نبی معظم اسلام صلی الله علیه واله وسلم را بهتر بشناسیم

روز مبعث آغاز رسالت حضرت ختمی مرتبت صلی الله علیه و آله ، نشاطی روح افزا بر عالم هستی دمیده شد. در آن روز با بعثت رسول گرامی اسلام صلی الله علیه و آله زیباترین و کامل ترین نقش جهان بشریت به ظهور رسید و بهترین فضیلتها و خصلتهای پسندیده اخلاقی به آدمیان غرق در جهالت و هواپرستی، عطا گردید.
حضرت محمد صلی الله علیه و آله در تبیین اهمیت اخلاق خوب فرمود: «بُعِثْتُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ وَمَحاسِنِها؛(1) به پرورش اخلاق کریمانه و نیکو مبعوث شده ام.»
بی تردید، تمام صفات کمالی و فضائل اخلاقی در وجود مقدس آن حضرت بی کم و کاست جمع شده بود؛ چرا که آن بزرگوار دست پرورده پروردگار(2) و گل سرسبد جهان هستی و کامل ترین انسان روی زمین است. شجاعت، عدالت، صداقت، امانت، عطوفت و مهر و محبت، حسن خلق و در یک کلام، تمام ویژگیهای پسندیده انسانی، به نحو احسن و اتمّ در شخصیت آن جناب نمایان بود.
امام صادق علیه السلام فرمود: «اِنَّ اللّه َ تَعالی خَصَّ رَسُولَهُ بِمَکارِمِ الاَْخْلاقِ فَامْتَحِنُوا اَنْفُسَکُمْ فَاِنْ کانَتْ فیکُمْ فَاحْمِدُوا اللّه َ عَزَّوَجَلَّ وَارْغَبُوا اِلَیْهِ فی الزِّیادَةِ فیها؛(3)
حسن خلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردی.(4)
آنجا که معروف شده: او قرآن مجسم است.
مهرورزی و حسن خلق آن چنان در وجود حضرتش می درخشد که دوست و دشمن را به تحیّر واداشته است؛ اما مهم ترین نکته آموختنی از سیره نبیّ مکرّم اسلام صلی الله علیه و آله این است که آن وجود با عظمت با این حال، همواره دعا می کرد که: «اَللّهُمَّ حَسِّنْ خُلْقی؛(5) خدایا! اخلاقم را زیبا گردان!»؛ «اللَّهُمَّ جَنِّبْنی مُنْکَراتِ الاَْخْلاقِ؛(6) پروردگارا! مرا از اخلاق زشت دور بگردان!»
بنابراین، برماست که با رویکردی دوباره به سیره و سنت پیامبر اسلام صلی الله علیه و آله در سالم سازی جامعه و آرامش روحی مسلمانان تلاش کنیم و بکوشیم خلق و خوی نبوی صلی الله علیه و آله را در اجتماع مسلمانان گسترش دهیم و جسم و جانمان را با اخلاق زیبای آن حضرت جلا بخشیم.
در سطور آینده گزارشهایی مستند را از رفتار پسندیده حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به نظاره می نشینیم، به این امید که در معاشرتها و رفتارهای اجتماعی و فردی خود از آن شیوه بهره گیریم.
امام ششم علیه السلام فرمودند: «اِنّی لاََکْرَهُ لِلرَّجُلِ اَنْ یَمُوتَ وَقَدْ بَقِیَتْ عَلَیْهِ خَلَّةٌ مِنْ خِلالِ رَسُولِ اللّه ِ لَمْ یَأْتِها؛(7) من دوست ندارم که مسلمانی بمیرد، مگر اینکه تمام آداب و سنن رسول خدا صلی الله علیه و آله را [ولو یکبار] انجام دهد.»
خُلق نبوی در کلام امام حسن علیه السلام
امام حسن مجتبی علیه السلام به نقل از دایی خود، هند بن ابی هاله(8)، خلق و خوی پیامبر صلی الله علیه و آله را توصیف کرده است؛ آن حضرت در فرازی از سخنان خود می گوید:
«رسول خدا صلی الله علیه و آله با غصه ها قرین بود و دائما در اندیشه و تفکر به سر می برد. لحظه ای راحتی نداشت و اکثر اوقات ساکت می نشست و جز در مواقع ضروری حرف نمی زد. کلامش کوتاه و جامع و وافی به تمام مقصود بود. خُلقش نرم بود و به کسی ذرّه ای جفا نمی کرد. کسی را حقیر نمی شمرد. نعمت ـ هرچند ناچیز ـ در نظرش بزرگ می نمود و هیچ نعمتی را مذمّت نمی کرد. نه تنها طعامها را مذمت نمی کرد، بلکه تعریف هم می نمود. دنیا و ناملایمات آن، هرگز آن حضرت را به خشم نیاورد؛ اما اگر حقی پایمال می شد، از شدّت خشم کسی او را نمی شناخت و از کسی و چیزی پروایی نداشت تا آنکه صاحب حق را یاری کند.»(9)
(10)
خود [در زندگی] آنان توسعه دهید.»
چون وا نمی کنی گرهی، خود گره مباش     ابرو گشاده باش، چو دستت گشاده نیست
پیامبر اکرم در کلام امام حسین علیه السلام
امام حسین علیه السلام می فرماید: از پدرم علی علیه السلام در مورد شیوه معاشرت شما هرگز نمی توانید با اموال خود مردم را از فشارهای زندگی برهانید. پس با اخلاق خود [در زندگی] آنان توسعه دهید.
رسول خدا صلی الله علیه و آله درباره همنشینانش پرسیدم. پدرم فرمود: آن حضرت دائما خوش رو و خوش خوی و نرم سخن بود و خشن و درشت خو و سبک سر و عیب جو نبود و کسی را زیاد مدح نمی کرد و از چیزی که به آن رغبت نداشت، تغافل می کرد؛ به طوری که دیگران نه از آن ناامید و نه مأیوس می شدند. آن حضرت خود را از سه چیز دور می داشت؛ جدال، پرحرفی، و گفتن سخنان بی فایده. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز می کرد: هرگز کسی را سرزنش نمی کرد، عیبشان را فاش نمی ساخت و در جستجوی لغزشها و خطاهای دیگران نیز نبود.(11)
راز توفیق پیامبر صلی الله علیه و آله در تبلیغ
خداوند متعال در قرآن کریم خلق زیبای رسول اکرم صلی الله علیه و آله را چنین می ستاید: «اِنَّکَ لَعَلی خُلُقٍ عَظیمٍ»؛(12) «ای پیامبر! تو دارای خلق بزرگی هستی.»
با بررسی کوتاهی در سیره و تاریخ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله می توان به این نتیجه رسید که راز موفقیت آن سرور کائنات در انجام رسالت خطیر خویش، بیش از هر عاملی، حُسن خلق و رفتار نیک آن حضرت بود که سبب گسترش و نفوذ آیین وی در اعماق جانها و در نواحی مختلف جهان شده است. رسول مکرم اسلام صلی الله علیه و آله با این راهکار که از کلام وحی آموخته بود، نه تنها به جذب انسانهای مستعد و آماده هدایت می پرداخت، بلکه دشمنان قسم خورده اش را نیز تبدیل به دوستان صمیمی می نمود.
آن حضرت این آیه قرآنی را همیشه نصب العین خود قرار می داد که: «وَلا تَسْتَوِی الْحَسَنَةُ وَلاَ السَّیِّئَةُ ادْفَعْ بِالَّتی هِیَ أَحْسَنُ فَاِذَا الَّذی بَیْنَکَ وَبَیْنَهُ عَداوَةٌ کَاَنَّهُ وَلِیٌّ حَمیمٌ، وَما یُلَقّاها اِلاَّ الَّذینَ صَبَرُوا وَما یُلَقّاها اِلاّ ذُو حَظٍّ عَظیمٍ»؛(13) «هرگز نیکی و بدی یکسان نیست. [رفتارهای بد را] با آنچه که بهتر است دفع کن! در آن صورت [خواهی دید که] همان کسی که بین تو و او دشمنی است، بهترین دوست تو خواهد شد؛ اما جز کسانی که بردباری دارند، به این مقام نمی رسند و همچنین به این مقام والا دست نمی یابند، جز کسانی که سهم بیش تری [از ایمان] دارند.»
* ابن عباس می گوید: حضرت محمد صلی الله علیه و آله در مقابل رفتارهای تند و خشن و جاهلانه، آن چنان صبور و بردبار بود که سخت ترین دشمنانش را تبدیل به عاشقان دلباخته می نمود.
روزی آن حضرت در مسجد نشسته بود و یاران و اصحاب نیز در اطرافش حلقه زده بودند. ناگاه عربی بادیه نشین از در مسجد وارد شد. او که شمشیری به کمرش بسته بود و سوسماری را در دامن داشت، خطاب به جمع حاضر گفت: محمد دروغگوی جادوگر، کدام یک از شما هستید؟ دوستان پیامبر صلی الله علیه و آله خواستند او را ادب کنند، اما پیامبر صلی الله علیه و آله جلوگیری کرد و فرمود: یا اَخَا الْعَرَبْ مَنْ تُریدِ؛ ای برادر عرب! با که کار داری؟ گفت: با محمد ساحر کذّاب! حضرت فرمود: محمد منم، اما نه ساحرم نه کذّاب؛ بلکه فرستاده خداوند هستم. اعرابی که با مشاهده نیک رفتاری و جمال دلربای حضرتش تحت تأثیر قرار گرفته بود، اظهار داشت: سوگند به لات و عزّی! اگر زیبایی رفتار و گفتارت را ندیده بودم، این شمشیر را از خون تو سیراب می کردم. اما این را بدان تا این سوسمار به تو ایمان نیاورد، من به آیین تو نخواهم گروید.
در آن حال، سوسمار را از آستین خود بیرون آورد و در مقابل رسول اکرم صلی الله علیه و آله رها کرد. پیامبر صلی الله علیه و آله به سوسمار خطاب کرد: اَیُّها الضَبّ، ای سوسمار! حیوان با صدای فصیح پاسخ داد: لبیک یا رسول اللّه . فرمود: مَنْ اَنَا؛ من کیستم؟ گفت: اَنْتَ رَسُوُلُ اللّه ؛ تو فرستاده خدایی. در آن لحظه اعرابی بادیه نشین با کمال تواضع و احترام شهادتین را بر زبان جاری کرد و سپس اظهار داشت: یا رسول اللّه ! هنگامی که از در مسجد وارد شدم، در دل هیچ کس را به اندازه تو دشمن نمی داشتم؛ اما حالا که می روم، هیچ کس را به قدر تو دوست نمی دارم.(14)
مَحالَةَ؛(15)
خواه ناخواه صاحبش را به آتش سوق خواهد داد.»
* پس از جنگ حنین که در سال هشتم هجری در طائف واقع شد، مسلمانان با پیروزی کامل و به دست آوردن غنائم و اسیران بسیار از دشمن به مدینه بازگشتند.
در میان اسیران از طایفه «طیّ» دختری دیده می شد. او به پیامبر عرضه داشت: من سفانه، دختر «حاتم طائی» هستم. پدر من شخصی آزاد مرد و سخی بود و بی پناهان را پناه می داد، اسیران را آزاد می کرد، مهمان نواز بود و در رفع نیازهای بیچارگان و نیازمندان می کوشید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: ای دختر! این صفات از صفات مؤمنان راستین است. اگر پدرت مسلمان بود، برای او طلب آمرزش و رحمت می کردم.
آن گاه حضرت خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله به خاطر اینکه پدر آن دختر اسیر دارای رفتاری نیک و صاحب فضائل اخلاقی بوده است، او را آزاد کرد و با احترام شایانی به محلی که دوست داشت، اعزام نمود.(16)
کند.
عدی می گوید: وقتی وارد مدینه شدم، به مسجد رفتم و به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله رسیدم. چون مرا شناخت، از جا برخاست و مرا به خانه اش برد. در بین راه، زنی سالمند و ناتوان سر راهش آمد و خواسته ها و حاجات خود را به پیامبر صلی الله علیه و آله بیان کرد.
در مدتی که آن زن سخنان خود را می گفت آن حضرت روی پا ایستاده بود و به حرفهای او به دقت گوش می کرد و با کمال مهربانی به او جواب می داد.
من در دلم گفتم: به خدا سوگند! روش این مرد، روش یک زمامدار دنیا طلب نیست. چون وارد خانه شدیم که منزلی بی پیرایه و ساده بود، در آنجا تشکی از لیف خرما داشت، آن را به روی زمین گسترد و به من فرمود: روی آن بنشین! گفتم: شما بنشینید. قبول نکرد و مرا روی آن نشانید و خود روی زمین نشست. در دل گفتم: به خدا قسم! او را نمی توان یک سلطان قلمداد کرد. چون نشستم، لب به سخن گشود و اسراری از زندگی مرا بازگو کرد که هیچ کسی از آنها اطلاع نداشت.(17)
شهادت رسیدند.(18)
عمیق اخلاق عظیم رسول اللّه صلی الله علیه و آله در نهاد افراد است.
بریده هنگامی که خبردار شد مشرکانِ قریش جایزه ارزشمندی (صد شتر) برای دستگیری محمد صلی الله علیه و آله تعیین کرده اند، به جستجوی آن حضرت پرداخت. او اطلاع یافت که پیامبر صلی الله علیه و آله از مکه خارج شده و به سوی مدینه در حال حرکت است. به همراه هفتاد سوار از قبیله بنی سهم برای دستگیری رسول خدا صلی الله علیه و آله و تحویل وی به مشرکان مکه به راه افتاد و در نزدیکیهای مدینه با آن حضرت رو به رو گشت. از آنجایی که آن بزرگوار هیچ وقت عادت نداشت که فال بد بزند، بلکه گاهی تفأل می کرد و فال خوب و امید دهنده می زد. به همین جهت، هنگامی که او را دید، در اولین برخورد از او پرسید: کیستی و نامت چیست؟ گفت: بریده.
حضرت به ابابکر که همراهش بود رو کرد و فرمود: اَبْرَدَ اَمْرُنا وَصَلَحَ؛ کار ما آسان گردیده و حال ما بهتر شد. دوباره پرسید: از کدام قبیله ای؟ او پاسخ داد: از قبیله اسلم. فرمود: سَلُمنا؛ سالم ماندیم. برای بار سوم سؤال کرد: از کدام تیره قبیله اسلم هستی؟ او گفت: از بنی سهم. رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: خَرَجَ سَهْمُکَ؛ قرعه به نامت درآمد (و موفق و پیروز خواهی بود).
وقتی بریده این اخلاق زیبا و سخنان دل انگیز و روح افزا را از بیان جذّاب پیامبر صلی الله علیه و آله مشاهده کرد، بی اختیار از عمق جان شیفته رفتار و کردار آن حضرت گردید. آن گاه از حضرت پرسید: تو کیستی؟ پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: من محمد بن عبداللّه ، فرستاده خداوند هستم. بریده و همراهانش در همان لحظه شهادتین را گفتند و مسلمان شدند.
او آن شب همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود و صبحگاهان عرض کرد: یا رسول اللّه ! بدون پرچم وارد مدینه نشو! در همان ساعت عمّامه خود را از سر باز کرد و به نیزه اش بست و در پیش روی پیامبر صلی الله علیه و آله حرکت کرد. در وسط راه از پیامبر صلی الله علیه و آله خواهش کرد که: «یا رسول اللّه ! به من افتخار میزبانی بده و در منزل من اقامت کن! حضرت فرمود: شتر من بدانجا که مأمور است خواهد رفت. بریده گفت: حمد و سپاس خدای را که قبیله بنی سهم بدون اجبار مسلمان شد و رستگار گردید.
بریدة بن خصیب اسلمی در اسلام به مرتبه ای از ایمان و کمال رسید که از خواص یاران پیامبر صلی الله علیه و آله گردید. او در ردیف 12 نفر صحابه ممتازی است که بر ضد غصب خلافت شورید و از مقام ولایت امیرمؤمنان علیه السلام در سخت ترین لحظات تاریخی دفاع نمود.(19)
رهبری درد آشنا و خدمت گزار
رسول خدا صلی الله علیه و آله روزی با یکی از یارانش در صحرای مدینه قدم می زد که پیرزنی را بر سر چاهی مشاهده نمود، او می خواست از چاه آب بکشد و به خیمه اش ببرد، اما در کار خود ناتوان بود، حضرت نزدیک رفت و فرمود: ای مادر! می خواهی برایت از چاه آب بکشم؟ بانوی سالخورده از پیشنهاد پیامبر صلی الله علیه و آله خوشحال شد، این آیه را قرائت کرد: «اِنْ اَحْسَنْتُمْ اَحْسَنْتُمْ لاَِنْفُسِکُمْ»؛(20) «اگر نیکی کردید، به خودتان نیکی کرده اید.»
حضرت رسول صلی الله علیه و آله بر سر چاه آمده و مشک را پر از آب کرد و تا خیمه آن پیرزن حمل نمود. شخصی که همراه پیامبر صلی الله علیه و آله بود، هرچه اصرار کرد که: یا رسول اللّه ! اجازه بده مشک را من حمل کنم، حضرت قبول نکرد و فرمود: من به تحمل مشقت و زحمات امت خود سزاوارترم.
بعد از اینکه پیامبر خداحافظی نمود و به راه افتاد، پیرزن به فرزندانش گفت: مشک را از بیرون خیمه به داخل بیاورید! آنها با تعجب پرسیدند: ای مادر این مشک سنگین را چگونه به خیمه آوردی! او پاسخ داد: جوانمردی شیرین سخن، زیبا روی و خوش خوی با کمال مهربانی آن را به اینجا آورد. آنها وقتی پیامبر را شناختند، به دنبالش دویدند و به دست و پای حضرتش افتادند و عذر تقصیر خواستند. پیامبر صلی الله علیه و آله آنان را دعا کرد و با لطف نبوی آنان را نوازش کرد.(21)
در اوج انسانیت
انس بن مالک می گوید: ده سال خدمت گزار خاتم الانبیاء صلی الله علیه و آله بودم، هرگز به من تندی نکرد. روزهایی که روزه می گرفت، با مقدار کمی شیر یا نان آب زده افطار می کرد. اتفاقا یکی از شبها، پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله دیرتر از معمول به خانه آمد. من فکر کردم آن حضرت مهمانی رفته، شیر را خوردم.
ساعتی بعد تشریف آورد. من از کسانی که همراه حضرتش بودند، پرسیدم، آیا رسول خدا صلی الله علیه و آله افطار کرده است؟ گفتند: نه. بسیار غمگین شدم و خوف آن داشتم که مبادا حضرت غذای خود را بطلبد و من شرمنده شوم، ولی تا اذان صبح، سخنی در این باره نگفت و روز بعد هم با شکمی گرسنه روزه گرفت.
آن بزرگوار با اصحاب خود، دوستانه عمل می کرد. با آنها گفتگو می کرد. کودکانشان را مورد نوازش قرار می داد و روی زانوی خود می نشانید. بیماران را عیادت می کرد و در لباس و خوراک، بین خود و غلامان و کنیزانش امتیازی قائل نمی شد.
اگر سواره بود، به کسی اجازه نمی داد در رکابش پیاده راه بپیماید، یا او را سوار می کرد یا می فرمود: تو برو! در فلان نقطه یکدیگر را ملاقات می کنیم.(22)
عاقبت زیانبار بدخلقی
رسول اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: «سُوءُ الْخُلْقِ یُفْسِدُ الْعَمَلَ کَما یُفْسِدُ الْخَلُّ الْعَسَلَ؛(23) بدخلقی، اعمال نیک را ضایع می کند، همچنان که سرکه عسل را فاسد می سازد.»
حسن خلق و عاقبت به خیری
امام سجاد علیه السلام می فرماید: سه نفر از مشرکین قسم خورده بودند که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله را به قتل برسانند. آنان برای اجرای مقصود شوم خود در اطراف مدینه کمین کرده و در انتظار فرصت بودند. علی علیه السلام از سوی پیامبر صلی الله علیه و آله مأموریت یافت تا شرّ آنان را دفع کند. به همین منظور، برای مقابله با آنان به بیرون مدینه رفت.
امام بعد از درگیری با آنان با پیروزی کامل برگشت و با سه شتر و دو اسیر و سه اسب و یک سربریده به محضر پیامبر صلی الله علیه و آله وارد شد. رسول خدا صلی الله علیه و آله یکی از اسیران را احضار کرد و فرمود: شهادتین بگو و به دین اسلام سعی کنید خوش خلق باشید؛ زیرا سرانجام آن، خواه ناخواه بهشت است و از بدخلقی بپرهیزید که خلق بد، خواه ناخواه صاحبش را به آتش سوق خواهد داد.
ایمان بیاور! او گفت: کندن کوه ابوقبیس بر من راحت تر از این است که مسلمان شوم و به رسالت تو شهادت دهم. پیامبر دستور قتل وی را صادر کرد. سپس دومین اسیر را احضار نمود و اسلام را بر وی عرضه نمود. او نیز از مسلمان شدن امتناع ورزید و گفت: کشته شدن برای من بهتر از مسلمان شدن است؛ مرا به رفیقم ملحق سازید.
هنگامی که علی علیه السلام خواست گردن او را به دستور پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بزند، جبرئیل نازل شد و به پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله عرضه داشت: «یا مُحَمَّدُ اِنّ رَبَّکَ یَقْرَئُکَ السَّلامَ وَیَقُولُ لا تَقْتُلْهُ فَاِنَّهُ حَسَنُ الْخُلْقِ، سَخِیٌّ فی قَوْمِهِ؛ ای محمد! پروردگارت به تو سلام می رساند و می گوید او را مکش، زیرا که او فردی خوش خلق و در میان قوم خود سخاوتمند است.»
پیامبر به علی علیه السلام فرمود: یا علی! دست نگه دار و او را نکش و آزادش کن! آن مرد با تعجب پرسید: چرا مرا مثل رفیقم نکشتید و آزاد کردید. پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: پیک خدایم به من خبر داد که تو دارای دو خصلت ارزنده می باشی که پروردگارم آنها را دوست دارد: خوش خلقی و سخاوت.
با شنیدن این سخن، او شهادتین را بر زبان جاری کرد و اسلام آورد. پیامبر خدا صلی الله علیه و آله فرمود: «هذا مِمَّنْ جَرَّهُ حُسْنُ خُلْقِهِ وَسَخاؤُهُ اِلی جَنّاتِ النَّعیمِ؛(24) این مرد از افرادی است که حسن خلق و سخاوتش او را به بهشت برین کشانید.»

________________________________________
1. سنن النبی، ص21.
2. نهج البلاغه، آخر خطبه قاصعه.
3. سنن النبی، ص21.
4. همان، ص22.
5. همان، ص59.
6. همان.
7. من لا یحضره الفقیه، ج3، ص467.
8. او مردی بزرگوار، شریف، فصیح و محدث بود و از شوهر قبلی حضرت خدیجه علیهاالسلام به نام ابی هالة بن زراره تمیمی متولد شده بود. هند پسر خدیجه علیهاالسلام اوصاف و شمائل و اخلاق و رفتار رسول خدا صلی الله علیه و آله را برای امام حسن علیه السلام توصیف می کرد. او بسیار مورد علاقه رسول خدا صلی الله علیه و آله بود و بتهای مشرکان را می شکست و در جنگ جمل در رکاب علی علیه السلام به شهادت رسید.
9. مکارم الاخلاق، ص12.
10. امالی صدوق، ص12.
11. معانی الاخبار، ص82.
12. قلم/4.
13. فصلت/34 و 35.
14. تفسیر منهج الصادقین، ج9، ص369.
15. وسائل الشیعه، ج16، ص28.
16. شجره طوبی، ج2، ص400.
17. سیره ابن هشام، ج4، ص227؛ تعالیم آسمانی اسلام، ص147.
18. الکنی و الالقاب، ج2، ص115.
19. بحارالانوار، ج9، ص40؛ ناسخ التواریخ، ج1، ص29؛ معجم رجال الحدیث، ج4، ص202.
20. اسراء/7.
21. تفسیر منهج الصادقین، ذیل آیه 4 سوره قلم.
22. تعالیم آسمانی اسلام، ص146.
23. مستدرک الوسائل، ج8، ص449، ح32.
24. امالی صدوق، ص105.

جستجو