نگاهی مختصر به صهیوینسم و شعب مختلف آن
صهيون، درزبان عبري، به معناي پُرآفتاب و نيزنام كوهي در جنوب غربي بيتالمقدس است. كوه صهيون، زادگاه و آرامگاه داود پيامبر عليه السلام و جايگاه سليمان عليه السلام بود. گاه اين واژه نزد يهوديان، به معناي شهر قدس، شهر برگزيده و شهر مقدس آسماني به كار ميرود؛ ولي در متون ديني يهود، صهيون، اشاره به آرمان و آرزوي ملت يهود براي بازگشت به سرزمين داود عليه السلام و سليمان عليه السلام و تجديد دولت يهود دارد. به ديگر سخن، صهيون براي يهود، سمبل رهايي از ظلم، تشكيل حكومت مستقل و فرمانروايي بر جهان است و ازاين رو، يهوديان خود را فرزندان صهيون مي دانند.
درتعريف صهيونيسم بايد آنرا به دو دسته تقسيم کرد؛ يک صهيونيسم معنوي و ديگري صهيونيسم سياسي. صهيونيسم معنوي يا مذهبي بر پايه کتاب مقدس شکل يافته و انديشمنداني مانند احد هائان درسال 1897 صهيونيسم معنوي را تعريف کردند. بر پايه نظر و يافتههاي چنين انديشمنداني از کتاب تورات، يهوديان قومب رگزيده جهان هستند و در سراسر دنيا پراکندهاند. بر اين اساس نوع نگاه صهيونيسمهاي معنوي به موضوع فلسطين دارند اين است که فلسطين يک تاريخ براي يهوديان است و به عنوان يک تاريخ بايد مورد احترام قرار گيرد. لذا نوع نگاه طرفداران صهيونيسم معنوي يا مذهبي تاريخي و همراه با اعتقادات ديني است.
اما دسته دوم پايهگذاران صهيونيسم سياسي هستند؛ پدر صهيونيسم سياسي تئودور هرتصل است. هرتصل در 1896 جزوهاي را به زبان آلماني تدوين ميکند که عنوان آن “دولت يهود” بود. هرتصل در اين جزوه تئوري را مطرح ميکند که نوعي صهيونيسم متفاوت با صهيونيسم معنوي يا مذهبي را ارائه ميدهد. در سنت معنوي صهيونيسم، فلسطين تنها يک تاريخ بود اما هرتصل به دنبال آن بود که يهوديان سراسر جهان را گردهم آورده و يکپارچه کند. او براين باور بود که مقدمه گردهم آوردن يهوديان از سراسر جهان تشکيل يک دولت است. لذا هرتصل صهيونيسم را از فاز معنوي و مذهبي آن وارد فاز سياسي کرد. او باور داشت که تنها راه مقابله با اقدامات يهودستيزي موجود در دنيا اين است که يهوديان يک موطن متعلق به خود را تملک کنند. لذا درجزوه خود پيشنهاد ميدهد که آرژانتين يا فلسطين به عنوان مرکز دولت يهود درنظر گرفته شود. در گزارش حاضر نگاهی داریم به زندگی و فعالیتهای تئودور هرتصل، بنیانگذار صهیونیسم سیاسی.
هرتصل؛ یک یهودی سکولار و بیدین!
دوران کودکی و جوانی
هرتصل در شهر پست (Pest) مجارستان و در یک خانواده یهودی متولد گشت. وی فرزند دوم جانت و جاکوب هرتصل بود. خانواده آنها به زبان آلمانی تکلم نموده و پایبند به اعتقادات مذهبی نبودند. وی در دوران مدرسه نتوانست در حوزه علوم به موفقیتی نائل آید و بعدها علاقه زیادی به شعر و علوم انسانی نشان داد. این علاقه باعث گردید که بعدها دارای یک شغل موفق ودر حوزه روزنامهنگاری گردد.
میراث سکولار خانوادگی
هرتصل در دوران کودکی و نوجوانیاش هیچ علاقهای به معنویات یهودی نداشت. این امر را میتوان ناشی از پرورش خانوادگی وی دانست زیرا والدین وی هیچ نوع دلبستگی به آداب و رسوم یهودی نداشتند. مادر وی بیشتر بر سنت انسانگرایانه فرهنگ آلمانی توجه داشت و پسر خود را نیز بر اساس آموزههای فرهنگ آلمانی پرورش میداد. وی به عنوان یک “پسر یهودی کاملا بیایمان، ضد سنت و سکولار” پرورش یاقت که دین را به کل رد مینمود و همیشه با یک “بدبینی تمسخرآمیز” راجب یهودیت سخن میگفت. وی با نگاهی تحقیرآمیز به دین نگاه کرده و آن را پدیدهای نامتمدن مینامید. به نوشته الون (Elon)، حتی پس از علاقهمندی هرتصل به “مسأله یهود” میتوان رگههایی از خودتحقیری یهودی را در نوشتههای وی مشاهده نمود.
البته در برخی منابع بدین امر اشاره شده که مادر هرتصل یکی از حامیان وی در ترویج اندیشه صهیونیسم سیاسی بود اما باید بدین نکته توجه داشت که احتمالا شاخصه سکولار و غیردینی این اندیشه باعث گردیده بود که مادر هرتصل نیز به صف حامیان آن بپیوندد. هرتصل با دختری به نام جولیا ازدواج نمود که بنا بر برخی گزارشها یهودی نبود. در مورد اینکه همسر وی هیچ علاقهای به صهیونیسم نداشت در میان محققین اتفاق نظر وجود دارد. اما نکته جال اینجاست که در یهودیت فرزندان بر دین مادر خود هستند و بنابراین در صورت غیریهودی بودن جولیا (که به احتمال زیاد چنین است) فرزندان بانی صهیونیسم سیاسی و پدر اسرائیل یهودی نبودند.
نسل هرتصل درنهایت برافتاد. دختربزرگش پالین اختلال روانى پیداکردو ازشوهرش طلاق گرفت وبه کارهرزگى روى آورد؛چنانکه معتادبه موادمخدرنیزشدو سرانجام دربیمارستان درگذشت.
پسربزرگ او هانس نیزمخالفت بابرخى تعالیم یهود رابه منصه ظهوررساند. اونیزبه افسردگى واختلال روانى دچارگردیدوبه مسیحیت روى آورد،ودرنهایت،خودکشى کرد. دخترکوچکش تراد معروف به مارگارت هم دایم بیماربود. نوه دخترىاشاستفانتئودورنیومن که تامقام افسرى ارتش انگلستان پیشرفته بود،درواشنگتن خودرا ازبالاى پل به رودخانه انداخت.
آیا ماجرای دریفوس باعث تحول فکری هرتصل گشت؟
گفته میشود در جریان محاکمه دریفوس (افسر یهودی ارتش فرانسه که متهم به جاسوسی برای آلمان شده بود) هرتصل با عقاید و افکار ضدیهودی مردم اروپا (احساسات ضدیهودی مردم اروپا دارای دلایل فرهنگی و اجتماعی بسیاری میباشند که در مجالی دیگر باید به آنها پرداخت) آشنا شده و چنان تحت تأثیر این قضایا قرار گرفت که مسیر زندگی خود را به طور کامل عوض نموده و روی به سویصهیونیسم و یافتن وطنی برای یهودیان برآمد تا در این وطن جدید دیگر کسی نتواند به آزار، اذیت و تعقیب یهودیان بپردازد.
با این حال صحت و سقم این ماجرا محل تردید دارد. برخی محققین به مانند کورنبرگ (Kornberg) بر این باورند که روایت مذکور افسانهای بیش نیست که هرتصل ضرورتی برای انکار آن ندید و اینکه حتی خود هرتصل نیز در زمان مذکور معتقد به گناهکار بودن دریفوس بود. تاریخنگاران بر این باورند که آنچه بیش از هر چیز بر تغییر عقاید هرتصل تأثیرگذار بود به قدرت رسیدن کارل لوگر (Karl Lueger) از حزب سوسیال مسیحی در وین (1895) بودکه که معروف به برخورداری از عقاید ضدیهودی بود. در همین زمان بود که هرتصل تصمیم گرفت برای تأمین امنیت یهودیان باید آنها دارای سرزمینی باشند که در آن اکثریت را داشته باشند.
دولت یهودی؛ نسخه هرتصل برای حل مسأله یهود
هرتصل در اوایل سال 1895 کتابی به نام “دولت یهودی” را منتشر نمود که در فوریه 1896 به چاپ رسیده و سر و صدای زیادی به راه انداخت. در این کتاب دلایلی چند در این باب ضرورت ترک اروپا توسط ملت یهود و اسکان آنها در آرژانتین و یا فلسطین [هرتصل در کتاب خود سرزمین فلسطین را با نام جعلی و غیرواقعی اسرائیل معرفی مینماید] مطرح شده بود. کتاب هرتصل به سرعت در جهان یهودیت پخش شده و توجهات بسیاری را معطوف به خود نمود. حامیان جنبش صهیونیستی به مانند “هووی صهیون” (Hover Zion) فورا از افکار وی استقبال نمودند. این در حالی است که یهودیت سنتی با وی مخالفت نمود زیرا این تفکر را تهدیدی برای تلاشهای آنها در جهت پذیرش در کشورهای محل سکونت یهودیان و نیز در تضاد با اراده خداوند میدانستند.
هرتصل معتقد بود یهودیان بیگانگانی هستند که هیچگاه در کشورهای اروپایی مورد پذیرش قرار نخواهند گرفت و تنها راه چاره باقی مانده کوچاندن آنها است. وی معتقد بود، تنها با راهحل سیاسى، یهودیان مىتوانند تغییر شکل و سبک بدهند و شرایط بهترى در زندگى پیدا کنند؛ که آنهم تنها با تأسیس دولت مستقل یهودى و با رضایت قدرتهاى بزرگ جهان امکانپذیر خواهد بود. این دولت مىتواند در اسرائیل یا در آرژانتین با اراده و تصمیم قوم یهود شکل گیرد. هرتصل مىگوید: تحقق این طرح مستلزم تأسیس دو ساختار است: جامعه یهودیان که بتواند نمایندگى قوم یهود را در یک ساختار کاملاً قانونى رهبرى کند و شرکت یهودى که کار کنترل امور تجارى و بازار کار را بر عهده داشته باشد.
تبدیل صهیونیسم از ایده به عمل؛ آغاز فعالیتهای هرتصل به عنوان نماینده جنبش صهیونیسم
هرتصل صهیونیسم را از فکر و اندیشه صِرف، به جنبش و سازمان تبدیل کرد و قراردادهاى خاموش میان تمدن غرب و سازمان صهیونیسم به عنوان نماینده یهودیان اروپا برقرار ساخت. در این مرحله، هرتصل فعالیتهاى صهیونیستى خود را به شیوهاى سنتى آغاز کرد و به رهبران سنتى یهودیت (خاخامها و ثروتمندان) و نیز صاحب نفوذان سنتى که به او با نوعى نفرت و بىتفاوتى نگاه مىکردند روى آورد.
در آغاز ایدههای وی توجه زیادی را جلب خود نکرد و اکثریت یهودیان پرنفوذ و ثروتمندی که وی بر حمایت آنها دل بسته بود چندان نظر مساعدی نسبت به وی نشان ندادند. همین امر باعث گشت که وی برخی اصلاحات را در اندیشههای خود انجام داده و کتاب “دولت یهود” را منتشر نماید تا شاید بتواند از این طریق حمایت افکار عمومی یهودیان را جلب نماید. متعاقب این امر، بخش عمده جنبش محبان صهیون و دانشجویان صهیونیستى در اتریش و کشورهاى دیگر از حامیان جدى هرتصل شدند و وى را رهبر خود معرفى کردند. اتفاقا به خاطر ارتباط زیاد با جنبش محبان صهیون، هرتصل به این جمعبندى رسید که تنها سرزمینى که مىتواند ایده خود را در آنجا اجرا کند، فلسطین است.
فعالیتهای سیاسی هرتصل برای پذیرفته شدن ایده دولت یهودی اسرائیل از جانب دولتهای بزرگ
هرتصل در 10 مارس 1896 با یک کشیش اوانجلیکی به نام ویلیام هشلر (William Hechler) دیدار نمود. دیداری که سهم بسزایی در مشروعیت بخشیدن به جنبش صهیونیسم سیاسی داشت. هرتصل بعدها در کتاب خاطرات خود چنین نوشت: “من باید رابطهای ممستقیم و آشکار با یک حاکم مسؤول یا غیر مسؤول، یعنی یک وزیر دولت یا شاهزاده، برقرار سازم. در این صورت یهودیان مرا باور کرده و از من تبعست خواهند نمود. مناسبترین فرد میتواند قیصر آلمان باشد.” کشیش اوانجلیکی به وی کمک کرد تا ابتدا با فردریک اول، دوک بزرگ بادن و دایی قیصر ویلهلم دوم آلمان و سپس با خود قیصر دیدار نماید. این دیدارها باعث گشت تا جنبش صهیونیستی کهرتصل مشروعیت زیادی در میان یهودیان کسب نماید. وی بعدها نیز چند دیدار با قیصر داشت.
هرتصل بعدها به ترکیه نیز سفری داشته و توانست با سلطان عثمانی دیدار نماید اما در کسب نظر موافق وی برای برپایی دولت صهیونیستی در فلسطین موفق نبود
برگزاری کنگره صهیونیستی و تلاش برای کسب نظر موافق دولتهای بزرگ
هرتصل در سال 1897 نشریه “دایولت” را برای انتشار عقایدش در وین تأسیس نمود و سپس برنامهای برای برگزاری اولین کنگره صهیوینستی در بازل سوئیس تدوین کرد. وی به عنوان رئیس این کنگره انتخاب گردید (سمتی که تا زمان مرگ در سال 1904 در اختیار داشت). وی علاوه بر دیدار با ویلهلم دوم به کنفرانس صلح لاهه نیز دعوت شده و در آنجا با استقبال گرم دولتمردان اروپایی مواجه گشت.
هرتصل در سالهای 1902 و 1903 به کمیسیون سلطنتی بریتانیا در امور مهاجرت بیگانگان دعوت شد. وی در انجا با اعضای دولت انگلیس بالاخص چمبرلن، وزیر وقت مستعمرات، آشنا شده و از وی خواست تا در اسکان یهودیان در صحرای سینا یاری رساند.
از مصر تا اوگاندا و مرگ
پس از شکست طرح صحرای سینا، در گفتوگوى هرتصل با گرینبرگ و چمبرلیندر ۲۰مى ۱۹۰۳، گرینبرگ طرح سکونت یهودیان در جزیره قبرس را برجسته کرد، در حالى که چمبرلین پیشنهاد سکونت در اوگاندا را داد، ولى هرتصل آن را نپذیرفت. لیکن شرایط اروپاى شرقى، هرتصل رامصمم کرد تا ضمن از سرگیرى مذاکرات با دولت بریتانیا، حتى طرح اوگاندا را مدنظر داشته باشد. تا با این کار هم با دولت بریتانیا روابط حسنه خود را حفظ نماید و هم با مطرح شدن گزینهای دیگر عثمانی را تحت فشار قرار دهد.
با توجه به اینکه دولت بریتانیا نسبت به اجراى ایده صهیونیستى در اوگاندا نظر مساعد داد و اعلام کرد هیأتى براى شناسایى منطقه به آنجا برود، هرتصل طرح اوگاندا را به کنگره ششم صهیونیستى برد. در این کنگره هرتصل بیان کرد که طرح اوگاندا هدف اصلى صهیونیسم نیست، بلکه هدف اصلى احیاى سرزمین اسرائیل است. اما این پیشنهاد مخالفان سرسختی در میان سایر صهیونیستها داشت. جریان مخالفان تا آنجا پیش رفتند که طى یک نشست در نوامبر ۱۹۰۳ نمایندهاى را نزد هرتصل فرستادند و از او درخواست کردند تا طرح اوگاندا ملغا اعلام شود و فقط فلسطین مورد توجه قرار بگیرد. گرچه هرتصل در ملاقاتى با شوراى صهیونیست توانست تا حدودى از موج مخالفتها بکاهد، لیکن همچنان مخالفتها با فراز و فرود ادامه داشت تا اینکه هرتصل در سوم جولاى ۱۹۰۴ درگذشت.
ارزیابی نهایی
ایده صهیونیسم قبل از هرتصل نیز وجود داشت و با گذر زمان قدرتمندتر شد تا اینکه هرتصل توانست آن را تثبیت نموده و تشکیل یک دولت یهودی را تبدیل به هدف اصلی بخش اعظمی از یهودیان و نیز دولتهای بزرگ اروپا نماید. بعدها رواج افسانه هولوکاست باعث گردید تا صهیونیستها فریاد مظلومیت و دادخواهی سر داده و دولتهای اروپایی نیز که موقعیت را مناسب میدیدند طرح اسکان آنها را در فلسطین به مرحله اجراء گذاردند.
بدین ترتیب دولت مد نظر هرتصل در سال 1948 و در سرزمینهای اشغالی فلسطین به مانند غده ای سرطانی متولد گشت. البته مرگ مشکوک وی فرصت نداد تا وی شاهد تحقق آرزویش باشد. مرگی که شاید یکی از دلایل آن عدول نسبی وی از خواسته بزرگان صهیون یعنی اسکان حتمی یهودیان در فلسطین بود.
منابع و مآخذ:
1. Elon, Amos (1975). Herzl, p.21-22, New York: Holt, Rinehart and Winston. ISBN 978-0-03-013126-4.
2. http://www.ido.ir/a.aspx?a=1386071001
3. http://chaimsimons.net/herzl.html
4. http://library.gayhomeland.org/0001/EN/introduction.htm
5. http://www.matthias-fuchs.de/docs/Herzl.htm
6. http://www.geschichteinchronologie.ch/judentum-aktenlage/zionismus/zionisten/EncJud_Herzl01-weg-zum-zionismus-ENGL.html
7. http://www.matthias-fuchs.de/docs/Herzl.htm
8. http://en.wikipedia.org/wiki/Theodor_Herzl
9. http://www.jgh.ca/en/HerzlFamilyPracticeCentre
10. http://www.vision.org/visionmedia/article.aspx?id=5834
11. http://www.nkusa.org/activities/statements/062504Vienna.cfm