«قليلُ المنفعةِ و كثيرُ الكلامِ ».(1)
اهل دنيا فايده و نفعشان كم است؛ وحرف زياد مىزنند.
بدين صورت كه، وقتى در مقام سخن است دادِ سخن مىدهد، وقتى در مقام عمل و نتيجه است، نفع و سودى ندارد؛ و اگر هم داشته باشد خيلى كم است.
در باب نفع رسانى به مردم رواياتِ زيادى در منابعِ حديثى ما ذكر شده است كه ما به چند نمونه اشاره مىكنيم.
حضرت رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرموده اند كه:
«خَيْرُ النَّاسِ أَنْفَعُهُمْ لِلنَّاسِ».(2) ( بهترينِ مردم، نافعترين آنها نسبت به مردم است) .
« خَيْرُ النَّاسِ مَنِ انْتَفَعَ بِهِ النَّاسُ».(3) ( بهترينِ مردم كسى است كه مردم از او منتفع شوند) .
با توجه به اين عبارات اگر (نَفَعَ) را متعدى بگيريم به معنى كسى است كه به مردم فايده مىرساند، و عبارت دوم (انتفع به الناس)؛ يعنى مردم از اومنتفع و بهرمند مىشوند. اينها داراى نكات ظريفى هستند چنان كه در تعبيراول، نفع رسانى و فايده رسانى به واسطهٔ يك فاعل است براى يك فرد؛ ولى درتعبير دوم مضمون عالىترى وجود دارد، بدين صورت كه سلوك، زندگى،روش و در يك كلام صرف الوجود او موجب نفع رسانى براى ديگران است، واين از نشانههاى انسانِ مؤمن است كه فضيلت نيز محسوب مىشود.
از علايمی کهبرای اهل دنيا در حديث قدسىِ شريف بدان اشاره شده، اين جمله است كه: «لا يحاسب نفسه» .(1)
اهل دنيا، اهل محاسبهٔ نفس نيستند. ضرورت محاسبهٔ نفس، به عنوان يك درك عقلانى پذيرفته شده است و هر صاحب سرمايهاى در پايان سال مالى خود، مكلّف به محاسبهٔ سود و زيان خود است؛ زيرا عقل سالم اقتضايش اين است كه به محاسبه اموال خود پرداخته و سود و منفعت؛ و يا خسران و زيان را مشخص كند.
آيهٔ « إِنَّ الْإِنسَانَ لَفِي خُسْرٍ» (2)
به صورت قضيهٔ مهمله وارد شده است كه مىتواند همهٔ انسانها را شامل شود؛ بدين معنى كه طبيعت انسان به گونهاى است كه زندگى او مدام با خسران توأم است.
اين عبارت در مباحث قبل نيز به مناسبتهاى مختلف بيان شدهاست كه فخر رازى در ذيل اين آيه مىگويد: معناى آيه را نمىفهميدم و درفكر تفسير آن بودم تا اينكه روزى در بازار بغداد حركت مىكردم. در آن هواى گرم تابستان، يخ فروشى را ديدم كه فرياد مىزد ايها الناس يخهاى مرا بخريد كه سرمايهام تباه شد. در اين وقت بود كه معناى آيه را فهميدم.
پيامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) فرمودند:
يتبع الميّت ثلاثة: أهله وماله وعمله، فيرجع اثنان و يبقي واحد؛ يرجع أهله و ماله و يبقي عمله؛
سه چيز، شخص مرده را همراهي ميكنند: خانوادهاش، دارايياش و عملش. دو تاي آنها بر ميگردند و يكي باقي ميماند. خانواده و دارايي او برميگردند و عملش با او ميماند.
(كنز العمال: 42761)
پيامبر اکرم(صلي الله عليه و آله وسلم) ميفرمايند:
فاي رجل لطم امراته لطمة، امرالله عزوجل مالک خازن النيران فيلطمه علي حر وجهه سبعين لطمة في نار جهنم؛
هر کس به صورت زنش سيلي بزند، خداوند به آتشبان جهنم دستور ميدهد تا در آتش جهنم هفتاد سيلي بر صورت او بزند .
مستدرک الوسائل، ج14، ص250 .
قال الصادق – عليه السّلام – : انَّ في الجَهَنَم لَوادياً للمتكبّرينَ يُقالُ لهُ سَقَرُ، شكي الي اللهِ عزّ و جَلّ شِدَةَ حَرِّهِ وَ سَأَلَهُ ان ياذَنَ لَهُ ان يَتَنَفَّسَ، فَتنَفَّسَ فَاَحْرَقَ جَهَنَّمَ.
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: در جهنم سرزميني است كه مخصوص متكبران است و آن را سقر گويند. اين وادي از شدت حرارت خود به خدا شكايت برد و تقاضا نمود كه به وي اجازه دهد تا تنفسي كند پس آن وادي نفسي كشيد كه از آن نفس جهنم نيز شعله ور شد.
«الکافي، ج 2، ص 310»
پيامبر اکرم(صلىالله عليه وآله) فرمودند:
اِنَّ الْبَلاءَ لِلظّالِمِ اَدَبٌ وَ لِلْمُؤمِنِ اِمتحانٌ وَ لِلاَْنبياءِ دَرَجَةٌ وَ لِلاْولياءِكَرامَةٌ ؛
بلا براى ظالم مايه ادب، براى مؤمن آزمايش و براى پيامبران مايه ترفيع درجه وبراى اوليا بزرگوارى است.
جامع الأخبار، ص 310، ح 852
الإمام الصادق عليه السلام :
المُؤمِنُ حَسَنُ المَعونَةِ ، خَفيفُ المَؤونَةِ ، جَيِّدُ التَّدبيرِ لِمَعيشَتِهِ ، لا يُلسَعُ مِن جُحرٍ مَرَّتَينِ ؛
امام صادق عليه السلام :
مؤمن نيك يار است و سبك بار ؛ گذرانِ زندگى اش را خوب تدبير مى كند ؛ و از يك سوراخ دو بار گزيده نمى شود .
بحار الأنوار : 67 / 362 / 67 .
رسول اللّه صلى الله عليه و آله :
رَحِمَ اللّه ُ مُؤمِنا كَسَبَ طَيِّبا ، وأنفَقَ قَصدا ، وقَدَّمَ خَيرا ؛
پيامبر خدا صلى الله عليه و آله :
خداوند رحمت آورَد مؤمنى را كه پيشه پاكيزه داشته باشد و ميانه روانه انفاق كند و [براى خود] خير را پيش فرستد .
دعائم الإسلام : 2 / 66 / 184 .
قالَ الامامُ الصادِق – عليه السّلام – : لَمّا بَعَثَ اللهُ عزّوجلّ هوداً – عليه السّلام – اَسْلَمَ لَهُ العَقِبَ مِنْ وُلدِ سامٍ …
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: هنگامي كه خداوند هود – عليه السّلام – را برانگيخت، بازماندگان از فرزندان سام در برابر او تسليم شدند. اما بقيه گفتند: از ما قويتر كيست؟ پس به وسيلهي باد هلاك شدند و هود – عليه السّلام – پيروان خود را به آمدن حضرت صالح – عليه السّلام – بشارت داد.
«كمال الدين، ص 136»
قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ اللهَ تَبارَكَ و تَعالي أتّخذَ أبراهِيمَ عَبداً قَبلَ اَنَ يَتّخِذهُ نبيّاً … .
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خداوند تبارك و تعالي ابراهيم – عليه السّلام – را پيش از آن كه به نبوت برگزيند، به بندگي خود گرفت. و پيش از آن كه به رسولي برگزيند به نبوت برگزيد. و پيش از آن كه به خليلي انتخابش كند، به رسولي برگزيدش و پيش از آنكه امامش انتخاب كند خليلش خواند و بعد به او خطاب كرد كه من تو را براي مردم امام قرار دادم.
«الكافي، ج 1، ص 175»
قالَ الامامُ الصادق – عليه السّلام – : اِنَّ الْخِضْرَ كانَ نبيّاً مُرسلاً … .
امام صادق – عليه السّلام – فرمودند: خضر – عليه السّلام – پيامبر مرسل بود، خداوند وي را به سوي قومش فرستاد و آنها را به يگانه پرستي و اقرار به پيامبران و فرستادن خودش فرا خواند. و معجزهاش اين بود كه روي هر چوب خشكي يا زمين بيعلفي مينشست، سبز ميشد، و از اين جهت خضر ناميده شده است.
«علل الشرايع، ج 1، ص 59»
ابن تيميّه و پيروان وى مىگويند: برگزارى مواليد، يادواره و احتفالات براى اولياى الهى عبادت و پرستش آنها محسوب مىشود. فرقة وهابيّت كه سلسله جنبان آن ابن تيميّه مىباشد به گونهاى متفاوت با پديدههاى نو تعامل مىنمايند. يكى از پديدههاى اجتماعى كه محصول رشد جوامع مدنى مىباشد برگزارى جشنها و مراسمى است كه به عنوان بزرگداشت و تكريم انسانهاى برجسته برگزار مىگردد. اين گرايش هر پديدة نو و جديدى كه در گذشته مسبوق به سابقه نمىباشد را نفى و طرد مىنمايد. به عنوان مثال در بسيارى از سفرنامههاى گذشته و اسناد و مدارك تاريخى مخالفت با بلندگو و دوچرخة تلفن و… از سوى اين نوع تفكّر ديده مىشود.
ابن تيميّه و پيروان وي ميگويند: برگزاري مواليد، يادواره و احتلافات براي اولياي الهي عبادت و پرستش آنها محسوب ميشود از نظر آنان اقامة مجالس جشن و سرور و يا عزادارى براى اولياى الهى احياء سنّتهاى جاهلى و اماته و ميراندن احكام شريعت است و از لحاظ شرعى باطل و مردود، زيرا مسيحيان چنين مجالسى برپا مىكنند.
برخى از آياتى كه در پاسخ وهابيّت بيان شد، عبارتند از:
حضرت سليمان u براى بدست آوردن تخت بلقيس از بزرگان قوم خود استمداد طلبيد(3). يهوديان براى رهايى ازتشنگى و خشك سالى به حضرت موسى u متوسّل شدند(4)، و حضرت عيسى u خود را به صفات خداوند متعال چون آفريننده و شفا دهنده منتسب نمود(5).
قدرت امامان بالاتر از ديگران:
هنگامى كه حضرت سليمان u به بزرگان دربارش فرمود: چه كسى مىتواند تخت بلقيس را نزد من آورد،
)قَالَ الَّذِي عِندَهُ عِلْمٌ مِّنَ الْكِتَابِ أَنَا آتِيكَ بِهِ قَبْلَ أَن يَرْتَدَّ إِلَيْكَ طَرْفُكَ((6). كسى كه دانشى از كتاب آسمانى داشت گفت: پيش از آن كه چشم بر هم زنى آن را نزد تو خواهم آورد.
پاسخ اميرالمؤمنين به نامة معاويه «وزعمت أنّ أفضل الناس في الإسلام فلان وفلان… فإنّا صنايع ربّنا والنّاس بعدُ صنايع لنا»(2). و گمان كردى برترين مردم در اسلام، فلانى و فلانى است… قطعى است كه ما ساخته شده هاى پروردگارمان هستيم و مردم ساخته شده ه اى ما.
در اين نامه اميرالمؤمنين پرده از اسرار برداشته فرمودند: ما ساخته شده هاى بى واسطة پروردگار هستيم و مردم ساختههاى ما هستند.
نظر ابن ابى الحديد: يكى از شارحان نهج البلاغه ابن ابى الحديد است كه سنّىِ معتزلى مىباشد و همانند ما اعتقاد به ولايت و تبرّى ندارد. امّا وى حدود هشتصد سال قبل(3)، پاسخ اميرالمؤمنين به معاويه را اينگونه توضيح مىدهد: «هذا كلام عظيم عالٍ على الكلام ومعناه عال على المعاني»؛ اين سخن از نظر گفتارى بسيار والا و از نظر معنا بسيار پر محتوى مىباشد.«وصنيعة الملك من يصطنعه الملك ويرفع قدره»؛
ساختة پادشاه، چيزى است كه آن را براى خود مىسازد و ارج و قدر آن را بالا مىبرد. «يقول: ليس لأحد من البشر علينا نعمة، بل اللَّه تعال هو الّذي أنعم علينا»؛
أميرالمؤمنين مىفرمايند: هيچ يك از افراد بشر بر ما (معصومين ) منّت و نعمتى ندارد، و تنها خداوند است كه بر ما منّت و نعمت ارزانى داشته است.
خداوند متعال وظايفى را به برخى از افراد بشر يا مَلَك واگذار و تفويض نموده است و در اين واگذارى هيچ مانع و اشكالى وجود ندارد، زيرا اين مسؤليّتها از ناحية ذات اقدس ربوبى به آنان تفويض شده است.
اين كه خداوند متعال برخى از امور خلقت را به عهدة مأمورين خود قرارداده است به معناى تعطيلى الوهيّت خداوند نيست، همچنان كه يهوديان مىانديشيدند كه خداوند متعال در طول هفته به امور خلقت مىپردازد و در روز شنبه استراحت مىنمايد.
)وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللّهِ مَغْلُولَةٌ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُواْ بِمَا قَالُواْ((4).
و يهوديان مدعى شدند كه دست خداوند [از آفرينش يا بخشش] بسته است، دستان خودشان بسته باد، و به خاطر اين سخن كه گفتند لعنت بر آنان باد.
خداوند متعال در قرآن مىفرمايد: )وَلَقَدْ كَرَّمْنَا بَنِي آدَمَ((2). به راستى فرزندان آدم را گرامى داشتيم.
به همان ملاك و معيارى كه خداوند به انسانها شرافت بخشيد و آنان را به مقام )كرّمنا( ارتقاء داد، به همان ملاك ازميان انسانها نيز افرادى را برگزيد و آنان را به ساير موجودات و مخلوقات برترى داد و به آنان شرافت و جلالت عطا فرمود .
پيامبرو اهل بيت منشاء خلقت مخلوقات:
روايات و احاديث قدسى فراوانى در دست داريم كه بيان مىكنند، خداوند، نخست رسول اللَّه r و اهل بيتF ايشان را آفريد و خلعت وجود بر تن آنان نمود.
امام باقر u به جابر مىفرمايند:
«يا جابر كان اللَّه ولا شيء غيره، لا معلوم ولا مجهول، فأوّل ما ابتداء من خلقه ان خلق محمّداً4 وخلقنا أهل البيت معه من نور عظمته»(3). اى جابر! خدا بود و هيچ وجودى جز او نبود، نه معلوم و نه مجهول، نخستين چيزى كه خدا آفريد، پيامبر r بود و ما اهل بيتF را با او و از نور عظمت او آفريد.
تعبيرات بسيار لطيفى در رابطه با موضوع سخن در مورد حضرت عيسى در قرآن بيان شده است،
) إِذْ قَالَ اللّهُ يَا عِيسى ابْنَ مَرْيَمَ اذْكُرْ نِعْمَتِي عَلَيْكَ وَعَلَى وَالِدَتِكَ إِذْ أَيَّدتُّكَ بِرُوحِ الْقُدُسِ تُكَلِّمُ النَّاسَ فِي الْمَهْدِ وَكَهْلاً وَإِذْ عَلَّمْتُكَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَالتَّوْرَاةَ وَالإِنجِيلَ وَإِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي فَتَنفُخُ فِيهَا فَتَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِي وَتُبْرِىءُ الأَكْمَهَ وَالأَبْرَصَ بِإِذْنِي وَإِذْ تُخْرِجُ الْمَوتَىبِإِذْنِي((1).
آنگاه خدا گويد اى عيسى ابن مريم! نعمتم را بر خود و مادرت به يادآور كه تو را به روح القدس يارى دادم كه در گهواره و در ميانسالى با مردم سخن گفتى، و ياد كن كه به تو كتاب و حكمت و تورات و انجيل آموختم و ياد كن كه به اذن من از گِل چيزى به هيأت پرنده مىساختى و در آن مىدميدى آنگاه كه به اذن من پرندهاى جاندار مىشد و به اذن من نابيناى مادر زاد و مبتلا به بيمارى پيسى را بهبود مىبخشيدى و ياد كن كه مردگان را به اذن من از گور بيرون مىكردى.
در اين آيه خداوند به حضرت عيسى مىفرمايد: به اذن و اجازة من ازگل پرنده مىآفريدى، كور و بيمار را شفا مىدادى و مردگان را حيات مىبخشيدى.