حقّ، از اوصاف فعلي خداوند است و اميرالمؤمنين (ع) مظهر اتمّ اين وصف الاهي است؛ چنان كه عالمان شيعه و سنّي، روايات فراواني را در اينباره از رسول اكرم(ص) نقل كردهاند؛ از جمله
1 ـ سلمان، اباذر و مقداد نقل ميكنند از رسول اكرم شنيدم كه مي فرمود «انّ علياً مع الحقّ و الحقّ معه، يدرو كيفما دار به» (بحار 38/30)؛ يعني علي (ع) با حق است و حق نيز با علي(ع)؛ امّا اينكه در محور كمال وجودي علي (ع) دور ميزند يا علي (ع) در مدار حق ميگردد؟ پرسشي است كه پاسخ آن، در حديث ديگر، بيان شده است؛ زيرا رسول اكرم(ص) ميفرمايد «اللهم أدر الحق معه حيث دار» (بحار، 38/35)؛ خداوندا! حق را علي مدار قرار ده و او را محور دَوَران حق كن تا ديگران حق را در مسير و مأواي علي (ع) جست و جو كنند؛ نه آنكه علي (ع) را مدار حق قرار دهي تا علي محتاج تشخيص حق باشد و پس از آگاهي به آن، در مدار آن حركت نمايد.
از بيان نوراني حضرت علي(ع) نيز به خوبي استظهار ميشود كه انسانهاي كامل، زمامداران حق و سخن گويان صدقند. پس، زمام حق به دست علي(ع) است؛ نه آنكه زمام علي (ع) به دست حق باشد؛ زيرا نخستين حق فعلي خداي سبحان، وجود انسان كامل است و حقوق ديگر، متأخر از اويند؛ به بيان ديگر، حقوق ياد شده، جزء شؤون نازل همان صادر اول و برين است.
گفتني است به اين مضمون، روايات فراوان ديگري نيز وارد شده است.
2 ـ امّ سلمه از پيامبر اكرم(ص) نقل ميكند كه بارها آن حضرت ميفرمود «علي مع الحقّ و الحقّ مع عليّ ولن يفترقا حتي يردا علي الحوض يوم القيامة» (بحار،38/29)؛ يعني باهم بودن علي و حق، هرگز جدايي ندارد و در هر حركت و سكون، آن حضرت(ع) مظهر حق است و هر كس طالب حق است، بايد تسليم اين انسان كامل باشد.
3 ـ رسول خدا(ص) به علي بن ابي طالب(ع) فرمود «انّ الحق معك و الحق علي لسانك و في قلبك و بين عينيك والايمان مخالط لحمك و دمك كما خالط لحمي و دمي» (الغدير، 3/179)؛ يعني حق با علي(ع) است و حق بر زبان، قلب و بين دو چشم آن حضرت است. ايمان با خون و گوشت علي (ع) عجين شده است؛ همانطور كه با خون و گوشت من عجين است.
بنابراين، چون حضرتش مظهر حق است، ميزان و معيار تشخيص حق از باطل خواهد بود و هر كس با آن حضرت(ع) باشد، با حق است و هر كس در مقابل او قرار گيرد، در گروه باطل خواهد بود.
از اينرو، رسول اكرم(ص) آن حضرت را ميزان تشخيص حق و باطل، به هنگام فتنه معرفي كرده است «سيكون من بعدي فتنة فإذا كان ذلك فألزموا عليّ بن أبي طالب (ع)، فإنّه الفاروق بين الحقّ و الباطل» (بحار، 38/32)؛ [پس از من، فتنههايي در جامعه رخ خواهد داد. در چنين موقعيتي همراه علي(ع) باشيد و از او جدا نشويد؛ زيرا او فاروق ميان حق و باطل است.]
همراهي با علي(ع) سبب حقانيت شخص ميشود؛ چنانكه پيامبر اكرم(ص) به عمّار ياسر كه ملتزم علي(ع) بود، فرمود «تقتلك الفئة الباغية و أنت مع الحقّ و الحقّ معك يا عمّار إذا رأيت عليّاً سلك وادياً و سلك النّاس وادياً غيره فاسْلك مع عليّ و دع النّاس إنّه لن يدليك في ردي و لن يخرجك من الهدي» (بحار، 38/32)؛ [يعني تو را گروه ستمگر خواهند كشت و تو با حق هستي و حق نيز با تو است. اي عمّار! هنگامي كه ديدي حضرت علي(ع) راهي را ميپيمايد و ديگران در جهت مخالف او حركت ميكنند، تو با علي(ع) باش؛ زيرا او تو را در ضلالت قرار نميدهد و از هدايت خارج نميكند.]
از ذيل اين روايت روشن ميشود كه حقانيت عمار(ره) به دليل همراهي او با جضرت علي(ع) است؛ نه اين كه عمار در قبال اميرالمؤمنين(ع) معيار مستقلي در حق باشد. در مظلوميت مظهر حق، مولي علي(ع) همين بس كه در جنگ صفّين، حقانيت حضرتش را خواستند با كشته شدن عمار به دست سپاهان معاويه ثابت كنند.
وقتي عمار ياسر در ميدان جنگ صفّين كشته شد، غوغاي عجيبي در سپاه شاميان افتاد و آنها كه با تبليغات سوء معاويه و عمروعاص، در حقانيت اميرالمؤمنين (ع) شك كرده بودند، به اشتباه خود پي بردند و عدهاي دست از جنگ كشيدند. به همين دليل، عمروعاص در ابتدا وجود عمار را در سپاه حضرت علي(ع) منكر شد و سپس كشته شدن او را رد كرد و در پي اثبات شهادت آن بزرگوار، در صحنه جنگ، به توجيه و تأويل باطل روي آورد و گفت عمار را علي(ع) و يارانش كشتند كه او را به همراه خود به صحنه كارزار آوردند.
آري، آنگاه كه حقانيت «مظهر حق» مورد ترديد قرار گيرد، حقانيت شاگردان مكتب آن حضرت، آسانتر مخدوش يا دست خوش تأويل و تفسير ناحق ميشود.