نتيجه روايات اهل سنّت برترى نابكاران امّت
بهترين انسانها ، هم عصران رسول خدا صلى الله عليه وآله وسلم ؟!
روايت ديگرى كه اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه رسول
اللّه صلى الله عليه وآله وسلم به آن استناد مىكنند روايتى است كه در دو كتاب صحيح بخارى و صحيح مسلم ذكر شده است . اين روايت نسبت به روايت قبل داراى يك امتياز و ويژگى مىباشد ؛ چرا كه دو كتاب مهمّ اهل سنّت آن را نقل كردهاند . بنابر نظر علماى عامّه هر روايتى كه در كتب صحاح آمده باشد از صحّت ، اعتبار و اتقان برخوردار است و هيچ راهى براى تضعيف سند آن وجود ندارد . حال كه اهل سنّت ، سند روايت را پذيرفتهاند ، براى بررسى صحّت و سقم روايت ، آن را از جهت دلالت مورد نقّادى قرار مىدهيم . اهل سنّت بر اين باورند كه رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند : « خير الناس قرني ثمّ الذّين يلونهم ، ثمّ الذّين يلونهم »[1] . بهترين مردم هم عصران من هستند ، سپس كسانى كه پس از آنان مىآيند ، سپس كسانى كه در عصر بعد خواهند آمد .
روايت فوق با تعبيرات ديگرى نيز نقل شده است كه تغييرى در معنا و مفهوم اصلى روايت ايجاد نمىكند . به عنوان نمونه در نقلى ديگر عبارت انتهايى روايت « ثمّ الّذين يلونهم » سه بار تكرار شده است[2] . علماى اهل سنّت بر اين نظرند كه طبق فرمايش رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ، بهترين انسانهايى كه در زير آسمان زندگى كردهاند اصحاب رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مىباشند و همانند آنان ، نه در گذشته و نه در حال و نه در آينده نبوده و هرگز نخواهد آمد .
نقد استدلال اهل سنّت
الف :استدلال اهل سنّت ، مبتنى بر دور ؛
پيش از آنكه دلالتِ روايت فوق را مورد بررسى قرار دهيم لازم است كه به مطلبى مهم اشاره نماييم . علماى منطق ثابت كردهاند كه استدلال مبتنى بر « دور » باطل است[3] . به عبارت ديگر دور منطقى نشانه اوج بى منطقى است . توضيح بيشتر آنكه ، اگر براى اثبات موضوعى ـ وجود الف ـ به موضوع ديگرى ـ وجود باء ـ استناد كنيم كه وجود آن به همان موضوع سابق ـ الف ـ تكيه داشته باشد ، اين استدلال از نظر منطقى ، اعتبار ندارد و باطل مىباشد ؛ زيرا مبتنى بر دور است . مثال ديگر آنكه ، اگر براى اثبات اجتهاد فردى به ادّعاى خود آن فرد تمسّك كنيم اين استناد نيز از نظر منطقى بىاعتبار است ؛ زيرا مستلزم دور مىباشد .
در بحث حاضر نيز همين حكايت جارى است ؛ چرا كه كه روايت هنگامى پذيرفتنى و مورد اعتماد است كه ناقلان و راويان آن عادل باشند امّا ناقلان اين نوع از روايات با نقل چنين احاديثى مىخواهند عدالت خود را ثابت كنند . راويان اين دسته از احاديث مدّعى هستند كه اين روايات را از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شنيدهاند و پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم تمامى صحابه را عادل معرّفى نموده است در نتيجه آنان نيز عادل هستند . حال آنكه از نظر منطقى بايد در جايى ديگر و به گونهاى متفاوت ـ نه استناد به رواياتى كه خود ناقل آن هستند ـ عدالت و راست گفتارى آنان ثابت شود . نتيجه سخن آنكه ، اگر بخواهيم عدالت و وثاقت صحابه را با رواياتى كه خود راوى آن هستند ، ثابت كنيم ، گرفتار دور منطقى شدهايم .
ب : صحابه ، برتر از پيامبران عليهمالسلام ؟!
پس از بيان اشكالى كه در پرتو علم منطق پديدار گرديد ، به ديگر اشكالات موجود در راه استدلال به اين روايت مىپردازيم روايت مورد استناد اهل سنّت همچون روايت گذشته از نظر دلالت داراى اشكالات متعدّدى مىباشد و به هيچ وجه نمىتوان پذيرفت كه رسول اللّه صلى الله عليهوآلهوسلم چنين سخنى را بيان كرده باشند . بنابر نظر اهل سنّت ، پيامبر صلى اللهعليهوآلهوسلم فرمودهاند : بهترين مردمان ، كسانى
هستند كه در زمان من مىزيستهاند و سپس كسانى كه در يك قرن ـ صد سال ـ آينده مىآيند و بنا به روايت ديگر كسانى كه تا سيصد سال آينده مىآيند جز بهترين انسانها هستند . بنابر ظاهر حديث بايد پذيرفت كه تمامى صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم از انبياء عليهمالسلام و اولياى گذشته برتر و بالاتر مىباشند . آيا چنين سخنى قابل قبول است كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم تمام كسانى كه هم عصر ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم بودهاند را برتر از انبياء عليهمالسلام بدانند ؟! آيا مىتوان پذيرفت كه هم عصران رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم چون سمرة ابن جندب و مغيرة ابن شعبه از پيامبران اولواالعزم عليهمالسلام
برترند ؟!
با طرح اين سؤالات و پرسشهاى فراوانى از اين دست ، اهل سنّت تنها دو راه در پيش روى دارند ؛ يا افرادى چون سمرة ابن جندب و مغيرة ابن شعبه را از صحابه رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم ندانند ، كه در اين صورت موضوعى بديهى و روشن را انكار كردهاند ؛ يا اينكه مقام آنان را از پيامبران عليهمالسلام پايينتر بدانند ، كه لازمه آن ، كذب و دروغ پنداشتن حديثى مىباشد ، كه در كتب صحاح آنان نقل شده است . مسلّم است علماى اهل سنّت به چنين لوازمى تن در نمىدهند . البتّه اگر صحّت سند روايت را بپذيريم ، مىتوان اين روايت را بدين گونه تأويل و تبيين نمود ؛ رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم در مقام بيان اين مطلب بودهاند كه ، هم عصران ايشان در مجموع از بهترين مردمان هستند نه اينكه تنها صحابه ، بهترين انسانهاى آفريده شده هستند .
ج : عدم عموميّت روايت ؛
در روايت ديگرى اهل سنّت از رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم نقل مىكنند :« خير الناس قرني الّذي أنا فيهم ثمّ الّذين يلونهم ثمّ الّذين يلونهم »[4] . بهترين مردمان هم عصران من هستند كه من در ميان آنان هستم ،
سپس كسانى كه پس از آنان مىآيند آنگاه كسانى كه در عصر بعد مىآيند .
آرى ، معيّت و همراهى با رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم و درك محضر و عصر ايشان صلىاللهعليهوآلهوسلم براى هر انسانى حائز اهميّت است و امتياز و ويژگى خاصّى به فرد مىدهد امّا بايد به اين نكته توجّه داشت كه صرف همراهى با پيامبر اكرم صلىاللهعليهوآلهوسلم موجب وثاقت ،
عدالت و سلامت نمىگردد . برخى از علماى اهل سنّت با نظر فوق موافق هستند و در ذيل روايت مورد استناد مىنويسند : « ليس على عمومه بدليل ما يجمع القرن من الفاضل و المفضول وقد جمع قرنه جماعة من المنافقين المظهرين للإيمان وأهل الكبائر الّذين أقام عليهم أو على بعضهم الحدود »[5] .
نمىتوان اين روايت را به نحو عموم و شمول پذيرفت ؛ زيرا در عصر
رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم انسانهاى خوب و بد (عالى و دانى) مىزيستند ، همچنين در عصر ايشان صلى الله عليه وآله وسلم منافقينى بودند كه تظاهر به ايمان مىكردند ، همچنين گناهكارانى بودند كه بر آنها يا برخى از آنها حد جارى شد .
پس روايت فوق ـ بنابر فرض صحّت سند ـ ناظر به فضيلت جمعىِ صحابه است ؛ چرا كه اين توفيق رفيق آنان گشت و محضر رسول اللّه صلى الله عليه وآلهوسلم را درك كردند ، امّا درك محضر پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ، وثاقت و عدالت هيچ كس را ثابت نمىكند .
د : صحابه ، برتر از علماى اهل سنّت ؛
اشكال ديگرى كه بر دلالت روايت وارد مىشود از اين قرار است كه اگر عدالت و افضليّت صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ثابت شود و آنان را از تمام گذشتگان و آيندگان برتر و بالاتر بدانيم ، بايد بپذيريم كه قاتلين عثمان[6] از ائمّه چهار گانه اهل سنّت[7] ، برتر و بهتر هستند ؛ چرا كه گروهى از صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم گرد خانه عثمان جمع شدند و او را به قتل رساندند . از آن سو ، رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم صحابه خود را بهترين انسانها معرّفى كرده است پس بايد همانگونه كه بيان شد قاتلين عثمان و بسيارى ديگر كه مرتكب ساير معاصى كبيره شدهاند از ائمّه اهل سنّت برتر باشند . در نتيجه كسانى كه دستشان به خون خليفه سوم آغشته شده است ، از تمام علما ، روات ، ثقات و … اهل سنّت برتر هستند .
پرسش مهمّى كه عالمان اهل سنّت بايد به آن پاسخ دهند اين است كه آيا به لوازم نظر خود ملتزم و پايبند هستند يا خير ؟ همچنان منتظر پاسخ آنان هستيم . همچنين پرسش ديگرى كه گريبان اهل سنّت را گرفته اين است كه چرا امروزه بر سر قبر عثمان مىايستيد و او را شهيد مىدانيد و زيارت مىكنيد ؟ مگر نه آن است كه عثمان به دست بهترين انسانها (صحابه) به قتل رسيده است ؟ آيا كشته شدن او به دست بهترين انسانها مؤيّد خطا كار بودن عثمان نيست ؟ در ادامه روايت منسوب به رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم آمده است :
« ثمّ الّذين يلونهم » . سپس كسانى كه به دنبال آنان مىآيند .
به استناد فراز پايانى اين روايت بايد اهل سنّت بپذيرند كه افرادى چون يزيد بن معاويه[8] ، حجّاج بن يوسف ثقفى[9] و حميد بن قحطبه[10] كه در عصر بعد از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم و در مدّت زمانى كه روايت شامل آن مىشود پا به عرصه حيات گذاشتند از تمام علماى گذشته ، حال حاضر و آينده اهل سنّت برتر و بالاتر هستند . آيا اهل سنّت مىپذيرند كه حجّاج بن يوسف و حميد بن قحطبه كه جنايات آنان در تاريخ ثبت و ضبط شده و جاى انكار ندارد از علماى حال حاضر آنان چون قرضاوى ، علماى الأزهر و علماى عربستان برتر باشند ؟!
هـ : برترى مشركين هم عصر رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم ؛
اشكال ديگرى كه مىتوان بر دلالت روايت وارد كرد و نظريّه پردازان
عدالت تمامى صحابه بايد به آن پاسخ دهند از اين قرار است كه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم در روايت منتسب فرمودهاند : مردم عصر من بهترين مردمان هستند . سخن پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم مطلق بيان شده است و مقيّد به شخص و يا گروه خاصّى نمىباشد؛ به عبارت روشنتر ، بنابر روايتى كه اهل سنّت نقل مىكنند رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مسلمانان عصر خود را بهترين مردمان معرّفى ننموده است ، بلكه به صورت عام و مطلق بيان كردهاند كه تمام هم عصران ايشان اعمّ از مسلمان ، مشرك و ملحد بهترين انسانها هستند . بنابراين بايد پذيرفت افرادى چون ابو لهب ، ابو جهل و ابو سفيان و تمام كسانى كه هم عصر رسول اللّه صلى اللهعليهوآلهوسلم بودند و با ايشان به جنگ برخاستند ، از تمام مسلمانان قرون آينده بالاتر و والاتر باشند .
و : جنايات روى داده در عصر رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ؛
بر اساس روايت منتسب شده ، رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم قرنى را كه در آن زيستهاند بهترين قرون مىدانند . چگونه مىتوان قبول كرد كه عصر صدر اسلام بهترين عصر مىباشد ، حال آنكه بزرگترين و وحشتناكترين جنايتها در اين قرن روى داد . در همين قرن بود كه يزيد بن معاويه به حكومت رسيد و سيّد الشهدا عليهالسلام كه به همراه برادر بزرگوارشان عليهالسلام دو سيّد جوان اهل بهشت هستند[11] را به
طور فاجعهآميزى به شهادت رساندند . در سال بعد در مدينه واقعه «حرّه» روى داد و هفصد نفر از صحابه كه در ميان آنان دهها نفر حافظ قرآن بودند به قتل رسيدند ، و ناموس بسيارى از خانوادهها مورد هتك واقع شد[12] . در سال بعد نيز حجّاج بن يوسف ثقفى خانه خدا را محاصره و با منجنيق سنگ باران كرد[13] . آيا باز هم مىتوان ادّعا كرد كه قرنى كه رسول اللّه صلى الله عليهوآلهوسلم در آن مىزيستهاند بهترين قرن مىباشد ؟
تقاضايى از محققّين عامّه ؛
روى سخن ما با علمايى از اهل سنّت است كه شايستگى عنوان برادرى دارند . از منصفين و محقّقين آنان استدعا داريم ، دامن علم و تحقيق را از خرافات و اباطيل بزدايند و صرف نظر از شيعه و سنّى بودن و اختلافات ديگر به آنان عرض مىكنيم ، بحث علمى روش و متد ويژه خود را مىطلبد . نمىتوان مسألهاى را به عنوان يك اصل علمى پذيرفت امّا نه از عهده اثبات آن بر آمد و نه به لوازم آن ملتزم شد .
ح : تعارض در روايات اهل سنّت ؛
پذيرش روايت مورد استشهاد ، اهل سنّت را با مشكل ديگرى نيز مواجه مىكند و آن عبارت است از تعارضى كه بين روايات به وجود مىآيد . آنان بايد راه حلّى براى اين تعارض بيابند . از يك سو روايت مورد استشهاد بيان مىكند كه بهترين انسانها صحابه رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم مىباشند و از سوى ديگر بنا بر نقل اهل سنّت ، رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم فرمودهاند : بهترين انسانها ، كسانى هستند كه در قرون آينده پا به عرصه حيات مىگذارند و در حالى كه مرا نديدهاند به من ايمان مىآورند . به عنوان نمونه به چند مورد از اين روايات اشاره مىكنيم .
«طوبى لمن رآني وآمن بي وطوبى سبع مرّات لمن لم يرنى وآمن بي»[14].
خوش به سعادت كسى كه مرا ديد و به من ايمان آورد ، و هفت بارخوش به سعادت كسى كه مرا نديد و به من ايمان آورد .
و در روايت ديگر آمده است : « من أشدّ امّتي لي حبّا ناس يكونون بعدي يودّ أحدهم لو رآني بأهله وماله »[15] . كسانى از امّتم مرا بسيار دوست دارند ، كه پس از من مىآيند و براى ديدن من حاضر هستند كه از مال و خانواده خود بگذرند .
در حديثى ديگر ، راوى نقل مىكند :
« تغذينا مع رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم ومعنا أبو عبيدة بن الجرّاح قال ، قلنا : يا رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم أحد خير منّا ؟ أسلمنا معك وجاهدنا معك؟ قال: نعم قوم يكونون بعدكم يؤمنون بي و لم يروني»[16] .
همراه رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم غذا ميل مىكرديم و همراه ما ابو عبيدة بن جرّاح [يكى از بزرگان صحابه] بود ، ابو عبيده پرسيد : اى رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم ! آيا كسى بهتر از ما نيز وجود دارد ؟ ما همراه شما ايمان آورديم و جهاد كرديم . رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند : آرى ، گروهى پس از شما مىآيند كه به من ايمان دارند امّا مرا نديدهاند .
در روايتى ديگر آمده است كه رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم فرمودند : « ليتني لقيت إخواني ! فإنّي اُحبّهم . فقال أبو بكر : أليس نحن إخوانك ؟قال : لا ، أنتم أصحابي ، إخواني الّذين لم يروني وآمنوا بي »[17] .
اى كاش دوستانم را ملاقات نمايم ! به درستى كه آنان را دوست مىدارم. ابو بكر عرض كرد : آيا ما برادران شما نيستيم ؟ پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم در پاسخ فرمودند : خير ، شما ياران من هستيد ، برادران من كسانى هستند كه مرا نديدهاند و به من ايمان آوردهاند .
روايات فوق به صراحت بيان مىكنند بهترين انسانها ، كسانى هستند كه على رغم اينكه پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم را نديدهاند امّا ايمان آوردهاند و حضرتش را دوست مىدارند . نظريّه پردازان عدالت تمامى صحابه چگونه مىخواهند براى اين دو دسته از روايات متعارض چاره جويى كنند ؟ در اين زمينه به دو روايت ديگر از رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم اشاره مىكنيم كه حاوى نكته ظريفى مىباشد .
« خير امّتي الّذين إذا أساءوا استغفروا وإذا أحسنوا استبشروا وإذا سافرواقصروا وأفطروا »[18] .
برترين امّت من كسانى هستند كه هنگام گناه ، توبه مىكنند و هنگام انجام كار شايسته خوشحال مىشوند و چون سفر كنند نماز را شكسته مىخوانند و روزه نمىگيرند .
در روايت ديگر نيز آمده است ؛« خياركم الّذين إذا سافروا قصروا الصلاة وأفطروا »[19] .بهترين شما كسانى هستند كه در هنگام سفر ، نماز شكسته بخوانند و روزه نگيرند .
اين دو روايت اخير در منابع مهم و معتبر اهل سنّت نقل شده است ، به خصوص روايت دوم كه شافعى آن را در مهمترين كتاب خود « الامّ » نيز نقل كرده است . به نصّ صريح دو روايت فوق ، بهترين مردمان كسانى هستند كه در سفر نمازهاى خود را شكسته مىخوانند . امّا اهل سنّت به اين روايت عمل نمىكنند ؛ بنابر اين طبق روايتى كه مفتى بزرگ اهل سنّت نقل مىكند خود آنان از دايره و محدوده برترين انسانها خارج مىشوند .
به اين آيه شريفه دقّت بفرماييد .«وَإِذَا ضَرَبْتُمْ فِي الأَرْضِ فَلَيْسَ عَلَيْكُمْ جُنَاحٌ أَن تَقْصُرُواْ مِنَ الصَّلاَةِ»[20] . هنگامى كه سفر مىكنيد ، گناهى بر شما نيست كه نماز را كوتاه كنيد (شكسته بخوانيد) .
شيعيان كه به وسيله ائمّه اطهار عليهمالسلام به سرچشمه وحى متّصل هستند دچار تفسير به رأى نمىگردند و بنابر نظر امام صادق عليهالسلام شكسته خواندن نماز را در سفر واجب و منّتى از طرف خداى سبحان مىدانند[21] . اينان عمل نكردن به آن را سوء ادب و گناهى بزرگ به شمار مىآورند ؛ چرا كه بايد هديه و منّت بزرگتر را به ديده جان پذيرفت . اهل سنّت در روايتى ديگر از پيامبر صلىاللهعليهوآلهوسلم نقل مىكنند :
« خير أمّتي أوّلها وآخرها وفي وسطها الكدر »[22] . بهترين امّت من در اوّل و آخر هستند و در ميان اين دو گروه از امّتمن ، گروهى تيره و تار مىباشند .
به راستى اهل سنّت با اين دست از روايات چه مىكنند ؟ و چگونه آنها را تأويل و تبيين مىنمايند ؟
ط : تعارض روايات با قرآن كريم ؛
علاوه بر روايات متعارض كه اهل سنّت بايد به گونهاى به حلّ آن
بپردازند ، روايت مورد استدلال با مشكل ديگرى نيز مواجه مىباشد . بنابر
قاعدهاى كه در علم اصول اثبات شده است و علماى شيعه و سنّى آن را
پذيرفتهاند ، هر گاه حديث و روايتى از پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم ـ و يا بر مبناى شيعه از ائمّه اطهار عليهمالسلام ـ با قرآن كريم در تعارض باشد و با آن موافق نباشد آن روايت از اصل باطل و بى اعتبار خواهد بود و نمىتواند مورد استدلال و استناد واقع شود[23] . با اين مقدّمه پرده از تعارض ديگرى از مقابل چشمان اهل سنّت كنار مىرود ؛ چرا كه روايت منسوب به نبىّ مكرّم صلى الله عليه وآله وسلم با آيه 13 سوره حجرات تعارض دارد ؛ زيرا خداوند مىفرمايد : «إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ» . گرامىترين شما نزد خداوند با تقوىترين شما است .
خداوند متعال ، بهترين انسانها را نه صحابه ، بلكه انسانهاى پرهيزگار معرّفى مىكند ، چه جزء صحابه باشند يا نباشند . در يك كلام مىتوان گفت روايت دوّم اهل سنّت به دليل مواجه بودن با اشكالات فراوان از نظر دلالت ارزشى ندارد و نمىتواند عدالت تمامى صحابه را ثابت كند .
تفاوت امّت برتر با اصحاب عادل ؛
اهل سنّت براى اثبات عدالت تمامى صحابه به روايت ديگرى نيز استناد مىكنند ، آنان بر اين باورند كه رسول اللّه صلى الله عليه وآله وسلم فرموده اند : « أنتم تتمّون سبعين اُمّة ، أنتم خيرها وأكرمها على اللّه عزّوجلّ »[24] .
شما آخرين و هفتادمين ملّت هستيد و نزد خداوند متعال برتر و كريمتر مىباشيد .
روايت فوق به هيچ وجه دلالت بر عدالت صحابه نمىكند و توان اثبات چنين مسألهاى را ندارد . اين روايت در صدد بيان اين موضوع است كه امّت رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم بهترين امّتها مىباشد و تفاوت فراوانى وجود دارد بين اينكه امّتى بهترين امّت باشد و بين اينكه بتوان عدالت تك تك افراد امّت را اثبات كرد . از طرف ديگر مفاد و مضمون اين روايت در قرآن كريم نيز آمده است .
«كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ»[25] . شما بهترين امّتى بوديد كه به سود انسانها آفريده شده اند .
عمومى كه در اين روايت به كار رفته شده است در اصطلاح « عموم مجموعى» است نه «عموم استغراقى» ؛ يعنى در برگيرنده تك تك افراد نيست بلكه بيان مىكند كه شما من حيث المجموع و روى هم رفته بهترين امّت مىباشيد .
نكته لازم به ذكر اينكه اگر روايتى به صورت مطلق بيان شده باشد و در كنار اين روايت با توجّه به ساير روايات و آيات قيودى باشد ، نمىتوانيم ظاهر روايت را به صورت مطلق اخذ كنيم و حتما بايد قيود را لحاظ نماييم . در اين مورد نيز نمىتوان به طور عام و مطلق بيان كرد كه امّت رسول اللّه صلىاللهعليهوآلهوسلم بهترين امّت مىباشد بلكه بايد قيود و شرايط ديگر را نيز لحاظ كرد و با توجّه به آن قيود ، قائل به برترى امّت پيامبر صلى الله عليه وآله وسلم شد .
برترين ياران در قرون اوّليه ؛
اهل سنّت براى اثبات ادّعاى خود به روايتى ديگر از رسول اللّه صلى الله عليه وآلهوسلم استناد مىكنند . اين روايت به گونهاى است كه در نگاه اول ، هر خوانندهاى به مجعول بودن آن پى مىبرد .
« إنّ اللّه اختار أصحابي على العالمين سوى النبييّن والمرسلين وأختار ليمن أصحابي أربعة فجعلهم خير أصحابي وفي أصحابي كلّهم خير ، واختاراُمّتي على الاُمم واختار من اُمّتي أربعة قرون القرن الاول والثاني والثالث
والرابع »[26] .
خداوند ، ياران مرا بر تمام جهانيان به جز پيامبران و فرستادگانبرگزيد ، و از تمام يارانم چهار نفر را بهترين افراد برايم قرار داد ، هرچند كه تمام اصحابم خوب هستند ، و امّتم را بر تمام امّتها برگزيد وقرنهاى اول ، دوم ، سوم و چهارم را براى امّتم انتخاب كرد .
روايت فوق برخى از اشكالات روايات گذشته را ندارد امّا با اين وجود از نظر سند و دلالت داراى اشكالات اساسى مىباشد . امّا از نظر سند ، بسيارى از علماى علم رجال اهل سنّت روايت فوق را به لحاظ سندى مورد طعن و خدشه قرار دادهاند . ذهبى[27] ، خطيب بغدادى[28] ، ابن حبّان[29] وابن حجر[30] اعتبار آن را قبول ندارند ، نسائى و ابن عدى نيز به نقل ذهبى آن را ضعيف دانستهاند[31] . امّا از نظر دلالت ، آيا واقعا علماى اهل سنّت مىپذيرند كه خيانتكارانى چون حجّاج بن يوسف ثقفى و مغيرة ابن شعبه از احمد حنبل ، شافعى ، مالك و … برتر و بالاتر باشند . اگر مىپذيرند كه ما سخنى نداريم امّا اگر نمىپذيرند با روايت معتبر خود چه مىكنند[32] ؟
[1] ـ صحيح بخارى ، جلد 7 صفحه 174 ، شرح صحيح مسلم ، جلد 16 صفحه 84 و مستدرك حاكم ، جلد 3 صفحه 191 .
[2] ـ فتح البارى ، جلد 7 صفحه 6 ، المصنف ابن شيبه ، جلد 7 صفحه 548 و منتخب مسند عبد بن حميد ، صفحه 149 .
[3] ـ الحكمة المتعالية ، جلد 7 صفحه 124 از منابع اهل سنّت بنگريد به شرح المقاصد ، جلد 1 صفحه 164 .
[4] ـ الجامع الصغير ، جلد 1 صفحه 622 و كنز العمّال ، جلد 11 صفحه 526 .
[5] ـ تفسير القرطبي ، جلد 4 صفحه 171 .
[6] ـ براى اطلاع بيشتر رجوع كنيد به جزوه شماره 32 صفحه 16 .
[7] ـ شافعى ، احمد حنبل ، مالك و ابو حنيفه .
[8] ـ متوفّى به سال 64 هـ ق مروج الذهب ، جلد 3 صفحه 65 .
[9] ـ متوفّى به سال 95 هـ ق وفيات الاعيان ، جلد 2 صفحه 53 .
[10] ـ متوفّى به 195 هـ ق (البداية والنهاية ، جلد 10 صفحه 138) .
[11] ـ عيون اخبار الرضا عليهالسلام صفحه 36 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به : مستدرك حاكم ، جلد 3 صفحه 176 ، مجمع الزوائد ، جلد 9 صفحه 83 و ينابيع المودّة، جلد 2 صفحه 181 .
[12] ـ تاريخ طبرى ، جلد 4 صفحه 274 و البداية و النهاية ، جلد 6 صفحه 261 .
[13] ـ تاريخ طبرى ، جلد 5 صفحه 498 ، الكامل في التاريخ ، جلد 4 صفحه 13 .
[14] ـ مسند احمد ، جلد 5 صفحه 257 .
[15] ـ صحيح مسلم ، جلد 8 صفحه 145 و كنز العمّال ، جلد 12 صفحه 164 .
[16] ـ مسند احمد ، جلد 4 صفحه 106 ، فتح البارى ، جلد 7 صفحه 5 مستدرك حاكم ، جلد 4 صفحه 85 .
[17] ـ كنز العمّال ، جلد 12 صفحه 183 و المعجم الاوسط ، جلد 5 صفحه 341 با اندكى تفاوت .
[18] ـ سبل السلام ، جلد 2 صفحه 44 و تلخيص الحبير ، جلد 4 صفحه 474 .
[19] ـ كتاب الامّ ، جلد 1 صفحه 208 و الجامع الصغير ، جلد 1 صفحه 617 .
[20] ـ سوره نساء ، آيه 101 .
[21] ـ تفسير عيّاشى ، جلد 1 صفحه 271 .
[22] ـ كنز العمّال ، جلد 11 صفحه 527 و جامع الصغير ، جلد 1 صفحه 625 .
[23] ـ كافى ، جلد 1 صفحه 69 ، كفاية الاصول ، صفحه 505 ، از منابع اهل سنّت بنگريد به كتاب الامّ ، جلد 7 صفحه 358 و المجموع ، جلد 4 صفحه 342 .
[24] ـ مسند احمد ، جلد 3 صفحه 61 ، سنن الدارمى ، جلد 2 صفحه 213 ، مستدرك حاكم ، جلد 4 صفحه 84 و كنز العمّال ، جلد 12 صفحه 169 .
[25] ـ سوره آل عمران ، آيه 110 .
[26] ـ مجمع الزوائد ، جلد 10 صفحه 16 و كنز العمّال ، جلد 13 صفحه 236 .
[27] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 2 صفحه 440 .
[28] ـ تاريخ بغداد ، جلد 3 صفحه 381 .
[29] ـ كتاب المجروحين ، جلد 2 صفحه 40 .
[30] ـ تقريب التهذيب ، جلد 1 صفحه 501 .
[31] ـ ميزان الاعتدال ، جلد 2 صفحه 241 .
[32] ـ انشاء اللّه پس از پايان يافتن مباحث عدالت صحابه ، بحول الهى قصد داريم به مسألهاى بپردازيم كه اهل سنّت پيرامون آن بسيار مانور مىدهند و آن اين كه اگر خليفه اول و دوم نبودند ، نامى از اسلام در ايران نبود و ايرانيان مسلمان نمىشدند ، مباحث بسيار ظريفى در نقد گفته فوق وجود دارد . انشاء اللّه در آينده به آنها خواهيم پرداخت امّا نمىدانيم پاسخى از اهل سنّت مىشنويم يا همچنان مُهر سكوت بر لب خواهند زد .