از آن رو که مسئولیت هدایت جامعه پس از نبی اکرم صلی الله علیه و آله به عهده ائمه طاهرین علیهم السلام است و تبیین معارف اصیل و ناب اسلامی را آنان به عهده دارند و ایشان اند که باید عقیده و فکر مردم را از انحرافات باز دارند، آن بزرگواران هر یک طبق شرائط ویژه حاکم بر دوران امامت خویش، این امر مهم را به بهترین شیوه به انجام رسانیدند. امامان ما هر یک کم و بیش در زمان امامت خویش با انحرافات فکری و عقیدتی درگیر بودند. امام هادی علیه السلام نیز از این امر، مستثنا نبودند. در دوران امامت امام دهم علیه السلام بعضی انحرافات عقیدتی مطرح بود که ریشه در دورانهای قبل داشت؛ ولی به هر حال، از آنجا که جامعه مسلمانان و به خصوص شیعه در زمان امام دهم علیه السلام دچار بعضی از این مشکلات بود، امام به مناسبتهایی با این انحرافات برخورد می کرد و با اعلام موضع خویش، نظر حق و صائب را بیان می نمود و مردم را از باورهای ناصحیح و غلط بازمی داشت.
مسئله جبر و تفویض
یکی از مواردی که در متون روایی ما مطرح شده است، مسئله جبر و تفویض و بطلان این دو نظریه افراطی و تفریطی کلامی می باشد.
امام هادی علیه السلام در جواب نامه ای که اهل اهواز به وی نوشتند و مسئله ابتلای مردم به اختلاف در دین و عقیده به جبر و تفویض را مطرح نمودند و راه چاره را طلبیدند، مطالبی را به تفصیل بیان نمودند که مرحوم ابن شعبه حرّانی در تحف العقول به تفصیل آورده است. حضرت در ابتدا مطالبی را به عنوان مقدمه مطرح کرده و در ضمن آن به یک مسئله اساسی و ریشه ای پرداخته است و آن، تمسک به ثقلین است که به صورتی مبسوط و مستدلّ به اثباتش رسانده است. سپس با استناد به بعضی از آیات الهی و روایات نبوی، ولایت و عظمت و مقام والای مولی الموحدین امیرمؤمنان، علی علیه السلام را بیان و ثابت نموده است.(1)
بین این مقدمه و بحث جبر و تفویض؟
حضرت علیه السلام پس از بیان آن مقدمه می فرماید: «پیشاپیش، این شرح و بیان را به عنوان دلیل و راهنما بر آنچه که خواسته ایم مطرح کنیم و به عنوان پشتیبان برای آنچه که در صدد بیان آن هستیم که همان مسئله جبر و تفویض و امر بین این دو است، آوردیم.»(2)نمی گردید و مبتلا به هیچ گونه انحرافی نمی شد.
امام هادی علیه السلام پس از این مقدمه، به اصل مطلب می پردازد و با استناد به کلام نورانی امام صادق علیه السلام که فرموده اند: «لا جَبْرَ وَلا تَفْویضَ ولکِنْ مَنْزِلَةٌ بَیْنَ الْمَنْزِلَتَیْن؛(3) نه جبر است و نه تفویض بلکه جایگاهی است بین آن دو جایگاه.» شروع به طرح جواب می فرماید و هر دو نظریه را باطل، و نظریه صحیح را امری بین آن دو می داند و نظر قرآن را شاهد بر صدق چنین مقالی می داند و باز برای تثبیت مسئله به کلام امام صادق علیه السلام استناد کرده و می فرماید: «اِنَّ الصّادِقَ سُئِلَ هَلْ اَجْبَرَ اللّه ُ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی؟ فَقالَ الصّادِقُ علیه السلام هُوَ اَعْدَلُ مِنْ ذلِکَ. فَقیلَ لَهُ: فَهَلْ فَوَّضَ اِلَیْهِمْ؟ فَقالَ علیه السلام : هُوَ اَعَزُّ وَاَقْهَرُ لَهُمْ مِنْ ذلِکَ؛(4) از امام صادق علیه السلام سؤال شد که آیا خداوند، بندگان را بر انجام معاصی، مجبور می کند؟ حضرت فرمود: خداوند عادل تر از این است که چنین کند.(5) سپس از حضرت علیه السلام سؤال شد که آیا خداوند بندگان را به خود واگذاشته و کار را یکسره به آنها سپرده است؟ حضرت فرمودند: خداوند عزیزتر و مسلط تر از آن است که چنین کند.»
آن گاه می فرماید: از امام صادق علیه السلام روایت شده است که فرمود: «النّاسُ فِی القَدَرِ عَلی ثَلاثَةِ اَوْجُهٍ: رَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ الاَْمْرَ مُفَوَّضٌ اِلَیْهِ فَقَدْ وَهَنَ اللّه َ فی سُلْطانِهِ فَهُوَ هالِکٌ وَرَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ اللّه َ جَلَّ و عَزَّ اَجْبَرَ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی وَکَلَّفَهُمْ ما لا یُطیقُون فَقَدْ ظَلَمَ اللّه َ فی حُکْمِهِ فَهُوَ هالِکٌ وَرَجُلٌ یَزْعَمُ اَنَّ اللّه َ کَلَّفَ الْعِبادَ ما یُطیقُونَ وَلَمْ یُکَلِّفْهُمْ مالا یُطیقُونَ فَاِذا أَحْسَنَ حَمَدَ اللّه َ وَاِذا أساءَ اِسْتَغْفَرَ اللّه َ؛ فَهذا مُسْلِمٌ بالِغٌ؛(6) مردم در چگونگی اعتقاد به «قدر» سه دسته اند: گروهی بر این باورند که کارها، همه به آنان واگذار شده است. اینان خداوند را در تسلطش سست دانسته اند؛ لذا این گروه در هلاکت اند. و گروهی گمان دارند که خداوند، بندگان را بر انجام گناهان، مجبور می کند و آنان را به چیزهایی مکلف کرده است که طاقت انجام آن را ندارند. اینها خداوند را در حکمش، ظالم دانسته اند و به خاطر همین، به هلاکت خواهند رسید. و گروهی چنین معتقدند که خداوند، بندگان را به قدر طاقت آنها مکلّف نموده است و به آنان بیش از طاقتشان دستور و فرمان نمی دهد. [اینها افرادی هستند [که اگر کار نیکی انجام دهند سپاس خداوند را به جای می آورند و اگر کار بدی از آنان سرزند، از خداوند طلب بخشش می کنند. اینان به اسلام حقیقی دست یافته اند.»
پس از این، امام علیه السلام با توضیح بیشتر مسئله جبر و تفویض را بیان کرده، خطا بودن هر دو را تبیین می کند. حضرت می فرماید: «فَاَمّا الْجَبْرُ الَّذی یَلْزَمُ مَنْ دانَ بِهِ الْخَطَأَ فَهُوَ قَوْلُ مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّه َ جَلَّ وَعَزَّ أجْبَرَ الْعِبادَ عَلَی الْمَعاصی وعاقَبَهُمْ عَلَیْها وَمَنْ قالَ بِهذَا الْقَوْلِ فَقَدْ ظَلَمَ اللّه َ فی حُکْمِهِ وَکَذَّبَهُ وَرَدَّ عَلیْهِ قَوْلَهُ «وَلا یَظْلِمُ رَبُّکَ أَحَدا»(7) وَقَوْلَهُ «ذلکَ بِما قَدَّمَتْ یَداکَ وَاَنَّ اللّه َ لَیْسَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبید»(8)…؛(9) اما قول به جبر که معتقد به آن دچار خطاست، قول کسی است که گمانش بر این است که خداوند، بندگان را بر انجام معصیتها مجبور کرده است و در عین حال، آنان را بر ارتکاب معاصی، عقوبت می کند. کسی که بر این باور باشد، به خداوند نسبت ستمکاری در حکمش داده است وکلام خداوند در قرآن چنین چیزی را تکذیب کرده و مردود دانسته است [آنجا که خداوند می فرماید]: «پروردگارت به هیچ کس ظلم نمی کند» و نیز می فرماید: «این (رسوایی در دنیا و عذاب سوزان در آخرت) به خاطر آن چیزی است که دستانت از پیش فرستاده است و خداوند هرگز به بندگان ظلم نمی کند.»
و در مورد تفویض می فرماید: «وَاَمَّا التَّفْویضُ الَّذی اَبْطَلَهُ الصّادِقُ علیه السلام وَاَخْطَأَ مَنْ دانَ بِهِ وَتَقَلَّدَهُ فَهُوَ قَوْلُ الْقائِلِ: إنَّ اللّه َ جَلَّ ذِکْرُهُ فَوَّضَ إِلَی الْعِبادِ اخْتِیارَ أَمْرِهِ وَنَهْیِهِ وَأَهْمَلَهُمْ؛(10) و اما قول به تفویض که امام صادق علیه السلام آن را باطل کرده است و کسی که معتقد بدان باشد، در خطاست، قول کسی است که می گوید: خداوند اختیار امر و نهی خود را به بندگان سپرده است و آنان را رها کرده است.»
«فَمَنْ زَعَمَ أَنَّ اللّه َ تَعالی فَوَّضَ اَمْرَهُ وَنَهْیَهُ إلی عِبادِهِ فَقَدْ أَثْبَتَ عَلَیْهِ الْعَجْزَ وَأَوْجَبَ عَلَیْهِ قَبُولَ کُلِّ ما عَملُوا مِنْ خَیْرٍ وَشَرٍّ وَأَبْطَلَ أَمْرَ اللّه ِ وَنَهْیَهُ وَوَعْدَهُ وَوَعیدَهُ، لِعِلَّةِ مازَعَمَ اَنَّ اللّه َ فَوَّضَها اِلَیْهِ لاَِنَّ الْمُفَوَّضَ اِلَیْهِ یَعْمَلُ بِمَشیئَتِهِ، فَاِنْ شاءَ الْکفْرَ أَوِ الاْیمانَ کانَ غَیْرَ مَرْدُودٍ عَلَیْهِ وَلاَ مَحْظُورٍ…؛(11) پس کسی که گمان دارد که خداوند امر و نهیش را به بندگانش واگذاشته است، عجز و ناتوانی را بر خدا ثابت کرده است و پذیرش هر عملی را که انجام می دهند، چه خوب باشد و چه بد، بر خداوند واجب دانسته است. و امر و نهی و وعده و وعید خدا را باطل شمرده است؛ زیرا گمانش بر این است که خداوند همه اینها را بر او واگذاشته است؛ چون کسی که کارها بدو سپرده شده، به خواست خود کارها را انجام می دهد. پس اگر کفر را برگزیند یا ایمان را بپذیرد، نه ایرادی بر او وارد است و نه منعی.»
امام هادی علیه السلام پس از ابطال هر دو نظریه افراطی و تفریطی، قول حق و نظر صائب را که «امر بین الامرین» می باشد مطرح می نماید: «لکِنْ نَقُولُ: إِنَّ اللّه َ جَلَّ وَعَزَّ خَلَقَ الْخَلْقَ بِقُدْرَتِهِ وَمَلَّکَهُمْ اِسْتِطاعَةَ تَعَبُّدِهِمْ بِها، فَاَمَرَهُمْ وَنَهاهُمْ بِما اَرادَ، فَقَبِلَ مِنْهُمُ اتِّباعَ أَمْرِهِ وَرَضِیَ بِذلِکَ لَهُمْ، وَنَهاهُمْ عَنْ مَعْصِیَتِهِ وَذَمّ مَنْ عَصاهُ وَعاقَبَهُ عَلَیْها؛(12) لکن مامعتقدیم که خداوند با جلالت و عزیز، خلق را به نیروی خود آفرید و توانایی پرستش خود را به آنان داد و بدانچه خواست، آنان را امر و نهی کرد. پس پیروی آنان از امرش را قبول نمود و بدان راضی شد و آنان را از نافرمانی خود بازداشت و هر کسی را که مرتکب نافرمانی او شد، نکوهش کرد و به خاطر نافرمانی، عقوبت نمود.»
امام هادی علیه السلام و غلات
در هر دین و مذهب و نحله ای، ممکن است کسانی یافت شوند که در بعضی از آموزه ها یا اصول آن، جانب گزافه گویی و مبالغه را بگیرند و درباره شخصیتهای دینی دچار غلو گردند.
متأسفانه در میان شیعیان ـ و یا به اسم شیعه ـ گروهی بودند که دچار چنین انحرافی شدند. آنان گروهی بودند که نسبت به ائمه طاهرین علیهم السلام غلوّ می کردند و حتی بعضی برای آن حضرات قائل به مقام الوهیت بودند. وجود این عده در زمان امام هادی علیه السلام پیشینه تاریخی داشت و به دورانهای قبل از ایشان و حتی به دوران وجود مبارک امیرمؤمنان، علی علیه السلام باز می گشت.
امام زین العابدین علیه السلام این چنین از غلات تبرّی می جوید و می فرماید: «إنَّ قَوْما مِنْ شیعَتِنا سَیُحِبُّونا حَتّی یَقُولُوا فینا ما قالَتِ الْیَهُودُ فی عُزَیْرٍ وَقالَتِ النَّصاری فی عیسَی ابْنِ مَرْیَمَ؛ فَلا هُمْ مِنّا وَلا نَحْنُ مِنْهُمْ؛(13) عده ای از شیعیان ما به صورتی به ما دوستی خواهند ورزید که در مورد ما همان چیزی را می گویند که یهود در مورد عزیر و نصاری در مورد عیسی بن مریم گفتند. نه آنان از ما هستند و نه ما از آنان هستیم.»
ائمه اطهار علیهم السلام همواره به فراخور شرایط با این عده به مبارزه می پرداختند و با گرفتن موضع قاطع در قبال این طرز فکر تا حدّ ممکن نمی گذاشتندکه این عده با انتساب خود به شیعه آنان را بدنام کنند.
ازامام سجاد روایت شده است که فرمودند: «أَحِبُّونا حُبَّ الاِْسْلامِ فَوَاللّه ِ ما زالَ بِنا ما تَقُولُونَ حَتّی بَغَّضْتُمُونا إلَی النّاسِ؛(14) مارا آن چنان دوست بدارید که اسلام گفته است. سوگند به خدا! پیوسته چیزهایی را در مورد ما می گویید که در نتیجه آن، دشمنی مردم را متوجه ما می سازید.»
در اینجا باید متذکر شد که تفکّر غلوّآمیز به صورتهای مختلفی ممکن است محقق شود. مرحوم علامه مجلسی در بحار چنین می گوید: «غلو در مورد نبیّ و امامان به این است که کسی قائل به الوهیت آنان شود، یا اینکه قائل به شریک بودن آنان با خداوند باشد، در اینکه مورد عبادت واقع شوند یا اینکه آنان در خلق کردن یا روزی دادن با خدا شریک هستند، یا اینکه خداوند در آنان حلول کرده است، یا با آنان یکی شده است، یا اینکه کسی قائل باشد که اینان، بدون وحی یا الهام از جانب خدا، عالم به غیب هستند، یا اینکه ائمه علیهم السلام را انبیا بدانند، یا قائل به تناسخ ارواح بعضی از ائمه در بعضی دیگر باشند، یا قائل به اینکه شناخت آنان، انسان را از تمامی طاعات بی نیاز می کند و با شناخت و معرفت آنان تکلیفی نیست و نیازی به ترک معاصی نمی باشد.»(15)
و غیر آنها بر این مسئله دلالت دارد.»(16)
صورتی قاطع و صریح به مبارزه با آنان پرداخت.
سران این گروه منحرف و خطرناک، کسانی چون: علی بن حسکه قمی، قاسم یقطینی، حسن بن محمد بن بابای قمی، محمد بن نُصیر فهری و فارس بن حاکم بودند.(17)
(18)
می کند.
محمد بن عیسی می گوید: امام هادی علیه السلام نامه ای به من نوشت که شروع آن چنین بود: «لَعَنَ اللّه ُ الْقاسِمَ الْیَقْطینی وَلَعَنَ اللّه عَلِیَّ بْنَ حَسْکَةِ الْقُمیّ، اِنَّ شَیْطانا تَرائی لِلْقاسِمِ فَیُوحی اِلَیْهِ زُخْرُفَ الْقَولِ غُرُورا؛(19) خداوند قاسم یقطینی و علی بن حسکه قمی را لعنت کند! شیطانی در برابر قاسم نمایان می گردد و با القای سخنان باطلِ به ظاهر آراسته او را می فریبد.»
نصر بن صبّاح گوید: حسن بن محمد که معروف است به ابن بابا و محمد بن نصیر نمیری و فارس بن حاتم قزوینی را امام عسکری علیه السلام مورد لعن قرار داده است.(20)
و گاه دستور قتل بعضی از آنان را صادر نموده است.
محمد بن عیسی می گوید: «إنَّ اَبَا الحَسَنِ العَسْکَرِی علیه السلام أمَر بِقَتلِ فارِسِ بْنِ حاتم القَزْوینیّ وَضَمِنَ لِمَنْ قَتَلَهُ الجَنَّةَ فَقَتَلَهُ جُنَیْدٌ؛(21) امام هادی علیه السلام به کشتن فارس بن حاتم قزوینی امر فرمود و برای کسی که او را بکشد بهشت را ضمانت کرد و جنید او را به قتل رسانید.»
مجسمه و مشبهه
از جمله عقاید و باورهای انحرافی که در میان مسلمانان وجود داشت و حتی گاه میان شیعیان هم رسوخ کرده بود و بر اساس بعضی اخبار که به ما رسیده است، در زمان امام هادی علیه السلام موجب اختلاف و دو دستگی در میان شیعه شده بود، باور به جسم بودن خدا و یا باور به اینکه خداوند قابل رؤیت می باشد، بوده است.
شایان ذکر است که فرهنگ و آموزه های شیعه به لحاظ اینکه سرچشمه ای زلال و پاک دارد، همیشه به دور از هر گونه کژی بوده، محتوای آن موجب فخر و مباهات هر شیعی می باشد؛ ولی گاه به عللی که گفتار پیرامون آن خود تحقیقی جدا را می طلبد، بعضی باورها به میان شیعیان رسوخ کرده است که موجب افترا و تهمت به اصل شیعه شده است؛ لذا ائمه ما و به تبع بزرگان ما همیشه با باورهای انحرافی به مبارزه برخاسته اند تا هر نوع غبار را از چهره شیعه اصیل بزدایند.
مرحوم صدوق در ابتدای کتاب توحید خود می گوید: «آنچه باعث شد که من دست به تألیف چنین کتابی بزنم نسبتهای ناروایی بود که بعضی مخالفین به شیعه می دادند که اینان قائل به تشبیه و جبر می باشند…؛ لذا با تقرّب جستن به خداوند متعال، دست به تألیف این کتاب در راستای توحید و نفی تشبیه و جبر زدم.»(22)
در تعارض و تقابل بود.
صقر بن ابی دلف از امام هادی علیه السلام در مورد توحید سؤال می کند، حضرت می فرماید: «إنَّهُ لَیسَ مِنّا مَنْ زَعَمَ أنَّ اللّه َ عَزَّوَجَلَّ جِسْمٌ وَنَحْنُ مِنْهُ بَراءٌ فِی الدُّنْیا وَالاْخِرَةِ، یَابْنَ [أبی] دُلَفِ إنَّ الْجِسْمَ مُحْدَثٌ واللّه مُحدِثُهُ وَمُجَسِّمُهُ؛(23) کسی که گمان کند که خداوند جسم است، از ما نیست و پروردگارا! گمانهای متوهّمان به خطا رفته است و اوج نگاه نگرندگان [به دامنه اوصافت] نرسید و زبان توصیف گران از کار افتاد و ادعاهای مبطلان نابود گشت؛ زیرا فرّ و شکوهت بالاتر از آن است که [خرد انسانی را] تصوّر آن باشد.
ما در دنیا و آخرت از او بیزار هستیم. ای پسر ابی دلف! جسم حادث است و خداوند آن را به وجود آورده و به آن جسمیّت داده است.»
و نیز سهل بن زیاد از ابراهیم بن محمد همدانی نقل می کند که به امام هادی علیه السلام چنین نوشتم که دوستان شما در این شهر در توحید اختلاف دارند. بعضی می گویند که خداوند، جسم است و بعضی دیگر می گویند که او صورت است. حضرت در جواب به خط خود نوشت: «سُبْحانَ مَنْ لاَ یُحَدُّ وَلا یُوصَفُ، لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَی ءٌ وَهُوَ السَّمیعُ الْعَلیم؛(24 منزه است آن که محدود نیست و به وصف در نیاید، چیزی مانند او نیست و او شنوا و دانا است.»
همچنین از سخنان برخی افراد چنین برمی آید که عقیده داشتند خداوند قابل رؤیت می باشد و با دیدگان می توان او را دید. ائمه علیهم السلام با این طرز تفکر نیز به مقابله پرداختند. از امام صادق علیه السلام است که فرمود: «جاءَ حِبْرٌ إلی أمیرِ الْمُؤْمِنینَ علیه السلام فَقالَ: یا أَمیرَ الُؤْمِنینَ هَلْ رَأَیْتَ رَبَّکَ حینَ عَبَدْتَهُ؟ فَقالَ وَیْلَکَ ما کُنْتُ اَعْبُدُ رَبّا لَمْ اَرَهُ. قالَ: وَکَیْفَ رَأَیْتَهُ؟ قالَ وَیْلَکَ لاَ تُدْرِکُهُ الْعُیُونُ فی مُشاهِدَةِ الاَْبْصارِ وَلکِنْ رَأَتْهُ الْقُلُوبُ بِحَقائِقِ الاْیمانِ؛(25) یکی از احبار نزد امیر مؤمنان آمد و از حضرت پرسید که آیا هنگام پرستش الهی، خدایت را دیده ای؟ حضرت فرمود: وای بر تو! من پروردگاری را که ندیده باشم، پرستش نکرده ام. باز سؤال نمود چگونه او را دیده ای؟ فرهنگ و آموزه های شیعه به لحاظ اینکه سرچشمه ای زلال و پاک دارد، همیشه به دور از هر گونه کژی بوده، محتوای آن موجب فخر و مباهات هر شیعی می باشد
حضرت فرمود: وای بر تو! چشمها هنگام نظر افکندن او را درک نمی کنند، بلکه دلها با حقایق ایمان او را می بینند.»
احمد بن اسحاق نامه ای به حضرت هادی علیه السلام می نویسد واز آن حضرت در مورد رؤیت خدا و اختلاف مردم در این باره سؤال می کند که حضرت به صورتی مستدلّ و منطقی، رؤیت الهی را مردود دانسته، قائل شدن به دیدن خداوند با چشمان را قول به تشبیه می داند.(26)و(27) قرار داری.»(28)
________________________________________
1 تحف العقول، ابن شعبه حرّانی، مؤسسة الاعلمی للمطبوعات، صص339 ـ 338.
2. همان، ص340.
3. همان.
4 همان.
5. معنی این کلام، این است که اگر قائل به جبر شویم، باید بگوییم که ـ العیاذ باللّه ـ خداوند، ظالم است، در حالی که خود قرآن می فرماید: «وَلا یَظْلِمْ رَبُّکَ اَحَدا» (کهف/49).
6. همان.
7. کهف/49.
8. حج/10.
9. همان، ص341.
10. همان، ص342.
11. همان، ص344.
12. همان.
13. اختیار معرفة الرجال، طوسی، تصحیح و تعلیق حسن مصطفوی، ص102.
14. الطبقات الکبری، ابن سعد، دار صادر، ج5، ص214.
15. بحار الانوار، ج25، ص346.
16. همان.
17. پیشوایی، سیره پیشوایان، ص603.
18. اختیار معرفة الرجال (رجال کشی)، صص518 ـ 516.
19. همان، ص518.
20. همان، ص520.
21. همان، ص524.
22. همان، صص18 ـ 17.
23. همان، ص104، ح20.
24. همان، ص100، ح9؛ کافی، ج1، ص156، ح5.
25. توحید، ص109، ح6.
26. همان، ص109، ح7.
27. همان، ص66، ح19.
28. ترجمه از کتاب زندگانی امام علی الهادی علیه السلام ، باقر شریف قرشی، دفتر انتشارات اسلامی، ص112