نقش نهضت امام حسین علیه السلام در عزت جامعه اسلامی

گرچه در نگاه نخست پس از نهضت سید الشهدا (ع) جز تعداد انگشت شماری از شیعیان بر باورهای شیعه باقی نماندند و اکثر یاران راستین ابی عبدالله (ع) در روز عاشورا به فوز شهادت نائل گردیدند، ولی سکوت خفت بار برخی از مسلمانان نسبت به سلاطین جور شکست و جرأت امر به معروف و نهی از منکر در میان امت پیامبر علیه السلام رشد یافت و این همان عزتی بود که امام حسین (ع) با قیام خونین خویش برای جامعه اسلامی به ارمغان آورد.
نوشتار حاضر در صدد است با بهره گیری از حوادث تاریخی نخستین سالهای پس از عاشورا، حقیقت مزبور را برای خوانندگان تبیین نماید.
برای درک میزان تأثیر نهضت سیدالشهدا (ع) بر عزت جامعه اسلامی ابتدا باید در مورد ماهیت بنی امیه و وضعیت جامعه اسلامی قبل از نهضت سید الشهدا (ع) مطالعه کرد تا از این رهگذر تحول جامعه اسلامی پس از نهضت امام حسین (ع) مورد بررسی قرار گیرد.
ماهیت، سیاست ها و اهداف امویان تا سال 61 هجری
الف- مبارزه رودرو با اسلام:
بنی امیه، پیش از پیروزی اسلام قدرت برتر مکه و حتی جزیرة العرب به حساب می آمدند؛ یعنی، هم از حیث نظامی و هم از حیث سیاسی و اقتصادی قدرت درجه اول شمرده می شدند. آنان پس از بعثت پیامبر (ص) ، به شدت با دعوت آن حضرت مخالفت کردند، چراکه حاکمیت ارزش های اسلامی را با منافع دنیوی خویش در تضاد می دیدند. از این رو علی رغم تساهل با سایر ادیان مکه، با اسلام به سختی به مبارزه پرداختند. آنان پیامبر (ص) و مسلمانان را تحت سخت ترین فشارها قرار دادند؛ به طوری که مسلمانان برای حفظ دین و انجام مناسک خویش دست از مال و منال و خاندان خود می کشیدند و به ناچار به حبشه و مدینه هجرت کردند، ولی کفار قریش به سرکردگی بنی امیه  همچنان به تعقیب آنها ادامه داده افرادی را به حبشه فرستادند تا پادشاه حبشه را به اخراج مسلمانان وادار نمایند.
آنان سه جنگ سنگین، خونین و خسارت بار را بر حکومت نوپای پیامبر (ص) در مدینه تحمیل کردند و در برخی از این جنگ ها ضربه های سختی به مسلمانان وارد نمودند. هدف اصلی آنان در این جنگ ها قبل از هر چیز نابودی اسلام و کشتن پیامبر(ص) بود، ولی در پرتو مجاهدت های پیامبر (ص)و امیر مؤمنان (ع) و اصحاب راستین آن حضرت و در سایه امدادهای غیبی خداوند متعال، سرانجام مسلمانان پیروز شدند و مکه را فتح کردند.

روز فتح مکه نیز ابوسفیان و فرزندانش تنها از روی ترس اسلام آوردند و سیاست دشمنی علنی و حمله از بیرون را به ستیز پنهان و نفوذ از درون تغییر دادند.
ب- نفوذ در حکومت اسلامی:
آنان که از نابودی اسلام از طریق جنگ مسلحانه کاملاً نومید شده بودند این بار تصمیم گرفتند با نفوذ در ارکان جامعه اسلامی و اشتغال مفصل های حساس دستگاه های تصمیم گیری جامعه ، بار دیگر بر مسلمانان سیطره یابند. از این رو ابتدا مناطق مفتوحه شامات را بدست گرفتند. اول یزید بن ابی سفیان و بعد از مرگ او برادرش معاویه فرمانده ی نیروهای نظامی و حاکم شام شدند.  آن ها در زمان عثمان قلمرو نفوذ خود را گسترش داده ریاست دفتر عثمان و فرمانداری کوفه و مصر را نیز تصاحب کردند و  از آنجا که فرمانداری کوفه بر تمام مناطق ایران نیز نظارت داشت، می توتن گفت ایران هم تحت نفوذ بنی امیه قرار گرفت.
ج- عملیات استحاله:
آنان پس از نفوذ در دستگاه های اجرایی و اقتصادی و سیاسی جهان اسلام، عملیات استحاله را آغاز کردند.یکی از مهمترین روش های استحاله آن ها شکستن حرمت احکام اسلام از طریق رواج فساد اخلاقی و اقتصادی و اداری و تحریک احساسات مسلمانان بود.برای روشن شدن بحث به نمونه های زیر توجه کنید:
ولید بن عقبة بن ابی معیط رسماً در کوفه شراب خورد و در محراب عبادت هنگام نماز صبح از فرط شرابخواری استفراغ کرد. این عمل سخت مسلمانان کوفه را خشمگین ساخت، به طوری که یکی از نمازگزاران (عتاب بن غیلان) گفت: « وَاللهِ لا أَعجَبُ إلّا مِمّن بَعَثَکَ إلَینا والیاً وَ عَلینا اَمیراً؛  قسم به خدا از کسی که تو را والی و امیر ما قرار داده تعجب نمی کنم.»
سعید بن عاص رسماً به مردم کوفه گفت:« إنَّما هذَا السَّوادُ فَطیرٌ لِقُریش؛  سرزمین های سرسبز عراق، کالای بی مقدار قریش است.»
این سخن بیانگر به یغما بردن حقوق فاتحینی بود که با جانبازی های خود این مناطق را فتح کرده و اکنون بر اساس حق اسلامی خویش می بایست از محصولات آن استفاده کنند. از این رو اعتراض مردم را برانگیخت؛ مالک اشتر فرمود: أَتَجعَلُ ما أفاءَ اللهُ عَلَینا بِظِلالِ سُیُوفِنا وَ مَراکِزِ رِماحُنا بُستاناً لَکَ وَ لِقَومِکَ؟؛   آیا این [ زمین های سرسبزی را] که خداوند در ازای شمشیر زدن ها و فرود آمدن نیزه هایمان به عنوان غنیمت به ما عطا فرموده، مال خود و قومت می خوانی؟»
عبد الله بن سعد بن ابی سرح با ظلم و ستم خود، مردم مصر را به تنگ آورد به گونه ای که عده زیادی از مسلمانان از مصر به مدینه آمده و از او شکایت کردند ولی شکایت آنان موجب به خطر افتادن جان خودشان گردید، زیرا هنگام بازگشت در میان راه غلام عثمان را در حالی که حامل نامه ای برای عبدالله بن سعد بود دیدند، مشکوک شده نامه را گشودند، معلوم گردید حاوی دستوری از طرف عثمان بن عبدالله بن سعد مبنی بر دستگیری و به دار کشیدن برخی از معترضان است.  این امر آتش خشم آنان را برافروخت و از همان جا راهی مدینه شدند و علیه عثمان انقلاب کردند.
این برخورد ها مردم شهر های مختلف را به تنگ آورد تا آنجا که خواهان عزل عثمان شده، او را کشتند.
د- قدرت طلبی معاویه و فروپاشی حکومت دینی:
معاویه گمان می کرد با کار شکنی های بنی امیه و عزل عثمان حکومت به دست او خواهد افتاد، روی همین جهت به زبان از عثمان حمایت می کرد ولی در عمل زمینه انتقال قدرت از عثمان به خود را فراهم می ساخت. وی دوازده  هزار نفر نیرو در شام به عنوان حمایت از عثمان بسیج کرده بود، ولی کمی بیرون از شهر شام آن ها را متوقف نموده و از ادامه حرکت آنان به سوی مدینه ممانعت کرد. سپس خود به مدینه آمد و به عثمان گفت: آمده ام تا از نظر شما مطلع گردم، آن گاه برگردم و نیرو ها را بیاورم. عثمان کید او را فهمید و گفت: « لا وَاللهِ ، وَ لکِنَّکَ أَرَدتَ أَن أُقتَلَ فَتَقوُلَ : أَنا وَلیُّ الثّارِ؛ قسم به خدا ! چنین نیست. تو می خواهی من کشته شوم و تو بگویی من صاحب خون [ عثمان ] هستم.»
معاویه دنبال فرو افکندن حکومت عثمان و تحکیم قدرت خویش بود، ولی با تلاش بزرگانی چون مالک اشتر و عمار یاسر و محمد بن ابی بکر، مردم بعد از قتل عثمان با علی علیه السلام بیعت کردند و بنی امیه به هدف خود یعنی بنیانگذاری سلطنت اموی نرسیدند. البته آنان آرام ننشستند و عملیات تضعیف حکومت دینی را با تغییر شیوه ادامه دادند.
امام علی (ع) ماهیت ضد اسلامی آنان را می شناخت به طوری که می فرمود:« وَ الَّذی فَلَقَ الحَبَّةَ وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ ما أَسلَمُوا وَ لکِنِ استَسلَمُوا وَ أَسَرُّوا الکُفرَ؛ قسم به آن که دانه را شکافت و انسان را آفرید، آن ها اسلام نیاوردند لکن به ظاهر تسلیم شده اند و کفر خود را پنهان کرده اند.»
و شاید به همین جهت در همان روز های نخست خلافت، همه ی کارگزاران اموی را عزل کرد.
امویان این بار علاوه بر ادامه استحاله درونی جامعه اسلامی از طریق ایجاد اختلاف بین گروه ها از دسته جات بیعت کننده با امیر مؤمنان (ع) ، به طور همزمان مبارزه علنی و بیرونی را مانند صدر اسلام آغاز کردند. ابتدا طلحه و زبیر را به جنگ با امیر مؤمنان (ع)  تحریک کردند. مروان بن حکم به طور علنی در جنگ جمل شرکت نمود و اوضاع را به دقت زیر نظر داشت به گونه ای که وقتی علائم پشیمانی را در طلحه مشاهده کرد در همان میدان نبرد از پشت به سویش تیر افکند و او را از پای در آورد.
معاویه نیز به محض اطلاع از بیعت مردم با علی (ع) طی نامه ای بیعت خود را با طلحه و زبیر اعلان کرد و از آن ها خواست به خون خواهی عثمان برخیزند.
سپس در جنگ صفین خود مستقیماً روبروی امیر مؤمنان (ع) قرارگرفت و وقتی از پیروزی نظامی در میدان نبرد نومید شود از طرق تزویر و تطمیع عناصر فرصت طلب، سپاه کوفه را فریفت و بدین وسیله مقاومت سپاه حضرت را شکست و دست به غارت شهر های تحت نظارت و حکومت علی (ع) زد. و سرانجام با بهره گیری از زر و زوز و تزویر اقتدار حکومت علی (ع) و فرزند گرانقدرش امام حسن (ع) را متلاشی کرد.
در نهایت به سال 41 هجری با شهادت امام علی (ع) زمینه ی فروپاشی حکومت دینی و تبدیل خلافت اسلامی به سلطنت طاغوتی فراهم آمد و معاویه رسماً در سخنرانی خویش در میان جمعیت کوفه پس از صلح امام حسن (ع) گفت: «إِنّی ما قاتَلتُکُم لِتُصَلُّوا وَ لالِتَصُومُوا وَ لالِتَحِجُّوا وَلالِتُزَکُّوُا اِنَّکُم لَتَفعَلوُنَ ذلِک إِنَّما قاتَلتُکُم لِأَتَاَمَّرَ عَلَیکُم؛  من با شما نجنگیده ام تا نماز گزارده و روزه گرفته و حج به جا آورید و زکات بپردازید. شما این ها را انجا می دهید. من با شما جنگیده ام تا بر شما حکومت کنم.»
بنی امیه با همه ی تلاش هایی که کردند، به هدف نهایی خویش که هدم و مسخ اساس دین بود نایل نیامدندو معاویه تحت فشار افکار عمومی شعائر اسلامی را رعایت میکرد و به حریم اعتقادات و اصول و فروع دین تجاوز علنی و رسمی نمی کرد، ولی از استمرار حیات شالوده های دین غمگین و ملول بود . این حقیقتی است که وی در ملاقات با مغیرة بن شعبه ابراز داشته است.
مغیره از او درخواست کرد: حال که به قدرت رسیده ای قدری با بنی هاشم ملایمتر رفتار کن تا نام نیکی از خویش باقی گذاری. اما معاویه محو شدن نام خلیفه ی اول و دوم را شاهد آورده، با اشاره به شهادت به رسالت پیامبر (ص) در أذان های پنجگانه گفت:« وَ أَیُّ ذِکرٍ یَدُومُ بَعدَ هذا؛  پس از این دیگر چه نامی باقی خواهد ماند؟»
معاونیه از زنده بودن نام پیامبر (ص) در جامعه سخت ناراحت بود و اگر فرصت مناسبی می یافت، یاد پیامبر (ص) را از خاطره ها محو می کرد.
ه- یزید و عزم نابود کردن اساس دین:
معاویه تا زمان مرگ به هدف خویش نرسید ولی یزید سیاست پنهان پدر آشکارا دنبال کرد و با عزم نابود کردن اساس دین و انکار رسالت و وحی و نبوت و معاد و قیامت و گرفتن انتقام کشته های کفار قریش در جنگ بدر به میدان آمد. بهترین گواه بر این مدعا سخنی است که هنگام ملاقات با سر مطهر حسین بن علی (ع) بر زبان جاری کرده و در حقیقت با گفته ی خویش کفر خود را علنی نمود. او این شعر را در آن هنگام قرائت کرد:
لَیتَ أَشیاخی بِبَدرٍ شَهِدوُا
جَزَعَ الخَزرَجِ مِن وَقعِ الأَسَلِ
لَعِبَت هاشِمُ بِالمُلکِ فَلا
خَبَرٌ جاءَ وَلا وَحیٌ نَزَلَ
لَستُ مِن خَندَفٍ إِن لَم اَنتَقِم
مِن بَنی اَحمَدَ ما کانَ فَعَلَ
«ای کاش بزرگانم که در جنگ بدر کشته شدند حضور داشتند و جزع و ناله قبیله ی خزرج را از ضرب نیزه می شنیدند.
بنی هاشم با پادشاهی بازی کردند، نه خبری [ از آسمان ] آمده بود و نه وحی ای نازل گردید. من از قبیله ی خندف نباشم اگر از فرزندان احمد به خاطر آنچه انجام داده انتقام نگیرم.»
بیت نخست از این ابیات، شعری بود که ابن زبعری یکی از کفار مکه هنگام پیروزی کفار در جنگ احد سروده بود.
تمسک به این اشعار نشانگر آن بود که اساساً یزید می خواهد تیر خلاص را به پیکره ی نیمه جان دین بزند.
بنابراین تا قبل از یزید، بنی امیه موفق گردیدند حکومت دین را فرو ریخته، ارزش های اصیل اسلامی جامعه را به ارزش های بدیل جاهلی تغییر دهند، ولی از این پس بنای نابودی و مسخ اساس دین و ارکان و اصول آن را در سر می پرواندند. از این زو وقتی یزید روی کار آمد، سیدالشهدا(ع) به این راز پنهان و شوم اشاره نموده فرمودند:« َو عَلَی الاِلسلامِ إِذ قَد بُلِیَتِ الأُمَّةُ بِراعٍ مِثل یَزید؛ دیگر باید فاتحه ی اسلام را خواند که امت [اسلامی] به حاکمی مانند یزید مبتلا شده باشد.»
فرایند تضعیف عزت مسلمانان از رحلت پیامبر (ص) تا عصر عاشورا
الف- احیاء تعصبات قومی و قبیلگی:
پس از پیامبر (ص) بار دیگر تعصبات قومی و قبیلگی در میان مردم زنده شد و دقیقاً به خاطر همین عصبیت ها در بیعت با امیر مؤمنان (ع) سستی به خرج داده، افسار جامعه را به دست کسانی سپردند که خود بارها به ضعف و ناتوانی خویش برای اداره ی جامعه در زبان و عمل اعتراف کردند. عمر در مورد تأثیر تعصبات قومی در کنار گزاردن امیرمؤمنان (ع) به ابن عباس گفت:« قریش خوش نداشتند تا رسالت و خلافت هر دو در میان بنی هاشم باشد و در نتیجه شما به قوم خودتان فخر بورزید و مغرور شوید.»
ب- تحمل گرایی:
وقتی دست جامعه اسلامی از دامن ولایت کوتاه شد، دچار مشکلات متعددی گردید؛ مشکلاتی چون، تبعیض در تقسیم بیت المال، بی مبالاتی نسبت به مسائل فرهنگی و حفظ دستاوردهای عصر بعثت، بی توجهی به پاسداری از ارزش ها، روی کار آمدن شخصیت های فرو مایه و مسئله دار، حذف چهره های شایسته، گسترش روحیه ی نفاق، شیوع بی اعتمادی، پیدایش بدعت های ناروا، و سرانجام مهمترین آن ها رواج تجمل گرایی و دنیا طلبی که مادر بسیاری از مصائب شد. یاران نزدیک پیامبر (ص) و بزرگان اصحاب به مال و منال و خرید خانه های متعدد و زمین و املاک فراوان مبتلا شدند و مجاهدان نامدار، به ثروتمندان بی درد مبدل گردیدند. مسعودی آمار ثروت برخی از آن ها را به شرح ذیل نقل کرده است.
طلحه: روزانه هزار دینار از غلات زمین های عراق، و بیش از این مقدار از زمین های شرات، درآمد داشت.
زبیر: خانه ای وسیع در بصره داشت که پایگاه تجار و ثروتمندان بودهو خانه هایی در مصر و کوفه و اسکندریه ، و نیز پنجاه هزار دینار نقد، هزار اسب، هزار کنیز و [ غلام ] داشت.
عبد الرحمان بن عوف: صد اسب، صد شتر و ده هزار گوسفند داشت، به علاوه سهم هر یک از چهار زنش پس از مرگش از یک هشتم ارث، هشتاد و چهار هزار گردید.
زید بن ثابت: یکصد هزار دینار اموال منقول و غیر منقول داشت و طلاهایش را با تبر بین وراث تقسیم کردند.
عثمان بن عفان: یکصد و پنجاه هزار دینار و یک میلیون درهم و زمین های کشاورزی در وادی القری و حنین و غیره به ارزش یکصد هزار دینار و تعداد زیادی اسب و شتر داشت.
ج- انحراف خواص و عوام:
وقتی خواص اصحاب پیامبر (ص) به دنیا چسبیدند و ارزش های دینی را فراموش کردند، رفته رفته سنت پیامبر (ص) جای خود را به سنت های جاهلی داد و بسیاری از اصحاب در زبان از پیامبر (ص) یاد می کردند و در عمل بر خلافت سیره ی آن حضرت عمل کرده از روش های دوران جاهلیت پیروی می نمودند. در چنین شرایطی زمینه ی رشد مجدد امثال معاویه فراهم آمد. چرا که آن ها بیش از سایرین در اشرافیت سابقه ذاشته و زندگانی شاهانه ای در شام برای خود رقم زده بودند.
وقتی ارزش ها تغییر کردو سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه ی أمر به معروف و نهی از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید؛ چرا که امتیاز آن ها به اموری بود که امروز رنگ باخته بود.
از سوی دیگر انحراف خواص موجب انحراف عوام گردید. آن ها نیز براساس معیار های دوران جاهلیت نو به صورت نا خود آگاه در قبال صاحبان زر و زور کرنش می کردند و در مقابل اشراف احساس کمبود نموده، سلطه ی اشراف ضعیف الایمان را می پذیرفتند.
د- سلطه ی بنی امیه و تحقیر مسلمانان:
حاصل این فرایند این بود که بنی امیه به آسانی بر مردم مسلط گشتند؛ به طوری که اگر در زمان پیامبر (ص) به عنوان یک حزب شکست خورده ی سیاسی در حاشیه ی مجالس حل و عقد جامعه ی اسلامی می نشستند، پس از پیامبر (ص) رفته رفته صدر نشین مجالس شدند و حتی اصحاب با سابقه ی مهاجر و انصار را تحقیر و تحدید می کردند.
ابن ابی الحدید می نویسد: در اواخر خلافت عثمان، معاویه در جمع بزرگان اصحاب حاضر شد و به بهانه ی دفاع از عثمان با کمال جسارت آن ها را تحقیر کرد و خود و پدران بت پرستش را به نیکی و بزرگی ستود. او گفت :« ای مهاجران، شما می دانید هر یک از شما پیش از اسلام در میان قومتان فردی ورشکسته و گم نام بودید و امور اجتماع بدون نظرخواهی از شمارتق و فتق می شد، تا این که خداوند رسولش را مبعوث کرد و شما سبقت جسته، زود تر به او پیوستید. پس شما تنها به واسطه ی سبقتتان سیادت یافته اید، به طوری که امروز می گویند: رهط فلان، آل فلان، وگرنه پیشتر شما قابل ذکر نبودید.» طبق گزارش تاریخ، همه ی اصحاب حاضر در مجلس سخنان تحقیرآمیز معاویه را تحمل کردند. تنها کسی که در مقابل اش ایستاد، امیر مؤمنان (ع) بود. آن حضرت فرمودند:« ای پسر زن کثیف، تو را چه به این حرف ها. …» سپس برخاستند و از مجلس خارج شدند.
ه- ضعف و ذلت خواص و عوام
این ماجرا از یک سو میزان سلطه ی بنی امیه و از سوی دیگر احساس وحشت و حقارت بزرگان اصحاب را نسبت به آنان نشان می دهد. وضع به گونه ای شده بود که اگر کسی از بنی امیه مرتکب جنایتی می شد و طبق دستورات شرع مستوجب حدّ شرعی می گردید، مسلمانان جرأت نمی کردند حدّ الهی را بر او جاری کنند.
طبق نقل مسعودی، وقتی ولید به جرم شراب خواری محکوم به شلاق شد، کسی از اصحاب جرأت نکرد حد را بر او جاری کند، تا اینکه امیر مؤمنان (ع) شلاق را برداشت و او را به سزایش رساند.
این ذلت و خواری در برابر بنی امیه و احساس وحشت و خود باختگی در برابر امویان، محصول سیاست تساهل خلیفه ی اول و دوم در برابر بنی امیه و سیاست های غلط آنان در زمینه ی امور اقتصادی و فرهنگی جامعه بود که به ضعف های شخصیتی و تعصبات قومی و بی مبالاتی مضاعف عثمان افزایش یافت و پس از عدم موفقیت مسلمانان در جنگ صفین و تحمیل صلح بر امام حسن (ع) و سلطه ی معاویه بر کل جهان اسلام به اوج خود رسید. به طوری که معاویه در دوران خلافت خود به آسانی می توانست قیام متنفذ ترین شخصیت های شیعه را در کانون مخالفان خود یعنی کوفه در نطفه خفه کند، کما اینکه به آسانی قیام حجربن عدی کندی را کنترل و خود حجر و فرزند و یارانش را به شهادت رساند.
درسایر شهر های حجاز و مصر و ایران و غیره نیز وضع به همین منوال بود. ترس از بنی امیه در کانون دل های مسلمانان نشسته بود. یا از آن ها می ترسیدند و یا ا زپیروزی بر آن ها نومید گردیده، نسبت به عملکرد شان بی تفاوت شده بودند و یا مجذوب قدرت و اموالشان شده به آن ها پیوستند.
از این رو وقتی سیدالشهدا (ع) قیام خویش را آغاز کرد، برخی مانند عبدالله بن جعفر و عبدالله بن مطیع تلاش می کردند حضرت را از تصمیم خویش منصرف نمایند.
و برخی دیگر همچون أحنف بن قیس چون پست و مقام و مال و منالی نزد سیدالشهدا (ع) نمی دیدند، از یاری آن حضرت سرباز زدند.
عبدالله بن جعفر به حضرت گفت:« از راهی که برگزیده اید برایتان نگرانم که مبادا به هلاکت شما و نابودی اهل بیت تان بینجامد.»
عبدالله بن مطیع گفت:« والله اگر آنچه را که [ امروز ] در دست بنی امیه است [ یعنی حکومتشان را ] بطلبی، شما را می کشند و اگر شما را بکشند بع از شما هرگز از کسی نمی هراسند.»
این جملات حاکی از آن است که ترس از بنی امیه در دل های برخی لانه کرده، از پیروی بر آن ها مأیوس شده بودند و برخی دیگر تحت نفوذ فرهنگی بنی امیه، عقاید دنیا مدارانه و مال پرستانه و جاه طلبانه پیدا کردند. و شاید از همین رو عوام مردم به پیروی از خواص روحیه ی شهادت طلبی و ظلم ستیزی را از کف داده و از امر به معروف و نهی از منکر دست شستند و در عین علاقه به سیدالشهدا (ع) به خاطر ترس از امویان و یا طمع به دنیا از شرکت در نهضت امام حسین (ع) دوری جستند.
بنابراین در جمع بندی از اوضاع سیاسی و اجتماعی عصر امامت امام حسین (ع) باید گفت: در جامعه ی آن روز حکومت دینی از بین رفت، خلافت به سلطنت مبدل گردید، ارزش های دینی مسخ شده، جامعه از فرهنگ دینی تهی شد و مردم در اثر مرعوب شدن در برابر امویان، با حقارت، تسلیم وضع موجود گردیده، از اصلاح امور نومید شدند.
زیرا امویان با در دست گرفتن حکومت و تبدیل حاکمیت دینی به سلطنت و پادشاهی، عزت و اقتدار مسلمانان را از بین بردند و با اهانت به ارزش ها و هتک مقدسات، عزت اسلامی مسلمانان را پایمال ساختند. اکنون یزید می خواست با مسخ اصول و فروع و فرئپاشی ستون ها و شالوده های اساسی اسلام چون وحی و نبوت و نماز و روزه وحجّ، آخرین ضربه را بر پیکر جامعه ی اسلامی بزند و به مسلمانان اعلان کند که اسلام هیچ خیری بر آنان نداشته، دین آنان نه قدرت اداره ی جامعه را داردرو نه مایه ی عزت افراد است.
تأثیر نهضت عاشورا در احیای عزت اسلامی:
در چنین وضعی سید الشدا (ع) به مبارزه برخاست و به امویان و دشمنان اسلام فهماند که قدرت غیرت اسلامی به حدی است که اگر در کالبد یک جمع کوچک دمیده شود می تواند بنیان یک حکومت جبار و قدرتمند را به لرزه درآورد. اسلام می تواند مایه ی عزت مسلمانان در برابر ظلم ظالمان و ملامت ملامتگران و تحقیر و تمسخر کفّار باشد.
قیام سیدالشهدا (ع) و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنی امیه تا حد زیادی از بین برد؛ به طوری که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیام هایی که هریک نشان گر رشد غیرت دینی جامعه ی اسلامی و پیام آور عزت مسلمانان می باشد.
ناگفته پیداست مهم ترین کارکرد قیام امام حسین (ع) حفظ و بقای اسلام بود. بنی امیه در زمان خلافت یزید د ر پی ویران کردن بنیاد های دین پیامبر (ص) یعنی توحید و نبوت و نماز و روزه و … بودند، ولی امام (ع) با حماسه ی خونین خویش چهره ی کریه ی بنی امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیت و مقبولیت بنی امیه، بقای اصول اعتقادات و مسلمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتی ابراهیم پسر طلحة بن عبیدالله در شام از امام سجاد (ع) پرسید [ اگر در جنگ جمل جدّت پیروز شد ] حالا چه کسی پیروز شده است؟ امام (ع) در پاسخ او فرمودند:« إِذا أَرَدتَ أن تَعلَمَ مَن غَلَبَ، وَ دَخَلَ وَقتُ الصَّلاةِ، فَأَذَّنَ ثُمَّ أَقِم؛ اگر می خواهی بدانی چه کسی پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز ابتدا أذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
این سخن نشان گر آن است که هدف نهضت سیدالشهداء (ع) در درجه ی نخست حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر مأذنه های جامعه بود، چراکه اگر این مؤلفه های مهم از صفحه ی جامعه محو می شد دیگر چیزی از اسلام باقی نمی ماند.
البته کارکرد نهضت عاشورا تنها در این مقوله خلاصه نمی شود. نهضت أبی عبدالله در احیای فرهنگ شهادت طلبی و ایثار و ظلم ستیزی و نفرت انگیزی نسبت به سلاطین اموی و باز گشت به سوی اصالت های عصر نبوی نقش مهمی ایفا نمود و همه ی این ها موجب بازگشت عزّت از دست رفته ی مسلمانان گردید.
به دیگر سخن، نهضت عاشورا روح مقاومت اسلامی را در جامعه زنده کرد و بر کالبد نیمه جان و بی رمق مسلمانان روح حق طلبی دمید. اکنون برای روشن شدن این حقیقت به برخی از قیام های حق طلبانه ی شهر های مدینه و کوفه به عنوان دو مرکز اصلی حجاز و عراق در حد این مقال کوتاه اشاره می کنیم.
برخی از قیام های متأثر از قیام امام حسین (ع)
شورش مردم مدینه:
قیام مردم مذدینه یا جنگ حرّه یکی از مهم ترین مظاهر انقلاب روحی مسلمانان و آمادگی برای قیام علیه امویان بود. این قیام به سال 62 هجری به وقوع پیوست.
ماجرا از این قرار بود که وقتی والی یزید در مدینه ( عثمان بن محمد بن ابی سفیان ) خواست طبق سنوات گذشته صوافی ( مالیات ویژه ی خلیفه ) گندم و خرما را از مردم مدینه بگیرد و برای دارالخلافه یزید بفرستد، آن ها ممانعت کردند.
قبل یا بعد از این ماجرا عده ای از نمایندگان مردم مدینه به شام رفتند و بی مبالاتی یزید را نسبت به دین از نزدیک دیدند. این موضوع، موجب تحریک احساسات دینی آنان شد به گونه ای که هنگام بازگشت به مردم گفتند:« یزید دین ندارد، شرب خمر می کند، طنبور می زند و کنیزان نزدش می نوازند و با سگ ها بازی می کند.»
در پی این وقایع، مردم به خشم آمده، امویان را سنگسار نموده از شهر بیرون کردند.
این حرکت از مردم مدینه بسیار حیرت انگیز بود، چرا که آن ها برخلاف مردم کوفه گرایش شیعی چندانی نداشتند. آن ها همان کسانی بودند که هنگام حرکت امام حسین (ع) از مدینه به خاطر ترس از بنی امیه از همراهی با آن بزرگوار خودداری کرده بودند. ولی دو سال پس از شهادت آن حضرت خود در برخور با بنی امیه پیش قدم شدند.
قیام توابین:
شیعیان کوفه پنج سال پس از شهادت امام حسین (ع) به سال 65 هجری  به فرماندهی « سلیمان بن صرد خزاعی » و همکاری بزرگانی چون مسیب بن نجبه، عبدالله بن سعد بن نفیل، رفاعة بن شداد و عبدالله بن وال، « نهضت توابین » را برپا نمودند.
آن ها از کاهلی خویش در یاری سیدالشهدا (ع) در جنگ با بنی امیه سخت پشیمان گردیده و توبه ی خود را جنگ با آنان تا سرحدّ کشته شدن قرار دادند.  آن ها تقریباً با چهار هزار نیروی جنگی از کوفه حرکت کردند،  ابتدا به زیارت قبر سیدالشهدا (ع) در کربلا رفتند و از سستی خویش در مبارزه با بنی امیه و یاری أبی عبدالله با اشک و آه توبه کردند، سپس یکایک با آن حضرت وداع کرده   به سوی شام به راه افتادند.
وقتی با سپاه اموی روبرو گردیدند، در مقابل پیشنهاد شامیان که از آن ها خواستند با عبدالملک مروان بیعت کنند، بدون هیچ گونه نرمشی گفتند: باید عبیدالله بن زیاد را تسلیم و عبدالملک را عزل کنید و حکومت را به اهل بیت رسول خدا (ص) بسپارید.
توابین پس از چند روز جنگ شجاعانه – که در مراحل اولیه با پیروزی آنان همراه بود –   سرانجام به علت ملحق شدن نیروهای تازه نفس به سپاه اموی شکست خوردند و اکثریت قاطع آنان به شهادت رسیدند.
توابین همان هایی بودند که از ترس بنی امیه و ابن زیاد از یاری سید الشهدا (ع) سرباز زدند، ولی پس از شهادت ابی عبدالله (ع) جبّه های ذلّت را از تن بیرون کرده مردم را به احیای قرآن و ارزش های ناب عصر نبوی و خونخواهی اهل بیت (ع) دعوت کردند. همان ها که با یزید دست بیعت داده و از ترس بنی امیه مهمان خویش را به دست گرگ های درنده ی کوفه سپردند، حال چنان شهامتی یافتند که اموی ها را بی دین و لا مذهب می خواندند و تا پای جان در مساف با آن ها ایستادگی کردند.
عبیدالله بن عبدالله سخنگوی توابین هنگام فراخوان مرد به جهاد می گفت:« أَنا أَدعُوکُم اِلی کِتابِ اللهِ وَ سُنَّةِ نَبِیِّهِ وَ الطَّلَبِ بِدِماءِ أَهلِ بَیتِه وَ اِلی  جِهادِ المُحِلّینَ وَالمارِقینَ فَإِن قُتِلنا فَما عِندَاللهِ خَیرٌ لِلاَبرارِ وَ إِن ظَهَرنا رَدَدنا هذَاالَامرَ اِلی اَهلِ بَیتِ نَبِیِّنا؛ من شما را به کتاب خدا و سنت پیامبرش و به خون خواهی  اهل بیت او و جهاد با پیمان شکنان و خارج شوندگان از دین دعوت می کنم. پس اگر کشته شویم، آم چه نزد خداست برای پاک سیرتان بهتر و اگر پیروز گردیم، امر حکومت را به اهل بیت پیامبرمان باز می گردانیم.»
جملات فوق برانگیخته شدن غیرت مذهبی و عزت اسلامی توابین را به روشنی نشان می دهد واین نتیجه ی تأثیر خون سید الشهدا (ع) بود که روح خروش دینی را در کالبد مرده و بی جان شیعیان کوفه دمید، به طوری که هنگام ترک کوفه برای نبرد با سپاه ابن زیاد فریاد می زدند:« إِنّا لانَطلُبُ الدُّنیا وَ لَیسَ لَهَا خُروُجنُا؛  ما طالب دنیا نیستیم و قیام ما برای دنیا نیست.»
توابین به خاطر یاری نکردن سید الشهدا (ع) به شدت احساس شرم و ذلت می کردند و تنها راه پاک شدن خود را شرکت در حماسه ای خونین و آزاد مردانه در مقابل بنی امیه می دیدند، از این رو در میدان نبرد چنین رجز می خواندند:
اِرحَم اِلهی عَبدَکَ التَّوّابا
وَلا تُؤاخِذهُ  فَقَد اَنابا
یا رَبِّ إِنّی تائِبٌ اِلَیکا
قَد اِتَکَلتُ شِدَّتی عِلَیکا
پروردگارا! به بنده ی تائب خویش رحم کن و او را بازخواست مفرما که [ از گناهان خویش نادم است و ] زاری می کند.
ای پروردگار من! به سوی توبه می کنم و در گرفتاریم بر تو توکل می نمایم.»
قیام مختار:
پس از قیام توابین به سال 65  هجری قیام مختار با حمایت خیل کثیری از مردم کوفه به خصوص موالی و غلامان تهی دست کوفه آغاز گردید که تا سال 67 هجری استمرار یافت. این قیام در ماهیت خود اهدافی چون احیای قرآن و سنت پیامبر (ص) و تقاص از قاتلان سید الشهدا (ع) را تعقیب می کرد.
مختار اشراف کوفه را که در خلال نهضت عاشورا به عبیدالله بن زیاد پیوسته، زمینه ی شهادت امام حسین (ع) را فراهم آوردند، سرکوب کرد  و به سال 67 هجری لشکری به فرماندهی ابراهیم بن مالک اشتر به جنگ با امویان به طرف شام فرستاد. ابراهیم در موصل پس از نبرد سختی سپاه دوازده هزار نفری عبیدالله بن زیاد را شکست داد و او را به هلاکت رساند.
آن ها با شعارهایی چون « یا لثارات الحسین؛ ای قوم بیلیید برای انتقام خون حسین  سنت اهل بیت (ع) را زنده نمودند و شاید از همین رو شیعیان از هر سوی به مختار پیوستند.  این موضوع نشان گر آن است که در جامعه آمادگی فراوانی برای ظلم ستیزی و احیای اصالتهای عصر نبوی ایجاد شده بود و مختار از این فرصت استفاده کرد و برپا کنندگان فاجعه ی عاشورا را یکی پس از دیگری تعقیب و به قتل رساند. از این رو اهل بیت (ع) در کلماتشان از وی تعریف کرده اند.
وقتی سر عبیدالله بن زیاد ملعون را برای امام سجاد (ع) فرستادند، بنا به نقلی، حضرت فرمودند:« جَزَی اللهُ الُمختارَ خَیراً؛  خدا به مختار جزای خیر بدهد.»
ویا امام باقر (ع) در موردش فرمود:« فَإِنَّهُ قَتَلَ قَتَلتَنا وَ طَلَبَ بِثارِنا؛  او قاتلان مارا کشت و انتقام خون مارا گرفت.»
حرکت مختار نماد روشنی از خود آگاهی و بیداری کوفیان در قبال ظلم و فساد بنی امیه است. در حقیقت قیام امام حسین (ع) از یک سو برای همه ثابت کرد که خلافت بنی امیه جور و حکومت کفر است و از سوی دیگر روح شهادت طلبی و شجاعت و پایمردی را در مسلمانان زنده نمود. از این رو به آسانی از قیام های ضد اموی که در حقیقت قیام علیه کفر و نفاق بود استقبال کرده و ترس از دست رفتن جان و مال و زندگی ، جلودارشان نبود.
ابی عبدالله (ع) با حماسه ی خویش مرز حق و باطل را جدا کرد و در پی شفاف شدن مرزها در جامعه دو دسته نمایان شدند، عده ای به جبهه ی حق و عده ای به جبهه ی باطل ملحق گردیدند. آنان در جریان قیام مختار و توتبین و زیدبن علی و غیره روبروی هم ایستادند درحالیکه قبل از شهادت سید الشهدا (ع) چنین قیام هایی را مشاهده نمی کنیم، مگر قیام حجر بن عدی که بسیار محدود بود.
گرچه قیام هایی چئن قیام توابین و مختار و زید بن علی برخی دیررس یا زودرس بودند و بعضی از رنگ و لعاب قیام های اصیل شیعی برخوردار نبوده اند، ولی غالباً ماهیت آن ها ماهیت ظلم ستیزانه و حق طلبانه ای بود که برای مبارزه با مفاسد حکومت شکل گرفتو به همین دلیل موجب عزت مسلمانان گردید.
آن چه بدان اشاره شد نمونه هایی از قیام های متأثر از قیام امام حسین (ع) بود و الّا در در طول تاریخ اسلام، قیام های زیادی صورت گرفته که نشدت گرفته از قیام و عزت خواهی امام حسین (ع) است.
نمونه ی بارز این قیام ها و انقلاب ها، انقلاب شکوهمند اسلامی ایران به رهبری امام خمینی (ره) است موجب عزت مردم ایران بلکه زمینه ی عزت و افتخار جهان اسلام را فراهم آورد.
« وقتی ارزش ها تغییر کرد و سوابق دینی و افتخارات جهادی رزمندگان و ایثارگران صدر اسلام قیمت خود را از دست داد و روحیه ی امر به معروف و نهی از منکر از بین رفت، شوکت و عظمت خواص اهل حق فرو پاشید؛ چرا که امتیاز آن ها به اموری بود که امروز رنگ باخته بود. »
حاصل سخن:
سید الشهدا (ع) با شهادت خویش چند هدف بسیار گرانسنگ را محقق نمود.
نخست آنکه: اساس دین را از خطر اضمحلال و نابودی نجات داد مرز میان اسلام حقیقی را با آن چه در آن روزگار به نام اسلام معروف و موصوف بود جدا کرد.
دوم آنکه: زمینه ی بیداری امّت اسلامی را فراهم ساخت، چرا که تا قبل از این تاریخ مردم در حیرت ضلالت و گمراهی به سر می بردند و فرهنگ جاهلی در تار و پود رفتار و گفتارشان تنیده بود و گمان می کردند که اسلام با سکوت در مقابل ظلم و فساد همخوانی، و با بی تفاوتی نسبت به منکرات سازگاری دارد.
سوم آنکه: با بیدار کردن وجدان مسلمانان، زمینه ی تبیین مبانی و فروعات اسلام اصیل را در مقابل اسلام بدیل فراهم نمود، به طوری که پس از شهادت آن بزرگوار دل ها متوجه وجود نورانی امام سجاد (ع) گردید و مختار برای مشروعیت بخشیدن  و استحکام پایه ی قیام خویش به امام سجاد (ع) متوسل شد.
چهارم آنکه: خون سید الشهدا (ع) روحیه ی شهادت طلبی و شهامت مبارزه با بنی امیه را زنده کرد و این امر خود زمینه ساز قیام متعدد ضد اموی گردید و قیام های بزرگی در طول تاریخ اسلام به پیروی از قیام امام حسین (ع) برا ی رهایی، آزادی و استقلال مسلمانان از دست حاکمان مستبد و فریبکاران جهانی صورت گرفت.

[1] – رک: احمد بن اعثم، کتاب الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالضواء، 1411ق، ج1-2، ص244 و 262.

[1] – رک: مجله ی معرفت، ش38، مقاله ی امام علی (ع) و تساهل خواص، ص93.

[1] – رک: علی بن الحسن، مسعودی، مروج الذهب، بیروت، دارالفکر، تحقیق: محیی الدین عبدالحمید، 1409ق، ج2، ص344 و 345.

[1] – پیشین، ج2، ص346.

[1] – رک: پیشین، همانجا

[1] – رک: ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، بیروت، دارالحیاء التراث العربی، تحقیق مکتب التراث، ط 1، 1408، ج2، ص287.

[1] – احمد، یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، قم، رضی، 1414، ج2،ص175

2- نهج البلاغه، نامه 16 و ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، بیروت، دارالحیاء الکتب العربیه، 1385ق،ط2، ج4، ص31.

[1] – ر.ک: یعقوبی، پیشین، ج2، ص179.

[1] – پیشین، ج2، ص182.

[1] – ابن ابی الحدید، پیشین، ج1، ص231.

[1] – محمد بن محمد، مفید، الارشاد، تحقیق آل البیت، قم،1413،ج2،ص14.

[1] -ر.ک: ابن ابی الحدید، پیشین، ج5،ص129 و 130.

[1] – علی بن موسی، الملهوف علی قتلی الطّوف، دارالسوه، 1414، ص214 و 215.

[1] – ابن هشام، السیرة النبویه، بیروت، داراحیاء التراث، ج3، ص153.

[1] -علی بن موسی، پیشین، ص99.

[1] – محمد بن جریر، طبری، تاریخ الامم و الملوک، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1408 ق، ج2، ص103.

[1] – ر.ک: مسعودی، پیشین، جلد2، ص341 تا 343.

[1] – ر.ک: ابن ابی الحدید، پیشین، ج 1، ص339.

[1] – ر.ک: مسعودی، پیشین، ج2، ص345.

[1] – شیخ مفید، پیشین، ج2، ص68.

[1] – پیشین، ج2، ص72.

[1] – شیخ طوسی، الأمالی، تحقیق مؤسسة البعثه، قم، ط1، 1414ق، ص677، ح1432/11

[1] -یعقوبی، پیشین، ج2، ص251.

[1] – پیشین، ج2، ص250.

[1] – طبری، پیشین، ج3، ص350.

[1]– یعقوبی، پیشین، ج2، ص250

[1] -.ر.ک:مسعودی، علی بن الحسن، التنبیه و الاشراف، دارالصّاوی، قاهره، تصحیح عبد الله اسماعیل الصّاوی، ص269.

[1] – ر.ک: بلاذری، احمد بن یحیی، انساب الاشراف، مکتبة المثنی، ج5، ص204 تا 207

3- ر.ک: احمد بن اعثم ،پیشین ،ج5-6،ص214 و 215.

4- مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص269.

5- ابن اعثم، پیشین، ج5-6 ،ص89

6-ر.ک: بلاذری، پیشین، ج،5 ص210 و طبری پیشین ،ج3، ص416.

[1] — طبری، پیشین، ج3، ص416

2- ر.ک: بلاذری، پیشین، ج5، ص210 و 211.

[1]– ابن مسکویه، تجارب الامم ،ج2، ص97 ،نقل از رسول جعفریان ،حیات سیاسی و فکری امامان شیعه سازمان تبلیغات بهار1372 ص171.

2- طبری، پیشین ،ج3 ،ص409

[1]– ابن اعثم، پیشین، ج5-6 ،ص222 و 223

2- مسعودی، التنبیه و الاشراف، پیشین، ص270.

3- ر.ک: ابن اعثم ،پیشین، ج6، ص241

4- ر.ک: پیشین، ج6، ص259 تا 262.

[1]– مسعودی، پیشین ،270

2- ابن اعثم پیشین ج6 ص 233

3- پیشین، ج6 ،ص235

4- شیخ طوسی، اختیار معرفة الرجال، تحقیق مصطفوی ،دانشگاه مشهد، 1348، ص127، ح203.

5- پیشین، ص125، ح197.

جستجو