الف: دنيا دوستى
از موانع بسيار مهمّ بصيرت و روشن بينى، دنيا پرستى و غرق شدن در آن است.
امير المؤمنين عليه السلام مى فرمايند: «لحبّ الدنيا صمّت الأسماع عن سماع الحكمة وعميت القلوب عن نور البصيرة»(2). به دوستى دنيا گوشها از شنيدن دانش و حكمت كر شوند و ديدهها از ديدار نور بينش كور گردند.
به همين دليل امام صادق عليه السلام مى فرمايند: «حبّ الدنيا يعمي ويصمّ»(3). دوستى دنيا انسان را كور و كر مى كند. هنگامى كه بهره مندى از نعمات دنيوى هدف نهايى گردد، آدمى براى دستيابى به آن دست به هر كار ناشايستى مىزند و به پند و نصيحت اطرافيانش گوش فرا نمىدهد. امير المؤمنين عليه السلام براى فرزند گراميش امام مجتبى عليه السلام سرانجام دنيادوستان را اينگونه بيان مى فرمايند: «وإيّاك أن تغتّر بما ترى من إخلاد أهل الدنيا إليها وتكالبهم عليها…سلكت بهم الدنيا طريق العمى وأخذت بأبصارهم عن منار الهدى(4)فتاهوا في حيرتها وغرقوا في نعمتها، واتخذوها ربّا، فلعبت بهمولعبوا بها، ونسواما وراءَها»(5). فرزندم! مبادا كه فريفته شوى، هنگامى كه مىنگرى دنيا داران به دنيا دلبستهاند و بر سر آن با يكديگر مىستيزند… دنيا آنان را در راه تاريك و كور به حركت در آورد و چشمانشان را از چراغ هدايت بپوشاند. سپس در حيرتكده گم گشتند و در نعمت آن غرق شدند، دنيا را براى خود خدا اتخاذ كردند،سپس دنيا آنان را به بازى گرفت و آنان هم آن را به بازى گرفتند و زندگى پس از دنيا را، فراموش كردند.
اميرالمؤمنين عليه السلام در اين فراز به نكاتى چند اشاره مى فرمايند:
1 – هشدار نسبت به فريب خوردن از دنيا و دنياداران و كسانى كه براى دنيا جاودانگى قائلند.
2 – اگر در دام دنيا گرفتار گرديم، دنيا ما را از مسير روشنايى به راه گمراهى و نابينايى هدايت مىكند.
3 – كسى كه در مسير دنيا گام مىگذارد نور بلند و رفيع هدايت را نمىبيند.
4 – كسى كه نور هدايت را نبيند، در دنيا سر گشته و سرگردان خواهدشد؛ آنگاه در نعمات آن غرق مىگردد، و دنيا را خدا و ربّ خود مىداند،چنين كسى دنيا هادى و مربّى او مىشود.
5 – اهل دنيا با دنيا و دنيا نيز با آنان بازى مىكند.
براى اينكه قسمت پايانى فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام را بهتر در يابيم به آيهاى از قرآن كريم توجّه فرماييد:
«اعْلَمُوا أَنَّمَا الْحَيَاةُ الدُّنْيَا لَعِبٌ وَلَهْوٌ وَزِينَةٌ وَتَفَاخُرٌ بَيْنَكُمْ وَتَكَاثُرٌ فِي الْأَمْوَالِوَالْأَوْلاَدِ»(6).
بدانيد زندگى دنيا تنها بازى و سرگرمى و تجمل پرستى و فخر فروشى در ميان شما و افزون طلبى در اموال و فرزندان است.
با توجّه به اين آيه زندگى دنيوى را به چند مرحله تقسيم كردهاند:
1 – مرحله لعب: لعب نخستين مرحله مىباشد، لعب يعنى بازىكردن. بازى كردن ويژگى دوران كودكى است.
فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام در كنار اين تقسيم بندى در آيه بدين معنا است كه، كسانى كه اسير دنيا مىشوند از دوران كودكى بيرون نمىآيند و هميشه كودك مىمانند.
2 – مرحله لهو: لهو به معنى سرگرمى، مخصوص دوران نوجوانى مىباشد.
3 – مرحله زينت: زينت به معنى زيبايى، مخصوص دوران جوانى است، جوانان در اين دوران به دنبال تجمّل و زيبايى مىروند.
4 – مرحله تفاخر: دورهٔ ميانسالى به بالاتر، دورهٔ فخر فروشى مىباشد، و آدمى به دستاوردهايش و آنچه در طول دوران حيات اندوخته است افتخار مىكند.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«من آثر الدنيا على الآخرة حشره اللَّه يوم القيامة أعمى»(7).
هر كه دنيا را بر آخرت ترجيح دهد، خدا او را نابينا محشور مىكند.
اميرالمؤمنين على عليه السلام مىفرمايند:
«من غلبت الدنيا عليه عمى بين يديه»(8).
هر كه دنيا بر او چيره شود، نابينا گردد.
اگر دنيا بر فرد غلبه كند، انسان رو بروى خود را نمىبيند. زيرا دنيا پرستى غفلت آور و غفلت نقطهٔ مقابل بصيرت است.
خداوند مىفرمايد:
«إَنَّ الَّذِينَ لاَ يَرْجُونَ لِقَاءنَا وَرَضُواْ بِالْحَياةِ الدُّنْيَا وَاطْمَأَنُّواْ بِهَا وَالَّذِينَ هُمْ عَنْآيَاتِنَا غَافِلُونَ»(9).
آنانى كه ايمان به ملاقات ما و روز رستاخيز ندارند و به زندگى دنيا خشنود شدند و بر آن تكيه كردند و آنها كه از آيات ما غافلند.
انسانهايى كه به دنيا دل بستهاند به دليل غفلت نمىتوانند حقايق خلقت را ببينند، و ارزش واقعى خود را نمىدانند.
«ليس المتجر أن ترى الدنيا ثمناً لنفسك»(10).
تجارت (منفعت) آن نيست كه دنيا را بهاى خود بدانى.
همهٔ دنيا نيز، بهاى انسان نيست، و انسان قيمتى بالاتر از آن دارد. اگر بخواهند دنيا را به انسانى بدهند و هويّت او را بستانند، اين تجارت، زيان آور خواهد بود.
در اين رابطه روايات جالبى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است،
«عين المحب عمية عن معايب المحبوب واذنه صماء عن قبح مساويه»(11).
ديدهٔ دوستدار نسبت به عيبهاى محبوب كور است و گوشش از شنيدن زشتىها و بدىهاى او كر مىباشد. عاشق، زشتىهاى معشوق را نمىبيند ،حال معشوق هر شكل و هيئتى داشته باشد.
در ادبيات فارسى در داستان ليلى و مجنون آمده است كه، به مجنون مىگفتند كه ليلى زيبا نيست، امّا او مىگفت من فقط زيبايى مىبينم.
اگر بر ديده مجنون نشينى
به غير از خوبى ليلى نبينى
و در يك كلمه،
«حبّك للشيء يعمى ويصم»(12).
دوستى هر چيز، تو را كور و كر مىكند.
ب: گناه
با تدبّر در سخنان اهل بيت عليهم السلام در مىيابيم كه گناه از عوامل بسيار مهم در عدم بصيرت مىباشد.
به اين روايت توجّه فرماييد، البته قسمت پايانى آن مربوط به اين قسمت بحث مىگردد،
«عن أبي عبداللَّه عن أبيه عليهما السلام قال: قال لي أبي علي ابن الحسين صلوات اللَّه عليهما: يا بني انظر خمسة فلا تصاحبهم ولا تحادثهم ولاترافقهم في طريق، فقلت: يا أبتِ من هم عرّفنيهم؟ قال: إيّاكومصاحبة الكذّاب فإنّه بمنزلة السراب يقرّب لك البعيد ويبعّد لك القريب وإيّاك ومصاحبة الفاسق فإنّه بايعك بأكلة أو أقلّ من ذلكوإيّاك ومصاحبة البخيل فإنّه يخذلك في ماله أحوج ما تكون إليهوإيّاك ومصاحبة الأحمق فإنّه يريد أن ينفعك فيضرّك وإيّاك ومصاحبة القاطع لرحمه فإنّي وجدته ملعوناً في كتاب اللَّه عزّوجلّ في ثلاثة مواضع، قال اللَّه عزّوجل «فَهَلْ عَسَيْتُمْ إِن تَوَلَّيْتُمْ أَن تُفْسِدُوا فِي الْأَرْضِوَتُقَطِّعُوا أَرْحَامَكُمْ * أُوْلَئِكَ الَّذِينَ لَعَنَهُمُ اللَّهُ فَأَصَمَّهُمْ وَأَعْمَى أَبْصَارَهُمْ»(13)وقال عزّوجل «وَالَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَآ أَمَرَاللّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُوْلَئِكَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَلَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»(14)وقال في البقرة «الَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِن بَعْدِ مِيثَاقِهِ وَيَقْطَعُونَ مَا أَمَرَاللَّهُ بِهِ أَن يُوصَلَ وَيُفْسِدُونَ فِي الأَرْضِ أُولَئِكَ هُمُ الْخَاسِرُونَ»(16)(15).
امام سجاد عليه السلام به فرزند گراميشان مىفرمايند: با پنج گروه رفاقت و گفتگو نكن و با آنان همراه مشو. گفتم: اى پدر! اين پنج گروه، چه كسانى هستند؟فرمودند: 1 – درغگو، زيرا وى همچون سراب مىباشد دور را براى تو نزديك و نزديك را نزد تو دور جلوه مىدهد. 2 – فاسق، تو را به پشيزى مىفروشد و براى رفاقت ارزشى قائل نيست. 3 – بخيل، هنگامى كه به پول نياز دارى تو را خوار و ذليل مىكند. 4 – احمق، انسان احمق و كوتاه فكر مىخواهد به تو خدمت و سود رساند، اما زيان مىرساند. 5 – قاطع رحم، كسى كه مرتكب گناه قطع رحم شده و با بستگانش قطع رابطه كرده است، زيرا سه بار دركتاب خداوند لعنت شده.
الف: خداوند در سورهٔ محمّد صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايد: اگر از اين دستورها رويگردان شويد، جز اين انتظار مىرود كه در زمين فساد و قطع پيوند خويشاوندى كنيد. آنها كسانى هستند كه خداوند از رحمت خويش دورشان ساخته، گوشهايشان را كر و چشمهايشان را كور كرده است.
ب: در سورهٔ رعد مىفرمايد: آنها كه عهد الهى را پس از محكم كردن مىشكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور به برقرارى آن داده قطع مىكنند و در روى زمين فساد مىنمايند، لعنت براى آنها است و بدى و مجازات سراى آخرت.
ج: و در سورهٔ بقره مىفرمايد: (فاسقان) كسانى هستند كه پيمان خدا را،پس از محكم ساختن آن مىشكنند و پيوندهايى را كه خدا دستور داده برقرار سازند قطع نموده و در روى زمين فساد مىكنند، اينها زيان كارانند.
با توجّه به آيات روشن مىشود كه نه تنها قطع رحم بلكه هر گناهى كه لعنت خداوند را در پى داشته باشد موجب سلب بصيرت مىگردد.
ج: انكار حقيقت
يكى ديگر از موانع بصيرت، انكار حق عليرغم پى بردن به آن است.روايت جالبى در اين زمينه نقل شده است:
«عن أبي سهل بن مالك عن أبيه قال: إنّي لواقف مع المغيرة بنشعبة عند نهوض عليّ ابن أبي طالب عليه السلام من المدينة إلى البصرة اذ أقبل عمّار ابن ياسر رضى الله عنه فقال له: هل لك في اللَّه عزّوجل يا مغيرة فقال: وأين هو يا عمّار؟ قال تدخل في هذه الدعوة فتلحق بمن سبقك وتسوّد من خلفك فقال له يا مغيرة: أو خير من ذلك يا أبا اليقظان!! قال عمّار وما هو؟ قال: ندخل بيوتنا ونغلق علينا أبوابنا حتى يضىء لنا الأمر فنخرج ونحن مبصرون ولا نكون كقاطع السلسلة فرّ من الضحل فوقع في الغمر. فقال له عمّار: هيهات هيهات أجهل بعد علم وعمى بعد استبصار؟ولكن اسمع لقولي فواللَّه لن تراني إلّا في الرّعيل الأوّل قال فطلع عليهما أميرالمؤمنين عليه السلام فقال: يا أبا يقظان ما يقول لك الأعور فإنّهواللَّه دائماً يلبس الحق بالباطل ويموّه فيه ولن يتعلّق من الدّين إلّا بما يوافق الدنيا ويحك يا مغيرة إنّها دعوة تسوق من يدخل فيها إلىالجنّة»(17).
راوى مىگويد، هنگامى كه امير المؤمنين عليه السلام براى جنگ جمل راهى بصره بود، من و مغيره بن شعبه ايستاده بوديم، كه عمّار ابن ياسر به طرف ما آمد.عمّار به مغيره گفت: آيا دوست دارى براى خدا كارى انجام دهى؟ مغيره گفت: آن چه كارى است؟ عمّار پاسخ داد؛ بيا همراه ما به جنگ طلحه و زبير برويم، اگر چنين كنى به سابقين (اصحاب رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم) ملحق خواهى شد و نسبت به آيندگان بزرگى و سيادت خواهى داشت. مغيره پاسخ داد: اى ابا يقظان (كنيهٔ عمّار ياسر) مىخواهى كارى بهتر از اين به تو بگويم. عمّارگفت: آن چيست؟ مغيره
گفت: به خانههايمان برويم و درها را بر روى خود ببنديم تا حقيقت امر روشن گردد و همانند تشنهاى نباشيم كه به زنجير بسته شده و هنگامى كه رهايى مىيابد در آب غرق مىگردد. عمّار گفت:نادانى پس از علم! كورى پس از بصيرت و بينايى! اى مغيره بدان كه مرا جز در صف اوّل حاميان اميرالمؤمنين عليه السلام نخواهى ديد.
راوى مىگويد: در اين هنگام اميرالمؤمنين عليه السلام رسيد، و فرمودند: اى ابايقظان اين كور (ظاهراً امير المؤمنين عليه السلام به باطن مغيره نظر دارد و او را كور خطاب مىكند) چه مىگويد؟ بخدا قسم مغيره حق و باطل را هميشه خلط مىكند و آن مقدار از دين را مىپذيرد كه با دنياى او منافات نداشته باشد.
مغيره موضوعيّت ندارد هر كس حق و باطل را خلط نمايد و نتواند با برهان و قرآن اين دو را از هم تمييز دهد، فاقد بصيرت است.
نكته پايانى روايت ميزان خوبى است كه خودمان را با آن بسنجيم. اگر در موردى منافع دنيوى با دين در تضادّ قرار بگيرد، كدام را انتخاب مىكنيم؟آيا همانند مغيره عمل مىنماييم؟ اگر روزى يك مقام دنيوى به ما پيشنهاد شود كه با دين ما منافات داشته باشد كدام را ترجيح مىدهيم؟ انسان بصير،دنيا و مقام دنيوى را رها مىكند و از آن مىگذرد، اما اگر كسى فاقد بصيرت باشد، دين را مىفروشد و با صدها توجيه و استدلال دنيا را انتخاب مىكند.
نقل مىكنند شيخ انصارىرحمه الله به شاگردان خود مىفرمود: هنگامى كه از نجف به وطن خود بازگشتيد، قصد قربت داشته باشيد و يا نداشته باشيد به تدريس اقدام نمائيد زيرا تدريس در هر حال براى شما سود دارد. اما فقط درصورتى امام جماعت شويد كه قصد قربت داشته باشيد و هرگز قاضى نشويد،حتى با قصد قربت.
سِرّ اين توصيه چه بود؟ هنگامى كه شيخ انصارىرحمه الله در دزفول بود به قضاوت مىپرداخت روزى خان آن منطقه خدمت ايشان آمد و گفت فردا براى اقامهٔ دعوى خدمت شما خواهم آمد لذا از شما تقاضا دارم به نفع من حكم صادر كنيد. مىگويند شيخ در آن مجلس سخنى نفرمود ولى شبانه از دزفول به نجف رهسپار شد. وقتى كه از وى پرسيدند، چرا دزفول را ترك كردى؟ در پاسخ فرمود: شهرى كه در آن به قاضى رشوه مىدهند جاى زندگى كردن نيست. اين يك امتحان براى شيخ انصارى رحمه الله بود، كه از آن سرافراز بيرون آمد، و دين خود را حفظ كرد.
گاهى صاحبان قدرت و مكنت از روحانيّون مىخواهند، مسألهاى را بگونهاى بيان نمايند كه منافع نامشروعشان تأمين گردد و در مقابل به آن روحانى قولهايى
مىدهند. آيا انسان متديّن در اين دام گرفتار مىشود؟ اگردر چنين جايى قدم بلرزد، مطمئنّاً در صراط نيز خواهد لغزيد. صراطى كه خداوند مىفرمايد:
«وَإِن مِّنكُمْ إِلاَّ وَارِدُهَا كَانَ عَلَى رَبِّكَ حَتْماً مَّقْضِيّاً»(18).
و همهٔ شما بدون استثناء وارد جهنّم مىشويد، اين امرى است حتمى و قطعى بر پروردگارت.
نتيجهٔ لغزش، سقوط در جهنّم است و آنانى كه عبور مىنمايند ثابت قدمانى هستند كه در لغزشگاههاى دنيا خود را حفظ نمودهاند.
د: هوى پرستى
يكى ديگر از موجبات كور باطنى و عدم بصيرت، پيروى از هوى و هوس است. از ميان آيات متعدّدى كه در قرآن آمده به دو آيه اشارهمىكنيم،
«وَلَوْ جَعَلْنَاهُ قُرْآناً أَعْجَمِيّاً لَّقَالُوا لَوْلاَ فُصِّلَتْ آيَاتُهُ أَأَعْجَمِيٌّ وَعَرَبِيٌّ قُلْ هُوَلِلَّذِينَ آمَنُوا هُدًى وَشِفَاء وَالَّذِينَ لاَ يُؤْمِنُونَ فِي آذَانِهِمْ وَقْرٌ وَهُوَ عَلَيْهِمْ عَمًى أُوْلَئِكَ يُنَادَوْنَ مِن مَّكَانٍ بَعِيدٍ»(19).
هرگاه آن را قرآنى عجمى قرار مىداديم حتماً مىگفتند: (چرا آياتش روشن نيست)؟! قرآن عجمى از پيامبرى عربى؟ بگو: اين كتاب براى كسانى كه ايمان آوردهاند، هدايت و درمان است، ولى كسانى كه ايمان نمىآورند در گوشهايشان سنگينى است و گويى نابينا هستند و آن را نمىبينند، آنها همچون كسانى هستند كه گويى از راه دور صدا زده مىشوند.
اين آيه به روشنى بيان مىكند كه قرآن براى مؤمنان هدايت و شفا به ارمغان مىآورد. اگر كسى به قرآن عمل نكند و از هواهاى نفسانى خود پيروى نمايد، سرانجام وى گمراهى و سرگردانى خواهد بود.
آيه ديگرى كه مىتوان به آن استناد نمود:
«وَأَمَّا ثَمُودُ فَهَدَيْنَاهُمْ فَاسْتَحَبُّوا الْعَمَى عَلَى الْهُدَى فَأَخَذَتْهُمْ صَاعِقَةُ الْعَذَابِالْهُونِ بِمَا كَانُوا يَكْسِبُونَ»(20).
و امّا ثمود را هدايت كرديم، ولى آنها نابينايى را بر هدايت ترجيح دادند و به همين جهت صاعقه – آن عذاب خوار كننده – بخاطر اعمالى كه انجام مىدادند، آنها را فرو گرفت.
اميرالمؤمنين عليه السلام در رابطه با هواهاى نفسانى كلمات زيبايى دارند كه به برخى از آن اشاره مىكنيم،
«من ركب الهوى أدرك العمى»(21).
هر كه مركب آرزوها را سوار گردد، كورى را دريابد.
«من اتبع هواه أزلّه وأظلّه»(22).
هر كس هوس را پيروى كند، او را بلغزاند و گمراه سازد.
«انّك ان أطعتَ هواك أصمّك وأعماك وأفسد مُنقلبك وأرداك»(23).
به راستى اگر فرمانبردار هواى نفس خود باشى، تو را كر و كور و راه بازگشت را تباه و تو را هلاك مىكند.
هـ : پيروى از گمراهان
از ديگر موانع بصيرت پيروى و هدايت خواستن از گمراهان است.پيروى از فردى كه در گمراهى به سر مىبرد و حق را از باطل تشخيص نمىدهد به حكم عقل نادرست است. كسى كه خود گرفتار است و در سياهى جهل، دست و پا مىزند چگونه مىتواند راه درست را به ما نشان دهد؟اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«من استهدى الغاوي عمي عن نهج الهدى»(24).
هر كه از گمراه، هدايت جويد، از راه هدايت كور ماند.
و: آرزوهاى بلند
با توجّه به كلمات اهل بيت عليهم السلام در خواهيم يافت كه طول امل و يا بهعبارت ديگر آرزوهاى بلند از موانع بصيرت بشمار مىرود. انسان گرفتار آرزوهاى بلند، مرگ و آخرت را فراموش مىكند و چنان برنامه ريزى مىكند كه گويى جاودانه خواهد زيست.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«الأمانيّ تعمى عيون البصائر»(25).
آرزوهاى دست نيافتنى، چشمها را كور مىكند.
ز: عدم امر به معروف و نهى از منكر
از ديگر موجبات عمى كه در كلمات اهل بيت عليهم السلام به آن اشاره شده،بى اعتنايى به واجبات مخصوصاً امر به معروف و نهى از منكر است.
امير المؤمنين عليه السلام در اين رابطه مىفرمايند:
«إنّه لم يهلك من كان قبلكم من الاُمم إلّا بحيث ما أتوا من المعاصي ولم ينههم الربّانيّون والأحبار، فلمّا تمادوا في المعاصي، ولم ينههم الربّانيّون والأحبار عمّهم اللَّه بعقوبة، فأمروا بالمعروف وانهوا عن المنكر قبل أن ينزل بكم مثل الذينزل بهم»(26).
اُمتهايى كه در گذشته هلاك و نابود شدند، كسانى بودند كه گناه مىكردند امّا علمايشان آنان را از انجام گناه نهى نمىكردند و خداوند بخاطر ترك نهى از منكر همگى آنان را به عذاب، گرفتار نمود. پس قبل از آنكه به عذابى همانند آنان گرفتار شويد، امر به معروف ونهى از منكر نماييد.
علماى آنان، ناهى از منكر نبودند، زيرا منافع دنيوى را مدّ نظرداشتند.
ح: علم بى عمل
از ديگر موجبات عمى كه بيشتر به اهل علم و روحانيّون مربوط مىشود، اين است كه انسان علمى را بياموزد و به آن عمل نكند.
روايت بسيار مهمّى از اميرالمؤمنين عليه السلام نقل شده است:
«طلبة هذا العلم على ثلاثة أصناف ألا فاعرفوهم بصفاتهم وأعيانهم:صنف منهم يتعلّمون للمراء والجهل، وصنف منهم يتعلّمون للاستطالة والختل وصنف منهم يتعلّمون للفقه والعقل، فأمّا صاحبالمراء والجهل تراه مؤذياً ممارياً للرجال في أندية المقال، قدتسربل بالتخشّع، وتخلّى من الورع، فدقّ اللَّه من هذا حيزومه،وقطع منه خيشومه، وأمّا صاحب الاستطالة والختل فإنّه يستطيلعلى أشباهه من أشكاله، ويتواضع للاغنياء من دونهم، فهو لحلوائهم هاضم، ولدينه حاطم فأعمى اللَّه من هذا بصره وقطع من آثار العلماء أثره، وأمّا صاحب الفقه والعقل تراه ذا كأبة وحزن قد قام الليل في حندسه وقد انحني في برنسه، يعمل ويخشى، خائفاًوجلاً من كلّ أحد إلّا من كلّ ثقة من إخوانه فشدّ اللَّه من هذا أركانه،وأعطاه يوم القيامة أمانه»(27).
طلّاب علم سه گروه هستند، آنان را با صفاتشان بشناسيد: 1 – عدّهاى كه براى جدل و ترك حلم علم مىآموزند. 2 – گروهى كه براى فريب و نيرنگ به دنبال علم مىروند. 3 – دستهاى كه براى فهم و تعقّل علم فرا مىگيرند.
اما گروه نخست: كسى كه براى مجادله و درگير شدن علم آموخته است،فردى است مردم آزار، در مجالس علمى وارد مىشود و وانمود مىكند كه بسيار فروتن و متواضع مىباشد، امّا در دل او هيچ اثرى از ورع و ترس از خدا وجود ندارد. خداوند به اين فرد هيچ بهرهاى از علم عطا نمىكند، و به هدفش كه ريختن آبروى ديگران است نمىرسد و خداوند آبرويش را درگفتگوهاى علمى مىبرد و رشتهٔ حيات وى را قطع مىكند (در طول زندگىافرادى را ديدهايم كه به خاطر حرمت شكنى بزرگان در مباحث علمى عمرشان كوتاه شده است).
گروه دوم: كسى كه براى خدعه و نيرنگ (براى رسيدن به منافع دنيوى)علم آموخته است اين فرد به اهل علم بى اعتنايى مىكند و نسبت به آنان متكبّر است، امّا در برابر ثروتمندان بسيار فروتن مىباشد و بر سر سفره آنان مىنشيند، و ريشهٔ دين خود را مىسوزاند، خداوند چشم بصيرت اين فرد را كور مىكند، و اثر و نشانى از او در ميان اهل علم نمىگذارد.
گروه سوم: كسى كه براى فهم و تعقّل علم آموخته است، هميشه او را مهموم و محزون مىبينى، در تاريكى شب بر مىخيزد، لباس عباد را بر تن مىكندو برنس(28) بر سر مىگذارد و به عبادت مىپردازد، اعمال او از روى خوف و رجا مىباشد، با كسى دوست مىشود كه به او اعتماد كرده باشد، خداوند اركان ديانت اين فرد را استوار مىكند و در روز قيامت در امان پروردگارخواهد بود.
همهٔ ما با نيّت خير و قصد خدمت در راه تحصيل علم دين گام گذاردهايم، انشاء اللَّه اين نيّت تغيير نكند، تأملى كنيم و ببينيم كه از كدام صنف مىباشيم خداى ناكرده مغبون نشويم و خلوص نيّت را از دست ندهيم كه درآن صورت خداوند بصيرت را از ما مىستاند.
ط: روى گرداندى از ولايت
عدم پيروى از اهل بيت عليهم السلام و مخالفت با آنان از موانع بصيرت بشمار مىآيد، در اين رابطه روايات فراوانى ذكر گرديده كه به برخى از آنان اشاره مىكنيم.
مأمون از امام رضا عليه السلام سؤالى در مورد اين آيه مىپرسد:
«الَّذِينَ كَانَتْ أَعْيُنُهُمْ فِي غِطَاء عَن ذِكْرِي وَكَانُوا لاَ يَسْتَطِيعُونَ سَمْعاً»(29).
همانها كه پردهاى چشمانشان را از ياد من پوشانده بود و قدرت شنوايىنداشتند.
سؤال مأمون اين بود كه چرا خداوند فرموده چشمانشان ذكر مرا نمىبيند و نفرموده است گوششان؟
امام عليه السلام در پاسخ فرمودند:
«إنّ غطاء العين لا يمنع من الذكر والذكر لا يرى بالعين ولكنّ اللَّه شبّه الكافرين بولاية عليّ ابن أبي طالبعليهما السلام بالعميان»(30).
پرده مقابل چشم مانع از ذكر نيست و ذكر با چشم ديده نمىشود ولى خداوند منكران ولايت اميرالمؤمنينعليه السلام را به كور تشبيه نموده است.
در روز غدير هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم، اميرالمؤمنين عليه السلام را بر روى دست گرفته فرمودند:
«من كنت مولاه فهذا علي مولاه»(31).
هر كس كه من مولاى اويم على مولاى اوست.
يكى از حاضرين به پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم اعتراض كرد، و گفت هر چه فرمودی پذيرفتيم، ولى باز هم راضى نشدى، حال پسر عمويّت را بر همهٔ ما ترجيح مىدهى، راست بگو! اين سخن تو است يا گفته خداوند؟ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند: دستور خداوند مىباشد. معترض گفت:
«أللّهم إن كان هذا من عندك فأمطر علينا حجارة من السماء أواتناء بعذاب أليم»(32).
خدايا اگر اين امر تو مىباشد از آسمان بر ما سنگ ببار يا عذابى شديد نازل كن.
معترض هنوز به جايگاه خود نرسيده بود كه سنگى از آسمان نازل شد و به سرش اصابت كرد و به هلاكت رسيد و اين آيه نازل شد،
«سَأَلَ سَائِلٌ بِعَذَابٍ وَاقِعٍ * لِّلْكَافِرينَ لَيْسَ لَهُ دَافِعٌ»(33).
تقاضا كنندهاى، تقاضاى عذابى كرد كه واقع شد. اين عذاب مخصوص كافران است و هيچ كس نمىتواند آنرا دفع كند.
در تفسير آيه شريفه،
«وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِكْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنكاً وَنَحْشُرُهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ أَعْمَى»(34).
هر كس از ياد من رويگردان شود زندگى سخت و تنگى خواهد داشت، و روز قيامت او را نابينا محشور مىكنيم.
از ابن عباس نقل شده است كه:
«من ترك ولاية علي عليه السلام أعماه اللَّه وأصمّه عن الهدى»(35).
هر كه ولايت اميرالمؤمنين عليه السلام را نپذيرد، خداوند او را از مسير هدايت كور وكر مىكند.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«من كذّب علينا أهل البيت حشره اللَّه يوم القيامة أعمى يهودياً وإن أدرك الدجّال آمن به في قبره»(36).
هر كه بر ما اهل بيت دروغ ببندد، خداوند او را در قيامت يهودى نابينا محشور مىگرداند و حتى اگر در قبر خود دجّال را درك كند به او ايمان مىآورد.
كسانى كه اهل بيتعليهم السلام را باور ندارند، در دنيا و آخرت كور دل مىباشند. انسان در دنيا گرفتار حجاب است ولى در عالم برزخ حجابها برداشته مىشود:
«لَقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ»(37).
(به او خطاب مىشود) تو از اين صحنه (و دادگاه بزرگ) غافل بودى و ما پرده را از چشم تو كنار زديم و امروز چشمت كاملاً تيز بين است.
اما اگر كسى منكر ولايت باشد كورى باطن پس از مرگ نيز او را رها نخواهد كرد. در روايات آمده است: برخى از منكران ولايت در عصر حضرتبقية اللَّه (عجل اللَّه فرجه الشريف) دوباره زنده مىشوند، اما حقّ و حقيقت رانمىپذيرند.
فخر رازى معروف به امام المشككين در كتابى كه در تفسير قرآن نوشته مىگويد، براى اثبات واقعهٔ غدير خم، چهل راه يافتهام، اما هنوز اطمينان ندارم، اين سخن مصداق روشن كور دلى است.
موانع كور دلى:
الف: اراده الهى:
هنگامى كه در سخنان اهل بيت وحی عليهم السلام دقّت مىكنيم در مىيابيم كه ارادهٔ خداوند تبارك و تعالى از موانع كور باطنى و عمى است.
ارادهٔ خداوند، هنگامى شامل حال انسان مىگردد كه فرد اين قابليّت را در خود ايجاد كرده باشد.
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم به ابو ذر مىفرمايند:
«إذا أراد اللَّه عزّوجل بعبد خيراً فقّهه في الدين وزهّده في الدنياوبصّره بعيوب نفسه»(38).
اگر خداوند خير بندهاى را بخواهد به او فهم دين، پارسايى در دنيا و بصيرت نسبت به عيبهايش را به او عطا مىكند.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«إذا أراد اللَّه عزّوجل بعبد خيراً فقّهه في الدين وألهمه اليقين»(39).
هر گاه خداوند خير بندهاى را بخواهد فهم دين و يقين به او الهام مىكند.
با توجّه به مناجات امام سجاد عليه السلام كه از خداوند يقينى می طلبد تا در پرتو آن بصير گردد در مىيابيم كه بصيرت از ميوههاى يقين مىباشد و بهعبارت ديگر يقين از عواملى است كه فرد را در معرض ارادهٔ الهى قرار مىدهد، تا به بصيرت دست يابد و از كور باطنى نجات پيدا كند.
خداوند مىفرمايد:
«فَمَن يُرِدِ اللّهُ أَن يَهْدِيَهُ يَشْرَحْ صَدْرَهُ لِلإِسْلاَمِ»(40).
هر كس خداوند هدايتش را بخواهد دلش را براى پذيرش اسلام مىگشايد.
ب: آخرت بينى
خدا و آخرت را در نظر داشتن و دل از دنيا بريدن از موانع كور باطنى به شمار مىآيد. منظور از دل نبستن به دنيا، عدم استفاده از تنعّمات دنيوى نيست. زيرا خداوند دنيا و نعمتهاى آنرا براى بندگانش بخصوص صالحان آفريده است. بلكه منظور عدم وابستگى به دنيا و رهايى از همّ و غمّ آن است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«عباد اللَّه إنّ من أحبّ عباد اللَّه إليه عبداً أعانهُ اللَّه على نفسه… قدخَلعَ سرابيل الشهوات وتخلّى من الهموم إلّاهمّاً واحداً انفرد به،فخرج من صفة العمى ومشاركة أهل الهوى وصار من مفاتيح أبوابالهدى ومغاليق أبواب الردى»(41).
اى بندگان خدا، از محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است خداوند كه او را در راه پيروزى بر (هوسهاى سركش) نفسش يارى كرده است… جامهٔ شهوت را از تن برون كرده و از تمام همّ و غمّها – جز يك اندوه – خود را تهى ساخته و تنها به آن مىانديشد (همّ و غمّ او، تنها وصال محبوب و قرب پروردگار است) اين زهد و اخلاص، او را از نابينايىها رهايى بخشيده و از زمره هوا پرستان خارج ساخته (بدين سبب) كليد درهاى هدايت و قفل درهاى ضلالت گرديده است.
بنابر فرمايش اميرالمؤمنين عليه السلام انسانى كه نگران آخرت است و لباس شهوت و تمايلات نفسانى را از تن بدر آورده، نه تنها نابينا نيست بلكه كليدى براى درهاى هدايت و قفلى براى درهاى گمراهى است.
ج: تجربه آموزى
بهرهگيرى و استفاده از تجارب ديگران از موانع عمى است. در اينزمينه روايات فراوانى وجود دارد از جمله:
«لو لا التجارب عميت المذاهب»(42).
اگر تجربهها نباشد، راهها همه به كورى منتهى مىشود.
«من لم ينفعه اللَّه بالبلاء والتجارب لم ينتفع بشي من العظة»(43).
هر كه از گرفتاريها و تجربهها بهره نگيرد، از هيچ پند و نصيحتى بهره نخواهد برد.
د: پرسش
كسى كه مسألهاى را نمىداند و به دنبال پاسخ آن مىباشد، در كورى بسر نخواهد برد. اما كسى كه سكوت اختيار كند، و به دنبال جواب نباشد درب علم را به روى خود بسته است و در جهل خواهد ماند. در اين رابطه شعرى به امام باقر عليه السلام منسوب است:
شفاء العمى طول السؤال وإنّما
تمام العمى طول السكوت على الجهل(44)
درمان نابينايى پرسيدن است
وهمه نابينايى سكوت (نپرسيدن) از مجهولات
پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«إنّ العلم حياة القلوب من الجهل وضياء الأبصار من الظلمة»(45).
بدرستى كه دانش، حيات (از نادانى) براى دلها و روشنايى (از تاريكى)براى چشمها است.
هـ: تفكّر در قرآن
از ديگر موانع مؤثر در كور دلى تدبّر در قرآن كريم است.
رسول اللَّه صلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
«القرآن هدى من الضلالة وتبيان من العمى واستقالة منالعثرة»(46).
قرآن هدايت از گمراهى و مانع از نابينايى و لغزش است.
اميرالمؤمنين عليه السلام مىفرمايند:
«ما جالس أحد هذا القرآن إلّاقام بزيادة أو نقصان زيادة في هدى أو نقصان في عمى»(47).
هيچ كس با اين قرآن همنشين نشد. مگر آنكه از نزد آن با كاستى يا با افزونى برخاست. افزونى در هدايت و كاستى در كورى.
امام صادق عليه السلام مىفرمايند:
«وفى كتاب اللَّه نجاة من الردى وبصيرة من العمى»(48).
در كتاب خدا رهايى از گمراهى و بينايى از نابينايى قرار دارد.
و: پيروى از اهل بيتعليهم السلام
اطاعت از ائمّه عليهم السلام و در مسير آنان حركت نمودن از موانع مهمّ كورباطنى است. در كتب روايى، احاديث فراوانى در اين زمينه يافت مىشود كه به چند نمونه اشاره مىكنيم.
«أين الذين زعموا أنّهم الراسخون في العلم دوننا كذباً وبغياً عليناوحسداً لنا أن رفعنا اللَّه سبحانه ووضعهم وأعطانا وحرمهم وأدخلناوأخرجهم بنايستعطى الهدى ويستجلى العمى لا بهم»(49).
كجايند آنان كه گمان كردند در دانش استوارند نه ما، كه اين دروغ و ستم و حسد بر ما بود و اين كه خداوند سبحان ما را سر بلند نمود و آنها را خوار قرارداد. به ما بخشيد و آنها را محروم ساخت. ما را در دين و هدايت خويش قرارداد و آنان را بيرون راند. از ما هدايت سر چشمه گيرد و كور بينا شود نه ازآنها.
به اين روايت كه گفتگويى ميان امام صادق عليه السلام و ابو حنيفه مىباشد توجّه كنيد.
«لمّا قدم الصادق عليه السلام العراق، نزل الحيرة فدخل عليه أبو حنيفة وسأله عن مسائل… قال أبو حنيفة: أخبرني جعلت فداك، عن قول اللَّه عزّوجل «ثُمَّ لَتُسْأَلُنَّ يَوْمَئِذٍ عَنِ النَّعِيمِ»(50)، قال: فما هو عندك يا أباحنيفة؟ قال الأمن من السرب وصحة البدن والقوت الحاظر، قال يا أبا حنيفه لئن وقفك اللَّه وأوقفك يوم القيامة حتّى يسألك عن كلّ أكلة أكلتها وشربتة شربتها ليطول وقوفك، قال: فما النعيم جعلت فداك؟قال: النعيم نحن الذين انقذ اللَّه الناس بنا من الضلالة وبصّرهم بنامن العمى وعلّمهم بنا من الجهل»(51).
هنگامى كه امام صادق عليه السلام وارد عراق شدند و در حيره منزل نمودند، ابوحنيفه نزد ايشان آمد و از ايشان پرسيد تفسير نعيم در سورهٔ تكاثر چيست؟ امام عليه السلام فرمودند، نظر تو چيست؟! ابو حنيفه عرض كرد: امنيت راهها، سلامتى بدن و خوراك، امام عليه السلام فرمودند: اگر خداوند (به تو توفيقبدهد كه) از تو در روز قيامت از هر لقمهاى كه خوردهاى و جرعه اى از آب كه نوشيدهاى بپرسد. ايستادن و محاسبهات در محشر طولانى خواهد شد. ابوحنيفه عرض كرد: فدايت شوم پس معناى آن چه مىباشد؟، امامعليه السلام فرمودند: ما نعمتهاى خداوند هستيم خداوند
بوسيلهٔ ما مردم را از گمراهى، نجات داد و چشمان آنان را بوسيله ما بينا نمود و بوسيلهٔ ما دانش را به آنان آموخت.
نكتهٔ حائز اهميت اين است كه امام عليه السلام مىفرمايند: (اگر خداوند (به تو توفيق دهد و) در روز قيامت تو را محاسبه كند)، زيرا برخى از علماء معتقدند، كسانى در روز قيامت مورد محاسبه قرار مىگيرند كه بصورت انسان محشور مىشوند.
«ثلاثة يدخلهم اللَّه النار بغير حساب: إمام جائر، وتاجر كذوب وشيخزان»(52).
خداوند سه گروه را بدون محاسبه وارد جهنم مىكند: امام ستمكار، بازرگان دروغگو و پيرمرد زناكار.
مطمئناً ابو حنيفه از جمله اين افراد مىباشد كه با ستم به اهل بيت عليهم السلام امامت مردم را بر عهده گرفت.
مىگويند روزى ابو حنيفه با مؤمن الطاق ملاقات مىكند، و به وى مىگويد شما قائل به رجعت مىباشيد. من مىخواهم مقدارى پول از شما قرض بگيرم و در رجعت به شما بپردازم. مومن الطاق گفت: آيا تو بصورت انسان رجعت مىكنى تا من به تو پول قرض بدهم(53)؟!.
مهم بهرهگيرى از سخنان وحى و پيروى از اهل بيت عليهم السلام مىباشد،عالمى كه اهل بيت عليهم السلام را مدّ نظر نداشته باشد، همانند ابليس است كه دربرابر خداوند استدلال نمود. علمى كه همراه با ولايت اهل بيت عليهم السلام نباشدسرانجامى چون ابو حنيفه دارد.
تذكّراتى مهم
1 – كلمات اهل بيت عليهم السلام بايد محور سخنانمان در منابر قرار بگيرد.
2 – يكى از روشهاى موفق و آزموده شده براى معرفی اهل بيتعليهم السلام معرفی كامل مخالفان و دشمنان آنها در هر دورهاى مىباشد. براى معرفىاميرالمؤمنين عليه السلام بايد، خبيثهاى معاصر ايشان را به خوبى براى مردم معرفی نمود. براى شناخت اباعبداللَّه عليه السلام بايد بنى اميه و ستمگران آن دوران وجنايتهاى آنان و اقداماتى كه براى نابودى اسلام و اهل بيتعليهم السلام انجام دادند را براى مردم روشن نمود.
3 – ولايت اهل بيت عليهم السلام دو ركن اساسى دارد كه بايد هر دو را با هم حفظ و تقويت كرد. آن دو ركن عبارت است از تولّى و تبرّى. تنها محبت آنان كافى نيست. با دشمنان، آنان هم بايد دشمن بود. اگر تنها محبّت آنان را داشته باشيم و فضايل آنان را بدانيم، يك سنى دوازده امامى خواهيم بود.
4 – صاحبان و مفسران اصلى دين، اهل بيت عليهم السلام هستند، بايد براى تفقّه در دين به آنان رجوع نماييم. اگر كسى بخواهد با تكيه بر عقل خود به فهم دين دست يابد، بداند سر انجامى جز گمراهى نخواهد داشت. ابو حنيفه،مدتى در محضر امام صادق عليه السلام درس آموخت و اعتراف مىكند،
«لو لا السنتان لهلك النعمان»(54).
اگر آن دو سال نبود هلاك مىشدم.
ولى فقط درس خواند، مهم پيروى همراه با تولّى و تبرّى است.
ابو حنيفه مىخواهد با تكيه بر عقل خود به فهم دين دست يابد به فقه او بنگريد و فتاواى عجيب او را ملاحظه كنيد: مثلاً در باب نكاح مىگويد: اگر كسى مادر يا خواهر خود را عقد كند در حالى كه بداند آنها مادر يا خواهر او هستند و با آنها جماع كند بر او حدّى نباشد زيرا كه عقدش شبهه است(55).
در باب رضاع عايشه مىگويد: اگر يك نوزاد و بزرگسالى با هم از يك مادر شير بنوشند احكام رضاع بر آنان جارى مىشود(56). بخارى صاحب صحيح چنين مىگويد: اگر دو نفر از يك حيوان (همانند گاو) شير بنوشند باز هم بر آنان احكام رضاع جارى مىشود(57). با اين توسعه اى كه براى رضاع قائل است، ديگر مسأله محرم و نامحرم منتفى مىشود.
5 – ما بايد بدون هيچ هراس و با جرأت اين مسائل را به شيعيان بگوييم تا خداى نكرده نسل آينده و جوانان ما از اعتقادات بى اطلاع نباشند وآنها را به فراموشى نسپارند.
«والسلام عليكم ورحمة اللَّه وبركاته»
……………….( Anotates )……………..
1) مناجات خمس عشره، مناجات چهارم مناجات الراجين.
2) غرر الحكم، حديث 7274.
3) مستدرك الوسايل، جلد 12 صفحهٔ 40 حديث 13460.
4) منار الهدى: يعنى روشنايى آشكار در گذشته براى مساجد مناره مىساختند و بالاى آنچراغ روشن مىكردند، تا كسانى كه دور از شهر بودند بوسيله اين روشنايى راه را بيابند وبه شهر هدايت شوند.
5) نهج البلاغه محمد عبده، صفحهٔ 564 – 565.
6) سورهٔ حديد، آيه 20.
7) بحار الانوار، جلد 7 صفحهٔ 218 حديث 127.
8) غرر الحكم، حديث 9525.
9) سورهٔ يونس، آيه 7.
10) نهج البلاغة، جلد 1 صفحهٔ 78 خطبه 32.
11) غرر الحكم، حديث 6314.
12) من لا يحضرة الفقيه، جلد 4 صفحهٔ 380 حديث 5814.
13) سورهٔ محمد صلى الله عليه وآله وسلم، آيه 23.
14) سورهٔ رعد، آيه 25.
15) سورهٔ بقره، آيه 27.
16) كافى، جلد 2 صفحهٔ 641.
17) بحار الانوار، جلد 32 صفحهٔ 124.
18) سورهٔ مريم، آيه 71.
19) سورهٔ فصلت، آيه 44.
20) سورهٔ فصلت، آيه 17.
21) غرر الحكم، حديث 9022.
22) غرر الحكم، حديث 9835.
23) غرر الحكم، حديث 3800.
24) غرر الحكم، حديث 9236.
25) غرر الحكم، حديث 1406.
26) مستدرك الوسائل، جلد 12 صفحهٔ 180.
27) بحار الانوار، جلد 2 صفحهٔ 47 – 46.
28) قلنسوه، كلاهى كه در صدر اسلام اهل عبادت بر سر مىگذاردهاند.
29) سورهٔ كهف، آيه 101.
30) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد 2 صفحهٔ 124.
31) عيون اخبار الرضا عليه السلام، جلد1 صفحهٔ 52، مسند احمد بن حنبل، جلد1 صفحهٔ 84.
32) مجمع البيان، جلد 5 صفحهٔ 352، شواهد التنزيل، جلد 2 صفحهٔ 381.
33) سورهٔ معارج، آيه 1 – 2.
34) سورهٔ طه، آيه 124.
35) مناقب آل ابى طالب جلد2 صفحهٔ 293، شواهد التنزيل جلد 1 صفحهٔ 496.
36) بحار الانوار، جلد 2 صفحهٔ 160.
37) سورهٔ ق، آيه 22.
38) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 80.
39) غرر الحكم، حديث 4133.
40) سورهٔ انعام، آيه 125.
41) نهج البلاغة، جلد1 صفحهٔ 152 خطبه 87.
42) بحار الانوار، جلد 74 صفحهٔ 421.
43) بحار الانوار، جلد 3 صفحهٔ 312.
44) بحار الانوار، جلد 36 صفحهٔ 359.
45) بحار الانوار، جلد1 صفحهٔ 171.
46) كافى، جلد 2 صفحهٔ 600.
47) غرر الحكم، حديث 10305.
48) مستدرك الوسايل، جلد 11 صفحهٔ 362.
49) غرر الحكم، حديث 2822.
50) سورهٔ تكاثر، آيه 8.
51) مستدرك الوسائل، جلد 16 صفحهٔ 249.
52) بحار الانوار، جلد 76 صفحهٔ 20.
53) تنقيح المقال، جلد 3 صفحهٔ 161.
54) از منابع شيعه: خلاف جلد 1 صفحهٔ 31 و از منابع عامه: التحفة الاثنى عشريه (آلوسى)صفحهٔ 8.
55) الفقه على المذاهب الأربعة، جلد 5 صفحهٔ 98.
56) المجموع، جلد 18 صفحهٔ 212.