بخشهایی از خطبه فدکیه حضرت زهرا (سلام الله علیها)

 

از حضرت فاطمه زهرا(س) پنج خطبه نقل شده است: نخستین خطبه، سخنرانی ایشان است که پس از غصب خلافت امیر مومنان(ع) و غصب فدک ایراد شد؛[1]
خطبه دوم، سخنرانی آن حضرت در جمع زنان مهاجر و انصار است؛[2]
خطبه سوّم، زمانی بیان شده است که کودتاگران به خانه ولایت هجوم بردند؛[3]
خطبه چهارم در نکوهش پیمان شکنان و انسانهای بی‌تفاوت است؛
خطبه پنجم در مقابل مهاجمان به بیت وحی بیان شده است.
مقصود از خطبه آن حضرت در این مقاله، همان خطبه اوّل و خطبه معروف آن بانوی مکرّمه است که بخشهای مختلفی دارد.
مجلس اول: عدالت
فاطمه زهرا(س) با توجه به اهمیت عدالت، مهم‌ترین فلسفه آن را آرامش دلها می‌داند؛ از اینرو فرمود:‌«جعل الله … و الْعَدلَ تَنْسیقاً لِلْقُلُوب؛[4] عدل را برای استواری (و آرامش) دلها قرار داد.»
بحث عدالت، به ویژه عدالت اجتماعی در اسلام، جایگاه مهم و ویژه‌ای دارد. یکی از مهم‌ترین اهداف بعثت پیامبران و تلاش معصومان، اقامه عدل و قسط بوده است.
همچنین بر مؤمنان و متدینان سفارش شده است که برای برپایی عدالت اجتماعی تلاش کنند. روایات نیز به اهمیت و آثار و برکات عدالت اجتماعی پرداخته‌اند.

استاد مطهری می‌گوید: «[عدالت] رعایت حقوق افراد و عطا کردن به هر ذی‌حق، حق او را؛ ظلم، عبارتست از: پامال کردن حقوق و تجاوز به حقوق افراد دیگر و تصرف در حقوق دیگران. معنای حقیقی عدالت بشرى؛ یعنی عدالتی که در قانون بشری باید رعایت شود و افراد بشر باید آن را محترم بشمارند، همین معنا است. این عدالت، متکی بر دو چیز است: یکی حقوق و اولویتها؛ یعنی افراد بشر نسبت به یکدیگر و در مقایسه با یکدیگر نوعی حقوق و اولویت پیدا می‌کنند… .
یکی دیگر، خصوصیّت ذاتی بشر است که طوری آفریده شده است که در کارهای خود الزاماً نوعی اندیشه که آنها را اندیشه اعتباری می‌نامیم، ‌استخدام و با استفاده از آن اندیشه‌های اعتباری به عنوان «آلت فعل» به مقاصد طبیعی خود نائل می‌آید. آن اندیشه‌ها یک سلسله اندیشه‌هایی «انشائی» است که با «باید»ها مشخص می‌شود؛ از آن جمله این است که برای اینکه افراد جامعه بهتر به سعادت خود برسند، «باید» حقوق و اولویتها رعایت شود و این است، مفهوم عدالت بشری که وجدان هر فرد آن را تأیید می‌کند و نقطه مقابلش را که ظلم نامیده می‌شود، محکوم می‌سازد.»[5]
مولوی می‌گوید:
عدل چه بود؟ وضع اندر موضعش
ظلم چه بود؟ وضع در ناموضعش
عدل چه بود؟ آب ده اشجار را
ظلم چه بود؟ آب دادن خار را
به نمونه‌هایی از آیات و روایات درباره عدالت اجتماعی توجّه کنید:
در قرآن کریم می‌خوانیم: «وَ لِکُلِّ أُمَّةٍ رَسُولٌ فَإِذا جاءَ رَسُولُهُمْ قُضِیَ بَیْنَهُمْ بِالْقِسْطِ وَ هُمْ لا یُظْلَمُون»؛[6] «برای هر امتى، رسولی است. هنگامی که رسولشان [به سوی آنان] بیاید، به عدالت در میان آنها داوری می‌شود و ستمی به آنها نخواهد شد.»
در ایه دیگر می‌فرماید: «یا ایهَا الَّذِینَ آمَنُوا کُونُوا قَوَّامِینَ لِلَّهِ شُهَدَاءَ بِالْقِسْطِ وَلَا یجْرِمَنَّکُمْ شَنَآنُ قَوْمٍ عَلَى أَلَّا تَعْدِلُوا اعْدِلُوا هُوَ أَقْرَبُ لِلتَّقْوَى وَاتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ خَبِیرٌ بِمَا تَعْمَلُونَ»؛ «ای کسانی که ایمان آورده‌اید! همواره برای خدا قیام کنید و از روی عدالت، گواهی دهید. دشمنی با جمعیّتى، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند. عدالت کنید که به پرهیزگاری نزدیک است و از [معصیت] خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام می‌دهید، باخبر است.»[7]
در روایات نیز تعبیرات بسیار حیاتی از عدالت شده است که به چند نمونه اشاره می‌شود:
1. حضرت علی(ع) فرمودند: جَعَلَ اللَّهُ الْعَدْلَ قِوَاماً لِلْأَنَام؛[8] خداوند، عدل را برای قوام و استواری مخلوقات قرار داد.»
2. آن حضرت در سخن دیگری می‌فرماید: «الْعَدْلُ أَحْلَى مِنَ الْمَاءِ یُصِیبُهُ الظَّمْآنُ؛ عدالت شیرین‌تر از آب برای تشنه‌ای است که به آن دست یابد.»[9]
3. رسول خدا(ص) فرمود: «عَدْلُ سَاعَةٍ خَیْرٌ مِنْ عِبَادَةِ سِتّینَ سَنَةً قِیَامٌ لَیْلُهَا وَ صِیَامٌ نَهَارُهَا وَ جَوْرُ سَاعَةٍ فِی حُکْمٍ أَشَدُّ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ مَعَاصِی سِتِّینَ سَنَةً؛[10] یک ساعت رعایت عدالت، بهتر از شصت سال عبادت است که شبهای آن عبادت کنند و روزهای آن روزه باشند و یک ساعت حکم و قضاوت ستمکارانه [نزد خدا] از شصت سال گناه شدیدتر و بزرگ‌تر است.»
علی(ع) و عدالت
یکی از دختران امیر مومنان(ع) گردنبندی را به عنوان عاریه به مدّت سه روز برای استفاده کردن در روز عید قربان از ابن‌رافع خزانه‌دار بیت‌المال امام علی(ع) گرفت. وقتی خبر به علی(ع) رسید، به شدّت غضبناک شد، وی را احضار کرد و فرمود: «آیا برای همة زنان مسلمانان، ممکن است که از بیت‌المال عاریه بگیرند؟» سرانجام، حضرت، گردنبند را در اسرع وقت به بیت‌المال برگرداند و فرمود: «اگر به عنوان عاریه نبود دست دخترم را قطع می‌کردم.»[11]
عدالت در بین فرزندان
از جمله اموری که باید در آن به عدالت رفتار شود، مسائل مربوط به خانواده و فرزندان متعدد در یک خانواده است. اگر چه ممکن است بعضی از آنها مورد علاقه بیش‌تر باشند؛ ولی باید دقت کرد که اظهار و ابراز علاقه، منجر به عدم رعایت عدالت و تبعیض در بین آنان نگردد که در این صورت مرتکب ظلم شده و باید منتظر عواقب ناگوار آن بود.
نعمان بن شبیر می‌گوید که روزی پدرم به من هدیه‌ای داد؛ ولی به دیگر برادران و خواهرانم چیزی نداد. مادرم عمرة بنت رواحه به پدرم گفت: «من به این تبعیض راضی نمی‌شوم؛ مگر آنکه رسول خدا درستی عمل تو را گواهی کند.» سپس پدرم به محضر پیامبر اکرم(ص) شرفیاب شد و عرض کرد: «ای رسول خدا(ص)! من به فرزندم هدیه‌ای داده‌ام و همسرم مرا واداشته که شما را بر صحت آن گواه بگیرم.» پیامبر پرسید: «آیا به همة فرزندانت چنین هدیه‌ای داده‌اى؟» وی گفت: «نه!» حضرت فرمود: «پس از خدا بترس و بین فرزندانت به عدالت رفتار کن، من بر کار ظالمانه گواهی نمی‌دهم.»[12]
دیوار عدالت
هیچ عمران و آبادی و ساخت و سازی مانند عدالت، یک شهر را آباد نمی‌کند. در حالی‌که اگر یک شهر و مملکت از حیث ظاهر و ساختمانها با شکوه گردد؛ ولی این شکوه بر اساس ظلم باشد، در واقع آباد و پایدار نیست. امام علی(ع) می‌فرماید: «ما عُمِرَتِ الْبُلْدانُ بِمِثلِ الْعَدْلِ؛[13] هیچ چیز مانند عدل سبب آبادی شهرها نمی‌شود.»
فرماندار حمص به عمر بن عبدالعزیز در نامه‌ای نوشت: «دیوارهای شهر در حال خراب شدن است. برای تعمیر آن چه دستور می‌فرمایید؟» خلیفه در پاسخ نوشت: «شهر حمص را از عدالت دیوار بکش و راهها را از ظلم و ستم نسبت به مردم، پاکسازی کن. در این صورت به دیوار خشت و سنگ و گچ نیازی نیست.»[14]
توسل
بر اساس همین عدالت بود که حضرت فاطمه3 علیه ابابکر چنین احتجاج و استدلال کرد: «آیا از عدل است که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟» از اینرو فرمود: «… یَا ابْنَ أَبِی قُحَافَةَ، أَفِی کِتَابِ اللَّهِ أَنْ تَرِثَ أَبَاکَ وَ لَا أَرِثَ أَبِى؟ لَقَدْ جِئْتَ شَیْئاً فَرِیًّا؛ ای پسر ابی قحافه! آیا در کتاب خدا آمده که تو از پدرت ارث ببری و من از پدرم ارث نبرم؟! براستی بدعت تازه و زشتی آورده‌اى.»[15]
راستی این از عدالت بود که خانه ولی خدا را در مدینه آتش زدند و به ناموس خدا اهانت کردند؟ راستی با این اهانتها و بی‌حرمتیها به دنبال چه چیزی بودند؟!
شیطان به بیت وحی تعالی چه می‌کند؟
آتش به گرد جَنّت اعلی چه می‌کند؟
دار الزیارة نبی و آستان وحى
ای وای من مغیرة در آنجا چه می‌کند؟
رویش سیاه گردد و دستش بریده باد
قنفذ، کنار خانه مولا چه می‌کند؟
باید زتازیانه، بپرسم که در بهشت
آثار خون به قامت طوبی چه می‌کند؟
گیرم روا است سوختن خانه میخ در
بر سینه شکستة زهرا چه می‌کند؟
آرى، این بی‌عدالتی همچنان ادامه یافت و این آتش همچنان شعله‌ور ماند تا عصر عاشورا، خیمه‌گاه آل الله را به آتش کشید و نوامیس خدا و آل بیت: را به اسارت برد. اینجا فریاد دختر زهرا(س) بلند شد که «أَمِنَ الْعَدْلِ یَا ابْنَ الطُّلَقَاءِ تَخْدِیرُکَ حَرَائِرَکَ وَ إِمَاءَکَ وَ سَوْقُکَ بَنَاتِ رَسُولِ اللَّهِ سَبَایَا قَدْ هُتِکَتْ سُتُورهُنَّ وَ أُبْدِیَتْ وُجُوهُنَّ تَحْدُو بِهِنَّ الْأَعْدَاءُ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ وَ یَسْتَشْرِفُهُنَّ؟ أَهْلُ الْمَنَاهِلِ وَ الْمَنَاقِلِ وَ یَتَصَفَّحُ وُجُوهَهُنَّ الْقَرِیبُ وَ الْبَعِیدُ وَ الدَّنِیُّ وَ الشَّرِیفُ لَیْسَ مَعَهُنَّ مِنْ رِجَالِهِنَّ وَلِیٌّ وَ لَا مِنْ حُمَاتِهِنَّ حَمِى؛[16] ای پسر آزاد شدة [جدّ ما]! آیا از عدل است که تو زنان و کنیزان خود را در پرده بنشانی و دختران رسول خدا را اسیر کنی و از شهری به شهر دیگر ببرى؟! پرده آبروی آنها را هتک کنی و صورت آنان را آشکار سازی که مردم بدانها چشم دوزند، و نزدیک و دور و فرومایه و شریف چهره آنها را بنگرند. از مردان آنان کسی به همراهشان نیست، نه یار و نه نگه‌دار و نه مددکارى.»
مجلس دوم: صبر
از لوازم انفکاک ناپذیر زندگی اجتماعی و فردی دنیا، این است که زحمات، گرفتاریها، بیماریها، بلاها و … دامنگیر انسان می‌شود و همین طور در مقابل وسوسه‌های نفسانی و شیطانی قرار می‌گیرد و عبادتهایی چون نماز و روزه و حج و امثال آن را باید انجام دهد. تمامی این موارد سخت، نیاز به استقامت و صبر دارد. صبر، آثار بسیار سازنده و محصولات بسیار شیرینی برای انسان به ارمغان می‌آورد. تمامی کسانی که به مقامات عالیه راه یافته‌اند از انبیا گرفته تا امامان و اولیاء الهى،‌عامل اصلی و رمز حقیقی این راهیابى، بردباری بوده است.
حضرت زهرا(س) یکی از آثار و حکمتهای صبر را پاداش عظیم آن معرفی می‌کند و می‌فرماید: «وَ الصَّبْرَ مَعُونَةً عَلَى اسْتِیجَابِ الْأَجْر؛[17] و [خداوند] صبر را برای به دست آوردن پاداش قرار داده است.»
در قرآن کریم تعبیرات بسیار بزرگ و پرمعنایی درباره صبر شده است که باعث تشویق و دلگرمی انسان می‌شود. همچنین در روایات، آثار گرانبها و مهمّی برای بردباری بیان شده است که به اهمّ آیات و روایات در این زمینه اشاره می‌شود:
1. صابران، محبوب خداوند
«وَ اللَّهُ یُحِبُّ الصَّابِرِینَ»؛[18] «خداوند بردباران را دوست دارد.»
2. خداوند، یاور صابران
«وَ أَطِیعُوا اللَّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَا تَنَازَعُوا فَتَفْشَلُوا وَ تَذْهَبَ رِیحُکُمْ وَ اصْبِرُوا إِنَّ اللَّهَ مَعَ الصَّابِرِین»؛[19] «خدا و رسولش را اطاعت کنید و با هم نزاع نکنید که سست شوید و قدرت (و شوکت) شما از میان برود و استقامت کنید که خداوند با استقامت کنندگان است.»
این معیّت، معیّت خاص و ویژه است؛ غیر از معیّتی است که خداوند با همه دارد؛ «اِنَّ اللهَ مَعَکُمْ» و «نَحْنُ اَقْرَبُ اِلَیهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ».
3. تسلط بر زمین، پاداش صبر
در قرآن کریم می‌خوانیم: «سرانجام از فرعونیان انتقام گرفتیم… و مشرقها و مغربهای پربرکت زمین را به آن قومِ به ضعف کشانده شده (زیر زنجیر ستم) واگذار کردیم»: «وَ تَمَّتْ کَلِمَتُ رَبِّکَ الْحُسْنى عَلى بَنِی إِسْرائِیلَ بِما صَبَرُو»؛[20] «وعده نیک پرورگارت بر بنی اسرائیل، به سبب صبری که به خرج دادند، تحقق یافت.»
گرت چو نوح نبی صبر هست در غم طوفان
بلا بگردد و کام هزار ساله برآید[21]
4. امامت و هدایت، پاداش شکیبایى
«وَ جَعَلْنا مِنْهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا لَمَّا صَبَرُوا وَ کانُوا بِآیاتِنا یُوقِنُون»؛[22] «و از آنان امامان (و پیشوایانی) قرار دادیم که به فرمان ما [مردم را] هدایت می‌کردند؛ چون شکیبایی کردند و به آیات ما یقین داشتند.»
صبر تلخ آمد ولیکن عاقبت
میوه شیرین دهد پرمنفعت[23]
5. درود و رحمت خدا
در قرآن به پاداش دیگری برای صابران اشاره کرده، می‌فرماید: »…. وَ بَشِّرِ الصَّابِرِینَ الَّذِینَ إِذا أَصابَتْهُمْ مُصِیبَةٌ قالُوا إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ أُولئِکَ عَلَیْهِمْ صَلَواتٌ مِنْ رَبِّهِمْ وَ رَحْمَةٌ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُهْتَدُون»؛[24] «به بردباران بشارت بده، آنها که هرگاه مصیبتی به ایشان می‌رسد، می‌گویند: ما از آن خداییم، و به سوی خدا برمی‌گردیم. اینها، همانها هستند که الطاف و رحمت خدا شامل حالشان شده است. و آنها هستند، هدایت یافتگان.»
در این ایه به سه پاداش صابران اشاره شده است: 1. درود خدا (در واقع، همان الطاف ویژه الهی)؛ 2. رحمت خاص الهى؛ 3. هدایت خاص الهى.
6. اساس ایمان
حضرت صادق(ع) فرمود: «الصَّبْرُ رَأْسُ الْإِیمَانِ؛ بردباری سرِ ایمان است.»[25]
7. راه رسیدن به اهداف
از مسیح(ع) نقل شده است که فرمود: «إِنَّکُمْ لَا تُدْرِکُونَ مَا تُحِبُّونَ إِلَّا بِصَبْرِکُمْ عَلَى مَا تَکْرَهُون؛[26] براستی به آنچه دوست دارید نمی‌رسید، مگر با صبر شما بر آنچه بد می‌دانید.»
امام علی(ع) فرمود: «بِالصَّبْرِ تُدْرَکُ مَعالِی الأُمُورِ؛[27] با صبر است که به امور عالیه می‌توان رسید.»
گویند سنگ لعل شود در مقام صبر
آرى شود ولیک به خون جگر شود[28]
حتی راه رسیدن به خداوند، صبر در مقابل معاصى، بلاها و بردباری بر طاعت و بندگی است. امیر مومنان(ع) می‌فرماید: «مَنْ صَبَرَ عَلَى اللَّهِ وَصَلَ إِلَیْهِ؛[29] کسی که بر [اطاعت و ترک معاصى] خدا صبر کند، به او خواهد رسید.»
8. صبر و ظفر
پیامبر اکرم(ص) فرمود: «بِالصَّبْرِ یُتَوَقَّعُ الْفَرَجُ وَ مَنْ یُدْمِنْ قَرْعَ الْبَابِ یَلِجْ؛[30] با صبر، ‌انتظار گشایش می‌رود و کسی که بر کوبیدن دری مداومت کند، وارد می‌شود.»
در حدیثی دیگر فرمود: «أَنَّ النَّصْرَ مَعَ الصَّبْرِ وَ أَنَّ الْفَرَجَ مَعَ الْکَرْب؛[31] پیروزی با صبر و گشایش با سختی است.»
9. راحتی دائمى
حضرت علی(ع) دربارة صفات متقین می‌فرماید: «صَبَرُوا أَیَّاماً قَصِیرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِیلَة؛[32] مدت کوتاهی را صبر کردند، به دنبال آن به راحت طولانی مدّت دست یافتند.»
صبر کن حافظ به سختی روز و شب
عاقبت روزی بیابی کام را[33]
10. پاداش هزار شهید
حضرت صادق(ع) فرمود: «مَنِ ابْتُلِیَ مِنْ شِیعَتِنا فَصَبَرَ عَلَیْهِ کَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ أَلْفِ شَهِیدٍ؛[34] کسی از شیعیان که گرفتار شود، پس بر آن گرفتاری صبر کند، برای او اجر [و پاداش] هزار شهید خواهد بود.»
حکایت
«امّ عقیل» زن مسلمان و بادیه‌نشینی بود. روزی دو میهمان بر او وارد شدند. فرزند آن زن، همراه شتران در بادیه بود، در همان لحظه به او خبر دادند که شتر خشمگین، فرزندش را در چاهی انداخته و کشته است. زن با ایمان به کسی که خبر مرگ فرزند او را آورده بود، گفت: «از مرکب پیاده شو و در پذیرایی از میهمانان کمک کن!» گوسفند را به او داد تا آن را ذبح کند و سرانجام، غذا آماده شد. «ام عقیل» غذا را نزد میهمانان گذاشت. پس از صرف غذا نزد آنان رفت و گفت: «آیا در میان شما کسی هست که از قرآن به خوبی آگاهی داشته باشد؟ » یکی از حاضران گفت: «بله! من آگاهم.» زن گفت: «آیاتی از قرآن را برایم بخوان تا در برابر مرگِ فرزندم مایة تسلّی خاطر من شود.» او می‌گوید: «من،‌این آیات را برایِ آن زن خواندم «وَ لَنَبْلُوَنَّکُمْ بِشَیْ ءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرِین…»؛[35]«و به تحقیق شما را با ترس و گرسنگی و کمبود در اموال و جانها و فرزندانتان می‌آزماییم و صبر کنندگان را بشارت بده…» زن خداحافظی کرد. سپس رو به قبله ایستاد و چند رکعت نماز گذارد. سپس عرض کرد: «اللَّهُمَّ إِنِّی قَدْ فَعَلْتُ مَا أَمَرْتَنِی بِهِ فَاَنْجِزْ لِی مَا وَعَدْتَنِى؛ خداوندا! اوامرت را انجام دادم [و رشتة شکیبایی را رها نساختم]، تو هم آنچه را [از رحمت و صلوات] به من وعده داده‌ای بر من ارزانی دار!» سپس اضافه کرد: «اگر بنا بود در این جهان، کسی برای کسی بماند… .» یکی از حاضران می‌گوید: «من فکر کردم می‌خواهد بگوید که فرزندم برای من باقی می‌ماند؛ اما چنین ادامه داد که پیامبر اسلام محمد(ص) برای امّتش باقی می‌ماند.»[36]
توسل
بر اثر لطمات و ضربات وارده بر بدن حضرت زهرا(س) در جریان هجوم به خانه وحى، آن بانوی مکرّمه در بستر بیماری افتاد. در روزهای سخت بیماری آن بانو، زنان مهاجر و انصار به عیادتش آمدند و عرض کردند: «ای دختر پیامبر خدا(ص)! چگونه صبح کردى؟ با بیماری چه می‌کنى؟» حضرت زهرا(س) پس از حمد خدا و درود بر پدرش فرمود: «أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ عَائِفَةً لِدُنْیَاکُنَّ قَالِیَةً لِرِجَالِکُنَّ لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ أَنْ سَبَرْتُهُمْ فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ وَ قَرْعِ الصَّفَاةِ وَ صَدْعِ الْقَنَاةِ وَ خَطَلِ الْآرَاءِ وَ زَلَلِ الْأَهْوَاء…؛[37] صبح کردم در حالی که به خدا سوگند دنیای شما را دوست نمی‌دارم و از مردان شما خشمناک و بیزارم؛ درون و بیرونشان را آزمودم و نامشان را از دهان خویش به دور افکندم، از آنچه کرده‌اند، ناخشنودم چه زشت است کندی شمشیرها و سستی و بازیچه بودن [مردانتان] پس از آن همه تلاشها. چه زشت است سر بر سنگ خارا زدن، و شکاف برداشتن نیزه‌ها و فساد آرا و اندیشه و انحراف آرمان و انگیزه‌ها… .»
زبان حال
جز غم کسی به خانه من سر نمی‌زند
اینجا که مرغ شوق دگر پر نمی‌زند
در شهر خود غریبم و با درد آشنا
در خانه غریب کسی سر نمی‌زند
من دختر پیامبر و زان همه یکى
دم از سفارشات پیمبر نمی‌زند
می‌زد مرا مغیره و یک کس به او نگفت
زن را کسی مقابل شوهر نمی‌زند
بیش از خودم به حالت زینب دلم بسوخت
(آخر)، مادر، کسی مقابل دختر نمی‌زند
آرى اینجا مادر را مقابل فرزندان زدند و در کربلا فرزندان و دختران را کنار جنازه بابا تازیانه زدند.
بابا!
سوی شام و کوفه‌ام چه ظالمانه می‌برند
نمی‌روم ولی مرا به تازیانه می‌برند
سیر تو را نموده‌اند به نوک نی ستمگران
نمی‌روم ولی مرا به این بهانه می‌برند.
مجلس سوم: نیکی به پدر و مادر
احسان به پدر و مادر از حقوق انسانی است، نه فقط اسلامى؛ منتهی در اسلام، بهترین و بیش‌ترین تأکید بر آن شده است و در قرآن در کنار توحید، احسان به والدین مطرح است؛ تا آنجا که حتی اگر آنان مسلمان هم نباشند باید به آنها احسان و احترام کرد. مقام و پست، نباید انسان را از احترام به والدین غافل کند. انسان در هر مقامی باشد باید پدر و مادر خویش را برتر از خود بداند و در مقابل آنها کرنش و تواضع کند. سفارش به احسانِ به پدر و مادر، متوجه فرزندان است؛ ولی به آنها توصیه نشده است که به فرزندان نیکی کنید؛ گویا عاطفه پدر و مادری برای این امر کافی است.
حدّ ‌و مرزی در احسان به والدین وجود ندارد؛ همچون فقیر نیست که کمک تا زمان سیر شدن باشد و همچون جهاد نیست که تا رفع فتنه یا مثل روزه نیست که تا افطار باشد؛ بلکه حتی بعد از مرگ آنان نیز نباید آنها را فراموش کرد و تا زنده هستیم باید به والدین احسان کنیم.
فاطمه زهرا(س) فرمود: «… بِرَّ الْوالِدَین وِقَایةً مِنَ السَّخَط؛ نیکی به پدر و مادر را برای دوری از عذابش قرار داده است.»
قرآن مجید، رسول خدا (ص) و امامان معصوم :، دستورهایی درباره احسان به ایشان دارند که در هیچ کتاب و مذهبی همانند آن را نمی‌توان یافت. اکنون به برخی از این آیات و روایات اشاره می‌شود:
1. بزرگ‌ترین توصیه
وَ وَصَّیْنَا الْإِنْسانَ بِوالِدَیْهِ إِحْساناً حَمَلَتْهُ أُمُّهُ کُرْهاً وَ وَضَعَتْهُ کُرْهاً وَ حَمْلُهُ وَ فِصالُهُ ثَلاثُونَ شَهْراً حَتَّى إِذا بَلَغَ أَشُدَّهُ وَ بَلَغَ أَرْبَعِینَ سَنَةً قالَ رَبِّ أَوْزِعْنِی أَنْ أَشْکُرَ نِعْمَتَکَ الَّتِی أَنْعَمْتَ عَلَیَّ وَ عَلى والِدَیَّ وَ أَنْ أَعْمَلَ صالِحاً تَرْضاه وَ أَصْلِحْ لِی فِی ذُرِّیتِی إِنِّی تُبْتُ إِلَیکَ وَإِنِّی مِنَ الْمُسْلِمِینَ»؛[38] «به انسان توصیه کردیم که به پدر و مادرش نیکی کند. مادرش او را با ناراحتی حمل می‌کند و با ناراحتی بر زمین می‌گذارد. دوران حمل و از شیر گرفتنش سی‌ماه است، تا زمانی که به کمال قدرت و رشد برسد و به چهل سالگی بالغ شود، می‌گوید: پروردگارا!‌مرا توفیق ده تا شکر نعمتی را که به من و پدر و مادرم دادی به جا آورم و کار شایسته‌ای انجام دهم که از آن خشنود باشی و فرزندان مرا صالح قرار بده. من به سوی تو باز می‌گردم و توبه می‌کنم، و من از مسلمانانم.»
2. کم‌ترین اهانت ممنوع
«وَ قَضى رَبُّکَ أَلَّا تَعْبُدُوا إِلَّا إِیَّاهُ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْساناً إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما فَلا تَقُلْ لَهُما أُفٍّ وَ لا تَنْهَرْهُما وَ قُلْ لَهُما قَوْلًا کَرِیماً وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّلِّ مِنَ الرَّحْمَةِ وَ قُلْ رَبِّ ارْحَمْهُمَا کَمَا رَبَّیَانِی صَغِیر»؛[39] «و پروردگارت فرمان داده: جز او را نپرستید! و به پدر و مادر نیکی کنید. هر گاه یکی از آنها یا هر دوی آنها، نزد تو به سن پیری رسند، (کم‌ترین اهانتی به آنها روا مدار) و به آنها اف نگو و بر آنها فریاد مزن! و گفتار [لطیف و سنجیده و] بزرگوارانه به آنها بگو! و بالهای تواضع خویش را از محبّت و لطف در برابر آنان فرود آر! و بگو: پرورگارا! همان‌گونه که آنها مرا در کوچکی تربیت کردند، آنان را مشمول رحمت قرار ده.»
در آیه فوق 7 دستور حیاتی و گره‌گشا به فرزندان نسبت به والدین داده شده است که اگر فرزندان مراعات کنند، مشکل سالمندان و والدین حل خواهد شد.
ابی ولّاد حنّاط می‌گوید که از امام صادق(ع) درباره این آیه «وَ بِالْوَالِدَیْنِ اِحْسَان» ‌پرسیدم و گفتم: «این نیکی چیست؟» حضرت فرمود: «نیکی این است که با آنان خوشرفتاری کنی و ایشان را وانداری که آنچه را به آن نیازمندند از تو درخواست کنند، اگرچه بی‌نیاز هم باشند؛ مگر خداوند عزوجل نمی‌فرماید: «هرگز به نیکی نمی‌رسید؛ مگر از آنچه دوست می‌دارید، ببخشید.»[40] سپس فرمود: «و امّا این آیه که فرمود: «إِمَّا یَبْلُغَنَّ عِنْدَکَ الْکِبَرَ أَحَدُهُما أَوْ کِلاهُما…»؛[41] «… یعنی اگر تو را زدند بگو خدا شما را بیامرزد که این سخن بزرگوارانه از سوی توست و سخن کریمانه است که قرآن بدان امر می‌کند.» و فرمود: «معنای «وَ اخْفِضْ لَهُما جَناحَ الذُّل…» این است که نگاهت را جز به مهر و دلسوزی به آنان ندوز، صدایت را بالا نبر، دستت را بالاتر از دستشان نبر و از آنان پیش نیفت.»[42]
خدا را پرست و پدر را ستای
ولی جان به قربان مادر نمای[43]
3. احسان در کنار توحید
در آیات متعددی از قرآن، در کنار امر به توحید و نهی از شرک، امر به احسان والدین شده است؛ از جمله آیه‌ای که گذشت[44] و آیات ذیل:
یک ‌ «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّکُمْ عَلَیْکُمْ أَلَّا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسان»[45]؛ «بگو: بیایید آنچه را پروردگارتان بر شما حرام کرده است برایتان بخوانم: اینکه چیزی را شریک خدا قرار ندهید و به پدر و مادر نیکی کنید.»
دو‌ «وَ اعْبُدُوا اللَّهَ وَ لا تُشْرِکُوا بِهِ شَیْئاً وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسان»؛[46] «و خدا را بپرستید! و هیچ چیز را همتای او قرار ندهید و به پدر و مادر، نیکی کنید.»
سه‌‌ «وَ إِذْ أَخَذْنا مِیثاقَ بَنِی إِسْرائِیلَ لا تَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ بِالْوالِدَیْنِ إِحْسان»؛[47] «و [به یاد آورید] زمانی را که از بنی اسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید، و به پدر و مادر [و نزدیکان] احسان کنید.»
4. غضب خد ادر غضب پدر
رسول خدا(ص) فرمود: «رضا اللهِ فی رِضا الْوالِدِ وَ سَخَطُ الله فی سَخَطِهِ؛[48] رضای خدا در رضای پدر است و غضب خدا در خشم او.»
نبایست کردن خلاف پدر
که آخر پشیمانی آرد به بر[49]
5. ذلت و خوارى
امام هادی(ع) فرمود: «الْعُقُوقُ یُعَقِّبُ الْقِلَّةَ وَ یُؤَدِّی إِلَى الذِّلَّةِ؛[50] ترک احسان به پدر و مادر، سبب تنهایی و منتهی به خواری می‌شود.»
6. شقاوت عاق والدین
حضرت صادق(ع): «عُقُوقُ الْوَالِدَیْنِ مِنَ الْکَبَائِرِ لِأَنَّ اللَّهَ جَعَلَ الْعَاقَّ عَصِیّاً شَقِیّاً؛ ترک احسان به پدر و مادر از گناهان کبیره است؛ چون خداوند عاق والدین را معصیّت کار و شقی قرار داده است.»
نیکی به مادر بیش‌تر
نکته پایانی در این باب، این است که باید به مادر بیش‌تر نیکی کرد. امام صادق فرمود: «مردی نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و عرض کرد: «ای رسول خدا! به چه کسی نیکی کنم؟» «قَالَ: أُمَّکَ، قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ، قَالَ: ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ: أُمَّکَ، قَالَ ثُمَّ مَنْ؟ قَالَ أَبَاک؛ فرمود: به مادرت. گفت: سپس به چه کسى؟ فرمود: مادرت. [باز] گفت: آن‌گاه به چه کسى؟ فرمود: مادرت. [باز] گفت: سپس به چه کسى؟ فرمود: پدرت.»[51]
سر ز مادر مکش که تاج شرف
گردی از راه مادران باشد
خاک شو زیر پای او که بهشت
در قدمگاه مادران باشد[52]
حق مادر
مردی مشغول طواف خانه خدا بود و مادرش را نیز بر دوش گرفته بود و طواف می‌داد. در همان حال، پیامبر اکرم(ص) را دید. از آن حضرت پرسید: «آیا با این کار، حق مادرم را انجام داده‌ام؟» آن حضرت فرمود: «خیر. تو حتّی با این کار، جبران یکی از ناله‌های او را (به هنگام وضع حمل) نکرده‌اى.»[53]
توسل
حضرت فاطمه زهرا(س) به علی(ع) وصیت کرد: «یَا عَلِی … أَنْتَ أَوْلَى بِی مِنْ غَیْرِی حَنِّطْنِی وَ غَسِّلْنِی وَ کَفِّنِّی بِاللَّیْلِ وَ صَلِّ عَلَیَّ وَ ادْفِنِّی بِاللَّیْلِ وَ لَا تُعْلِمْ أَحَداً وَ أَسْتَوْدِعُکَ اللَّهَ وَ أَقْرَأُ عَلَى وُلْدِیَ السَّلَامَ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَة؛[54] ای على! … تو از دیگران بر من سزاوارترى. حنوط و غسل و کفن مرا در شب انجام بده و شب بر من نماز بگزار و شب مرا دفن کن و به هیچ کس اطلاع مده. تو را به خدا می‌سپارم و بر فرزندانم تا روز قیامت سلام و درود می‌فرستم.»
دل غریب من از گردش زمانه گرفت
به یاد غربت زهرا شبی بهانه گرفت
شبانه بغض گلوگیر من کنار بقیع
شکست و چشم زدل اشک دانه‌دانه گرفت
کنار پنجره‌ها چشم پراشکم
سراغ قبر بی‌نام و بی‌نشانه گرفت
نشان شعله و دودِ سرای زهرا را
توان هنوز زدیوار و بام خانه گرفت؟
مصیبتی است علی را پیش چشمان
عدو امید دلش را به تازیانه گرفت
فراق فاطمه بوتراب باور کرد
شبی که چوبة تابوت او به شانه گرفت
امام علی(ع) طبق وصیّت حضرت زهرا(س) شبانه بدن او را غسل داد و کفن کرد و در محل نامعلومى[55] به خاک سپرد. در لحظه دفن، دو دست، شبیه دستهای پیامبر(ص) از قبر بیرون آمد و جنازه را تحویل گرفت. آن‌گاه علی(ع) به قبر پیامبر(ص) رو کرد و عرضه داشت: «… سلام بر تو و دخترت! سلام وداع. اگر باز گردم، نه از روی ملال و خسته شدن و اگر بمانم، نه از بدگمانی به وعده‌های الهی به صابران است. شکیبایی زیباتر است.»[56] آن‌گاه این اشعار را انشاء کرد:
«لِکُلِّ اجْتِمَاعٍ مِنْ خَلِیلَیْنِ فُرْقَةٌ
و کُلُّ الذی دُونَ الْمَماتِ قَلیلٌ
وَ إِنَّ افْتِقَادِی فَاطِماً بَعْدَ أَحْمَدُ
دَلِیلٌ عَلَى أَنْ لَا یَدُومَ خَلِیلٌ[57]
برای اجتماع هر دو دوستی جدایی است و تمام جداییها غیر از مرگ کم (و قابل تحمل) است و به راستی از دست دادن فاطمه بعد از احمد، دلیلی است بر این که دوستی دوام ندارد.»
خدا حافظ، همه بود و نبودم
خدا حافظ، گل یاس کبودم
ببوس از جانب من روی محسن
رسان بر خدمت بابا درودم
مجلس چهارم: صلة ارحام
حقوق، دارای مراتبی است: اوّل، حق خداوند و سپس والدین و بعد، خویشاوندان که باید با آنها رابطه داشت؛ اگرچه در حدّ نوشاندن آب و رساندن سلام. صله رحم آثار بسیاری دارد؛ همچون زیاد شدن عمر، آسان شدن حساب و روز قیامت، تزکیه عمل و … و ترک آن نیز، آثار زیانباری دارد؛ همچون: ملعون شدن نزد خداوند و استشمام نکردن بوی بهشت.
زخویشان هر کسی ببرید پیوند
به تیشه ریشه و پیوند خود کند
بمال خویش باید مرد عاقل
نماید قوم و خویش خویش خوشدل
از آنان خوش نماید، میهمانى
کند از جان و از دل میزبانى
که آنها هم زجان گردند یارش
به هر پیش‌آمدی تیمار خوارش
باید با خویشان ارتباط داشت؛ هر چند از نیکان نباشد. در قرآن کریم، آیات فراوانی در این باره آمده است که به نمونه‌هایی اشاره می‌شود:
1. نشانه‌عاقبت به خیرى
«الَّذِینَ یُوفُونَ بِعَهْدِ اللَّهِ وَ لا یَنْقُضُونَ الْمِیثاقَ وَ الَّذِینَ یَصِلُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یَخْشَوْنَ رَبَّهُمْ وَ یَخافُونَ سُوءَ الْحِساب … أُولئِکَ لَهُمْ عُقْبَى الدَّار‌»؛ «آنها که به عهد الهی وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند و آنها که پیوندهایی را برقرار می‌دارند که خدا به برقراری آن،‌دستور داده است؛ و از پروردگارشان می‌ترسند و از بدی حساب (روز قیامت) بیم دارند …، پایان نیک سرای دیگر، از آن آنهاست.»
2. ملعون در سه جای قرآن
امام صادق(ع) از پدرش نقل کرده است که فرمود: «پدرم علی بن الحسین8 به من فرمود که به پنج کس توجّه نکن و با آنان رفیق مشو: دروغگو، فاسق، بخیل، احمق و کسی که قطع رحم می‌کند که او را در کتاب خداوند در سه جا لعن شده یافتم؛ خداوند فرمود: «فَهَلْ عَسَیْتُمْ إِنْ تَوَلَّیْتُمْ أَنْ تُفْسِدُوا فِی الْأَرْضِ وَ تُقَطِّعُوا أَرْحامَکُمْ أُولئِکَ الَّذِینَ لَعَنَهُمُ اللهُ فَأَصَمَّهُمْ وَ أَعْمى أَبْصارَهُم‌»؛[58] وَ قالَ اللهُ عَزَوَجَلَّ‌: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ لَهُمُ اللَّعْنَةُ وَ لَهُمْ سُوءُ الدَّارِ»؛[59] وَ قَالَ فِی الْبَقَرَةِ: «الَّذِینَ یَنْقُضُونَ عَهْدَ اللَّهِ مِنْ بَعْدِ مِیثاقِهِ وَ یَقْطَعُونَ ما أَمَرَ اللَّهُ بِهِ أَنْ یُوصَلَ وَ یُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ أُولئِکَ هُمُ الْخاسِرُونَ‌»؛[60] «پس [ای منافقان!] آیا امید بستید که چون از خدا برگشتید [و یا سرپرست مردم شدید] در روی زمین فساد کنید و خویشاوندیهای خود را از هم بگسلید؟ اینان همان کسانی هستند که خدا آنان را لعنت کرده و گوش [دل] ایشان را ناشنوا و چشمهایشان را نابینا کرده است» و خدای عزیز و جلیل فرمود: [فاسقان،] کسانی هستند که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می‌شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع، و در روی زمین فساد می‌کنند. برای اینان است لَعنَت [خدا و دوری از رحمت او]‌و برای آنان، جایگاه بدی است.» و در سوره بقره فرمود: «[فاسقان،] کسانی هستند که پیمان خدا را پس از محکم ساختن آن می‌شکنند و پیوندهایی را که خدا دستور داده برقرار سازند، قطع، و در روی زمین فساد می‌کنند. اینها زیانکاران‌اند.»[61]
در روایات نیز آثار نیک صله رحم و زیانهای قطع رحم بیان شده است.
حضرت زهرا(س) از بین این آثار، به دو نمونه اشاره کرده است؛ آنجا که فرموده است:
«… وَ صِلَةَ الْأَرْحَامِ مَنْسَأَةً فِی الْعُمْرِ وَ مَنْمَاةً لِلْعَدَدِ؛[62] [خداوند] صله رحم را، باعث تأخیر مرگ و فزونی عددی [خویشاوندان] قرار داده است.»
در روایات بسیاری اشاره شده است که صله رحم عامل تأخیر مرگ و مردن است.
امام حسین(ع) فرمود: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ یُنْسَأَ فِی أَجَلِهِ وَ یزْدادَ فِی رِزْقِهِ فَلْیَصِلْ رَحِمَهُ؛[63]کسی که دوست دارد مرگش به تأخیر افتد و رزقش افزوده شود، پس با رحمش ارتباط داشته باشد.»
گاه، همین معنا به صورت افزایش عمر بیان شده است که تعبیر روشن‌تر از تأخیر مرگ است.
حضرت صادق(ع) فرمود: «مَا نَعْلَمُ شَیْئاً یَزِیدُ فِی الْعُمُرِ إِلَّا صِلَةَ الرَّحِمِ حَتَّى إِنَّ الرَّجُلَ یَکُونُ أَجَلُهُ ثَلَاثَ سِنِینَ فَیَکُونُ وَصُولًا لِلرَّحِمِ فَیَزِیدُ اللَّهُ فِی عُمُرِهِ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَیکوُنُ اَجَلُهُ ثَلَاثاً وَ ثَلَاثِینَ سَنَةً فَیَکُونُ قَاطِعاً لِلرَّحِمِ فَیَنْقُصُهُ اللَّهُ ثَلَاثِینَ سَنَةً وَ یَجْعَلُ أَجَلَهُ إِلَى ثَلَاثِ سِنِینَ؛[64] چیزی سراغ نداریم که به مانند صله رحم، عمر را افزونی بخشد تا آنجا که اجل شخص، سه سال دیگر است؛ پس بسیار صله رحم می‌کند و خداوند بر عمر او سی سال می‌افزاید و اجلش می‌شود سی و سه سال. و اگر قطع رابطه با رحم کند، خداوند، سی سال عمر او را کم می‌کند و اجل او را در [ظرف] سه سال قرار می‌دهد.»
توسل
فردای آن شب که حضرت فاطمه3 دفن شد، چهل قبر جدید در بقیع به چشم می‌خورد. مسلمانان، وقتی این صحنه را دیدند و قبر آن بانو در میان آن قبور مشخص نبود، ضجّه سر دادند. آنان، یکدیگر را ملامت کردند و گفتند: «فقط یک دختر از پیامبر باقی مانده بود که از دنیا رفت و دفن شد و ما در مراسم تشییع و نماز او حضور نیافتیم.»
سلطه گران گفتند: «از زنان مسلمان، عدّه‌ای بیایند و این قبور را نبش کنند تا بدن فاطمه را بیابند تا بر آن نماز گزاریم و قبر او را زیارت کنیم.»
این خبر به امیر مومنان(ع) رسید. او غضبناک بیرون آمد. چشمانش سرخ و رگهای گردنش برآمده بود و قبایی زرد رنگ که در مواقع سختی می‌پوشید‌ بر تن داشت و بر شمشیر خود، ذوالفقار، تکیه زنان به سمت بقیع آمد. شخصی به سوی مردم رفت و گفت: این علی است که می‌آید و سوگند می‌خورد که اگر سنگی از این قبور برداشته شود، با شمشیر پاسخ خواهد داد. عمر و تعدادی از اصحابش گفتند: یا ابا‌الحسن! سوگند به خدا! قبر فاطمه را نبش می‌کنیم و بر او نماز می‌گزاریم.
علی(ع) لباس او را گرفت و بر زمین زد و فرمود: «یَا ابْنَ السَّوْدَاءِ أَمَّا حَقِّی فَقَدْ تَرَکْتُهُ مَخَافَةَ أَنْ یَرْتَدَّ النَّاسُ عَنْ دِینِهِمْ وَ أَمَّا قَبْرُ فَاطِمَةَ فَوَ الَّذِی نَفْسُ عَلِیٍّ بِیَدِهِ لَئِنْ رُمْتَ وَ أَصْحَابُکَ شَیْئاً مِنْ ذَلِکَ لَأَسْقِیَنَّ الْأَرْضَ مِنْ دِمَائِکُمْ فَإِنْ شِئْتَ فَاعْرِضْ یَا عُمَرُ؛[65] یابن السوداء! امّا حق خودم، از بیم ارتداد مردم از آن گذشتم؛ امّا قبر فاطمه، سوگند به آن کس که جانم به دست اوست! اگر تو و اصحابت متعرض این قبور شوید، زمین را از خونتان سیراب می‌کنم، ای عمر! اگر می‌خواهی اقدام کن.»
ابوبکر جلو آمد و گفت: ای اباالحسن! به حق رسول خدا و به حقّ کسی که روی عرش است! از او دست بردار که ما هرگز کاری انجام ندهیم که تو را ناخوش آید. علی(ع) او را رها کرد و مردم متفرق شدند و دیگر باز نگشتند. جملة «یَتَوَکَّأُ عَلَى سَیْفِه…؛ بر عصایش تکیه می‌کرد» نشان می‌دهد که داغ زهرا آن قدر اثر گذاشته بود که حضرت بسان انسان سالخورده‌اى، تکیه زنان به شمشیر می‌آمد.
زبان حال حضرت علی(ع)
مدینه گریه کن با من که زهرا رفته از دستم
غریب و بی‌کس و تنها درون خانه بنشستم
غریبی مرا مردم همه با چشم خود دیدند
میان شعله آتش گُلم را با لگد چیدند
صدای ناله زهرا زپشت در شنیدم من
خدا داند که از زینب خجالت می‌کشیدم من
پی نوشت ها:
[1]. بحارالانوار، محمد باقر مجلسى، دار احیاءالتراث العربى، بیروت، دوم، 1403 ق، ج43، ص158.
[2]. همان، ج28، ص205.
[3]. احتجاج، طبرسى، ص106.
[4]. بحارالانوار، ج 43، ص158.
[5]. عدل الهى، مرتضی مطهرى، صدرا، قم، 1357 ش، چاپ دهم، ص62.
[6]. یونس/47.
[7]. مائده/8.
[8] غرر الحکم، عبدالواحد آمدى، مکتب الاعلام، قم، شماره 1697، 1366 ش، ج1، ص37،
[9]. کافی، کلینی، دار الصعب، بیروت، چهارم، 1401 ق، ج2، ص146، ح11.
[10]. جامع الاخبار، تاج الدین الشعیرى، دار الرضى، قم، 1405ق، ج1، ص154 و بحارالانوار، ج72، ص352.
[11]. وسائل الشیعه، حر عاملى، آل البیت، ج28، ص262.
[12]. میزان الحکمة، محمدی ری شهرى، دارالحدیث، ج10، ص707
[13]. غرر الحکم،‌ج1، ص 339.
[14]. هزار و یک حکایت تاریخى، ص 196.
[15]. دلائل الامامة، طبرى، منشورات الرضى، قم، ص30؛ عوالم العلوم، بحرانى، مدرسة الامام المهدی4، قم، ج11، ص467؛ احتجاج، ج1، ص108 و امالى، صدوق، ج1، ص384.
[16]. بحارالانوار، محمدباقر مجلسى، بیروت، دار احیاء التراث العربى، 1404 ق، ج45، ص133، باب 39.
[17]. بحار الانوار، ج43، ص158.
[18]. آل عمران/146.
[19]. انفال /46.
[20]. الاعراف/136 و 137.
[21]. حافظ.
[22]. السجدة/24.
[23]. مولوی.
[24]. بقره/155 ‌.
[25]. کافى، ج2، ص87، ح1.
[26]. بحار الانوار، ج79، ص137، باب 18 و مستدرک، ج2، ص425.
[27]. غرر الحکم، ص283، ش6317 و منتخب میزان الحکمة، ص287.
[28]. حافظ.
[29]. بحارالانوار، همان، ج71، ص95، ح60.
[30]. همان، ج71، ص96، ح61.
[31]. همان، ج77، ص88، ح2.
[32]. نهج‌البلاغه، ترجمه دشتى، 193، ص402.
[33]. حافظ.
[34]. التمحیص، ص59، ح125 به نقل از منتخب میزان الحکمه، ص288 و کافى، کلینى، دارالکتب الاسلامیّه، 1365 ش، ج1، ص352.
[35]. ادامه آیه و ترجمه آن، پیش‌تر گذشت.
[36]. تفسیر نمونه، مکارم شیرازى، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1370 ش، ج1، ص534 و 535.
[37]. بحارالأنوار، همان، ج43، ص159؛ احتجاج، ج1، ص108 و امالى، صدوق، ج1، ص384.
[38]. احقاف/15.
[39]. اسراء / 23 و 24.
[40]. آل عمران/92.
[41]. اسراء/23.
[42]. کافى، همان، ج2، ص158، ح1.
[43]. ملک الشعرای بهار.
[44]. اسراء/23.
[45]. انعام/ 151.
[46]. نساء/36.
[47]. بقره/83.
[48]. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، آل البیت، قم، 1408، ج15، ص176 و الترغیب و الترهیب، ج3ف ص314، ح1، به نقل از: منتخب میزان الحکمة، ص551.
[49]. فردوسى.
[50]. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج15، ص195 و بحار الانوار، ج74، ص84، ح95.
[51]. اصول کافى، ج2، ص159، ح9.
[52]. جامى.
[53]. تفسیر نمونه، ج 12، ص78.
[54]. بحار الانوار، ج43، ص214؛ وسائل الشیعه، حر عاملى، دار احیاء التراث، بیروت، ج13، ص311 و دلائل الامامه، طبرى، ص42.
[55]. خانه خود حضرت على، روضه پیامبر(ص) و یا بقیع.
[56]. اصول کافى، کلینى، مکتبة الصدوق، تهران، ص458، ح3.
[57]. امالى، صدوق، موسسة البعثة، قم، ص580، مجلس 74، ح797 و الموفقیات، 193،‌ح106.
[58]. محمد/22.
[59]. بقره/25.
[60]. بقره/ 27.
[61]. کافى، ج2، ص641.
[62]. بحار، ج74، ص94، ح23.
[63]. همان، ص91، ح15.
[64]. کافى، ج2، ص152.
[65]. دلائل الامامه، ابی جعفر محمد بن جریر طبرى، منشورات المطبعة الحیدریّة، نجف، 1369 ق، 1949 م، ص47 و شبیه آن ‌در: بحار الانوار، ج43، ص205؛ ر.ک: قصّه هجرت، نظری منفرد، انتشارات سرور، قم، اول، 1383 ش، ص283 و 284.

جستجو