1. باقر، یعنى شکافنده علوم. در علت نامگذارى به آن مى خوانیم: «لُقِّبَ بِهِ لِاَنَّهُ بَقَرَ الْعِلْمَ وَعَرَفَ اَصْلَهُ وَاسْتَنْبَطَ فَرْعَهُ وَ تَوَسَّعَ فیهِ وَ التَّبَقُّرُ التَّوَسُّعُ؛ [حضرت باقر علیه السلام ] به لقب باقر یاد شده است؛ چون علم را شکافت و پایه علم را شناخت و فرع آن را استنباط کرد و در آن توسعه داد و تَبَقّر [به معناى] توسعه دادن است.»
(عيون الاخبار وفنون الاثار ص213وعمده الطالب ص183)
درباره معناى باقر احتمال دیگرى نیز ذکر شده و آن اینکه «لُقِّبَ بِهِ لِکَثْرَةِ سُجُودِهِ فَقَدْ بَقَّرَ جَبْهَتَهُ اَىْ فَتَحَها وَوَسَعَها؛ به او باقر گفته شده، براى زیادى سجده هایش و باز شدن و توسعه پیشانى اش.»
(مراه الزمان في التواريخ الاعيان ج5ص78)
2. الشبیه، چون شبیه جدّش رسول خدا صلى الله علیه و آله بود.
(اعلام الهدايه ج7ص41)
3. الامین؛ 4. هادى؛ 5. صابر؛ 6. شاهد.
(اعلام الهدايه ج7ص41)
معناى هر یک از القاب مذکوره روشن است.
پدر آن حضرت، على بن الحسین علیهماالسلام و مادر گرامى اش، «ام عبداللّه ، دختر امام حسن مجتبى علیه السلام مى باشد و از این جهت او اولین فردى است که هم از نظر پدر و هم از طرف مادر، فاطمى و علوى بوده است؛ لذا درباره آن حضرت گفته اند: «عَلَوِىٌّ مِنْ عَلَوِیَّیْنِ وَ فاطِمِىٌّ مِنْ فاطِمِیَّیْنِ وَ هاشِمِىٌّ مِنْ هاشِمِیَّیْنِ.»
خلفاى معاصر حضرت عبارت اند از: 1. ولید بن عبدالملک (86 ـ 96)؛ 2. سلیمان بن عبدالملک (96 ـ 99)؛ 3. عمربن عبدالعزیر (99 ـ 101)؛ 4. یزید بن عبدالملک (101 ـ 105)؛ 5. هشام بن عبدالملک (105 ـ 125).
مقام علمى حضرت از دیدگاه دیگران
مقام علمى حضرت باقر علیه السلام آن قدر عظیم و بلند مرتبه است که خیلى از مخالفان او نیز به این امر اعتراف و اقرار دارند و دانشمندان فراوانى نیز به این امر اعتراف کرده اند که به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. ابن حجر هیثمى مى گوید: «محمد باقر علیه السلام به اندازه اى گنجهاى پنهان معارف و دانشها را آشکار ساخته، حقایق و حکمتها و لطایف دانشها را بیان کرده که جز بر عناصر بى بصیرت یا بد سیرت پوشیده نیست و از همین جا است که وى را شکافنده و جامع علوم و برافرازنده پرچم دانش خوانده اند.»
( الصواعق المحرقه ص201)
2. ابرش کلبى به هشام با اشاره به امام باقر علیه السلام گفت: «اِنَّ هَذا اَعْلَمُ اَهْلِ الْاَرْضِ بِما فِى السَّماءِ وَالْاَرْضِ فَهَذا وَلَدُ رَسُولُ اللّه ِ صلى الله علیه و آله ؛ به راستى این مرد (محمد باقر علیه السلام ) داناترین مرد روى زمین است نسبت به آنچه در آسمانها و زمین مى باشد. این فرزند رسول خدا صلى الله علیه و آله است.»
( بحار الانوار ج4ص355و المناقب ج2ص286واعلام الهدايه ج7ص21)
3. عبداللّه بن عطاء مکى مى گوید: «من هرگز دانشمندان [اسلامى] را نزد هیچ کس به اندازه مجلس محمد بن على علیهماالسلام ، [از نظر علمى] حقیر و کوچک ندیدم. من «حکم بن عتیبه» را که در علم و فقه مشهور آفاق بود، دیدم که در خدمت امام باقر علیه السلام مانند کودکى در برابر استادش [زانوى ادب بر زمین زده، شیفته او گردیده] بود.»
( تذكره الخواص ابن جوزي ص337)
و خود حکم بن عتیبه درباره قول خداوند که مى فرماید: «اِنَّ فى ذلِکَ لَآیاتٍ لِلْمُتَوَسِّمینَ»
(كشف الغمه ص212واعلام الهدايه ج7ص21)
مى گوید: «وَاللّه ِ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِّىٍ مِنْهُمْ؛ به خدا سوگند! محمد بن على (امام باقر علیه السلام ) جزء آنهاست.»( بحار الانوار ج11ص88)
4. هشام بن عبدالملک با آنکه از دشمنان سرسخت حضرت بود، خطاب به آن حضرت گفت: «لا تَزالُ الْعَرَبُ وَ الْعَجَمُ یَسُودُها قُرَیْشٌ مادامَ فیهِمْ مِثْلُکَ؛ تا زمانى که مثل تو [در علم و مقام] وجود داشته باشد، قریش بر عرب و عجم آقایى مى کند.»
5. قتادة بن دعامه بصرى، یکى از علماى عامه، خطاب به آن حضرت چنین گفت: «من در محضر فقها و در محضر ابن عباس زیاد نشسته ام؛ ولى هیچ جا قلبم مضطرب نشد، جز زمانى که در محضر شما نشستم.»
( في رحاب ائمه اهل البيت ج4ص10)
6. شمس الدین محمد بن طولون مى گوید: ابو جعفر محمد بن زین العابدین …، ملقب به باقر علیه السلام … عالم و آقا و بزرگوار بود. او را باقر نامیده اند، چون در علم توسعه ایجاد کرد.»
(الائمه اثي عشر ص81)
7. محمد بن طلحه شافعى مى گوید: «او باقر العلم و شکافنده علوم است و جامع و نشر دهنده و بلند کننده پرچم آن است.»
( مطالب السئول ص80)
8. ابن ابى الحدید مى گوید: «کانَ مُحَمَّدُ بْنُ عَلِىٍّ … سَیِّدُ فُقَهاءِ الْحِجازِ وَ مِنْ اِبْنِهِ جَعْفَرٍ تَعَلَّمَ النّاسُ الْفِقْهَ؛ محمد بن على علیهماالسلام آقاى فقهاى حجاز بود، و از او و فرزندش، مردم علم فقه را آموختند.»
9. احمد بن یوسف دمشقى مى گوید: «منبع فضائل و افتخارات، امام محمد بن على باقر علیه السلام است. او را باقر نامیده اند، چون علم را مى شکافد و گفته شده این لقب از کلام رسول خدا صلى الله علیه و آله گرفته شده که جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله فرمود: در آینده، فرزندى از فرزندان حسنم را مى بینى که همنام من است و علم را مى شکافد، شکافتنى. هر گاه او را دیدى، سلام مرا به او برسان!»
10. ابن خلکان مى گوید: ابو جعفر محمد بن على… یکى از امامان دوازده گانه است و «کانَ الْباقِرُ عالِما سَیِّدا کَبیرا؛ امام باقر علیه السلام دانشمند و سرور و بزرگوار بوده است.»
شکافنده علوم
لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به حضرت باقر علیه السلام داده شده است. این مطلب در روایات بسیارى از طریق شیعه و سنى نقل شده است؛ در منابع شیعه در کتابهایى مانند: بحار الانوار، رجال کشى، کشف الغمة، امالى صدوق، امالى شیخ طوسى، اختصاص مفید، عیون الاخبار. و در منابع اهل سنت در کتابهاى: مرآة الزمان فى تواریخ الاعیان (ج 5، ص 78)، تاریخ ابن عساکر، غایة الاختصار (ص 64)، تذکرة الخواص ابن جوزى (ص 337).
جابر بن عبداللّه انصارى مى گوید: روزى پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من فرمود: «بعد از من شخصى از خاندان مرا خواهى دید که همنام من و شبیه من است «وَیبْقُرُ الْعِلْمَ بَقْراً؛ علم را مى شکافد، شکافتنى [و او درهاى دانش را به روى مردم خواهد گشود].»
پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله زمانى این پیشگویى را کرد که هنوز حضرت باقر علیه السلام چشم به جهان نگشوده بود. سالها گذشت تا دوران امامت حضرت سجاد علیه السلام فرا رسید. روزى جابر از کوچه هاى مدینه مى گذشت، چشمش به حضرت باقر علیه السلام افتاد. دید درست قیافه و شمایل پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله را دارد. پرسید: اسم تو چیست؟ گفت: محمد بن على بن الحسین بن على بن ابى طالب علیهم السلام . آن گاه جابر بر پیشانى او بوسه زد و گفت: پدر و مادرم فدایت باد! پدرت، رسول خدا صلى الله علیه و آله به تو سلام رسانده است. حضرت باقر علیه السلام فرمود: «وَعَلى رَسُولِ اللّه ِ السَّلامُ؛ و سلام بر رسول خدا صلى الله علیه و آله باد!»
از این تاریخ به بعد، جابر هر روز، دو نوبت به دیدار او مى شتافت و مرتب به او مى گفت: یا باقر! یا باقر! برخى نادانان مى گفتند: جابر هزیان مى گوید؛ ولى او مى گفت: به خدا قسم!هزیان نمى گویم. این چیزى است که پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به من خبر داده است.
در نتیجه، مى توان گفت بین مورخین از مسلّمات است که لقب باقر و شکافنده علوم توسط پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله به آن حضرت داده شده است.
پایه گذارى نهضت علمى
از مهم ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگى و نهضت علمى شیعه و بلکه اسلام شمرده مى شود. هر چند معارف اسلامى و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولى پایه گذارى و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه السلام بود.
در دوران امام باقر علیه السلام دولت بنى امیه رو به زوال بود و مردم نیز به شدت از آنها تنفر پیدا کرده بودند و وجود فردى همچون عمر بن عبدالعزیز (که خدمت بزرگى به علم و تشیع نمود و ضربه کارى را به پیکر بنى امیه وارد کرد) و اختلاف شدیدى که در مملکت اسلامى به وجود آمده بود و در هر گوشه و کنارى انقلابى به وقوع پیوسته بود و خلفا به سرعت تغییر مى کردند ـ به گونه اى که در نوزده سال امامت حضرت باقر علیه السلام پنج خلیفه روى کار آمدند: ولید بن عبد الملک، سلیمان بن عبد الملک، عمر بن عبدالعزیز، یزید بن عبد الملک، هشام بن عبدالملک ـ عواملى بود که زمینه و فرصت مناسبى براى نهضت علمى آن حضرت فراهم ساخت.
همچنان که مى دانیم تا زمان عمر بن عبدالعزیز نقل حدیث ممنوع بود و این سنّت سیّئه توسط خلفاى قبلى بنیانگذارى شده بود که بر اساس آن، گنجینه هاى علمى به یاد مانده از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله سوزانده شد و یا زیر خاک از بین رفت و یا در سینه هاى راویان باقى ماند و نقل آنها به عنوان آرزویى به گور برده شد و ضرر و زیانهاى جبران ناپذیرى بر پیکر احادیث اسلامى وارد آمد و از آن زمان بود که کم کم بازار جعل و تحریف احادیث نیز گرم شد.
این وضع تا اواخر قرن اول هجرى ادامه یافت؛ یعنى تا زمان به خلافت رسیدن عمربن عبدالعزیز (99 ـ 101). وى با یک اقدام خردمندانه این بدعت شوم را برداشت و مردم را به نقل و تدوین حدیث تشویق کرد و طى بخشنامه اى چنین نوشت: «اُنْظُرُوا حَدیثَ رَسُولِ اللّه ِ فَاکْتُبُوهُ فَاِنّى خِفْتُ دُرُوسَ الْعِلْمِ وَذِهابَ اَهْلِهِ؛ احادیث رسول خدا صلى الله علیه و آله را مورد توجه قرار داده [و جمع آورى کرده]، بنویسید؛ زیرا بیم آن دارم که دانشمندان و اهل حدیث از دنیا بروند و علم مندرس [و چراغ آن خاموش] گردد.»
امام باقر علیه السلام از این فرصت پیش آمده، به احسن وجه بهره و استفاده برده، شاگردان فراوان تربیت کرد و علوم بى شمارى را به آنها تعلیم داد که در بخشهاى بعدى به آنها اشاره مى شود. در اینجا به یک مسئله تاریخى اشاره مى کنیم:
بنیانگذاران علوم اسلامى
با ممنوعیت نقل و تدوین حدیث توسط خلفا و ادامه آن تا زمان عمربن عبدالعزیز، این بحث مطرح مى شود که اولین کسى که کتاب حدیثى و فقهى نوشت، چه کسى بود؟
در این بخش، اهل سنت (با اینکه خلفاى آنان نقل و تدوین حدیث را ممنوع کرده بودند) تلاش دارند که خود را جلودار حدیث و فقه جلوه دهند. جلال الدین سیوطى که اصرار دارد پایه گذاران علوم اسلامى را جمعى از اهل تسنن معرفى کند، مى گوید: «نخستین کسى که در فقه کتاب نوشت، ابوحنیفه بود.»
و برخى از خودیها نیز نوشته اند که: «نخستین کسى که به امر عمر بن عبدالعزیز احادیث را جمع کرد، محمد بن مسلم بن شهاب زهرى بود.»
فعلاً به این نکته کارى نداریم که امثال زهرى روایات تحریف شده را جمع آورى نموده و از روایاتى که به نحوى به نفع اهل بیت علیهم السلام و شیعه بوده، خود دارى کرده است؛ اما این نکته را مى خواهیم روشن کنیم که پایه گذار تمام علوم، امامان شیعه و شیعیان بوده اند؛ هر چند دستگاه استبداد حاکم مانع از انتشار و مطرح شدن آن گشته است. شواهد فراوانى نیز بر این ادعا وجود دارد:
الف. اعترافات ابن ابى الحدید
ابن ابى الحدید با صراحت مى گوید که تمام علوم ریشه اش به امیرمؤمنان علیه السلام بر مى گردد؛ براى اینکه در علم کلام، بزرگ معتزله واصل بن عطاء است که شاگرد ابى هاشم عبدالله بن محمد حنفیه بوده و ابوهاشم شاگرد پدرش، و پدرش (محمد حنفیه) شاگر پدرش على علیه السلام بوده است. اما اشعریها، در علم کلام منتسب به ابى الحسن على بن [اسماعیل بن] ابى بشرالاشعرى هستند و او شاگرد ابوعلى جبائى است و ابوعلى خود یکى از بزرگان معتزله است. پس اشعریها سرانجام به معتزله مى رسند و چنان که گفته شد، معتزله نیز معلم معلمشان على بن ابى طالب علیهماالسلام است.
امامیه و زیدیه نیز در کلام هر چه دارند، از على علیه السلام دارند. اما در علم فقه، تمام فقهاى عالم اسلام (مذاهب اربعه) عیال و جیره خوار على علیه السلام هستند؛ چرا که شاگردان ابوحنیفه همچون ابى یوسف و محمد، فقه را از او گرفته اند و شافعى نیز شاگرد محمد بن حسن بوده و فقهش به ابوحنیفه بر مى گردد و اما احمد حنبل که شاگرد شافعى است، او هم به ابوحنیفه بر مى گردد و ابوحنیفه شاگرد جعفر بن محمد علیهماالسلام است و جعفر (امام صادق علیه السلام ) از پدرش محمد (امام باقر علیه السلام ) علوم را فرا گرفته و سرانجام امر به على علیه السلام ختم مى شود. اما مالک شاگرد ربیعة الرأى و او شاگرد عَکرَمه، شاگرد عبدالله بن عباس و او نیز شاگرد على علیه السلام بوده و مى توان از طریق شافعى او را شاگرد على علیه السلام تلقى کرد.
و اما فقه شیعه که برگشت به على علیه السلام دارد، روشن است و علوم صحابه از عمر و عبد الله بن عباس… همه به على علیه السلام بر مى گردد.
علم تفسیر نیز مستقیماً از او و یا شاگردش عبدالله بن عباس گرفته شده است.
و علوم طریقت [و عرفان] نیز به او ختم مى شود؛ چرا که ارباب این فن در تمام بلاد اسلامى خود را به او منتسب مى دانند و به این مسئله، شبلى، جنید بغدادى، سرى مقطى، ابو یزید بسطامى، ابو محفوظ معروف کرخى، و… اعتراف کرده اند.
علم نحو و ادبیات را همه مى دانند که از ابداعات حضرت امیر علیه السلام است. ابى الاسود دُوئلى از آن حضرت، اصولش را آموخت و ما اضافه کنیم که خلیل بن احمد، پایه گذار علم «عروض»، معاذ بن مسلم بن ابى سارة کوفى، پایه گذار علم «صرف» و ابو عبداللّه محمد بن عمران کاتب خراسانى (مرزبانى) یکى از پیشتازان علم بلاغت، از شیعیان و سرانجام از شاگردان على علیه السلام هستند.
ب. تدوین علوم
در بخش تدوین حدیث و علوم نیز شیعیان پیش قدم اند؛ چرا که اولین کسى که احادیث رسول خدا صلى الله علیه و آله را جمع آورى کرد، امیرمؤمنان على علیه السلام بود. پیامبر اسلام صلى الله علیه و آله احادیثى را املا کرد و على علیه السلام آنها را نوشت و به صورت یک کتاب تدوین شده در آورد که تمام حلال و حرام و احکام و سنن در آن جمع شده بود و از آن به نام «صحیفة الجامعة» یاد مى شود و کتاب دیگرى به نام «صحیفة و کتاب الفرائض» دارد که بخارى از آن حدیث نقل کرده و صدوق و شیخ طوسى و کلینى آن را در کتابهاى خویش آورده اند.
و همین طور ابورافع کتابى دارد به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و سلمان فارسى کتابى دارد به نام «حدیث الجاثلیق رومى» و ابوذر کتابى دارد به نام «خطبه» و همین طور عبداللّه بن عباس کتابى در ثبت قضاوتهاى امیرمؤمنان علیه السلام و کتابى در تفسیر دارد.
و ابو رافع قبطى کتابى به نام «السنن و الاحکام و القضایا» و واضح بن نباتة نویسنده عهد نامه مالک اشتر و وصیّت على علیه السلام به محمد پسرش مى باشد. ربیعة بن سمیع کتابى در زکات حیوانات و عبیداللّه بن ابى رافع مدنى، کتابى در «قضایاى امیرالمؤمنین علیه السلام » دارد و همین طور میثم تمار و زید بن وهب و سلیم بن قیس کتابهایى داشته اند و در زمان امام سجاد علیه السلام نیز کتاب «صحیفه سجادیه» و رساله حقوق و کتابهایى توسط جابر بن یزید، زیاد بن منذر و… تدوین شده است.
آیا با این وضع، مى توان ابوحنیفه را که در سال 100 هجرى متولد شده (یعنى شش سال بعد از شهادت امام سجاد علیه السلام ) و 43 سال بعد از ولادت امام باقر علیه السلام (در سال 150) از دنیا رفته است، بنیانگذار فقه دانست، با اینکه تمامى کتبى را که نام بردیم، قبل از به دنیا آمدن ابوحنیفه تدوین شده است؟
جهاد علمى امام باقر علیه السلام
برگردیم به بحث اصلى خویش که حضرت باقر علیه السلام از فرصت پیش آمده بیشترین بهره را برد و جهاد علمى خویش را آغاز کرد. جهاد علمى حضرت در سه بخش قابل تبیین است:
الف. تشویق به فراگیرى علوم
پایه و اساس هر عمل و فعالیت و کارى، اندیشه سازى و سالم سازى فکر است. اگر بخواهد در جامعه، علم رواج پیدا کند، در گام اول باید درباره اهمیت فراگیرى دانش، ارزش و عظمت علما، مراد از فراگیرى علم، و آفات آن و… اندیشه سازى شود.
حضرت باقر علیه السلام این گام اول را به خوبى با بیان احادیث برداشته و سخنان گهر بار و نورانى فراوانى در این زمینه بیان کرده است.
در مورد تشویق به فراگیرى علم فرمود: «اَلْکَمالُ کُلُّ الْکَمالِ التَّفَقُّهُ فِى الدّینِ وَ الصَّبْرُ عَلَى النّائِبَةِ وَ تَقْدیرُ الْمَعیشَةِ؛ کمال تمام کمال [در سه چیز]: فهمیدن دین، بردبارى بر سختیها و اندازه گیرى معیشت است.»
آن حضرت درباره روش فراگیرى علوم از پیامبر اکرم صلى الله علیه و آله نقل فرمود: «اَلْعِلْمُ خَزائِنُ وَ مِفْتاحُهَا السُّؤالُ فَاسْئَلُوا یَرْحَمُکُمُ اللّه ُ فَاِنَّهُ یُؤْجَرُ فیهِ اَرْبَعَةٌ السّائِلُ وَ الْمُعَلِّمُ وَ الْمُسْتَمِعُ وَالْمُجیبُ لَهُمْ؛ علم گنجینه هایى است و کلید آن پرسش است. پس سؤال کنید! خدا شما را مورد رحمتش قرار دهد؛ زیرا پرسش باعث مى شود چهار کس اجر برد: پرسشگر، معلم، شنونده و کسى که جواب مى دهد.»
و در مورد جایگاه با ارزش علما و دانشمندان فرمود: «عالِمٌ یُنْتَفَعُ بِعِلْمِهِ اَفْضَلُ مِنْ اَلْفِ عابِدٍ؛ عالمى که از علمش بهره برده شود، برتر از هزار عابد است.»
و فرمود: «وَاللّه ِ لَمَوْتُ عالِمٍ اَحَبُّ اِلى اِبْلیسَ مِنْ مَوْتِ سَبْعینَ عابِداً؛ به خدا سوگند! مرگ یک عالم در نزد شیطان، محبوب تر از مرگ هفتاد عابد است.»
و درباره شرایط فراگیرى علم و اخلاص و دنیاگریزى عالم فرمود: «اِنَّ الْفَقیهَ حَقَّ الْفَقیهِ الزّاهِدُ فِى الدُّنْیا الرّاغِبُ فِى الْآخِرَةِ الْمُتَمَسِّکُ بِسُنَّةِ النَّبِىِّ؛ فقیه حقیقى، فقیهى است که زاهد [و گریزان از] دنیا باشد و مشتاق آخرت، و پیرو سنت نبى صلى الله علیه و آله .»
و نیز فرمود: «مَنْ طَلَبَ الْعِلْمَ لِیُباهِىَ بِهِ الْعُلْماءَ اَوْ یُمارِىَ بِهِ السُّفَهاءَ اَوْ یَصْرِفَ بِهِ وُجُوهَ النّاسِ اِلَیْهِ فَلْیَتَبَوَّءْ مَقْعَدُهُ مِنَ النّارِ، اِنَّ الرِّئاسَةَ لا تَصْلُحُ اِلاّ لاَِهْلِها؛ کسى که علم را براى مباهات و بالیدن نزد علما یا مجادله نزد سفها و یا [راهیابى در دل مردم و] جلب توجه مردم به سوى او، فراگیرد، پس نشیمنگاه خود را آتش قرار دهد. به راستى ریاست جز براى اهلش شایسته نیست.»
و درباره احتیاط و توقف در شبهات فرمود: «اَلْوُقُوفُ عِنْدَ الشُّبْهَةِ خَیْرٌ مِنَ الْاِقْتِحامِ فِى الْهَلَکَةِ وَ تَرْکُکَ حَدیثاً لَمْ تُرْوِهِ خَیْرٌ مِنْ رِوایَتِکَ حَدِیثاً لَمْ تُحْصَهُ؛ توقف در نزد شبهه بهتر از فرو رفتن در هلاکت است. رها کردن حدیثى که روایت آن برایت ثابت نیست [و از همه جهت روشن نیست]، بهتر است از آنکه حدیثى را که بر آن احاطه ندارى، روایت کنى.»
و فرمود: «ما عَلِمْتُمْ فَقُولُوا، وَمالَمْ تَعْلَمُوا فَقُولُوا: اللّه ُ اَعْلَمُ اِنَّ الرَّجُلَ لَیَنْتَزِعُ الآْیَةَ الْقُرْآنَ یَخِرُّ فیها اَبْعَدَ ما بَیْنَ السَّماءِ وَالْاَرْضِ؛ آنچه مى دانید، بگویید و درباره آنچه نمى دانید، بگویید: خدا اعلم است. به راستى مرد آیه اى از قرآن را بیرون مى کشد [و به دلخواه معنى مى کند و بر اثر آن]، به فاصله دورتر از میان آسمان و زمین [سرنگون مى گردد و یا] از معناى حقیقى دور مى افتد.»
اینها هر کدام شاه کلیدى است براى راهنمایى علما که چگونه در نقل روایات و علوم دقت داشته باشند.
آن حضرت درباره لزوم احتیاط کامل فرمود: «حَقُّ اللّه ِ عَلَى الْعِبادِ اَنْ یَقُولُوا ما یَعْلَمُونَ وَیَقِفُوا عِنْدَ ما لا یَعْلَمُونَ؛ حق خدا بر بندگان [عالم] آن است که هر چه مى دانند، بگویند و در آنچه نمى دانند، دست نگه دارند.»
ب. نشر علوم
از نکاتى که حضرت باقر علیه السلام در مرحله اندیشه سازى بدان توجه داشته، توجه به نشر علوم و توسعه آن است. فقط فراگیرى علوم کافى نیست؛ باید در راه نشر آن نیز سعى کرد. در این زمینه، حضرت سخنان نغز و دلکشى دارد که فقط به نمونه هایى اشاره مى شود:
1. «مَنْ عَلَّمَ بابَ هُدىً فَلَهُ اَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهِ وَلا یَنْقُصُ اُولئِکَ مِنْ اُجُورِهِمْ شَیْئاً؛ کسى که باب هدایتى را تعلیم دهد، مانند اجر کسى را دارد که به آن عمل کرده است و از پاداش عمل کنندگان کاسته نمى شود.»
2. در جاى دیگر فرمود: «تَذاکُرُ الْعِلْمِ دِراسَةٌ وَالدِّراسَةُ صَلاةٌ حَسَنَةٌ؛ مذاکره علمى، درس [و تعلیم] است و درس، نمازى است نیکو (پذیرفته شده).»
3. و فرمود: «زَکاةُ الْعِلْمِ اَنْ تُعَلِّمَهُ عِبادَ اللّه ِ؛ زکات علم آن است که آن را به بندگان خدا تعلیم دهى.»
4. و فرمود: «رَحِمَ اللّهُ عَبْداً اَحْیا الْعِلْمَ… اَنْ یُذاکِرَ بِهِ اَهْلَ الدِّینِ وَ اَهْلَ الْوَرَعِ؛ خدا رحمت کند بنده اى را که علم را زنده کند… و زنده کردن علم به این است که با اهل دین و افراد با ورع مذاکره کنى.»
به راستى هر یک از نکات پیش گفته، درهاى زیادى را بر روى انسان در فراگیرى علم و ارائه آن باز مى کند. حال اساسى ترین پرسش رخ مى نماید و آن اینکه حالا که متوجه شدیم علم پاداش فراوان و عالم منزلت والایى دارد، علم را از چه کسانى باید بگیریم؟ و براى فراگیرى علوم اسلامى درِ خانه چه کسانى برویم؟ و زانوى ادب در خدمت چه کسانى بزنیم؟ در این بخش نیز امام باقر علیه السلام اندیشه سازى و راهنماییهایى دارد.
اولاً، علوم قرآن را تماماً مختص به اهل بیت علیهم السلام مى داند و مى فرماید: «لَیْسَ عِنْدَ اَحَدٍ مِنَ النّاسِ حَقٌّ وَلا صَوابٌ وَلا اَحَدٌ مِنَ النّاسِ یَقْضى بِقَضاءِ حَقٍّ اِلاّ ما خَرَجَ مِنّا اَهْلَ الْبَیْتِ؛ در نزد هیچ کسى از مردم حق وجود ندارد، و [سخن] صواب و راست پیدا نمى شود و هیچ کسى از مردم به حق قضاوت نمى کند، مگر از ما اهل بیت باشد.»
و در جاى دیگر فرمود: «ما یَسْتَطیعُ اَحَدٌ اَنْ یَدَّعِىَ اَنَّ عِنْدَهُ جَمیعُ الْقُرْآنِ کُلِّهِ ظاهِرِهِ وَ باطِنِهِ غَیْرُ الْاَوْصِیاءِ؛ هیچ کس توان ندارد ادعا کند که جمیع [علوم[ قرآن، ظاهر و باطنش در نزد اوست، جز اوصیاء [پیامبر و امامان معصوم علیه السلام ].»
و آن گاه صریحاً فرمود که اصل قرآن در نزد اهل بیت علیهم السلام است: «اِنَّ الْعِلْمَ الَّذى نَزَلَ مَعَ آدَمَ علیه السلام لَمْ یُرْفَعْ، وَالْعِلْمُ یُتَوارَثُ وَ کانَ عَلِىٌّ علیه السلام عالِمَ هذِهِ الْاُمَّةِ وَ اِنَّهُ لَمْ یُهْلَکْ مِنّا عالِمٌ قَطُّ اِلّا خَلَفَهُ مِنْ اَهْلِهِ مِنْ مِثْلِ عِلْمِهِ اَوْ ما شاءَ اللّهُ؛ به راستى علمى که با آدم علیه السلام نازل شد، برنگشته [و از بین نرفته]، بلکه به ارث گذاشته مى شود و [آن علوم به على علیه السلام رسیده اند و[ على علیه السلام عالم این امّت است و به راستى عالمى از ما از دنیا نمى رود، مگر اینکه کسى جانشین او مى شود که مثل علم او را دارد و یا آنچه که خداوند بخواهد.»
متأسفانه در جامعه اسلامى این اندیشه صحیح جا نیفتاد و الاّ مردم درِ خانه على علیه السلام را رها نمى کردند تا جاى دیگر روند و امام صادق علیه السلام را ترک نمى گفتند تا به دنبال امثال ابوحنیفه بروند.
امام باقر علیه السلام در کنار این اندیشه سازى، مذاهب منحرفى همچون: غلات و مرجئه و… را به شدت مورد انتقاد قرار داد و آنان را به مردم معرفى کرد که جاى تفصیل آن فرصت دیگرى مى طلبد.
ج. تدوین کتب
حضرت در کنار فرهنگ سازى به تدوین کتب پرداخته اند که مواردى ذیلاً ذکر مى شود:
1. تفسیر القرآن، چنان که محمد بن اسحاق بن ندیم در «الفهرست» به آن تصریح نموده، مى گوید: «تفسیر القرآن، کتاب محمد بن على بن الحسین علیهم السلام است که ابى الجارود زیاد بن منذر رئیس جارودیّة از آن حضرت نقل کرده است» و سید حسن صدر مى گوید: «جمعى از ثقات شیعه همچون ابو بصیر، یحیى بن القاسم الاسدى نیز نقل نموده اند و على بن ابراهیم بن هاشم قمى در تفسیر خود آن را از طریق ابى بصیر نقل کرده است.»
2. نسخة احادیث؛ 3. صحیفة احادیث؛ 4. الرسالة الى سعد الاسکاف؛ 5. کتابى که زراره روایت کرده؛ و کتابى دیگر که عبدالمؤمن بن القاسم آن را نقل کرده است.
د. تربیت شاگردان
از مهم ترین انواع جهاد علمى حضرت باقر علیه السلام ، تأسیس دانشگاه علوم اسلامى و تربیت شاگردان فراوان در عرصه هاى مختلف است. تعداد شاگردان آن حضرت را 465 نفر شمرده اند. هنگام صدور دستور عمر بن عبدالعزیز مبنى بر جمع آورى و تدوین حدیث، هر کدام از یاران و شاگردان برجسته حضرت باقر علیه السلام ، هزاران حدیث را حفظ داشتند و با فرصت پیش آمده، به تدوین و جمع آورى احادیث نیز پرداختند که به چند نمونه اشاره مى شود:
1. «محمد بن مسلم» از شاگردان برجسته حضرت باقر علیه السلام در فقه و حدیث است. او اهل کوفه بود و طى چهار سال اقامت در شهر مدینه پیوسته به محضر امام باقر علیه السلام و بعد از او خدمت فرزندش حضرت صادق علیه السلام شرفیاب مى شد و از محضر آن دو امام همام بهره مى برد و خود گفته است: «هر موضوعى که به نظرم مى رسید، از امام باقر علیه السلام مى پرسیدم و جواب مى شنیدم؛ به طورى که سى هزار حدیث از امام پنجم و شانزده هزار حدیث از امام ششم فرا گرفتم.»
علاوه بر حفظ حدیث، محمد بن مسلم کتابى دارد به نام «اربعمأة مسئلة» (چهار صد مسئله) که مجموع پاسخهایى که درباره چهار صد پرسش از امامین همامین علیهماالسلام گرفته است، در آن گرد آورده است.
2. «جابر بن یزید جعفى». او نیز اهل کوفه بود که براى استفاده از محضر حضرت باقر علیه السلام به مدینه هجرت کرد و بهره هاى فراوان برد و اندوخته هاى خود را در قالب کتابهاى ذیل به جامعه اسلامى و بشرى عرضه کرد:
1. کتاب تفسیر؛ 2. کتاب نوادر؛ 3. کتاب جَمَلْ؛ 4. کتاب صفین؛ 5. کتاب نهروان؛ 6. کتاب مَقْتل امیرالمؤمنین علیه السلام ؛ 7. کتاب مقتل الحسین علیه السلام .
3. برد الاسکاف که شاگرد حضرت سجاد و باقر و صادق علیهم السلام بوده است و کتابى دارد.
4. ثابت بن ابى صفیة، معروف به ابوحمزه ثمالى اَزَدى، متوفاى 950 که کتابى در تفسیر و امثال آن دارد.
5. بسام بن عبداللّه صیرفى که داراى کتاب است.
6. حجر بن زائده حضرمى که از محضر امام باقر و صادق علیهماالسلام بهره برده و داراى کتاب است.
7. عبدالمؤمن بن قاسم بن قیس انصارى متوفاى 147 که کتابى دارد.
8. ابان بن تَغلب بن رباح، معروف به ابوسعید البکرى الجریرى، متوفاى 141 ق که کتابى دارد به نام فضائل.
9. زرارة بن اعین.
و از دیگر شاگردان آن حضرت که داراى کتاب بوده اند: سلام بن ابى عمرة الخراسانى، مسعدة بن صدقة، مسمع بن عبدالملک، نضر بن مزاحم المنقرى، عمرو بن ابى المقدام، ظریف بن ناصح، محمد بن الحسن بن ابى سارة، معاذ بن مسلم الهراء الانصارى، وهب بن عبد ربه، کرد بن مسمع، ابى بصیر، ابى عبیده، سلیمان بن داود منقرى، هیثم بن مسروق، عمرو بن خالد، حجاج بن دینار، اسحاق قمى و… .
و چنان که اشاره شد، مجموع شاگردان آن حضرت 465 نفر بوده اند که نام بردن از همه آنها از حوصله یک مقاله خارج است.
ه . مناظرات حضرت باقر علیه السلام
نوع دیگر از جهاد علمى امامان ما، از جمله باقر العلوم علیه السلام مناظراتى است که با افراد مختلف از مذاهب گوناگون داشته اند و مجموع این مناظرات را مرحوم طبرسى در احتجاج گرد آورده است. به نمونه اى از آنها اشاره مى شود:
ابوبصیر نقل کرده که حضرت باقر علیه السلام به همراه فرزندش امام صادق علیه السلام هنگام خارج شدن از قصر هشام در مقابل قصر با جمعیتى انبوه روبه رو مى شوند. وقتى از وضع آنها مى پرسد، مى گویند: اینها کشیشان و راهبان مسیحى هستند که در مجمع بزرگ سالیانه خود منتظر آمدن اسقف اعظم هستند تا مشکلات علمى آنان را حل کند.
حضرت باقر علیه السلام مى فرماید: همراه فرزندم به صورت ناشناس در آن مجمع شرکت کردم. طولى نکشید اسقف اعظم وارد شد، در حالى که خیلى سال خورده و پیر شده بود. با شکوه و احترام در صدر مجلس نشست. نگاهى به جمعیت انداخت و سیماى باقر العلوم علیه السلام او را جذب کرد. گفت: از ما مسیحیان هستى یا از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستى؟ فرمود: از امت مرحومه [و از مسلمانان] هستم. گفت: از دانشمندان آنانى یا افراد نادان؟
فرمود: از افراد نادان آنها نیستم. گفت: اول من سؤال کنم یا شما؟ فرمود: اگر مایلید، شما سؤال کنید.
گفت: شما به چه دلیلى ادعا مى کنید که اهل بهشت غذا مى خورند و مى آشامند، ولى مدفوعى ندارند؟ آیا دلیل و برهانى و نمونه اى براى آن دارید؟ فرمود: بلى، نمونه آن جنین در رحم مادر است که غذا مى خورد و مى نوشد، ولى مدفوعى ندارد. گفت: [عجب] شما گفتى از دانشمندان نیستى!
فرمود: گفتم از نادانها نیستم [و نگفتم از دانشمندان نیستم]. گفت: خبر بده مرا از لحظه اى که نه از شب است و نه از روز. حضرت فرمود: ساعتى از از مهم ترین امتیازات امام باقر علیه السلام که زمان، زمینه آن را فراهم کرد، این است که حضرت بنیانگذار انقلاب فرهنگى و نهضت علمى شیعه و بلکه اسلام شمرده مى شود. هر چند معارف اسلامى و تشیع به دست فرزندش امام صادق علیه السلام انتشار و توسعه یافت و به اوج خود رسید؛ ولى پایه گذارى و تأسیس آن با دست با کفایت امام باقر علیه السلام بود.
طلوع شمس که نه از شب است و نه از روز و در آن لحظه، بیماران شفا مى گیرند. کشیش با عصبانیت گفت: مگر نگفتنى از دانشمندان نیستم!
فرمود: من فقط گفتم از جهال آنان نیستم. گفت: به خدا! پرسش مى کنم که در جواب آن در بمانى.
فرمود: هر چه دارى، بپرس! گفت: خبر بده از دو مردى که با هم متولد شدند و با هم از دنیا رفتند. یکى پنجاه سال و دیگرى 150 سال داشت. فرمود: عزیز و عزیر (یا عزیر و غرره)… .
گفت: به چه دلیل عقیده دارید که نعمتهاى بهشتى بر اثر مصرف کم نمى شود؟ نمونه اى براى آن دارید؟
فرمود: بلى، نمونه روشن آن آتش است که اگر صد چراغ را با آن روشن کنیم، آتش اول به حال خود باقى است… .
بعد از همه سؤالات، با عصبانیت و ناراحتى فریاد کشید: «مردم! دانشمند والامقامى را آورده اید تا مرا رسوا سازید! به خدا سوگند! تا دوازده ماه مرا در میان خود نمى بینید و این را گفت و از مجلس بیرون رفت. بیکرانههای نیکسیرتی(نگاهی به سیره اخلاقی امام باقر(ع) )
مقدمه
سیرة معصومین: بهترین الگوی بازسازی اخلاقی است. ایشان با پرورش صفات و فضائل اخلاقی ناب در گوهر وجودشان، علاوه بر نورانی کردن باطن خود، فضای خانواده و جامعه خویش را از این نورانیت بهرهمند کردهاند؛ که میتوان شعاع این گسترش برکت را تا روز قیامت، در تمام گستره هستی ترسیم کرد. امام باقر 7 به عنوان پنجمین وجود مطهر از این پاکان، خورشید تابناکی است که هر انسانی خود را در معرض اشعه آن قرار دهد، قطعاً به سعادت ابدی رهنمون میگردد. در این مقاله برآنیم، بخشی از برجستگیهای اخلاقی امام باقر 7 را مرور کنیم.
1. اخلاق فردى
الف. عبادت و پارسایى
امام صادق(ع) میفرماید: «پدرم، امام محمد باقر(ع)، همواره مشغول ذکر خدا بود. هنگام خوردن غذا نیز ذکر خدا میگفت. وقتی با مردم صحبت میکرد، از یاد خدا باز نمیماند و کلمه «لا اله الا الله» همواره بر زبانش جاری بود. [سحرگاهان] ما را به عبادت و شبزنده داری تا برآمدن آفتاب فرا میخواند. به آن دسته از اعضای خانواده که قرائت قرآن میدانستند، دستور خواندن قرآن میداد و بقیه را به گفتن ذکر خدا سفارش مینمود».[1]
«افلح» خدمتکار امام میگوید: «با محمد بن علی(ع) برای انجام مناسک حج بار سفر بستم. وقتی [به مکه] رسیدیم و امام داخل مسجدالحرام شد و نگاهش به کعبه افتاد، شروع به اشک ریختن کرد. او با صدای بلند میگریست، تا جایی که شگفتزده شدم [که چرا امام معصوم اینگونه میگرید.] گفتم: پدر و مادرم به فدایت باد! مردم شما را نگاه میکنند. اگر ممکن است کمی آهستهتر گریه کنید. امام فرمود: وای بر تو! چرا صدایم را به گریه بلند نکنم تا شاید [مورد بخشایش و مهرورزی پروردگار قرار گیرم] و در من نظر لطف کند و فردای رستاخیز به مهربانی و لطفش درآویزم؟
سپس مشغول طواف خانة خدا شد و نزد مقام [ابراهیم] به نماز ایستاد، [هنگامی که نمازش پایان یافت] به سجده رفت و آن هنگام که سر از خاکساری درگاه خدا برداشت، سجدهگاهش از اشک، تر شده بود.[2] او در هر شبانه روز یکصد و پنجاه رکعت نماز میگذارد».[3]
امام صادق(ع) در بیان خداترسی پدر بزرگوارش میفرماید: «کَانَ أَبِی یَقُولُ فِی جَوْفِ اللَّیْلِ فِی تَضَرُّعِهِ: أَمَرْتَنِی فَلَمْ أَئْتَمِرْ [آتَمِرْ] وَ نَهَیْتَنِی فَلَمْ أَنْزَجِرْ فَهَا أَنَا ذَا عَبْدُکَ بَیْنَ یَدَیْکَ وَ لَا أَعْتَذِرُ؛[4] پدرم نیمههای شب، با سوز و گداز میگفت؛ [بار الها!] مرا امر کردى، اطاعت نکردم و نهی کردى، باز داشته نشدم، اینک منم، بندة تو، در برابرت و هیچ عذری ندارم.»
ب. دوری از دنیا
زندگی فردی امام(ع) به دور از زیور و زینت دنیایی و اتاق امام بسیار ساده و کوچک بود؛[5] ولی هرگز خاطر خویش را از اندیشه در امور دنیایی نمیآشفت.
«جابر بن یزید جعفی» میگوید: «روزی محمد بن علی(ع) به من فرمود: ای جابر! اندوهگینم و دلم گرفته است. گفتم: اندوهتان به خاطر چیست؟ فرمود: ای جابر! کسی که لذت شراب ناب الهی در دلش باشد، از غیر خدا روی برتافته و دلش گرفتار او میشود. ای جابر! مگر این تحفة دنیا چیست؟ مگر دنیا جز مرکبی که بر آن سوار میشوی یا لباسی که میپوشی و یا همسری که اختیار میکنی چیز دیگری است؟
ای جابر! خداجویان بر این دنیا تکیه نمیکنند و به آن دل نمیبندند و خیال خود را از آخرت [و سختی آن] خوش نمیدارند. دلفریبیهای دنیا، هرگز دل را از یاد خدا باز نمیدارد، گوش را بر ذکر خدا نمیبندد، و زرق و برق دنیا چشمشان را از دیدن نور الهی کور نمیکند. از اینروست که نیکان پاداش دریافت میکنند و رستگار میشوند … . پس بکوش آنچه خدا نزد تو از دین و حکمتش به امانت گذاشته، پاس دارى.»[6]
امام باقر(ع) میفرمود: «دنیا را مانند کاروانسرایی فروگذار که پیامبر(ص) فرموده: مَثَل من و دنیا مثل سواری است که ساعتی زیر سایة درختی فرود میآید و سپس برمیخیزد و از آنجا میرود.»[7]
ج. بخشندگی و سخاوت
هر چند امام عائلة زیاد و زندگی سادهای داشت؛ ولی بین مردم به بخشندگی و کرامت مشهور بود.[8] همواره به نیازمند و بینیاز بخشش میکرد و این رفتار را مایة خرسندی خویش قرار داده بود، و در بخششها، همیشه شأن و مرتبه افراد را در نظر میگرفت و به اندازهای کمک میکرد که نه موجب اسراف و زیادهروی و نه سبب تحقیر و پایین آمدن شأن او شود. شدت علاقهمندی او به بخشش، و فضیلتی که این ویژگی در درگاه خدا داشت، گاه او را بر آن میداشت که به سان نیاکان پاکش به نیازمندیهای زندگی خود بیاعتنایی کند و تا جایی که توان داشت، به نیازمندان میبخشید.[9]
د. پاکیزگی و آراستگى
رعایت بهداشت فردی از ویژگیهای مهم زندگانی امام باقر(ع) است و هر چند در آن دوران امکانات بهداشتی و پزشکی بسیار محدود بود؛ اما امام در همان روزگار بسیار بدان اهمیت میداد و رعایت آن را به پیروان خویش نیز سفارش میکرد. امام، همواره محاسن و ناخنهای خود را حنا میکرد،[10] لباسهای تمیز میپوشید،[11] و ناخنهایش را همواره کوتاه میکرد و میفرمود: «ناخنهای خود را کوتاه کنید؛ زیرا آنها محل جمع شدن شیطان هستند».[12]
اصحاب امام، ایشان را همواره با موهایی مرتب و پیراسته میدیدند.[13]
همچنین ایشان به مسواک زدن اهمیت بسیاری میداد و میفرمود: «لَوْ عَلِمَ النَّاسُ مَا فِی السِّوَاکِ لَأَبَاتُوهُ مَعَهُمْ فِی لِحَاف؛ اگر مردم میدانستند که مسواک زدن چه فواید مهم و فراوانی دارد، آن را حتی در بستر خواب نیز از خود جدا نمینمودند.»[14] امام همواره در محیطهای عمومی با لباسهای برازنده و تمیز حاضر میشد؛[15] به گونهای که نزدیکان در مورد ایشان میگفتند: «ظاهر او بیشتر به جوانان میماند.»[16]
2. اخلاق در خانواده
خانواده، به عنوان اولین و پایدارترین نهاد جامعه، بیشترین اهمیت را در شکلگیری شخصیت و روحیات فردی اعضای آن برعهده دارد و بزرگترین نقش را در سالمسازی جامعه ایفا میکند. بنیان خانواده بر پایة محبت اعضا به یکدیگر بنا شده است؛ به گونهای که میتوان محبت را مهمترین عامل در بهداشت و سلامت روحی و روانی خانواده به شمار آورد.
الف. ایجاد پیوند عاطفی با همسر
یکی از نکات ارزنده و جالب در زندگی امام باقر(ع)، اهتمام ایشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
«حسن زیّات بصری» به همراه یکی از دوستانش به حضور امام شرفیاب میشود تا برای پرسشهای خود پاسخی از امام دریافت کند. وی پس از ورود به اتاق امام با صحنهای روبهرو میشود که تعجب او و همراهش را بر میانگیزد. او امام و اتاقش را در حالتی بسیار آراسته مشاهده میکند. به هر حال، پرسشهایش را مطرح میکند و پاسخ میشنود. هنگام برخاستن و خارج شدن، امام به او میفرماید: «فردا همراه دوستت نزد من بیا». روز بعد به منزل امام میآیند؛ ولی ایشان را در اتاقی خاکی که فقط حصیری در آن پهن بود، با پشمینه بر تن یافتند.
امام به او فرمود: «یَا أَخَا الْبَصْرِیِ! إِنَّکَ دَخَلْتَ عَلَیَّ أَمْسٍ وَ أَنَا فِی بَیْتِ الْمَرْأَةِ وَ کَانَ أَمْسِ یَوْمَهَا وَ الْبَیْتُ بَیْتَهَا وَ الْمَتَاعُ مَتَاعَهَا فَتَزَیَّنَتْ لِی عَلَى أَنْ أَتَزَیَّنَ لَهَا کَمَا تَزَیَّنَتْ لِی فَلَا یَدْخُلْ قَلْبَکَ شَیْ ءٌ؛ ای برادر بصرى! دیروز در حالی نزد من آمدی که من در منزل همسرم بودم. و دیروز، روز و زمان او بود و خانه و اسبابش متعلق به او بود و خود را برای من زینت کرده بود و من هم همانطور که او برای من خود را آراسته بود، خود را برایش آراسته کردم. بنابراین بدگمانی به قلبت راه نیابد.» حسن گفت: فدایت شوم! سوگند که در مورد شما بدگمان شده بودم؛ ولی اینک خدا بدگمانی را از دلم بیرون کرد و دریافتم که حقیقت، همان است که شما فرمودید.»[17]
آشکار است که امام برای جلب رضایت و خشنودی همسر خود بسیار تلاش میکرد تا با ارتباط عاطفی بیشتر، بنیان خانوادة خویش را استحکام بیشتری ببخشد.
ب. ارتباط عاطفی با فرزندان
نقل است که یکی از فرزندان ایشان بیمار بود و وضع وخیمی داشت و امام از این موضوع بسیار ناراحت بود. سرانجام بیماری او بهبود نیافت و به مرگ او انجامید. امام از درگذشت او بسیار متأثر شد. صدای شیون و زاری اهل خانه بلند شد. امام به بالین فرزند خود رفت؛ ولی لحظاتی بعد با چهرهای گشاده بیرون آمد که موجب تعجب برخی از حاضران شد و در این مورد از ایشان پرسیدند، حضرت فرمود:
«إِنَّا لَنُحِبُّ أَنْ نُعَافَى فِیمَنْ نُحِبُّ فَإِذَا جَاءَ أَمْرُ اللَّهِ سَلَّمْنَا فِیمَا یُحِبُّ؛ ما دوست داریم آنکه دوستش داریم (فرزندمان) سلامت باشد؛ ولی وقتی خواست خدا در مورد ما نازل شد، به آنچه او دوست دارد گردن مینهیم».[18]
امام با این رفتار و گفتار نیکو، چارچوب محبت واقعی و اصیل را به همگان آموخت و یادآور شد که دوستیهای دنیایی مذموم نیست و حتّی وجود عاطفه و ابراز آن نسبت به فرزندان لازم است؛ ولی محبت به فرزند نباید مانع فرمانبرداری و موجب روی برتافتن از خواست الهی شود.
یکی از نکات ارزنده و جالب در زندگی امام باقر(ع)، اهتمام ایشان در جلب محبت افراد خانواده و فراهم آوردن لوازم تحکیم خانواده است.
3. اخلاق اجتماعى
الف. دستگیری از نیازمندان
کمک به محرومان، نیازمندان و ستمدیدگان جامعه، در زندگانی امام باقر(ع) اصل بزرگی بود و برطرف کردن نیازهای مادی و روحی آنان را مهمترین فعالیتهای اجتماعی خود به شمار میآورد. امام، آنان را دور خود جمع میکرد، سخنانشان را میشنید و دردهایشان را تسکین میبخشید. امام صادق(ع) در این باره میفرماید: «دَخَلْتُ عَلَى أَبِی یَوْماً وَ هُوَ یَتَصَّدَّقُ عَلَى فُقَرَاءِ أَهْلِ الْمَدِینَةِ بِثَمَانِیَةِ آلَافِ دِینَارٍ وَ أَعْتَقَ أَهْلَ بَیْتٍ بَلَغُوا أَحَدَ عَشَرَ مَمْلُوکاً؛ روزی نزد پدرم رفتم، در حالی که مشغول تقسیم هشت هزار دنیار [طلا] به نیازمندان مدینه بود و خانوادهای که یازده غلام بودند را آزاد ساخت».[19] امام روزهای تعطیل؛ به ویژه جمعهها را به دستگیری و انفاق به مستمندان اختصاص میداد و دیگران را نیز به آن برمیانگیخت. در روایتی از امام صادق(ع) آمده است: «با اینکه پدرم از نظر بنیة مالی از سایر افراد خاندانش ضعیفتر و مخارج زندگیاش بیشتر از بقیه بود؛ ولی در هر جمعه به نیازمندان کمک میکرد؛ حتی اگر کمک او به اندازة یک دینار بود و میفرمود: «پاداش صدقه و کمک به نیازمندان در روز جمعه برتری دارد؛ همانگونه که روز جمعه نسبت به دیگر روزهای هفته دارای برتری است.»[20]
ویژگی برجسته امام در دستگیری از مستمندان این بود که هرگز آنان را سائل یا گدا خطاب نمیکرد و همواره به دیگران میفرمود: «آنان را به بهترین نامهایشان صدا بزنید!»[21]
ب. زندگى اجتماعی و مردمى
امام باقر(ع) در این باره اهتمام ویژهای داشت و دیگران را نیز از آموزههای سودمند اخلاقی خود در این زمینه بهرهمند میکرد. «زرارة» روایت میکند: «روزی امام باقر(ع) برای شرکت در مراسم تشییع پیکر مردی درگذشته از طایفة قریش حضور یافت. من نیز به همراه ایشان شرکت کردم. مردی به نام «عطاء» نیز با ما بود. در این هنگام زنی از تشییع کنندگان شروع به شیون و فریاد کرد. عطاء به او گفت: یا ساکت شو یا همگی باز میگردیم؛ ولی زن همچنان فریاد می زد و میگریست. عطاء [ناراحت شد] و بازگشت. من به امام رو کردم و گفتم: عطاء بازگشت [چه کنیم؟] امام فرمود: «به راه خود ادامه بده! اگر بنا باشد به خاطر دیدن یک اشتباه از دیگران (داد و فریاد زن) عمل شایستهای را کنار بگذاریم، حقوق برادر مسلمان خویش را به جا نیاوردهایم.»
پس از تشییع، جنازه را بر زمین نهادند و امام بر آن نماز گزارد؛ سپس شخصی (گویا صاحب عزا) جلو آمد و ضمن سپاسگزاری از امام عرض کرد: خداوند شما را رحمت کند. دیگر بازگردید! پیاده روی برای شما دشوار است؛ ولی امام از بازگشتن طفره رفت. پیش آمدم و به امام عرض کردم: از شما خواستند که بازگردید، پرسشی دارم که میخواهم در مورد آن توضیح بدهید. امام فرمود: «امْضِ فَلَیْسَ بِإِذْنِهِ جِئْنَا وَ لَا بِإِذْنِهِ نَرْجِعُ إِنَّمَا هُوَ فَضْلٌ وَ أَجْرٌ طَلَبْنَاهُ فَبِقَدْرِ مَا یَتْبَعُ الْجَنَازَةَ الرَّجُلُ یُؤْجَرُ عَلَى ذَلِک؛ بگذر [و به کار خودت ادامه بده]؛ زیرا ما با اجازه او نیامدهایم تا حال با اذن او بازگردیم؛ بلکه این برتری و پاداشی است که ما مطالبه میکنیم و هر اندازه که انسان به تشییع ادامه بدهد، از خداوند پاداش میگیرد.»[22]
ج. احترام به مالکیت اجتماعى
ضرورت احترام به حقوق مالی و داراییهای مردم؛ حتی اقلیتهای دینی از مسائلی است که اسلام به آن توجه ویژهای دارد. اسلام، صرفنظر از رعایت حقوق مسلمانان، رعایت حقوق دیگر کسانی را که با مسلمانان زندگی میکنند، ضروری میداند و حتی تجاوز به حقوق مالی و داراییهای فرقهها و گروههایی را که معصومین آنها را لعن و نفرین کردهاند، برنمیتابد و مالکیت آنها را محترم میشمارد. در این باره «ابوثمامة» میگوید:
«روزی خدمت امام باقر(ع) رسیدم و عرض کردم: فدایت شوم! من قصد دارم در مکه اقامت گزینم و ساکن آنجا باشم؛ ولی به یکی از پیروان فرقه مرجئه[23] بدهکارم و حال میخواهم نظر شما را بدانم.»
امام در پاسخ او فرمود: « ارْجِعْ إِلَى مُؤَدَّى دَیْنِکَ وَ انْظُرْ أَنْ تَلْقَى اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ لَیْسَ عَلَیْکَ دَیْنٌ فَإِنَّ الْمُؤْمِنَ لَا یَخُونُ؛ [نزد طلبکار خود] بازگرد و طلبش را بپرداز و به گونهای زندگى کن که وقتی به دیدار پروردگارت شتافتی، از سوی کسی دینی برگرده تو نباشد؛ زیرا مؤمن هرگز خیانت نمیکند.»[24]
د. خوش رویى
اسلام اهمیت زیادی به خوشخلقی و برخورد نیکو با مؤمنان داده و آن را یکی از ارزشهای والای اخلاقی میداند. امام باقر(ع) میفرمود: «تَبَسُّمُ الرَّجُلِ فِی وَجْهِ أَخِیهِ حَسَنَةٌ وَ صَرْفُ الْقَذَىَ عَنْهُ حَسَنَةٌ وَ مَا عُبِدَ اللَّهُ بِشَیْ ءٍ أَحَبَُّ إِلَى اللَّهِ مِنْ إِدْخَالِ السُّرُورِ عَلَى الْمُؤْمِن؛ لبخند به روی برادر مؤمن حسنه و سِتُردن غبار (اندوه) از روی او حسنه است و خدا به چیزی برتر از شاد کردن دل مؤمن پرستش نشده است.»[25]
امام از شاد کردن دیگران خشنود میشد و از زبان جد بزرگوارش رسول اکرم(ص) این روایت را برای مردم میخواند که: «مَنْ سَرَّ مُؤْمِناً فَقَدْ سَرَّنِی وَ مَنْ سَرَّنِی فَقَدْ سَرَّ اللَّهَ؛[26] هر کس مؤمنی را شاد کند، مرا شاد کرده و هر کس مرا شاد کند، خدای را خشنود ساخته است.» و گاه اطرافیان را به شوخیهای ستوده و در حد اعتدال که موجب سرور و خوشحالی افراد میشود تشویق میفرمود.[27]
ه . ابراز صمیمیت در معاشرت با دوستان
از دیگر سجایای اخلاقی که اسلام بر آن تأکید کرده، ابراز محبت دو مؤمن به یکدیگر است؛ زیرا اگر محبت ابراز شود، صمیمیت طرف مقابل را نیز به همراه دارد و او پس از آگاهی از محبت میکوشد تا به آن پاسخ گوید که این تلاش، به تحکیم رابطة دوستی و ایجاد صمیمیت بیشتر بین آنها میانجامد؛ همچنان که در احادیث و سخنان امامان معصوم: نیز توصیه به نشان دادن محبت به دوستان و دوری از مخفی کردن آن شده است.
این موضوع نمود فراوانی در رفتار امام باقر(ع) دارد؛ «ابی عُبیدة» میگوید: «من [در سفرى] با امام باقر(ع) همکجاوه بودم. نخست من سوار میشدم و سپس ایشان و به محض سوار شدن سلام و احوالپرسی میکرد؛ درست مانند کسی که مدتهاست دوست خود را ندیده، سپس دست میداد و مصافحه میفرمود و نیز هنگامی که از کجاوه پیاده میشدیم، امام پیش از من پایین میآمد و هنگامی که من پیاده میشدم، ایشان دوباره به من سلام میکرد. [شگفتی من برانگیخته شد و] پرسیدم: «ای پسر پیامبر! شما رفتاری میکنید که نزدیکان من هم نمیکنند و اگر یک بار هم بکنند، زیاده قلمداد میشود.»
فرمود: «گویا از برتری و نیکی دست دادن ناآگاهى! بدان که هر گاه دو خداجو به هم میرسند و با هم دست میدهند و حال یکدیگر را میپرسند، خداوند گناهان آنها را میریزد و پیوسته به آن دو نظر میکند تا هنگامی که از هم جدا شوند… هر گاه دو مؤمن با هم دست میدهند، خداوند دست خود را در میان دست آنها میبرد و با آن کس که بیشتر دست دیگری را بفشارد، دست میدهد.»[28]
گاه امام به کسانی که برای خداحافظی پیش از مسافرت نزد او میآمدند، سفارش میکرد که سلام او را به یکیک دوستان و آشنایانش در آن شهر برسانند.[29]
ز. آگاهی از مشکلات معیشتی نزدیکان و تلاش برای رفع آن
امام، همواره از وضعیت زندگی دوستان و آشنایان خود و مشکلات آنان با اطلاع بود و تلاش میکرد هر از چند گاهی با آنان دیداری تازه کند و از مشکلاتشان آگاهی یابد و تا جایی که در توان دارد، معضلات معیشتی آنان را برطرف کند. «عمرو بن دینار» و «عبیدالله بن عبید بن عمیر» میگویند: « مَا لَقِینَا أَبَا جَعْفَرٍ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِیٍّ 7 إِلَّا وَ حَمَلَ إِلَیْنَا النَّفَقَةَ وَ الصِّلَةَ وَ الْکِسْوَةَ وَ یَقُولُ هَذَا مُعَدَّةٌ لَکُمْ قَبْلَ أَنْ تَلْقَوْنِى؛ هرگز به دیدار ابجعفر(ع) نشتافتیم، مگر این که به ما امکانات [و مایحتاج] زندگى، هدایای مالی و پوشاک عنایت میکرد و میفرمود: اینها را پیش از این که به دیدار من آیید، برای شما مهیا کرده بودم».[30]
این جملة امام بیانگر آن است که ایشان همواره از وضع زندگانی اطرافیان و آشنایان خود آگاه بوده و به موقع و حساب شده به آنان کمک میکرده است.
«اسود بن کثیر» در توصیف دلسوزی امام به اطرافیان خود میگوید: «روزی از فشار تنگدستی و بیتفاوتیِ نزدیکانم نزد ابجعفر(ع) رفتم و از آنان شکایت کردم. امام [ناراحت شد و] فرمود: «چه دوستانی هستند آنان که گاه توانگری به تو میپیوندند و هنگام نداری از تو میبرند؟»
آنگاه به پیشکار خود اشارهای کرد و او کیسهای به من داد که هفتصد سکة نقره در آن بود. سپس فرمود: «اسْتَنْفِقْ هَذِهِ فَإِذَا نَفِدَتْ فَأَعْلِمْنِى؛ این را خرج کن و هر گاه تمام شد، مرا با خبر کن.»[31]
«سلمی» خدمتکار امام دربارة بذل عنایت ایشان به نزدیکان و آشنایان میگوید: «هرگاه که برخی از دوستان امام به دیدار او میآمدند، امام از آنان با بهترین غذاها پذیرایی میکرد و جامگان نیک به آنها پوشانده و سکههای بسیاری نیز به آنان هدیه میکرد و همواره میفرمود: «ای سلمى! نیکی دنیا در رسیدگی به دوستان و آشنایان و کمک به آنهاست…».[32]
ناگفته پیداست که این دستگیریها از داراییها و درآمدهای شخصی امام و آن دسته از اموالی بوده که دیگران در آن سهمی نداشتهاند و مختص به امام بوده است، و هرگز از بیتالمال نبوده است. به یاد بیاوریم که او از تبار امام علی(ع) خورشید مرد عدالت و برابری است که حاضر نبود حتی به نزدیکان خود نیز سهم بیشتری از بیتالمال مسلمانان بدهد.
ح. بردباری در روابط اجتماعى
رعایت شکیبایى، اصل مهمی در حضور سازنده و مفید در عرصة روابط اجتماعی است. اهمیت این ویژگی هنگامی دو چندان میشود که فرد، رهبری گروه یا جمعی را نیز بر عهده داشته باشد.
این ویژگیِ سازنده و کارآیی اخلاقی در برترین شکل خود، در زندگانی امام باقر(ع) دیده میشود؛ تا آنجا که روزی فردی مسیحی از روی دشمنی و کینهای که به امام(ع) داشت، به ایشان ناسزا گفت و با بیشرمی او را خطاب قرار داد: «تو بقر هستى!» امام(ع) بدون این که ناراحت شود، با بردباری پاسخ فرمود: «نه، من باقر هستم».[33]
پی نوشت ها:
[1]. ائمتنا، علی محمدعلی دخیل، بیروت، دار مکتبة الامام الرضا و دار المرتضى، 1402 ه . ق، چ ششم، ج1، ص34؛ اعیان الشیعه، سیدمحسن امین،بیروت، دار التعارف للمطبوعات، بی تا، ج1، ص651 (با اندکی تفاوت).
[2]. بحارالانوار، مجلسى، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ه . ق، ج46، ص290؛ کشف الغمة، علی بن عیسی الاربلى، تهران، کتابفروشی اسلامیه، بیتا، ج2، ص319.
[3]. ائمتنا، ج1، ص342.
[4]. همان؛ کشف الغمة، ج2، ص324؛ الفصول المهمة، علی بن محمد بن احمد المالکى، قم، دار الحدیث الثقافیة، چاپ اول، 1422 ه . ق، ج2، ص885.
[5]. بحارالانوار، ج46، ص292.
[6]. کشف الغمة، ج2، ص324؛ مطالب السؤول فی مناقب آل الرسول، شیخ کمال الدین محمد بن طلحة الشافعى، بیروت، مؤسسه ام القری للتحقیق و النشر، 1420 ه . ق، چاپ اول، ج2، ص100.
[7]. همان؛ تذکرة الخواص، سبط ابن الجوزى، نجف، مکتبةالنینوی الحدیثة، بیتا، ص338؛ احقاق الحق و ازهاق الباطل، سید نورالله حسینی مرعشی تسترى، تهران، مطبعه الاسلامیة، 1395 ه . ق، ج12، ص172.
[8]. انوار البهیّة، ص141؛ الارشاد، ج2، ص238.
[9]. تذکرة الخواص، ص342.
[10]. بحارالانوار، ج46، ص299.
[11]. همان، ص292.
[12]. مکارم الاخلاق، ابو نصر حسن بن فضل الطبرسى، تهران، چاپخانه حیدرى، 1376 ق، ص72، گویا در آن روزگار مردم میکروب را شیطان میپنداشتند که عامل بیماری یا مرگ انسانها میشود و امام برای تفهیم موضوع از این تعبیر بهره بردهاند.م.
[13]. همان.
[14]. همان، ج76، ص130.
[15]. همان، ص292.
[16]. همان، ص299؛ حلیة الابرار، سید هاشم البحرانى، قم، مطبعة العلمیة، 1356ش، ج2، ص121.
[17]. همان، ص293؛ قاموس الرجال، محمد تقی التسترى، قم، موسسة النشر الاسلامى، 1415 ه. . ق، چاپ دوم، ج3، ص239.
[18]. وسایل الشیعة، شیخ حرّ عاملى، بیروت، مؤسسه آل البیت، 1409 ه.ق، ج3، ص286؛ بحار الانوار، ج46، ص301؛ ائمتنا، ج1، ص344.
[19]. بحار الانوار، ج46، ص302.
[20]. اعیان الشیعه، ج1، ص653؛ انوار البهیّة، ص141.
[21]. ائمتنا، ج1، ص345؛ احقاق الحق، سید نور الله الحسینی التسترى، تهران، دار الکتب الاسلامیة، 1395 ه . ق، ج12، ص179.
[22]. بحارالانوار، ج46، ص300؛ حلیة الابرار، ج2، ص132.
[23]. «مرجئه نام یکی از فرق اسلامی است؛ آنان بر خلاف خوارج که مرتکب گناه کبیره را کافر میدانستند، عقیده داشتند که مسلمانان با ارتکاب کبیره از اسلام خارج نمیشوند و همین عقیده باعث شد که سیاست خود را بر سکوت بنا نهند و امام یا خلیفه مرتکب کبیره را واجب الاطاعه و عادل بدانند.» فرهنگ فرق اسلامى، محمد جواد مشکور، مشهد، بنیاد پژوهشهای اسلامى، آستان قدس رضوى، 1368 ه . ش، ص402.
[24]. علل الشرایع، شیخ صدوق، قم، مکتبه داورى، بیتا، ج2، ص528؛ بحار الانوار، ج100، ص142.
[25]. اصول کافى، محمد بن یعقوب الکلینى، قم، انتشارات اسوه، چاپ دوم، 1372 ه . ش، ج4، ص558.
[26]. همان، ج2، ص188.
[27]. همان، ص63.
[28]. اصول کافى، ج4، ص530.
[29]. همان.
[30]. بحارالانوار، ج46، ص288؛ الارشاد، ج2، ص239.
[31]. بحارالانوار، ص46، ص287؛ الارشاد، ج2، ص238.
[32]. کشف الغمة، ج2، ص320، (در الارشاد، ج2، ص239 این داستان از «سلیمان بن قرم» روایت شده است).
[33]. مناقب آل ابی طالب، ج4، ص224.