با دو خصوصيّت بى‌نظير «بصيرت كامل» و «قاطعيّت تمام» – هم خوب ميديد و درست ميفهميد، هم قاطع مى‌ايستاد – سدّى بود در مقابل پيشرفت اينها و در مقابل ناخن زدن و نيش زدن و ضربه زدن اينها؛ لذا با او دشمن بودند. البتّه عرض كرديم برايش احترام هم قائل بودند، ميفهميدند عظمت او را، امّا هرچه عظيم‌تر، از چشم آنها مبغوض‌تر؛ امروز هم همين‌جور است؛ هر كسى كه در پايبندى به اين ارزش اصولى و اصلى، يعنى ارزشى كه هويّت سياسى انقلاب را معيّن ميكند – لا تَظلِمونَ وَ لا تُظلَمون – پايبندتر باشد و بفهمد كه فهرست مشكلات توليدشده و ايجادشده‌ى دشمنان عليه نظام اسلامى در اين چهارچوب ميگنجد – هركسى با يك چنين بينشى و با ايستادگى در اين راه باشد – همان‌قدر براى آنها مبغوض است. البتّه عالَم ديپلماسى، عالَم لبخند زدن است؛ لبخند هم ميزنند، مذاكره هم ميكنند، درخواست مذاكره هم ميكنند، خودشان هم ميگويند. به يكى از اين سياستمداران غربى چند روز پيش از اين گفته بودند شما كه ميخواهيد مذاكره بكنيد با ايران، خب دشمن است ايران؛ گفته بود خب، آدم با دشمن مذاكره ميكند ديگر! يعنى اقرار به دشمنى با ايران؛ صريح ميگويند. علت دشمنى اشخاص نيستند، علت دشمنى اين حقيقت و اين هويّت است. همه‌ى آنچه كه ميگويند در اين چهارچوب بايد تفسير و تحليل بشود، در اين چهارچوب بايد فهميده بشود.۱۳۹۲/۰۶/۲۶
بيانات در ديدار فرماندهان سپاه پاسداران انقلاب اسلامى
نظام سلطه, هویت انقلاب اسلامی, بصیرت, امام خمينى(رضوان‌الله‌تعالى‌عليه), شجره‌ طیبه‌ انقلاب‌ اسلامی, قرآن
________________________________________
۱ ) سوره مبارکه البقرة آیه ۲۷۹
فَإِن لَم تَفعَلوا فَأذَنوا بِحَربٍ مِنَ اللَّهِ وَرَسولِهِ ۖ وَإِن تُبتُم فَلَكُم رُءوسُ أَموالِكُم لا تَظلِمونَ وَلا تُظلَمونَ
ترجمه:
اگر (چنین) نمی‌کنید، بدانید خدا و رسولش، با شما پیکار خواهند کرد! و اگر توبه کنید، سرمایه‌های شما، از آنِ شماست [= اصل سرمایه، بدون سود]؛ نه ستم می‌کنید، و نه بر شما ستم وارد می‌شود.
۲ ) سوره مبارکه ابراهيم آیه ۲۴
أَلَم تَرَ كَيفَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا كَلِمَةً طَيِّبَةً كَشَجَرَةٍ طَيِّبَةٍ أَصلُها ثابِتٌ وَفَرعُها فِي السَّماءِ
ترجمه:
آیا ندیدی چگونه خداوند «کلمه طیبه» (و گفتار پاکیزه) را به درخت پاکیزه‌ای تشبیه کرده که ریشه آن (در زمین) ثابت، و شاخه آن در آسمان است؟!
۲ ) سوره مبارکه ابراهيم آیه ۲۵
تُؤتي أُكُلَها كُلَّ حينٍ بِإِذنِ رَبِّها ۗ وَيَضرِبُ اللَّهُ الأَمثالَ لِلنّاسِ لَعَلَّهُم يَتَذَكَّرونَ
ترجمه:
هر زمان میوه خود را به اذن پروردگارش می‌دهد. و خداوند برای مردم مثلها می‌زند، شاید متذکّر شوند (و پند گیرند)!
لینک ثابت
۱۳۹۲
تحلیل كلان انقلاب اسلامی
دولت و مسئولان و سیاسیون و دیپلماتها و آحاد مردم، باید دارای نگاه جامع و صحیحی باشند زیرا در غیر این صورت، واقعیات را نخواهیم دید و علاوه بر آنكه سرمان كلاه خواهد رفت، ضربه هم خواهیم خورد.۱۳۹۲/۰۶/۱۸
دیدار ائمه‌ی جمعه‌ی سراسر كشور با رهبر انقلاب
ما در سطوح مختلف تصميم‌گيرى و تصميم‌سازىِ نظام، وظيفه داريم به مسائل گوناگون كشور با نگاه كلان و جامع نگاه كنيم. پيدا است كه حوادث گوناگون كه خارج از اختيار ما است – چه در سطح منطقه، چه در سطح جهان و چه حتّى در سطح كشور – اتّفاق مى‌افتد. نظام اسلامى و مسئولان و ستونهاى نگه‌دارنده‌ى اين نظام در كنار آحاد مردم وظائفى دارند، نميتوان اين وظائف را در نسبتِ با حوادث تعريف كرد؛ يعنى حادثه‌اى اتّفاق مى‌افتد، ما به صورت انفعالى در مقابل اين حادثه يك حركتى بكنيم، يك موضعى بگيريم، يك اقدامى بكنيم، اين نميشود؛ اين به معناى كشانده شدن نظام جمهورى اسلامى به اين‌سو و آن‌سو است. لازم است نگاه جامع و نگاه كلان به مسائل – كه خب بحمداللَّه در كشور اين نگاه كلان و جامع حاكم هم بوده؛ اين‌جور نبوده است كه مسئولان از اوّل انقلاب تا امروز غفلت از اين كرده باشند – همچنان حفظ بشود و با اين نگاهِ جامع در مقابل حوادث موضع بگيريم، حادثه را بشناسيم.
نظام جمهورى اسلامى در ميان تندبادِ حوادث گوناگون شكل گرفت؛ اين حرفِ بارهاتكرارشده است، لكن نبايد از ياد ببريم نظامى كه شعارش عبارت است از تحقّق دين خدا در زندگى مردم و در جامعه‌ى مردمى و كشور، شعارش قالب‌گيرى زندگى اجتماعى ما است با شريعت الهى و دين الهى و ضوابط و ارزشهاى الهى، يك چنين نظامى در دنيايى كه دو سه قرن با سرعت به سمت مادّى‌گرى پيش رفته و شكل گرفته، چيزى شبيه معجزه بود و اين معجزه اتّفاق افتاد.
از اوّل تشكيل نظام اسلامى هم معارضه‌ها با “تكيه‌ى بر اسلام” شروع شد؛ نگوييم كه استقلال كشور يا سياست مبارزه‌ى با نظام استكبار موجب دشمنى‌هاى آنها بود – كه اين حقيقتى است، همين است – منتها مبارزه‌ى با استكبار از دل اسلام جوشيد، مردم‌سالارىِ ما از دل اسلام جوشيد. بارها عرض شده است كه اين‌جور نيست كه وقتى ما ميگوييم مردم‌سالارى دينى، اين به معناى يك تركيب انضمامى بين مردم‌سالارى با يك مفهومى است و دين با يك مفهوم ديگرى؛ اين نيست. مردم‌سالارى ما از دين سرچشمه گرفته است، اسلام اين راه را به ما نشان داده است، با هدايت اسلام است كه ما به نظام جمهورى اسلامى رسيديم؛ بعد از اين هم به توفيق الهى همين‌جور خواهد بود. اين دشمنى‌ها متمركز و متوجّه به اسلام است؛ اگر چنانچه اسلام را از اين نظام گرفتند و حذف كردند، آنچه ناشى از اسلام هم هست، به‌طور طبيعى حذف خواهد شد يا تضعيف خواهد شد يا كم‌رنگ خواهد شد؛ با اين نگاه بايد مسائل را تحليل كرد. صف‌بندى‌هايى وجود دارد در دنيا و در بسيارى از اين صف‌بندى‌ها ما يك طرف قضيّه هستيم؛ بايد ببينيم طرف مقابل ما كيست؟ چيست؟ چرا دشمنى ميكند؟ ما چرا در مقابل او مقاومت ميكنيم؟ اينها را با يك نگاه كلان بايد ديد. فرمود: اَفَمَن يَمشى مُكِبّاً عَلى‌ وَجهِهِ اَهدى‌ اَمَّن يَمشى سَوِيّاً عَلى‌ صِراطٍ مُستَقيم؛ معناى «سَوِيّاً عَلى صِراطٍ مُستَقيم» همين است كه با چشم باز، با بصيرت، با بينش، با ملاحظه‌ى همه‌ى جوانب، ببينيم كه هدف چيست و راه [رسيدن‌] به اين هدف چيست و واقعيّاتى كه در سر راه ما وجود دارد، اينها چيست؟ با توجّه به اينها تصميم‌گيرى كنيم و حركت بكنيم.۱۳۹۲/۰۶/۱۴
بیانات در دیدار رئیس و اعضای مجلس خبرگان رهبری
در نگاه بلندمدت نسبت به اهداف، دشمن و مسیر حركت، شناخت درستی وجود دارد و بر همین اساس، سختی‌ها و فراز و نشیب‌ها قابل پیش‌بینی است …
اگر در دوران مبارزه، چنین نگاه بلندمدتی وجود نداشت، قطعاً مبارزه به شكست منتهی می‌شد، اما امام بزرگوار [رضوان‌الله‌علیه] با ایمان و استقامت و استحكام روحی و امید به آینده، ایستاد و سرانجام مبارزه با همه‌ی سختی‌های خود به پیروزی رسید …
در این شرایط باید از نگاه‌های كوتاه‌مدت و مقطعی دوری و با ایمان به اسلام و تكیه به مردم و روحیه‌ی امیدوارانه، استمرار حركت رو به جلو را تضمین كرد.۱۳۹۱/۱۲/۱۷
دیدار اعضای مجلس خبرگان با رهبر انقلاب
تحريم اقتصادی, تحلیل كلان انقلاب اسلامی, مسئله هسته‌ای ایران
بهانه‌ی تحریم‌ها به‌ظاهر موضوع هسته‌ای است، اما علت اصلی آن یك هدف بلندمدتی است كه غربی‌ها به دنبال آن هستند.۱۳۹۱/۱۲/۱۷
دیدار اعضای مجلس خبرگان با رهبر انقلاب
تحريم اقتصادی, تحلیل كلان انقلاب اسلامی, مسئله هسته‌ای ایران
ما بايد خودمان را يك بازشناسى بكنيم، ببينيم ما در چه وضعى هستيم. شرائط مهمى بر دنيا حاكم است كه اينها ميتواند فرصتهاى بزرگى را در پيش روى ما قرار بدهد. اين فرصتها را اگر نبينيم، اگر نشناسيم، اگر از آن درست استفاده نكنيم، اگر بهنگام به سراغ اين فرصتها نرويم، ضرر خواهيم كرد. گاهى هم هست كه از دست دادن يك فرصت، خودش ميشود يك تهديد، خودش موجب عقب‌ماندگى است. لذا بد نيست كه از اين جهت يك نگاه جمعى و كلى و عمومى به مسائل كشور بكنيم. البته در اين نگاه كلى بايستى واقع‌بينانه نگاه كنيم؛ خودمان را نبايستى دچار خطا كنيم؛ يكسونگرى نكنيم. ما نقاط مثبتى داريم، نقاط منفى‌اى هم داريم؛ هر دو را ببينيم. گاهى فقط نگاه منفى غلبه داده ميشود. امروز متأسفانه انسان مشاهده ميكند كه در بين برخى مسئولين و نخبگان سياسى و غيره كأنه مد شده است كه نگاه، نگاه بدبينانه باشد؛ نگاه منفى باشد؛ نقاط مثبت را نبينند؛ روى نقاط منفى تكيه كنند. در رسانه‌ها و غيررسانه‌ها مرتباً منفى‌بافى ميشود. تا انسان ميگويد هم چرا، ميگويند آقا شما نميگذاريد ما واقعيات را بگوئيم. ميگوئيد سياه‌نمائى است، ميگوئيد فلان است؛ ما ميخواهيم حقايق را بگوئيم. نه، اين يكسونگرى است. خب، اگر فرض بفرمائيد يك واحد توليدى دچار يك اشكالى ميشود و شما ميخواهيد به عنوان يك نگاه واقع‌بينانه آن را بيان كنيد، بسيار خوب، در كنارش مثلاً دو تا واحد توليدى هم ايجاد شده. اگر اين نقطه‌ى مثبت را بيان كنيم، يك جور مسائل كشور را ميفهميم؛ اگر اين نقطه‌ى مثبت را بيان نكنيم، مسائل كشور را جور ديگرى خواهيم فهميد. اگر فقط نقاط منفى را مشاهده كنيم – كه البته نقاط منفى وجود دارد – اين طبعاً واقع‌بينى نيست؛ اين برآورد درستى از اوضاع كشور به ما نخواهد داد؛ منجر به نااميدى ميشود؛ ضرر اجتماعى‌اش هم اين است.
بنده روزها ده بيست تا روزنامه را معمولاً همين طور يك مرورى ميكنم. بعضى از روزنامه‌ها هر روزى چهار تا، پنج تا تيتر دارند كه هر كدام از اين تيترها كافى است دل يك آدم ضعيف را بلرزاند؛ منفى، منفى، منفى، منفى! اين كار را دوست ميدارند. حالا اغراض سياسى است، اغراض جذب مشترى است؛ هرچه هست، نميدانيم؛ كسانى را متهم نميكنيم؛ اما اين واقعيت است، اين غلط است. غلبه دادن نگاه منفى، خلاف واقع‌بينى است؛ موجب نااميدى است.
نقطه‌ى مقابلش هم همين جور است. يعنى غلبه دادن نگاه مثبت، بدون ديدن نقطه‌ى منفى، اين هم گمراه كننده است؛ موجب يك رضايتى در انسان ميشود كه احياناً اين رضايت، رضايت كاذب است؛ اين هم درست نيست. نقاط منفى را هم بايد در كنار نقاط مثبت ديد. اين كار را كشور و نظام توانسته انجام بدهد، اين كار را نتوانسته انجام بدهد؛ اين دو تا را در كنار هم ببينيم. بنابراين اگر بخواهيم اوضاع كشور را درست به دست بياوريم، بايد نقاط منفى و نقاط مثبت را در كنار هم مشاهده كنيم.
خب، اين بحث طولانى‌اى لازم دارد. من خواهشم اين است كه مسئولان، نخبگان، دانشگاهيان و حوزويان بنشينند روى اين بحث كار كنند. من امروز يك سررشته‌ى مختصرى را مطرح ميكنم، اما اين كارِ طولانى‌اى لازم دارد. بنشينند يك فهرستى از نقاط مثبت، يك فهرستى از نقاط منفى تهيه كنند. اين نقاط مثبت ظرفيتها را به ما نشان خواهد داد كه ما چه ظرفيتها و چه امكاناتى در كشور داريم. آن ستون نقاط منفى اولويتها را به ما نشان خواهد داد كه چه كارهائى را بايد بكنيم. وقتى كه اين دو تا را در كنار هم گذاشتيم، اين ميتواند راه ما را روشن كند؛ بفهميم چه كار كنيم.۱۳۹۰/۰۵/۱۶
بيانات در ديدار مسئولان نظام جمهورى اسلامى ايران
يكى از چيزهاى ديگرى كه باز در اين جهتگيرى‌ها لازم است، برنامه‌هاى پنج‌ساله است؛ كه حالا اين برنامه‌ى پنجم در دست ملاحظه و بررسى مجلس است و اميدواريم كه همكارى واقعى بين دولت و مجلس انجام بگيرد. اگر چنانچه فرض كنيم كه دولت يك چيزى را تهيه كرده و بر همان اساس هم پافشارى دارد، مجلس هم تغييرات اساسى‌اى روى اين بدهد، انسجام برنامه به هم ميخورد. يا اگر فرض كنيم كه تغييراتى در برنامه‌ى پنجم صورت بگيرد كه اين تغييرات ناشى از نگاه يكپارچه و نگاه كلان به كشور نباشد، بلكه ناشى از نگاه به يك بخش يا نگاه به يك منطقه باشد، باز هم انسجام برنامه به هم ميخورد. انسان وقتى بخشى يا منطقه‌اى نگاه كند، يك چيزهائى به نظر او بزرگ و درشت مينمايد. واقعاً هم همين جور است، نياز هم واقعى است؛ اما وقتى كه انسان با نظر مجموعى نگاه ميكند، همان نيازى كه در جاى خود درشت هم هست، مى‌بينيم رنگ ميبازد و كوچك ميشود؛ چون در مقايسه‌ى با بقيه‌ى كارهائى كه بايد انجام بگيرد و امكانات محدودى كه هست، طبعاً اين نياز نميتواند اولويت داشته باشد. بايد اينجورى به برنامه نگاه كرد. نبايد نگاه بخشى يا نگاه موضعى و محلى و منطقه‌اى بر برنامه حاكم باشد.۱۳۸۹/۰۶/۰۸
بيانات در ديدار رئيس جمهور و اعضاى هيئت دولت‌
جهت‏ گيرى‏ هاى برنامه ‏اى و كارى دولت را با شاخص سند چشم‏ انداز بسنجيد. اين سند چشم‏ انداز چيز مهمى است؛ اين را دست‏ كم نبايد گرفت. شايد بتوان گفت كه بعد از قانون اساسى، ما هيچ سندى را در كشور به اين اهميت نداريم. يك نگاه كلان و بلندمدت است. سند چشم‏ انداز مهم است. نگاه كنيد ببينيد الآن چهار سال از سند چشم ‏انداز گذشته، يعنى ما شانزده سال به پايان اين چشم‏ انداز داريم. چقدر پيش رفته ‏ايم؟ يك ادعا اين است كه از چهار سال بيشتر پيش رفته ‏ايم؛ يك ادعا اين است كه نه، كمتر پيش رفته‏ ايم؛ نصف اين چهار سال پيش رفته‏ ايم. اين‏ها بايد درست سنجيده بشود؛ درست بايد ملاحظه بشود. در اين‏ سند چشم‏ انداز، آينده ‏اى در نظر گرفته شده كه براى ملت ايران اين آينده لازم و شايسته است. اگر به آن آينده نرسيم، عقب مى ‏مانيم. آن وقت بايد هم بدانيم كه همين طور كه ما داريم به سمت آن هدف حركت مى ‏كنيم، اطراف ما هم همه ثوابت نيستند؛ آن‏ها هم دارند حركت مى ‏كنند. بايد سرعت را تنظيم كنيم، زمان‏بندى هاى برنامه ‏ها را تنظيم كنيم؛ جورى اين سرعت را تنظيم كنيم كه بتوانيم واقعاً به هدف چشم‏ انداز برسيم. يعنى اين دولت در سهم خود كار درست خودش را انجام داده باشد.۱۳۸۸/۰۶/۱۸
بيانات در ديدار اعضاى هيئت دولت
ما اين انقلاب و اين نظام عظيم را محصول مجاهدت يك ملت بزرگ و فداكارى‌هاى عظيم جوانانى مى‌دانيم كه چه در دوره‌ى انقلاب، چه در دوره‌ى دفاع مقدس، چه بعد از آن تا امروز فداكارى كردند؛ مثل خود شماها، كه در صحنه‌هاى مختلف حضور داريد و گاهى كارهاى بزرگى انجام مى‌گيرد. نمى‌توانيم تداوم اين نظام را و حركت كلى اين نظام را در سطحى كه تصميم‌گيرى كلان رهبرى در او لازم است، به حدس و گمان و اين چيزها مبتنى كنيم. اين را شما بدانيد، هيچ‌گونه اغماضى از جرم و جنايت وجود نخواهد داشت؛ منتها ما- يا من يا شما، فرق نمى‌كند؛ چه شما كه دانشجو هستيد و زبانتان باز است و راحت حرف مى‌زنيد، چه من كه يك مجموعه‌اى از تجربه و سالهاى متمادى كاركرد در ميدان را با خودم همراه دارم؛ در اين جهت باهم فرقى نداريم- نمى‌توانيم حكم كنيم كه بايد دستگاه قضا اين‌جور قضاوت كند؛ نه، دستگاه قضا بايد نگاه كند، اگر دلائلى براى مجرميت كسى، چه در زمينه‌ى سياسى، چه در زمينه‌ى اقتصادى، چه در زمينه‌ى مفاسد گوناگون پيدا كرد، برطبق او حكم كند. اين شايعاتى كه شما شنيده‌ايد، بنده هم خيلى از اين شايعات را مى‌شنوم؛ ممكن است بسيارى از اين شايعات مطابق واقع هم باشد و انسان شواهد و قرائنى هم برايش داشته باشد؛ اما قرينه و شاهد متفرق نمى‌تواند جرمى را عليه كسى اثبات كند؛ به اين نكته توجه داشته باشيد. لذا اين‌جور نيست كه فرض كنيم يك مجرم قطعىِ پشت پرده‌اى وجود دارد كه دستگاه بنا دارد از جرم او به يك دليلى بگذرد. اين يك نكته.
نكته‌ى ديگرى در كنار اين هست: كارهائى كه نظام در سطح كلان با جنبه‌ى شمولى كه بعضى از مسائل دارد، انجام مى‌دهد، بايستى با ملاحظه‌ى همه‌ى جوانب باشد؛ يك‌بعدى نمى‌شود به مسائل نگاه كرد. فكر مى‌كنم اگر شما با اين ملاحظات نگاه كنيد، آنچه كه تاكنون انجام گرفته و آنچه در آينده انجام خواهد گرفت، هر ذهن باانصافى را قانع خواهد كرد.۱۳۸۸/۰۶/۰۴
بیانات در دیدار دانشجویان و نخبگان علمی
آنچه كه من اينجا ميخواهم به شما عزيزان عرض كنم، اندكى تفصيل در باب آن مطلبى است كه در روز اول در جمع عمومى مردم گفتم؛ و آن، نگاه كلان و جمع‌بندى شده‌ى به انقلاب است. چون ما در آستانه‌ى ورود در دهه‌ى چهارميم، نزديك به سى سال، گذشته؛ معمولاً در يك چنين دورانى نگاه به يك حادثه – مثل حادثه‌ى عظيم انقلاب – يك نگاه همراه با قضاوت و داورى در مورد كاركردهاست. اگرچه در سى سالگى، انقلاب هنوز در عنفوان جوانى است؛ در اين شك نيست – نيروى انقلاب بحمداللَّه خيلى زياد است، مخصوصاً اين انقلاب – ليكن در عين حال در دوره‌ى سى ساله وقتى انسان نگاه ميكند، يك داورى‌اى نسبت به عملكرد و توفيق و كارآمدى براى انسان پيش مى‌آيد. ما در اين داورى بايد اشتباه نكنيم؛ و اين جز با يك نگاه كلان امكان‌پذير نيست. من مطالبى را در اين زمينه عرض ميكنم. البته دوست ميداشتم با تفصيل و جزئياتِ بيشتر بگويم، منتها وضع هوا و آفتاب يك مقدارى من را متأذى ميكند كه بخواهم با تفصيل عرض كنم. آنچه هم كه من عرض ميكنم، شما جوانهاى عزيز ميدانيد. شما بنده را هم ميشناسيد. من بارها هم گفته‌ام اين چيزهائى كه ما عرض ميكنيم، به معناى آيه نازل كردن نيست. نه اينكه خيال كنيد حالا ما آنچه ميگوئيم، وحى منزل است؛ نه، من نظرم را ميگويم و مايلم در محيطهاى دانشجوئى اينها بحث شود. عمده‌ى نظر من اين است كه بحث خواهد شد. حالا شايد من در پايان جلسه يك جمع‌بندى كامل هم نكنم، با همين نيت كه جمع‌بندى را شما بكنيد؛ چه در تشكلها، چه در مجموعه‌هاى دانشجوئى، چه با خودتان.
اگر ما نگاه كلان به انقلاب و حادثه‌ى پديد آمدن جمهورى اسلامى بكنيم، جزئى‌نگرى‌ها نميتواند ما را گمراه كند. گاهى جزئى‌نگرى و نگاه نكردن مسير مستمرِ از ابتداء تا انتهاء، انسان را گمراه ميكند؛ حتّى گاهى آدم راه را گم ميكند، هدف را گم ميكند. نميخواهيم بگوئيم جزئى‌نگر نباشيم؛ چرا، نگرش به جزئيات، يعنى همان برنامه‌ريزى؛ اين را ما منكر نيستيم. برنامه‌ريزى، نگاه به فصول مختلف و بخشهاى مختلف، يعنى جزئى‌نگرى. ميخواهيم بگوئيم اين نگاه به بخشها و اجزاء و ابعاض موجب نشود كه ما غافل بشويم از نگاه به كل. چون نگاه به كل براى ما درس‌آموز است.
من چند تا حلقه براى اين بحث در نظر گرفتم، كه اينها را عرض بكنم. حلقه‌ى اول اين است كه هدف انقلاب چه بود؟ هدف انقلاب عبارت بود از ساختن يك ايرانى با اين خصوصياتى كه عرض ميكنم: مستقل، آزاد، برخوردار از ثروت و امنيت، متدين و بهره‌مند از معنويت و اخلاق، پيشرو در مسابقه‌ى جامعه‌ى عظيم بشرى در علم و بقيه‌ى دستاوردها – كه از اول و ازل بين آحاد بشر يك مسابقه است در دستاوردهاى بشرى، در علم و در بقيه‌ى خواسته‌ها و دستاوردهاى بشرى – برخوردار از آزادى با همه‌ى معانى آزادى. آزادى فقط آزادى اجتماعى نيست – اگرچه آزادى اجتماعى، يكى از مصاديق مهم آزادى است – هم آزادى اجتماعى مورد نظر است، هم آزادى به معناى رها بودن و آسوده بودن و آزاد بودن كشور از دست‌اندازى بيگانگان و استيلاى آنها – كه گاهى كشور بظاهر مستقل هم هست، اما زير نفوذ است – و هم آزادى معنوى، كه آن رستگارى انسان و تعالى اخلاقى انسان و عروج معنوى انسان است، كه هدف اعلى‌، اين است. همه‌ى كارها مقدمه براى تكامل انسان و عروج انسانى است. اين بايد در جامعه‌ى اسلامى خود را نشان بدهد.
ايران با اين خصوصيات، مطلوب انقلاب بود. شما بپرسيد كه از كجاى انقلاب، اين خصوصيات در مى‌آمد؟ كجا تدوين شد؟ من عرض ميكنم از كلمه‌ى اسلامى. اسلام اصلاً همين‌هاست. آن كسى كه غير از اين در مورد اسلام تصور ميكند، اسلام را نشناخته. آن كسى كه تصور ميكند اسلام فقط به جنبه‌هاى معنوى، آن هم با برداشت و تلقى خاص از جنبه‌هاى معنوى – عبادت و زهد و ذكر و امثال اينها – ميپردازد، به دنياى مردم، به لذات مردم، به خواسته‌هاى بشرى مردم نميپردازد، او اسلام را درست نشناخته؛ اسلام اينجورى نيست. همه‌ى اين چيزهائى كه گفتيم؛ هم آن چيزى كه مربوط به مسائل دنيائى جامعه است – مثل عدالت، مثل امنيت، مثل رفاه، برخوردارى از ثروت، برخوردارى از آزادى و استقلال – هم آنچه كه مربوط به مسائل اخروى است؛ مثل رستگارى، تقوا، پرهيزگارى، رشد اخلاقى، تكامل معنوى انسان، در كلمه‌ى اسلامى مندرج است.
آيه‌ى قرآن به ما ميفرمايد كه: «و لو انّ اهل القرى امنوا و اتّقوا لفتحنا عليهم بركات من السّماء و الأرض»؛ ايمان و تقوا كه باشد، بركات آسمان و زمين جارى خواهد شد. بركات آسمان، همان فتوح معنوى است، همان رحمت الهى است، همان تقرب الى‌اللَّه است، همان استغفار ملائكه‌ى آسمان و حمَله‌ى عرش براى بندگان خدا در روى زمين است. بركات ارض، يعنى همه‌ى آنچه كه به زندگى زمينى انسان ارتباط پيدا ميكند؛ يعنى آزادى، يعنى رفاه، يعنى استقلال، يعنى امنيت، يعنى سعه‌ى رزق، سلامت بدن و از اين قبيل. اگر ايمان و تقوا باشد، هم آن بركات و هم اين بركات براى بشر وجود دارد. اين، اسلام است. پس وقتى كه گفتيم انقلاب اسلامى، معنايش اين است كه عرض شد.
خوب، اين چيزى بود كه در انقلاب بود؛ ميخواستيم ايرانى بسازيم با اين خصوصيات. اين مطلب يك اضافه‌اى دارد و آن اين است كه مسئله فقط ايران هم نبود؛ ايران به عنوان يك الگو براى جوامع اسلامى در درجه‌ى اول، و همه‌ى جوامع بشرى در درجه‌ى بعد، مورد نظر بود. ما ميخواستيم اين جامعه را با اين خصوصيات بسازيم – ما يعنى ملت ايران، انقلاب ايران، انقلابيون ايران؛ منظور، شخص بنده و چند نفر ديگر نيست – و آن را بگذاريم جلوى چشم آحاد بشر و امت اسلامى؛ بگويند اين است كه هم مطلوب اسلام است، و هم ميسور مردم اين روزگار است. اينجور نباشد كه خيال كنند بله، اين مطلوب هست، اما ميسور نيست؛ كه ميگفتند در دوران مبارزات نهضت اسلامى. بعضى از كسانى كه نيتهاى خوبى هم داشتند، ميگفتند آقا بيخود چرا زحمت ميكشيد، فايده‌اى ندارد؛ بله، اين حرفهاى شما درست است، اما شدنى نيست. انقلاب ميخواست به همه‌ى كسانى كه در هر نقطه‌اى از دنياى اسلام هستند، نشان بدهد كه اين الگو تحقق‌يافتنى و شدنى است؛ اين هم نمونه‌اش. اين آن چيزى بود كه به عنوان هدف انقلاب وجود داشت. اين هدف از اول بود، به شما عرض كنم كه امروز هم همين هدف هست، در آينده هم همين هدف خواهد بود؛ اين هدف ثابت است. اين حلقه‌ى اولِ بحث ما.
حلقه‌ى دوم بحث اين است كه اين هدف را انقلاب اسلامى داشت؛ ما در خلأ كه زندگى نميكنيم، ما در يك واقعياتى داريم زندگى ميكنيم؛ اين واقعيات چقدر براى رسيدن به اين هدفها كمك بود يا مزاحمت بود؟ يقيناً ا گر مزاحمهائى كه حالا ميشمارم، وجود نداشت، رسيدن به اين هدف، زمان زيادى نميخواست. شايد در طول پنج سال، ده سال يك گروه متشكل قوى ميتوانستند اين اهداف را برآورده كنند؛ منتها در سر راه انسان موانع وجود دارد. اساساً همين وجود مانع است كه به تلاش انسان معنا و حقيقت معنوى ميبخشد و اسمش ميشود جهاد؛ والّا اگر مانع نبود، جهاد معنى نداشت. جهاد يعنى جد و جهد همراه با زحمت و چالش با موانع.
اين موانع چه بودند؟ ما دو نوع موانع داشتيم: يكى موانع درونى، يكى موانع بيرونى. موانع درونى يعنى چه چيزهائى؟ يعنى آن چيزهائى كه در درون خود ما انسانها – چه تصميم‌گيرانمان، چه آحاد مردممان، چه ناظرين بيرون از گود مبارزه و انقلاب – وجود دارد؛ اينها موانع درونى است. موانع درونى، ضعفهاست؛ ضعفهاى فكرى است، ضعفهاى عقلانى است، راحت‌طلبى است، آسان‌گرائى است، آسان‌پندارى است؛ اين گاهى اوقات خودش يكى از موانع تحقق آن چيز است. بايد برآورد و تقويم نسبت به كار و مشكلات كار، مطابق با واقع يا لااقل نزديك به واقع باشد. آسان‌پندارى هم مثل آسان‌گيرى و سهل‌انگارى است؛ آن هم يكى از موانع راه است. گريز از چالش هم يكى از ضعفهاى درونى ماست. به گريز از چالش، بغلط ميگويند عافيت‌طلبى. عافيت‌طلبى چيز خوبى است. عافيت يكى از بزرگترين نعمتهاى الهى است؛ «يا ولىّ العافية نسئلك العافية؛ عافية الدّنيا و الأخرة». عافيت به معناى پنجه نيفكندن نيست؛ به معناى درست عمل كردن، بجا قدم گذاشتن، بجا ضربت زدن و بجا عقب كشيدن است. عافيت از بلا، مثل اين است كه بگوئيم عافيت از گناه. بنابراين عافيت‌طلبى چيز بدى نيست؛ ليكن بغلط به گريز از چالش ميگويند عافيت‌طلبى؛ يعنى در واقع همان راحت‌طلبى، مواجهه‌ى با مشكلات را زشت و ناپسند دانستن، آماده نبودن براى مواجهه‌ى با مشكلات. اينها ضعفهاى درونى ماست.
يكى ديگر از ضعفهاى درونى عبارت است از تربيتهاى اجتماعىِ موجود و عادتهاى تاريخى، كه اينها در ما ملت ايران در آغاز انقلاب بود. شما جوانها شايد از حالات روانى و تربيتهاى تاريخىِ ما در هنگامى كه انقلاب پيروز شد، تصوير درستى نداشته باشيد. امروز ما مى‌بينيم كه عنوان «ما ميتوانيم» در همه هست. واقعاً هم اگر بگويند آقا شما ميتوانيد بزنيد روى دست صنعتگران پيشروِ دقيق‌ترين و ظريف‌ترين صنايع دنيا، شما ميگوئيد بله؛ اگر همت كنيم، تلاش كنيم، ميتوانيم. واقعاً جوان دانشمندِ مسلمانِ در جمهورى اسلامى خودش را قادر بر هر كارى ميداند؛ اين در اول انقلاب اينجور نبود. تربيتهاى قبلى درست عكس اين بود. هر كارى كه مطرح ميشد، ميگفتند آقا ما كه نميتوانيم! آقا فلان چيز را بسازيد، ميگفتند ما كه نميتوانيم! با فلان شعار غلط در دنيا مقابله كنيم، ميگفتند آقا ما كه زورمان نميرسد، ما كه نميتوانيم! «ما ميتوانيمِ» امروز، آن روز «ما نميتوانيم» بود. اين، آن تربيت اخلاقى و تاريخىِ بازمانده‌ى از دوران گذشته است.
توسرى خورى، شنيدن زور، ديدن فسق در كسانى كه از آنها جامعه توقع عدالت و انصاف و طهارت و پاكيزه‌دامنى دارد، عادت شده بود. يعنى اگر در دوران پيش از انقلاب مى‌آمدند به مردم ميگفتند آقا فلان مسئول عالى كشور – حالا شخص اول كه خود شاه بود – يا وزرا يا مسئولين فلان عياشى را كردند، فلان فسق را كردند، فلان عمل زشت و ناهنجار را انجام دادند، مردم تعجب نميكردند؛ ميگفتند خوب، هست ديگر؛ معلوم است! يعنى عادت كرده بودند به اينكه مسئولانى را كه بايد پاك باشند و پاكدامن باشند، آلوده‌دامن و ناپاك ببينند. ما تعجب ميكرديم از اينكه در صدر اسلام چطور يك خليفه مست رفت براى مردم نماز صبح خواند! هم درباره‌ى خليفه هست، هم درباره‌ى يكى از امراى منصوب از قِبل يك خليفه. اين در تاريخ اسلام هست و معروف و مسلّم هم هست. نماز صبح دو ركعت است؛ اما او چون سركيف بود، شش ركعت خواند. گفتند آقا نماز صبح را زيادى خواندى؛ گفت بله، حالم خوش است؛ اگر بخواهى، بيشتر هم ميخوانم! اين در تاريخ بود. در آن زمان مردم ميديدند كه خليفه يك چنين فسقى را دارد انجام ميدهد، اما تحمل ميكردند و بى‌تفاوت از مقابل اين قضيه ميگذشتند. زمان ما هم همين‌جور بود. در دوره‌ى طاغوت – كه ماها تا قبل از پيروزى انقلاب با طاغوت مواجه بوديم – قضيه همين‌جور بود. مردم تعجب نميكردند از اينكه پادشاه كشور اسلامى فسق كند، فجور كند، باده‌گسارى كند، كارهاى هرزه انجام دهد. شايد من قبلاً گفته باشم كه يكى از علماى بزرگ تبريز كه مرد بسيار دانشمند و عالمى بود و بنده هم او را ديده بودم – استاد پدر ما بود – پيرمردى بود بسيار عالم، اما بسيار ساده! من يك وقتى رفته بودم تبريز، شاگردان و دوستانِ علاقه‌مند خود ايشان نقل ميكردند؛ ميگفتند يك وقتى محمدرضا در دوره‌ى جوانى‌اش آمده بود تبريز، رفته بود سراغ اين آقا. احترام كرده بود از اين آقا، رفته بود توى آن مدرسه‌اى كه اين آقا تدريس ميكرده. بعد كه محمدرضا رفته بود، اين آقاى عالم – كه عالم هم بود، متقى هم بود، منتها ساده بود – مجذوب شاه شده بود و از او تعريف ميكرد. دوستان گفته بودند آقا شما كه از اين شخص تعريف ميكنيد، اين مرد اين كارهاى خلاف را انجام ميدهد – حالا كارهائى كه در نظر آن عالم، خيلى بزرگ بايد مينمود؛ مثلاً او شراب ميخورد – گفته بود خوب، شاه است ديگر؛ ميخواهى شراب نخورد؟! گفته بودند آقا مثلاً قماربازى ميكند، گفته بود شاه است ديگر؛ پس ميخواهى مثلاً چه بازى كند؟! عرف اين بود كه چون شاه است، چون وزير است، پس بايد بتواند فسق كند، فجور كند، ناپاكى از خودش نشان بدهد. اين جزو عاداتى بود كه در جامعه‌ى ما وجود داشت. اينها همان موانع درونى است؛ اينها آن چيزهائى است كه در مقابل رسيدن به يك هدف و مقصود والا عايق ايجاد ميكند. خشم و شهوتهاى بى‌مهار و تربيت نشده، دلبستگى به عادات و عقايد خرافىِ ميراثى، و بد فهميدن دستور دين جزو ضعفهاى درونى است. بعضى‌ها خيلى از چيزها را نميفهميدند. مبارزه ميكرديم؛ بعضى‌ها به استناد رواياتى كه هر پرچمى كه قبل از برافراشته شدن پرچم حضرت مهدى (ارواحنا فداه) برافراشته شود، در آتش است، با مبارزه مخالف بودند. ميگفتند آقا شما قبل از مبارزه‌ى حضرت صاحب‌الزمان (عجّل اللَّه فرجه) ميخواهيد مبارزه شروع كنيد؟ خوب، اين پرچم مبارزه را كه بلند ميكنيد، در آتش است. معناى حديث را نميفهميدند. يك عده‌اى از صدر اسلام، از زمان ائمه (عليهم‌السّلام) كه شنيده بودند مهدى ظهور خواهد كرد و دنيا را پر از عدل و داد خواهد كرد، ادعاى مهدى‌گرى ميكردند؛ بعضى بر خودشان هم امر مشتبه بود. بعد نيست بدانيد هم در بنى‌اميه ادعاى مهدويت بود، هم در بنى‌عباس بود، هم در افراد ديگرى كه چه در زمان بنى‌عباس و چه در زمانهاى بعد تا امروز وجود داشتند، ادعاى مهدويت وجود داشت. بله، اين پرچم مهدويت را كسى بلند كند، در آتش است. اين معنايش اين نيست كه مردم با ظلم مبارزه نكنند، مردم براى تشكيل جامعه‌ى الهى و جامعه‌ى اسلامى و علوى مبارزه و قيام نكنند. اين، بد فهميدن دين است. مى‌بينيد اينها همه موانع درونى‌اى بود كه بعد از آنكه انقلاب پيروز شد، ما ملت ايران با اين زمينه‌ها ميخواستيم كشور را به سمت آن اهداف ببريم. خوب، اينها هر كدامش يك مانع بود. البته اينها برطرف شدنى بود، نه اينكه برطرف شدنى نبود؛ خيلى‌اش هم با تبيين برطرف شد. لذا در مبارزات اسلامى، تبيين خيلى نقش دارد. من اين را به شما جوانانى كه احساس مسئوليت ميكنيد، توى پرانتز عرض ميكنم كه تبيين خيلى اهميت دارد. در مبارزات اسلامى، در همه حال تبيين – بيان واقعيت و رساندن واقعيت؛ تبليغ، بلاغ – خيلى اهميت دارد و اين را نبايد از دست داد؛ برخلاف تفكر ماركسيستى كه آن روز رائج بود و اعتقاد به تبيين نداشتند؛ ميگفتند مبارزه يك سنت است، تحقق خواهد يافت؛ چه شما بخواهيد، چه نخواهيد؛ چه بگوئيد، چه نگوئيد. يعنى ديالكتيكى كه آنها تفسير كرده بودند، لازمه‌اش اين بود كه اين مبارزه، احتياج به تبيين ندارد. در سال ۴۹ يك جوانى از همين كسانى كه مشهدى بود، با ما هم آشنا بود، وابسته‌ى به يكى از همين گروهكهائى بود كه آن روز تازه سر بلند كرده بودند، كمونيست بودند – گروه جنگل و امثال اينها – يك جائى با من ملاقات كرد؛ شرح داد كه ميخواهيم اين كارها را بكنيم. من گفتم توى اين زمينه‌ى اجتماعى كه نميشود؛ يك قدرى با مردم صحبت كنيد، تبيين كنيد، حرف بزنيد، به مردم تفهيم كنيد چه‌كار ميخواهيد بكنيد. با كمال بى‌اعتنائى گفت: آن روش اسلامى است! بله، روش اسلامى همين است. روش اسلامى تبيين است و همين تبيين‌ها موجب شد كه انقلاب اسلامى بر بسيارى از اين پيش‌زمينه‌هاى تاريخى و تربيتهاى غلط فائق بيايد و فائق آمد. البته در بعضى‌اش هم هنوز فائق نيامديم، كه آن انگيزه‌هاى ديگرى دارد – مثل اين مصرف‌گرائى و اسراف و اين چيزها كه حالا گفتند – اين جزو ميراثهاى ما از گذشته است و متأسفانه اين ميراث را نگه داشتيم. ما ملت ايران بايد اين جامه‌ى ناسازِ بى‌اندامِ زشت را از تنمان بيرون بياوريم. ما خيلى مصرف‌زده هستيم؛ بايد اين را حلش كنيم. همه بايد دست به دست هم بدهند و اين قضيه را حل كنند. البته صدا و سيما هم بلاشك نقش دارد. خوب، اينها عوامل درونى بود.
آن‌وقت عوامل بيرونى است، كه ديگر الى ماشاءاللَّه وجود داشته است؛ همه‌ى كسانى كه به نحوى از انقلاب يا از هدفهاى انقلاب متضرر ميشدند، اينها جلوى انقلاب ايستادند. از امنيت يك عده‌اى متضرر ميشوند، از عدالت يك عده‌اى متضرر ميشوند، از نفى حاكميت طاغوت يك عده‌اى متضرر ميشوند، از نفى سلطه‌ى بيگانه يك جماعتى متضرر ميشوند، از نفى استبداد يك عده‌اى متضرر ميشوند. اينها را شما ميدانيد؛ توضيح لازم ندارد. كى‌ها از عدالت يا از استقلال يا از آزادى و امثال اينها متضرر ميشوند؟ اينها همه در مقابل انقلاب صف كشيده‌اند. تا الان هم اين صف‌كشى ادامه دارد.
اول انقلاب شما جوانها يادتان نيست. سال اول انقلاب در تقريباً چهارگوشه‌ى كشور با شعار قوميت، كانونهاى جنگ و درگيرى به وجود آمد. در بلوچستان، در كردستان، در تركمن‌صحرا، در نقاط مختلف؛ با بهانه‌ى قوميت. دنبالش ميرفتند، ميديدند اين اقوام هيچكدامش با اسلام و با انقلاب اسلامى مسئله‌اى ندارند. من خودم در بلوچستان زندگى كرده بودم. آنجا تبعيد بودم و بلوچها را ميشناختم. ميدانستم اينها با انقلاب كوچكترين مسئله‌اى ندارند؛ اما يك عده‌اى به نام بلوچ و با يك استفاده و ترفندى با انقلاب درافتادند. عين همين قضيه در مورد كردستان بود. عين همين قضيه در مورد تركمن‌صحرا بود. بعد تحريكات اينها روشن شد، معلوم شد كه از كجا تحريك ميشوند. خوب، اينها موانعى بودند كه جلو راه انقلاب را ميگرفتند. اينطور نبود كه اين اتومبيل در جاده‌ى آسفالته بتواند درست حركت كند.
بعد از اين مسئله‌ى قوميتها، تنافسهاى درونى خود ماهابود با يكديگر، كه آن‌هم يك ماجراى تلخ و بدى دارد؛ ماجراى ملال‌آورى دارد. بعد جنگ تحميلى بود؛ هشت سال. شما ببينيد اين نيروى متراكمى كه ملت ما در مقابله‌ى با دشمن گذاشت و توانست دشمن را به زانو دربياورد – نه فقط صدام را، بلكه آن كسانى كه پشت سر صدام بودند، اينها به زانو درآمدند در مقابل انقلاب اسلامى – اگر در خدمت به سمت هدفهاى عمرانى و آبادانى و سازندگى جمهورى اسلامى بنا بود قرار بگيرد، چقدر كار پيش ميرفت. البته ما از تحميل جنگ سود برديم. ما از اين تهديد به مثابه‌ى بهترين فرصتها استفاده كرديم. ملت ايران اين تهديد را به معناى حقيقىِ كلمه تبديل كرد به يك فرصت بزرگ، يك آزمايشگاه عظيم؛ يك ميدان عظيمِ تجربه‌ها شد و خيلى بركات عايد شد؛ اما واقعيت قضيه هم اين بود كه تحميل جنگ بر يك كشور مشكلات را درست ميكند. بنابراين انحصارطلبان جهانى از يك طرف، اشرار داخلى از يك طرف، توطئه‌هاى ابرقدرتها از يك طرف، دست اغواگر تبليغاتى و سياسى و اقتصادىِ آن ابرقدرتى كه دستش از ايران با انقلاب اسلامى كوتاه شده بود از يك طرف – يعنى آمريكا كه تا امروز هم ادامه دارد – اينها همه در مقابل اين حركت عظيم ملت ايران ايستادند. شما ببينيد با وجود اين موانع، حالا بيائيد ارزيابى كنيد ببينيد حركت انقلاب اسلامى و جمهورى اسلامى به سمت آن هدفها چطور بوده. من اگر بخواهم ارزيابى كنم، عملكرد را بسيار خوب ميدانم. جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى عملكردش يك عملكرد با نمره‌ى بسيار خوب است. در مقابل اين همه مشكلات مگر طاقت مى‌آورند؟ در دوره‌ى ما حوادث جابه‌جايى قدرت در آفريقا و در آسيا و در خيلى جاها انجام گرفته بود؛ هيچكدام طاقت نياوردند. در دوران قبل از ما هم انقلابهاى بزرگ دنيا – مثل انقلاب كبير فرانسه، مثل انقلاب اكتبر شوروى – در مقابل اين حوادث گوناگون هيچكدام طاقت نياوردند، يعنى از همان اول منحرف شدند.
خصلت مردمى بودن، خصلت اسلامى بودن، خصلت آرمانگرا بودن، اينى كه جوان انقلابىِ امروز بعد از سى سال اينجا مى‌ايستد، آرمانهاى انقلاب را به عنوان آرزوها و مطالبات خودش در ميان ميگذارد و با صداى بلند مطرح ميكند، اين خيلى توفيق بزرگى است براى انقلاب. هرگز در انقلابهاى ديگر اينطور نبود. شما نگاه كنيد آثار ادبى قرن نوزدهم فرانسه را كه در آخر قرن هيجدهم انقلاب كبير فرانسه انجام گرفته. در اوائل قرن نوزدهم ناپلئون سر كار آمده، آن‌وقت شما آثار ادبى اواسط قرن يعنى مثلاً ۱۸۳۰، ۱۸۴۰ را كه زياد هم هست؛ هم شعر، هم رمان، نگاه كنيد، خواهيد ديد كه آنها بعد از سى سال از پيروزى انقلابشان در چه وضعى بودند؛ يك استبداد مطلق، يك فساد مطلق، يك تبعيض طبقاتى بسيار وحشت‌انگيز آن‌وقت وجود داشته؛ با اينكه آنجا هم شعار عدالت بود، شعار مساوات بود، شعار نفى استبداد بود. اين توفيق انقلاب اسلامى يك توفيق بى نظيرى است. بدتر از او انقلاب اكتبر شوروى. در زمان ما هم كه اين اتفاقهائى كه افتاد – اسمش البته انقلاب بود؛ اما غالباً كودتا بود يا اينكه گروه مسلحى آمدند سر كار؛ مثل كوبا و جاهاى ديگر – غالب اينها همان حالتى را كه عرض كردم، داشتند؛ يعنى طاقت نياوردند و نتوانستند در مقابل اين موانع بايستند.
خوب، حالا بينيد اين موانع را. همه‌ى اين موانع جزو سنتهاى الهى است. وجود اين موانع تصادفى نيست. اينها سنت الهى است؛ يعنى تلاش و حركت با مانع مواجه است، والّا جهاد معنا نميداشت: «و كذلك جعلنا لكلّ نبىّ عدوّا شياطين الانس و الجنّ يوحى بعضهم الى بعض زخرف القول غرورا»؛ در همه‌ى دعوتهاى انبيا، دشمنان – موانع – از جن و انس وجود داشتند. در آيه‌ى ديگر: «و كذلك جعلنا فى كلّ قرية اكابر مجرميها ليمكروا فيها و ما يمكرون الّا بانفسهم». در درون جوامع، طبقاتى كه وجود آنها مايه‌ى فساد، مايه‌ى مكر بوده است؛ اينها جزو سنتهاست. يعنى هرگز انبياء نگفتند ما آن‌وقتى كه جاده صاف است وارد ميدان ميشويم؛ نه، در همين فضا و صحنه‌ى بشدت درگير و دشوار، آنها وارد شدند؛ مثل جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى. اما متقابلاً سنت الهى هم اين است كه اگر حركت نبوى، حركت الهى كه مصداقش انقلاب اسلامى است، به كار خود ادامه بدهد و دنبالگيرى كند، بر همه‌ى اين موانع فائق خواهد آمد؛ اين هم سنت الهى است. در سوره‌ى مباركه‌ى فتح آمده است: «و لو قاتلكم الّذين كفروا لولّوا الادبار ثمّ لايجدون ولىّ و لا نصيرا. سنّة اللَّه الّتى قد خلت من قبل و لن تجد لسنّة اللَّه تبديلا»؛ اگر بايستيد، اگر استقامت كنيد، اگر هدف را گم نكنيد، اگر تلاش را متوقف نكنيد، بدون ترديد غلبه در اين عرصه با شماست. حاصل حرف من همين است با شما جوانان عزيز.
امروز بدون ترديد همه‌ى آن صف‌آرائى‌هائى كه روز اول عليه اين انقلاب بود، وجود دارد؛ بعضى شكل عوض كرده، بعضى صف‌آرائى‌ها هم بمرور زمان اضافه شده است. امروز متأسفانه همان‌طور كه اين جوانها گفتند، مصرف‌گرائى و مسابقه‌ى تجمل‌پرستى و مسابقه‌ى پول درآوردن و تلاش براى پول كردن، يك طبقه‌ى جديدى درست كرده. نظام اسلامى با توليد ثروت مخالف نيست، با ايجاد ثروت مخالف نيست، بلكه مشوق اوست. اگر توليد نباشد، اگر ايجاد ثروت نباشد، حيات و بقاى جامعه به خطر خواهد افتاد، اقتدار لازم را جامعه به دست نخواهد آورد؛ اين يك اصل اسلامى است. اما اينى كه آحاد مردم دلشان لك بزند براى مسابقه‌ى اشرافيگرى، براى تجمل‌پرستى، اين يك چيز بسيار نامطلوب است؛ اين چيزى است كه متأسفانه در درون ما هست؛ همان‌طور كه قبلا هم گفته‌ام: اسراف و مصرف‌گرائى افراطى.
و آن صف آرائى‌هاى بيرونى هم وجود دارد. الان شما هم مى‌بينيد آمريكا با همه‌ى توان خودش امروز در مقابل ملت ايران ايستاده است. اين همه‌ى توان آمريكاست؛ توان تبليغاتى، توان سياسى، توان اقتصادى، نفوذ بين‌المللى. بعضى تصورشان اين است كه در درون آمريكا دولتهاى آمريكائى احتياج دارند به اينكه در بيرون خودشان يك دشمن داشته باشند. براى همين است كه نظام اسلامى را دائم بزرگ ميكنند؛ جمهورى اسلامى را به عنوان يك خطر بزرگ معرفى ميكنند. اين البته درست است.
يكى از سياستهاى رهبران آمريكا همين است كه براى اينكه مشكلات درونى، تبعيض‌هائى كه وجود دارد، اختلاف طبقاتى‌هاى عجيبى كه وجود دارد، گرفتارى‌هاى فراوانى كه مردم آمريكا دارند، براى اينكه مردم را از اين مسائل منصرف كنند، هميشه يك دشمنى در بيرون لازم دارند. اين را فهميده‌ايم و اطلاع داريم؛ اما مسئله‌ى بزرگ كردن ايران يك مسئله‌ى بنيانى است در تفكر سياستمداران سلطه در آمريكا؛ حقيقتاً همين‌طور است. قوام آنها به تجاوزطلبى و به سلطه و دست‌اندازى به اينجا و آنجاى دنياست. دولتها را قانع كردند، ملتها را هم ساكت كردند. تنها پرچمى كه در مقابل آنها ايستاده است، دولت و ملتِ بدون تفاوت كجاست؟ جمهورى اسلامى. آحاد مردم و دولت، همراه آنها؛ و رئيس جمهور، همراه آنها؛ و مسئولين كشور، همراه آنها، بدون تقيه ظلم را نفى ميكنند، تبعيض را نفى ميكنند، دست‌اندازى را نفى ميكنند؛ اين خطر بزرگى است براى آن قدرتى كه به درون حصارهاى ملىِ خودش، خودش را محدود نميكند. چون فرياد اين ملت، قيام اين ملت براى ملتهاى ديگر بيداركننده است، هشداردهنده است، كما اينكه بوده تا حالا؛ كما اينكه اين بيدارى به وجود آمده است. خوب، اينها احساس خطر ميكنند. همه‌ى تلاششان را هم گذاشته‌اند، ولى با همه‌ى اينها ملت ايران، شما جوانان، شما دانشجويان ميتوانيد در مقابل همه‌ى اينها بايستيد و بر همه‌ى اينها غلبه پيدا كنيد؛ اما شرائطى دارد. ما امروز از بيست سال قبل، از سى سال قبل خيلى جلوتريم، تجربه‌مان بيشتر است، مديريتهايمان قويتر است، توانائى‌هاى علمى ما بمراتب جلوتر است، قدرت تحرك اقتصادى‌مان بمراتب از آن روز بيشتر است، تصورات ما از پيشرفت نسبت به آن روزها خيلى بهتر است.
در دهه‌ى اول، پيشرفت را بسيارى از انقلابيون در الگوى چپ؛ چپ دهه‌ى شصت، يعنى الگوى گرايشمند به سوسياليسم ميديدند. هر كس هم مخالفت ميكرد، يك تهمتى، لكه‌اى، چيزى متوجهش ميكردند. يك عده‌اى از مسئولين، دست‌اندركاران، فعالين عرصه‌ى كار در جمهورى اسلامى، نگاهشان نگاه حاكميت دولت و مالكيت دولت بود؛ خوب، اين نگاه، نگاه غلطى بود. نگاه به پيشرفت كشور از زاويه‌ى ديد تفكر شرقىِ سوسياليستىِ چپ محسوب ميشد؛ اين غلط بود. البته غلط بودن اين خيلى زود فهميده شد، حتّى آن كسانى كه آن روز مروج همين ديدگاه بودند، ناگهان صد و هشتاد درجه برگشتند! آن افراط به يك تفريط حالا تبديل شد.
يك برهه‌اى از زمان، نگاه به پيشرفت، نگاه غربى بود؛ يعنى همان راهى كه آنها رفتند، اينها هم بايد بروند؛ تصورشان اين بود. خودشان را در حدِ انگليس و فرانسه و آلمان هم نميديدند؛ در حد همين كشورهائى مثل كره‌ى جنوبى ميديدند. اين هم رد شد. امروز در ذهن و فكر مسئولان و به صورت يك گفتمان عمومى در ذهن نخبگان و فرزانگان، نقشه‌ى پيشرفت غربى كشور ردشده است؛ غلط از آب درآمده است. علتش هم اين است كه انتقاد از نقشه‌ى پيشرفت به شيوه‌ى غربى، امروز مخصوص ملتهاى شرق نيست، مخصوص ما نيست؛ خودِ انديشمندان غربى، خودِ فرزانگان غربى، زبان به انتقاد گشوده‌اند؛ هم در زمينه‌هاى اقتصادى، هم در زمينه‌هاى اخلاقى، هم در زمينه‌هاى سياسى. همان چيزى كه به آن افتخار ميكردند به عنوان ليبرال دموكراسى، امروز مورد انتقاد است؛ پس اين هم نقشه‌ى پيشرفت نيست. امروز ما اينها را ميدانيم. البته نقشه‌ى پيشرفت اسلامى – ايرانى چيست؟ اين بايد تدوين شود، بايد روشن شود، بايد ابعاد و زوايايش مشخص شود؛ اين كار به طور كامل انجام نگرفته است و بايد بشود. اما همينى كه ما فهميده‌ايم كه بايد برگرديم به نقشه‌ى اسلامى – ايرانى، اين خودش موفقيت بزرگى است. اين موفقيت را امروز داريم.
خوب، اين مسير پيشرفت است. مسيرِ پيشرفت، مسير غربى نيست، مسير منسوخ و برافتاده‌ى اردوگاه شرقِ قديم هم نيست. بحرانهائى كه در غرب اتفاق افتاده است، همه پيش روى ماست، ميدانيم كه اين بحرانها گريبانگير هر كشورى خواهد شد كه از آن مسير حركت كند. پس ما بايستى مسيرِ مشخصِ ايرانى – اسلامى خودمان را در پيش بگيريم و اين را با سرعت حركت كنيم؛ با سرعت مناسب.
راه حلى كه بر اساس اين مقدمات وجود دارد، اين راه حل را شما بايد پيدا كنيد. شما بايد به نتيجه برسيد، به اين استنتاج برسيد، اما آنچه كه من ميتوانم به عنوان راهنمائى و راهبرد كلى به شما عرض كنم، تلاش و مجاهدت جوانانه و پيگير است. شما كه در دانشگاهيد، فعاليت شما فعاليت دانشگاهى است؛ بايد درس بخوانيد، تحقيق كنيد، به فكر نظريه‌سازى باشيد. الگو گرفتن بى قيد و شرط از نظريه‌پردازهاى غربى و شيوه‌ى ترجمه‌گرائى را غلط و خطرناك بدانيد. ما در زمينه‌ى علوم انسانى احتياج داريم به نظريه‌سازى. بسيارى از حوادث دنيا حتّى در زمينه‌هاى اقتصادى و سياسى و غيره، محكومِ نظرات صاحبنظران در علوم انسانى است؛ در جامعه‌شناسى، در روان‌شناسى، در فلسفه؛ آنها هستند كه شاخصها را مشخص ميكنند. در اين زمينه‌ها ما بايد نظريه‌پردازى‌هاى خودمان را داشته باشيم و بايد كار كنيم؛ بايد تلاش كنيم؛ دانشجو بايد تلاش كند. دانشجو و محيط دانشگاه بايد نگاه كلان به هدفهاى انقلاب داشته باشد؛ دنبال آنها برود. مراقب باشيد دشمن نتواند از محيط دانشگاه و از عنصر دانشجو و استاد استفاده كند. اين آن چيزى است كه من روى آن تأكيد ميكنم. مى‌بينيد يك حادثه‌ى كوچكى اتفاق مى‌افتاد، حالا در همين دانشگاه خودتان، يك تعدادى مثلاً شايد در يك قضيه‌اى گله‌مندند، معترضند؛ ببينيد بلافاصله در دنيا روى آن تفسير ميگذارند، تحليل ميگذارند، نه با جهتى كه آن دانشجو به خاطر آن جهت اين حركت را انجام داده، اين اقدام را كرده، بلكه درست در نقطه‌ى مقابل آن جهت. يعنى حاكميت را، نظام را، اسلام را زير سؤال ميبرند با اين وسائل. بايد هشيار بود؛ در محيط دانشگاه اين هشيارى از هميشه لازمتر است.۱۳۸۷/۰۲/۱۴
بيانات‌ در دیدار اساتيد و دانشجويان دانشگاه‌هاى شيراز
من به شما عرض بكنم، عمق ايمان مردم استان فارس- و بخصوص شهر شيراز- يك ادعا نيست؛ اين سخن با مطالعه و دقت به همه‌ى جوانب گفته مى‌شود. در اين شهر، با آن سوابق مذهبى، با بُروز آن علما و روحانيونى كه اشاره كردم و حركاتى كه در طول سالهاى گذشته انجام داده بودند، از دو سو براى غلبه كردن بر ايمان دينى سرمايه‌گذارى شد:
يك جريان از سوى دربار طاغوت بود كه از سالهاى اول دهه‌ى سى شروع شد و تا نزديك پيروزى انقلاب به مدت بيست و چند سال ادامه داشت؛ با همه‌ى تلاششان در اين زمينه فعاليت كردند و سعى كردند شيراز را با يك هويت صددرصد غربى‌شده به دنيا معرفى كنند. بنده خودم در سالهاى آخر دهه‌ى سى- شايد حدود سالهاى ۳۹ يا ۴۰- در همين شهر و توى همين خيابان زند و مراكز گوناگون ديگر، شاهد نمونه‌ها و مظاهر فسادى كه آن روز به عمد ترويج مى‌شد، بودم. عمداً كوشش مى‌شد جوانها به سمت منكرات اخلاقى و به سمت بى‌مبالاتى نسبت به دين، سوق داده بشوند. اين همين‌طور ادامه پيدا كرد تا دهه‌ى پنجاه و جشن هنر شيراز و قضايائى كه شايد همه مى‌دانيد؛ شايد هم بعضى جوانها نشنيده باشند و ندانند. اين يك جريان بود.
يك جريان ديگر كه باز عليه دين و دين باورى و دين‌دارى، بيشتر از بسيارى از شهرها در اين شهر ترويج مى‌شد، جريان الحاد مكتبى از سوى حزب توده‌اى بود كه در اينجا لانه‌ى عميقى داشتند و فعاليت عميقى مى‌كردند. وقتى مى‌ديدند زمينه‌ى نفوذ روحانيت و دين در اين شهر زياد است، بخصوص در آن سالهائى كه مرحوم سيد نور الدين- روحانى شجاع، سازمانده، فعال و زمان‌شناس- وارد ميدان بود، شايد حزب توده را براى پنجه انداختن با اين روحانى، تشويق هم كردند.
هم آن جريان هدايت‌شده‌ى از سوى دربار و هم آن جريان ترويج‌شده‌ى از سوى ماركسيستهاى آن روز- جريان حزب توده- مثل دو تيغه‌ى يك قيچى، به جان ايمان اين مردم و اين جوانها افتاده بودند. اما اين مردم و اين جوانها، همان كسانى بودند كه در سال ۴۱ و ۴۲- در قضاياى شروع نهضت اسلامى و نهضت روحانيت- يكى از برجسته‌ترين كارها را توى اين شهر انجام دادند؛ يعنى در سطح كشور، شهرهاى قم و تهران و شيراز و تبريز و مشهد در درجه‌ى اول بودند و شيراز جزو شهرهاى درجه‌ى اول بود. لذا عده‌اى از برجستگان علماى شيراز در همان قضايا دستگير شدند و به تهران برده شدند.
آن همه براى دور كردن مردم از دين تلاش كردند، اما پاسخ مردم اين بود: سرمايه‌گذارى آن‌ها را با عمل خودشان و با ايستادگى خودشان باطل كردند. بعد هم در سالهاى آخر دوران طاغوت- يعنى در سالهاى ۵۶ و ۵۷- باز مردم شيراز و مردم استان فارس، براى بسيارى از شهرهاى اين كشور به عنوان يك الگو شناخته مى‌شدند.
خب، اين مطالب را كه عرض كرديم، صِرف يك مقدمه به حساب نياوريد؛ هيچ‌كدام از اين‌ها تعارف هم نيست، براى خوشامدگوئى نيست، براى نتيجه‌گيرى است. من حالا يك مطلبى را كه در باره‌ى مسائل كلىِ انقلاب است و با اين مطالبى كه تا حالا عرض كردم ارتباط پيدا مى‌كند، با شما در ميان مى‌گذارم.
در تاريخ كشور ما، هرچه كه نگاه مى‌كنيم و هرچه عقب مى‌رويم، هيچ نمونه‌ى ديگرى براى انقلاب اسلامى پيدا نمى‌كنيم. من اين را يك‌قدرى روشن كنم: در طول تاريخ، هميشه در كشور ما جابه‌جائى قدرت به‌وسيله‌ى قدرت‌طلبان نظامى و با لشكركشى و روياروئى قدرتها با يكديگر، يا با چيزى كه امروز به آن كودتا مى‌گويند همراه بوده است؛ سلسله‌هاى متعددى در اين كشور آمده‌اند و رفته‌اند؛ اما در هيچ‌كدام از اين نقل و انتقالها مردم هيچ دخالتى نداشته‌اند. فرض بفرمائيد در همين شيراز شما و در استان فارس، سلسله‌ى زنديه بر سر كار بود؛ بعد قاجارى‌ها آمدند و قدرت را از دست خاندان زند گرفتند! جنگ بين دو قدرت‌طلب، دو سپاه و دو نيروى نظامى بود؛ مردم نقشى نداشتند. در همه‌ى طول تاريخ كشور ما- چه قبل از اسلام و چه بعد از اسلام تا امروز- هرچه نگاه مى‌كنيم، جابه‌جائى قدرتها همه از همين قبيل بوده است؛ فقط يك استثناء در دوران قديم دارد- كه آن را عرض خواهم كرد- و در غير آن مورد، هميشه جابه‌جائى قدرت با لشكركشى و با حمله‌ى نظامى و بدون دخالت مردم بوده است؛ مردم انگيزه‌اى نداشته‌اند؛ چه آنجايى كه يك سلسله، قدرت را به يك سلسله‌ى ديگرى مى‌داده و چه آنجايى كه در درون يك سلسله كشمكش قدرت بوده است؛ كه باز اگر مثالش را از شيراز شما بخواهم بزنم، در دوران قاجاريه و بعد از مرگ فتحعلى شاه قاجار، در همين شيراز يكى از پسرهاى بزرگ فتحعلى شاه به نام حسين على ميرزا حاكم بود و حكومت را براى خودش مى‌خواست؛ اما در تهران محمد شاه- كه نوه‌ى فتحعلى شاه بود- به پادشاهى‌
رسيده بود؛ جنگ شد. در همين بيرون دروازه‌هاى شهر شيراز، بين دو نيرو جنگ اتفاق افتاد! البته مردم در اين جنگها لگدمال مى‌شدند؛ به آن‌ها خسارت وارد مى‌شد و مزرعه‌شان، مالشان، ملكشان و جانشان تهديد مى‌شد، اما هيچ دخالتى در اين درگيريها نمى‌كردند. در طول تاريخ اين‌جورى بوده است.
البته عرض كردم، فقط يك مورد استثناء وجود دارد- كه آن هم از لحاظ تاريخى مورد ترديد است و با افسانه‌ها مخلوط است- و آن داستان كاوه‌ى آهنگر است؛ كه مى‌گويند اين آهنگر به كمك مردم حركت كردند و سلطنت ضحاك ماردوش را از بين بردند. اگر واقعيت داشته باشد و راست باشد، در تاريخ همين يك مورد است و ديگر نمونه‌اى ندارد. البته در تاريخى كه اروپائى‌ها براى كشور ما از دوران پهلوى به اين طرف نوشته‌اند، اسمى از فريدون و ضحاك و كاوه‌ى آهنگر وجود ندارد؛ آن‌ها جور ديگرى تاريخ را نوشته‌اند كه آن مقوله‌ى ديگرى است و حالا نمى‌خواهيم وارد آن بشويم.
انقلاب اسلامى كه بزرگترين تحول و تغيير قدرت در طول تاريخ ما بود و اساس سلطنت و حكومت فردى را به حكومت مردمى تبديل كرد، با نيروى مردم انجام گرفت؛ اينجا ديگر روياروئى دو قدرت و جنگ قدرت و اين حرفها نبود. مردم آمدند و وارد عرصه شدند و روحانيت هم پيش‌گام و پيشتازشان واقع شد؛ مردم بودند كه با قدرت عظيم و خدائىِ خود توانستند قدرت را از دست خودكامگان و پادشاهان و طاغوتها و مستبدان فردگرا خارج كنند و به دست مردم بدهند؛ حكومت شد مردمى. تا آنجايى كه ما شناختيم و فهميديم، اين تنها حادثه‌اى است كه در طول تاريخِ كشور ما اتفاق افتاده است.
خب، اين حادثه، شايسته‌ى آن هست كه از ابعاد گوناگون مورد توجه و مورد عنايت قرار بگيرد. من امروز عرض مى‌كنم، ما با گذشت نزديك به سى سال از حادثه‌ى انقلاب اسلامى، جا دارد كه يك نگاه كلان و يك نگاه فراگير به اين حادثه بيندازيم. نگاههاى جزئى، نگاه به حوادث ميانه‌ى راه و نگاه به افت‌وخيزها، خيلى گويا نيست؛ بايد نگاه كلان و فراگير به انقلاب اسلامى- كه البته بسيارى از مردم خود ما، برجستگان خود ما و بيگانگان، اين‌گونه كلان نگاه كرده‌اند- در سطح افكار عمومى زنده بشود و به آن توجه پيدا بشود.
در همه‌ى حوادث عالم چند عنصر را بايد در كنار هم ديد: يكى نگاه به عوامل اولى، يعنى عوامل بالادستى حادثه است: انگيزه‌ها، هدفها، زمينه‌هاى تاريخى، زمينه‌هاى جغرافيائى و جغرافياى سياسى؛ اين‌ها چيزهائى است كه در شناخت حادثه تأثير دارد. در حادثه‌ى انقلاب ما، آن عنصر اول عبارت است از همان ايمان مردم، مبارزات آزادى‌خواهانه و جرقه‌هاى اين مبارزات- كه در مشروطيت و در تحريم تنباكو به وسيله‌ى ميرزاى شيرازى و در نهضت ملى شدن صنعت نفت و در حوادث گوناگون ديگر، اين زمينه‌هاى تاريخى وجود پيدا كرد- و بيدارى روحانيت مبارز و شخص امام بزرگوار كه از اين زمينه‌ها بهترين استفاده را كرد و اين حركت به راه افتاد. اين، آن پيش‌زمينه است.
عنصر دوم نگاه كردن به ميدان‌دار و صاحب حادثه است. عنصر ميان‌دار و ميدان‌دار در اين حادثه مردم بودند؛ مردم! حادثه‌ى عظيمِ بى‌نظيرِ تاريخىِ انقلاب اسلامى را مردم رقم زدند. انكار نقش مردم و بى‌اعتنائى به حضور مردمى- كه متأسفانه امروز در بعضى از نگاههاى شبه روشنفكرانه، انسان مشاهده مى‌كند- خطاست. وقتى مردم به يك سمتى گرايش پيدا مى‌كنند، كسانى كه از اين گرايش خود را منتفع نمى‌بينند، اسمش را مى‌گذارند حركت پوپوليستى و حركت عوام‌گرائى! اين خطاست. انقلاب را همين اراده‌هاى مردمى و همين حضور مردمى- كه متكى به ايمان آن‌ها بود- توانست بوجود بياورد و به پيروزى برساند. ملت ايران با ايمانش، با احساساتش، با غرور ملى‌اش، با افتخار به گذشته‌ى تاريخى و مواريث عظيم فرهنگى‌اش، توانست اين حركت عظيم را بوجود بياورد.
هدف ملت ايران- كه از هركسى كه سؤال مى‌كرديم، به زبانهاى گوناگون اين هدف را مى‌گفت- اين بود كه بتواند در سايه‌ى اسلام، استقلال و آزادى به دست بياورد. اين شعار «استقلال، آزادى، جمهورى اسلامى» كه در دوران انقلاب رائج بود، حرف دل مردم بود و مردم اين را مى‌خواستند. مردم مى‌ديدند كه اين كشورِ با اين عظمت، حكامش و زمامدارانش استقلال رأى ندارند؛ تابع بيگانه و تابع قدرتهاى مستكبرند و طوق اطاعتِ آن‌ها را به گردن انداخته‌اند؛ در مقابلِ آن‌ها ضعيف و غير مستقل، اما نسبت به مردم خودشان سخت‌گير، متفرعن و با آن‌ها با فشار و سخت‌گيرى و زور رفتار مى‌كردند؛ شلاق را بر گُرده‌ى اين مردم مى‌كوبيدند و به آن‌ها اجازه‌ى انتخاب نمى‌دادند. در طول سالهاى مشروطيت و تا قبل از انقلاب اسلامى، هرگز اتفاق نيفتاد كه اين مردم با شوق، با رغبت و با معرفت به پاى صندوق رأى بروند و كسى را انتخاب كنند. انتخاب معنى نداشت: حكومت، حكومت موروثى؛ مسئولان و زمامداران، سفارش‌شده‌ى قدرتهاى بيگانه؛ مجلسى كه به نام مجلس شورا از مشروطيت بوجود آمده بود، مجلس دست نشانده و غير منتخب مردم! مردم هم اسير و دستخوش تصميم‌هائى بودند كه اين مجموعه‌ى غير مسئول و غير متعهد براى آن‌ها مى‌گرفتند. مردم خواستند استقلال بدست بياورند، آزادى داشته باشند، عزت ملى‌شان را تأمين كنند، سعادت و رفاه دنيوى و سربلندى معنوى و اخروى را بدست بياورند؛ اين آرزوى مردم بود و وارد اين ميدان شدند. اين هم عنصر دوم.
عنصر سوم در هر حادثه‌اى عوامل معارض و مزاحم با آن حادثه يا با آن حركت است كه هزينه‌هائى را تحميل مى‌كند. در ماجراى انقلاب اسلامى هم همين‌جور است؛ از اول عنصر معارض وجود داشت. اين معنايش اين است كه ملت ايران استقلال و آزادى را با سعى و تلاشِ خود بدست مى‌آورَد؛ اما هزينه‌ى آن را هم بايد بپردازد و مى‌پردازد. هر انسانى كه بخواهد براى آن چيزى كه به دنبال آن هست هزينه‌اى نپردازد و زحمتى را بر دوش نگيرد، هرگز به آن هدف نخواهد رسيد. با نشستن و عافيت‌طلبى و به دنبال تلاش و خطر نرفتن، هرگز انسان به آرزوهايش نمى‌رسد. ملتها هم همين‌جورند. آن ملتى به عزت و سربلندى دست پيدا مى‌كند كه با شجاعت وارد ميدان بشود، كار را تعقيب كند و هزينه‌هاى آن را هم با رشادت تمام بپردازد و ملت ايران اين كار را كرد.
هزينه‌اى كه ملت ايران پرداخت كرد هشت سال جنگ تحميلى بود؛ اين هزينه‌ى استقلال‌طلبى و آزادى‌طلبى و عزت‌طلبى ملت ايران بود؛ ملت ايران آن را پرداخت كرد و خم به ابرو نياورد. هشت سال جنگ را تحمل كرد، چون اين هزينه‌ى دست يافتن به استقلال ملت و قدرت ملى و افتخار ملى بود. قربانيان تروريسم كور دهه‌ى شصت در اين كشور، هزينه‌ى ديگرى بود كه ملت ايران پرداخت كرد. از اول انقلاب تا امروز تحريمهاى اقتصادى و محاصره‌ى اقتصادى كه بر ملت ما تحميل كرده‌اند، هزينه‌هايى بود كه ملت ايران پرداخت كرد. همين حالا كه من با شما صحبت مى‌كنم، دو سال است كه قدرتهاى استكبارى مرتب تهديد مى‌كنند كه ما ملت ايران را تحريم مى‌كنيم و محاصره مى‌كنيم! انگار تا حالا اين كار را نكرده‌اند.
اردوگاه سرمايه‌دارى و استعمارى با همه‌ى توان سياسى خود، با همه‌ى قدرت مالى و اقتصادى خود و با همه‌ى شبكه‌هاى تبليغاتى خود، دارد فشار مى‌آورد تا شايد بتواند ملت ايران را وادار به عقب‌نشينى و تسليم بكند؛ نه فقط از حق هسته‌اى- حق هسته‌اى يكى از حقوق ملت ايران است- بلكه مى‌خواهند ملت ايران را از حق عزتش، از حق استقلالش، از حق قدرت تصميم‌گيريش و از حق پيشرفت علميش، وادار به عقب‌نشينى كنند. ملت ايران امروز در جاده‌ى پيشرفت علمى و پيشرفت فنّاورى افتاده و مى‌خواهد دو قرن عقب‌افتادگى خود را در دوران‌ طاغوتها، جبران كند. اين‌ها دستپاچه شده‌اند و نمى‌خواهند ملت ايران- كه در اين نقطه‌ى حساس دنيا قرار گرفته است و به عنوان پرچم‌دار اسلام شناخته شده- به اين توفيقات دست پيدا كند؛ لذا فشار مى‌آورند. اما ملت ايران ايستاده است.
تهديد مى‌كنند كه شما را تحريم مى‌كنيم و محاصره‌ى اقتصادى مى‌كنيم! خب، در اين سى سالى كه ملت ايران را گاهى شديدتر و گاهى ضعيف‌تر محاصره‌ى اقتصادى كرديد، چه كسى ضرر كرد؟ ملت ايران ضرر كرد؟ ابدا! ما از تحريم به نفع پيشرفت خودمان استفاده كرديم. يك روزى بود كه ما احتياج به ابزارهاى نظامى داشتيم؛ ساده‌ترين ابزار نظامى را به ما نمى‌فروختند و مى‌گفتند: تحريم! ما توانستيم از اين تحريم استفاده كنيم؛ امروز ملت ايران توانائى‌هايى به دست آورده كه همان تحريم‌كنندگان ديروز، امروز از اينكه ملت ايران دارد به قدرت اول نظامى منطقه تبديل مى‌شود، دارند دست و پا مى‌زنند! خب، اين بر اثر تحريم شما بود. اين تحريم به ما ضرر نزد؛ ما از اين تهديد توانستيم يك فرصت به وجود بياوريم. امروز هم همين‌جور است. ما از تحريم غرب نمى‌ترسيم. ملت ايران به حول و قوه‌ى الهى در مقابل هر تحريمى و هر محاصره‌ى اقتصادى‌اى آن‌چنان تلاشى از خود نشان خواهد داد كه پيشرفت او را مضاعف و چند برابر خواهد كرد.
اين‌جور نگاه كلان به انقلاب- يعنى نگاه به انگيزه‌ها و زمينه‌ها و عوامل بالادستى انقلاب و تشكيل نظام، و نگاه به عاملِ محورى انقلاب يعنى مردم و ايمان دينى آن‌ها، و نگاه به هزينه‌ها- موجب مى‌شود كه ما در هر شأنى كه هستيم و در هرجا كه هستيم، به مسائل جزئى و كوچك خيلى اهميت ندهيم؛ به عظمت انقلاب و حركت عمومى انقلاب نگاه كنيم كه بحمد اللَّه در طول اين سى سال، با قدرت و قوّت ادامه داشته است و ملت ايران هر روز بهتر از گذشته- بااينكه توطئه‌ها و تلاش دشمن هم بيشتر شده- به پيش حركت كرده است.
دشمنان ملت ايران منتظرند كه از هر مسئله‌ى كوچك يا بزرگى، براى شكستن عزم و همت ملت ايران استفاده كنند؛ حتّى از بلاياى طبيعى مثل زلزله و خشكسالى، يا از چيزهائى كه در دنيا عموميت دارد مثل گرانى. الآن شما اگر به تحليلهاى راديوهاى بيگانه نگاه كنيد، مى‌بينيد يكى از محورهايى كه دشمنان ما در تبليغاتشان از آن استفاده مى‌كنند، مسائل اقتصادى است؛ بلكه بتوانند در عزم ملت ايران خللى وارد كنند. مردم ايران، مسئولين خودشان را شناخته‌اند. اينى كه اين‌جور وانمود بشود كه اگر در وضع اقتصادى جامعه مسئله‌ى «گرانى» پيش مى‌آيد، به خاطر اين است كه مسئولين دولتى و مسئولين بخشهاى مختلف توجه ندارند، اين خطاست؛ آن‌ها كاملًا توجه دارند و مى‌دانند چه دارد اتفاق مى‌افتد.۱۳۸۷/۰۲/۱۱
http://farsi.khamenei.ir/

جستجو