درسها و عبرتهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی
یكی از اساسیترین ابعاد حادثه عاشورا، درسها و عبرتهای این نهضت است. درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حركتآفرین است. هر چند این رویداد در مكان و زمان محدودی به وقوع پیوست اما درسهای آن ویژه زمان و مكان خاصی نیست. عدالتخواهی و ستمستیزی، عزت، پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی، شهادت در راه خدا، جمع میان سیاست و معنویت، امر به معروف و نهی از منكر از جمله درسهای مهم در عرصه رفتار سیاسی رویداد عاشورا است. نویسنده پس از تبیین مسائل یاد شده و بیان نمونههایی از آن در كلام و رفتار امام حسین(ع)، به بررسی عبرتهای عاشورا میپردازد. وی تحلیل عوامل زمینهساز حادثه عاشورا را مایه عبرت جامعه اسلامی و نظام دینی دانسته، مهمترین آنها را تحت عنوان دگرگونی ارزشها و آرمانهای حاكم بر جامعه نبوی و كوتاهی خواص از انجام رسالت خود، بازگو مینماید. جدایی مردم از اهلبیت(ع) و دنیاگرایی خواص از جمله موضوعاتی است كه در این بخش مورد توجه قرار گرفته است.
مقدمه
درباره رویداد عاشورا بسیار گفته و نوشتهاند. باز هم جای گفتن و نوشتن باقی است، چرا كه این رویداد از چنان ابعاد بزرگ و گستردهای برخوردار است كه هر چه بیشتر به تحلیل و بررسی آن پرداخته شود زوایای نوتر و تازهتری از آن آشكار خواهد شد. قیام عاشورا از سال 61 هجری تا امروز همچون چشمهای جوشان و خروشان از آب زلال و گوارای خود تشنگان معرفت و حقیقت را سیراب كرده، و الهامبخش بسیاری از نهضتهای حقّ علیه باطل بوده است. انقلاب اسلامی، به رهبری امام خمینی(ره) از عاشورا الهام گرفت. ماندگاری و پایایی آن نیز در گرو بهرهگیری از درسها و عبرتهای آن است. درسهای عاشورا در گستره زمان و زمین همچنان ادامه دارد، چرا كه در ادبیات عاشورا آمده است: «كلّ یوم عاشورا و كل ارض كربلا و كل شهر محرم.»[1] یعنی درگیری حقّجویان و عدالتخواهان با باطل و ستمگران همیشگی است. رویداد عاشورا در تاریخ همواره قابل تكرار است. از این روی، عاشورا رسالت بزرگی را بر دوش همه دینداران به ویژه آگاهان جامعه نهاده است. همگان پس از شناخت ابعاد آن موظفاند خود و جامعه خود را با آن مقایسه و از آن درس و عبرت بیاموزند، چرا كه زنده بودن تاریخ به ترسیم و تصویب آن و سنجش خودمان با آن است. سخن ما در این گفتار با عنوان: «درسها و عبرتهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی» درباره یكی از اساسیترین ابعاد این حادثه بزرگ است كه در دو بخش آن را پی خواهیم گرفت:
الف. درسهای عاشورا.
ب. عبرتهای عاشورا.
پیش از آن یادآوری چند نكته مفید و مناسب مینماید:
1. تفاوت درس و عبرت
درس گرفتن از قیام عاشورا یعنی گفتار و رفتار عاشورائیان را در زندگی فردی و اجتماعی، الگو و اسوه قراردادن. در نهضت عاشورا با قهرمانان و الگوهایی رو به رو هستیم كه با گفتار و رفتار خود حادثهای بس بزرگ آفریدند، حادثهای كه میتوان برای شیعه و مسلمانان بلكه همه جهانیان الگوی مناسب و كارآمدی باشد. عبرت: واژه «عبرت» از ریشه «عبور» و گذشتن از چیزی به چیز دیگر است. به اشگ چشم «عبره» گفته میشود،[2] چون اشك از چشم عبور میكند. در تعبیر خواب نیز، این واژه به كار رفته، چون انسان را از ظاهر به باطن منتقل میكند. به همین مناسبت به حوادثی كه به انسان پند دهد «عبرت» گویند، چون انسان را به یك سلسله تعالیم كلّی راهنمایی میكند.[3] بنابراین، عبرتآموزی یعنی از حال به گذشته رفتن و گذشته را بررسی و از آن پند گرفتن است. عبرتآموزی از حادثه عاشورا به این معناست كه انسان همواره آن را مورد مطالعه قرار داده و جامعه خود را با آن مقایسه كند تا بفهمد در چه حال و وضعی قرار دارد، چه چیزی او را تهدید میكند و چه چیزی برای او لازم است.
با این بیان، تفاوت اساسی بین درس و عبرت وجود ندارد؛ چرا كه عبرتآموزی نوع دیگری از درس است، امّا درس از راه عبرتگیری. با این توضیح كه ما در درسآموزی نقطههای اوج و خوبیها را میبینیم و آنها را به عنوان اسوه و سرمشق معرفی میكنیم. امّا در عبرتآموزی، تنها به خوبیها و الگوهای مثبت نگاه نمیكنیم بلكه بدیها و زشتیها و نامردمیها را نیز میبینیم و از آن به گونهای دیگر درس میآموزیم. به گفته استاد شهید مطهری: حادثه عاشورا دو صفحه دارد: سفید و نورانی، تاریك و سیاه. صفحه سفید قهرمانانی چون امام حسین(ع) و قمر بنیهاشم و صفحه سیاه قهرمانانی چون یزید، ابن زیاد و عمر سعد دارد. در بحث عبرتها به صفحه سیاه و تاریك و جنایتهای آنان نیز توجّه میشود.
2. اهمیت بحث در اندیشه اسلامی
هر چند برخی درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ را نفی كردهاند،[4] ولی بر اساس بینش اسلامی، این موضوع مورد تأیید و تأكید منابع دینی ماست. قرآن و روایات در بسیاری از موارد ما را به درسآموزی و عبرتگیری از تاریخ فرا خواندهاند. از باب نمونه: قرآن پس از طرح داستان حضرت یوسف و برادرانش و همچنین انحراف زلیخا و عفاف و پاكدامنی یوسف و دیگر مسائل میفرماید: «لقد كان فی قصصهم عبرة لاولی الالباب؛[5] در قصههای آنان برای صاحبان خرد عبرت است.» امامان بزرگوار شیعه نیز بر این مسأله تأكید كردهاند. به عنوان نمونه: علی(ع) به یكی از كارگزارانش مینویسد: «و اعتبر بما مضی من الدنیا لما بقی منها، فان بعضها یشبه بعضاً و آخرها لاحقٌ باوّلها؛[6] از گذشته دنیا، برای مانده و آینده آن پند و عبرت گیر. چرا كه پارههای تاریخ با یكدیگر همانندند و پایانش به اوّلش میپیوندد.» آیات و روایات در این باره فراوان است. در اینجا به همین دو نمونه بسنده میكنیم.
3. ابعاد بحث
عبرتهای عاشورا، از دو زاویه درخور بحث و بررسی است:
الف. از بعد تاریخی
از این بعد محقّق با مطالعه و تحلیل چند مقطع از تاریخ اسلام به علت یا علل این فاجعه بزرگ دست مییابد. چرا كه این قیام بزرگ بدون مقدمه و زمینه قبلی نبود بلكه مقدمات بسیار از دیر زمان زمینههای آن را فراهم كرده بود. بنابراین، اگر از این بعد بخواهیم به این رویداد نگاه كنیم باید به حدود پنجاه سال پیش از آن برگردیم و پس از بررسی حوادث گذشته به تحلیل روی كارآمدن یزید و فاجعه عاشورا بپردازیم.
ب. از بعد نظری
در اینجا به اصول و عواملی كه در این رویداد نقش داشتهاند باید پرداخته شود. به دیگر سخن، در فرهنگ اسلامی، تعیین سرنوشت جامعه و تاریخ به دست انسان است: «ان الله لا یغیّر ما بقوم حتی یغیروا ما بانفسهم.[7] ذلك بان الله لم یك مغیراً نعمة انعمها علی قوم حتی یغیروا ما بانفسهم.»[8] جامعه و تاریخ همانند دیگر پدیدهها دارای ضابطه و قانون است، و قوانین حاكم بر آنها همانند قوانین حاكم بر دیگر پدیدهها ثابت و غیرقابل تغییر است: «و لن تجد لسنّة الله تبدیلا.»[9] خداوند حتی به جامعه مؤمنان خطاب میكند كه اگر آنان از ایمان خویش روی برگردانند طولی نخواهد كشید كه گروهی را جایگزین آنان خواهد كرد.[10] بر این اساس پیدایش، بقا، رشد و حركت و نابودی جوامع در گذشته و حال و آینده پیرو اصول و قانونهایی است كه با دقت در منابع و متون دینی میتوان به پارهای از آنها و یا همه آنها دست یافت. در این گفتار، درصدد بیان و تشریح این اصول نیستیم، بلكه میخواهیم با مطالعه تاریخ، اصولی و عواملی را كه سبب رویداد عاشورا شدهاند شناسایی كنیم. در این نگاه هر چند مطالعه و تحلیل مقاطع گذشته تاریخ در پنجاه سال پس از رحلت پیامبر اسلام(ص) برای پژوهشگر لازم است ولی طرح همه آن ضرورتی ندارد، پژوهشگر از آن تحقیقات در این نگاه بهره میگیرد. هر چند هر دو نگاه مفید درسآموز است، ولی در این پژوهش حادثه كربلا را از نگاه دوّم مورد بحث قرار میدهیم، یعنی به پارهای از اصول و عواملی كه زمینهساز حادثه عاشورا شدهاند اشاره خواهیم كرد.
4. از قیام عاشورا تحلیلهای گوناگونی ارائه شده است. یكی آن است كه عاشورا از اسرار الهی و تكلیفی ویژه برای امامحسین(ع) بوده است و هیچ فرد و یا معصوم دیگری چنین وظیفهای نداشت است.[11] اگر این تحلیل را بپذیریم، سخن گفتن از عاشوراهای دیگر و همچنین درس و عبرتگیری از رویداد عاشورا در ابعاد گوناگون از جمله در عرصه رفتار سیاسی بیمعنی خواهد بود، چرا كه وظیفه اختصاص مجالی برای الگوبرداری باقی نمیگذارد. ولی این تحلیل از سوی متفكران اسلامی، از جمله شهید مطهری به عنوان یكی از تحریفهای معنوی عاشورا نقد و ردّ شده است.[12] امّا در تحلیلهای دیگر حركت و قیام امام(ع) میتواند الگو و سرمشق هر مسلمانی به ویژه رهبران جامعه باشد. همانگونه كه خود آن حضرت خواستار آن بودهاند: «و لكم فیّ اسوة».[13] بنابراین، قیام امام حسین(ع) از ابعاد گوناگون مادّی و معنوی، فردی و اجتماعی، اخلاقی، سیاسی، نظامی، فرهنگی میتواند الگو و سرمشق باشد. و در نتیجه استنتاج سنّتها و قواعدی از این حادثه در وضعیتی همانند وضعیت روزگار امامحسین(ع) امكانپذیر خواهد بود.
درسهای عاشورا
درسهای عاشورا همواره بحثی زنده، حیاتبخش و حركتآفرین است. هر چند این رویداد در مكان و زمان محدودی به وقوع پیوست، امّا درسهای آن ویژه زمان و مكان مشخصی نیست. اگر تا دیروز عدهای میپنداشتند كه عاشورا حادثهای مقطعی است، امروز با توجه به تعالیم عاشورایی امام خمینی و در نتیجه استقرار حكومت اسلامی، باید به عنوان رویدادی تلقّی شود كه در طول تاریخ میتواند درسآموز بوده و پایههای ستم و استبداد را از بیخ و بن براندازد: «واقعه عظیم عاشورا از سال 61 هجری تا خرداد 42 و از آن زمان تا قیام حضرت بقیةالله ارواحنا لمقدمه الفداه، در هر مقطعی انقلابساز است.»[14] پس از سال 61 هجری، این رویداد در عرصه رفتار سیاسی الگوی بسیاری از حركتها شده است: حركت توّابین، مردم مدینه، قیام مختار، نهضت زیدبن علی، قیام محمد نفس زكیّه و ابراهیم فرزندان عبداللّه… تا قیام و نهضت مقدس ملت ایران به رهبری امام خمینی(ره) همه و همه با الهام از عاشورا سازماندهی شدهاند. اقبال لاهوری، استقلال و نجات پاكستان را مرهون قیام عاشورا دانسته است.[15] گاندی، نیز، نهضت عاشورا را الهامبخش خود در رهایی هندوستان میداند.[16]
ما در این مقاله، درصدد تجزیه و تحلیل قیام و انقلابهایی كه در پی رویداد عاشورا صورت گرفتهاند نیستیم و همچنین در پی صداقت و یا درستی و نادرستی این نهضتها نیز نیستیم؛ ما برآنیم كه اشاره كنیم كه رویداد عاشورا در گذشته در عرصه رفتار سیاسی منشأ حركتهایی علیه حاكمان ستم در دورههای گوناگون بوده و هست. و در یك كلمه اگر نهضت بزرگ عاشورا را الگو و اسوه همه حركتهای حقطلبانه و عدالتخواهانه بنامیم و بدانیم سخنی به گزاف نگفتهایم. مصعب ابن زبیر با اینكه خود را رقیب امامحسین(ع) برای حكومت میدانست میگوید: «و ان الاولی بالطف من آل هاشم تاسوا فسنوا الكرام التاسیا[17] مردان بزرگواری از آلهاشم در برابر ستم مقاومت نشان دادند كه برای بزرگان تاریخ نمونه و الگو است.» بسیاری از نویسندگان، شاعران و تاریخنگاران مسلمان و غیرمسلمان از درسآموزی این رویداد برای همه جهانیان سخن گفتهاند. از باب نمونه یكی از نویسندگان مصری به نام عباس محمود عقاد، با قلم توانایش در كتاب: «ابوالشهداء حسین بن علی(ع)» چنین مینویسد: «نه تنها مسلمانان بلكه غیرمسلمانان از این حادثه درس جوانمردی، ایثار و مقاومت در برابر ستمگران گرفتند. از سفیر مسیحی كه در همان مجلس یزید به او اعتراض كرد بگیریم تا برسیم به قرون میانه، تا روزگار خودمان.»[18]
آری عاشورا از چنان عمق و غنایی برخوردار است كه تا پایان تاریخ، پیامآور ارزشهای والای انسانی و الهامبخش انسانهای آزاده و خداجو خواهد بود. عاشورا دانشگاهی است كه همه طبقات از زن و مرد، كوچك و بزرگ، باسواد و بیسواد، سیاه و سفید، مسلمان و غیرمسلمان از آن درس میآموزند و در این دانشگاه همواره استادان بنامی چون: حسین بن علی(ع)، قمر بنیهاشم، زینب كبری و دیگر عاشورائیان تدریس میكنند. ولی متأسفانه ما تاكنون نتوانستهایم ارزشهای عاشورا را آنچنان كه شاید و باید به جوامع جهانی بشناسانیم. در یكی از فیلمهایی كه بر ضداسلام به وسیله B.B.C با نام شمشیر اسلام، تهیه شده، بخش مهمّی از آن را عزاداری و سوگواریهای دوستداران امامحسین(ع) تشكیل میدهد. مفسّر این فیلم میگوید: «باید مراقب بود كه اگر این عزاداریها و این همه عشق هدفدار شود و به سوی قلب غرب نشانه رود، دیگر هیچ سلاحی نمیتواند در برابر آن مقابله كند.»[19] با توجه به سخنان فوق، مهم جهتدار شدن مراسم عاشورا و شناخت درسهای آن در ابعاد گوناگون است.
فداكاری و ایثار، صبر و استقامت، شهادت و شجاعت، تعهد و مسؤولیت، صداقت و وفاداری، قاطعیت در راه هدف، دفاع از امامت و ولایت، دفاع و پاسداری از دین و ارزشها، تولی و تبری، ستیز با ستم و ستمگران، با فساد و مفسدان، دستور به نیكیها، پرهیز از بدیها و زشتیها، انس با قرآن، ترویج فرهنگ نماز، نهراسیدن از نیروی دشمن، پرهیز از سستی و تنبلی در برابر تجاوز به ارزشها، افشای چهره دشمنان اسلام، توجّه به معنویات حتّی در جبهه جنگ، نفی نژادپرستی، توبه، دعا، استغفار، تسلیم در برابر خدا، قیام برای خدا و… بخشی از درسهای عاشورا است. البته همین درسها كافی است كه یك ملّت را از ذلت به عزت برساند و همین درسها میتواند جبهه كفر و استكبار را شكست بدهد. همانگونه ملت ایران با الهام از همین درسهای عزّتبخش استبداد و استعمار را به زانو درآورد و باز همین درسها بود كه نقش خود را در جنگ تحمیلی به نمایش گذاشت. آنچه آوردیم فهرست بخشی از درسها و آموزههای عاشورا بود. صدها بلكه هزارها هزار درس از رویداد عاشورا میتوان آموخت. شرح و تفصیل درسهای یاد شده در این مقاله نمیگنجد. از این روی، به شرح نمونههایی از درسها در عرصه رفتار سیاسی بسنده میكنیم:
1. عدالتخواهی و ستمستیزی
ستیز با ستم و ستمگران به ویژه حاكمان ستم و برپاییِ عدل یكی از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. عاشورا به ما میآموزد كه انسان مسلمان نمیتواند در برابر ستم و ستمگران سكوت كند و بیتفاوت بماند؛ اگر سكوت كرد در حكم همان ستمكار است. امامحسین(ع) در یك سخنرانی كه در منزل «بیضه» در برابر سپاهیان حرّ فرمودند: «ای مردم رسول خدا(ص) فرمود: اگر كسی حاكم ستمگری را ببیند كه حلال خدا را حرام میكند، عهد و پیمان الهی را میشكند، و با سنت رسول خدا مخالف است، و با بندگان خدا به ستم و بیدادگری رفتار میكند، پس با گفتار و كردار در برابرش نایستد بر خداست كه این فرد را نیز با همان حاكم ستمكار محشور كند.»[20] آن بزرگوار سپس از بنیامیه و پیروان آنها به عنوان نمونه و مصداقی از سخنان پیامبر گرامی اسلام یاد كرده و میفرماید: «مردم آگاه باشید كه بنیامیه و اتباع آنها پیرو شیطانند و از پیروی و بندگی خدای بخشنده سرپیچی كردهاند، فساد و تباهی را آشكار ساختهاند و حدود الهی را تعطیل كردهاند و اموال مردم را به خود اختصاص دادهاند. حرام خدا را حلال و حلالش را حرام كردهاند. من از هركس شایستهترم كه وضع موجود را تغییر دهم… پس لازم است از روش من پیروی كنید زیرا عمل من برای شما حجّت و سرمشق است…»[21] از سخنان یاد شده چند نكته اساسی زیر استفاده میشود:
1. مبارزه با ستم ستمگران و متجاوزان به حدود و قوانین دین واجب است. این برنامه باید سرلوحه زندگی امت اسلامی در گستره تاریخ در هر سرزمینی باشد.
2. سكوت در برابر حاكم ستم، گناهی بس بزرگ و در حدّ گناه همان حاكم ستم است.
3. حكومت یزیدی از مصادیق حاكمان ستم و متجاوزان به حدود و قوانین الهی است از این روی مبارزه با او نیز تكلیف الهی است.
امام در نامهای به مردم كوفه مینویسد: «فلعمری ما الامام الاّ الحاكم بالكتاب، القائم بالقسط، الدائن بدین الحق، الحابس نفسه علی ذات الله؛[22] به جان خودم سوگند، امام و پیشوا تنها كسی است كه برابر كتاب خدا داوری كند. دادگر و متدین به دین حقّ باشد. وجود خویش را وقف و فدای فرمان خدا كند.» امامحسین(ع) در همین نامه سخنان مردم كوفه را كه نوشته بودند: «لیس لنا امام؛ ما امام نداریم، تأیید كرده است، چرا كه آن بزرگوار یزید را دارای شرایط امامت و حكومت نمیداند. زیرا كه اجرای حقِّ و عدالت، عمل به كتاب خدا از شرایط امام و حاكم است و یزید هیچ یك از این شرایط را ندارد.
2. یكی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی، درس عزّت است.
امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان با گفتار و عمل خود به ما آموختند كه برخورد مسلمانان با یكدیگر چه در داخل كشور و چه با خارج كشور باید از موضع عزّت باشد. چرا كه در فرهنگ اسلامی، مسلمان عزیز است و هرگز نباید تن به ذلت و خواری بدهد. ذلت و خواری با مسلمانی قابل جمع نیست. بنابراین، مسلمانی كه ذلّت را پذیرفته مسلمانیاش كامل نیست. بر این اساس دو نوع زندگی خواهیم داشت: زندگی ذلیلانه و زندگی عزتمندانه. زندگی عزتمندانه در پرتو پذیرش ولایت خدا و اولیاء خدا، و زندگی ذلیلانه در پرتو پذیرش ولایت كفر و شرك و دشمنان خداست. همراهی و دوستی با دشمنان خدا نیز ذلت و خواری است. بر همین اساس قرآن كریم میفرماید: «یا ایها الذین امنوا لا تتخذوا عدوی و عدوكم اولیاء؛[23] ای مؤمنان، دشمن من و دشمن خود را به ولایت بر نگیرید.»
عزّت در سخن و عمل همه عاشورائیان تجلی دارد، ولی در سخن و عمل امام حسین(ع) از همه بیشتر. همه این بزرگواران مرگ با عزّت را زندگی و زندگی با ذلّت را عین مرگ میدانستند. یكی از شعارهای امامحسین(ع) در روز عاشورا این بود: الموت خیرٌ من ركوب العار و العار خیر من دخول النّار.[24] مرگ از پذیرش ننگ بهتر، و ننگ از ورود در آتش سزاوارتر است.» و نیز آن بزرگوار در روز عاشورا میفرمود: «این ناكس پسر ناكس مرا به پذیرش یكی از دوكار ناچار كرده است. یا شمشیر كشیدن و كشته شدن و یا پذیرش ذلّت. ذلت از خاندان ما به دور است. هیهات كه ذلت و زبونی را اختیار كنم. نه خدا به ذلت من راضی است، نه رسول خدا و نه مؤمنان و نه دامنهای پاكی كه مرا تربیت كردهاند. همچنین مردان غیرتمند و آزاده، كشته شدن را بر پیروی از انسانهای پست ترجیح میدهند.»[25] آری، امام حسین(ع) در دامن پدر و مادری تربیت شده است كه مرگ با عزّت را زندگی، و زندگی با ذلّت را عین مرگ میدانست: «فالموت فی حیاتكم مقهورین و الحیاة فی موتكم قاهرین.»[26] آن بزرگوار در جای دیگری میفرماید: «و الله لا اعطیكم بیدی اعطاء الذلیل و لا افرّ فرار العبید؛[27] به خدا سوگند همانند افراد فرومایه تسلیم شما نمیشوم و مانند بردگان نیز فرار نمیكنم.»
عزّت حسینی به او اجازه نمیدهد كه برای اینكه چند روز بیشتر زنده بماند با فردی همانند یزید بیعت كند. چرا كه بیعت با یزید به معنای تأیید حكومت و كارهای ناپسند او است. چنین كاری نه تنها شایسته آن امام همام كه حتی یاران او نیز نیست. در سخنان یاد شده، امام(ع) به ما میآموزد كه در برابر غیرخدا عزیز و سربلند باشید و تنها در پیشگاه خدا متواضع باشید. آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «فانی لا اری الموت الاّ سعادة و الحیاة مع الظالمین الاّ برما؛[28] من در چنین محیط ذلتباری مرگ را جز سعادت و زندگی با این ستمگران را جز رنج و نكبت نمیدانم.» سخنان و رفتار امامحسین(ع) و دیگر عاشورائیان درس است به همه شیعیان به ویژه كارگزاران نظام اسلامی و هشداری است به كسانی كه خود را شیعه میدانند ولی در این حال خود را در اختیار غیرخدا قرار داده و مرعوب و تسلیم قدرتهای بزرگ شدهاند و دیگران را نیز به این ذلّت فرا میخوانند.
3. پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی
پاسداری از اسلام و ارزشهای اسلامی یكی دیگر از درسهای عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است. پیش از یادآوری این درس از سوی امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان یادآوری این نكته مفید مینماید كه: در فلسفه سیاسی، امروزه در باره نقش حكومت در تأمین سعادت، اخلاق و معنویت گفت و گو بسیار است. برخی(حكومتهای لیبرال) بر این باورند كه اینگونه امور در قلمرو مسائل خصوصی افراد جای دارد. از این روی، حكومت در این باره هیچ مسؤولیتی ندارد. امّا در اندیشه سیاسی اسلام، با دلیلهای بسیار اینگونه امور جزو قلمرو حكومت است. نه تنها حاكم و همه كارگزاران حكومتی باید به اسلام و ارزشهای اسلامی باور داشته باشند كه همگان موظف به تبلیغ و پاسداری از آن میباشند. بر همین اساس هنگامی كه اسلام و ارزشهای آن از سوی امویان مورد تهاجم قرار گرفته بود و یزید و كارگزارانش به روشنی بر خلاف احكام اسلام و دستورهای آن عمل میكردند ولی در عین حال رفتار خود را در برابر اسلام مینمایاندند، امام حسین(ع) برای پاسداری از اسلام قیام كرد چرا كه اگر امام حسین(ع) قیام نمیكرد دیری نمیپایید كه از اسلام جز نامی باقی نمیماند. حكومت یزید درصدد نابودی اصل اسلام بود. از این روی وقتی كه امام حسین(ع) دعوت به سازش و بیعت با یزید شد فرمود:
«انّا لله و انّا الیه راجعون، و علی الاسلام السلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید؛[29] در این صورت باید از اسلام برای همیشه چشم پوشید، هنگامی كه امت به زمامداری فردی چون یزید گرفتار آید.» امام(ع) در بسیاری از موارد از جمله در نامهای كه از مكّه به مردم بصره مینویسد همچنین به هنگام رویارویی سپاه امام(ع) با سپاه حرّ نیز پاسداری از اسلام را وظیفه همه مسلمانان دانسته و از آنان میخواهد كه او را در این راه یاری دهند. در نامه آن بزرگوار به سران قبائل بصره چنین آمده است: «شما را به كتاب خدا و سنّت پیامبر(ص) فرا میخوانم. زیرا در شرایط و وضعیتی قرار گرفتهایم كه سنّت پیامبر(ص) از میان رفته و جای آن را بدعت گرفته است. اگر دعوت مرا بپذیرید شما را به راه سعادت راهنمایی میكنم.»[30] آن بزرگوار در جای دیگر میفرماید: «لو لم یستقم دین جدّی الاّ بقتلی فیا سیوف خذینی،[31] اگر دین جدّم جز به كشته شدن من استوار نمیماند پس ای شمشیرها مرا فرا گیرید.» با سخنان یاد شده امام(ع) به ما میآموزد كه اگر برای پاسداری از اسلام راهی به جز فداكاری و ایثار و كشتهشدن نباشد باید جان خود را فدای اسلام كرد. نه تنها امامحسین(ع) كه همه یاران او هدفی جز پاسداری از اسلام نداشتند. از باب نمونه، در آن هنگام كه دست راست قمر بنیهاشم قطع میشود میفرماید: «به خدا سوگند اگر چه دست راست مرا قطع كردید ولی من تا زنده هستم از دین خودم حمایت خواهم كرد.»
4. شهادت در راه خدا
سیاستمداران حرفهای در مبارزه دو گروه با یكدیگر بر توازن قوا تأكید میكنند و از درگیری مبارزان با دشمنی كه از جهت عِدّه و عُدّه برتر است، بر حذر میدارند و آنان را به سكوت و گوشهگیری فرا میخوانند. روشنفكران آن زمان نیز امام حسین(ع) را از درگیری با یزید كه تا بن دندان مسلح بود بر حذر میداشتند، امّا منطق آن بزرگوار چیز دیگری بود. او و دیگر عاشورائیان از ایستادگی در برابر یزید و حكومت اموی هرگز تردیدی به خود راه ندادند و با ایثار جان خود درخت اسلام را آبیاری كردند. كشته شدن در راه خدا هر چند از سوی انسانهای ظاهر بین جداً شدن از دنیا و لذایذ آن است، ولی از نگاه انسانهای وارسته، شهادت پایان رنجها و سختیها و رسیدن به لقاء الله است. آخرین آرزوی اینگونه انسانها شهادت است. اسلام با تحول در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت كرد كه برای دفاع از مكتب، از جان و مال خویش میگذشتند و در میدان جهاد و شهادت پدر و پسر بر یكدیگر پیشی میگرفتند. و گاه برای حضور یكی از آنها در صحنه جنگ و جهاد و ماندن یكی از آنها در خانه، كار به قرعه میكشید.[33] وقتی كه امام حسین(ع) میخواست از مكّه حركت كند در خطبهای، از زیبایی مرگ در راه خدا سخن گفت و از همراهان خواست هركس آمادگی كشته شدن در راه خدا دارد همراه ما بیاید: «من كان باذلاً فینا مهجته موطّنا علی لقاء الله نَفْسَهُ فلیرحل معنا،[34] هر یك از شما حاضر است در راه ما از خون قلب خویش بگذرد و جانش را در راه ما نثار كند آماده حركت با ما باشد.»
در جای دیگر آن بزرگوار میفرماید: «اگر این بدنها برای مرگ آفریده شدهاند پس چه بهتر كه به صورت شهادت باشد.»[35] استقبال از مرگ در راه عقیده و آرمان نزد ملتهای دیگر هم ارزشمند است. مردم آزاده دیگر نیز چنین مرگی را تقدیس و ستایش میكنند و آن را برتر از زندگی ذلتبار و زیر ستم و همراه با ننگ و پستی میدانند. بنابراین، چقدر سست و بیپایه است سخنان كسانی كه امروزه، شهادتطلبی را «خشونت» خوانده و آن را محكوم میكنند. سخنان اینان از عقل و نقل هر دو به دور است. كوتاه سخن اینكه تلاش و فداكای و ایثار جان و مال در راه عقیده و هدفهای الهی تا كشته شدن و شهادت در راه خدا یكی از درسهای رویداد عاشورا در عرصه رفتار سیاسی است، یعنی انسان در عرصه سیاسی گاه به جایی میرسد كه باید در راه هدف و آرمانهای الهی فداكاری كند و از جان و مال خود بگذرد. این یكی از درسهای امام حسین(ع) و دیگر عاشورائیان در قضیّه كربلاست.
5. جمع بین سیاست و معنویت
جمع بین حضور در عرصههای سیاسی و توجّه به معنویات یكی دیگر از درسهای عاشورا است. غفلت از نیازهای روحی و معنوی به ویژه برای كسانی كه درگیر كارهای مهم و سنگیناند و مسؤولیتهای بالایی دارند خطرساز و خطرآفرین است كه باید در برابر آن هشیار بود. امام حسین(ع) در آن هنگام كه رویاروی دشمن ایستاده و حتّی در آن هنگامی كه در محاصره دشمنان است، هرگز از این مسأله غفلت ندارد. از این روی، در تاریخ آمده است كه در شب عاشورا در میان خیمه امام حسین(ع) جنب و جوش عجیب و نشاط فوقالعادهای به چشم میخورد؛ یكی مشغول دعا و مناجات با خداست و آن دیگری مشغول تلاوت قرآن: «لهم دوِیٌّ كدویّ النحل بین قائم و راكع و ساجد.»[36] و به هنگام حمله دشمن در عصر تاسوعا امام حسین(ع) به قمربنیهاشم میفرماید: «به سوی آنان برو و اگر توانستی امشب را مهلت بگیر، تا به نماز و استغفار و مناجات با پروردگارمان بپردازیم. خدا میداند كه من به نماز و تلاوت قرآن و استغفار و مناجات با خدا علاقه شدید دارم.»[37] از این درخواست در آن موقعیت به خوبی میتوان به اهمیت معنویت و خودسازی پیبرد. این كار امام(ع) بیانگر آن است كه هرگز نباید به دلیل كار و گرفتاری زیاد از خودسازی و توجّه به معنویات غفلت كرد. چرا كه موفقیتهای انسان در همه عرصهها در گرو همین توفیق است. ممكن است گفته شود كسی كه به خاطر خدا كار و یا مسؤولیتی را پذیرفته است و با منطق انجام وظیفه مشغول كار است، كار او بلكه همه حركتهای او عبادت است، ولی باید توجه داشت كه برای عباداتی كه بین انسان و خداست اثر و نقشی است كه هیچ چیز دیگر نمیتواند جایگزین آن شود.
6. امر به معروف و نهی از منكر
از درسهای مهمی كه در عرصه رفتار سیاسی میتوان از رویداد عاشورا آموخت، درس امر به معروف و نهی از منكر است. همانگونه كه رفتار امت اسلامی با یكدیگر بر اساس امر به معروف و نهی از منكر است با حاكمان نیز بر همین مبنا استوار است. دولت حاكم بر مسلمانان، اگر ستمگر باشد باید بر اساس مراحل امر به معروف و نهی از منكر با او برخورد كرد. امام حسین(ع) در وصیتنامه سیاسی الهی خود یكی از انگیزههای قیام خود را امر به معروف و نهی از منكر میداند: «من از روی خودخواهی، غرور و خیرهسری و یا به منظور ایجاد فساد و آشوب و ظلم و ستمگری به پا نخاستهام، بلكه قیام من برای اصلاح امور مسلمانان و… اجرای برنامه امر به معروف و نهی از منكر در میان امت اسلامی است.»[38] از این وصیتنامه استفاده میشود كه حركتهای سیاسی انواع گوناگون دارد: حركت از روی خودخواهی، غرور، ستم و فساد كه درست نیست و تنها حركتی كه بر اساس مصالح مردم و امر به معروف و نهی از منكر باشد درست است و باید آن را الگو و سر مشق خود قرار داد. درسهای این رویداد در عرصه رفتار سیاسی بیش از آن است كه در این مقال بگنجد از این روی، به همین اندازه بسنده میكنیم.
عبرتهای عاشورا
در تفاوت درسها و عبرتها اشاره كردیم كه در عبرتها تنها به الگوهای شایسته و خوبیها نگاه نمیكنیم، بلكه بدیها و زشتیها و رذالتها را نیز میبینیم. در این بحث از عوامل زمینهساز این رویداد، علت سكوت و بیتفاوتی مردم در برابر قیام امام حسین(ع) و یا بالاتر، ضدّیت با آن، و چگونگی بهرهگیری از این حادثه بحث میشود. عبرتگیری از حادثه عاشورا را مقام معظم رهبری چنین ترسیم میكند: «اوّلین عبرتی كه در قضیّه عاشورا ما را متوجه خود میكند این است كه ببینیم چه شده كه پنجاه سال بعد از درگذشت پیامبر(ص) جامعه اسلامی به آن حدّ رسید كه كسی مثل امام حسین(ع) ناچار شد برای نجات جامعه این چنین فداكاری بكند… مگر چه وضعی بود كه حسین بن علی(ع) احساس كرد كه اسلام فقط با فداكاری او زنده میماند و الاّ از دست میرود؟ عبرت اینجاست، ما باید نگاه كنیم و ببینیم كه چه شد كه فردی مثل یزید بر جامعه اسلامی حاكم شد؟… چرا باید وضعی پیش بیاید كه كسی مثل حسین بن علی(ع) ببیند چارهای ندارد جز این فداكاری عظیم، كه در تاریخ بینظیر است. چه شد كه آنها به اینجا رسیدند؟ این همان عبرت است… چه شد كه بیست سال بعد از شهادت امیرالمؤمنین(ع) در همان شهری كه ایشان حكومت میكرد سرهای پسران امیرالمؤمنین(ع) را بر نیزه كردند و در آن شهر گرداندند… و دخترها و حرم امیرالمؤمنین(ع) را در بازار كوفه گرداندند…»[39]
پاسخ به پرسشهای یاد شده و بررسی و تحلیل عوامل و زمینههای این حادثه میتواند مایه عبرتی برای جامعه اسلامی و نظام و حكومت دینی ما باشد، چرا كه وقتی انقلاب پیامبر اسلام(ص) را آن عوامل به فاجعهای بزرگ چون شهادت حسین بن علی(ع) و یارانش و اسارت اهل بیت آن بزرگوار كشانید، بیتردید اگر به جان انقلاب و نظام ما بیفتد همان بر سر انقلاب و نظاممان خواهد آمد كه بر انقلاب بزرگ پیامبر(ص) آمد؛ عبرت عاشورا، اینجاست. اگر عوامل زمینهساز این حادثه را به درستی شناختیم و از آن عبرت گرفتیم، یعنی تلاش كردیم كه انقلاب ما دچار آن آفت نشود، شاهد عاشورایی دیگر نخواهیم بود و اگر خدای نخواسته عبرت نگرفته و به وظیفه خود عمل نكردیم همان سرنوشت نیز در انتظار ما خواهد بود.
عوامل زمینهساز حادثه عاشورا
درباره عوامل زمینهساز حادثه عاشورا نظریههای گوناگونی اظهار شده است؛ در مرحله نخست میتوان به عوامل مختلفی چون: عامل نژادی و قومی، اعتقادی، سیاسی و اجتماعی، اخلاقی و ارزش و… اشاره كرد. هر یك از این عوامل مورد توجه و تأكید برخی از نویسندگان و پژوهشگران قرار گرفته است. شماری یك و یا دو عامل و شماری بیش از آن را زمینهساز حادثه عاشورا شمردهاند. شماری از نویسندگان دشمنی بنیامیه با بنیهاشم، برخی دیگر تغییر ارزشها و برخی از متعصبان اهل سنّت نیز عملكرد خود امام حسین(ع) را سبب حادثه عاشورا دانستهاند. گروهی دیگر از بیتوجهی به معنویت و دنیاگرایی و كوتاهی خواصّ از انجام رسالت خود[40] و… به عنوان عوامل زمینهساز حادثه عاشورا سخن گفتهاند. از باب نمونه مقام معظم رهبری با استناد به آیه شریفه: «فخلف من بعدهم خلف اضاعوا الصلوة و اتبعوا الشهوات» بر آن است كه دو عامل، از عوامل اصلی این گمراهی و انحراف است: «یكی دور شدن از ذكر خدا كه مظهر آن صلوه و نماز است. یعنی فراموش كردن خدا و معنویت و جدا كردن حساب معنویت از زندگی و فراموش كردن توجه و ذكر و دعا و توسل و توفیق از خدای متعال و توكل بر خدا و كنار گذاشتن محاسبات خدایی از زندگی. و عامل دوّم «اتبعوا الشهوات» است یعنی دنبال شهوترانیها و هوسها و در یك جمله «دنیاطلبی» رفتن و به فكر جمعآوری ثروت و مال بودن و التذاذ و به دام شهوات دنیا افتادن و اصل دانستن اینها و فراموش كردن آرمانها. این درد اساسی و بزرگ است و ما هم ممكن است به این درد دچار بشویم.»[41]
استاد شهید مرتضی مطهری نیز در موارد بسیار به این موضوع اشاره كردهاند از جمله: «باید گفت: امام حسین(ع) را طمع مُلك ری و طمع پول: «خولی میگفت: جئتك بغنا الدّهر» ورشوه رؤسا(و امّا رؤسائهم فقد اعظمت رشوتهم و ملئت غرائرهم) و جبن و مرعوبیت عامّه و میل به جبران محبّت یزید كه ابن زیاد میخواست كدورت یزید را از پدرش كه در ولایت عهدی یزید تعلل كرد جبران كند. و خبث ذاتی امثال شمر و غرور و بد مستی شخص یزید و از همه بالاتر فراموش كاری مردم كه مسلمان بودند و سیری به تاریخ شصت ساله خود نمیكردند و سابقهها را فراموش كرده بودند و گول ظاهر را میخوردند و… شهید كردند.»[42] از دو نمونه یاد شده كه با توجّه به واقعیات گفته و نوشته شدهاند میتوان چنین نتیجه گرفت كه مجموعهای از عوامل زمینساز حادثه عاشورا شدهاند، بنابراین، نظریههای تكعاملی با صرف نظر از نادرستی برخی از آنها،[43] نمیتوانند رویداد عاشورا را تحلیل و تفسیر كنند. در تفسیر این حادثه باید به عوامل گوناگون توجه داشته باشیم هر چند از میان این عوامل نیز، میتوان به دنبال یك و یا دو عامل مسلط و مهمّ بود. پرداختن به همه عوامل اصلی و فرعی، مجالی فراخ و فراخور میطلبد. از این روی، در اینجا تنها به دو عامل مهم و مسلط خواهیم پرداخت:
الف. دگرگونی ارزشها و آرمانها.
ب. كوتاهی خواص از انجام رسالت خود.
الف. دگرگونی ارزشها و آرمانها
پیش از آنكه به اصل بحث بپردازیم اشارهای به مفهوم ارزشها و همچنین ارزشهای حاكم بر جامعه نبوی مفید و مناسب مینماید:
مفهوم ارزشها
جامعه شناسان، ارزشها را اینگونه تعریف كردهاند: «ارزشها عقاید عمیقاً ریشهداری هستند كه گروه اجتماعی هنگام سؤال در باره خوبیها، برتریها و كمال مطلوب به آن رجوع میكند.»[44] با توجه به تعریف یاد شده ارزشها هدایت كننده رفتار انسان در جامعهاند. هرگونه تغییر و دگرگونی در آنها، دگرگونی در رفتار و هنجار اجتماعی را در پی خواهد داشت. از این روی، شناخت ارزشها و پاسداری از آن، از وظایف اصلی هر جامعه است.[45]
ارزشهای حاكم بر جامعه نبوی
پیش از اسلام اعراب از نظر عقیدتی بتپرست بودند. شناختی نسبت به معارف الهی چون خدا و پیامبر(ص) و معاد نداشتند. مردم در حیرت و ضلالت و گمراهی زندگی میكردند. نژادپرستی و تكاثرطلبی از ارزشهای آنان بود. عربها در جاهلیت غیرت و شجاعت را بسیار میستودند اما حقیقت این است كه غیرت و شجاعت مورد ستایش آنان همان درندهخویی و بیباكی در جهت تأمین منافع مادّی و حمایت از همقبیلگی خود به حقّ و یا ناحقّ بود. عواطف انسانی در میان آنان بسیار كمرنگ بود. دختركشی اعراب نمونهای از آن است. پیامبر اسلام(ص) ستیز و مبارزهای پیگیر را علیه نژادپرستی و تكاثرطلبی و دیگر ارزشهای جاهلی آغاز كرد و به صراحت اعلام كرد كه در اسلام اینها ملاك ارزش و برتری افراد بر یكدیگر نیست. آن بزرگوار، علم و معرفت نسبت به خدا و قیامت و دیگر دانشهای مفید را یكی از ملاكهای برتری افراد بر یكدیگر بر شمردند.
ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا را كه مظهر ارتباط با خدا و خلق بر اساس مسؤولیت سازندگی بود، جایگزین افتخار به حسب و نسب و ثروت و قدرت ساختند. و با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت كردند كه اسوه پاكی و فداكاری، ایثار و همه خوبیها شدند. نمونه بارز این ویژگیها را میتوان در رویدادهای تاریخی صدر اسلام به ویژه در جنگها مشاهده كرد. از باب نمونه: جابربن عبدالله انصاری میگوید: «در جنگ احد به بالین پدرم عبدالله رفتم. در حال احتضار بود. درخواست آب كرد. من رفتم و ظرف آبی آوردم، وقتی خواستم به او بدهم اشاره كرد: آب را به این مسلمان كه در كنار من و تشنهتر از من است برسان. سراغ او رفتم. او به سومی اشاره كرد، سراغ سومی رفتم او به چهارمی، و همچنین تا دهمی. وقتی به سراغ دهمین رفتم دیدم كه او به شهادت رسیده است. برگشتم به سراغ نهمی و… تا اوّلی دیدم همه به شهادت رسیدهاند.»[46] از این نمونهها در جنگهای صدر اسلام فراوان است. لازم به یادآوری است كه این نمونهها در میان كسانی نمودار شد كه تا چند سال پیش از آن، اگر یكی از این افراد به دیگری بر میخورد كه مشغول خوردن سوسمار زنده صحرایی بود و باقیمانده سوسمار را از او مطالبه میكرد، امتناع میكرد و گاهی به خاطر نصف سوسمار انسانی را از میان دو نیم میكرد.[47] بر این اساس پیامبر اسلام(ص) با تحوّل در بینشها و ارزشها انسانهایی را تربیت كرد كه دیگران را حتّی به هنگام مرگ بر خود پیش میداشتند. و پیش از آن نیز، برای دفاع از مكتب از جان و مال و ثروت خویش گذشته و در میدان جهاد و شهادت بر یكدیگر پیش میگرفتند.
بازگشت به ارزشهای جاهلی
بزرگترین و مهمّترین خطری كه هر نهضت انقلابی را تهدید میكند «ارتجاع» است. این خطر آفتی است كه متأسفانه نهضت انقلابی پیامبر اسلام(ص) نیز، گرفتار آن شد. پس از پیامبر(ص) باورها و ارزشهای الهی رنگ باختند و به تدریج باورها و ارزشها و اعمال جاهلی احیا شدند. مردمی كه در روزگار پیامبر(ص) ارزشهای الهی: چون ایثار و فداكاری در روح آنان تا آنجا نفوذ داشت كه در رفتن به سوی جهاد و میدان جنگ بر یكدیگر پیشی میگرفتند، در زمانی كه بدن پیامبر(ص) هنوز روی زمین بود در سقیفه بنیساعده گرد آمدند و شعار «منّا امیر و منكم امیر»[48] سردادند و حكومت اسلامی را غنیمتی پنداشتند كه باید در میان آنان تقسیم شود. متأسفانه كار بازگشت ارزشهای جاهلی به جایی رسید كه چهرههای برجستهای چون: ابوذر، عمار و حجربن عدی آزار و شكنجه و تبعید شدند. در برابر، كسانی كه به وسیله پیامبر(ص) تبعید شده بودند جزو مشاوران و كارگزاران خلیفه شدند. تبعیض و غارت بیتالمال، گناه و معصیت در جامعه اسلامی رواج یافت. احساس مسؤولیت، امر به معروف و نهی از منكر جای خود را به بیمسؤولیتی و سهل انگاری و بیتفاوتی داد. ارتجاع و بازگشت از ارزشها به جایی رسید كه در حكومت عثمان درآمد عمومی و بیتالمال، درآمد خلیفه و بستگان و همدستان او پنداشته شد.
امام علی(ع) پس از آنكه با اصرار مردم حكومت را پذیرفتند از دگرگونی ارزشها چنین یاد میكنند: «ای بندگان خدا… شما در زمانی واقع شدهاید كه خیر و نیكی به آن پشت كرده و شرّ و بدی روی آورده است. شیطان جز طمع در هلاكت مردم كاری ندارد پس اكنون زمانی است كه وسائل پیشرفت شیطان قوی شده، نیرنگ و فریبش همگانی كشته و بدستآوردن شكار برایش آسان شده است. به هر سو كه میخواهی نگاه كن آیا جز فقیری كه با فقر دست و پنجه نرم میكند، یا ثروتمندی كه نعمت خدا را به كفران تبدیل كرده، یا بخیلی كه با بخل و رزیدن در اداء حقوق الهی ثروت فراوانی گردآورده و یا متمرّدی كه گویا گوشش از شنیدن پند و اندرزها كر است. آیا شخص دیگری جز اینها میبینی؟ كجایند خوبان شما، صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجایند همانها كه در كسب وكارشان با ورع بودند و در مذهب و رفتارشان از بدیها دوری میجستند، مگر همه آنها از این دنیای پست و از این زندگی پر مشكل كوچ نكردند. مگر نه این است كه شما وارث انسانهای بیارزشی شدهاید كه لبها جز به نكوهش آنها حركت نمیكند تا مقام آنها كوچك شمرده شود و برای همیشه فراموش گردند، فانا للّه و انّا الیه راجعون، مفاسد آشكار شده، نه انكاركننده و تغییردهندهای پیدا میشود، و نه بازدارندهای به چشم میخورد، آیا با این وضع میخواهید در دار قدس خداوند و جوار رحمتش قرار گیرید و از عزیزترین اولیای او باشید…»[49]
دگرگونی باورها و ارزشها تا آنجا پیش رفت كه مدعیان خلافت و جانشینی پیامبر(ص) نابودی دین همان پیامبر را در سر میپروراندند.در گفت و گوی مغیره بن شعبه با معاویه، وقتی كه مغیره از معاویه میخواهد كه با مردم به عدالت رفتار كرده و با بنیهاشم بد رفتاری نكند معاویه در پاسخ میگوید: هیهات، هیهات، مغیره گوش كن، ابوبكر به خلافت رسید و پس از آنكه مرد، نامش نیز از بین رفت. همچنین عمر و عثمان حكومت كردند و مردند و نامی از آنها باقی نماند. امّا برادر هاشم(مقصود او رسول خدا(ص) است) هر روز پنج نوبت به نام او در جهان اسلام ندا میكنند و «اشهد ان محمداً رسول الله» میگویند. ای مغیره بیمادر، پس از آنكه سه خلیفه بمیرند و نام محمّد اینگونه زنده باشد دیگر چه عملی باقی خواهد ماند جز آنكه نام محمّد هم دفن شود و از بین برود.[50] از این قضیه و امثال آنكه در زندگی معاویه و به ویژه پسرش یزید فراوان است میفهمیم كه آنان با اسلام و ارزشهای آن از ریشه مخالف بودهاند و چنانچه قیام عاشورا نبود خدا میداند سرنوشت اسلام به كجا میانجامید. معاویه در گفت و گوی یاد شده از حكومت پیامبر به عنوان مُلك و پادشاهی یاد كرده و خواهان دفن نام آن حضرت است.
زمینههای دگرگونی ارزشها
چرا پس از پیامبر(ص) به تدریج ارزشها و آرمانهای اسلامی رنگ باختند و دگرگون شدند؟ پاسخ این پرسش نیاز به شناخت یك نكته تربیتی و دقت در اوضاع آن روزگار دارد. همانگونه كه روانشناسان گفتهاند: تربیت كاری تدریجی است. پیامبر اسلام(ص) برای تربیت انسانها و تثبیت ارزشهای اسلامی تلاش بسیار كردند. امّا ده سال برای تربیت مردمی كه درست بر ضدّ این خصوصیات بار آمده بودن زمان خیلی كمی بود. درست است كه مردم اسلام را پذیرفته بودند، اما هنوز نتوانسته بودند ارزشهای جاهلی را به كلّی فراموش كنند و ارزشهای الهی را با جان و دل بپذیرند به ویژه كه بسیاری از مسلمانان پس از فتح مكّه و در سال هشتم هجری به اسلام گرویده بودند و پیامبر نیز دو سال پس از آن از این جهان رحلت كرده بودند. نخستین نشانههای احیای ضدّارزشها در جریان سقیفه بنیساعده سر بر آورد. كسانی كه از اصحاب و یاران نزدیك رسول خدا(ص) به شمار میآمدند سخنانی را به پیامبر نسبت دادند كه بسیار شگفتانگیز بود. با اینكه آن بزرگوار در بسیاری از جاها از جمله در آخرین سفر خود كه از مكّه برمیگشت، به صراحت فرموده بودند كه: تفاوتی بین عرب و عجم، بین غلام حبشی و سید قرشی نیست. امّا به ناگاه در سقیفه اعلام شد كه آن حضرت فرمودهاند:
«الائمة من قریش»؛[51] این نسبت با صراحت قرآن[52] و سخنان آن بزرگوار[53] ناسازگار است. بنابراین سقیفه بنیساعده نخستین گامها در جهت احیای ارزشهای جاهلی بود. اما چون دینداری بسیاری از مردم قوی بود و هنوز مردم آلوده به دنیا و جلوههای آن نشده بودند این جریان خیلی نمود پیدا نكرد. ولی این وضعیت چندان دوام پیدا نكرد. امت اسلامی هر روز از مسیری كه پیامبر معیّن كرده بودند دورتر و دورتر میشدند. عوامل زیادی زمینهساز این وضعیت بودند؛ از باب نمونه به پارهای از آنها اشاره میكنیم:
1. جدایی مردم از اهل بیت(ع)
انحراف رهبری از مسیری كه پیامبر(ص) معین كرده بود و انزوای علی(ع) به مدّت 25 سال یكی از مسائلی است كه زمینه را برای دگرگونی ارزشها فراهم ساخت. چون در جامعهای كه پیامبر(ص) خطوط كلّی آن را ترسیم كرده بود، آشناسازی مردم با دین و ارزشهای آن یكی از مناصب اهل بیت(ع) بود. كه این نقش با انزوای علی(ع) و منع از ترویج احادیث نبوی از آنها گرفته شد. با این وضعیت مردم برای اینكه رفتار خود را با اسلام راستین و ارزشهای آن هماهنگ كنند دچار مشكل شدند. متأسفانه در جهت حلّ این مشكل نه تنها اقدامی نشد كه اقداماتی در جهت عكس آن صورت گرفت. مسلمانان برای شناخت احكام دین به ابوهریرهها و كعب الاحبارها ارجاع شدند. نقل حدیث و فضائل اهل بیت(ع) قدغن شد، از باب نمونه، بنا به نقل ابن الحدید، معاویه به كارگزارانش نوشت: «هركس چیزی در فضیلت ابوتراب و خاندانش روایت كند خونش هدر است. مالش حرمت ندارد.»[54] معاویه به این كار نیز قانع نشد، دستور داد تا احادیثی در نكوهش علی(ع) جعل كنند و نیز دستور داد كه همه در منبرها باید به علی(ع) لعن كنند.[55] افزون براین در بخشنامهای نوشت:
«انظروا الی من قامت علیه البیّنة انّه یحب علیّا و اهل بیته فامحوه من الدیوان و اسقطوا اعطائه و رزقه؛[56] هر كه را كه ثابت شد از دوستان و شیعیان علی و اولاد او است اسم او را از دیوان قلم بكشید و حقوق و مزایای او را قطع كنید.» و در بخشنامه دیگری، یادآور شد هركس را احتمال دادید از دوستان اهل بیت است زیر شكنجه قرار دهید و خانهاش را خراب كنید.[57] معاویه حكومت بصره و كوفه را به زیاد ابن ابیه كه پیش از آن از شیعیان علی(ع) به شمار میآمد داد و او چون به خوبی شیعیان را میشناخت دست و پای بسیاری از آنان را قطع كرد و به چشمهای آنان میل كشید و بسیاری از آنان را تبعید كرد و یا كشت تا جایی كه شخص مشهوری از آنان باقی نماند. در اثر تبلیغات معاویه، لعن و نفرین به علی(ع) از بزرگترین عبادتها به شمار میآمد به گونهای كه اگر شخصی آن را در نماز فراموش میكرد قضای آن را بجا میآورد. معاویه با شیوه یاد شده تلاش میكرد كه مردم را از اهل بیت(ع) جدا كند تا در نتیجه اسلام و ارزشهای آن فراموش شود و اسلام اموی و ارزشهای جاهلی جایگزین آن گردند. از این روی هركس در برابر این دستورات میایستاد مورد آزار و اذیت باند اموی قرار میگرفت.
2. تبدیل امامت به پادشاهی
تبدیل امامت به پادشاهی یكی دیگر از زمینههای دگرگونی ارزشها و فاجعه عاشورا بود. بدون تردید هر جامعهای به حكومت نیاز دارد تا امور آن جامعه سامان گیرد. از سوی دیگر جامعه اسلامی، زمانی شاهد حاكمیت اسلامی و ارزشهای آن است كه حكومت اسلامی بر پا باشد. بر این اساس اگر پس از رحلت پیامبر(ص) امامت عدل علوی استقرار مییافت همان جوّ ایمان و تقوا و جهاد در راه خدا ادامه مییافت. ولی متأسفانه با جریان سقیفه حكومت اسلامی ادامه نیافت و حكومت به صاحبان اصلی آن نرسید و با فراز و نشیبهای بسیار به حكومت و پادشاهی معاویه و یزید انجامید. خاندانی كه امام علی(ع) در باره آنها میفرماید: «ای معاویه، كی شما رهبر رعیت و رئیس ملت بودهاید؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والای معنوی؟(یعنی شما شایستگی این كار را نداشته و ندارید.»[58] با مرگ معاویه زمانی كه امام حسین(ع) برای بیعت با یزید دعوت میشود امام(ع) در پاسخ میفرماید: «باید فاتحه اسلام را خواند اگر شخصی همانند یزید حاكم مسلمانان باشد.»[59] و نیز آن بزرگوار به هنگام رویارویی دو سپاه میفرماید: «آگاه باشید كه بنیامیه پیروی از شیطان را بر خود لازم دانسته و پیروی از خداوند را ترك گفتهاند و فساد را آشكار و حدود الهی را تعطیل كردهاند…»[60]
بدون شكّ، حكومت نقش مهمی در تثبیت ارزشها و یا ضدّ ارزشها دارد چرا كه امام علی(ع) میفرماید: «النّاس بامرائهم اشبه منهم بآبائهم؛[61] مردم به حاكمانشان شبیهترند تا به پدرانشان.» وقتی كه حاكمان و كارگزاران جامعه افرادی چون معاویه و یزید باشند كه همه توان خود را در جهت تحریف دین و نابودی ارزشها و همچنین مروّجان آن به كار گرفتهاند، طبیعی است كه افراد جامعه نیز همانگونه تربیت خواهند شد. در چنین جامعهای مردم در برابر دگرگونی ارزشها و كشته شدن مدافعان آن حساسیتی نشان نخواهند داد. همانگونه كه در رویداد عاشورا چنین وضعی پیش آمد.
3. افزون بر دو عامل یاد شده فتوحات دوره خلفاء و حاتمبخشیهای عثمان نیز یكی دیگر از زمینههای فاصله گرفتن مردم از ارزشها و آرمانهای اسلامی بود. این فتوحات هر چند بر جغرافیای كشور اسلامی افزود، ولی چون همراه آن كار فرهنگی برای هدایت مردم صورت نمیگرفت، به سرعت مردم را به سوی دنیاگرایی برد. زیرا غنائم این جنگها از آنِ فاتحان بود و شركت در یكی از فتوحات بزرگ همراه با غنایم فراوانی بود كه كافی بود یك رزمنده با حضور در یكی از نبردها به اوج رفاه برسد.[62] افزون بر این، حاتمبخشیهای عثمان از بیتالمال و جمع ثروت به وسیله شماری از خواص در این زمینه نقش مؤثری داشت.[63] در بخش دوم(كوتاهی خواص از انجام رسالت خود) توضیح بیشتری خواهیم داد.
4. یكی دیگر از عواملی كه زمینه دگرگون شدن ارزشها را فراهم كرد طرد بزرگان صحابه و مغضوب دستگاه واقع شدن آنان است. چهرههایی چون عمار و ابوذر به جرم حقّگویی تبعید و شكنجه شدند. عبدالله مسعود كه از تبعید ابوذر ناراحت بود مورد آزار و اذیت قرار گرفت. گروهی از بزرگان كوفه همانند مالك اشتر زید، صعصعه، جندب، كمیل و… به شام تبعید شدند.[64] در برابر عثمان به توصیه ابوسفیان كه گفته بود: «مراقبت كن كه حكومت پیوسته در میان ما دست به دست بگردد. و كارگزاران خود را از بنیامیه انتخاب كن. این فقط ملكداری است، بهشت و جهنم یعنی چه؟!»[65] همكاران و كارگزاران خود را از خویشان و نزدیكان و بنیامیه برگزید.[66] كسانی انتخاب شدند كه در حال مستی به مسجد میآمدند و نماز صبح را چهار ركعت میخواندند و وقتیكه با اعتراض مردم روبهرو میشدند میگفتند: میخواهید بیشتر بخوانم؟![67]
مجموعه عوامل یاد شده دست به دست هم داد تا ارزشهای عصر نبوی دگرگون شدند. اوج این دگرگونی در روزگار یزید بود، چرا كه در رأس حكومت فردی قرار گرفته بود كه به هیچ چیز اعتقاد نداشت، فردی عیاش و خوشگذران بود و هیچ ابایی از آشكار شدن بیدینی خود نداشت. وقتی كه حاكمان جامعه چنین افرادی باشند، به حكم «النّاس علی دین ملوكهم» مردم نیز روش و منش آنها را در زندگی به كار میگیرند. در چنین جامعهای مردم در برابر تحریف و یا حذف ارزشها و مدافعان جدّی آن بیتفاوت میگردند و حتی ممكن است خود آنها برای حذف آن ارزشها و مدافعان آن بسیج شوند. همانگونه كه در رویداد عاشورا این قضیه پیش آمد. عبرتآموزی ما از رویداد عاشورا به این است كه مواظب ارزشهای انقلاب اسلامیمان باشیم تا خدای ناكرده به وسیله عوامل یاد شده و همانند آن، دچار تغییر و دگرگونی نگردند.
ب. كوتاهی خواص در عمل به تكلیف
كوتاهی و سستی خواص از ادای تكلیف و انجام وظیفه یكی از عوامل زمینهساز رویداد عاشورا است. نقش خواص در تحولات و دگرگونیهای اجتماعی و سیاسی از مسائلی است كه تردیدی در آن نیست. بر همین اساس رهبر معظم انقلاب خواص را یكی از عوامل بسیار تأثیرگذار در تحولات تاریخ میدانستند و در رویداد عاشورا این تحلیل را ارائه كردند كه اگر خواص جبهه حقّ، تسلیم جلوههای دنیا نگردند و دین را فدای دنیا نكنند و به موقع از حق حمایت كنند، هیچگاه جامعه اسلامی دچار وضعیت زمان امام حسین(ع) نخواهد شد و شاهد حادثه تلخی چون عاشورا نخواهد بود. برای دریافت ابعاد این تحلیل تاریخی و جامعه شناسانه كه نسخه شفابخش جامعه امروز ما نیز هست، نخست به مفهوم خواص و عوام اشاره كرده و سپس به علل و عواملی كه ممكن است برخی از خواص را از انجام وظیفه و مسؤولیت باز دارد و یا آنان را در برابر آن قرار دهد خواهیم پرداخت.
مفهوم خواص و عوام
مردم در جامعههای گوناگون به اعتبار قدرت نفوذ و تأثیرگذاری بر اندیشهها و رفتار دیگران و همچنین میزان تأثیرپذیری متفاوتند. در هر جامعه تعدادی اندك به دلیل موقعیت ویژهای كه دارند بر رفتار و ارزشهای دیگران تأثیر میگذارند. این گروه، با نامهای: خواصّ، نخبگان، برگزیدگان… شناخته میشوند. گروه دیگر كه اكثریت جامعه را تشكیل میدهند از آنان به عنوان: توده یا عوام یاد میشود. خواص كسانیاند كه بر اساس آگاهی و بصیرت تصمیمگیری كرده و حركت میكنند. در برابر خواصّ عوام هستند. این گروه دنبال این نیستند كه ببینند چه راهی درست است، چه حركتی صحیح است و سپس بر اساس آن حركت كنند بلكه پیرو جوّ زمان خود هستند؛ اكثریت به هر راهی رفتند اینها نیز به همان راه خواهند رفت.[68] در این تقسیم و تفسیر هیچگونه معیار اقتصادی، سیاسی و فرهنگی لحاظ نشده است. بلكه كسی كه از روی بصیرت و آگاهی تصمیم بگیرد و عمل كند هر چند بیسواد باشد جزو خواص به شمار میآید و آنكه بدون بصیرت و تشخیص عمل كند هر چند به ظاهر جزو علما باشد «عوام» است.
تقسیمبندی خواص
مرز میان خواص و عوام همان بصیرت و آگاهی است. خواص بر دو گونهاند: خواص جبهه حقّ و خواص جبهه باطل. عوام نیز به همین دو قسم تقسیم میشوند. عدّهای حقّ را شناختهاند و تلاش آنها نیز در همین راستاست. و عدّهای نیز در برابر حق بیتفاوت و یا ضدّ آنند. در میان طرفداران باطل نیز آدمهای نخبه و زرنگ و اهل فكر و تشخیص وجود دارد. سخن ما در اینجا درباره خواص طرفدار حقّ است. خواص طرفدار حقّ نیز به دو دسته تقسیم میشوند:
1. گروهی كه آرمانها و ارزشهای اسلامی برای آنها اصل است و در آن هنگام كه دین و دنیا در برابر هم قرار گرفتند، دین را بر دنیا و جلوههای آن ترجیح میدهند.
2. گروهی كه جذب دنیا و جلوههای آن(مقام، ثروت، شهرت و…) شده و با وجود تشخیص حقّ و اهل حقّ از عمل به آن باز میمانند. وقتی كه پای ادای تكلیف و انجام مسؤولیت به میان آید نمیتوانند از دنیا بگذرند و دنیا را بر ادای تكلیف پیش میدارند. اگر در جامعه اسلامی گروه نخست بیشتر باشند جامعه دچار انحطاط و سقوط نخواهد شد و حادثهای همانند روزگار امام حسین(ع) بوجود نخواهد آمد. ولی اگر تعداد آنها اندك و تعداد دسته دوّم بیشتر باشند آن وقت است كه جامعه در سراشیبی سقوط قرار خواهد گرفت و حسینبن علیها به مسلخ خواهند رفت. یزیدها و ابن زیادها بر سر كار خواهند آمد و امامت تبدیل به سلطنت و پادشاهی خواهد شد.
نقش خواص در رویداد عاشورا
بحث اساسی و مهم در باب «خواص» نقش آنان به عنوان یكی از عوامل زمینهساز عاشورا است. خواص طرفدار حقّ به ویژه كسانی كه به حقانیت امام حسین(ع) باور داشتند، در عرصه سیاسی باید با آن بزرگوار همراه شده و با دشمنان میجنگیدند. چه عامل و یا عواملی سبب شد كه اینان از امام حسین(ع) حمایت نكردند، بیتفاوت ماندند و یا در برابر آن حضرت ایستادند. تعداد آنان كه امام حسین(ع) را به خوبی میشناختند ولی بر اساس شناخت خود عمل نكردند كم نبودند. بسیاری از كسانی كه در مدینه یا مكّه به آن حضرت نصیحت میكردند كه به سوی كوفه نرود از همین قبیل بودند.[69] بسیاری از كسانی كه نماینده امام حسین(ع) مسلم بن عقیل را در كوفه تنها گذاشتند از همینها بودند. تجزیه و تحلیلِ بیتفاوتی اینان و دستیابی به عواملی كه آنان را از انجام وظیفه بازداشت در عرصه رفتار سیاسی برای ما درسآموز و عبرتانگیز است. این عوامل بسیارند. از این روی، پس از اشاره به عناوین پارهای از آنها به «دنیاگرایی خواص» كه از اهمیت بیشتری برخوردار و جنبه محوری دارد خواهیم پرداخت.
بازگشت به باورها و ارزشهای جاهلی از جمله قومیتگرایی، عافیتطلبی و تجمّلپرستی، افزونطلبی و مقامخواهی، فرصتطلبی و نفاق، ترس و وحشت و بالاخره دنیاپرستی خواص از عواملی بودند كه خواص طرفدار حق در حادثه عاشورا به وظیفه و مسؤولیت خود عمل نكردند. وقتی كه بیشتر خواص طرفدار حقّ چنان باشند كه دنیای خودشان برایشان از همه چیز مهمتر باشد، بیشك، از ترس جان، از ترس از دست دادن مال و مقام و یا نام و شهرت خود حاكمیت باطل را میپذیرند و در برابر آن نمیایستند و از حقّ نیز طرفداری نمیكنند و جانشان را به خطر نمیاندازند. وقتی اینگونه شد اوّلش با شهادت حسین بن علی(ع) آغاز میشود، آخرش هم به بنیامیه و شاخه مروانی و بنیعباس و پس از بنیعباس، هم به سلسله سلاطین در دنیای اسلام، تا امروز میرسد.[70]
دنیا گرایی خواص
هر چند عواملی چون: قومیتگرایی، نفاق و دورویی و غفلت سبب لغزش و انحراف برخی از خواص شد، ولی دنیا و جلوههای آن چون مقامخواهی، رفاهطلبی، ثروت، شهرت از مهمترین و خطرناكترین عواملی بود كه در لغزش خواص و رویداد عاشورا نقش اساسی داشت. با نگاهی به تاریخ اسلام مییابیم كه اساس همه انحرافها، فتنهها، جنگهایی كه از سوی خواص صورت گرفته، دنیاپرستی آنان بوده است. بر همین اساس پیامبر اسلام فرموده است: «حبّ الدنیا رأس كل خطیئة؛[71] دوستی دنیا سر و اساس همه گناهان است.» علی(ع) نیز دنیا دوستی را اساس همه فتنهها و مشكلات دانسته است: «حبّ الدنیا رأس الفتن و اصل المحن».[72] امامحسین(ع) نیز راز و رمز دگرگونی بسیاری از مردم و كنارهگیری آنان را از حقّ، دنیاگرایی آنان دانسته است: «الناس عبید الدنیا و الدین لعق علی السنتهم، یحوطونه مادّرت معایشهم فاذا محّصوا بالبلاء قلّ الدیانون؛[73] مردم بنده دنیایند و دین لقلقه زبانشان. حمایت آنها از دین تا زمانی است كه زندگی آنها در رفاه باشد و آنگاه كه در بوته امتحان قرار گرفتند دینداران كم میشوند.»
این سخنان را امام در چه زمانی ایراد كرده است؟ برخی چون طبری بر این باورند كه امام(ع) این سخنان را در بین راه و در منزل «ذیحسم» ایراد كرده است. برخی دیگر برآنند كه این خطبه در دوّم محرم و در سرزمین كربلا ایراد شده است. این سخنان در هر كجا ایراد شده باشد بیانگر ناخرسندی امام(ع) از وضعیت جامعه و مردم مسلمان در آن روزگار است. امام(ع) پس از آنكه از دگرگونی اوضاع و سستی و بیتفاوتی مردم در برابر خوبیها و بدیها شكوه كرده با جمله: «الناس عبید الدنیا» علت آن را دنیا پرستی آنان دانسته است. وقتی كه دنیا در نگاه انسان مسلمان، هدف و معبود شد باید منتظر چنین چیزهایی بود. سخنان امام حسین(ع) هر چند بیانگر آن است كه دنیاگرایی آفتی عمومی و همگانی است لذا با واژه «الناس» از آن یاد كرده است ولی روشن است كه بخشی از مردم كه همان خواص باشند بیشتر در معرض این آسیب هستند. چرا كه جلوههای دنیا بسیار است. بخشی از آن برای همه كس قابل دسترسی نیست. مقام، پولهای كلان… را به همه كس نمیدهند. «خواص» با ویژگیهایی كه دارند دسترسی بیشتری به دنیا و جلوههای آن دارند. به همه كس ملك ری و كیسه زر نمیدهند. اینها برای عمر سعدها و شریح قاضیها… آماده است. مواردی كه خواص طرفدار حقّ به خاطر دنیاگرایی از پذیرش حقّ سر باز زده و یا با آن به مخالفت برخواستهاند فراوان است، در اینجا تنها به نمونههایی از چند مقطع تاریخی بسنده میكنیم:
نخستین گامها
دنیاگرایی خواص هر چند در روزگار خلیفه سوّم اوج و شدت گرفت ولی پیش از آن نیز جلوههایی داشته است. در روزگار پیامبر(ص) در جنگ بدر، احد و پارهای از حوادث دیگر هر چند دنیاگرایی برخی از خواص ظهور پیدا كرد ولی با حضور آن حضرت خیلی زود جبران و شعلههای آن فرو كش كرد. ولی از آن روز كه آن بزرگوار در بستر قرار گرفت انحراف خواص و عدول آنان از موضع حقّ نیز آشكار شد. تخلّف از لشگر اسامه، با اینكه این كار موجب ناراحتی آن حضرت شد.[74] افزون بر این، آن حضرت بر كسانی كه میخواستند از سپاه او جدا شده و در مدینه بمانند لعنت فرستادند. در عین حال برخی از خواص چون خلیفه اوّل و دوّم از این دستور سرباز زدند.[75] توجه نكردن به دستور پیامبر(ص) برای نوشتن وصیّت و همچنین ماجرای سقیفه به عنوان نخستین گامها از دنیاگرایی خواص و عدول آنان از موضع حقّ به شمار میآید. بسیاری از نویسندگان و شاعران این گامها و به ویژه ماجرای سقیفه را سبب و ریشه اصلی رویداد عاشورا به شمار آوردهاند. از باب نمونه مرحوم آیةالله غروی اصفهانی چنین سروده است:
رماه اذ رماه حرملة و اِنَّما رماه مَنْ مهدّ له سهم اتی مِن جانب السقیفة و قوسه علی یدالخلیفه و ما اصاب سهمه نحر الصبی بل كبد الدین و مهجة النبی[76] وقتی حرمله تیر افكند این حرمله نبود كه تیر افكند، بلكه تیرانداز واقعی كسی بود كه زمینه را برای او زمینهسازی كرده بود. تیری از جانب سقیفه آمد كه كمان آن در دست خلیفه بود. آن تیر گلوی آن كودك را ندرید بلكه بر جگر دین و قلب پیامبر (ص) نشست. مهیار دیلمی نیز اشعاری به عربی دارد كه مضمون آن این است: «ای فرزند پیامبر(ص) روز سقیفه راه كربلایت را هموار كرد و آنگاه كه حقّ پدرت علی(ع) و مادرت فاطمه(ع) را غصب كردند؛ كشته شدنت خوب جلوه كرد.»[77] مرحوم نیّر تبریزی و بسیاری از دیگر شاعران شیعی همین مضمون را آوردهاند. برخی از نویسندگان اهل سنّت نیز بر همین مسأله تأكید كردهاند.[78]
دنیاگرایی خواص در روزگار خلفای ثلاثه
پس از رحلت پیامبر(ص) در دوره ابوبكر دگرگونی محسوسی در زندگی اقتصادی مردم دیده نمیشود، اما در روزگار خلیفه دوم و به ویژه خلیفه سوّم در وضعیت زندگانی مردم دگرگونی ایجاد شد و كمكم طبقهای بسیار ثروتمند با امتیازهایی كه از بیتالمال به آنان داده شد بوجود آمدند. خلیفه دوّم با اینكه سخت مراقب كارگزارانش بود ولی روشی برای پخش بیتالمال ایجاد كرد كه عدّهای از خواص به ثروتهای زیادی دست یافتند. در استفاده از بیتالمال نه تنها عربها بر غیرعربها كه در بین خود عربها نیز، برخی از تیرهها بر برخی دیگر، امتیازهای چشمگیری داشتند. در سال به برخی دوازده هزار درهم و به برخی دیگر سیصد درهم و یا دویست درهم داده میشد.[79] عملكرد خلیفه سخت مورد اعتراض قرار گرفت. تا جایی كه تصمیم گرفت این تبعیضها را از میان بردارد. خود او میگفت: «اگر امسال را زنده بمانم مساوات را رعایت خواهم كرد و هیچ سرخی را بر سیاه و هیچ عربی را بر عجم برتری نخواهم داد و به گونهای عمل میكنم كه پیامبر اسلام(ص) و ابوبكر عمل كردند.[80]
جذب شدن خواص به دنیا و جلوههای آن آثار خود را بر جای گذاشت تا جایی كه شخصی میگوید: «اگر خلیفه قبله مردم را از مكّه به بیتالمقدس تغییر دهد و یا یكی از نمازهای پنج گانه را حذف كند كسی به او اعتراض نمیكند. چرا كه همت مردم در بدستآوردن مال و منال بود و زمانی كه بهدست میآوردند ساكت میشدند.»[81] در روزگار عثمان، بسیاری از خواص و یاران پیامبر(ص) و نزدیكان خلیفه جزو بزرگترین سرمایهداران آن روزگار شدند. امام علی(ع) از این واقعیت تاریخی چنین پرده بر میدارد: «قام معه بنوابیه یخضمون مال الله خضمة الابل نبتة الرّبیع؛[82] بستگان پدریاش به همكاریش برخاستند. آنها همه چون شتران گرسنهای كه بهاران به علف زار بیفتند با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند برای خوردن اموال خدا دست از آستین در آوردند.»
در این برهه خلیفه و همكارانش به جای هزینه كردن بیتالمال در مصالح امت اسلامی، آن را ویژه خود دانستند، و به ثروتهای هنگفتی دست یافتند. مرض مالاندوزی با دستاندازی به بیتالمال در میان بسیاری از خواص رایج شد. بنابه پارهای از گزارشهای تاریخی، عثمان برای نخستینبار خانهای از سنگ و آهك و… ساخت و اموال منقول و غیرمنقول فراوانی اندوخت. عبدالرحمن بن عوف، طلحه و زبیر، زیدبن ثابت از حاتمبخشیهای عثمان برخوردار شدند. زید بن ثابت آن قدر طلا و نقره گردآورده بود كه با تبر آن را تقسیم كردند. چارپایان و شتران باری و سواری و اسبهای عبدالرحمن بن عوف از هزاران رأس میگذشت. گزارشگران تاریخ از خانههای متعدد و كنیزكان، اسبها و شتران، طلا و نقره و گوسفندان طلحه و زبیر گزارشهای شگفتانگیزی ارائه كردهاند.[83]
بخششهای عثمان به اقوام و خویشان خود به گونهای بود كه موجب اعتراض زیدبن ارقم، كلیددار بیتالمال شد. او كه از جایزه دویست هزار درهمی به ابوسفیان و صدهزار درهمی به مروان به خشم آمده بود كلیدها را پیش عثمان گذاشت و گریست. عثمان گفت: چون صلهرحم كردهام میگریی؟ گفت: نه، اما گمان دارم كه این مالها را به عوض انفاقهایی كه در راه خدا، زمان حیات پیامبر(ص) كردی بر میداری. اگر صد درهم به مروان میدادی باز هم زیاد بود. عثمان گفت: ای پسر ارقم كلیدها را بگذار و برو. فرد دیگری را مسؤول بیتالمال خواهم كرد.[84] متأسفانه این آفت به عوام مردم نیز سرایت كرده به گونهای كه آن اندك خواصی كه از حقّ و جبهه حق میگفتند سخنان آنان خریداری نداشت، از باب نمونه جندب بن عبدالله میگوید: پس از بیعت باعثمان به عراق رفتم و در آنجا از فضایل علی(ع) میگفتم، بهترین پاسخی كه میشنیدم این بود كه این حرفها را كنار گذار، سخنی بگو كه برای خودت و ما سودی داشته باشد.[85]
دنیاگرایی خواص در روزگار علی(ع)
با سپری شدن روزگار خلفای ثلاثه و به خلافت رسیدن علی(ع) انتظار میرفت كه جامعه اسلامی كژیها و انحرافها را راست و ارزشهای دگرگون شده را احیا نماید. ولی با نگاهی گذرا به تاریخ آن مقطع، مییابیم كه امام علی(ع) در گامهای نخستین با مشكلات زیادی از سوی خواص روبه رو شد. مهمترین و اساسیترین مشكل علی(ع) در مدّت حكومت خود همین روحیه دنیاگرایی خواص بود. خواصی كه انتظار داشتند همانند خلیفه پیشین با آنان رفتار شود و امتیازهای نامشروع آنان از بیتالمال همچنان ادامه داشته باشد. ولی علی(ع) در برابر خواستههای نامشروع آنان ایستاد و آنان نیز نتوانستند عدل آن حضرت را تحمل كنند، شماری از آنان به معاویه پناهنده شدند، و گروهی در برابر او ایستادند و جنگ جمل و صفین را راه انداختند. در سخنان علی(ع) و برخی از كارگزاران او و همچنین برخی از تاریخنگاران آمده كه بسیاری از مخالفتهایی كه با علی(ع) میشد انگیزهای جز دنیاخواهی نداشته است.[86]
دنیاگرایی خواص پس از امام علی(ع)
پس از شهادت امام علی(ع) دنیاگرایی خواص آشكارتر شد به گونهای كه حتی بسیاری از یاران نزدیك امام حسن(ع) یكی پس از دیگری به معاویه پیوستند و امام(ع) به ناچار با شرایطی با معاویه صلح كرد. تصویر و ترسیم دنیاگرایی خواص پس از شهادت امام علی(ع) و امام حسن(ع) در این مقاله نمیگنجد، از این روی به چند نمونه بسنده میكنیم:
1. معاویه به عمرو عاص گفت با من بیعت كن، او گفت: نه به خدا سوگند از دین خود به تو نمیدهم مگر هنگامی كه از دنیای تو نائل كردم. معاویه گفت: بخواه از من آن چه میخواهی. او گفت: حكومت مصر آرزوی من است. معاویه هم پذیرفت و در این زمینه نوشتهای به او داد.[87] گفت و گوی فوق نمونهای بسیار روشن از دنیاگرایی خواص است. در این گفت و گو عمرو عاص به روشنی بیعت با معاویه را با تباهی دین خود مساوی دانسته است اما حاضر است آن را تباه كند در صورتی كه از دنیا و حكومت معاویه بهرهای داشته باشد.
2. معاویه میخواست مغیره بن شعبه را از حكومت كوفه عزل كند. مغیره برای ادامه حكومت خود ولایتعهدی یزید را مطرح كرد. و سپس از سوی معاویه مأمور شد كه پنهانی از مردم برای یزید بیعت بگیرد. او پس از آنكه از دوست داران بنیامیه بیعت گرفت، ده نفر از آنان را به همراه پسرش به شام فرستاد، تا معاویه را برای اعلان عمومی این تصمیم تشویق كنند و به هر یك از آنان در برابر این كار سی هزار درهم داد. آنها وقتی بر معاویه وارد شدند معاویه به فرزند مغیره گفت: «پدر تو دین این مردم را به چه مبلغ خریداری كرد. گفت: به سی هزار درهم. معاویه گفت: دین آنها چه قدر در نزدشان سبك و كم قیمت بود.»[88]
3. بیشتر كسانی كه از كوفه به امامحسین(ع) نامه نوشتند از خواص و نخبگان و برجستگان كوفه بودند. اما وقتی كه تهدیدها و تطمیعها از سوی ابن زیاد شروع شد، اكثریت قاطع آنها دینشان را قربانی دنیایشان كردند و اطراف مسلم بن عقیل، نماینده امامحسین(ع) را خالی كردند تا او به شهادت رسید. نقش خواص دنیاگرا در اینجا بسیار روشن است. ابن زیاد گروهی از همین خواص را برای تهدید و ارعاب مردم به میان آنان فرستاد. برخی از آنان همانند: شبث بن ربعی، این مرد هزار چهره از كسانی است كه به امام حسین(ع) نامه نوشته است. امّا وقتی كه وضعیت را به گونهای دیگر میبیند به همكاری با ابن زیاد میپردازد. برای روشنتر شدن دنیاگرایی خواص به گزارش زیر كه از سوی طرماح بن عدی و همراهانش ارائه شده توجه كنید: طرماح با همراهان از كوفه میآمد، در منزل «غریب هجانات» با امام حسین(ع) برخورد كردند. در ضمن گفت و گو امام(ع) از اوضاع كوفه و طرز تفكر آنان سؤال كرد. مجمع بن عبدالله عائذی كه یكی از همراهان طرماح بود گفت:
«اشراف از دستگاه حكومت رشوهای زیاد گرفته و خود را فروختهاند و بر ضدّ شما متفق شدهاند، امّا مردم دیگر دلشان با شماست ولی همینها به جنگ با شما اعزام خواهند شد. با شما خواهند جنگید.»[89] از سخنان یاد شده به خوبی استفاده میشود كه راه و روش و حركت خواص، حركت عوام را در پی دارد لذا از همین كوفه كه هیجده هزار نفر با مسلم بیعت كردند، بیست هزار نفر یا بیشتر به جنگ امام حسین(ع) آمدند. اگر در آن هنگام كه ابن زیاد به تهدید و تطمیع اشراف و سران قبائل پرداخت آنان از خدا میترسیدند و نمیپذیرفتند تاریخ به گونهای دیگر رقم میخورد. گذشت خواص از دنیا و جلوههای آن در وقت لازم اقدام خواص برای خدا به هنگام لازم… تاریخ را نجات میدهد. امّا اگر خواص به وظیفه خود عمل نكردند روشن است كه در تاریخ كربلاها تكرار خواهد شد.
در پایان این گفتار این نكته بیسود نمینماید كه آنچه آوردیم تنها بخشی اندك از درسها و عبرتها بود. در عین حال، از همین اندك دریافتیم كه تحلیل درست حادثه عاشورا و شناخت درسها و عبرتها و عوامل و زمینههایی كه سبب پیدایی عاشورا شدند میتواند چراغی فراروی نسل امروز در ابعاد گوناگون به ویژه در عرصه رفتار سیاسی، و نگهبانی از نظام اسلامی ما در برابر آفتها و خطرهای داخلی و خارجی باشد.
پینوشتها:
[1]. صحیفه نور، مجموعه رهنمودهای امام خمینی(ره)، ج9، ص57، 202، ارشاد اسلامی.
[2]. امالی صدوق، ص118، مؤسسه اعلمی؛ ثواب الاعمال و عقاب الاعمال، تصحیح و تعلیق علی اكبر غفاری، ص123، مكتبة الصّدوق، تهران.
[3]. مجمع البحرین، ج2، ص1156؛ تفسیر نمونه، ج23، ص491.
[4]. نك: فلسفه تاریخ، شهید مطهری، ج1، ص13، صدرا.
[5]. یوسف، 12، 111.
[6]. نهج البلاغه، نامه 69.
[7]. رعد(13)، 11.
[8]. انفال، 54.
[9]. احزاب(33) آیه 62؛ فاطر(35)43؛ فتح(48) آیه23.
[10]. مائده آیه 54.
[11]. ناسخ التواریخ، سپهر، ج1، ص266، جواهر الكلام، ج21، ص25.
[12]. حماسه حسینی، شهید مطهری، ج1، ص78 ـ 77، صدرا.
[13]. تاریخ طبری، ج4، ص304.
[14]. صحیفه نور، ج16، ص179.
[15]. این شاعر مسلمان و انقلابی در این باره چنین میسراید:
رمز قرآن از حسین آموختیم
زآتش او شعلهها افروختیم
تا قیامت قطع استبداد كرد
موج خون او چمن ایجاد كرد
خون او تفسیر این اسرار كرد
ملت خوابیده را بیدار كرد
[16]. درسی كه حسین(ع) به انسانها آموخت، شهید هاشمی نژاد، ص447، انتشارات فراهانی.
[17]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج3، ص249، دار احیاء التراث العربی.
[18]. مجموعه مقالات كنگره بین المللی امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج2، ص610، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، درسی كه حسین(ع) به انسانها آموخت، ص450 ـ 447.
[19]. همان.
[20]. تاریخ الامم و الملوك، طبری، ج4، ص304.
[21]. همان.
[22]. الارشاد، شیخ مفید، ص204.
[23]. ممتحنه، آیه1.
[24]. مناقب ابن شهرآشوب، ج4، ص68؛ بحارالانوار، ج44، ص192، ج45، ص50.
[25]. تحف العقول، 249.
[26]. نهج البلاغه، ص51.
[27]. بحارالانوار، ج44، ص191.
[28]. تحف العقول، ص249، تاریخ طبری، ج4، ص305.
[29]. اللهوف، سید بن طاووس، ص20.
[30]. تاریخ طبری، ج4، ص404.
[31]. اللهوف، ص20.
[32]. المغازی، واقدی، ج1، ص265.
[33]. همان، ص212.
[34]. اللهوف، ص53.
[35]. بحارالانوار، ج44، ص374.
[36]. سخنان حسین بن علی(ع)، نجمی، ص209.
[37]. الارشاد، ص240.
[38]. بحارالانوار، ج44، ص329.
[39]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71.
[40]. همان؛ حماسه حسینی، شهید مطهری، ج3، ص48، 49، 47، عبرتهای عاشورا، سید احمد خاتمی، ص10 مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، مجله معرفت، ش56، ص16 و…
[41]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع بسیجیان، 23/4/71.
[42]. حماسه حسینی، ج3، ص49، صدرا.
[43]. شهید جاوید، نعمت الله صالحی نجف آبادی، ص182 ـ 177. سخنان برخی از متعصبان اهل سنّت چون قاضی ابن عربی، ابن خلدون و…را نقل و نقد كرده است.
[44]. معرفت، ش56، ص20 به نقل از مبانی جامعهشناسی، بروس وئن 77، ترجمه و اقتباس: فاضل توسعی، تهران، سمت.
[45]. همان به نقل از همان، ص157.
[46]. اسد الغابه فی معرفه الصحابه، عزالدین ابیالحسن علی بن محمد الجزری، ج1، ص257، اسلامیه.
[47]. امام خمینی و فرهنگ عاشورا، ج1، 279.
[48]. ملل و نحل، شهرستانی، ص24.
[49]. نهج البلاغه، خ129.
[50]. مروج الذهب، مسعودی، ج4، ص41 دارالمعرفه بیروت.
[51]. ملل و نحل، ص24.
[52]. حجرات(49) آیه 13.
[53]. بحارالانوار، ج73، ص293.
[54]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج11، ص44.
[55]. همان، ج13، ص222 ـ 220.
[56]. همان، ص45.
[57]. همان.
[58]. نهج البلاغه، نامه 10.
[59]. اللهوف، ص20.
[60]. تاریخ الامم و الملوك، طبری، ج4، ص304.
[61]. بحارالانوار، ج75، ص46.
[62]. عبرتهای عاشورا، ص89؛ تاریخ سیاسی اسلام، تاریخ خلفا، رسول جعفریان، ج2، ص194 ـ 188.
[63]. الغدیر، علامه امینی، ج8، ص286 دارالكتب العربی.
[64]. همان، ج9، ص3، 31، 38.
[65]. همان، ج8، ص278، الاستیعاب، ج2، ص80، طبری، ج11، ص357، مروج الذهب، ج1، ص440.
[66]. ملل و نحل، شهرستان، ص26.
[67]. الغدیر، ج122 از منابع گوناگون اهل سنت این موضوع را نقل كرده است.
[68]. سخنان مقام معظم رهبری، لشگر 27 حضرت رسول، در 20/3/75.
[69]. لهوف، ص26، عبدالله بن عمر، عبدالله بن عباس، عبدالله بن زبیر، از اینگونه افراد بودند.
[70]. سخنان مقام معظم رهبری در جمع فرماندهان لشگر 27 حضرت رسول(ص)، 20/3/75.
[71]. غرر الحكم و درر الحكم، آمدی با شرح محقق خوانساری، ج3، ص395، دانشگاه تهران، تنبیه الخواطر و نزهة النواظر، معروف به مجموعه ورام، ج2، ص122، چنین آمده است: حب الدنیا اصل كل معصیة…حبّ الدنیا و حبُّ الله لا یجتمعان فی قلب واحد.
[72]. همان، ج3، ص395.
[73]. تحف العقول؛ 250، ص249؛ بحارالانوار، ج44، ص383، ج78، ص117.
[74]. فروغ ابدیت، جعفر سبحانی، ج2، ص488 برای مشروح این جریان ص489 ـ 485 مطالعه شود، مركز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی.
[75]. ملل و نحل، ص23.
[76]. الانوار القدسیه، ص99.
[77]. معرفت، ج56، ص17، به نقل از جامعهشناسی تاریخی اسلام، ابوالحسن تنهایی، ص262، نشر روزگار.
[78]. دیوان آتشكده نیّر، ص59؛ سمو المضی سموالذات، علائلی، 5.
[79]. الطبقات الكبری، ج3، ص295، 304، شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج8، ص111، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153، تاریخ جرجی زیدان، ج2، ص168.
[80]. همان مدرك، تاریخ یعقوبی، ج2، ص154 ـ 153.
[81]. تاریخ خلفا، جعفریان، ج2، ص194، نشر الهادی.
[82]. نهج البلاغه، خطبه، 3.
[83]. الغدیر، ج8، ص286 ـ 282، شرح نهج البلاغه، ج1، ص199 ـ 198.
[84]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج1، ص199.
[85]. تاریخ خلفا، ج2، ص205، شرح نهج البلاغه، ج9، ص58.
[86]. شرح نهج البلاغه، ابن ابیالحدید، ج2، ص198 ـ 197.
[87]. همان، ج2، ص66. علی(ع) نیز این مطلب را یادآوری كرده است. نهج البلاغه، خطبه 26.
[88]. الكامل، ابن اثیر، ج3، ص505 ـ 504.
[89]. تاریخ طبری، ج4، ص306.
http://farsi.khamenei.ir/