محبت اهل بیت علیهم السلام ، رهاوردمعرفت

هر ساله شیعیان با غروب آخرین روز ذی حجّة، غمی سنگین را بر دل احساس می کنند. از دور نوای عاشورا به گوششان می رسد و با شوری بسیار به سوی هیئتها و حسینیه ها روان می شوند تا در سیلاب اشک و آه و عشق، جان خود را شستشو دهند.
دستها بر سینه ها می خورد و زنجیرها شلاّق وار بر کتفها فرود می آید تا نمادی از همدردی با شلاّق خوردگان و عزاداران آن روزگار باشد. کودکان دست در دست پدرانشان، و نوزادان شیرنوشان در آغوش مادرانشان شاهدانی بر این مراسم می باشند تا فردا این میراث گرانمایه را میراث دار باشند. محرّم، صفر، عاشورا و … همگی ریشه هایی عمیق در فرهنگ شیعه دارند؛ امّا دریغ آنجاست که این فرهگ ریشه دار با تمامی ژرفایش آن چنان که باید مورد شناخت و معرفت حقیقی قرار نگرفته است. عاشورا و سوگواری آن اگرچه شوری هزارساله را برانگیخته است و خود مبدأ جوششهای انقلابی پرثمر بوده است، امّا همچنان در میان بسیاری از مردم به مثابه دریایی بی کران می ماند که عمقی به اندازه یک بندانگشت دارد. هنوز که هنوز است شور و سوز عاشورایی شیعه به شعوری نینوایی تبدیل نگشته است؛ شعوری که اطاعت می آفریند و تسلیم را ثمر می دهد؛ شعوری که حماسه ها را رقم می زند و در شوری پرجذبه سبقت برای در آغوش گرفتن تیغها و نیزه ها را می آفریند. نینواییان منطقها و مصلحتهای ظاهری را می شکنند و در اوج معرفت با خون محبت نامه های خویش را امضاء می کنند. خود به قضاوت بنشینیم؛ چه فاصله ای است بین این شور امروزی و آن شور عاشورایی؟ چه تفاوتی است بین آن شعور حسینی که تا سبقت به سوی تیغ پیش می رود و این شعور امروزی که به بهانه اشکی و سینه ای، بسیاری از گناهان را کوچک نشان می دهد.
از اینرو، مقاله حاضر در پی آن است تا جایگاهم معرفت را بار دیگر باز شناسد و رابطه اش را با محبت بازگو نماید، اگر چه خویشتن را در محاصره اختصار می بیند و تازیانه قلم را بسته.
معرفت
در روایات اسلامی معرفت معانی گوناگون یافته است که از جمله، می توان به سه دسته اشاره نمود:
یکم. معرفت به معنای بینش و آگاهی: در این دسته معرفت یک آگاهی جامع است و در همه تلاشها می بایست به آن بها داد. مولای موحدان در همین رابطه به کمیل می فرماید: «یا کُمَیْلُ، ما مِنْ حَرَکَةٍ اِلاّ وَاَنْتَ مُحْتاجٌ فیها اِلی مَعْرِفَةٍ؛(1) ای کمیل هیچ جنبش و حرکتی نیست، مگر آنکه در [انجام] آن به آگاهی و معرفت نیازمند می باشی».
دوم. معرفت به معنای شناسایی: شاید بتوان حدیث معروف «مَنْ ماتَ وَ لَمْ یَعْرِفْ اِمامَ زَمانِهِ ماتَ میتَةً جاهِلِیَّةً»(2) را در همین دسته قرار داد؛ چرا که مضمون روایت حاکی از لزوم شناسایی امام است. در واقع، این گونه احادیث تنها بر جنبه ای انگیزشی تکیه دارند و شناختن امام و پیشوای حقیقی امت و بیعت با او را از جمله لوازم مسلمانی می دانند. امّا اینکه بتوان این گونه روایات را به جنبه های عمیق معرفتی نیز سرایت داد، بعید به نظر می رسد.
سوم. معرفت به معنای شناخت عمیق: معرفت به این معنا بیشتر در زیارات مورد توجه قرار گرفته است.
الف. عرفان و شناخت خود ائمه مورد تأکید قرار می گیرد و سپس به حقوق امامان توجه می گردد، مانند آنچه در زیارت جامعه کبیره می آید: «اَسْئَلُکَ اَنْ تُدْخِلَنی فی جُمْلَةِ الْعارِفینَ بِهِمْ وَ بِحَقِّهِمْ وَ فی زُمْرَةِ الْمَرْحُومینَ بِشَفاعَتِهِمْ؛(3)] خدایا] از تو می خواهم تا مرا در زمره دانایان نسبت به آنان و حقوقشان و در جمع رحمت شده ها به شفاعت آنان قرار دهی.»
ب. تنها شناخت حقوق آنان مورد توجه است. این گروه را می توان در میان انبوه روایاتی جستجو کرد که جنبه انگیزشی داشته، ثوابهای مطرح شده، غالبا مشروط به شناخت حقوق آنان می گردد، مانند آنچه در مورد زیارت قبور ائمه از جمله سید الشهداء می خوانیم. که امام صادق علیه السلام می فرماید: «مَنْ اَتی قَبْرَ الْحُسَیْنِ عارِفا بِحَقِّهِ غُفِرَ لَهُ ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَ ما تَأَخَّرَ؛(4) هر کس به زیارت قبر حسین علیه السلام بیاید در حالی که حق او را می شناسد، گناهان گذشته و آینده اش بخشیده می شود.»
باری، آنچه در این دو گروه از روایات به عنوان پایه مطرح می شود، شناخت است؛ اگر چه می بایست اعتراف نمود در گروه اول با گذر از شناخت اولیه، عرفان ائمه ناظر به شناخت راه، روش و هدف آنان است. بی گمان با این شناخت ـ که از جمله وظایف یک مؤمن به حساب می آید ـ می توان گام در مرحله بعدی، یعنی شناخت حقوق گذارد و با عمل به آن حقوق، راه کمال الی الله را طی نمود.
حقوق ائمه
اما پرسشی که در اینجا مطرح می شود آن است که حقوق ائمه علیهم السلام چیست؟ به تعبیری پس از شناخت راه، منش و بینش ائمه علیهم السلام ، آنان چه حقوقی بر گردن مؤمنان و پیروان خویش دارند؟
البته بدیهی است که تعبیر حق دلالت بر آن دارد که این حقوق پس از شناخت آنها قابل بازخواست است. از همین رو است که شیعه ناچار به گردن نهادن و پاسخ گویی است. اما در مورد پاسخ به پرسشهای اولیه باید بار دیگر به سراغ آیات و روایات برویم.

الف. حق دوستی
در این باره می توان به آیه مودت اشاره کرد: «قُلْ لا اَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ اَجْرا اِلاَّ الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی»؛(5) «[ای رسول خدا] بگو من از شما اجر رسالت جز این نخواهم که به خویشاوندانم محبت و مودت بورزید.» اما نکته سزاوار اشاره آن است که اگر چه دوستی اهل بیت در بسیاری از نوشته ها به عنوان یکی از حقوق دانسته شده است، امّا باید دانست که دوست داشتن نمی تواند به عنوان یک تکلیف به مانند دیگر تکالیف درخواست شود؛ زیرا دوستداری صفتی نفسانی است. از اینرو، درست تر آن است که محبت یکی از رهاوردهای معرفت به شمار آید؛ به این معنا که پس از شناخت کمالات ائمه، این صفت در شخص ایجاد خواهد شد. البته ممکن است پس از شناخت نیز محبت حاصل نگردد؛ مثل بسیاری از کفار و منافقین که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و ائمه اطهار علیهم السلام را می شناختند و فضایل آنان را کاملاً می دانستند و هیچ محبتی نیز نداشتند و گاه کینه ای عمیق از آنان در دل داشتند. ولی برای محبّت راهی جز معرفت نیست. به این لحاظ محبت را می توان حقی دانست که از پی معرفت می آید و سپس جلوه های عملی می یابد. شاید به همین خاطر بتوان آیات و روایاتی را که در مورد مودت اهل بیت علیهم السلام می باشد مرتبط با جلوه های رفتاری محبت دانست. بنابراین، رفتارهای حاکی از محبت نسبت به اهل بیت از جمله حقوق آنان نسبت به پیروانشان محسوب می شود.
از این رو، احترام و رعایت ادب نسبت به پیامبر و همچنین ائمه نیز از مصادیق همین جلوه ها به شمار می رود.
قرآن کریم می فرماید: «اِنَّ الَّذینَ یَغُضُّونَ اَصْواتَهُمْ عِنْدَ رَسُولِ اللّهِ اُولئِکَ الَّذینَ امْتَحَنَ اللّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوی لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَ اَجْرٌ عَظیمٌ»؛(6) «آنها که صدای خود را نزد رسول خدا پایین می آورند، همان کسان اند که خداوند دلهایشان را برای تقوا امتحان نموده و برای آنان آمرزش و پاداش عظیمی است.»
ب. اطاعت و فرمانبری
پس از عبور از مراحل معرفتی و صعود به مرحله محبت و جلوه های رفتاری آن می توان گام در راه اطاعت و فرمانبری گذارد. آن گاه که بدانیم اطاعت از معصومان دنباله فرمانبرداری از خداوند تبارک و تعالی و فرستاده مکرم او است و ائمه مظاهر و جلوه های صفات ربّانی و اولیای او هستند، می توان این حق را نیز به مقام اجابت رساند؛ چرا که مشمول این آیه مبارکه می باشند: «یا اَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا اَطیعُوا اللّهَ وَ اَطیعُوا الرَّسُولَ وَاُولِی الاَْمْرِ مِنْکُمْ»؛(7) «ای کسانی که ایمان آورده اید، اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولو الامر (اوصیای پیامبر) را.»(8)
البته، پیرو در مرحله اطاعت متوقف نخواهد شد، بلکه با طی مراحل کمالی از اطاعت گذشته تا مرحله بالاتر، یعنی تسلیم پیش خواهد رفت.
ج. الگوپذیری
از دیگر حقوق و انتظاراتی که عنایت امامان معصوم علیهم السلام را در پی دارد، الگو پذیری است، قرآن کریم به صراحت به این نکته اشاره            کرده است و رسول خدا صلی الله علیه و آله را الگویی ارزنده دانسته، می فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ»؛(9) «مسلّما برای شما در [زندگی] رسول خدا سرمشق و الگویی نیکو بود.» بر همین مبنا می توان نتیجه گرفت از آنجا که ائمه جانشینان پیامبر می باشند، آنان نیز الگو و سرمشق به شمار می روند. اما در این راه قرآن به پیروان و الگوپذیران نیز اشاره ای ظریف دارد و می فرماید: «لَقَدْ کانَ لَکُمْ فی رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَنْ کانَ یَرْجُوا اللّهَ وَالْیَوْمَ الاْخِرَ وَذَکَرَ اللّهَ کَثیرا»؛(10) «مسلّما برای شما در زندگی رسول خدا الگویی ارزنده بود، برای آنان که امید به رحمت خدا و روز رستاخیز دارند و خدا را بسیار یاد می کنند.» در واقع، قرآن کریم الگوبرداران حقیقی را دارای سه ویژگی مهم می داند:
1. به خداوند امید داشته، مبدأ هستی را می شناسند.
2. معاد را شناخته و به آن روزگار چشم انتظار و امید دوخته اند.
3. همواره به یاد خداوند هستند.
به راستی نیز که چنین باید باشد؛ زیرا الگوبرداری میوه دو نهال معرفت و محبت است؛ اما این میوه بدون آفتاب درخشنده «امید و انتظار» به مرحله بهره برداری نمی رسد و در جوهره خود هنوز رنگی از ناپختگی و سختی دارد. حتی پس از امید نیز نمی توان در این راه بی محابا گام برداشت؛ چرا که دشواریها یکی پس از دیگری ممکن است خورشید امید را به غروب ناامیدی ببرد. اما در اینجا تنها یاد و ذکر خالق و گرداننده امور است که می تواند بر این غروب نامبارک پیروز گشته، ابرهای تیره یأس را به کنار زند و سالک را در مسیر الگوگیری یاری رساند. فقط در این مراحل است که شیعه می تواند از عمق جان ترانه عاشورا را بسراید و زمزمه کند: «اَللّهُمَّ اجْعَلْ مَحْیایَ مَحْیا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ وَ مَماتی مَماتَ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ؛(11) پروردگارا، زندگی و مرگم را همچون زندگی و مرگ محمد و خاندانش قرار ده.»
یا در جای دیگر بتواند در رزمگاه آخر ادعای دادستانی کند و به همراه منصور اهل بیت علیهم السلام خون خواهی کند و بخواند: «فَاَسْئَلُ اللّهَ الَّذی اَکْرَمَ مَقامَکَ وَ اَکْرَمَنی اَنْ یَرْزُقَنی طَلَبَ ثارِکَ مَعَ اِمامٍ مَنْصُورٍ مِنْ اَهْلِ بَیْتِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه و آله (12)؛ از خدایی که مقام تو را بزرگ داشت و مرا [به واسطه دوستی تو] کرامت بخشید، درخواست می کنم که خون خواهی تو را با امام یاری شده از اهل بیت پیامبر صلی الله علیه و آله روزی ام گرداند.»
و یا در جایی دیگر ادعایی گرانسنگ نماید و بگوید: «اِنّی سِلْمٌ لِمَنْ سالَمَکُمْ وَ حَرْبٌ لِمَنْ حارَبَکُمْ وَ وَلِیٌّ لِمَنْ والاکُمْ وَ عَدُوٌّ لِمَنْ عاداکُمْ؛(13) من در صلح هستم با کسی که با شما در صلح است و در ستیزم با کسی که با شما در ستیز است و دوستم با دوستان شما و دشمنم با دشمنان شما.»
ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای عزّوجل خویشاوندی نیست و کسی جز با اطاعت و بندگی به او تقرب نمی یابد.
معرفت، محبت و اطاعت
یکی از مشکلات امروزی در فرهنگ عمومی ارتباط با ائمه، عدم توازن مناسب بین معرفت و محبت است. همین امر باعث تأکید بر محبت گردیده، سوء تفاهمهایی را به وجود می آورد.
مسئله زمانی شکل حادتر به خود می گیرد که محبّت از سوی برخی دینداران به بهانه ایجاد روح امید به شکلی افراطی در بدنه فرهنگی جامعه تزریق می گردد. بسا مداحان، مبلّغان و افرادی که با غفلت و به دور از همه جانبه نگری بر طبل عشق و محبت به اهل بیت علیهم السلام می کوبند، بدون آنکه این گونه روایات مطلق را در کنار دیگر روایات مقید و مشروط بنشانند تا نتیجه ای منطقی به دست آورند.
گونه شناسی روایات دوستداری
اهل بیت علیهم السلام
این روایات به دو گروه کلی تقسیم می گردند:
گروه اول: روایاتی می باشند که به صورت مطلق و فراگیر بر دوستداری اهل بیت تأکید می کنند و آن را شرط کافی برای رسیدن به انواع ثوابها و بخشش گناهان می شمارند که از باب نمونه به برخی اشاره می نماییم:
1. قال رسول الله: «حُبُّ عَلِیِّ بْنِ اَبی طالِبٍ یُحْرِقُ الذُّنُوبَ کَما تُحْرِقُ النّارُ الْحَطَبَ؛(14) محبت علی بن ابی طالب گناهان را می سوزاند، همان گونه که آتش هیزم را می سوزاند.»
2. امام صادق علیه السلام فرمودند: «مَنْ اَحَبَّنا وَ لَقَی اللّهَ وَ عَلَیْهِ مِثْلُ زَبَدِ الْبَحْرِ ذُنُوبا کانَ حَقّا عَلَی اللّهِ اَنْ یَغْفِرَ اللّهُ لَهُ؛(15) هر کس ما را دوست بدارد و خدا را دیدار کند، در حالی که به قدر کف دریا دارای گناه باشد، بر خدا حق است که او را بیامرزد.»
گروه دوم: روایاتی می باشند که حب اهل بیت علیهم السلام را شرط لازم اما ناکافی می شمارند. این دسته از روایات مسئله نجات بخشی حب اهل بیت را مشروط به موارد زیر می سازند:
1. حب اهل بیت می بایست در کنار دیگر عبادات قرار گیرد و رابطه ای متوازن میان محبت ، عبادت و اطاعت برقرار شود. امام رضا علیه السلام در این باره می فرمایند: «لا تَدْعُوا الْعَمَلَ الصّالِحَ وَالاِْجْتِهادَ فِی الْعِبادَةِ اِتِّکالاً عَلی حُبِّ آلِ مُحَمَّدٍ وَلا تَدْعُوا حُبَّ آلِ مُحَمَّدٍ وَالتَّسْلیمَ لاَِمْرِهِمْ اِتِّکالاً عَلَی الْعِبادَةِ، فَاِنَّهُ لا یُقْبَلُ اَحَدُهُما دُونَ الاْخَرِ؛(16) نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتکای محبت اهل بیت رهاکنید و نه محبت و دوستی اهل بیت و تسلیم آنان بودن را با تکیه بر عبادت؛ زیرا هیچ کدام بدون دیگری پذیرفته نمی شود.»
2. حب اهل بیت بر اساس منافع شخصی و دنیوی نباشد. امام صادق علیه السلام بر همین مبنا می فرمایند: «مَنْ اَحَبَّنا لِلّهِ وَاَحَبَّ مُحِبَّنا لا لِغَرَضِ دُنیا یُصیبُها مِنْهُ وَعادی عَدُوَّنا لا لإِحْنَةٍ کانَتْ بَیْنَهُ وَبَیْنَهُ ثُمَّ جاءَ یَوْمَ الْقِیامَةِ وَ عَلَیْهِ مِنَ الذُّنُوبِ مِثْلُ رَمْلِ عالِجٍ وَ زَبَدِ الْبَحْرِ غَفَرَ اللّهُ تَعالی لَهُ؛(17) هر کس ما را و دوستدار ما را دوست بدارد، نه برای اینکه از این راه به بهره ای دنیوی برسد و با دشمن ما دشمنی کند، نه به خاطر کینه ای که (از جهات شخصی و دنیوی) نسبت به او در دل دارد؛ آن گاه این چنین فردی در روز قیامت بیاید، در حالی که به قدر شنهای متراکم صحرا و کف دریا دارای گناه باشد، خداوند تعالی او را می آمرزد.»
3. نجات بخشی ارتباط محبانه با اهل بیت علیهم السلام محدود به گناهانی است که در آن اصرار بر گناه و ظلم به مؤمنین نباشد. رسول خدا صلی الله علیه و آله در این باره می فرمایند: «حَبُّنا اَهْلَ الْبَیْتِ یُکَفِّرُ الذُّنُوبَ وَ یُضاعِفُ الْحَسَناتِ وَ اِنَّ اللّهَ لَیَتَحَمَّلُ عَنْ شور و شعور، هر دو مکمل یکدیگرند؛ اما آنچه شوری حقیقی را نتیجه می دهد، جز شعور نیست.
مُحِبِّنا اَهْلِ الْبَیْتِ ما عَلَیْهِمْ مِنْ مَظالِمِ الْعِبادِ اِلاّ مَنْ کانَ مِنْهُمْ عَلی إصْرارٍ وَ ظُلْمٍ لِلْمُؤْمنینَ فَیَقُولُ لِلسَّیِّئاتِ کُونی حَسَناتٍ؛(18) محبت ما خاندان رسالت، گناهان را می پوشاند و حسنات را دو چندان می سازد و خداوند تعالی از جانب دوستان ما آنچه را از مظالم بندگان بر ذمّه آنهاست بر عهده می گیرد، به استثنای اعمالی که با اصرار و به عنوان ستم بر مؤمنین انجام شده باشد، آن گاه به گناهان می گوید: تبدیل به حسنات شوید.»
4. محبت بهانه ای برای معصیت نباشد. روایت امام باقر علیه السلام در این زمینه بسیار جالب توجه است. آن حضرت می فرمایند: «یا جابِرُ! بَلِّغْ شیعَتی عَنِّی السَّلامَ وَاَعْلِمْهُمْ اَنَّهُ لا قَرابَةَ بَیْنَنا وَ بَیْنَ اللّهِ عَزَّوَجَلَّ وَلا یُتَقَرَّبُ اِلَیْهِ اِلاّ بِالطّاعَةِ لَهُ، یا جابِرُ! مَنْ اَطاعَ اللّهَ وَاَحَبَّنا فَهُوَ وَلِیُّنا وَمَنْ عَصَی اللّهَ لَمْ یَنْفَعْهُ حُبُّنا؛(19) ای جابر! سلام مرا به شیعیانم برسان و به آنان اعلام کن که میان ما و خدای عزّوجل خویشاوندی نیست وکسی جز با اطاعت و بندگی به او تقرب نمی یابد. ای جابر! هر که خدا را فرمان ببرد و ما را دوست بدارد، دوست ما است و هر که نافرمانی خدا کند، محبت ما به حالش سودی ندارد.» 
سخن آخر
با تأمل در آنچه گفته شد، می توان دریافت که شور و شعور، هر دو مکمل یکدیگرند؛ اما آنچه شوری حقیقی را نتیجه می دهد، جز شعور نیست. بنابراین، با معرفت و رابطه ای عارفانه است که می توان گام در راهی چنین عاشقانه گذاشت.

1. مستدرک الوسائل، ج 17، ص 267.
2. وسائل الشیعه، ج16، ص246.
3. تهذیب، ج 6، ص 101؛ بحار الانوار، ج 99، ص 134.
4. وسائل الشیعة، ج 14، ص 418.
5. شوری/ 23.
6. حجرات/ 3.
7. نساء/ 59.
8. مفسران شیعه و برخی مفسران اهل سنت اولو الامر را به امامان تفسیر کرده اند، از جمله می توان به گفتار ابو حیان اندلسی در تفسیر بحر المحیط اشاره کرد.
9. احزاب/ 21.
10. همان.
11. زیارت عاشورا.
12. همان.
13. همان.
14. بحار الانوار، ج 39، ص 266.
15. ج 27، ص 121.
16. فقه الرضا، ص 338.
17. بحار الانوار، ج 27، ص 54.
18. ارشاد القلوب، ج 2، ص 253.
19. بحار الانوار، ج 68، ص 179.
گردآورنده: علی اقلیدی نژاد

تأثیر معرفت در روان و رفتار آدمی

علم، مایه‏های فطری وجود آدمی را فعلیت داده بدانها سمت و سو می‏بخشد و قوای فطری او را بر می‏انگیزد.بر همین پایه، معرفت به ذات، صفات، اسما و افعال الهی در بر انگیختن آن مایه‏های فطری که با خدای متعال در ارتباطاند و نیز در پیدایش حالت‏های خاص الهی در روان انسان، تأثیر ژرفی دارند و از این رهگذر، در چارچوب شرایط خارجی، در رفتار آدمی تأثیر می‏گذارند.این حالت‏ها و احساس‏ها به طور کلی، جنبه ادراکی دارند و حقیقت آنها یک حقیقت ادراکی است و نیز معلول معرفت انسان است.از این رو است که قرآن کریم خشیت از خداوند را در کسانی که اهل علم و معرفت به او هستند، منحصر می‏سازدو از امام معصوم نقل شده است: «آن کس که به خدا داناتر باشد، از وی ترسان‏تر خواهد بود» .

دل‏های نرم و دل‏های سخت

از این نکته نباید غفلت کرد که تأثیر گذاری معرفت در ایجاد حالت‏های خاص، بر وجود پاره‏ای از شرایط توقف دارد و نباید معرفت را سبب تام و تمام برای ایجاد حالت‏هایی چون بیم و امید و خضوع دانست.قرآن کریم مردم را دو دسته می‏کند: آنانی که دلی نرم داشته از معارف و باورهای خود اثر می‏پذیرند و از این رو، بیم و خشیت در دل‏هایشان و تحول مثبت در رفتارشان پدید می‏آید.دسته دوم کسانی هستند که دلی سخت همچون سنگ داشته مبتلا به بیماری قساوت قلب‏اند، و به راحتی از علوم و معارف متأثر نمی‏شوند.

دل‏های نرم زود می‏شکند و به رقت می‏آید و آنگاه چشم چون چشمه‏ای فیضان می‏جوشد و زلال اشک از آن جاری می‏گردد.قرآن کریم کسانی را که وقتی نزد پیامبر آمدند تا برای رفتن به نبرد با دشمنان اسلام از او، زاد و توشه بگیرند و پیامبر گفت: مرکبی باقی نمانده است، از اندوه چشم‏هاشان پر از اشک شد، می‏ستاید. (3)

آری؛ گریستن و دل شکستگی، اگر بر اثر محرومیت از لذایذ مادی دنیا باشد، فاقد ارزش است .

قساوت قلب

دلی که سخت شده، بیمار است.چنین دلی به درختی ماند که ریشه‏اش پوسیده و به طور کلی زمینه رشد در آن از میان رفته و در واقع به چوبی خشک و بی جان بدل گشته است. (4)

این حالت قلب مانع از آن می‏گردد که علم و معرفت در پدید آوردن حالت‏ها و رفتارهای خاص، مؤثر افتد.پس اگر مثلا گفته می‏شود: علم به بزرگی و عظمت خداوند، خضوع و خشیت را در انسان بر می‏انگیزد، در صورت نبودن موانع و فراهم بودن شرایط است.

آثار معرفت در دل‏های نرم

قرآن کریم حالت‏های روحی و روانی ویژه‏ای را به عنوان آثار معرفت و ایمان به خداوند بیان می‏دارد، که مهم‏ترین آنها بدین قرار است:

1.اخبات

مقصود از اخبات، تقریبا همان احساس خضوع، در برابر خدای بزرگ است و این حالتی‏است که بر اثر درک عظمت و استغنای الهی در انسان پدید می‏آید.برای فهم عظمت خداوند، نخست باید این معنا را در امور مادی مشاهده کرد و سپس با زدودن جنبه‏های مادی (تنزیه) آن را به خداوند نسبت داد.هر قدر ذهن آدمی مصادیق بزرگ‏تر و ژرف‏تری را از عظمت خداوند درک کند و بیشتر آن را از ویژگی‏های مادی بپیراید، معنای درست‏تری از خداوند در ذهن خود آورده است.

از همین رو است که وقتی کسی از پیامبر گرامی صلی الله علیه و آله درباره عظمت خداوند پرسید، آن حضرت ابتدا عظمت جهان را یادآوری کردند و سپس فرمودند: «این جهان را که می‏بینی با آسمان‏ها و ستارگانش نسبت به آسمان دوم همانند حلقه انگشتری است که در بیابانی افتاده باشد.آسمان دوم نیز چنین نسبتی با آسمان سوم دارد و به همین ترتیب تا برسد به آخرین آسمان و از آن سو، همه آسمان‏ها با کرسی و کرسی با عرش همین نسبت را دارند» .آری، وقتی عظمت جهان را یافتیم، بهتر می‏توانیم عظمت آفریننده آن را دریابیم و آنگاه است که حالت اخبات، خضوع و خشیت در آدمی پدید می‏آید.قرآن کریم در معرفی مخبتان می‏فرماید:

فإلهکم إله واحد فله اسلموا و بشر المخبتین الذین اذا ذکر الله وجلت قلوبهم و الصابرین علی ما اصابهم و المقیمی الصلوة و مما رزقناهم ینفقون ؛ (5) پس [بدانید که‏] خدای شما خدای یگانه است، پس به [فرمان‏] او گردن نهید و مخبتان [ فروتنان‏] را بشارت ده.همانان که چون [نام‏] خدا یاد شود، دل‏هایشان خشیت یابد و [آنان که‏] بر هرچه بر سرشان آید، صبر پیشه‏گانند و بر پاکنندگان نمازند و از آن چه روزیشان داده‏ایم؛ انفاق می‏کنند.

2. محبت

همان گونه که شناخت عظمت الهی در پیدایش حالت اخبات در دل مؤثر است، شناخت صفات کمالی خداوند و توجه به این که همه زیبایی‏ها و خوبی‏ها از او است و هر امر دوست داشتنی در او هست، محبت آن گرامی معبود را در آدمی پدید می‏آورد.

محبت ، حالتی است که در دل یک موجود آگاه نسبت به آن چه ملایم با وجود او و هماهنگ با خواست‏های او است، پدید می‏آید.می‏توان گفت محبت یک جاذبه ادراکی است؛ شبیه جاذبه‏ای که مثلا میان آهن و آهن‏ربا وجود دارد.

محبت دارای مراتبی است: یک مرتبه آن محبت ظاهری و معمولی است که منشأ آن تناسب شکل و شمایل ظاهری محبوب، با خواست‏ها و تمناهای نفس است.مراتب بالاتر محبت به کمال‏های نامحسوس و نادیدنی مربوط می‏شود.آدمی فطرتا فضیلت و کمال را دوست دارد و به کسی که از کمال‏هایی چون علم، شجاعت، سخاوت و مانند آن برخوردار است، محبت می‏ورزد.این نیز نوعی محبت است که به یک جمال و زیبایی معنوی نامحسوس، ولی مورد ادراک آدمی، تعلق گرفته است.

مقصود از زیبایی در این جا همان صفت دل پسندی است که انسان با ادراک آن، انبساط خاطر یافته شادمان و خرسند می‏گردد.بنابراین صفت جمال همواره در رابطه با فرد مدرک خاص و به لحاظ تناسب شی‏ء با خواست‏های او معنا می‏یابد.البته باید توجه داشت که زیبایی‏های معنوی، اموری نسبی نیستند، بلکه کمالاتی واقعی و حقیقی هستند و چه ما آنها را درک کنیم یا نکنیم، بخواهیم یا نخواهیم، ارزش واقعی خود را در دستگاه آفرینش دارند.هرچه معرفت و توجه انسان به این امور بیشتر گردد، محبت و گرایش او بدانها بیشتر خواهد شد؛ و عکس آن نیز صادق است.

بحث درباره محبت به خداوند بسیار گسترده و دارای ابعاد متنوعی است که در این نوشتار مجال طرح همه آنها نیست.قرآن کریم در آیاتی چند، محبت انسان را به خداوند به عنوان امری ارزنده و ستوده یاد کرده است. با تأمل در این دسته از آیات دانسته می‏شود:

1- بر خلاف کسانی که معتقدند محبت اساسا نمی‏تواند به خداوند تعلق گیرد ـ چرا که موجودی نامحسوس است ـ از نظر قرآن کریم محبت انسان به خداوند امری ممکن و شدنی است.

-2 محبت انسان به خداوند، بسیار ارزشمند و تحصیل آن ضروری است.

3- حد نصاب محبت انسان به خداوند، آن است که او را بیش از هر موجود دیگری دوست به دارد تکامل انسان به خدا در آن است که دل او به تدریج از هر چه غیر از خدا است کنده شده و محبت اش اصالتا تنها و تنها به او تعلق بگیرد.

5- برای رسیدن به این مرحله باید معرفة الله در انسان هر چه ژرف‏تر و نافذتر گردد و آدمی   توحید را با همه وجودش ادراک کند.

6- برای تحصیل محبت خدا دو راه وجود دارد که نخستین عمومی‏تر و آسان‏تر از دومین است 

الف.اندیشیدن درباره نعمت‏های بی‏شمار خداوند.انسان به طور فطری کسی را که به او احسان کرده، دوست می‏دارد و هر چه این احسان بیشتر باشد، محبت افزون‏تری را در انسان بر می‏انگیزد .اگر بیندیشیم که این خداوند است که نعمت هستی به ما داده، در طول زندگی ما را از خطرها رهانیده و نیازهایمان را بر آورده است و در واقع هر احسانی که دیگران به ما می‏کنند، پرتوی از احسان و لطف او است، به او دل خواهیم داد و او را بیش از هر کس و هرچیز دیگری دوست خواهیم داشت.

ب.شناخت ژرف و فهم کمال‏های بی‏نهایت خداوندی و آنگاه توجه، تمرکز و اندیشه هر چه بیشتر درباره این کمال‏ها.انسان وقتی به یک موجود محبت می‏ورزد که کمالی در او یافته و توجه خویش را در آن کمال متمرکز ساخته باشد.

7.مانع اصلی رشد و شکوفایی محبت به خدا، محبت استقلالی به غیر خدا است.از آن جا که آدمی یک قلب بیشتر ندارد، برای آن که دل آدمی تنها جایگاه محبت خدا باشد و در آن محبت غیر خدا مزاحم و معارض محبت خدا نگردد، باید به خوبی دریابد که هیچ موجودی جز خدا، هیچ نوع استقلالی از خود نداشته و هر زیبایی و کمالی، در هر جا که هست، جلوه‏ای از جمال و کمال خداوندی است.در این صورت است که انسان به هیچ موجودی مستقلا و اصالتا دل نمی‏بندد.البته این مرتبه‏ای است که با عنایت خداوندی برای اولیای خدا حاصل می‏گردد: «تویی آن که بیگانگان را از دل‏های دوستانت بر کنده‏ای، تا این که جز تو را دوست ندارند» .

8- محبت استقلالی به غیر خدا، ای بسا موجب پیدایش حالت سردی و بی‏مهری نسبت به خداوند گردد.این دلزدگی در واقع به خاطر دلبستگی شدید به دنیا و مزاحم انگاشتن ایمان به خدا با تحقق خواست‏های نفسانی است.از این رو کسانی که به آخرت ایمان ندارند و دلبستگی‏هایشان تنها متوجه امور مادی و دنیوی است، یاد حق، آنان را آشفته می‏کند و از یاد دیگران خرسند می‏گردند.

3.آثار روانی و رفتاری معرفت به افعال الهی

معرفت به افعال الهی ـ که جلوه‏هایی از صفات الهی هستند ـ آثار ویژه‏ای در دل و روان وآنگاه در رفتار آدمی پدید می‏آورد.این افعال دارای چهره‏های گوناگونی بوده از آنها مفاهیم مختلفی مانند رازقیت، رحمانیت و مغفرت به دست می‏آید و با زمینه‏های گوناگون روحی انسان ارتباط پیدا می‏کنند در نتیجه به تناسب، حالات و رفتارهای خاصی را در انسان پدید می‏آورند که در این جا برخی از مهم‏ترین آنها را از نظر می‏گذرانیم: 1-شکر و سپاس.2-عبادت و بندگی.3-خوف.4-رجاء.5-خشوع.6-تضرع و استکانت

برگرفته از کتاب اخلاق اسلامی و مبانی نظری آن، شیروانی، علی

محبت

محبت یعنى دوست داشتن چیزى یا كسى. دوستى با گرایش، كوشش و جذب شدن شناخته مى‏شود. حالت محبت هر گاه در انسانى پدید آید آن كس به محبوب خود مایل مى‏شود و براى رسیدن به محبوب مى‏كوشد و به آن مجذوب مى‏شود  .
محبت در حقیقت دوست داشتن كمال و بیزارى از نقص است. هم موجودات ناقص ذى‏شعور و هم موجود كامل حقیقى دوستدار كمال و بیزار از نقص هستند. یعنى هم خداوند محب است و هم انسان‏ها. خداوند محبوب هم هست چون كمال مطلق است پس برترین محبوب و در حقیقت محبوب واقعى خداست.
با توجه به این مطالب مى‏توان محبت را به دو گونه تقسیم كرد و احكام مختص و مشترك هر یك از آنها را بیان نمود: محبت یا محبت موجود ناقص و فقیر به كمال است و یا محبت موجود كامل و غنى به كمال در هر صورت، محبوب، كمال است.
عوامل محبت
محبت رابطه‏اى است میان محب و محبوب. وقتى محب به محبوب معرفت یابد چون در او كمالى مشاهده مى‏كند به او محبت مى‏یابد. بنابراین یكى از عوامل اصلى در واقع شرط لازم پدید آمدن محبت معرفت است.
محبت انسان به كمال ریشه در معرفت او به خویشتن دارد. هر انسانى نسبت به خود علم حضورى دارد و همزمان وجود خود كه رتبه‏اى از كمال است و فقر خود را درك مى‏كند پس به خود محبت دارد؛ چرا كه خود را واجد رتبه‏اى از كمال مى‏شناسد و به كمالاتى كه در انتظار اوست محبت دارد زیرا از فقر خود آگاه و از آن بیزار است.
محبت انسان به خود، او را وامى‏دارد كه به سوى كمال حركت كند و نقص را از خود بزداید هر چیز كه محبوب انسان واقع مى‏شود از آن روست كه انسان كمالى را در آن مى‏یابد و رسیدن به آن را رفع نقص خود مى‏داند. قواى نفس انسان هر یك به تناسب خود دوستدار چیزى هستند، محبت غذا، نكاح، جاه، مال و هر محبت دیگرى براى رفع نقصانى در انسان است.
دقت در عامل معرفت عامل اصلى دیگرى را به ما نشان خواهد داد معرفت به كمال، عامل محبت است پس كمال موجود در محبوب یكى دیگر از عوامل ایجاد محبت است.
هر دو عامل یعنى معرفت به كمال محبوب و كمال موجود در محبوب هر چه رتبه بالاترى داشته باشند محبت نیز شدیدتر خواهد شد این دو عامل، هم در محبت موجود ناقص به كمال و هم در محبت موجود كامل به كمال حضور دارند یعنى هم انسان در اثر معرفت به كمال محبوب به آن محبت مى‏یابد و هم خداوند به سبب كمال بندگان به آنها محبت دارد.
عامل سومى نیز در محبت وجود دارد كه مختص محبت موجود ناقص به كمال است آن عامل، آگاهى به فقر و نیازمندى است. عامل سوم محبت انسان به كمال شناخت فقر و وابستگى اوست. انسان، فاقد برخى كمالات است و از این فقدان بیزار است پس به رفع آن مشتاق مى‏شود و محبت كمال را پیدا مى‏كند.
مراتب محبت
با توجه به این عوامل در مى‏یابیم كه هر گاه عوامل محبت قوى‏تر باشند محبت نیزشدیدتر است بنابراین مى‏توان برترین رتبه محبت را هنگامى یافت كه محبوب در بالاترین مرتبه كمال باشد. برترین محبوب خداست چرا كه كمال‏ترین حقیقت هستى اوست و برترین و شدیدترین محبت وقتى تحقق مى‏یابد كه محبوب خدا باشد.
بالاترین رتبه معرفت به برترین موجود عالم، شدیدترین محبت را پدید مى‏آورد بنابراین هر موجودى كه به خداوند معرفت بیشترى داشته باشد، محبت شدیدترى دارد. بیشترین معرفت به خداوند از آن خود خداوند است یعنى او ذات خود معرفت دارد و دیگر موجودات همه از معرفت حقیقت او عاجزند: ما عرفناك حق معرفتك.
عامل سوم محبت به انسان اختصاص دارد آگاهى انسان از فقر خود، ناشى از علم حضورى او به وجود خود است انسان به خود و محدودیت وجود خود بالاترین آگاهى را دارد در نگاه اول این آگاهى در همه انسان‏ها شدید و به یك میزان است ولى به دو دلیل این معرف نیز داراى مراتبى است اول آن كه انسان‏هاى معصیت كار و سركش چنان از نفس خویش غافل مى‏شوند كه گاه ادعاى خدایى مى‏كنند و فقر و نیازمندى خود را منكر مى‏شوند.در قرآن كریم آمده است:
و لا تكونوا كالذین نسوا اللَّه فانسیهم انفسهم اولئك هم الفاسقون؛ (66(
“و چون كسانى مى‏باشید كه خدا را فراموش كردند و او نیز آنان را دچار خود فراموشى كرد، آنان همان نافرمانند. “
در این آیه فراموشى خداوند سبب خود فراموشى معرفى شده است. خود فراموشى همراه با عفلت از صفات نفس است كسى كه خود را فراموش كند فقر و ذلت و نیازمندى خود را نیز فراموش مى‏كند بر خود تكیه مى‏كند و خود را در برابر خداوند موجودى مستقل گمان مى‏كند كه امور خویش را خود مى‏تواند تدبیر كند و با استفاده از علم و قدرت خود نیازهایش را برطرف سازد. چنین انسانى از نقص و فقر خویش غافل مى‏شود و عامل محبت به كمال در او نقصان مى‏یابد.
دلیل دوم این است كه هر كس فقر خود را در مقایسه با كمال الهى بیشتر و بهتر درك مى‏كند. كسى كه فقر خود را با غناى خداوند مقایسه كند عمق و شدت نیازمندى خود را بهتر از هر كسى درك مى‏كند زیرا به فقر خود به سبب علم حضورى به خویشتن آگاه است چون معرفت انسان‏ها به خداوند داراى مراتب است، معرفت آنها به فقر خویش نیز داراى مراتبى خواهد بود. بنابراین مى‏توان گفت چون عامل سوم محبت نیز مراتبى دارد برترین محبت و شدیدترین آن از آن انسان‏هایى است كه بیشترین معرفت را به خداوند دارند و در نتیجه بیشترین معرفت را به فقر و نیازمندى خود دارند.
محبت پیامبر گرامى اسلام (ص) و ائمه معصومین (ع) دو عامل از عوامل محبت را در بالاترین رتبه ممكن دارا است:
1 – محبوب آنان كامل‏ترین موجود هستى است.
2 – معرفت آنان به فقر خود بالاترین معرفت است.
ولى البته معرفت آن بزرگواران به محبوبشان بالاترین معرفت نیست چرا كه معرفت خداوند به خویش برترین معرفت ممكن به برترین موجود عالم است و در نتیجه محبت خداوند به خویش برترین محبت است.
محبوب‏هاى انسان
محبت انسان یا به خویشتن است یا به غیر، محبت انسان به خود محبتى شدید است چرا كه معرفت او به خود بسیار نزدیك است محبت به غیر انواعى دارد. انسان به اجسام و افراد و خداوند محبت دارد. محبت انسان به اجسام مانند محبت او به غذا، مناظر زیبا، وسایل رفاه و امثال آن است. محبت به افراد مانند محبت به والدین، فرزندان، همسر، دوستان و خویشاوندان و… است كه نوعا یابه محبت انسان به خود باز مى‏گردند، مانند محبت به فرزند؛ و یا یكى از نیازهاى او براى یافتن كمالى خاص را برورده مى‏كند انسان خواستار كمال است و هر چه در ایجاد رشد و حركت او به سوى كمال مؤثر باشد محبوب اوست والدین سبب ایجاد او بوده‏اند و همسر نیاز او به بقاء و ادامه وجود و نیز درك لذایذ خاصى را برآورده مى‏كند؛ ولى یكى از نیازهاى انسان كه مهم‏ترین نیاز اوست استكمال قوه ناطقه اوست. قوه ناطقه انسان خواستار معرفت است چون معرفت موجب كمال آن قوه است و هر چه معرفت برتر باشد كمال این قوه فراهم‏تر است پس انسان در جستجوى كمال قوه ناطقه خود به معرفت خدا مى‏رسد و چون خدا را شناخت به او عشق و محبت مى‏ورزد.
محبوب حقیقى انسان خداست زیرا هر موجود دیگرى جز او فقیر است و كمال او وابسته به خداست خدا به او وجود داده است و او از خود چیزى ندارد. انسان محب كمال حقیقى است و هیچ كمالى جز ذات مقدس خداوند حقیقى و مستقل نیست. پس هیج محبوبى جز خدا شایسته محبت نیست. هر محبوب دیگرى از آن رو مى‏تواند محبوب انسان باشد كه مخلوق خداست و جلوه‏اى از وجود و قدرت و لطف اوست.
محبوب حقیقى انسان خداست، زیرا موجودى نامتناهى و كمال مطلق است. محبوب‏هاى دیگر همه ناقصند و هر كس محبوبى جز خدا انتخاب كند محبوبى دروغین را برگزیده است و به زودى در خواهد یافت كه كه محبوب حقیقى چیزى دیگرى است. تفاوت محبت به خداوند و غیر او، مانند تفاوت تأثیر داروى شفا بخش با تاثیر داروى مسكن است داروى مسكن درد را موقتا تسكین مى‏دهد، ولى درمان نمى‏كند و بیمار پس از مدت كوتاهى دوباره دچار درد و رنج مى‏شود ولى داروى شفابخش علت درد را از بین مى‏برد. هر كس محبوبى جز خدا اختیار كند، تا مدت زمانى آرام مى‏گیرد، ولى چون نقص و فقر آن محبوب را دریافت خواستار محبوبى كامل‏تر مى‏شود و طلب و خواست او باز مى‏گردد.
محبت به غیر خدا موجب خسارت و حسرت است چرا كه هر محبوبى جز خدا زوال‏پذیر است. دنیا و اموال و اولاد، شایسته محبت بى‏واسطه نیستند. خداوند دنیا را به بارانى تشبیه مى‏كند كه موجب روییدن و شكفتن گیاهان مى‏شود، ولى سپس خزان مى‏رسد و همه آن زیبایى‏ها نابود مى‏شوند:
اعلموا انما الحیوة الدنیا لعب و لهو و زینة و تفاخر بینكم و تكاثر فى الاموال و الاولاد كمثل غیث اعجب الكفار نباته ثم یهیج فتریه مصفراً ثم یكون حطاما و فى الاخرة عذاب شدید و مغفرة من اللَّه و رضوان و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور؛ (67)
“بدانید كه زندگى دنیا، در حقیقت بازى و سرگرمى و آرایش و فخر فروشى شما به یكدیگر و فزون جویى در اموال و فرزندان است. مثل آنها چون مثل بارانى است كه كشاورزان را رستنى آن به شگفتى اندازد، سپس آن كشت خشك شود و آن را زرد بینى آن گاه خاشاك شود، و در آخرت دنیا پرستان را عذابى سخت است و مؤمنان را از جانب خدا آمرزش و خشنودى است و زندگى دنیا جز كالاى فریبنده نیست. “
محبوب‏هاى دروغین، مزاحم رسیدن به محبوب واقعى هستند و محب را فریب مى‏دهند و از محبوب واقعى غافل مى‏كنند. كسى كه محبت محبوبى دروغین را در دل دارد، هم چون كسى است كه داروى مسكن مصرف كرده و چون دردى احساس نمى‏كند از درمان خود غافل مى‏شود و زمان را براى درمان از دست مى‏دهد. تاخیر در درمان ممكن است خطرناك و هلاك كننده باشد. تاخیر در محبت ورزیدن به محبوب حقیقى نیز ممكن است باعث كدورت دل و غفلت از او شود و به انكار خدا و لطف و احسان او بیانجامد.
نشانه‏هاى محبت حقیقى
1.    محبت حقیقى پایدار است محبت‏هایى گذرا هستند كه یا محبوب به خطا برگزیده شده باشد و یا محبوب اصلا محبوب نبوده باشد هر گاه كسى گمان كند موجودى داراى كمال است و به آن محبت ورزد و سپس دریابد كه هیچ كمال اصیلى در او نبوده است محبت او زایل مى‏شود و به جستجوى موجود كامل بر مى‏آید. همچنین اگر محبت به چیزى یا كسى براى رفع نیاز خویش باشد پس از رفع نیاز، محبت به آن محبوب تمام مى‏شود؛ چرا كه نیاز محب بر آمده است و كمال مورد نظر خویش را یافته است.
محبت به خداوند پایدار است زیرا كمال حقیقى فقط از آن اوست و هیچ گاه انسان خداشناس به معرفت كمال خداوند نمى‏رسد در هر مرتبه از معرفت به خدا انسان به ضعف معرفت خویش آگاه مى‏شود و خواهان ارتقاء معرفت خود به خداوند مى‏گردد؛ چرا كه خداوند موجود بى‏پایانى است كه عقول از معرفت كنه او عاجزند و هر چه در وادى معرفة اللَّه مى‏شتابند، باز هم در راه باقى است و اشتیاق فراوان‏تر مى‏شود.
2.    محبت حقیقى محبتى است كه محب به هر چه كه به محبوب انتساب دارد علاقه‏مند باشد. انسان‏هاى عارف به همه مظاهر هستى محبت دارند به انسان‏ها، طبیعت، حیوانات، رودها و جنگل‏ها و… چرا كه همه این‏ها را جلوه خدا و مخلوق ذات اقدس او مى‏دانند.
3.    محبت واقعى محب را گوش به فرمان محبوب مى‏كند محب همیشه در آرزوى رضاى محبوب است پس همان طور كه او مى‏خواهد عمل مى‏كند و خود را آن گونه كه محبوب مى‏پسندد مى‏سازد. محب واقعى، اراده محبوب را بر اراده خود مقدم مى‏دارد و با خواست او مخالفت نمى‏كند.
4.    محب واقعى همیشه به یاد محبوب است و هیچ چیز دیگرى موجب غفلت او از یاد محبوب نمى‏شود.
5.    محب واقعى خواستار دیدار محبوب و همنشینى و هم صحبتى با اوست. محب واقعى از شنیدن سخن محبوب و سخن گفتن با او را دوست دارد و از دیدار محبوب سیر نمى‏شود.
محبت به خدا
محبت به خداوند محبت راستین است و خداوند یگانه محبوب حقیقى است. همه نشانه‏هاى محبت حقیقى در محبت به خدا هست. محبت به خداوند پایدار و زوال‏ناپذیر است، چرا كه هیچ كمالى برتر از خداوند نیست و هیچ جمالى زیباتر از او وجود ندارد، كسى كه خدا را بیابد همه چیزها در چشم او ناقص و حقیر مى‏آید:
ما ذا وجد من فقدك و ما الذى فقد من وجدك لقد خاب من رضى دونك بدلا (68)
“آن كه تو را نیافت چه یافت؟ و آن كه تو را یافت چه نیافت؟ كسى كه به غیر تو راضى و مایل گشت یقیناً محروم شد”.
محبت به خداوند با هیچ محبت دیگرى قابل قیاس نیست هر محبت دیگرى اگر در طور محبت خدا باشد و به سبب محبت به خدا باشد، محبتى راستین وگرنه دروغین است. كسى كه غیر خدا را دوست مى‏دارد و محبت او بر محبت خدا بر مى‏گزیند، مؤمن نیست. مؤمنان بیشترین محبت را به خداوند دارند.
والذین آمنو اشد حباللَّه (69) محبت خدا شرط ایمان است و كسى مؤمن است كه خدا و رسولش را بیش از هر چیز دیگرى دوست داشته باشد. از پیامبر اكرم(ص) روایت شده است:
لا یؤمن احدكم حتى یكون اللَّه و رسوله احب الیه مما سواهما؛ (70(
“هیچ یك از شما تا زمانى كه خدا و رسولش محبوب‏ترین كس در نزد او نباشد، ایمان نیاورده است.”
مؤمنان واقعى مى‏خواهند قلبشان آكنده از محبت خداوند باشد تا هیچ محبت دیگرى در آن جاى نگیرد. امام زین العابدین (ع) در دعاى ابوحمزه ثمالى این گونه دعا كرده‏اند:
اللهم انى اسئلك ان تملا قلبى حباً لك؛
“اى خدا از تو مى‏خواهم كه قلبم را از محبتت آكنده سازى. “
ویژگى دوستان حقیقى خدا این است كه جز محبت او را در دل نداشته باشند. امام حسین(ع) در دعاى عرفه این چنین مناجات مى‏فرمایند:
انت الذى ازلت الاغیار عن قلوب احبائك حتى لم یحبوا سواك؛
“تو همانى كه بیگانگان را از دل‏هاى دوستانت زدودى تا جز تو را دوست ندارند. “
دومین نشانه محبت حقیقى محبت به همه چیزهایى است كه به محبوب انتساب دارد. محبت به غیر خدا وقتى مذموم است كه محب، محبوب را مستقل بداند و كمال و جمال آن را وابسته و ناشى از خداوند نداند؛ ولى اگر كسى مخلوقات خداوند را به خاطر انتساب به خداوند بخواهد و دوست بدارد محبت او ممدوح و پسندیده است. این گونه دوستى منافاتى با دوستى خدا ندارد، بلكه عین دوستى با خداست .محبت به بندگان صالح خدا محبت خداست كسى كه بنده صالحى را به سبب ارتباط و اتصال با خدا دوست دارد، كسى را دوست دارد كه خدا دوستدار اوست، پس محبت او اصالتاً از آن خداست و ترشحى از محبت به خداوند است خداوند بندگان مؤمن و صالح را دوست دارد و بندگان ظالم و عاصى را دوست نمى‏دارد؛ پس كسى كه حب و بغض خود را متناسب با حب و بغض خداوند نماید مى‏تواند مدعى دوستى خدا باشد:
من احب اللَّه و ابغض للَّه و اعطى للَّه و منع للَّه فهو ممن كمل ایمانه؛ (71(
“كسى كه به خاطر خدا محبت و بغض ورزد و به خاطر خدا ببخشاید و باز دارد پس او كسى است كه ایمانش كامل شده است”.
در روایات آمده است كه دوستى مؤمنین به یكدیگر از بزرگ‏ترین شاخه‏هاى ایمان است و كسى كه دوستى و دشمنى او براى خدا باشد برگزیده خداوند است. (72) اهمیت محبت ورزیدن به كسانى كه خداوند آنها را دوست مى‏دارد و دشمنى با دشمنان خدا، به قدرى است كه این دوستى و دشمنى محك ایمان و نیك سیرتى انسان‏هاست. امام صادق(ع) به یكى از اصحاب خود مى‏فرمایند:
اگر مى‏خواهى بدانى كه آیا در تو نیكى و خیرى هست به قلب خود رجوع كن. اگر بندگان مطیع خدا را دوست مى‏دارى و گناهكاران را دشمن مى‏دارى، پس در تو خیرى هست و خداوند تو را دوست دارد و اگر چنین نیستى، در تو خیرى نیست و مبغوض خداوند هستى. انسان با آن كه دوست مى‏دارد همراه است. (73(
این گونه روایات نشان مى‏دهد كه محب واقعى خداوند، به غیر خداوند نیز محبت دارد چرا كه آن غیر به خدا منسوب است و اگر كسى به محبوب‏هاى خداوند یعنى انبیاء و اولیاء و صالحان دوستى نورزد، محبت او به خداوند واقعى نیست و نیز اگر دشمنان خدا را كه رشته اتصال و ارتباط با خداوند او گسیخته‏اند دشمن ندارد، به خداوند محبت واقعى ندارد و ایمان او حقیقى نیست:
لا تجد قوما یؤمنون باللَّه و الیوم الاخر یوادون من حاداللَّه و رسوله و لو كانوا آباءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئك كتب فى قلوبهم الایمان و ایدهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتها الانهار خالدین فیها رضى اللَّه عنهم و رضوا عنه اولئك حزب اللَّه الا ان حزب اللَّه هم المفلحون؛ (74)
قومى را نیابى كه به خدا و روز بازپسین ایمان داشته باشند و كسانى را كه با خدا و رسولش مخالفت كرده‏اند هر چند پدرانشان یا پسرانشان با برادرانشان یا عشیره آنان باشد دوست بدارند. در دل اینهاست كه خدا ایمان را نوشته و آنها را با وحى از جانب خود تأیید كرده است و آنان را به بهشت‏هایى كه از زیر درختان آن جوى‏هاى روان است در مى‏آورد همیشه در آن جا ماندگار خدا از ایشان خشنود و آنها از او خشنودند، اینانند حزب اللَّه آرى، حزب خداست كه رستگارانند.
محب واقعى خدا، خود را آن گونه كه خدا مى‏پسندد مى‏سازد. عمل خود را مطابق خواست او مى‏نماید و ظاهر خویش را خداپسند مى‏آراید. محب واقعى خدا مى‏كوشد محبوب خدا باشد. هر محبى آرزو دارد كه محبوبش به او محبت داشته باشد. راه این محبت دو سویه را محبوب حقیقى بر زبان حبیبش جارى نموده و به ما آموخته است:
قل ان كنتم تحبون اللَّه فاتبعونى یحببكم اللَّه. (75)
تبعیت از پیامبر نشان راستگویى در اظهار محبت است و چون كسى در محبت خویش به خداوند صادق باشد، خداوند نیز او را دوست مى‏دارد. تبعیت از پیامبر یعنى عمل به كارهایى كه خدا دوست دارد و ترك آن چه خداوند نمى‏پسندد، براى ساختن خویش به چهره و گونه‏اى خدا پسند باید از خود خدا و رسول او پرسید كه چگونه باشیم. در قرآن كریم پاكیزگان، توبه كنندگان، محسنین، متقین، صابران، مقسطین، و كسانى كه بر خدا توكل مى‏كنند و در راه او مى‏رزمند، محبوب خدا معرفى شده‏اند و تجاوزكاران، ظالمان، مفسدان، كافران، گنه‏كاران، مستكبران، خیانت پیشگان، مسرفان و كسانى كه نعمت‏هاى خداوند و كفران مى‏كنند محبوب خدا نیستند. پس اگر كسى خواهان محب واقعى شدن است و مى‏خواهد محبوب خدا باشد باید از این راهمایى‏ها بهره گیرد و با پیروى از دستورات پیامبر اكرم(ص) دل خویش را از محبت غیر پاك سازد و سر به فرمان پروردگار نهد.
كسى كه دوستدار واقعى خداست از مناجات با او لذت مى‏برد و از این كه خدا با او سخن بگوید شادمان مى‏شود. درباره سخن گفتن بنده با خدا در مبحث عبادت مطالبى خواهد آمد، ولى درباره سخن گفتن خدا با انسان اشاره‏اى به فضیلت و آثار تلاوت قرآن خواهیم داشت.
قرآن سخن خدا با بنده و عهد او با بندگان است. از امام صادق(ع) روایت شده است:
القرآن عهداللَّه الى خلقه، فقد ینبغى للمرء المسلم ان ینظر فى عهده و ان یقرأ منه فى كل یوم خمسین آیة؛
قرآن عهد خداوند با بندگان است پس بر هر مسلمانى شایسته است كه در عهد خداوند نظر كند و در هر روز پنجاه آیه قرائت نماید. (76)
در پایان این مبحث مناسب است یادآور شویم كه محبت خدا به انسان با محبت انسان به خدا فرق مى‏كند. خداوند كمال مطلق است و انسان نیاز مطلق. انسان خواستار كمال است پس به كمال مطلق عشق مى‏ورزد و خواهان اوست. ولى در برابر كمال خداوند هیچ كمال دیگرى وجود ندارد. پس مقصود از محبت خدا به بندگان استكمال بنده است، یعنى چون بنده به اختیار خود طریق كمال را مى‏گزیند، خداوند او را دوست مى‏دارد و در این كمال جویى او را یارى مى‏دهد و چون بنده راه هلاكت و سقوط را در پیش گیرد غضب الهى شامل حال او مى‏شود. دوستان خدا اگر قلب خود را از محبت غیر او خالى كنند و هر چه را او مى‏پسندد و فرمان مى‏دهد عمل نمایند و همواره در یاد او باشند، خداوند نیز آنان را دوست مى‏دارد و كمال مطلوب آنان را به آنها اعطا مى‏كند.

پى‏نوشتها
66 – حشر، 15.
67 – حدید، 20.
68 – دعاى عرفه امام حسین.
69 – بقره، 165.
70 – جامع السعادات، ج 3، ص 151.
71 – بحارالانوار، ج 66، ص 33.
72 – بحارالانوار، ج 66، ص 240.
73 – اصول كافى، ج 2، ص 126.
74 – مجادله، 22.
75 – آل عمران، 31.
76 – شرح چهل حدیث، ص 497.


جستجو