پیروان مکتب اهلبیبت برخلاف اهل سنت که در امر خلافت به منابع دیگری از مشروعیت نظیر انتخاب اهل حل و عقد، شورا و حتی قهر و غلبه نظر می دهند،[1] معتقد اند که تعیین رهبری پس از پیامبر(ص)، نیز جزء رسالت و متمم مأموریت الهی پیامبر اکرم(ص) است و ایشان نمی تواند بخاطر ملاحظات و دغدغه ی عدم انقیاد مردم، از ابلاغ این مأموریت سرباز زنند؛ چه اینکه این کار وی به منزلة عدم انجام مأموریت و رسالت الهی است آنجا که می فرماید : يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لاَ يَهْدِي الْقَوْمَ الْکَافِرِينَ ؛ اى پيامبر ، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده ، ابلاغ كن ؛ و اگر نكنى پيامش را نرساندهاى. و خدا تو را از [گزندِ] مردم نگاه مىدارد . آرى ، خدا گروه كافران را هدايت نمىكند.[2]
بر اساس همین دستور الهی، پیامبر(ص) در غدیر خُم این مأموریت را به انجام رساند و خداوند پس از معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان امام و حاکم بعدی، انجام این مأموریت را به رسول خویش تبریک گفته و از آن اعلان رضایت کرد : الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ دِينِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً؛[3] امروز كسانى كه كافر شدهاند ، از [ كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند . پس ، از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [ به عنوان ] آيينى برگزيدم . از این آیات شریفه استفاده می شود که اولاً تعیین جانشینی جزء ما انزل الله و برنامه های الهی است و نقش آن در اکمال دین، نقش کلیدی و بسیار مهم است به گونه ای که از آن به عنوان مکمِّل دین، متمِّم رسالت و اجرای آن، موجب رضایت الهی و مأیوس کنندهی کفار دانسته شده است.
از نظر قرآن کریم، تعیین امام و رهبر بعدی جزء سیرهای بسیاری از انبیاء بوده است، مثلاً در مورد حضرت ابراهیم خلیل (ع) آمده است که ایشان پس از رسیدن به مقام امامت، از خداوند تعیین امام بعدی را از نسل خویش خواستار شد، اما خداوند تعیین آن را عهد الهی و دارای شرایط خاصی دانست که نصیب هرکس نمی شود.[4]
حضرت موسی (ع) نیز از خداوند درخواست نمود : و براى من دستيارى از نزدیکانم قرار ده ، هارون برادرم را ، پشتم را به او استوار كن ، و او را شريك كارم گردان ، … فرمود : « اى موسى ، خواستهات به تو داده شد . »[5]
تعیین جانشینی امام علی(ع) توسط پیامبراکرم(ص) مطابق گزارشات تاریخی غیر قابل انکار (حداقل برای شیعه) اثبات می کند که مشروعیت این امر نیز مانند مشروعیت رسالت نبوی، الهی است.
مفهوم گستردة برخی از آیات، مشروعیت حکومت دیگر معصومین را نیز بدون اینکه اسمی از آنها ببرد به اثبات می رساند، مثل مفهوم اولی الامر که می فرماید: يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ إِنْ کُنْتُمْ تُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ ذلِکَ خَيْرٌ وَ أَحْسَنُ تَأْوِيلاً[6]
اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد ؛ پس هر گاه در امرى [ دينى ] اختلاف نظر يافتيد ، اگر به خدا و روز بازپسين ايمان داريد ، آن را به [كتاب] خدا و [ سنت ] پيامبر [ او ] عرضه بداريد ، اين بهتر و نيكفرجامتر است .
اطلاق اطاعت اولی الامر در این آیه که ملازم با جعل حق امارت برای صاحبان حکومت است، مشروعیت الهی آنها را اثبات می کند که آنها به قرینة داخلی و روایات شبه متواتر در ذیل آیه به حاکمان عادل یا معصومین علیهم السلام محدود می شوند و اسامی و مشخصات شان در روایات و سنت به تفصیل مطرح شده است.
چنانکه در یکی از فرمایشات حضرت رسول (ص) تبیین گردیده است که: ما آقای بندگان، سیاستمداران ممالکیم، کفایت، ولایت، حمایت، سقایت و رعایت در ما متمرکز شده، ما، راه، آب گوارا، شیوه ی استوار و راه راست ایم، ایمان به ما، ایمان به خدا و رد بر ما ردّ بر خدا و شک در ما شک در مورد خدا، شناخت ما شناخت خدا، روگردانی از ما روگردانی از خدا، اطاعت از ما اطاعت از خدا است، ما وسیلة رسیدن به خدا و پیوند دهندة به رضوان الهی هستیم، عصمت، خلافت و هدایت برای ما است، نبوت، ولایت و امامت در مورد ما است، ما معدن حکمت و دروازه رحمت و درخت عصمت، کلمه تقوی، مَثَل برتر، حجت بزرگتر و دستگیره ی محکمتریم که هرکه به ما تمسک ورزد ، نجات یابد.[7] در این حدیث واژه هایی از خلافت، ولایت، امامت و سیاست مداران بلاد، به کار رفته است که نشان دهنده ی لزوم پیروی از آنها در امر حکومت و سیاست است و هر گونه توهم اختصاص وجوب اطاعت از آنها در حوزه ی عبادت و امور فردی را از ریشه و اساس باطل می سازد.
در حدیثی از پیامبراکرم(ص) به عنوان یک سیره مستمره نقل شده است که : كَانَ بَنُو إِسْرَائِيلَ تَسُوسُهُمْ أَنْبِيَاؤُهُمْ؛ یعنی سیره دائمی پیامبران بنی اسرائیل این بود که مثل امراء و والیان شان، سیاست امور مردم را بر عهده داشتند. [8]
در حدیث دیگر این ویژگی در مورد خود پیامبراکرم(ص) آمده است که خداوند امر دین و امت را به پیامبراکرم(ص) واگزار نمود تا مسئول سیاست و امر و نهی بندگان خدا باشد. [9]
بنابراین پیوند دین و امور دنیوی در اسلام چنان واضح است که نیاز به توضیح ندارد و این امیرمؤمنان علی علیه اسلام است که در توضیح مقاصد اصلاح گرایانهی حکومت خود بر پیوند میان دین وسیاست تأکید ورزیده می فرماید:
خدایا تو می دانی آنچه از ما رفت [درپذیرش حکومت] نه به دلیل رغبت در قدرت بود، ونه زیادت خواستن ازدنیای ناچیز ؛ بلکه می خواستیم نشانه های دین را به جایی اصلیش بنشانیم، واصلاح را در شهرهایت ظاهر گردانیم؛ تا به بندگان ستم دیده ات ایمنی فراهم آید و حدود ضایع مانده ات اجرا گردد.[10]
سیره ائمه در مقابله با حکومت های غیر دینی
یکی از دلایل ضرورت تشکیل حکومت دینی ، سیره عملی و گفتاری ائمه معصومین علیهم السلام بر مخالفت با حکومت های غیر دینی است . توضیح اینکه آنها با حکومت های غیر دینی مثل حکومت ظلم و جور هم کاری نداشته و در موارد متعدد بر مقابله و تشکیل حکومت اسلامی سعی داشته اند ، منتهی به دلیل نبود شرایط اجتماعی و سیاسی جز در مدت کوتاهی از حکومت امام علی علیه السلام و امام حسن علیه السلام، به تشکیل حکومت موفق نشدند اما جان شان را در این راه نهادند و در اثر مقابله باحکام جور با سم یا با قتل به شهادت رسیدند که نمونة بارز آن قیام امام حسین علیه السلام است. اگر آنها امور قیصری را به قیصرهای زمانه تحویل می دادند و خود به وعظ و عبادت در کنج مساجد بسنده می کردند، هیچگاه مورد حبس، تبعید، شکنجه و شهادت قرار نمی گرفتند، بلکه حد اقل به عنوان یک دانشمند زمانه و انسان های پرهیزگار مورد احترام دولت ها قرار میگرفتند. اما واقعیت های تاریخی عکس آن را بیان می کند که هر امام معصومی از غصب خلافت به دست حاکم زمان خود به نحوی سخن گفته است. از جمله امام کاظم علیه السلام در پاسخ به ادعای هارون که از بازگرداندن فدک سخن میراند، حد آن را تمام قلمرو حکومت هارون تعیین کرد، کنایه از اینکه ما بنیان حکومت شما را باطل می دانیم و همواره در اندیشهی تشکیل حکومت دینی به سر می بریم. همین اندیشه ها سبب شهادت شان می گردید.[11]
آموزه ی حکومت جهانی حضرت مهدی(عج) نیز گواه روشنی بر پیوند دین و سیاست در اسلام و بیانگر این حقیقت است که زمامداری دینی جامعه و تأمین رفاه دنیوی در اسلام، نه یک امر حاشیه ای، بلکه یک امر کاملاً دینی و دارای مشروعیت الهی است و اگر فرض را بر این بگذاریم که براساس یکی از مبانی سکولاریسم، دین به حکومت کار نداشته باشد و یا حکومت از دین جدا باشد، هیچ توجیهی برای این همه اهتمام الهی و آیات قرآن کریم نمی توان پیدا کرد. آیات که حاوی احکام و اصول اجتماعی، اقتصادی، جزایی و … است[12]و اجرای آنها بر وجود حکومت دینی متوقف است و اگر هیچ دلیل دیگری برای تشکیل حکومت دینی جز تحقق و اجرای این آیات در بین نباشد خود همین مسئله برای تحقق حکومت دینی کافی است.
آموزه های اجتماعی و سیاسی در قرآن
قرآن کریم بر خلاف انجیل تحریف شده، حاوی آموزه های اجتماعی و سیاسی فراوانی است از جمله آیات جهاد و مقابله با دشمنان قسم خورده ای که با اشکال مختلف می خواهند نور الهی را خاموش کنند، دستور میدهد که هرگونه تهدید هولناک را تحت عنوان «مقابله به مثل»پاسخ دهید.[13] مسلمانان مؤظف اند برای پاسداری از اسلام به آخرین فنون نظامی و سیستم های دفاعی مجهز شوند، [14]ده ها مسئله در مورد نحوة برخورد با اسرای جنگی، رابطه با اهل کتاب و صلح با مخالفان و ده ها موضوع دیگر مطرح است که اجرای آنها بدون وجود حکومت دینی اصلاً امکان ندارد.
ده ها آیه سیاست خارجی و اصول کلی برخورد مسلمانان با غیر مسلمانان و دشمنان حربی و غیر حربی را مشخص می سازد[15] که اجرای آنها نیز تنها در پرتو حکومت دینی عملی است.
ده ها آیه حاوی احکام جزایی، قضایی و ضمانت های اجرایی برای اجرای بهینة احکام اسلامی در مورد گناهانی مثل زنا، قذف، سرقت، اعدام، اجرای حد در حق زنای محصنه، اجرای قصاص در قتل عمدی و اجرای حکم محارب و انواع و اقسام دیه های اعضای بدن و غیر اینها و ده ها شرط و شرایط برای قاضی و شاهد و نحوة اقرار متهم و… بیان شده است که باز هم علناً گویای این حقیقت است که اجرای این احکام بدون وجود حکومت دینی و اسلامی امکان تحقق ندارد.[16]
آموزه های صریح و شفاف دیگر قرآن کریم که هدف پروردگار از ارسال رسُل را اقامهی قسط معرفی می کند و با ایشان، علاوه برکتاب، میزان و حدید می فرستد،[17] یا آنجا که مومنان را به قیام برای خدا و شهادت به قسط دعوت می نماید،[18] هم چنین آنان را به اجتناب از طواغیت،[19] نبرد در راه خدا و برای نجات مستضعفین،[20] فرا میخواند و یا وقتی برای حفظ وحدت و جلوگیری از تفرقه درجامعه اسلامی[21]، راه برادری و شفقت را به مسلمانان گوشزد می کند[22] و آنان را به تعاون[23] مشورت[24] و گذشت[25]نسبت به یکدیگر فرا می خواند و آنجا که آنان را بهترین امت برای انجام وظیفة اجتماعی امر به معروف و نهی از منکر می شناسد[26]و به اطاعت از صاحبان امارتی امر می کند که دنبالة خدا و رسول اند[27] و… همگی شواهد متقن و محکم بر اهتمام جدی اسلام به حیات اجتماعی و سیاسی پیروان خود است، فحوای آموزه ای و سرگذشت تاریخی اسلام و تفاوت آن با مسیحیت، تقریباً همة شرق شناسان و دین پژوهان غربی را به اذعان به خصلت اجتماعی اسلام وا داشته و حتی برخی از آنها با تلقی خاصی که از دین دارند به این نتیجه رسیده اند که اسلام اساساً دین نیست بلکه یک نظام اجتماعی- سیاسی است.[28]
«نیچه» با توجه به فاصلهی عمیقی که میان اسلام و مسیحیت می دیده است، تصویر و تصوری از اسلام ارائه داده است که هرچند با اسلام واقعی فاصله دارد، لیکن به جهت در برداشتنِ حقایقی از تلقی یک انسان مدرن غربی از اسلام در قرن هیجده و نوزده ، دارای اهمیت است که در این جا بخشی از آن نقل می شود:
«اگر اسلام، مسیحیت را خوار می شمارد، در این کار هزاران بار حق با اوست. وجود اسلام مستلزم وجود مردان است… مسیحیت میوهی فرهنگِ جهانِ کهن را ازما به یغما برد و بعد میوهی فرهنگ اسلامی را نیز از دست ما ربود. جهانِ شگفت انگیز اعراب اسپانیا که از بنیاد با ما بیشتر بستگی داشت، با ادراک ها و ذوق های ما صریح تر از یونان وروم سخن میگفت، لگدکوب شد. زیرا این فرهنگ، شریف بود و خاستگاه خود را به غریزه های مردانه مدیون بود، زیرا حتی در آن گنجینهی نادر و عالیِ زندگانی اعراب اسپانیا، باز به زندگانی آری میگفت. بعد ها جنگ جویانِ صلیبی بر ضد چیزی جنگیدند که بهتر بود در برابرش به خاک می افتادند. فرهنگی که در مقایسهی با آن حتی قرن نوزدهم ما باید خود رابس ناتوان و دیر آمده تصور کند».[29]
پانوشت ها
[1] رک : قاضی ابویعلی ،محمد بن حسین الفراء و ماوردی ابوالحسن بغدادی: الاحکام السلطانیه، قم: دفتر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، 1406ق، ص 20.
[2] المائدة، 67
[3] المائدة، 3
[4] وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِکَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَاماً قَالَ وَ مِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لاَ يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ ؛ و چون ابراهيم را پروردگارش با كلماتى بيازمود ، و وى آن همه را به انجام رسانيد ، [ خدا به او ] فرمود: «من تو را پيشواى مردم قرار دادم.» [ابراهيم] پرسيد : «از دودمانم [چطور]؟» فرمود : « پيمان من به بيدادگران نمىرسد . »؛البقرة، 124.
[5] وَ اجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِيهَارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِهِ أَزْرِي وَ أَشْرِکْهُ فِي أَمْرِي …. قَالَ قَدْ أُوتِيتَ سُؤْلَکَ يَا مُوسَى ؛ ﴿طه، 29-36﴾
[6] النساء، 59
[7] وَ نَحْنُ سَادَةُ الْعِبَادِ وَ نَحْنُ سَاسَةُ الْبِلَادِ وَ نَحْنُ الْكُفَاةُ وَ الْوُلَاةُ وَ الْحُمَاةُ وَ السُّقَاةُ وَ الرُّعَاةُ وَ طَرِيقُ النَّجَاةِ وَ نَحْنُ السَّبِيلُ وَ السَّلْسَبِيلُ وَ نَحْنُ النَّهْجُ الْقَوِيمُ وَ الطَّرِيقُ الْمُسْتَقِيمُ مَنْ آمَنَ بِنَا آمَنَ بِاللَّهِ وَ مَنْ رَدَّ عَلَيْنَا رَدَّ عَلَى اللَّهِ وَ مَنْ شَكَّ فِينَا شَكَّ فِي اللَّهِ وَ مَنْ عَرَفَنَا عَرَفَ اللَّهَ وَ مَنْ تَوَلَّى عَنَّا تَوَلَّى عَنِ اللَّهِ وَ مَنْ أَطَاعَنَا أَطَاعَ اللَّهَ وَ نَحْنُ الْوَسِيلَةُ إِلَى اللَّهِ وَ الْوُصْلَةُ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ وَ لَنَا الْعِصْمَةُ وَ الْخِلَافَةُ وَ الْهِدَايَةُ وَ فِينَا النُّبُوَّةُ وَ الْوَلَايَةُ وَ الْإِمَامَةُ وَ نَحْنُ مَعْدِنُ الْحِكْمَةِ وَ بَابُ الرَّحْمَةِ وَ شَجَرَةُ الْعِصْمَةِ وَ نَحْنُ كَلِمَةُ التَّقْوَى وَ الْمَثَلُ الْأَعْلَى وَ الْحُجَّةُ الْعُظْمَى وَ الْعُرْوَةُ الْوُثْقَى الَّتِي مَنْ تَمَسَّكَ بِهَا نَجَا ؛ بحار الأنوار (ط – بيروت) ج25،ص 23 باب 1
[8] طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، جلد 4، مرتضوى – تهران، چاپ: سوم، 1375ش، ص 78.
[9] ثُمَّ فَوَّضَ إِلَى النَّبِيِّ( ص) أَمْرَ الدِّينِ وَ الْأُمَّةِ لِيَسُوسَ عِبَادَهُ” ؛طريحي، فخر الدين بن محمد، مجمع البحرين، جلد 4، مرتضوى – تهران، چاپ: سوم، 1375ش، ص 78.
[10] اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ وَ لَا الْتِمَاسَ شَيْءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ وَ لَكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِك؛ نهج البلاغه صبحی صالح ، خطبه 131، ص 189.
[11] أَنَّ هَارُونَ الرَّشِيدَ كَانَ يَقُولُ لِمُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ: خُذْ فَدَكاً حَتَّى أَرُدَّهَا إِلَيْكَ، فَيَأْبَى حَتَّى أَلَحَّ عَلَيْهِ، فَقَالَ عَلَيْهِ السَّلَامُ: لَا آخُذُهَا إِلَّا بِحُدُودِهَا، قَالَ: وَ مَا حُدُودُهَا؟ قَالَ: إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا. قَالَ: بِحَقِّ جَدِّكَ إِلَّا فَعَلْتُ. قَالَ: أَمَّا الْحَدُّ الْأَوَّلُ فَعَدَنُ، فَتَغَيَّرَ وَجْهُ الرَّشِيدِ وَ قَالَ: إِيهاً!. قَالَ: وَ الْحَدُّ الثَّانِي سَمَرْقَنْدُ، فَأَرْبَدَوجْهُهُ. قَالَ: وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ إِفْرِيقِيَةُ، فَاسْوَدَّ وَجْهُهُ وَ قَالَ: هنيه هِيهِ !. قَالَ: وَ الرَّابِعُ سِيفُ الْبَحْرِ مَا يَلِيالْخَزَرَ وَ إِرْمِينِيَةَ. قَالَ الرَّشِيدُ: فَلَمْ يَبْقَ لَنَا شَيْءٌ، فَتَحُولَ إِلَى مَجْلِسِي. قَالَ مُوسَى: قَدْ أَعْلَمْتُكَ أَنَّنِي إِنْ حَدَدْتُهَا لَمْ تَرُدَّهَا، فَعِنْدَ ذَلِكَ عَزَمَ عَلَى قَتْلِهِ؛ بحار الأنوار (ط – بيروت) ، ج29 ، ص 201-200 .
[12] آیات که در بخش اقتصاد به تحریم بعضی معاملات مانند معاملات ربوی، معاملات باطل، کم فروشی، رشوه ، احتکار، ضرر زدن به غیر و… دلالت دارند و در بخش اجتماعی مردم را به تعاون و پرداخت خمس ، زکات، انفاق و پرداخت های استحبابی ، ارجاع انفال به حاکم دینی، در بخش احکام و قوانین مدنی تکالیفی نسبت به اموال یتیمان، صغار و محجورین، ازدواج، طلاق، چگونگی وصیت و تقسیم ثروت، معاملاتی مثل اجاره، صلح، رهن، ضمان و… بیان داشته است که خود نشان دهندة این نکته است که خداوند انسان را در این دنیا به حال خود وی واگذار نکرده است.
[13] فَمَنِ اعْتَدَى عَلَيْکُمْ فَاعْتَدُوا عَلَيْهِ بِمِثْلِ مَا اعْتَدَى عَلَيْکُمْ وَ اتَّقُوا اللَّهَ وَ اعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ مَعَ الْمُتَّقِينَ ؛ پس هر كس بر شما تعدّى كرد ، همان گونه كه بر شما تعدّى كرده ، بر او تعدّى كنيد و از خدا پروا بداريد و بدانيد كه خدا با تقواپيشگان است؛البقرة، 194؛وَ إِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَ لَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيْرٌ لِلصَّابِرِينَ ؛ و اگر عقوبت كرديد ، همان گونه كه مورد عقوبت قرار گرفتهايد [ متجاوز را ] به عقوبت رسانيد ، و اگر صبر كنيد البته آن براى شكيبايان بهتر است ؛النحل، 126.
[14] وَ أَعِدُّوا لَهُمْ مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ وَ مِنْ رِبَاطِ الْخَيْلِ تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرِينَ مِنْ دُونِهِمْ لاَ تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ يَعْلَمُهُمْ ؛ و هر چه در توان داريد از نيرو و اسبهاى آماده بسيج كنيد ، تا با اين [ تداركات ] ، دشمن خدا و دشمن خودتان و [ دشمنان ] ديگرى را جز ايشان كه شما نمىشناسيدشان و خدا آنان را مىشناسد بترسانيد . ؛الأنفال، 60.
[15] وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکَافِرِينَ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ سَبِيلاً؛ و خداوند هرگز بر [ زيانِ ] مؤمنان ، براى كافران راه [تسلّطى ] قرار نداده است ؛ النساء، 141؛ لاَ يَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکَافِرِينَ أَوْلِيَاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِينَ وَ مَنْ يَفْعَلْ ذٰلِکَ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقَاةً وَ يُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَى اللَّهِ الْمَصِيرُ؛ مؤمنان نبايد كافران را به جاى مؤمنان به دوستى بگيرند ; و هر كه چنين كند ، در هيچ چيز [ او را ] از [ دوستىِ ] خدا [ بهرهاى ] نيست ، مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كنيد و خداوند ، شما را از [ عقوبت ] خود مىترساند ، و بازگشتِ [ همه ] به سوى خداست؛ آلعمران، 28؛وَ لاَ تَرْکَنُوا إِلَى الَّذِينَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکُمُ النَّارُ وَ مَا لَکُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ مِنْ أَوْلِيَاءَ ثُمَّ لاَ تُنْصَرُونَ ؛ و به كسانى كه ستم كردهاند متمايل مشويد كه آتش [ دوزخ ] به شما مىرسد ، و در برابر خدا براى شما دوستانى نخواهد بود ، و سرانجام يارى نخواهيد شد ؛هود، 113؛ فَلاَ تَهِنُوا وَ تَدْعُوا إِلَى السَّلْمِ وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ وَ اللَّهُ مَعَکُمْ وَ لَنْ يَتِرَکُمْ أَعْمَالَکُمْ ؛ پس سستى نورزيد و [ كافران را ] به آشتى مخوانيد [ كه ] شما برتريد و خدا با شماست و از [ ارزش ] كارهايتان هرگز نخواهد كاست ؛ محمد، 35؛
[16] رک : قدردان قراملکی، محمدحسن، سکولاریزم در مسیحیت و اسلام، صص 125-136.
[17] لَقَدْ أَرْسَلْنَا رُسُلَنَا بِالْبَيِّنَاتِ وَ أَنْزَلْنَا مَعَهُمُ الْکِتَابَ وَ الْمِيزَانَ لِيَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِيدَ فِيهِ بَأْسٌ شَدِيدٌ وَ مَنَافِعُ لِلنَّاسِ ؛ به راستى [ ما ] پيامبران خود را با دلايل آشكار روانه كرديم و با آنها كتاب و ترازو را فرود آورديم تا مردم به انصاف برخيزند ، و آهن را كه در آن براى مردم خطرى سخت و سودهايى است ، پديد آورديم ؛الحديد، 25﴾
[18] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِينَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، براى خدا به داد برخيزيد [ و ] به عدالت شهادت دهيد ؛المائدة، 8.
[19] وَ لَقَدْ بَعَثْنَا فِي کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولاً أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ؛ و در حقيقت ، در ميان هر امتى فرستادهاى برانگيختيم [ تا بگويد : ] « خدا را بپرستيد و از طاغوت [ فريبگر ] بپرهيزيد . » ؛النحل، 36.
[20] وَ مَا لَکُمْ لاَ تُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَ الْمُسْتَضْعَفِينَ مِنَ الرِّجَالِ وَ النِّسَاءِ وَ الْوِلْدَانِ؛ و چرا شما در راه خدا [ و در راه نجاتِ ] مردان و زنان و كودكان مستضعف نمىجنگيد ؟ ؛النساء، 75.
[21] وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَمِيعاً وَ لاَ تَفَرَّقُوا؛ و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد ، و پراكنده نشويد ؛ آلعمران، 103؛وَ لاَ تَکُونُوا کَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَ اخْتَلَفُوا مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَهُمُ الْبَيِّنَاتُ؛و چون كسانى مباشيد كه پس از آنكه دلايل آشكار برايشان آمد ، پراكنده شدند و با هم اختلاف پيدا كردند ؛آلعمران، 105؛
[22] إِنَّمَا الْمُؤْمِنُونَ إِخْوَةٌ فَأَصْلِحُوا بَيْنَ أَخَوَيْکُمْ ؛در حقيقت مؤمنان با هم برادرند ، پس ميان برادرانتان را سازش دهيد ؛الحجرات، 10؛مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ وَ الَّذِينَ مَعَهُ أَشِدَّاءُ عَلَى الْکُفَّارِ رُحَمَاءُ بَيْنَهُمْ ؛محمّد ص پيامبر خداست ; و كسانى كه با اويند ، بر كافران ، سختگير [ و ] با همديگر مهربانند ؛الفتح، 29.
[23] وَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْبِرِّ وَ التَّقْوَى وَ لاَ تَعَاوَنُوا عَلَى الْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ؛ و در نيكوكارى و پرهيزگارى با يكديگر همكارى كنيد ، و در گناه و تعدّى دستيار هم نشويد ؛المائدة، 2.
[24] و شاورهم فی الامر … آل عمران، 159.
[25] فَاعْفُوا وَ اصْفَحُوا؛ پس عفو كنيد و درگذريد ؛ البقرة، 109
[26] کُنْتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْکَرِ ؛ شما بهترين امتى هستيد كه براى مردم پديدار شدهايد : به كار پسنديده فرمان مىدهيد ، و از كار ناپسند بازمىداريد ، آلعمران، 110.
[27] يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا أَطِيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْکُمْ ؛ اى كسانى كه ايمان آوردهايد ، خدا را اطاعت كنيد و پيامبر و اولياى امر خود را [ نيز ] اطاعت كنيد ؛النساء، 59.
[28] رک : شجاعی زند، علیرضا، عرفی شدن در تجربه مسیحی و اسلامی، تهران: انتشارات باز، چاپ اول، 1381، ص 378.
[29] نیچه، فردریک ویلهلم، دجال، ترجمه عبدالعلی دستغیب، تهران: آگاه، 1352، ص 131