بر اساس همین دستور الهی، پیامبر(ص) در غدیر خُم این مأموریت را به انجام رساند و خداوند پس از معرفی حضرت علی علیه السلام به عنوان امام و حاکم بعدی، انجام این مأموریت را به رسول خویش تبریک گفته و از آن اعلان رضایت کرد : الْيَوْمَ يَئِسَ الَّذِينَ کَفَرُوا مِنْ دِينِکُمْ فَلاَ تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَ رَضِيتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِيناً؛[3] امروز كسانى كه كافر شدهاند ، از [ كارشكنى در] دين شما نوميد گرديدهاند . پس ، از ايشان مترسيد و از من بترسيد . امروز دين شما را برايتان كامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانيدم ، و اسلام را براى شما [ به عنوان ] آيينى برگزيدم .
انسان كامل و امام معصوم همانند سيد الشهداء (ع) بيت الغزل سلسلة انسانيت است كه كيفيت تزكية عقلِ بشر و نحوة تزكية روح انسان و روش تضحية نفس آدمي را بهتر از ديگران آگاه است. لذا مقدار حق جامعة بشري و اندازه تكليف او را تفكيك كرده، همه اصول و احكام آن را از رهگذر عقل و نقل مستحضر و در ابلاغ و اجراي آن امين است بنابراين، تأسي به آن حضرت ماية جذب كمال و پايه رفع نقص است از اين جا اهميت تولي انسانِ كامل معصوم و تبري از مخالفان و محاربان وي معلوم خواهد شد.
آن چه مي تواند اصحاب معرفت را قانع كند، نيل به انديشة صائب و انگيزه صالح است. بهترين راه براي چنين مقصدِ سالمي و براي چنان مقصود عالي كه عاكف و بادي را شيدا و عزيز و حضيض را والِه ، و پرده نشين و شاهد بازاري را تَيهانْ و بالأخره حكيم حصولي و عارف حضوري را حيران كرده، حرکت در مسير اسوة مجاهدانِ صحنة نبرد اصغر و اُوسط و اكبر ، و اقتدا به قدوة مبارزان ميدان طرد طاغيان عَيّاث و متمرّدانِ عَيّاش، و اهتدا به هُداي امام هاديانِ علم و عملْ ، حضرت حسين بن علي بن أبيطالب (ع) است. زيرا اين انسان كامل فرشته وَشْ هم اعماق فطرت بشري را شناخته و شكوفا كرده است، هم آفاق سپهر فرشتگي را پيموده و تنزّل داده است.
انسان موجودي است دو بُعدي؛ يك بُعد او لجن و بُعد ديگرش روح خدا؛ اين دو بُعد اگر با يكديگر هماهنگ شوند، انسان را به پرواز در آورده و به خدا گونگي مي رسانند، اما اگر هر يك از آن دو بُعد مورد غفلت و بي توجهي قرار گرفت، ديگري به تنهايي تقويت مي شود و انسان را يك بُعدي و بي معني و بي ارزش مي كند. انسان را از جامعيت مي اندازد، يابه زمين مي چسباند و از هر چارپايي پست تر و مخرب تر مي كند و يا در آسمان هاي رؤيايي و آرمان هاي بي پايه مي كشاند و از واقعيت هاي اين جهاني دور و ناآگاه مي گرداند. چون مردم بدين ناهماهنگي و ناسازگاري افتادند، تنها راه آن اصلاح آنان با وسايل و ابزارهاي گوناگون در شرايط مختلف است؛ در شرايطي بايد به ارشاد و راهنمايي و كار فرهنگي دست زد، در شرايطي بايد به عمل پرداخت و با اقدامي سياسي و مسالمت آميز در اصلاح مجتمع و مردم كوشيد، اما در شرايطي كه قدرت حاكم با ابزارهاي تبليغاتي ذهن و انديشه و عقل مردم را ربوده، به رگبارهاي تند تبليغات بسته است و با تنگناهاي اجتماعي مجال هرگونه انديشيدن و آگاه شدن درست را بر مردم بسته، آگاه شدن و انديشيدن را در يك مسير قرار داده است و كسي نمي تواند و نبايد به شكل ديگري بينديشد و از چيزي جز آنكه فرمانروايان مي خواهندآگاه شوند، در شرايطي كه انديشه سازان داوري كردن درباره كارهاي خوب و بد ديگران را فضولي در كار خدا جلوه مي دهند و حكم كردن درباره هركسي را به عهده خدا در روز رستاخير مي دانند و بس. در هنگامه اي كه مردم را محكوم ودست بسته مشيت پروردگار و قضا و قدر كردگار مي دانند، در زماني كه جز تقليد ازاهل حديث چيز ديگري جايز نيست و بحث و استدلال و تعقل و تفكر، انسان را به شلاق وزندان و كشته شدن دچار مي كند، نه موعظه و ارشاد و كار فرهنگي كارساز است و نه اصلاحات مسالمت آميز مؤثر؛ تنها راه، در چنين شرايطي، وارد آوردن ضربه اي شديد، ايجاد زمين لرزه اي زير و رو كننده و صور اسرافيلي بيدار سازنده و از خواب مرگ برانگيزنده مي باشد. [1] .
خطبه منای امام حسین علیه السلام
بسم الله الرحمن الرحيم
زمان: ذي حجه سال 60 هجري(يک ماه قبل از عاشورا) حظار: 200 صحابي پيامبر 500 نفر از تابعين و صدها تن از آگاهان امت
اعتبروا ايهاالناس بما وعظ الله به اوليا من سو ثنائه علي الاخبار اذ يقول : « لو لا ينهيهم الربانيون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت» و قال : « لعن الذين کفروا من بني اسرائيل علي لسان داوود وعيسي ابن مريم ذلک بما عصوا وکانوا يعتدون، کانوا لا يتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا يفعلون »
اي مردم، بزرگان عبرت بگيريد از موعظهاي که خداوند به دوستان خود در قرآن ميفرمايداگر شما خود را اولياي خدا ميدانيد، و اگر دينداريد و مخاطب قرآن هستيد پس بيتفاوت نمانيد و احساس تکليف کنيد! آيا نديده ايد که خداوند چند بار در قرآن به روحانيون مسيحي و يهودي به شدت حمله فرموده و آنها را توبيخ کرده است که چرا مردان خدا در جامعه و حکومت بيعدالتي و فساد ديدند و سکوت کردند؟ چرا اعتراض و انتقاد نکردند؟ و فرياد نکشيند؟ و نيز فرمود:«نفرين بر کساني از بنياسرائيل که کافر شدند. آنها که امر به معروف و نهي از منکر نکردند، و چه بد عمل کردند.
مفهوم امنيت، مصونيت از تعرّض و تصرّف اجباري بدون رضايت است، و در مورد افراد به اين معناست كه نسبت به حقوق و آزاديهاي مشروع خود بيم و هراس نداشته باشند و به هيچ وجه حقوق آنان به مخاطره نيفتد و هيچ عاملي حقوق مشروع آنان را تهديد ننمايد و لازمة حقوق و آزاديهاي مشروع، مصونيت آنها از تعرّض و دور ماندن از مخاطرات و تعدّيات است.[1]
درباره اهميت امنيت همين بس كه قرآن به عظمت «شهر اَمن» سوگند ياد مي كند[2] و قرآن امنيت را يكي از اهداف استقرار حاكميت الله و استخلاف صالحان و طرح امامت مي شمارد و مي فرمايد:
«… لَيَسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِي الْأَرْضِ كَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَُيمَكِّنَنَّ لَهُمْ دِينَهُمُ الَّذِي ارْتَضى لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً…»[3]
غير از اين، احساس امنيت را از خصائص مؤمن معرفي مي كند:
«هُوَ الَّذِي أَنْزَلَ السَّكِينَةَ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ».[4]
همچنين مداهنة با دشمن و روح سازش را منافي با امنيت مي داند:
«فَلا تُطِعِ الْمُكَذِّبِينَ وَدُّوا لَوْ تُدْهِنُ فَيُدْهِنُونَ»[5]
هنگامى كه امام حسین(علیه السلام) حاضر به بیعت با یزید نشد، و عزم خروج از مدینه كرد، وصیّتنامه اى كوتاه، امّا بسیار پرمحتوا، تنظیم فرمود و آن را به برادرش محمّد حنفیّه سپرد، و او را به عنوان نماینده خود در مدینه گمارد، تا اوضاع آن شهر را زیر نظر داشته باشد، و اخبار لازم را به امام(علیه السلام) منتقل سازد. امام(علیه السلام) در بخشى از این نامه مى نویسد:
«إِنّی لَمْ أَخْرُجْ أَشِراً، وَ لا بَطِراً، وَ لا مُفْسِداً، وَ لا ظالِماً، إِنَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ الاِْصْلاحِ فِی أُمَّةِ جَدِّی;
من از سر هوا و هوس قیام نكردم، و قصد افساد و ظلم به دیگران هم ندارم، (و در پى پست و مقام و مال دنیا هم نیستم) بلكه به منظور اصلاح امّت جدّم قیام كرده ام».
در جاى دیگر، كه در اهمّیّت امر به معروف و نهى از منكر سخن گفته، مى خوانیم:
«اَللّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ اِنَّهُ لَمْ یَكُنْ ما كانَ مِنّا تَنافُساً فی سُلْطان، وَ لاَ الِْتماساً مِنْ فُضوُلِ الْحُطامِ، وَ لكِنْ لِنُرِىَ الْمَعالِمَ مِنْ دینِكَ، وَ نُظْهِرَ الاِْصْلاحَ فِی بِلادِكَ;(تحف العقول ص243)
بارخدایا! تو (خوب) مى دانى كه انقلاب و نهضت ما براى طلب حكومت و به دست آوردن زرق و برق دنیا نبود، بلكه هدف این است كه معالم دینت را به مردم ارائه دهیم، و اصلاحات را در شهرها آغاز كنیم».
بنابراین، اوّلین هدف امام حسین(علیه السلام) از نهضت عاشورا اصلاحات راستین است.
واژه «اصلاح» و هم خانواده هایش 12 مرتبه در قرآن مجید تكرار شده است.
حوادث چند روزه آن سرشار از درسها، عبرتها و حقايق تلخ و شيرين است و امتداد تاريخ بشريت و در همة امصار و اعصار ميثاق فطرت انسان را هماره به او گوشزد ميكند: “و وكَّدتم ميثاقه”1 و حسين(ع) ناخداي كشتي نجات است كه سفينهاش در مسير پرتلاطم تاريخ ناجي ناسيان فطرت، جاهلان طريقت و دستگير سرگردانان ظلمتآباد و طوفان زدة دنياست: “مَنْ اتاكم نجي و من لم يأتكم هلك… امن من لجأ اليكم؛2 براي رسيدن به ساحل امن نجات وسيلهاي جز صراط مستقيم و حقيقي نيست: “انتم الصراط الاقوم و… صراطه”3
زيرا بين هدف و وسيله يعني بين مقصد و راه، ربط خاص وجودي برقرار است، چنانكه نه با هر وسيله و راهي به هر هدف و مقصدي ميتوان رسيد و نه براي وصول به مقصد معين ميتوان از هر وسيلهاي استمداد نمود؛ يعني هدف معين، راه مشخص ميطلبد و راه معين به هدف مشخص ميرسد و هرگز هدف وسيله را تبرير و توجيه نميكند4 و اين مطلب عميق از سخنان گهربار سيدالشهدا(ع) استنباط ميشود كه فرمود: “من حاول أمرا بمعصية الله، كان أفوت لما يرجو و أسرع لما يحذر؛ هر كه با گناه كردن بخواهد چيزي را به دست آورد، به آنچه اميد بسته به سرعت از دست برود و از آنچه گريزان است در چنگ آن گرفتار آيد.”5
در نهضتهاي اسلامي و ديني به طور عام و در نهضت عاشوراي حسين(ع) به طور خاص، قدسي و الهي بودن هدف به عنوان يكي از مشخصههاي اين حماسة عظيم و جاويد چه در آغاز، چه در ميانه و نيز سرانجام آن به وضوح، جلوهگر است، چنانكه در كلام نوراني حضرت امير (عليه افضل صلوات المصلين)، حسن فاعلي اين حركتها چنين تبيين ميگردد: “اللهم انّك تعلم انّه لم يكن الذي كان منا منافسة في سلطان و لا التماس شيٍ من فضول الحطام؛ خدايا تو ميداني كه جنگ و درگيري ما براي به دست آوردن قدرت و حكومت و دنيا و ثروت نبود”6
از آثار او می توان به کتابهایى از جمله کتاب «الامامة» و کتاب «الرّد على المعتزلة فی امامة المفضول» و کتاب فی اثبات الوصیّة و … اشاره کرد.
«صاحب الطّاق» یا «شیطان طاق»
محمدبنعلىبننعمان کوفى نزد شیعه به «صاحب الطّاق» یا «مؤمن الطّاق» معروف است اما مخالفان آن نام او را گردانده و «شیطان طاق» خوانند. وى صرّافى در محلّ «طاق المحامل» (کجاوه سرا) در کوفه بود که طلا و نقره را براى محک زدن و عیارسنجى به نزد او مىبردند و گویا همواره طلا و نقره به همان عیارى که او مىگفت درمىآمد، از این رو او را شیطان طاق مىخواندند، یعنى از فرط زیرکى او را اعجوبه و به کنایه شیطانى در کار معیّرى مىدانستند و چون ساکن محلّ طاق بوده شیطان طاق خوانده شده است.
1- بقره/2172- آل عمران/77، 86-91، 106، 1773- نساء/115، 89-90، 1374- مائده/3، 52-53-545- محمد/25-28، 31-326- ممتحنه/117- نحل/106-107، 1128- انفال/13-1426- مرتدها: مائده /3