اوصافي که ما درباره خداي متعال به کار میبريم مفاهيمي است که ابتدائاً از مخلوقات و محسوسات گرفتهايم. در مرتبه بعد عقل ثابت میکند که اين مفاهيم مصاديق غير حسي نيز دارد و با توسعه در آنها اين مفاهيم براي آنها نيز استفاده ميشود. بزرگي و کوچکي دو مفهومي هستند که ابتدا ما آنها را براي اجسام و حجمها به کار میبريم. وقتي دو جسم را با هم مقايسه میکنيم، میگوييم يکي بزرگ و ديگري کوچک است؛ يعني حجم يکي بيشتر و حجم ديگري کمتر است. گاهي هم اين مفاهيم را در مورد غير اجسام به کار ميبريم. مثلاً در امور اعتباري، به کسي که مقام مهمي دارد ميگويند اين شخص بزرگي است. معناي اين جمله اين نيست که حجم و بدن اين شخص بزرگ است؛ بلكه يعني اين شخص مقامي دارد که اگر آن مقام ـمانند محسوساتـ با مقام ديگري مقايسه شود، ميتوان گفت اين مقام نسبت به ساير مقامات بزرگتر است.
اين قاعدهاي کلي است که مفاهيمي كه براي محسوسات به كار برده ميشود، گاهي توسعه داده شده و براي مصاديق عقلي، و حتي به عنوان صفاتي براي خداي متعال به کار ميرود. مثلاً علم، قدرت و حيات از صفات ذاتي خداي متعال است. آنچه ما از اين اوصاف درک ميکنيم علم و حيات و قدرت خود ماست. اما آيا خداي متعال هم به واسطه چشم و گوش و ساير حواس علم پيدا ميكند؟ يا حيات او به روحي است كه در جسمي حلول كرده است؟ در واقع عقل ما حقايق اين اوصاف را درک نميکند و همينقدر ميدانيم علم او غير از علمهايي است که ما ميشناسيم؛ حيات او هم به گونه ديگري است و همچنين ساير اوصاف. همان طور که علماي کلام فرمودهاند: براي بيان اوصاف خداوند بايد مفهومي را به مفهوم ديگري تشبيه کنيم و قيدي تنزيهي هم به آن اضافه كنيم؛ مثلاً بگوييم خدا علم دارد، اما نه مثل علم ما؛ قدرت دارد، اما نه مثل قدرت ما و…
بنابر اين هنگامي كه ميگوييم «خدا بزرگ است» از باب توسعه در مفهوم «بزرگ» چنين ميفهميم كه مقام الهى خيلى بالاست. مثل شخصى كه فرمانش در تمام جامعه جارى است و هرچه مىگويد انجام ميشود؛ هر چند ممكن است جثه كوچكي هم داشته باشد. چنين كسي مقام بالايى دارد.
ما اينجا در صدد بحثهاي کلامي نيستيم. هدف ما هم اين است كه خود را به آنچه اميرالمؤمنين(ع) توصيف ميفرمايند نزديک کنيم. از سوي ديگر هر چه تلاش كنيم که مفهوم روشني از بزرگي و عظمت خداوند درك کنيم که لايق مقام الهي باشد، هرگز به نتيجه نميرسيم. اما اجمالاً ميفهميم که خداي متعال عظمتي دارد که با هيچ عظمت ديگري قابل مقايسه نيست؛ ميدانيم عظمت خدا به قدري است که مثل اميرالمؤمنين(ع) و فاطمه زهرا(س) وقتي در پيشگاه الهي به نماز مي ايستادند، بدنشان به لرزه ميافتاد؛ امام حسن مجتبي(ع) زماني كه به نزديک مسجد ميرسيدند رنگ از صورتشان ميپريد. آنها چيزي را درک ميکردند که ما آن را نميفهميم. در روايتي نقل شده كه وقتي حضرت زهرا (س) به نماز ميايستادند، خداي متعال خطاب به ملائکه ميفرمود: يَا مَلَائِكَتِي انْظُرُوا إِلَى أَمَتِي فَاطِمَةَ… تَرْتَعِدُ فَرَائِصُهَا1؛ ببينيد چطور بند بند بدن اين كنيز من ميلرزد