برای پاسخ به سوال مذکور باید با دقت به مطالعه در زوایای زندگانی شهربانو (ملکه المدینه و بانوى شهر) از زمان تولد تا وفات بپردازیم تا به این سوال پاسخ دهیم.
در مورد تاریخ تولد این بانو تحقیقی نشده است و اما در مورد نیاکان و خاندان ایشان و اینکه آیا او دختر یزدگرد است یا نه چند نظریه وجود دارد:
الف) ساسانى بودن;
ب) کابلى بودن;
ج) سیستانى بودن;
د) سندى بودن
برخى از منابع متقدم و متأخر دیدگاههاى دیگرى مانند سیستانى بودن، سِندى بودن، کابلى بودن او را متذکر شده
دانشورانى چون: یعقوبى (متوفاى ۲۸۱ ق). ، محمد بن حسن صفار قمى (متوفاى ۲۹۰ ق). ، کلینى (متوفاى ۳۲۹ق). ، شیخ صدوق (متوفاى ۳۸۱ق). و شیخ مفید (متوفاى ۴۱۳ق). – با وجود اختلاف در نام وى – او را دختر یزدگرد سوم (آخرین پادشاه ساسانى) دانستهاند .
عدهاى نیز «نام پدر شهربانو» را این گونه معرفى کردهاند:
۱ . سبحان.
۲ . سنجان.
۳ . نوشجان.
۴ . شیرویه .(۱)
گوناگونى اقوال و ابهامات تاریخى، بیانگر احتمال «تحریف در گزارش وقایع» مىباشد. از این رو باید به «نقد علمى» اخبار پرداخته و به نتیجه مطلوبى رسید .لذا با توجه به اختلاف در اقوال وجه مشترک و مورد قبول را مىتوان در یک عبارت گنجانید; یعنى «شهربانو، دختر یکى از بزرگان و سرشناسان ایران زمین مىباشد .»
قابل توجه است که عالمان و پژوهشگران برجستهاى چون «شهید مطهرى» بر شاهزاده بودن وى، اشکالاتى وارد ساختهاند; به طورى که آن استاد شهید فرموده است: «… اگر از زوایه تاریخ بنگریم، اصل داستان شهربانو و ازدواج او با امام حسین علیه السلام و ولادت امام سجاد علیه السلام از شاهزادهاى ایرانى، مشکوک است …»(۲)
اصل مطلب در مورد ایشان برمی گردد به داستان اسارت شهربانو و ورود او به کشور های اسلامی . درباره اصل جریان میتوان گفت، از جمله رخدادهایی است که دربسیاری از منابع روایی و تاریخی دیرینه ثبت شده است و از شهرتی بهرهور است که با قرائن و شواهد جانبی به شکلگیری آن اطمینان حاصل میگردد.بسیاری از مورخان ومحدثان شیعه و سنی اصل جریان را نگاشتهاند که به برخی از دیرینهترین و معتبرترینآنهابه ترتیب تاریخ اشاره میشود.مانند نصر بن مزاحم، (در گذشت ۲۱۲) و محمد بنسعد، (درگذشت ۲۳۰) و قاضی نعمان، (درگذشت ۲۶۳) و یعقوبی، (درگذشت ۲۸۲) ومحمد بن حسن صفار، (درگذشت ۲۹۰) و طبری، (درگذشت ۳۱۰).و ابن اَبی ثلجبغدادی، (درگذشت ۳۲۵) و کلینی، (درگذشت ۳۲۹) و حسن بن محمد، (درگذشت۳۷۸) و صدوق، (درگذشت ۳۸۱) ومفید، (درگذشت ۴۱۳) و محمد بن جریر رستمطبری امامی، (درگذشت در قرن پنجم) و فتال نیشابوری، (درگذشت ۵۰۸) وزمخشری، (درگذشت ۵۲۸) و علامه طبرسی (درگذشت ۵۴۸) و ابنشهرآشوب، (درگذشت ۵۸۸) و سبط ابن جوزی، (درگذشت ۶۶۶) و ابن خلکان(درگذشت ۶۸۱) و ابوالفتح اربیلی، (درگذشت ۶۹۳) و علامه حلی، (درگذشت۷۲۶) و شهید اول (شهادت ۷۸۶) و ابن صباغ مالکی، (درگذشت ۸۵۵)، نویسندگان و محققان قرن هشتم به بعد نیز به همین منوال اصل جریان را ثبت و آن را پذیرفتهاند.( همسران امام حسین(ع) /حبیبا… احمدی برگرفته از سایت تبیان) این منابع روایی و تاریخی را به سه دسته عمده میتوان تقسیم نمود:
الف) به اسارت افتادن وى در دوره خلافت عمر بن خطاب .
ب) فرستادن وى و خواهرش به نزد عثمان از سوى والى خراسان .
ج) فرستادن دختران یزدگرد به حضور امام على علیه السلام توسط کارگزار حضرت .
با توجه به این تعارض، به بررسى هر یک از گزارشهاى تاریخى مىپردازیم .
الف: جریان نخست که در بسیاری از منابع به چشم میخورد این است که دردوران عمر که ایران به دست مسلمانان فتح شد،دو تن از دختران یزدگرد، به اسارت مسلمانان درآمدند و به مدینه منتقل شدند که در این باره مینگارند :موقعى که اسراى ایران در مدینه بر عمر بن خطاب وارد شدند، شاهزنان که دید مسجد پر از جمعیت است و خلیفه مسلمین تند به او نگاه مىکند، صورت خود را پوشانید و به سبب شدت ناراحتى، فریاد زد: «سیاه باد روزگار هرمز که فرزندانش اسیر شدند!» خلیفه که به زبان فارسى آشنایى نداشت، گمان کرد که شاهزنان وى را دشنام مىدهد، خشمگین شد . در این هنگام، امام على علیه السلام با ترجمه سخن او به عربى، خشم عمر را فرو نشانید . خلیفه تصمیم گرفت دختران شاه ساسانى را همچون دیگر اسیران جنگى، به مزایده بگذارد; اما امام على علیه السلام به او چنین گوشزد کرد که: بر اساس فرمایش و سیره پیامبر صلى الله علیه و آله باید به «بزرگ زادگان» اکرام و احترام نمود .(۳)
در ادامه این ماجرا و چگونگى آزادى آنان، چند قول وجود دارد:
الف) عمر تصمیم گرفت آنان را بفروشد، امام على علیه السلام فرمود: طریقه فروش آنها چنین است که قیمت هر یک را باید مشخص ساخت تا هر مسلمانى هر کدام را که خواست، خریدارى کند . پس از تعیین بهاى دختران، امام آنان را خریدارى کرد .
ب) امام فرمود: بر طبق سیره رسولخدا صلى الله علیه و آله آنها را نمىتوان فروخت بلکه مختارند یکى از مسلمانان را به عنوان همسر خود برگزینند و از سهمیه غنیمت و بیت المال آن مسلمان به شمار آیند .(۴)
ج) امام در حضور جمعیت فرمود: «من نصیب خودم را از اسیران، در راه خدا آزاد کردم .» بنىهاشم نیز سهام خودشان را به امیرمؤمنان علیه السلام بخشیدند، آنگاه حضرت عرض کرد: «خدایا! شاهد باش که آنچه بنىهاشم از نصیب خود به من بخشیدهاند، من همه آنان را فى سبیل الله بخشیدم .» مهاجرین و انصار پس از مشاهده این صحنه زیباى معنوى، با مسرت و علاقهاى خاص عرض کردند: یا على! ما نیز حقمان را در اختیار تو مىگذاریم . از این رو، امام یکبار دیگر خداوند را گواه مىگیرد که پس از قبول کردن سهام مسلمانان، دختران اسیر را در راه خدا آزاد نموده است . اما خلیفه دوم با ناراحتى خطاب به امیرمؤمنان علیه السلام گفت: چرا تصمیم مرا درباره اسیران عجم برهم زدى؟ چه قصدى از این کار داشتى؟ آن حضرت مجددا یادآور شد که: این اسیران به «اسلام» علاقهمند و مایل هستند و روش پیامبر صلى الله علیه و آله چنین بود که بزرگان هر قوم و خاندانى را محترم مىداشت .
عمر بن خطاب بعد از شنیدن کلام مستدل امام على علیه السلام، گفت: اکنون من هم سهم خود را و بقیه آنچه را که به غنیمت مسلمانان درآمده، همه را به تو بخشیدم . در اینجاست که امیرمؤمنان علیه السلام آخرین مرحله «آزادى» شاهزادگان ایرانى را با این گفتار به اجرا مىگذارد: خدایا! گواه باش که آنچه او به من بخشید، پذیرفتم و آنها را در راه تو آزاد ساختم.(۵)
ب: جریان دوم مربوط به دوران خلافت عثمان است که عبدالله بن عامر کریز عامل عثمان در خراسان دو تن از دختران یزدگرد را اسیر میکند و به حضور عثمان درمدینه میفرستد.وی یکی از آن دو را به حسن مجتبی(ع) ودیگری را به حسین(ع)بخشیده و هر دو در حال زایمان رحلت مینمایند.بر اساس این نقل، کفالت علی بنالحسین(ع) را بعد از رحلت مادر، دیگر کنیزان امام حسین عهدهدار میشوند. (همسران امام حسین(ع) /حبیبا… احمدی ،برگرفته از سایت تبیان)
ج: جریان سوم که جزییات آن در بسیاری از منابع آورده شده است،مربوط به زمانامیرالمؤمنین(ع) است. شیخ مفید، فتال نیشابورى و فضل بن حسن طبرسى این گونه روایت کردهاند:
وقتى امیرمؤمنان علیه السلام به خلافت و حکومت رسید، حریثبن جابر حنفى را به عنوان کارگزار خود به مشرق زمین اعزام کرد . وى پس از مدتى، دو نفر از دختران یزدگرد را به دست آورد; لذا آنان را نزد امیرمؤمنان علیه السلام فرستاد . آن حضرت، شهربانو (شاهزنان) را به حسین علیه السلام بخشید – که زینالعابدین علیه السلام از او متولد شد – و دیگرى را به محمد بن ابىبکر بخشید – که از وى قاسم به دنیا آمد – لذا این دو مولود، پسرخاله یکدیگر هستند .(۶)
مقرم مىگوید:
«بر هیچ اندیشمندى پوشیده نیست که روایتشیخ مفید، فتال و طبرسى … به حقیقت نزدیکتر است; زیرا امام سجاد علیه السلام بدون اختلاف، در زمان خلافت جدش امیرمؤمنان علیه السلام متولد شد و سه سال با آن حضرت بود .»(۷)
به عقیده آقاى مقرم: «هیچکدام از این دو روایت (فرستادن شاهزادگان به حضور عثمان و امام على علیه السلام)، دلالتبر این ندارد که این دو بانو به اسیرى گرفته شده باشند . و شاید علاقه آنها به مسلمانان [و دین اسلام] موجب شده بود که والیان بتوانند به آنها دستیابند .»(۸)
دکتر شهیدى در این خصوص مىگوید:
«با این دو روایت، مشکل زمان – که در روایت کافى دیده مىشد – برطرف شده و استبعاد فاصله ازدواج و تولد امام علیه السلام نیز از میان رفته است . اما این روایت نیز درستبه نظر نمىرسد; چه نام حریثبن جابر در شمار کارگزاران على علیه السلام دیده نمىشود .» وى سپس اسامى کارگزاران حکومت علوى در خراسان و عدم اسارت دختران یزدگرد را، به تفصیل بیان کرده است .(۹)
معروفترین داستان که قراین فراوان آن را تأیید مینماید،جریان نخست است. ولی گذشته از عدم انطباق مضمون این روایت با تاریخ، در سند این روایت دو نفر قرار دارند که این روایت را غیرقابل اعتماد میکند: یکی ابراهیم بن اسحاق احمری نهاوندی است که علمای رجال او را از نظر دینی متهم میدانند و روایات او را غیرقابل اعتماد میشمارند، و دیگر عمرو بن شمر است که او نیز کذّاب و جعّال خوانده شده است.(۱۰)
و این نکته را نباید از نظر دور داشت که تنها مشهور بودن یک موضوع تاریخی و یا فقهی دلیل قطعی بر اعتبار آن نمیتواند باشد. چه بسیار از شهرتهایی که بی پایه بوده وبسیاری بدون پژوهش آن را باور نمودهاند که نقد و پژوهش بی پایگی آنها را بر همگانشفاف مینماید. به این منظور گفته میشود:رب شهره لا اصل لها.«چه بسیار شهرتهاکه بیپایه هستند». در عین حال اگر شواهد جانبی شهرت را تأیید نماید، به گونهای که از مجموع آنها اطمینان و بلکه یقین حاصل شود،آن گاه چنین شهرتی از ارزش برخوردار بوده و درصورتی که چنین اطمینانی فراهم شود، نمیتوان با شبهه افکنی این اطمینان را زدود ودر آن تردید ایجاد نمود.
با توجه به این مطلب که آثار روایی و تاریخی برای امام حسین(ع) پنج همسر نام میبرند که شش فرزند ازاو به دنیا آوردهاند،
۱ – «لیلا» دختر ابی مرّه بن غروه،مادر علی اکبر که در کربلا به شهادت رسید.
۲ – «حرار» (آزاده) یا غزاله و یا شهربانو دختر یزدگرد که مادر علی بن الحسین امام سجاد(ع) میباشد.
۳ – «رباب» که مادر یک پسر به نام عبدالله رضیع (بر سر زبانها معروف به علیاصغر) که در آغوش پدر در کربلا هدف قرار گرفت و شهید شد و نیز مادر دختری به نامسُکَینه است که در فاجعه کربلا به اسارت درآمد.
۴ – «ام اسحاق» دختر طلحه بن عبیدالله که مادر دختری به نام فاطمه است.
۵ – «قضاعیه» مادر جعفر که در زمان حضرت درگذشت. (همسران امام حسین(ع) /حبیبا… احمدی، برگرفته از سایت تبیان)
و در مورد مادر امام سجاد هم با بررسى منابع تاریخى و روایى، این اسامى را مىتوان به دست آورد:
امسلمه، بره، جهان بانویه، جهان شاه، حرار، خوله، سلافه، سلامه، شاه زنان، شهربان، شهربانو، شهربانویه، شهرناز، شهزنان، غزاله، فاطمه و مریم .
در منابع اهل سنت، بر نامهاى سلافه، سلامه و غزاله تاکید شده; در حالى که در کتابهاى شیعى، نام «شهربانو» بیشتر آمده است . این نام را مىتوان در قدیمىترین منابع امامیه یافت ; از جمله: بصائرالدرجات و اصول کافى .(۱۱)
و نیز منابع متقدم تاریخى و روایى مانند یعقوبى (متوفى ۲۸۱ ق)(۱۲)
او را دختر یزدگرد دانسته اند، هر چند در نام او اتفاق نظر ندارند. و شیخ عباس قمی هم در منتهی الآمال مادر حضرت امام سجاد علیه السلام را شهربانو دختر یزدگرد پادشاه ایران می داند.(۱۳)
قضاوت در مورد دیدگاه بیشتر مورخان و محدثان _ بر این بنیان که یکی از همسران امام حسین(ع)؛ یعنی مادر علی بن الحسین(ع) ازشاهزادگان ایرانی بوده است. و بر اساس منابع معتمد، وی دختر یزدگرد، آخرین پادشاهساسانی ایران بوده که به اسارت سپاه اسلام درآمده و هنگامی که به مدینه انتقال مییابد ._ را به خود شما وا گذار می کنیم.
بنابر این در باره تاریخ وفات شهربانو بنا بر اینکه شهر بانو مادر امام سجاد (ع) باشند می توان گفت:از آنجا که شهربانو در همان روزهاى آغازین میلاد امام سجاد علیه السلام چشم از دنیا فروبسته است و تاریخ رحلت وى، با فاصلهاى کوتاه، با تاریخ ولادت آن حضرت مقارن مىباشد; سزاوار است اقوال مورخان را درباره روز تولد امام (علیه السلام) یادآور شویم:
– پنجم شعبان.
– هشتم شعبان.
– نهم شعبان.
– یازدهم رجب.
– هشتم ربیعالاول.
– نیمه جمادىالاول.
– نیمه جمادىالثانى(۱۴)
به هر حال، شهربانو بعد از چند روز از تولد یگانه فرزندش و در همان دوره نفاس به علتبیمارى، رحلت کرد و پیکر مطهرش در قبرستان بقیع به خاک سپرده شد و شهر مدینه به سوگ «بانویى مقدس» سیهپوش گردید .(۱۵)
متاسفانه در برخى از کتابها، تحریفاتى دیده مىشود که فاقد ارزش علمى است; از جمله:
الف) حضور شهربانو در کربلا;
ب) غرق شدن و خودکشى شهربانو در رودخانه فرات!!!
ج) سوار شدن وى بر ذوالجناح یا اسبى دیگر و آمدنش به ایران و سرانجام غائب و پنهان گشتن او در کوه (کوه بىبى شهربانو شهر رى) .
قصه پردازان به انگیزههاى مختلف، این حکایات بىاساس را در میان برخى کتابها و در بین عوام، چنان با آب و تاب وارد ساخته اند که جایگزین وقایع تاریخى شده است . از این رو پژوهشگران، هر یک به نوبه خود، به تجزیه و تحلیل و نقد این قبیل تحریفات پرداخته اند; همچون: شهید مطهرى، شیخ ذبیح الله محلاتى و دکتر سید جعفر شهیدى .(۱۶)
———————————————————————————————————————————————-
پی نوشتها
۱-(زندگانى على بن الحسین (ع)، سید جعفر شهیدى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، پنجم، ۱۳۷۳ ص۱۱ و ۱۲ / زندگانى امام زینالعابدین (ع)، عبدالرزاق مقرم، ترجمه حبیبروحانى، آستان قدسرضوى، اول، ۱۳۷۴ ، ص ۳۰٫)
۲-(خدمات متقابل اسلام و ایران، صدرا، قم، نهم، ۱۳۵۷ ،ص ۱۲۰ – ۱۳۴٫ / ناسخ التواریخ حضرت على بن الحسین السجاد (ع)، ج۱، مؤسسهمطبوعاتدینى، قم، ص۱۳ – ۱۶٫)
۳-(زندگانى امام زینالعابدین (ع)، ص ۲۵)
۴-(زندگانى امام زینالعابدین (ع)، ص ۲۸ و ۲۹)
۵-(همان، ص ۲۹)
۶-(زندگانى امام زینالعابدین (ع)، ص ۲۴ .)
۷-(همان، ص ۲۹ .)
۸-(همان، ص ۲۴ و ۲۵)
۹-(زندگانى على بن الحسین (ع)، ص ۲۰)
۱۰-( مجموعه آثار شهید مطهری ج۱۴ / خدمات متقابل اسلام و ایران، شهید مطهری، صفحه۱۲۲)
۱۱-(زندگانى على بن الحسین (ع)، ص ۱۰ و ۱۱٫)
۱۲-تاریخ یعقوبى، ج ۲، ص ۳۰۳٫، محمد بن حسن قمىتاریخ قم، ص ۱۹۵٫، کلینى (متوفى ۳۲۹ ق)اصول کافى، ج ۲، ص ۳۶۹٫، محمد بن حسن صفار قمى (متوفى ۲۹۰ ق)بحارالانوار، ج ۴۶، ص ۹٫، شیخ صدوق (متوفى ۳۸۱ ق)عیون اخبار الرضا، ج ۲، ص ۱۲۸٫ و شیخ مفید (متوفى ۴۱۳ ق)الارشاد، ص ۴۹۲٫
۱۳-(شیخ عباس قمی، منتهیالآمال، انتشارات هجرت، قم، چاپ هشتم، ۱۳۷۴، ج ۲، ص ۳۱- ۲۹ .)
۱۴-(زندگانى امام زینالعابدین (ع)، ص ۳۹ و۴۰
۱۵-(امام سجاد; جمال نیایشگران، احمدترابى، آستان قدس رضوى، اول، ۱۳۷۳ ،ص۱۷ .)
۱۶-(حماسه حسینى، ج ۲، چاپ : بیست و نهم، ۱۳۷۹ ، ص ۱۸۲/ ریاحین الشریعه، شیخ ذبیحالله محلاتى، ج ۳، ص۱۳