امام رضا علیه السلام در حدیث لوح ؛
معرفت و درک فضیلت و شخصیّت امام علیه السلام فوق ادراک و توان فهم ما مىباشد . فهم محدود بشرى هیچگاه قادر به دریافت کمالات این انوار مقدّسه نبوده و نیستند . تنها راهى که باقى مىماند این است که امام علیهالسلام را به کمک شخصى که همسنگ یا فراتر از امام علیهالسلام باشد ، بشناسیم . براى شناختِ هر چه بهتر امام علیهالسلام به کلمات خداوند متعال در حدیث معروف لوح که به پیامبر القاء فرمودند رجوع مىکنیم . خداوند متعال در این حدیث امامان علیهمالسلام را یکى پس از دیگرى معرّفى فرموده است . ذات اقدس اللّه در معرفى امام رضا علیه السلام فرمودند :
«ویل للمفترین الجاحدین عند انقضاء مدّه موسى عبدی وحبیبی وخیرتی فی علیٍّ ولیّی وناصری ومَن أضعُ علیه أعباء النبوّه وأمتحنه بالاضطلاع بها یقتله عفریت مستکبر »[i] . بدا به حال افتراء زنندگان و انکار کنندگان در مورد على بن موسى علیهالسلام یار و یاور من هنگام تمام شدن مدّت موسى بن جعفر علیهالسلام بنده و برگزیده من و کسى که بار نبوّت را به عهده او گذاشتم و او را مورد امتحان قرار دادم قاتل او شخصى خبیث و مستکبر است .
منظور از مفترین و انکار کنندگان امام رضا علیه السلام فرقه واقفیّه مىباشد . رئیس این فرقه شخصى به نام « على بن ابى حمزه بطائنى » بود . او وکیل امام موسى بن جعفر [ علیه السلام] بود . از آنجا که وى مورد اعتماد امام علیه السلام بود حضرت علیه السلام تمام امور خود را به او توکیل و تفویض فرمودند . او بدین وسیله توانست عدّه زیادى از شیعیان و خواصّ را گرد خود جمع کند . او همچنین وچوهات فراوانى را که براى امام علیه السلام جمع مى شد نزد خود مى انباشت تا در زمان مناسب آنها را به امام علیه السلام تحویل دهد . با زندانى شدن امام علیه السلام ـ که بنا به اقوال مختلف از ۷ تا ۱۴ سال به طول انجامید ـ اموال فراوانى که شیعیان براى امام علیهالسلام مىفرستادند نزد ابن ابى حمزه جمع شد و هر روز هم رو به فزونى مىنهاد . پس از اعلام خبر شهادت امام موسى بن جعفر علیه السلام در زندان و انتقال امامت به امام على بن موسى الرضا علیه السلام وى فریفته اموال امام علیهالسلام شد و امامت امام رضا علیهالسلامرا انکار کرد و از این طریق باعث انحراف بسیارى از اصحاب و شیعیان خاصّ از امامت حضرت امام رضا علیه السلام شد[ii] .
همه انسانها در معرض انحراف و لغزش مىباشند و بیشترین همّت انسان باید این باشد که به مال و اموال دنیا مغرور نشود . این شخص از اصحاب خاصّ و نائب امام علیه السلام بود ولى به خاطر غفلت و غرور ، آخرت را به دنیا فروخته و باعث غربت امام رضا علیه السلام شد . همه امامان علیهالسلام مبتلا به غربت و عناد و کینه ورزى دشمنان بودند ، امّا امام رضا علیه السلام در موقعیّت خاص و ویژهاى قرار داشتند ؛ چون حضرت علیه السلام علاوه بر دشمنىهاى کفّار و ملحدین و مشرکین ، در میان شیعیان و خواص هم دشمن پیدا کردند . خیلى از خواص و شیعیان امام علیه السلام را غریبانه رها کردند ؛ لذا در زیارتنامه امام على بن موسى الرضا علیه السلام مىخوانیم : « السّلام علیک یا غریب الغرباء » . طبق این حدیث امام همان وظایف نبوّت را عهدهدار مىباشد . عمده وظایف نبوّت ، قدرت علمى و اعجاز مىباشد .
حدیث لوح همچنین به شهادت رساندن امام علیه السلام را به عفریت نسبت مىدهد . عفریت به گروهى از جن اطلاق مىشود البتّه گروهى که داراى شیطنتهاى زیادى بودند[iii] . این کلمه یک بار در قرآن و در سوره نمل به کار رفته است . آنجا که خداوند داستانى از سلیمان علیه السلام را نقل مىکند که هدهد خبر آورد ملکهاى در سرزمین سبا بر مردم حکومت مىکند و در ادامه سلیمان علیه السلام روبه اصحابش کرد و گفت:
«قَالَ یَا أَیُّهَا المَلَأُ أَیُّکُمْ یَأْتِینِی بِعَرْشِهَا قَبْلَ أَن یَأْتُونِی مُسْلِمِینَ * قَالَ عِفْریتٌ مِّنَ الْجِنِّ أَنَا آتِیکَ بِهِ قَبْلَ أَن تَقُومَ مِن مَّقَامِکَ وَإِنِّی عَلَیْهِ لَقَوِیٌّ أَمِینٌ»[iv] .
سلیمان گفت : « اى بزرگان ! کدام یک از شما تخت او را براى من مىآورد پیش از آنکه در حال تسلیم نزد من آیند ؟ » عفریتى از جن گفت : « من آن را نزد تو مىآورم پیش از آنکه از مجلست برخیزى و من نسبت به این امر ، توانا و امینم » .
جنس عفریت ، جنّ است و کار او شیطنت ؛ زیرا خداوند در مورد شیطان مىفرماید :
«کَانَ مِنَ الْجِنِّ فَفَسَقَ عَنْ أَمْرِ رَبِّهِ»[v] .
شیطان از جن مىباشد پس از دستور خدایش سرپیچى کرد .
با توجّه به این سخنان ، عفریت در روایت مذکور بر مأمون حمل مىشود که شیطنت را پیشه خود کرده بود ؛ یعنى قدرت و سلطنت او شیطانى و بر پایه شیطنت استوار بود . طبق نقل تواریخ ، مأمون در عصر خود عالم و دانشمندى کم نظیر بود و داراى ذکاوت و زیرکى وصف ناپذیرى بود[vi] . او تمام قدرت علمى خود را براى از بین بردن مقام علمى امام رضا علیهالسلام به کار گرفت . امام رضا علیه السلام به چنین شخص خبیثى مبتلا بودند . مأمون آنچنان از خود ذکاوت و زیرکى نشان داد که هنوز کسانى هستند که باور نمىکنند او قاتل امام رضا علیه السلام بوده ؛ یعنى او تا این زمان را هم تحت تأثیر قرار داده است . او طورى عمل کرد که قاتل بودن او به امرى باور نکردنى تبدیل شده است . البته امام رضا علیه السلام در این مدّت سختیهاى زیادى را متحمّل شدند لذا خداوند براى ایشان درجات بالایى را قرار داد . این درجات از مقدار پاداش در روایاتى که فضل زائرین امام رضا علیه السلام را بیان مى کنند مشهود است .
پاداش زائرین امام رضا علیه السلام ؛
« قال الصادق علیه السلام : یقتل حفدتی بأرض خراسان فی مدینه یقال لها طوس من زاره إلیها عارفا بحقّه أخذته بیدی فأدخلته الجنّه . قال حمران بن أعین : قلت له : جعلت فداک ! وما عرفان حقّه ؟ قال : یعلم أنّه اِمام مفترض الطاعه شهید ، من زاره عارفا بحقه أعطاه اللّه أجر سبعین شهیدا ممن استشهد بین یدی رسول اللّه صلىاللهعلیهوآلهوسلم »[vii] .
امام صادق علیه السلام فرمودند : نوه من در خراسان به قتل مىرسد ، کسى که او را زیارت کند در حالى که حقّ او را مىشناسد من دست او را مىگیرم و داخل در بهشت مىکنم . حمران ابن اعین[viii] مىگوید پرسیدم : شناخت حق او چیست ؟ امام علیه السلام فرمودند : بداند که او امامى واجب الطاعه و شهید است ، کسى که او را زیارت کند در حالى که حق او را مىشناسد خداوند به او اجر هفتاد شهید که در رکاب پیامبر شهید شده باشند عطا مىکند .
البتّه آنچنان که در متن حدیث آمده است زیارتى منظور است که با معرفت و شناخت کامل همراه باشد نه زیارتهاى معمولى و خالى از معرفت . منظور از واجب الاطاعت بودن امام علیهالسلام این است که در مقابل اوامر امام علیهالسلام کاملاً مطیع باشیم و در کنار اطاعت از خدا و رسولش صلىاللهعلیهوآلهوسلم از اوامر امام معصوم علیهالسلام هم
پیروى کنیم . پس منظور روایت زیارت ، کورکورانه و از روى احساسات نیست بلکه زیارتى مدّ نظر است که در آن عرفان و اطاعت موجود باشد .
سؤالى که در این جا به ذهن خطور مىکند این است که این امام علیه السلام که بود و چه کرد که به چنین مقامى رسید و حتّى زائرین ایشان به چنین ثواب و اجرى مىرسند ؟ مسلّما یکى از دلایل آن همان شخصیّت عبادى و زهد امام علیه السلام در درگاه خداوند مىباشد . ولى عمده دلیل آن تصمیمات و اقدامات مأمون بود . او براى خاموش کردن شخصیّت اجتماعى امام علیه السلام تصمیمات فراوانى گرفت که از همه آنها نتیجه معکوس گرفت و باعث بالا رفتن مقبولیّت امام علیه السلام نزد مردم گردید . او با تمام قوا تلاش مىکرد که سجایاى اخلاقى امام علیه السلام را از مقابل دیدگان مردم مخفى نگاه دارد . به همین دلیل در ابعاد مختلف ، سعى در تحقیر امام علیهالسلام داشت .
تدبیر مأمون براى کم رنگ کردن جلوه زهد امام علیه السلام ؛
امام رضا علیه السلام در بین مردم به زهد و تقوى مشهور شده بودند. مأمون که از جایگاه امام علیه السلام به خوبى شناخت داشت تصمیم گرفت این اعتبار امام علیه السلام را از بین برده و آبروى امام علیه السلام را ببرد ؛ لذا ولایت عهدى دربار را به اجبار بر امام علیه السلام تحمیل کرد . وقتى امام علیه السلام مجبور به قبول ولایت عهدى شدند ؛ در بین مردم
این سخن را پراکنده کرد که دیدید امام علیه السلام چه کرد ؟! همان شخصى که از زهد و بى رغبتى او به دنیا صحبت مىکردید ولایت عهدى را پذیرفته و در دربار مشغول به کار مىباشد و دیدید که این طایفه نیز دنبال مقام هستند و با ظاهر فریبنده خود مردم را شیفته خود نموده بودند.
تدبیر مأمون براى کم رنگ کردن جلوه علمى امام علیهالسلام ؛
مأمون ، فضل بن سهل را مأمور کرد که علما را از همه بلاد جمع کند تا مناظرهاى بین امام علیه السلام و آنها تشکیل دهد و بدین وسیله شاید علما بتوانند بر امام علیه السلام پیروز شده و هیبت علمى ایشان علیه السلام را از بین ببرند . طبق نقل تواریخ ، فضل از تمام علما دعوت به عمل آورد که از جمله آنها جاثلیق ، راس الجالوت ، رؤساى صابئین ، هربذ اکبر ، علما زرتشتى و نسطاس رومى بودند و حدود ۴۰۰۰ نفر از علماء در این مجلس شرکت داشتند . در آن زمان جم آورى چنین اشخاصى کار بسیار مشکلى بود .
وقتى همه این دانشمندان جمع شدند مأمون شخصى به نام یاسر خادم را به عنوان پیک به سوى امام علیهالسلام فرستاد تا از امام علیه السلام براى شرکت در مجلس دعوت کند . جوابى که امام علیه السلام به این دعوت مىدهند بسیار لطیف است و از علمِ بى نهایت امام علیهالسلام پرده بر مىدارد .
« فقال أبو الحسن علیه السلام أبلغه السلام وقل له قد علمتُ ما أردتَ وأنا صائر إلیک بکره إن شاء اللّه » .
امام رضا علیه السلام فرمودند : سلام مرا به او برسان و بگو : دانستم که چه مىخواهید و من انشاء اللّه فردا صبح مىآیم .
حسن بن محمّد نوفلى هنگام این دعوت نزد امام علیه السلام حضور داشت و ماجرا را شنید .
قال الحسن بن محمّد النوفلیّ فلمّا مضى یاسر التفت إلینا ثمّ قال لی یا نوفلی :
حسن بن محمّد نوفلى مىگوید : هنگامى که یاسر رفت ، امام رضا علیه السلام رو به ما کردند و فرمودند : اى نوفلى !
أنت عراقیّ ورقّه العراقی غیر غلیظه ، فما عندک فی جمع ابن عمّک علینا أهل الشرک وأصحاب المقالات ؟ فقلت : جعلت فداک ! یرید الامتحان ویحبّ أن یعرف ما عندک ؟ ولقد بنی على أساس غیر وثیق البنیان وبئس واللّه ما بنى .
تو عراقى هستى و آنان تندخو نیستند ، چرا پسر عمویت مشرکین و دانشمندان را گرد آورده است ؟ عرض کردم : فدایت شوم ، مىخواهد شما را امتحان نماید و مىخواهد بداند شما چه دارید ؟ به تحقیق که این نظر غیر مستحکم است و به خدا سوگند چه کار نادرستى است .
فقال لی وما بناؤه فی هذا الباب ؟ قلت : أنّ أصحاب الکلام والبدعه خلاف العلماء وذلک أنّ العالم لا ینکر غیر المنکر وأصحاب المقالات والمتکلّمون وأهل الشرک أصحاب إنکار ومباهته .
امام علیه السلام فرمودند : در این مورد چه منظورى دارد ؟ عرض کردم : متکلّمین و بدعت گزاران بر خلاف علما و دانشمندان هستند ؛ زیرا دانشمندان فقط نظرات نادرست را نمىپذیرند ، امّا متکلّمین و نویسندگان و مشرکین ، اهل انکار ـ لجاجت ـ و اهل بهتان هستند .
إن احتججت علیهم بأنّ اللّه واحد قالوا صحّح وحدانیّته وإن قلت : أنّ محمّدا رسول اللّه صلى الله علیه وآله وسلم قالوا أثبت رسالته ثمّ یباهتون وهو یبطل بحجّته ویغالطونه حتّى یترک قوله فاحذرهم جعلت فداک ؛
اگر بر آنان حجّت بیاورى که خداوند یکى است ، مىگویند یکتایى خداوند را ثابت کن و اگر بگویى : محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم رسول اللّه است : مىگویند: رسالت او را ثابت کن، سپس انکار و مغالطه مىکنند تا اینکه آدمى ناچار از نظر خود باز گردد ، فدایت شوم از آنان بر حذر باش .
قال : فتبسّم علیهالسلام ثم قال :
امام علیهالسلام تبسّمى کردند و سپس فرمودند :
یا نوفلیّ ! أفتخاف یقطعونی علىّ حجتّى قلت : لا واللّه ! ما خفت علیک قطّ وإنّی لأرجو أن یظفرک اللّه بهم إن شاء اللّه .
اى نوفلى : آیا مىترسى دلایلم را رد کنند ؟ عرض کردم : نه به خدا سوگند هرگز بر این امر هراسى ندارم ، و من امید دارم خداوند شما را بر آنان پیروز گرداند .
فقال لی : یا نوفلیّ ! أتحبّ أن تعلم متى یندم المأمون ؟ قلت : نعم ؛
امام علیهالسلام فرمودند : اى نوفلى آیا مىخواهى بدانى که چه وقت مأمون پشیمان مىشود ؟ عرض کردم : آرى ؛
قال : إذا سمع احتجاجی على أهل التوراه بتوراتهم وعلى أهل الانجیل بإنجیلهم وعلى أهل الزبور بزبورهم وعلى الصابئین بعبرانیّتهم وعلى أهل الهرابذه بفارسیّتهم وعلى أهل الروم برومیّتهم وعلى أصحاب المقالات بلغاتهم فإذا قطعت کلّ صنف ودحضت حجّته وترک مقالته ورجع إلى قولی ، علم المأمون أنّ الموضع الّذی هو سبیله لیس بمستحقّ له فعند ذلک تکون الندامه منه »[ix] .
امام فرمودند : آنگاه که احتجاج مرا بر اهل تورات به توراتشان و بر اهل انجیل به انجیلشان و بر اهل زبور به زبورشان و بر صابئین به کتابشان و بر اهل فارس بر اساس نظرشان و بر اهل روم به کتابشان و بر نویسندگان بر اساس نوشتهایشان نظر دهم و سخن بگویم و نظر و عقیده همه اصناف و گروهها را باطل کنم و همه آنان نظر مرا بپذیرند ، مأمون خواهد دانست جایگاهى که در آن نشسته است ، حق او نیست و این هنگام است که او پشیمان خواهد شد .
به هر جهت این مجلس تشکیل شد و امام علیهالسلام در مجلس حضور یافتند . مجلس با هجوم سؤالات جاثلیق شروع شد و حدود ۱۰ سؤال رد و بدل شد که امام علیهالسلام جواب همه آنها را دادند . حضرت علیهالسلام در خلال این ده سؤال هیبت علمى جاثلیق را در هم شکستند و اعتبار او از بین رفت . بعد نوبت به رأس الجالوت رسید . او هم در مقابل امام علیهالسلام درمانده و مفتضح شد . بعد نوبت به هربذ اکبر ، رئیس زرتشتىها رسید . البته او پس از مشاهده هیبت علمى امام علیهالسلام ایمان آورده و مسلمان شد . و بعد نسطاس رومى شروع به صحبت کرد تا اینکه نوبت به عمران صابى رسید . او فردى مادّى و منکر مبدأ و معاد بود و اصلاً خدایى را قبول نداشت . او وارد مجادله شد و در تاریخ ثبت است که او تا آن موقع مغلوب احدى از علما نشده بود . او در چند سؤال اول ادب را رعایت نمىکرد . ولى کم کم بعد از اینکه جواب چندى از سؤالات خود را گرفت دانست که در مقابل شخص با عظمتى ایستاده و با عناوینى مثل نعم یا سیدى و یا مولاى پاسخ امام علیهالسلام را مىداد . حضرت علیهالسلام چنان قاطع و کوبنده پاسخ او را دادند که این شخص میان همه علما به سجده افتاده و شهادتین را گفت و ایمان آورد و گفت :
« أشهد أنّ اللّه على ما وصفته ومدحته وأنّ محمّدا عبده المبعوث بالهدى ودین الحق ثم خرّ ساجدّا نحو القبله وأسلم »[x] .
شهادت مىدهم که خداوند بر همان گونهاى است که او را وصف کردى و شهادت مىدهم که محمّد صلىاللهعلیهوآلهوسلم بنده او براى هدایت برانگیخته شده ، سپس رو به قبله به سجده افتاد و اسلام آورد .
این گوشهاى بود از مقام علمى آن حضرت علیهالسلام . لذا یکى از عناوین حضرت رضا علیهالسلام عالم آل محمّد علیهمالسلام مىباشد[xi] .
سؤالى از امام رضا علیهالسلام در مورد امامت ؛
« حسن بن الجهم قال : حضرتُ مجلس المأمون یوما وعنده علیّ بن موسى الرضا علیهالسلام وقد اجتمع الفقهاء وأهل الکلام من الفرق المختلفه فسأله بعضهم فقال له یابن رسول اللّه ! بأیّ شیء تصحّ الإمامه لمدّعیها ؟ قال : بالنصّ والدّلائل قال له : فدلاله الإمام فیما هی ؟ قال : فی العلم واستجابه الدعوه »[xii] .
حسن بن جهم مىگوید : روزى در مجلس مأمون شرکت کردم و امام رضا علیهالسلام نزد او بود . همچنین فقها و متکلّمین از فرقههاى مختلف حضور داشتند . پس کسى از امام علیهالسلام سؤال کرد : با چه چیزى امامت را از مدّعى امامت بپذیریم ؟ امام علیهالسلام در جواب فرمودند : با تصریح امام قبلى و دلیل . پس سؤال کرد دلیل امام چیست ؟ در جواب فرمودند : در علم داشتن او و در مستجاب الدعوه بودن او .
طبق این روایت دو دلیل مىتوان بر شخص امام اقامه کرد ؛ ۱ ـ عالم على الاطلاق بودن او ؛ ۲ ـ اینکه هرگاه دعایى کرد دعاى او به اجابت برسد . در مباحثى که گذشت عالم بودن امام رضا علیهالسلام را به اثبات رساندیم اما دلیل دوم :
مستحاب الدعوه بودن امام رضا علیهالسلام ؛
یعنى امام علیهالسلام قدرت بر عالم دارد و هر وقت اراده انجام کار مىنماید ، به اذن خدا انجام مىشود . براى امام رضا علیهالسلام در این جهت معجزات فراوانى ثبت شده که به دو نمونه آن اشاره مىکنیم :
۱ ـ نمونه اول ؛
وقتى که امام رضا علیهالسلام وارد طوس شدند و ولى عهدى مأمون را پذیرفتند طوس با خشکسالى مواجه بود ؛ لذا دستگاه حکومت ، وقت را مناسب دید و علیه امام علیهالسلام شایعه پراکنى کرد که از لحظه ورود ایشان علیهالسلام چنین بلایى برسر مردم آمده . تا اینکه روزى مأمون ، امام رضا علیهالسلام را احضار کرده و گفت : در بین مردم چنین سخنى رد و بدل مىشود ، نظر شما چیست ؟ امام علیهالسلام فرمودند : به مردم بگویید جمع شوند تا نماز باران بخوانیم و از خدا طلب باران کنیم . روزى که امام علیهالسلام امر فرمودند که مردم را جمع کنید جمعه بود . ایشان علیهالسلام فرمودند : بگویید روز دوشنبه آماده نماز شوند . حضرت علیهالسلام در آن روز به بیابان آمده با مردم نماز باران خواندند هنوز نماز تمام نشده ابرهاى فراوان آسمان طوس را فرا گرفت و مردم خوشحال شدند . ولى امام علیهالسلام فرمودند :
« فلیس هذا الغیم لکم إنّما هو لأهل بلد کذا » .
به درستى که این ابر براى شما نیست بلکه براى مردم فلان شهر مىباشد .
به همین ترتیب بود تا ده ابر آمد و رفت و امام علیهالسلام فرمودند این ابر براى شهر دیگرى است . وقتى که ابر یازدهم پدیدار شد امام علیهالسلام فرمودند : اى مردم این ابر براى شما است . به خانههاى خود پناه ببرید و خدا را به خاطر بخشش بىکرانش بر شما شکر گزارى کنید[xiii] . این موردى بود که بر مأمون خیلى سخت گذشت و احوال مردم طوس را تغییر داد . این واقعه همه مردم را به ارادتمندان امام على بن موسى الرضا علیهالسلام مبدّل گردانید . یکى از اسرار حضور امام رضا علیهالسلام در سرزمین طوس همین مسأله بود که باعث پیدا شدن اصحاب خاصّ و شیعیان زیادى در این منطقه گردید و البتّه این مسألهاى بود که اصلاً طبق خواسته و میل مأمون نبود .
۲ ـ نمونه دوم ؛
مأمون براى از بین بردن محبوبیّت امام علیهالسلام نزد مردم ، نقشهها و حیلههاى فراوانى بکار برد ؛ مانند تشکیل جلسه مناظره براى کم رنگ کردن جلوه علمى امام یا اکراه امام علیهالسلام در پذیرفتن ولى عهدى براى از بین بردن جلوه زهد امام علیهالسلامیا انتساب خشکسالى و نیامدن باران به امام علیهالسلام که البتّه با توجّه به مطالب گذشته همه این نقشهها نقش بر آب شده و روز به روز محبوبیّت امام علیهالسلام در مردم بیشتر مىشد . بالاخره تصمیم گرفت که سران مملکتى و لشکرى و تعدادى از زورگویان را در مجلسى گردهم جمع کند و امام رضا علیهالسلام را هم به آن مجلس دعوت کند تا این افراد امام علیهالسلام را بترسانند و ایشان دیگر خود را در معرض دید مردم قرار ندهند او قصد داشت امام علیهالسلام را خانه نشین کند کم کم از محبوبیّت امام علیهالسلام بکاهد .
بالاخره این جلسه تشکیل شد و از امام علیهالسلام هم دعوت شد . در بین این افراد حاجب شروع به سخن کرد . او با الفاظ تند و زشت امام علیهالسلام را متّهم ساخت و گفت : گمان نکن که چون دعا کردى باران آمده است ، اگر تو دعا هم نمىکردى باران مىآمد . حال این باران آمدن را معجزهاى براى خود قرار دادهاى و مردم هم گمان مىکنند مانند تو در دنیا نیست و … امام علیهالسلام در پاسخ فرمودند : این تفضّل نعمت خداوند است در این هنگام :
« فغضب الحاجب عند ذلک وقال یابن موسى لقد عدوت طورک وتجاوز قدرک … کأنّک جئت بمثل آیه الخلیل إبراهیم علیهالسلام لما أخذ رؤوس الطیر بیده ودعا أعضاءها الّتی کان فرّقها على الجبال فاتینه سعیا … .
پس حاجب خشمگین شد و گفت اى فرزند موسى [ علیهالسلام] از حدود خود تجاوز کردهاى … مثل اینکه مانند معجزه ابراهیم علیهالسلام را آوردى همان زمانى که گوشت پرندگان را سرکوهها قرار داد و از آنها خواست تا به سوى او بیایند .
او بى وقفه و بى پروا به امام علیهالسلام جسارت مىکرد تا اینکه سخن را به اینجا رسانید که اگر واقعا چنین کارهایى مىتوانى انجام دهى و معجزه دارى به دو شیرى که روى این پرده قرار دارند بگو به من حمله کنند .
« وکان الحاجب أشار إلى أسدین مصوّرین على مسند المأمون الّذی کان مستندا إلیه وکانا متقابلین على المسند . فغضب علیّ بن موسى علیهالسلام وصاح بصورتین : دونکما الفاجر فافترساه ولا تبقیا له عینا ولا أثرا فوثبت الصورتان وقد عادتا أسدین ، فتناولا الحاجب ورضّاه وهشماه وأکلاه ولَحِسا دمه والقوم ینظرون متحیّرین ممّا یبصرون فلمّا فرغا منه أقبلا على الرضا علیهالسلام وقالا : یا ولیّ اللّه فی أرضه ماذا تأمرنا نفعل بهذا أنفعل به ما فعلنا بهذا ، یشیران إلى المأمون فغشی على المأمون ممّا سمع منهما . فقال الرضا علیهالسلام قفا ، فوقفا . قال الرضا علیهالسلام صبّوا علیه ماء ورد وطیّبوه ففعل ذلک به وعاد الأسدان ، یقولان أتاذن لنا أن نلحقه بصاحبه الّذی أفنیناه ؟ قال : لا فإنّ للّه عزّوجل فیه تدبیرا هو ممضیه . فقالا : ماذا تأمرنا ؟ قال : عودا إلى مقرّکما کما کنتما فصار إلى المسند وصارا صورتین کما کنتما »[xiv] .
حاجب به تصویر دو شیرى که بر مسندى که مأمون به آن تکیه زده
بود ، اشاره کرد ، امام رضا علیهالسلام ناراحت شدند و به آن دو تصویر شیر فریاد زدند : به این فاجر حمله کنید و از او اثرى باقى نگذارید . آن دو
به صورت شیر واقعى در آمدند و حاجب را تکّه تکّه کردند و خوردند و خون او را هم با زبان لیسیدند و اطرافیان متحیرانه نگاه مىکردند . هنگامى که آن دو شیر کار خود را تمام کردند رو به امام علیهالسلام کرده و عرض کردند : اى ولى خدا بر روى زمین : در مورد مأمون به ما چه دستورى مىدهید ؟ آیا همانند حاجب با او عمل نماییم ؟ مأمون از سخن این دو شیر بىهوش شد . امام رضا علیهالسلام فرمودند : دست نگه دارید ، سپس دستور دادند با گلاب مأمون را به هوش آورند ، پس از به هوش آمدن مأمون ، آن دو شیر دوباره عرض کردند ، آیا مأمون را به حاجب ملحق کنیم ؟ امام علیهالسلام فرمودند : خیر ، خداوند در مورد او تدبیرى دارد که به اجرا مىگذارد . سپس عرض کردند : اکنون چه دستورى مىدهید ؟ امام رضا علیهالسلام فرمودند : به جایگاه خود باز گردید ، و دو تصویر شوید همچنانکه از قبل بودید .
« والسّلام علیکم ورحمه اللّه وبرکاته »
خودآزمایى ؛
۱ شخصیّت امام علیهالسلام را چگونه مىتوان شناخت ؟ به یک نمونه اشاره کنید .
۲ على بن ابى حمزه که بود و چگونه باعث انحراف شیعیان شد ؟
۳ عفریت به چه معنا است و چرا در حدیث لوح ، مأمون عفریت نامیده
شده است ؟
۴ پاداش زائرین حضرت على بن موسى الرضا علیهالسلام را از زبان امام صادق علیهالسلام بنویسید .
۵ مقام والاى حضرت رضا علیهالسلام به چه جهت بود ؟
۶ مأمون براى کم رنگ کردن جلوه زهد امام علیهالسلام چه کرد ؟
۷ تلاش مأمون براى کم رنگ کردن جلوه علمى امام علیهالسلام چه بود و آیا نتیجهاى هم گرفت ؟
۸ مأمون چه زمانى از دعوت امام علیهالسلام به مناظره پشیمان شد؟
۹ عمران صابى که بود و عاقبت او چه شد ؟
۱۰ سرانجام برخ
——————————————————————————–
[i] ـ کافى ، جلد ۱ صفحه ۵۲۷ .
[ii] ـ تحفه الاحباب ، صفحه ۳۱۷ .
[iii] ـ مفردات غریب القرآن ، صفحه ۳۲۹ .
[iv] ـ سوره نمل ، آیه ۳۸ و ۳۹ .
[v] ـ سوره کهف ، آیه ۵۰ .
[vi] ـ از منابع اهل سنّت : تاریخ الخلفاء صفحه ۳۰۶ و سیر أعلام النبلاء جلد ۱۰ صفحه ۲۷۲ .
[vii] ـ وسائل الشیعه ، جلد ۱۴ صفحه ۵۵۴ و امالى صدوق قدسسره ، صفحه ۱۸۳ .
[viii] ـ حمران بن اعین برادر زراره بن اعین مىباشد و واسطه آشنایى زراره با امام صادق علیهالسلام هم او بود . این خانواده یکى از با برکتترین خانوادههاى اسلام هستند ؛ زیرا چندین برادر بودند که همه از ثقات و روات معروف شیعه گردیدند . تحفه الاحباب ، صفحه ۱۵۹
[ix] ـ بحار الانوار ، جلد ۱۰ صفحه ۳۰۱ و عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، جلد ۲ صفحه ۱۴۰ .
[x] ـ بحار الانوار ، جلد ۱۰ صفحه ۳۱۷ و عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، جلد ۲ صفحه ۱۵۷ .
[xi] ـ بحار الانوار ، جلد ۴۹ صفحه ۱۰۰ .
[xii] ـ بحار الانوار ، جلد ۲۵ صفحه ۱۳۴ .
[xiii] ـ عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، جلد ۲ صفحه ۱۶۸ .
[xiv] ـ عیون اخبار الرضا علیهالسلام ، جلد ۲ صفحه ۱۸۲ و دلائل الامامه الطبرى ، صفحه ۳۸۱ .